صوت و فیلم

صوت:
,

فهرست مطالب

جلسه سی‌ و یکم؛ سیمای شیعیان (30)

تاریخ: 
چهارشنبه, 11 شهريور, 1388

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1388/06/11 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

سیماى شیعیان (30)

حضرت امیر(ع) در ادامه بیان اوصاف متقین می‌فرمایند: إِنْ زُكِّیَ أَحَدُهُمْ خَافَ مِمَّا یَقُولُونَ وَ قَالَ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی اللَّهُمَّ لَا تُواخِذْنِی بِمَا یَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِی خَیْراً مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِی مَا لَا یَعْلَمُونَ فَإِنَّكَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ وَ سَاتِرُ الْعُیُوبِ؛؛ اگر کسی مؤمنان ممتاز را تعریف و ستایش کند، آن‌ها از حرف‌هایش نگران می‌شوند و اظهار می‌کنند: من خودم را بهتر می‌شناسم و خدا مرا بهتر از خودم می‌شناسد؛ و از خدا می‌خواهند: خدایا ما را به این ستایش‌ها و تعریف‌ها مؤاخذه نکن؛ ولی ما را بهتر از آنچه گمان می‌کنند، قرار بده و گناهانی را که مرتکب شده‌ایم و آن‌ها نمی‌دانند، ببخش که تو داننده نهان‌ها و پوشاننده خطاها هستی.

مؤمن و ستایش دیگران

موضوع بحث در این فقره از روایت بیان حال مؤمنین در برابر ستایش دیگران است. آیا از نظر اسلام می‌توان از دیگران تعریف کرد، یا بهتر است از ستایش و تمجید دیگران خودداری شود؟
این سؤال به نحو کلی جواب قاطعی ندارد؛ چون این‌گونه نیست که هر ستایشی، در هر جایی، به هر صورتی و از هر کسی مطلقاً خوب باشد؛ هم‌چنین است ستایش نکردن و کتمان صفات خوب دیگران. در مقابل، تا حدودی مشخص است که مذمت و عیب‌جویی ازدیگران به طور کلی پسندیده نیست؛ اما آیا جایی هست که باید كسی را نکوهش کرد؟
در جواب این سؤال باید گفت که هر یك از این موارد شقوق مختلفی دارد. ستایش دیگران از سویی در بعضی از موارد تا حد وجوب هم می‌ر‌سد؛ و از سوی دیگر در مواردی به عنوان رذیلت اخلاقی محسوب شده و حتی به حد حرمت می‌رسد. این شقوق در باره مذمت دیگران هم وجود دارد. لذا پاسخ به سؤال فوق به شرایط و موقعیت انسان، آثار ناشی از ستایش یا نکوهش و نیت شخص از این رفتار بستگی دارد.
می‌دانیم خدای متعال دوست دارد انسان‌های پاک و با فضیلت در جامعه شناخته شوند و برای جامعه اسلامی مطلوب نیست كه فضیلت‌ها مکتوم بماند و فقط زشتی‌ها، پلیدی‌ها و پلشتی‌ها رواج پیدا کند و شایع شود. چون در این صورت تدریجاً در جامعه خوبی‌ها از رونق می‌افتد، سکه فضایل در جامعه کساد می‌شود و مردم از شناختن خوبان محروم می‌شوند و نمی‌توانند از آنها الگو بگیرند. ما تمام چیزهای خوبی را كه یاد گرفته‌ایم از کسانی آموخته‌ایم که به آن‌ها اعتماد داشتیم و از زمانی که بنا را بر تحقیق گذاشتیم و در صدد برآمدیم كه اعتقادات و دین‌‌مان را از حالت تقلیدی خارج كرده، مستند به مبانی فکری و تحقیقی كنیم، به دنبال كسانی رفتیم که آنها را به خوبی و نیکی می‌شناختیم و به آنها اعتماد داشتیم.

معرفی ارباب فضیلت

صلاحیت و شایستگی افراد، گاهی از طریق معاشرت با ایشان شناخته می‌شود. ولی اکثر اوقات خوبی دیگران با معرفی سایر افراد شناخته می‌شود. مگر ممكن است همه علمای بزرگ و اساتیدی را که دین را از آنها فرا می‌گیریم، بر اساس معاشرت با آن‌ها بشناسیم؟ اگر کسی ایشان را معرفی نکرده و خوبی‌هایشان را نگفته بود، ما آنها را می‌شناختم؟ طبیعی است که اگر خوبی‌های آنها را نمی‌دانستیم، نمی‌توانستیم به ایشان اعتماد كنیم؛ و در نتیجه معرفت دینی ما ناقص می‌ماند. در بسیاری از امور دیگر زندگی نیز انسان نیازمند اطمینان و اعتماد به دیگران است و چون انسان نمی‌تواند در همه موارد شخصاً نسبت به دیگران اطمینان كسب كند ـ‌هم‌چنان‌كه همه علوم و تجربیات را نمی‌تواند شخصاً به دست آورد‌ـ در اغلب موارد با استفاده از شناخت‌ها و تعریف‌های دیگران اطمینان لازم را به دست می‌آورد. بنابر این اگر خوبی‌های دیگران گفته نشود، راه کسب بسیاری از علوم بسته می‌شود و بسیاری از مصالح زندگی اجتماعی كه مترتب بر روابط انسانی است، از دست می‌رود.
از همین رو گاهی نیز نکوهش دیگران واجب می‌شود. زیرا هم چنان‌كه بعضی مصالح اجتماعی اقتضا می‌كند كه خوبی‌ها و محاسن افراد شناخته شود، گاهی نیز بعضی مصالح مترتب بر اطلاع از بدی‌ها و عیب‌های افراد است. مثال روشن این مسأله پاسخ به سؤال كسی است كه در مورد خواستگار تحقیق می‌كند. اگر این شخص از ابتدا نسبت به معایب خواستگار آگاه شود، از مفاسد و ضررهای مالی، اخلاقی و اجتماعی زیادی جلوگیری می‌شود. در چنین موردی غیبت كردن و اظهار عیب‌های خواستگار واجب است. هم‌چنان‌كه کسانی که داوطلب تصدی مناصبی در سطوح مختلف اجتماعی می‌شوند، واجب است محاسن و معایبشان ـ تا جایی كه با مصالح جامعه ارتباط دارد‌ـ برای دیگران معرفی شود؛ مبادا به واسطه بعضی عیوب این داوطلب زیانی متوجه جامعه و نظام شود. لذا لازم است افراد مطلع، از باب مشورت، عیوب این داوطلب را که در کار او مؤثر است،‌به دیگران گوشزد كنند. در این جا نمی‌توان گفت: من غیبت نمی‌کنم؛ یا حفظ احترام مؤمنین واجب است؛ این خیانت به جامعه، کشور و نظام است.
ستایش دیگری در غیر حضور خود او چگونه است؟ آیا می‌توان فضایل اخلاقی كسی را در غیبتش بیان کرد؟ نمی‌توان گفت این كار به طور مطلق ارزش مثبت دارد؛ بلكه ؛ باید نیت فرد را از ستایش سنجید. گاهی انسان کسی را در غیبتش ستایش می‌کند، چون می‌داند خبر این ستایش به گوشش می‌رسد و او هم به خاطر این ستایش، سفارش او را نزد دیگران می‌کند؛ یعنی یک داد و ستد! چنین‌كاری فضیلت اخلاقی محسوب نمی‌شود. اما گاهی انسانْ مؤمنی را نزد دیگران ستایش می‌کند، تا مؤمن در جامعه محترم باشد و مردم او را به خاطر ایمان و فضایل اخلاقی‌‌اش دوست بدارند. این‌كار باعث ترویج فضایل اخلاقی و شناخته شدن اصحاب فضیلت در جامعه می‌شود و كاری پسندیده و ارزش‌مند است و برخی فواید اجتماعی نیز بر آن مترتب می‌شود.

درمان بیماری‌های روحی با ستایش دیگران

گاهى نیز ستایش دیگران موجب درمان مشكلات پنهان روحی و اخلاقی شخص می‌شود؛ اما چگونه؟ در میان آدمیان كمتر كسی وجود دارد كه كما بیش مبتلا به حسد نباشد. البته تا زمانی كه حسادت در دل شخص نهفته و در خارج بروز نیافته، ـ‌فى حد نفسه‌ـ گناه محسوب نمى‏شود. اما اگر در صدد برآمد این ناراحتى باطنى را به وسیله تخطئه دیگرى تسكین دهد، چنین كاری «اِعمال حسد»؛ است كه از گناهان كبیره شمرده می‌شود و ممكن است تا پای قتل طرف مقابل هم پیش برود؛ آن‌چنان‌كه قابیل دست به قتل برادر خود هابیل زد؛ تنها به این دلیل كه نسبت به او حسد ورزید. وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ1. اولین قتلى كه روى زمین اتفاق افتاد این قتل بود كه باعث آن حسد بود. برادران حضرت یوسف(ع) نیز كه همگی پیغمبرزاده و از نوادگان حضرت ابراهیم خلیل(ع) بودند، هنگامی كه دیدند پدرشان به حضرت یوسف(ع) بیشتر علاقه دارد، به یك‌‌دیگر گفتند: إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ2؛ پدر پیر ما گمراه شده كه یكى از فرزندانش را بیشتر از بقیه دوست دارد. برای حل این مشكل یوسف را باید از پیش چشم پدر دور كرد. اقْتُلُواْ یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِیكُمْ وَتَكُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ3.نقل این داستان‏ها در قرآن براى این است كه ما بدانیم ممكن است در قلب ما هم ذره‌ای از حسد باشد كه تدریجاً سرنوشت خود ما و حتی گاهى ملتى را تغییر دهد. هم‌چنان‌كه به حسب روایتى ریشه همه مخالفت‏هایى كه با اهل بیت(ع) شد، حسد بود.
این بیماری روحی، تا زمانی كه طغیان نكرده و به حد بحران نرسیده، قابل درمان است و یكى از بهترین راه‏های درمان آن این است كه انسان كسی را كه نسبت به او حسد مى‌ورزد، در پیش رو مورد احترام قرار دهد و در پشت سر از او تعریف و تمجید كند. این رفتار باعث مى‏شود تدریجاً آتش حسدش فروكش كند و به حدى نرسد كه او را به گناه وادار سازد. این یكی از مواردی است كه ستایش دیگرى پشت سرش، داروى بیماری درونی ماست.

تملق؟

ستایش دیگران در حضورشان چگونه است؟ غالباً ستایش دیگران جلوی روی خودشان آفاتی دارد. چون معمولاً انگیزه چنین ستایشی جلب نظر و محبت طرف مقابل است و این كار در واقع نوعی رشوه دادن است؛ او را ستایش مى‏كند، تا او هم متقابلاً از او تعریف كند. این كار هم ارزش اخلاقى ندارد.
اما گاهی ممكن است ستودن دیگری در پیش روی او به نیت خدایى انجام شود. هم‌چنان‌كه تعریف از كسی نزد دیگران به قصد ترویج فضایل و شناخته شدن اصحاب فضیلت پسندیده و مطلوب است، اگر كسى باشد كه تعریف و تمجیدش توسط دیگران در او تأثیری ندارد، گفتن فضایل او در پیش رویش نیز به نیت ترویج فضیلت، كاری مطلوب است و در روایات نیز سفارش ؛ شده كه مروت بعضی افراد باید ظاهر شود.
آسیب این كار در جایی است كه انسان در حضور كسى او را ستایش كند، در حالی كه او شایستگی چنین ستایشى را ندارد؛ این، یعنى تملق. یا كسی را ستایش كند تا از او نفعى ببرد. این ستایش بی‌جا، كه از آن به عنوان تملق، اطراء و چرب زبانى یاد می‌شود، كاری است بسیار زشت و اخلاقی است ناپسند كه در روایات هم از آن مذمت زیادی شده است. شاید یكى از گزنده‏ترین تعبیرات، این روایت است كه از پیغمبر اكرم(ص) نقل شده كه فرمودند: احْثُوا فِی وُجُوهِ الْمَدَّاحِینَ التُّرَاب4؛ خاك به صورت متملقان بپاشید. با استفاده از قرائنی می‌توان فهمید كه منظور آن حضرت از «مداحین»؛ كسانی است كه در حضور دیگری از روى تملق، یا ؛ به خاطر طمع او را مدح ‏كنند.

خاك بر سر متملقان!

كسى كه مورد تملق دیگری قرار گرفته نیز باید در برابر تملق عكس‏العمل نشان دهد و شخص متملق را با برخورد خود تأدیب كند. البته روشن است كه نحوه برخورد در موارد مختلف متفاوت است. گاهى كسى از سر احساسات و بدون قصد و غرض تعریف بى‏جایى كرده، که در این صورت لازم نیست حتماً با او هم برخورد تندی بشود. بلكه ممكن است در خلوت و به صورت خصوصى به او تذكر داده شود كه حتی اگر اینكار را بر اساس احساس وظیفه انجام داده، باید حد و اندازه نگاه دارد.
اما اگر كسی به قصد این‌كه نظر طرف مقابل را جلب كرده و منفعتی كسب كند،‌؛ تملق بی‌جایی گفت، تكلیف طرف مقابل چیست؟ در چنین موردی، اگر عكس‌العمل فوری و علنی منتهی به مفسده‏اى نشود، لازم است زشتی كار متملق به او گوشزد شود. اما اگر چنین برخوردی ممكن است موجب مفسده‏اى ‏شود، باید در موقعیتی مناسب و به صورت خصوصی شخص متملق را متوجه اشتباهش كرده و به او تذكر دهیم كه از كار او بیزار هستیم. هم‌چنان‌كه حضرت امیر(ع) در مقابل كسانی كه تعریف‏هاى اغراق‏آمیزی در باره آن حضرت می‌كردند، برای اظهار بیزاری از رفتار و گفتار آنها دست به دعا برداشت و فرمود: خدایا من خود را بهتر از اینان مى‏شناسم و تو مرا بهتر از خودم مى‏شناسی. خدایا مرا بهتر از آنچه ایشان تصور می‌كنند قرار ده و عیوب مرا كه از آنها مخفى كرده‌ای ببخش5.
حضرت امیر(ع) در وصف متقین هم چنین تعابیری را از زبان مؤمنانی كه مورد تملق دیگران قرار گرفته‌اند، مى‏فرماید. آن حضرت می‌فرماید: إِنْ زُكِّیَ أَحَدُهُمْ خَافَ مِمَّا یَقُولُونَ؛ اگر كسى در مقابل شیعیان خالص به تعریف و تمجید ایشان پرداخت، آنها نه تنها از این تمجید خوششان نمى‌آید، بلكه نگران مى‏شوند و در پاسخ به شخص متملق سخنی با او مى‌گویند و درخواستی هم از خدا دارند. به آن شخص مى‌گویند: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی؛ من خودم را از دیگران بهتر مى‏شناسم و خدا مرا از خودم بهتر مى‏شناسد. سپس دست به دعا برداشته و می‌گویند:؛ اللَّهُمَّ لَا تُؤاخِذْنِی بِمَا یَقُولُونَ؛ خدایا مرا به خاطر حرف‏هایى كه در باره من زدند، مؤاخذه نكن؛ مبادا رفتار من به‌گونه‌ای بوده كه موجب فریب این افراد شده و به اشتباه چنین تصوراتى پیدا كرده‌اند! من از این حرف‏ها تبرى مى‏جویم. وَ اجْعَلْنِی خَیْراً مِمَّا یَظُنُّونَ؛ اما تو مرا از آنچه اینان در باره من گمان دارند، بالاتر و بهتر قرار ده. اگر گمان بدى دارند و از روى نفاق اظهار ستایش و مدح مى‏كنند، مرا بالاتر قرار ده. و اگر واقعاً فضیلتى را برای من تصور كرده‌اند، باز هم مرا بالاتر از آن قرار ده. وَ اغْفِرْ لِی مَا لَا یَعْلَمُونَ؛ و كارهاى بدى كه از من سر زده و آنها از آن بی‌خبرند، ببخش. فَإِنَّكَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ وَ سَاتِرُ الْعُیُوبِ.


1. مائده / 27.

2. یوسف / 8.

3. یوسف / 9.

4. بحارالأنوار، ج 70، ص 294، باب 134.

5. نهج‏البلاغه، ص 485، حكمت 100؛ وَ قَالَ ع وَ مَدَحَهُ قَوْمٌ فِی وَجْهِهِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعْلَمُ بِی مِنْ نَفْسِی وَ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْهُمْ اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَیْراً مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لَا یَعْلَمُونَ.