بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام و شهدای والامقام اسلام، صلواتی اهدا میکنیم.
از دیدگاه اسلام که دیدگاه حق نیز همین است، بیشترین عاملی که در ارزش کارهای ما اثر دارد نیت است. این عاملی است که یک کاری با تمام ویژگیهای مادی و فیزیکیاش میتواند انسان را به طرف عرش الهی بالا ببرد و همان کار با همان ویژگیهای مادیاش میتواند انسان را به اسفلالسافلین سقوط بدهد و این در حالی است که یک کار است، انرژی که مصرف میشود یک انرژی است، شکل کار هم یک کار است و تفاوتش فقط به نیت است. روایات و آیات و اینها در این زمینه زیاد است و همه شماها میدانید و دیگر اینها را بحث نکنم.
ما چه کار کنیم که در کارهایمان نیت درستی داشته باشیم تا کارهایمان ارزش فوقالعاده پیدا کند؟ بعضی از افراد ساده تصور میکنند که نیت، امری است که آدم ارتجالاً میتواند در خودش ایجاد کند، بهقولمعروف در آستینش است، آدم هر وقت هر نیتی میخواهد میکند، همینکه گفت این کار را قربة الی الله میکنم دیگر شد نیت و درست میشود. این خیلی سادهانگاری است؛ نیت جلوهای از دانستهها، بینشها و منشهای خود شخص است؛ قُلْ كُلٌّ یعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ،[1] دانستههای انسان، آگاهیهایی که نسبت به خود کار دارد، تأثیرش، سنجش زحمتهایش با فوایدش، نفعش با ضررش و خیلی چیزهای دیگر، اینکه از طرف دیگران چه اندازه مورد قبول واقع میشود، چه قدر او را به واسطه این کار ستایش یا نکوهش میکنند و خیلی چیزهای دیگر، اینها مؤثر است و برآیند همه اینها نیت یک کاری میشود. این طور نیست که آدم هر وقت دلش بخواهد هر کاری را به هر نیتی بخواهد انجام بدهد. بله، در نماز، آدم باید نیتش این باشد که قربة الی الله باشد و توجه داشته باشد که این کار از روی عادت نباشد، از روی هوس نباشد، از روی ریا نباشد، ولی اینکه نیتش در عمل واقعاً چه اندازه خالص باشد، نمازش چه قدر برایش مفید واقع بشود و یا سایر کارهای اجتماعی، این بهسادگی تغییر نمیکند. اگر هزاری آدم تجوید قربة الی الله را هم خوب را رعایت کند و قاف آن را غلیظ بگوید و راء آن را هم تفخیم بکند و سایر جهات، این تأثیری در خود نیت ندارد. باید دید که از اعماق دلش چه برمیخیزد؛ از کوزه همان تراود که در اوست.
برای اینکه ما بتوانیم به کارمان ارزش فوقالعاده ببخشیم، درسی که میخوانیم، مطالعهای که میکنیم، درسی که میگوییم، مباحثهای که میکنیم، چیزی که مینویسیم، سخنرانیای که میکنیم، غذایی که میخوریم، لباسی که میپوشیم و هر نوع کار اختیاری که انجام میدهیم میتوانیم این کار را به نحوی انجام بدهیم که مثلاً اگر بخواهیم برایش ارزش قائل بشویم، حالا برای اینکه چیز سادهای باشد بگوییم یک میلیارد دلار میارزد، یک کار یک میلیارد دلار میارزد. همان کار یک طور هم میتواند ارزش داشته باشد که یک ریال بیارزد ولی یک طور دیگر هم میتوانیم آن کار را انجام بدهیم که ارزش منفی دارد و زیر صفر است یعنی نهتنها چیزی برای ما نمیافزاید بلکه از ما کم هم میکند. ریا این طور است، علاوه بر اینکه نماز را باطل میکند گناه هم هست، با ریا نهتنها نماز انسان باطل است بلکه انسان مرتکب گناه هم شده است.
چنین مسئلهای اینقدر برای انسان اهمیت دارد که دقایقی از عمر او را میتواند به خاطر نیت خوب با سالهایی از عمر خودش یا عمر دیگران مساوی کند و میتواند از نیتش بکاهد و چیزی که خیلی میبایست ارزشمند باشد از ارزش بیافتد، فاسد بشود، چیزی شبیه اینکه گاهی یک میوهای برای یک بیماری شفاست اما همین میوه اگر فاسد و گندیده بشود بر بیماریاش میافزاید. میوه همان میوه است اما وقتی فاسد شد نتیجهاش معکوس خواهد بود. نیت بد، عمل را فاسد میکند، میپوساند و به جای اینکه مفید باشد مضر میشود. این یک بحث کلی درباره اهمیت نیت بود.
برای اینکه ما بتوانیم اعمالمان را با نیت صحیح انجام بدهیم در درجه اول آنچه مهم است آگاهی از موقعیت عمل است. همچنین آنچه ضرر دارد و ارزش نیت عمل را کم میکند غفلت است. شما اگر آیات قرآن که درباره غفلت است را مرور بکنید میبینید که شاید در قرآن هیچ عاملی به اندازه غفلت موجب سقوط معرفی نشده باشد؛ آیاتی مثل: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لاَّ یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛[2] لَقَدْ كُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا؛[3] و سایر مواردی که ذکر شد که عامل اصلی سقوط انسان، غفلت است.
نقطه مقابل غفلت، آگاهی است. ما برای اینکه بتوانیم نیت صحیحی داشته باشیم، باید توجه کنیم چه کسی هستیم؟ کجاییم؟ در چه شرایطی زندگی میکنیم؟ چه وظیفهای داریم؟ خدا از ما چه میخواهد؟ اگر این عمل را انجام بدهیم چه طور میشود؟ اگر ترک کنیم چه طور میشود؟ به چه صورتی و با چه کیفیتی انجام میگیرد؟ هرقدر این آگاهیها قویتر باشد میتواند در نیت آدم اثر بهتری بگذارد. مشکل کار این است که ما به بیتوجهی عادت کردهایم، یعنی آنچه منشأ انتخاب ما برای یک کاری میشود خواستههای غرایز است. صبح گرسنهمان است مینشینیم صبحانه میخوریم، دیگر حالا فکرش را نمیکنیم که آدم صبحانه که میخورد چه طور میشود؟ چه اندازه انرژی در ما ایجاد میکند؟ مثلاً چه بخوریم؟ گرسنهمان است میرویم نان میخریم و میخوریم دیگر. اگر شرایطی برایمان فراهم باشد که غذای لذیذتری باشد همان را انتخاب میکنیم.
کاری که انتخاب میکنیم و شغلی که میخواهیم برویم طبعاً دنبال یک شغلی میرویم که درآمد بیشتری داشته باشد. گاهی هم برایش یک چیزهایی درست میکنیم، مثلاً برای توسعه بر عیال که از مستحبات است این کار را میکنیم اما عمدهاش این است که غرایز ما، خوشی زندگی را، خانه خوب را، لباس زیبا را و چیزهایی دیگری از این قبیل را میطلبد. کمتر توجه میکنیم به اینکه من چه هستم؟ چرا غذا بخورم؟ باید اجازه داشته باشم در این تصرفی بکنم؟ این مال چه کسی است؟ چرا من طوری خلق شدم که باید بخورم؟ و آنوقت چه باید بخورم؟ و چه طور بخورم؟ تا برسد به احراز پستهای اجتماعی. خیلی حوصله فکر کردن در این کارها را نداریم. ما میخواهیم، حالا هر کسی متناسب با شرایط خاص خودش، بالاخره یک کسانی هستند در یک محدودهای فکر میکنند، بفرمایید همتشان کوتاه است، یک پست خیلی نازلی را در محل زندگیشان در نظر میگیرند که به آن جا برسند. یکی هم کمی همتش بالاتر است. بالاخره این طیف هدفهایی را که برای اعمال در نظر میگیرند از یک کار پر درآمد روزانه شروع میشود، مثلاً به پست ریاستجمهوری ختم میشود. این طیف پستهاست. دیگر هر کسی همتش میرسد که یک قسمتش را در نظر بگیرد؛ اما آنی که انگیزه میشود که ما دنبال این کارها برویم همان خواستههای خودمان است، منافعی که بر آن مترتب میشود، خب دوست داریم که در جامعه محترم باشیم، دوست داریم وقتی وارد مجلسی بشویم همه بگویند یار امام خوش آمد، صلوات بفرستند، دوست نداریم؟! اما اگر بنا بود وارد یک مجلسی بشوند که بگویند مرده باد! برگرد! گم شو! برو به خانهات! ناراحت میشدیم دیگر. دوست نداریم چنین موقعیتی در اجتماع داشته باشیم که مردم با ما این طور رفتار کنند، پس آنی که ما را وادار میکند به نوع کار، آن خواست است.
کار وقتی برای خدا میشود که هیچ چیزی هیچ عکسالعملی در نیت و در کار من اثر نگذارد و فقط خواست خدا در تأثیرگذار باشد. این حدیث را من زیاد خواندم، برای شما هم یک بار دیگر بخوانم طوری نمیشود، شاید هم باز از من شنیده باشید. حدیثی است که جابر بن یزید جعفی نقل کرده میگوید: وَاعْلَمْ بِأَنَّكَ لَا تَكُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَقَالُوا إِنَّكَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْكَ ذَلِكَ، وَلَوْ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ یَسُرَّكَ ذَلِكَ وَلَكِنِ اعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ؛ میدانید جابر یکی از اصحاب خاص صادقینسلاماللهعلیهما است، کسی است که میگوید پنجاه هزار حدیث از امام باقرعلیهالسلام شنیدم که اجازه ندارم یکیاش را برای کسی نقل کنم! پنجاه هزار حدیث از یک امام! او این حدیث را برای ما نقل کرده، این را اجازه داشته که نقل بکند. میفرماید تو ولایت ما را نخواهی داشت مگر اینکه اینطوری بشوی، لَا تَكُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى؛ حالت طوری باشد که اگر همه اهل شهر جمع شدند و به تو فحش دادند ناراحت نشوی و اگر همه جمع شدند و از تو تعریف کردند و زندهباد گفتند خیلی خوشت نیاید و برای تو فرقی نکند. آنی که ملاک خوش آمدن و بد آمدن است این است اعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ، اگر رفتارت موافق قرآن است خوشت بیاید و خدا را شکر کن، اگر مخالف قرآن است ناراحت باش که چرا خلاف قرآن کاری کردم. ملاک سرور و حزنت، موافقت و مخالفت با قرآن باشد نه حرف مردم. اینکه دیگران خوششان بیاید یا نیاید آن مهم نیست.
اینجاست که نیت در کار آدم جلوه میکند که واقعاً این کار را برای چه کسی انجام میدهد؟ ما باید سعی بکنیم که انگیزه ما در کار به این سمت برود. حالا نمیگویم روز اول همه اینطوری بشویم. طوری بشویم که آنچه ما را وادار به کار میکند، امر خداست؛ اینکه او دوست دارد؛ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ،[4] یُریدُونَ وَجْهَ اللهِ.[5]
برای اینکه به این کار موفق بشویم، از غفلت دربیاییم، کارمان را از روی آگاهی انجام بدهیم و انگیزه ما یک انگیزه صحیح تعالیبخشی باشد، باید فکر بکنیم، باید خودمان را از این حالت روزمرگی و عادت به یک زندگی حیوانی خارج کنیم. یک برنامهای بگذاریم و روزانه چند دقیقه هم شده فکر بکنیم کجاییم؟ چه کار میکنیم؟ برای چه خلق شدیم؟ انگیزه ما برای این کارها و حرکتها چیست؟ درسخواندنمان برای چیست؟ درس نخواندنمان برای چیست؟ هدفمان از کارهای دیگری که انجام میدهیم، چیست؟
از جمله چیزهایی که به این آگاهی کمک میکند درک شرایط اجتماعی است. یعنی وقتی میخواهیم ببینیم خدا از ما چه میخواهد و چه موجب رضایت او میشود از فاکتورهایی که باید در نظر بگیریم این است که ببینیم جامعه ما به چه نیاز دارد؟ چون خدا دوست دارد که همه بندگانش برای هم نعمت باشند و هر کسی کاری بکند که انسانهای بیشتری با خدا ارتباط پیدا کنند، مطیع خدا بشوند و جامعه صالحی برقرار بشود. لذا ما باید ببینیم که جامعه در چه شرایطی است؟ چه نیازهایی دارد؟ ما چه کمکی میتوانیم بکنیم؟ البته شرط اولش این است که خودمان صالح باشیم والا اگر خودمان را اصلاح نکرده باشیم، ذات نایافته از هستیبخش میشویم که کی تواند که شود هستیبخش؟!
گفتیم یکی از عواملی که باید درباره آنها فکر کرد و آنها را در رفتار و در انتخاب کار تأثیر داد، درک شرایط اجتماعی است. اینکه ما بهعنوان یک مسلمان در کجای تاریخ اسلام قرار داریم؟ گذشتهها چه بوده؟ شرایط چه طور تغییر کرده تا ما در این شرایط قرار گرفتیم؟ آیا همیشه شرایط اجتماعی همینطور بوده که ما زندگی میکنیم؟ یعنی همینطور که حالا میتوانیم بیاییم طلبه بشویم، استاد داریم، مدرسه داریم، مردم به ما احترام میکنند، برای ما امکاناتی فراهم شده، همیشه همینطور بوده؟ یا نه، امکانات و شرایط خیلی بهتر از این بوده و حالا تنزل پیدا کرده؟ یا برعکس، قبلاً ناجور بوده و حالا بهتر شده؟ تا بفهمیم خدا چه نعمتی به ما داده تا قدرش را بدانیم.
من غالباً یک مقدار دوستان جوانی که با آنها ارتباط دارم را به زمان طلبگی خودم توجه میدهم چون خودم قبل از انقلاب شاهدش بودهام. طلبگی بنده از بیش از شصت سال پیش شروع شده است. وقتی شرایط آنوقت را با حالا مقایسه میکنم تا یک حدی میتوانم بفهمم که امروز خدا چه نعمتهایی به ما داده است. تا اینها را نفهمیم، درست نمیتوانیم کارمان را آنطور که باید انجام بدهیم. هم نمیدانیم چه نعمتی داریم تا شکرش را بهجا بیاوریم و هم ببینیم این شرایطی که فراهم شده چه وظایفی را برای ما ایجاب میکند.
حالا خیلی دور و اول طلبگی را نگویم. این را حقیقتاً عرض میکنم که یک وقتی بود که خود بنده با بعضی از دوستانمان ساعتها مینشستیم و فکر میکردیم که چه کاری میشود کرد؟ چه کار میشود کرد که مردم یککمی با دین آشنا بشوند و از فساد دست بردارند، از چه راهی؟ از راه نویسندگی، از راه سخنرانی، از راه تشکیل مثلاً مجامع خیریه و چیزهایی از این قبیل. ساعتها مینشستیم فکر میکردیم و بحث میکردیم که ببینیم چه کار میشود کرد؟ حالا در شرایطی هستیم که آنقدر کار پیشنهاد میشود که باید فکر کنیم کدام را انتخاب کنیم. هم میشود انتخاب کرد و هم شرایط عملش وجود دارد. آنقدر تقاضا برای عرضه کارهای دینی و اصلاحی و خدمات معنوی و فرهنگی وجود دارد که آدم، متحیر میماند کدام را انتخاب کند.
زمانی بود که بنده شخصاً برای بعضی از کتابهای درسی خودم، شب کتاب کرایه میکردم. خودم با دست خودم بعضی از کتابها را استنساخ میکردم. حالا اینقدر کتاب فراوان است که کتابها سالها در کتابخانهها خاک میخورد و کسی سراغش نمیرود. شما باور نمیکنید من اوائل طلبگیام کتاب سیوطی گیرم نمیآمد بخوانم، باید بگردیم در خانهها و خانههای علما بلکه در کتابخانههای قدیمی یک نسخه موریانهخوردهای چیزی یک جایی مانده باشد. اصلاً کتاب سیوطی در بازار پیدا نمیشد! اولین کتابی که طبع جدید شد جامعالمقدمات بود. خدا طاهر خوشنویس را رحمت کند که این را استنساخ کرد و این کتاب چاپ شد و این کتابی بود که در بازار پیدا میشد. کتابهای درسی در بازار پیدا نمیشد! کتابفروشیای که اصلاً این کتابها را بفروشد وجود نداشت. شما باور نمیکنید که چه زمان و چه شرایطی بود و حالا چه شرایطی است؟ حالا شما در خانه، زمستان کنار بخاری، تابستان زیر کولر مینشینید و یک دکمه کامپیوتر را میزنید و یک چیزهایی را میبینید، صدها، هزارها کتاب و مقاله و رساله و اینها در اختیارتان است، میتوانید بدون هیچ زحمتی مطالعه کنید. اگر آدم اینها را تصور نکند نمیداند خدا چه نعمتی به او داده و آن وقت طلبکار هم میشود و میگوید بله، طلبهها وضعشان چنین است و چنان است، دیگران نمیدانم چه طور هستند، سرمایهداران آمریکا چه قدر خوشگذرانی دارند و ما مثلاً باید خانه اجارهای بنشینیم!
موقعیت اجتماعی روحانیت در جامعه به گونهای بود که حالا اگر از من نپذیرید، برای شما از فرمایش امام نقل کنم. ایشان یک نسل مقدم از زمان ما بودند، حتماً همه شما شنیدید، امام میفرمود در آن زمان تازه ماشین آمده بود. ماشینهای سیمی بود. هنوز در آن زمان اتوبوسها و اینها این طور نبود. ایشان میفرمودند که رانندههای اینها میگفتند ما دو طایفه را سوار نمیکنیم برای اینکه امتحان کردیم که اگر اینها سوار بشوند ماشین میشکند و در راه عیب میکند، یکی فواحش و یکی آخوندها! یعنی آخوند را مایه نکبت میدانستند که پول میدهد و سوار ماشین میشود اما از نکبت آخوند ماشین میشکند! اینها را امام نقل کردند و در فرمایشاتشان هست. این موقعیت طلبه در جامعه بود. آن وضع اقتصادی، آن وضع کتاب، آن وضع تحصیل، مدارس خراب، حجرههای نمور؛ خود بنده سال اولی که به قم آمدم بعد از دو سه ماه معطلی حجرهای در مدرسه فیضیه گیرم آمد که تا سقفش نم بود. چند روز که در آنجا ماندم پادرد گرفتم ولی چارهای هم نداشتیم باید همان جا زندگی میکردیم. آنوقت در یک زمانی که آخوند چنین موقعیتی داشت که راننده سوارش نمیکرد، کسی فکر میکرد که یک آخوندی نهتنها شخصیت اول کشور ما بشود بلکه شخصیت اول جهان بشود؟! خدا این لطف را به جامعه ما کرد، نظامی را به ما داد که امام که در رأس این نظام بود اولین شخصیت عالم شد، یعنی دیگران به حرف و تصمیم هیچ شخصیتی اینقدر اهمیت نمیدادند که ببینند چه میگوید و چه طور رفتار میکند اما وقتی امام سخنرانی میکرد بعضی از رؤسای جمهور غرب برنامههایشان را تعطیل میکردند و مینشستند تا فوراً برایشان ترجمه کنند که امام چه میگوید؟ امام آنچنان عزتی پیدا کرد و حالا نمونهها و آثارش را میبینیم که هنوز در نسل بعد مسئولان کشور وجود دارد، اول در شخص مقام معظم رهبری که خدای متعال روزبهروز و ساعتبهساعت بر عزت ایشان و بر برکات وجود ایشان بیافزاید و بعد هم در سایر مسئولین که وقتی به کشورهای دیگر هم میروند چه طور از آنها استقبال میکنند و چه طور به آنها احترام میکنند.
اینها شرایطی است که در تکلیف ما مؤثر است. اگر یک وقتی طلبه نمیتوانست در اجتماع کاری بکند و همین طوری که عرض کردم ما باید ساعتها مینشستیم و فکر میکردیم که چه کار بکنیم و چه کار میشود کرد، خب یک عذری هم داشتیم که توانش را نداریم، شرایط اجتماعی اجازه نمیدهد که ما کاری بکنیم، نمیگذارند، نه امکانات مادیاش را داریم، نه موقعیت اجتماعیاش را و نه استقبال مردم را. خب یک عذری بود اما حالا که این همه مطالبه زیاد است که اگر ما جمعیت روحانیتمان ده برابر افزایش پیدا کند باز هم کفاف نمیدهد، اینجا آدم نمیفهمد که وظیفهاش با سابق فرق کرده است؟!
باید خیلی بیشتر به عمرمان بها بدهیم، سعی کنیم تحصیلاتمان طوری بشود که در مدت کمتری بهترین بهره را ببریم. این مسئله تحولی که مطرح شده و در این سفر پر برکت مقام معظم رهبری هم بارها روی آن تأکید شد و بحثها انجام گرفت و صحبتهایی که نخبگان در حضور ایشان کردند و همه اینها، از اینجا برمیخیزد که ما احساس میکنیم یک وظایف سنگینی بر دوشمان است و نمیدانیم چه طوری اجرا کنیم، یا اگر میدانیم، همتش را نداریم. عادتها و دلبستگیها مانع میشود از اینکه ما توان، انرژی و فکرمان را صرف آن کاری بکنیم که وظیفهمان است. باید از امکانات موجود حداکثر استفاده را کرد.
اولین وظیفه ما درس خواندن است. لااقل هشت ساعت کامل فقط صرف امور درسی بشود. با دقت به درس گوش دادن، نه اینکه همانطور بنشیند و این و آن را تماشا کند و درس گوش بدهد. مطالعه دقیق بکند نه اینکه وقتی دارد مطالعه میکند تلفن همراهش هم کنارش باشد و اساماسهایش را بخواند و... من بعضیها را دیدم آنقدر علاقه دارند که فکر میکنم اگر بتوانند در نماز هم این تلفن همراهشان را دست میگیرند! شرایط فرهنگی بدی است که دارد در جامعه ما حاکم میشود. هنگام درس خواندن تمرکز داشته باشیم و حواسمان جمع درس و بحثمان باشد.
غیر از این برنامه، دوم سعی کنیم یک برنامه خودسازی داشته باشیم. ما در معرض آفات فراوانی هستیم، بیماریهای مهلکی به ما هجوم آورده که اگر به خودمان نرسیم در این منجلاب غرق میشویم و به جای اینکه بتوانیم اصلاح کنیم، بر فساد جامعه خواهیم افزود! وقتی عامل میکروب فاسدی شدیم هر جا برویم این میکروب منتقل میشود، نهتنها اصلاح دیگران نمیکند بلکه دیگران را مبتلا میکند و ممکن است خودمان هم نفهمیم. گاهی خودمان را طلبکار دین هم میدانیم که ما رفتیم تبلیغ اما نمیدانیم که گاهی تبلیغهای ما تخریب بوده! و از رفتار ما کسانی درسهای بی اخلاقی گرفتند! پس برنامه دوم ما باید برنامه خودسازی باشد. هرقدر بتوانیم با کسانی که تجربههای کافی دارند و در این زمینه تخصص دارند مشورت کنیم و از آنها کمک بگیریم البته برای ما نافعتر است اما فکر میکنم بسیاری از ما اگر همان کاری را که یقین داریم باید کرد، همانها را انجام بدهیم بخش عظیمی از راه را رفتهایم. اینکه آدم خیال میکند اگر استاد اخلاق نداشته باشد هیچ کاری نمیتواند بکند خودش را گول میزند. ما خیلی چیزها میدانیم که اگر امروز خدمت امام زمان هم برسیم میفرماید این را انجام بدهید. یقین داریم اینها مطلوب است، همه انبیا گفتند، همه اولیا گفتند، طفل چندروزه در گهواره گفت: وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَیا * وَبَرًّا بِوَالِدَتِی.[6] در اینها شک داریم که باید به نماز اهمیت داد؟! شک داریم که باید حضور قلب داشت، باید نماز را به موقع و اول وقت بخوانیم؟! منتظر هستیم یک کسی به ما دستور بدهد؟!
همان چیزهایی که یقین داریم که اینها مطلوب شارع است را انجام بدهیم و آن چیزهایی که یقین داریم که نامطلوب است، مذموم است، گناه است تصمیم بگیریم ترک کنیم خیلی راهمان پیش میرود.
سوم، آگاهیهای سیاسی اجتماعی است، بفهمیم در چه موقعیتی هستیم؟ ما چه دشمنانی داریم؟ چه کمینهایی برای ما کردند؟ اگر اینها را درک نکنیم در دام شیاطین میافتیم که گاهی ممکن است حتی ناخودآگاه عامل شیطان بشویم و اگر شما دور و بر خودتان را نگاه کنید در همین چند سال بعد از انقلاب از این عوامل شیطانی میتوانید پیدا کنید که در اثر سادگی، بیاطلاعی، کمفهمی و بیبصیرتی عامل شیطان شدند یعنی آب به آسیاب دشمن ریختند. درس هم خوانده بودند، نمازشان هم خوب بود، باتقوا هم بودند اما فهم سیاسی اجتماعی نداشتند، بصیرت نداشتند، رفتارشان موجب این شد که عملاً به نفع دشمن کار کنند.
برای این سه چیز باید برنامهریزی کنیم؛ الاولی فالاولی، البته به عنوان اینکه طلبه هستیم اولین کار ما درس است، اما به عنوان اینکه مسلمان و شیعه هستیم باید خودسازی کنیم، روش اهلبیت را یاد بگیریم و عمل کنیم و به عنوان اینکه مسئولیت راهنمایی اجتماعی را داریم باید شرایط اجتماعی را درک کنیم تا بتوانیم هم خودمان عمل کنیم و هم دیگران را راهنمایی کنیم.
وفقنا الله وایاکم انشاءالله
والسلام علیکم ورحمة الله