صوت و فیلم

صوت:

درسی از واقعه غدیر

به مناسبت عید سعید غدیر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین لاسِیَّما مَولاَ المُوَحّدِین وَ یَعسُوبَ الدِّین أمیرَالمُؤمِنین وَ عَلَی آلِهِ المَعصُومِین وَاللَّعْنُ عَلَی أعْدَائِهِمْ أجْمَعِین

قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً.[1]

این عید شریف و روز بزرگ را به پیشگاه ولیعصر‌عجل‌‌الله‌تعالی‌فرجه‌‌الشریف و به همه شیعیان جهان مخصوصاً حضّار محترم تبریک عرض می‌کنم، امیدوارم پروردگار متعال به برکت این روز و به حق صاحب این روز، پیوند ما را با خاندان علی‌علیه‌السلام محکم‌تر گرداند و دست ما را در دنیا و آخرت از این خاندان کوتاه نفرماید.

آیه‌ای که تلاوت شد آیه‌ای است که در مثل این روز بر پیغمبر اکرم نازل شد موقعی که امر فرمود مردم با امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب‌علیه‌السلام به‌عنوان جانشینی آن حضرت و امامت و ولایت بیعت کنند. بحث درباره این آیه شریفه و پیرامون این روز و حوادث این روز و اهمیت آن بسیار زیاد است و من در این فرصت کوتاه نمی‌توانم درباره همه آن‌ها حتی به‌طور خلاصه اشاره کنم. همه آقایان الحمدلله از دوستان اهل‌بیت هستند و این مسائل را کمابیش از گویندگان شنیدند و در کتاب‌ها خواندند و بسیاری از این مسائل تکرار می‌شود، البته تکرار آن هم مطلوب است؛ گل را هرقدر ببویی از بوی آن کم نمی‌شود، ولی بعضی از مسائل هست که مخصوصاً برای ما و در شرایطی که زندگی می‌کنیم ضرورت توجه به آن‌ها بیشتر است و گفتن آن‌ها آموزنده‌تر است، این است که توضیح مختصری درباره این آیه شریفه می‌دهم و بعد با اشاره به یک نکته کوچکی از صدها و هزارها نکته‌های بزرگ که درباره غدیر وجود دارد بحث کوتاهی می‌کنم.

غدیر؛ روز اکمال دین و اتمام نعمت

خداوند متعال در این آیه شریفه می‌فرماید امروز دین شما را کامل گرداندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به‌عنوان یک دین برای شما پسندیدم. دین اسلام که مجموعه‌ای از عقاید و احکام و اخلاقیاتی است که از طرف خداوند متعال بر بشر نازل شده گرچه از نظر قانون‌بندی تمام بود و احکامی که باید بر پیغمبر اکرم نازل شود تا آن وقت نازل شده بود ولی کامل نبود. این دین آنوقتی کامل می‌شد که قوه مجریه آن هم از طرف خداوند متعال تعیین شود، چون دین خودبه‌خود در اجتماع پیاده نمی‌شود، معارف آن احتیاج به تبیین دارد، آیات قرآن آن احتیاج به تفسیر دارد، مشکلات آن احتیاج به توضیح دارد و احکام آن احتیاج به مجری دارد. اگر بنا بود این مسائل به عهده خود مردم واگذار شود گرچه دین تمام بود و نقصی نداشت اما کامل نبود، این بود که خداوند متعال با تعیین امیرالمؤمنین و نصب آن حضرت به مقام جانشینی پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله این دین را کامل فرمود. اما آنچه منظور از این دین بود، آن نعمتی که خداوند متعال به‌وسیله این دین بر مردم ارزانی داشته و مردم باید در سایه کار و کوشش خودشان و پذیرفتن این دین و عمل کردن به احکام آن به آن نعمت عظما نائل شوند، آن نعمت علاوه بر اینکه کامل نبود ناقص بود، این است که در مورد دین می‌فرماید: أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ، اما در مورد نعمت می‌فرماید وَأَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی. اگر ولایت امیرالمؤمنین‌سلام‌‌الله‌‌عليه نبود و مردم با آن حضرت آشنا نمی‌شدند و ولایت او را نمی‌پذیرفتند نعمت خدا بر آن‌ها تمام نبود و به آنچه می‌بایست برسند نمی‌رسیدند. آن کمالی که جامعه اسلامی باید به آن نائل شود در سایه ولایت امیرالمؤمنین به آن نائل می‌شد، این بود که کسانی بودند که در زمان پیغمبر اکرم ملتزم به احکام و قوانین اسلام بودند و در اجرای احکام کوتاهی نمی‌کردند و وقتی هم دستور داده شد که با علی بیعت کنید بیعت کردند اما آن نعمت گیرشان نیامد. آن نعمت در سایه روح ولایت بود که در آن‌ها دمیده می‌شد، تنها اظهار ولایت کردن کافی نبود که به آن نعمت نائل شوند. این بود که بعد از چندی، هنوز هفتاد روز از جریان غدیر نگذشته بود بیعت خودشان را شکستند و آن را فراموش کردند و جامعه اسلامی را به بلایی مبتلا کردند که تا زمان ظهور ولیعصر‌عجل‌‌الله‌تعالی‌فرجه‌‌الشریف آن بلا از مسلمین برداشته نخواهد شد.

هوای نفس؛ مانع بهره‌مندی از نعمت ولایت

خدا دینش را کامل کرد، آنچه را که باید بفرماید فرمود و پیغمبر او آنچه را از طرف خدا موظف بود، به مردم ابلاغ کرد، از طرف او کار تمام بود، اما از این به بعد مردم باید از این نعمت استفاده کنند، این دین را در زندگی فردی و اجتماعی‌شان پیاده کنند ولی مردم نه‌تنها از احکامی که به آن‌ها رسیده بود سر باز زدند بلکه از رهبری امیرالمؤمنین یعنی از ناخدایی کشتی بشریت، استنکاف کردند. بزرگ‌ترین نعمتی را که خداوند متعال به جامعه اسلامی به‌عنوان یک جامعه عطا فرموده بود که تا روز قیامت می‌بایست از این نعمت بهره‌مند شوند این بود که زمام این کاروان را به دست کسی سپرد که او راه را بهتر از دیگران می‌دانست و بهتر از دیگران می‌توانست رهبری و رهنمایی کند، اما بشر غافل، بشر خودخواه، بشری که در چنگال هوی و هوس گرفتار است و خیر و صلاح خودش را درست تشخیص نمی‌دهد، مردمی که گرفتار هواهای نفسانی بودند به جای اینکه در عظمت این نعمت بیاندیشند و برای عاقبت جامعه اسلامی فکر صحیحی بکنند ریاست چند روزه خودشان را بر سعادت میلیاردها مسلمان تا روز قیامت ترجیح دادند، حاضر نشدند چند روزی از ریاست ظاهری چشم بپوشند و به جای این چشم‌پوشی، میلیاردها مسلمان را تا روز قیامت نیکبخت کنند بلکه سعادت میلیاردها مسلمان را به چند روز ریاست خودشان فروختند! مردمی هم که به دنبال آن‌ها آمدند بعضی آگاهانه و بعضی ناخودآگاه به راهی رفتند که پیشینیان آن‌ها رفته بودند و این نعمت بزرگ را قدردانی نکردند و از آثار دنیوی و اخروی آن محروم شدند.

غدیر؛ نقشه راه زندگی

من از مجموعه این داستان که بزرگ‌ترین و عظیم‌ترین حادثه در تاریخ اسلام به شمار می‌رود، از همه نکته‌ها و از همه صفحات این کتاب فقط یک صفحه را می‌خواهم برای آقایان بخوانم و آن صفحه‌ای است که مشابه آن برای زندگی ما وجود دارد و باید از آن پند بگیریم. البته همه آن آموزنده است، همه آن نور است، آنچه درباره غدیر، درباره علی‌بن‌ابی‌طالب و ائمه معصومین گفته شود از حالات و اخلاق و فضائل و مناقب و گفتار آن‌ها همه نور است و همه آموزنده است اما یک نکته هست که به نظر قاصر بنده در میان آن‌ها اهمیت بیشتری دارد؛ شما می‌دانید که در غدیر هفتاد هزار یا صد و بیست هزار یا کمتر یا بیشتر مسلمان وجود داشت. سال آخر عمر پیغمبر است، پیغمبر اکرم خودشان امر فرمودند که بیایید در این سال من تمام احکام دینتان را به شما بیاموزم و حجت را بر شما تمام کنم. در غدیر که سر چهارراهی راه‌های عربستان قرار دارد امر فرمود که همه صبر کنند. این‌هایی که صبر کردند چه کسانی بودند؟ آیا در میان این‌ها کفار روم، مشرکان ایران، مشرکان و بت‌پرستان چین و هند هم وجود داشت؟! یا نه، این‌ها مسلمان بودند، کسانی بودند که بیست سال یا کمتر و بیشتر در مکتب پیغمبر اسلام تربیت شده بودند؟! در میان این‌ها کسانی بودند که در جنگ‌های بدر و حنین جان‌فشانی کرده بودند، کسانی بودند که اموال زیادی در راه اسلام صرف کرده بودند، کسانی بودند که تمام سرمایه خودشان را در راه جهاد و ساز و برگ جنگ خرج کرده بودند، کسانی بودند که برده‌ها خریده بودند و در راه خدا آزاد کرده بودند، کسانی بودند که وقتی مهاجرین مکه به مدینه وارد شدند خانه‌های خودشان را در اختیار آن‌ها گذاشتند و اموال خودشان را با آن‌ها تنصیف کردند تا آنجا که خداوند متعال در شأن آن‌ها آیه نازل فرمود، وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَة؛[2] مهاجرین‌شان کسانی بودند که دست از خانه و زندگی خود در مکه کشیده بودند و به مدینه آمده بودند برای اینکه در کنار رسول خدا تربیت شوند، انصارشان کسانی بودند که دست از اموال خودشان کشیده بودند و آن‌ها را به‌رایگان در اختیار مهاجرین قرار داده بودند، چنین مردمی بودند که در غدیر، اطراف پیغمبر جمع شدند و به امر پیغمبر اکرم با امیرالمؤمنین بیعت کردند. این‌ها که شوخی‌شان نمی‌آمد، نمازخواندنشان که دروغی نبود، روزه گرفتن آن‌ها که بازی نبود، گیرم در همه این‌ها می‌توانستند بازی کنند، اما حاضر شدن در معرکه جنگ، در آنجایی که فقط صحبت از شمشیر و نیزه است، اینکه شوخی برنمی‌دارد! همین‌ها بودند که جنگ‌های اسلامی را چه از نظر نیروی انسانی و چه از نظر نیروی مالی اداره کرده بودند. این‌ها که با پیغمبر اسلام دشمنی نداشتند، با دین خدا که دشمنی نداشتند، سعادت خودشان را می‌خواستند، خدا هم سعادت آن‌ها را می‌خواست، پیغمبر اکرم هم سعادت آن‌ها را می‌خواست. خدا که علی را نصب فرمود برای خیر مردم بود، پیغمبر اکرم که علی را سر دست بلند کرد نه به‌خاطر نسبت و فامیلی بود بلکه به‌خاطر صلاح مردم بود، مردم هم که صلاح خودشان را می‌خواستند.

ماجرای سقیفه و فراموشی غدیر

بین داستان غدیر خم تا رحلت رسول اکرم چند روز فاصله شد؟! از هجدهم ذیحجه تا بیست و هشتم یا سی‌ام، آخر ماه صفر، چند روز فاصله است؟ هفتاد روز فاصله است. در این هفتاد روز احتمال اینکه مردم چنین حادثه عظیمی را فراموش کرده باشند چند درصد بود؟! حادثه‌ای که هفتاد روز پیش‌تر در این شهر، در حضور همه مردم اتفاق افتاده چند درصد مردم ممکن است فراموش کنند؟! هفتاد روز از این جریان گذشت، پیغمبر اکرمصلی‌الله‌علیه‌وآله از دنیا رفت، مردم جمع شدند، مردم که می‌گوییم چه کسانی بودند؟! یعنی دشمنان اسلام؟! بدخواهان دین؟! یا همان‌هایی که در جنگ‌ها شرکت کرده بودند و در راه اعلای کلمه توحید فداکاری کرده بودند؟! این‌ها جمع شدند تا برای پیغمبر جانشین تعیین کنند! آیا فراموش کردند که پیغمبر جانشین تعیین فرمود؟! آیا آن وقت که جنگ می‌کردند شوخی می‌کردند یا حالا که آمدند برای پیغمبر جانشین تعیین کنند؟! چطور شد که در میان این هفتاد هزار نفر یا کمتر یا بیشتر، مردمی که بعد از وفات پیغمبر در مدینه جمع شدند و در سقیفه گرد آمدند وقتی صحبت از جانشینی پیغمبر شد یکی گفت: باید از مهاجرین باشد؛ دیگری گفت: باید از انصار باشد؛ سومی گفت: دوتا جانشین تعیین کنید، یکی از مهاجرین و دیگری از انصار؛ سه تا تز عرضه شد. در اطراف آن بحث درگرفت که آیا باید جانشین پیغمبر از میان مهاجرین انتخاب شود یا از میان انصار یا دو نفر باشند، یکی از مهاجرین و یکی از انصار؟ آیا تابه‌حال شنیدید که در آنجا یک نفر گفته باشد که پیغمبر چه فرمود؟! آیا شنیدید یک کسی در آنجا هم بگوید بابا! پیغمبر، علی را تعیین کرده بود؟! از روز اولی که دعوت پیغمبر علنی شد فرمود هرکس اول به من ایمان بیاورد جانشین من خواهد بود، وقتی امیرالمؤمنین بلند شد و به پیغمبر اکرم دست بیعت داد و اسلام آورد کفار به ابوطالب خندیدند و گفتند: به‌به! فردا تو باید نوکر پسرت شوی برای اینکه او جانشین پیغمبر شد، رئیس شد، تویی که بابای او هستی باید رعیت او بشوی! این مسئله از روز اول در گوش مردم بود که جانشین پیغمبر، علی است.

در مهم‌ترین حادثه تاریخ اسلام یعنی در روز عید غدیر هم پیغمبر، علی را تعیین کرد. در این بین هم هر جریان و هر مناسبتی که پیش می‌آمد پیغمبر، علی را معرفی می‌کرد. این مسلمانانی که پیرو پیغمبر اسلام بودند، آن‌ها که می‌گفتند قرآن کتاب ماست، محمدبن‌عبدالله‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله پیغمبر ماست، هرچه او از طرف خدا بگوید ما اطاعت می‌کنیم، چه شد که در سقیفه این جریان را فراموش کردند و صحبتی نشد که پیغمبر چه فرموده است؟! آیا احتمال می‌دهید که تمام آن مردم جریان غدیر و تمام سفارشات پیغمبر را درباره علی فراموش کرده بودند؟! بنده که چنین احتمالی نمی‌دهم، نمی‌دانم در این مجلس کسی هست که چنین احتمالی بدهد یا نه؟ آیا احتمال می‌دهید این مردمی که در طول بیست سال یا کمتر یا بیشتر در راه اسلام کوشش‌ها کرده بودند همه آن‌ها دروغ می‌گفتند و همه منافق بودند؟ بنده به سهم خودم چنین احتمالی را نمی‌دهم که همه از اول دروغ می‌گفتند، بعضی از آن‌ها ممکن است دروغ می‌گفتند اما این ‌همه جمعیت، از ابتدا تا انتها در مشکلاتی که برای مسلمان‌ها پیش آمد، مهاجرت‌هایی که کردند، سال‌ها در شعب‌ابی‌طالب، در حبشه، در فشار اقتصادی و در محاصره اقتصادی به سر بردند؛ مشکلاتی که مسلمانان صدر اسلام تحمل کردند گفتن و شنیدن آن آسان است، همه این‌ها در همه این مشکلات دروغ می‌گفتند؟! من که باور نمی‌کنم. پس مسلماً در میان این‌ها مسلمانانی که واقعاً از صدق دل مسلمان بودند وجود داشت و مسلماً داستان غدیر و سایر سفارشات پیغمبر را فراموش نکرده بودند. پس چه شد که در سقیفه صحبتی از امر پیغمبر و نصب علی به جانشینی به میان نیامد و صحبت فقط در این بود که آیا از مهاجرین انتخاب شود یا از انصار انتخاب شود یا از هر دو اما اینکه پیغمبر چه کسی را از طرف خدا نصب فرمود صحبتی نشد، علت چه بود؟ آیا همه مردم دفعتاً مرتد شدند؟ این هم باورکردنی نیست. آن کسانی که طمعی در خلافت داشتند یا طمعی در کسانی که به خلافت می‌رسیدند داشتند آن‌ها ممکن بود اما سایر مردم چطور؟

علل روی‌گردانی مسلمانان از بیعت با امیرالمؤمنین‌علیه‌‌السلام

به نظر بنده این یک معمایی در تاریخ اسلام است که سرّ اینکه مردم از بیعت با امیرالمؤمنین روی گردانیدند و خودشان خلیفه تعیین کردند چیست؟ فرصت کافی ندارم که همه شواهدی که لازم است به عنوان مقدمه برای توضیح این مطلب عرض کنم، به‌طور فشرده توجه شما را به دو، سه نکته مهم جلب می‌کنم؛ مسلمان‌ها زیاد بودند، هفتاد هزار، صد هزار، البته مسلمان‌های در مدینه را عرض می‌کنم و الا در مجموع شهرهای عربستان که بیش از این‌ها بودند. مسلمان‌ها زیاد بودند اما می‌دانید چگونه مسلمان‌هایی بودند؟ جنگ هم می‌رفتند، پول هم خرج می‌کردند، اما می‌دانید چطور؟ نمونه آن را در میان خود ما هم می‌توانید پیدا کنید. آن‌ها هم شاخ و دم نداشتند. مسلمان‌های زمان ما چطور هستند؟ چند درصد مسلمان‌های ما بصیرت کافی در دین دارند به‌طوری‌که وقتی حق را شناختند متزلزل نشوند؟! چند درصد مردم طوری هستند که با نظر بزرگ و کوچک، نظرشان تغییر نکند، روشنفکرها، تاریک فکرها، پولدارها، فقیرها، توده مردم، برتران مردم، داخلی‌ها، خارجی‌ها، معمم، غیرمعمم، نتوانند در دین آن‌ها تزلزل ایجاد کنند؟! چند درصد سراغ دارید؟! همه مسلمانند، همه برای امام حسین سینه می‌زنند، پول خرج می‌کنند، نماز می‌خوانند، روزه می‌گیرند، با مختصر اختلافی، اما در شناخت دین چه اندازه محکم هستند که با امواج اجتماع، به چپ و راست گرایش پیدا نکنند، به راه خودشان چنان یقین داشته باشند که اگر تمام مردم رو گرداندند در آن‌ها تزلزلی ایجاد نکند، چند نفر سراغ دارید؟ در شهر خودتان چند نفر سراغ دارید؟ الآن نمی‌خواهم به من جواب بدهید، بروید یک مقدار در خانه فکر کنید؛ حوادثی که در بیست سال اخیر در ایران اتفاق افتاده که اغلب شماها آن‌ها را به خاطر دارید، غیر از جوان‌هایی که سن آن‌ها حدود بیست سال باشد آن‌ها نبودند یا اگر بودند یادشان نیست، بچه بودند، آن‌هایی که سن آن‌ها حدود سی به بالا است حوادث بیست سال اخیر را به خاطر دارند. آیا یادتان نمی‌آید که برای یک حادثه خاصی مردم جمع شوند، میتینگ بدهند، هورا بکشند، زنده‌باد بگویند، بعد از چندی برای عکس آن حادثه، باز هورا، باز زنده‌باد؟ برای روی کار آمدن یک نخست‌وزیر میتینگ بدهند، هورا بکشند، فردا برای سقوط همان نخست‌وزیر مردم میتینگ بدهند! آیا به خاطر دارید یا نه؟! بنده به خاطر دارم. آیا به خاطر دارید که فرض بفرمایید برای احترام به یک عالم، مردم چندین روز مغازه‌ها را تعطیل کنند و بازارها را ببندند و تا پای جان بایستند، بعد از چندی وقتی تبلیغات به گونه دیگری شود کم‌کم سست شوند و حرف‌ها و کارهایی که کرده بودند را فراموش بکنند، هیچ سراغ دارید؟ این‌ها برای چیست؟ برای این است که بینش بیشتر ما، یقینی نیست. شناخت اغلب ما ظنی است، تابع گمان و پندار است، در اعتقاداتمان راسخ نیستیم، یقین در میان ما کم است، شناخت ما شناخت علمی نیست؛ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ،[3] اکثریت مردم تابع گمان و تابع دلخواه هستند، مطالب را یقینی تحقیق نمی‌کنند و آنچه دلشان می‌پسندد و هوای نفسشان با آن موافق است آن را یقینی تلقی می‌کنند. اگر چیزی برخلاف میلشان است، اگر هزار تا دلیل دارد، نه می‌روند دلیل آن را ببینند چیست و نه بعد از دیدن می‌پذیرند اما اگر چیزی موافق میل آن‌ها است، مختصر وسوسه‌ای یا صورت دلیلی به آن‌ها القا شود می‌گویند بله، بله، صحیح است. اکثریت مردم اینگونه هستند. زمان صدر اسلام هم همین‌طور بوده؛ قبائل عرب وقتی اسلام می‌آوردند شما خیال می‌کنید دانه‌دانه می‌آمدند تحقیق کنند و استدلال یقینی کنند؟! یک نفرشان، یک بزرگ‌ترشان وقتی می‌آمد، رئیس قبیله وقتی می‌آمد اسلام می‌آورد همه اهل قبیله دنبال او اسلام می‌آوردند. اگر این فردا کافر می‌شد همه دوباره مرتد می‌شدند. آن‌ها مردم عجیبی نبودند، ما هم همین‌طور هستیم، اختصاص به آن زمان نداشت. توده مردم در غالب زمان‌ها همین‌گونه هستند. البته هرکسی فکر می‌کند که بنده از توده مردم جدا هستم، مردم یعنی دیگران، پهلوی هرکس بنشینی از مردم مذمت می‌کند، از خودش چطور؟ می‌گوید: نه، من جزو مردم نیستم. اما این واقعیتی است که اکثریت مردم در هر زمانی تابع هوس‌ها هستند، حتی بسیاری از آن‌هایی هم که بتوانند بر هوس‌های خودشان غالب شوند گول‌خور هستند و می‌شود آن‌ها را فریب داد. این یک نکته.

نکته دوم؛ در میان اقلیت چیزفهم اجتماع، در هر هزار نفر فرض کنید یک نفر، دو نفر، اشخاص تیزهوش، زرنگ، دوراندیش، وجود دارد. اگر این اقلیت به راه راست هدایت شدند، شناخت صحیح پیدا کردند، چشم از هوی و هوس پوشیدند، تابع حق شدند نه تابع هوی، آن‌ها می‌توانند اکثریت مردم را به راه صحیح رهبری کنند ولی اگر این اقلیت روشن، اقلیت چیزفهم، منحرف شد می‌توانند اکثریت مردم را به دنبال خودشان به بیراهه بکشند و از آن‌ها بهره‌برداری سوء کنند. این هم یک نکته.

در صدر اسلام، در میان هزارها مسلمانی که واقعاً مسلمان بودند، اکثریت آن‌ها، شاید بیش از نود درصد آن‌ها بااینکه خلوص نیت داشتند و دروغ نمی‌گفتند و واقعاً دین را می‌خواستند اما ساده‌لوح و فریب خور بودند. در میان ده درصدی که مسلماً از ده درصد هم کمتر است، حالا بنده ده درصد عرض می‌کنم حداکثرش را می‌گویم، که مردم چیزفهم و دوراندیش وجود داشت در این ده درصد، نه درصدشان طالب خواسته‌های دلشان بودند، تنها یک درصد از اجتماع و شاید کمتر بودند که هم بینش صحیح و هم اراده محکم و هم ایمان خلل‌ناپذیر داشتند. متأسفانه این یک درصد در مقابل آن نود و نه درصد تاب مقاومت نمی‌آوردند، این بود که بعد از اینکه در سقیفه بعد از بحث‌های زیاد بنا بر این شد که جانشین پیغمبر از میان مهاجرین انتخاب شود و بالاخره به آن کسی که پیرمردتر بود و پدرزن پیغمبر بود رأی دادند و او را به‌عنوان جانشین معرفی کردند امیرالمؤمنین‌سلام‌‌الله‌‌عليه درِ خانه مهاجرین و انصار آمد و فرمود: آیا وصایای پیغمبر را فراموش کردید؟! بعضی گفتند: فراموش کردیم؛ بعضی گفتند: فراموش نکردیم ولی دیر به سراغ ما آمديد، دیگر بیعت کردیم و گذشته؛ بعضی گفتند: آن‌ها پیرمردتر هستند، فعلاً آن‌ها چندی خلافت می‌کنند نوبت به شما هم می‌رسد؛ بعضی شاید گفته باشند که چقدر بر ملک و سلطنت حرص داری! تو هنوز جوانی!

واکنش امام علی‌علیه‌‌السلام  به ماجرای سقیفه

بالاخره در میان این هفتاد، هشتاد هزار نفر مسلمان که مهاجرین و انصار بودند بین سه نفر تا دوازده نفر، حداکثری که گفتند دوازده نفر، حاضر شدند که با علی بیعت کنند. علی با دوازده نفر چه‌کار کند؟! اگر شمشیر بکشد و با مردم بجنگد دیگر از میان این تازه‌مسلمان‌ها چه کسی می‌ماند؟ آن‌هایی هم که هستند می‌گویند خویش و قوم‌های پیغمبر سر ریاست با هم دعوا کردند و لذا از دین برمی‌گردند، اگر سکوت کند آن‌هایی که حق‌طلب هستند گمراه می‌شوند، این بود که تا چندی حاضر به بیعت نشد و همین‌طور در مجالس حضور می‌یافت، مردم را راهنمایی می‌کرد، با آن‌ها احتجاج می‌فرمود، استدلال می‌کرد و حاضر نمی‌شد با آن‌ها بیعت کند. در مجامع دینی آن‌ها که رسماً صحه گذاشتن به دستگاه دولت ابوبکر بود شرکت نمی‌کردند. تا مسلمان‌ها دیدند بد وضعی است، مسلمان‌ها، نه کفار! گفتند: پیغمبر اکرم می‌فرمود کسانی که در مسجد برای نماز جماعت حاضر نمی‌شوند جا دارد که در خانه آن‌ها را آتش بزنند! چه حق دارند که از مجامع مسلمین کناره‌گیری کنند؟! نزدیک است دستور بدهم خانه‌های آن‌ها را آتش بزنند، به آن‌ها بگویید حتماً باید در مجامع مسلمین شرکت کنند. علی هم امروز همین وضع را دارد؛ از مجامع مسلمین کنار گرفته، باید رفت و با او اتمام‌حجت کرد؛ یا باید بیاید بیعت کند، یا خانه او را آتش می‌زنیم!

آتش زدن درب خانه علی‌علیه‌‌السلام!

اگر شنیدید که در خانه علی را آتش زدند این شوخی نبود! مسلمان‌ها خودشان از پیغمبر شنیده بودند که می‌فرمود: مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي، چطور حاضر شدند در خانه زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها را آتش بزنند؟! آن‌ها را گول زدند، فریبشان دادند، گفتند علی و زهرا از جامعه مسلمین کنار گرفتند، این‌ها نزدیک است مرتد شوند، باید خانه آن‌ها را آتش زد! چه کسی، خانه چه کسی را آتش می‌زند؟! مردمی که تا عمر دارند باید خاک خانه علی را تاج سرشان قرار بدهند و افتخار بکنند که ما در میان تمام امت‌ها، رهبری مثل علی داریم، آمدند درِ خانه علی جمع شدند که یا با ما بیعت می‌کنی یا خانه‌ات را آتش می‌زنیم! بعد هم به گردن علی طناب انداختند و او را کشان‌کشان به مسجد بردند، بالای سرش هم شمشیر کشیدند که اگر بیعت نکنی تو را خواهیم کشت! در این شرایط بود که علی مجبور شد بیعت کند و این شرایط تا زمان امام یازدهم ادامه داشت، گاهی شدیدتر و گاهی ضعیف‌تر.

سوءاستفاده از اسم اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين!  

آن راوی می‌گوید خدمت امام عرض کردم: آقا! دوستان شما در خراسان زیاد هستند، در خراسان نهضتی برای گرفتن حقوق اهل‌بیت به پا شده، این نهضت به سقوط دولت بنی‌امیه منجر شد، از موقعیت استفاده کنید، چرا خروج نمی‌کنید؟ چرا انقلاب نمی‌کنید؟ چرا حق خودتان را نمی‌گیرید؟ امام فرمود: این‌ها دروغ می‌گویند، جسماً طرفدار ما هستند اما دلشان با ما نیست، آن‌ها از اسم ما سوءاستفاده می‌کنند، مقصودشان این است که خودشان به ریاست برسند، نهضت این‌ها نهضت ناسیونالیستی است نه نهضت اسلامی، ایرانی‌ها می‌خواهند از زیر بار عرب خارج شوند لذا طرفداری از اهل‌بیت را بهانه کردند، دلشان برای اسلام نسوخته.

یک مرتبه دیگر یکی از اصحاب به امام عرض می‌کند که آقا! چرا شما قیام نمی‌کنی؟ چرا جهاد نمی‌کنی؟ حضرت به یک گله گوسفندی اشاره کرد و فرمود: اگر ما به تعداد این گوسفندان یاور می‌داشتیم قیام می‌کردیم.

هشدار! سقیفه تکرار شدنی است!

استفاده‌ای که می‌خواستم از این جریان بکنم این است که برادر عزیز! من و تو تافته جدابافته نیستیم، نه خیال کنی اگر من و تو در زمان رحلت پیغمبر اکرم می‌بودیم آن روز هم شیعه بودیم. اشتباه نکن! اعمال امروزت شاهد است بر اینکه تو طرفدار علی نیستی! تو علی‌خواه نیستی و نه دیگران که دم از علی می‌زنند! طرفداران علی، ده، دوازده نفر بیشتر نبودند. آن‌هایی که یار واقعی علی بودند عددشان بسیار کم بود. اگر من و تو هم در سقیفه بودیم مطمئناً از یاران سقیفه می‌بودیم! خیال نکن ما شیعه هستیم، این شیعه‌گری مفتی به دست ما رسیده، از پدران و اجداد به ما ارث رسیده، خیال نکن خیلی محکم هستیم! خودت را بیازمای! ببین در مقابل این امواج اجتماع چقدر به چپ و راست گرایش پیدا می‌کنی! ببین همچون یک شاخه نرمی در دست طوفان شدیدی هر روز به یک‌طرفی میل می‌کنی! ببین با یک کلام چطور متزلزل می‌شوی! با خواندن یک کتاب عقیده تو چگونه می‌شود! آن‌هایی که در سقیفه رفتند آن‌ها هم شاخ نداشتند، آن‌ها مسلمان بودند، قطعاً در اسلام و عمل به احکام اسلام از من و تو محکم‌تر بودند. برادر! شوخی نیست! بازی با شمشیر و نیزه، شوخی نیست! جنگ بدر و حنین رفتن شوخی نیست! نصف اموالشان را به مهاجرین دادن شوخی نیست! اگر چند نفر مسلمان را از یک مملکت اسلامی به شهر شما تبعید کنند کدام‌یک از شما حاضرید یکی از خانه‌هایتان را به او بدهید؟! کدام‌تان حاضرید نصف ثروت‌تان را به او بدهید؟! مهاجرین مکه، آوارگان مکه بودند که به مدینه آمدند، مسلمانان مدینه نصف اموالشان را و بعضی همه اموالشان را در اختیار آن‌ها گذاشتند. همان مسلمان‌ها بودند که در سقیفه حکم پیغمبر را زیر پا گذاشتند!

این بقیه عمری که از ما مانده و مسلماً آزمایش‌های جدیدی هم در انتظار ماست بیایید یک مقداری فکر کنیم، تصمیم بگیریم که در دین محکم شویم، نگذارید در آنچه یقین دارید شک وارد شود. نمی‌گویم یقینت را به پایه سلمان برسان، این حرف از دهان من زیاد است، سلمانی می‌شنویم، یقینی می‌شنویم؛ این داستان را شنیدید اما اشاره کنم که یک مقدار توجه پیدا کنیم؛ وقتی آن آقا آمد پیش امام صادق عرض کرد یاران شما در خراسان زیاد هستند، امام فرمود: هرچه ما می‌گوییم حاضرند اطاعت کنند؟ گفت: بله. گفتند: تو هم یکی از آن‌ها هستی؟ گفت: بله، جانم به قربانتان! به خادم فرمودند: برو تنور را آتش کن! به او گفتند: بلند شو برو در تنور! یک نگاهی کرد و گفت بنده؟ امام فرمود: بله، تو. گفت: در آتش؟! امام فرمود: بله، در آتش. گفت: آقا! زن و بچه من در خراسان منتظر من هستند، دست من به دامانتان! من که جسارتی نکردم. امام فرمود: بنشین سر جایت!

یک عرب پابرهنه آمد، هنوز ننشسته بود، حضرت فرمود: برو در این تنور! گفت: سمعاً و طاعتاً یابن رسول الله! در تنور آتش نشست. به خادم فرمود بگو بلند شود. این هاج و واج ماند که این چگونه آدمی است؟! فرمود: مثل این آدم ما چندتا شیعه در خراسان داریم؟! عرض کرد: هیچ! اینگونه نیست.

آن‌ها شیعه نبودند، آن‌ها مطیع می‌خواستند! آن‌ها رهبری می‌خواستند که هرچه می‌گویند بگوید چشم! نه اینکه هرچه او می‌گوید آن‌ها بگویند چشم. من و تو اینگونه نیستیم؟! ما هم رهبری می‌خواهیم که هرچه ما می‌گوییم او بگوید چشم، نه اینکه هرچه او می‌گوید ما بگوییم چشم! خاندان علی رهبرانی بودند که خدا تعیین کرده بود تا همه مردم در مقابل آن‌ها بگویند به‌چشم! اما مردم که حاضر نیستند؛ می‌گویند: بله، شما آقای ما، نوکر شما هم هستیم اما خواهش می‌کنیم اینجا را چنین کنید، آنجا را چنان کنید، لطفاً این حاکم را عزل کنید و آن یکی را جای او نصب کنید، امروز مالیات فلانجا چنین شود، صندوق بیت‌المال چنان شود، اگر گوش نکرد؛ می‌گویند: تو به درد نمی‌خوری!

اگر می‌خواهید شیعه شوید اول عقائدتان را محکم کنید، آنچه دارید و می‌دانید برای اسلام هست نگذارید در آن شک بیاید، اگر هیچ هنر دیگری ندارید همین ارث پدر مادری‌تان را حفظ کنید، کامل کردن آن پیشکش! این اعتقادات اصلی که راجع به خدا، پیغمبر، امام زمان، سیدالشهدا و امیرالمؤمنین دارید این را نگذارید بدزدند؛ این سرمایه دین شماست.

درسی از واقعه غدیر

درسی که می‌خواهم از غدیر بگیرم این است که همان مردمی که با علی بیعت کردند بعد از هفتاد روز فراموش کردند! کوشش کنیم ما مردمی پیمان‌شکن نباشیم. امروز بیایید با علی بیعت کنید، بگویید یا علی! از امروز قرار می‌گذاریم آن راهی که شما نشان دادی در همان راه برویم، در آن راهی که شما قدم برداشتی به جای آن قدم می‌گذاریم، مثل شما نمی‌توانیم بشویم اما دنباله‌رو این کاروان باشیم؛ دروغ نگویید، غیبت نکنید، به همسایگان و به خویشاوندانتان رسیدگی کنید. اگر مسلمان‌ها این دستورات اسلام را عمل می‌کردند مبتلا به این بلاهای خانمانسوز نمی‌شدند. نکردیم که چنین شد! کدام مسلمانی است که از وضع چندتا همسایه‌اش خبر داشته باشد؟! کدام مسلمانی است که امروز، روز عید غدیر، به چندتا از ارحام فقیرش سر زده باشد؟! مگر علی نبود که شب‌ها در خانه فقرا می‌رفت؟! مگر شما پیرو آن علی نیستید؟! چه چیزی از علی یاد گرفتید؟! این کدام پیروی از علی است؟! نمازش؟! روزه‌هایش؟! شب‌زنده‌داری‌هایش؟! قرائت قرآن کردنش؟! در خانه فقرا رفتنش؟! تواضعش؟! دلسوزی او برای مردم؟! خیرخواهی او برای دوست و دشمن؟! کدام‌یک را یاد گرفتید؟! بیایید امروز پیمان ببندید که آنچه را می‌دانید عمل کنید؛ آنچه نمی‌دانید پیشکشتان، آنچه دارید نگذارید از دستتان برود؛ آنچه ندارید و هنوز نیاموختید پیشکشتان. اگر به آنچه دارید ارج نهادید خدا توفیق می‌دهد که بیشتر از آن را هم بیاموزید اما اگر به آنچه می‌دانید عمل نکردید آن‌ هم از دست شما خواهد رفت!

پروردگارا! به عزت و جلالت قسم، به حق علی قسم، به عبادت‌های علی قسم، ما را از پیروان علی قرار بده!

پروردگارا! نور ایمان و معرفت در دل‌های ما بتابان!

پروردگارا! پیوند ما را با خاندان علی محکم و ناگسستنی کن!

پروردگارا! در دنیا و آخرت دست ما از دامن علی و اولاد علی کوتاه مفرما!

و عجل الله فی فرج مولانا


[1]. مائده، 3.

[2]. حشر، 9.

[3]. نجم، 23.