صوت و فیلم

صوت:

بررسى حكم ارتداد سلمان رشدی از نظر حقوقی

در جمع دانشجويان دانشگاه‏‌هاى مختلف
تاریخ: 
جمعه, 22 آذر, 1381

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

اهانت به مقدسات در فقه شیعه و سنی

اين روزها مسائل خاصى در كشور مطرح شده است كه هم رسانه‌‌ها و روزنامه‌‌ها را به خود مشغول كرده، هم شخصيت‌‌هاى رسمى و غيررسمى كشور را، و هم راديوها و سياستمداران خارجى را و هم بسيارى از مسائل مهم كشور را تحت‌‌الشعاع خود قرار داده است.

درباره اين پيش‌‌آمد هم بحث‌‌هاى سياسى و هم بحث‌‌هاى قضايى هست كه باید مسؤولان مربوط پيگيرى كنند؛ ولى در كنارش يك سلسله مسائل فرهنگى، علمى و آكادميك هم مطرح مى‌‌شود كه مطلوب است به‌‌خصوص دانشجويان از ديدگاه علمى هم اين مسائل را بررسى كنند و آن داستان سلمان رشدى است که ازنظر حقوقى چه حكمى دارد؟

همه ما كم‌‌و‌‌بيش مى‌‌دانيم كه حکم ارتداد جزء حقوق كيفرى جمهورى اسلامى است كه از قوانين اسلامى اخذ شده است به‌‌طوری که مرتد، کسی است که ابتدا مسلمان بوده و سپس ضروريات اسلام يا اصل اسلام يا اصل دين را انكار كند. این مسئله در آيات و روايات هم هست و در آن هيچ اختلافى بين شيعه و سنى نيست. البته مسئله مشابهى هم هست که آن مسئله، مجازات كسى است كه به مقدسات اسلامى توهين كند که بسیار شبيه مسئله ارتداد است، ولى عين آن نيست. آنچه در اين مسئله بين شيعه و سنى مشترك است اين است كه مجازات كسى که به وجود مقدس پيغمبر اكرم‌صلی‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه‌‌‌‌و‌‌آله يا ساير انبيا يا قرآن كريم يا كعبه معظمه و چيزهايى از اين قبيل توهين كند مرگ است. در اين باره هيچ اختلافى بين شيعه و سنى نيست. اين قانون جزء مسلمات فقه همه فرق اسلامی است. تنها تفاوت شيعه و سنى، اين است كه آيا توهين به ائمه اثنى عشر و حضرت زهرا‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليها مثل توهين به وجود مقدس پيغمبر اكرم است يا نه؟ اهل تسنن این‌ها را به توهين به پيغمبر اكرم ملحق نمى‌‌كنند ولى شيعيان معتقدند كه توهين به چهارده معصوم فرقى با توهین به پیامبر اکرم‌صلی‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه‌‌‌‌و‌‌آله ندارد. به هر حال اين يكى از مسائل قطعى است و هيچ اختلافى بين شيعه و سنى هم نيست. وقتى امام فرمودند كه سلمان رشدى مهدورالدم است، علماى بزرگ كشورهاى اسلامى ازجمله علماى مصر، عربستان و دیگران، همه اين حكم را تأييد كردند و گفتند فتواى فقهى ما هم همين است.

فلسفه حقوق جزا

اما اين سؤال مطرح مى‌‌شود كه چرا چنين مجازاتى و به اين شدت در قوانين جزايى اسلام منظور شده است؟ حالا فرض کنید كسى به يك عالِمى توهین کند، يك مقدار بالاتر، به يك امامزاده‌‌اى توهين كند، اندكى بالاتر به خود امام يا به پيغمبر فحش داد يا به خدا فحش داد! حالا يك حرفى از دهانش درمى‌‌آيد، اين چقدر اهميت دارد كه بايد به سختى، مثلاً گاهی تا اعدام، مجازات شود؟ آنچه متيقن است، حالا مراتب پايين‌‌ترش نه؛ یعنی توهین به امامزاده، عالم و مجتهد و سيد، آن مجازات را ندارد، ولى به امام كه برسد، طبق فتواى شيعه، و به پيغمبر كه برسد، طبق فتواى همه علماى اسلام، مجازات اعدام دارد؛ اين چه سرّى دارد؟

در اينجا دو مسئله وجود دارد كه ما بايد به طور اصولى آن‌ها را حل كنيم. اول، فلسفه حقوق جزاست. مى‌‌دانيد که يكی از رشته‌‌هاى علوم انسانى، حقوق و يكى از گرايش‌‌هاي آن، فلسفه حقوق است. هر چند اين گرایش در كشور ما نیاز به مطالعه بیشتری دارد، ولى بعضى از كشورها هستند كه در اين رشته بسیار قوى هستند، فيلسوفانى دارند و تحقيقات و كتاب‌‌هاى بسیارى دارند. به هر حال يكى از مباحثى كه در فلسفه حقوق مطرح مى‌‌شود، اين است كه فلسفه قانون مجازات چيست؟ فرق حقوق كيفرى با قوانين حقوقى چیست؟ توجه داشته باشید، گاهی كسى در معامله‌‌اى دزدى یا اختلاس مى‌‌كند، از مال كسى برمى‌‌دارد، در معامله‌‌اى سر او كلاه مى‌‌گذارد، كلاه‌‌بردارى مى‌‌كند و چيزهايى از اين قبيل؛ یعنی شاكى خصوصى‌‌ای وجود دارد که دادگاه به آن شكايت رسیدگی مى‌‌كند. شكايتی هم که نباشد دیگر دادگاه تعقيب نمى‌‌كند.

ولى گاهی یک مسئله جنبه عمومى دارد. حتی اگر شاكى خاصى هم نداشته باشد، دادستان (مدعى‌‌العموم) از او شكايت مى‌‌كند و قانون دست از سرش برنمى‌‌دارد. بسيارى از مسائل است كه از اين قبيل است. مجازات‌‌هايى است كه شاكى خاص ندارد يا اگر شاكى هم شكايتش را پس بگيرد و رضايت بدهد، قانون دست از سرش برنمى‌‌دارد و او را مجازات مى‌‌كند. دراین باره يك بحث عميقى وجود دارد كه وقتى شاكى خصوصى ندارد يا وقتى شاكى شكايتش را پس گرفت، چرا باید مجازات كنيم؟ آيا مواردی این‌‌چنین که حتماً باید مجازات شود داریم؟ اگر بايد، چرا بايد مجازات بشود؟

با مروری بر همه قوانين و نظام‌‌هاى حقوقى دنيا، در می‌‌یابیم که هيچ نظام حقوقى نيست كه حقوق كيفرى نداشته باشد؛ يعنى مجازات‌‌هايى وجود دارد كه دستگاه حكومتى، آن را بر خاطى تحميل مى‌‌كند. رضايت طرف خاطی هم نقشى ندارد. به این معنا که وقتى ثابت شد چنان جرمى مرتكب شده است، حتی اگر هيچ شاكى هم وجود نداشته باشد، مجازات مى‌‌شود. برای مثال، در تمام نظام‌‌هاى حقوقى دنیا مسئله جاسوسى به‌‌عنوان یک جرم شناخته می‌‌شود. اگر كسى به نفع دشمن جاسوسى كند و اسناد محرمانه كشورش را به ديگرى تحويل بدهد مجازات سختى دارد و در غالب نظام‌‌هاى دنيا مجازاتش اعدام است. خيلى سريع هم پرونده‌‌اش تشكيل مى‌‌شود و به‌‌سرعت او را مجازات می‌‌کنند.

مبانی وضع قوانین جزایی حکومت‌‌ها

اینجا یک بحث آكادميك و یک بحث فلسفى است كه ما چرا مجازات كنيم؟ فيلسوفان حقوق چند دليل يا چند انگيزه يا چند ملاك براى قوانين جزايى ذكر كرده‌‌اند؛ بعضى‌‌ها مى‌‌گويند اين انتقام جامعه است. كسى كه مرتكب جرم جزايى مى‌‌شود، در واقع به جامعه خيانت كرده است. درست است که شخص خاصى شاكى نيست، ولى چون به جامعه خيانت كرده است، جامعه از او انتقام مى‌‌گيرد. پس، انگيزه قوانين جزايى، انتقام‌‌گيرى جامعه از مجرم است.

يك مبناى ديگر اين است كه ملاك قوانين جزايى بازدارندگى از جرم است؛ يعنى كسى كه اين جرم را مرتكب مى‌‌شود، ارزش‌‌هاى جامعه را زير پا مى‌‌گذارد و اگر اين دوام پيدا كند و از آن جلوگيرى نشود، كسان ديگر هم ياد مى‌‌گيرند و در این صورت، مصالح جامعه به خطر مى‌‌افتد. براى اينكه از تكرار جرم جلوگيرى بشود، مجرم را مجازات مى‌‌كنند تا ديگران عبرت بگيرند. پس طبق نظریه دوم، نقش قوانين جزايى بازدارندگى از تكرار جرم است.

بدون شك، در قوانين جزايى در اسلام، مسئله دوم ملحوظ است. البته آن يك بحث فنى خيلى ريزى دارد كه نمى‌‌خواهيم وارد آن بشويم. مسلماً در قوانين جزايى اسلام، اين ملاحظه شده است كه مجازات جرم عبرتى براى ديگران باشد و از تکرار آن بازدارنده باشد. در آيات و روايات هم به اين مطلب اشاره شده است. سرّ اينكه مى‌‌گويند مجازات بايد در ملاء عام انجام بگيرد و ديگران ببينند به این خاطر است. اگر صرف انتقام‌‌گيرى بود، گوشه زندان هم می‌‌شد به آن دست یافت ولى تأكيد است بر اينكه: وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ؛[1] یعنی بايد گروهى از مردم بيايند و اجراى حكم را تماشا كنند.

اين يك مسئله. پذيرفتيم كه بالاخره ما قوانين جزايى مى‌‌خواهيم. در يك مواردى هم، مجرم بايد در برابر ديگران مجازات شود تا از تكرار جرم بازدارنده باشد؛ اين ملاك قابل فهم است. فرض كنيد كسى اسلحه كشيده، به‌‌زور وارد خانه‌‌ای شده، دست و پاى صاحبخانه را بسته، جواهراتش را برداشته و فرار كرده است. مجازات در ملاء عام برای این فرد قابل فهم است. شوخى نيست که فردی امنيت جامعه را به خطر بندازد. ديگر كسى شب از ترس تجاوز خواب راحت ندارد. باید همه ببينند که سرنوشت چنين جرم‌‌هايى چيست.

تا اينجا قابل فهم است؛ مسئله اینجاست كه اگر كسى به يك شخصيت مذهبى، پيغمبر یا امامى توهین کرد، اين چه جرم سنگينى است كه بايد بالاترين مجازات‌‌ها را براى آن قائل شد؟ آن فرد نه كسى را كشته، نه به ناموس كسى تجاوز كرده و نه امنيت جامعه را به خطرانداخته است. چه دليلى دارد كه مجازات سختى در حد اعدام براى او قائل شوند؟

لزوم تأمین منافع مردم ازسوی دولت‌‌ها

تبيين اين مسئله به يك مطلبى احتياج دارد كه نقطه اختلاف اساسى نظام‌‌هاى دينى با نظام‌‌هاى لائيك است. نظام‌‌هاى ارزشى حاكم بر جوامع دينى با نظام‌‌هاى ارزشى جوامع سكولار و لائيك متفاوت است. حالا دين كه ما مى‌‌گوييم، منظورمان اسلام است. ممکن است بوديسم يا هندويسم نیز به عنوان دين ناميده ‌‌شود و احكام خاصى هم داشته باشند، به آن‌ها كارى نداريم. مصداقى كه ما با آن كار داريم، دين اسلام است. جامعه‌‌اى كه معتقد به مبانى دين آسمانى، دين الهى و به خصوص دين اسلام نيست، اصل حكومت، اصل قوانين، اصل دولت، اصل قوايى كه براى حكومت و دستگاه حاكمه لازم است را بر اساس مصالح مادى دنيوى تبيين مى‌‌كنند؛ يعنى وقتى در فلسفه سياست مطرح مى‌‌شود كه ما اصلاً دولت و قانون براى چه مى‌‌خواهيم و چرا بايد يك دستگاهى داشته باشيم، خواه به شكل سلطنت باشد يا جمهورى، برای این است که منافع جامعه تأمين و امنيت برقرار شود، مردم به حقوقشان برسند و كارهاى عمومى مردم مانند آب، برق، آموزش و پرورش، و نيازهاى ديگر متصدى داشته باشد.

پس، يك دستگاهى لازم است كه متصدى تأمین منافع جامعه شود. اين بهترين توجيهى است كه براى وجود حكومت و دستگاه حاكمه لازم است. منظور از منافع چيست؟ يعنى منافع دنيوى مردم؛ جان مردم محفوظ باشد و خواسته‌‌هايشان تأمين شود. در فلسفه سياست برای هيچ نظام لائيك گفته نمى‌‌شود كه براى اينكه ارزش‌‌هاى معنوى جامعه محفوظ باشد. همه صحبت، درباره امنيت، تأمين رفاه و نيازمندى‌‌هاى جامعه است. در این‌‌میان، مسئله مهمی هم كه روى آن تكيه مى‌‌شود، مسئله امنيت جامعه است.

نگاه اسلام به تأمین منافع مردم

اما در نظام اسلامى وقتى گفته مى‌‌شود حكومت براى تأمين منافع مردم است، منافع دو دسته مى‌‌شود؛ يك دسته منافع مادى دنيوى (که به آن‌ها اشاره شد) و دسته دیگر، منافع روحى، معنوى و اخروى انسان‌‌ها. آن‌ها هم ممكن است به خطر بيفتد. دولت اسلامى موظف است كه آن‌ها را تأمين كند. فرق دولت و حكومت اسلامى با دولت لائيك و سكولار، در همين دسته دوم منافع است.

حکومت‌‌های غیر دینی وظيفه خود را فقط تأمين نيازمندى‌‌هاى مادى جامعه مى‌‌دانند؛ اما حكومت دينى علاوه بر تأمين نيازمندى‌‌هاى مادى، تأمين نيازمندى‌‌هاى معنوى و روحى و اخروى را هم جزء وظيفه خود مى‌‌داند. اين يك اصل است که بايد به آن توجه كنيم. پس، اصل اولى كه بايد براى حل اين مسئله در نظر بگيريم اين است كه وظيفه دولت اسلامى تنها تأمين منافع مادى نيست بلکه بايد مصالح معنوى جامعه را هم در نظر بگيرد. دوم اينكه، ما معتقديم (باورمندان به دين اسلام) كه مصالح انسان‌‌ها اعم از مادى و معنوى به طور كامل جز از راه قوانين اسلام تأمين نمى‌‌شود؛ حتى منافع مادى هم. ولى اگر فرض کنیم که منافع مادى از راه ديگرى هم تأمين مى‌‌شود، آنچه مسلم است منافع معنوى انسان‌‌ها جز از راه قوانين اسلام تأمين نمى‌‌شود.

بیان شد که در قوانين اسلام و نظام‌‌هاى اسلامى، بايد در كنار مصالح مادى، مصالح معنوى هم لحاظ شود. اين مصالح معنوى جز با پذيرفتن دين اسلام و احكام اسلام تحقق پيدا نمى‌‌كند؛ يعنى تا آدم معتقد نشود كه خدايى هست که پيغمبرى را فرستاده و پيغمبر، دينى آورده که احكامى دارد تا به آن‌ها عمل شود، فقط منافع مادى‌‌اش تأمين مى‌‌شود. ارزش انسانى انسان در سايه ارتباط با خداست. پس، حكومت اسلامى علاوه بر اينكه شكم مردم را سير مى‌‌كند، بايد روح مردم را هم با باورها و ارزش‌‌هاى دينى سير كند. همان‌‌طور كه اگر آب شهر مسموم مى‌‌شود حكومت موظف است آن را از بين ببرد و آب سالم را براى مردم تهيه كند، اگر در جامعه، عقايد مسموم نیز رواج یابد، حكومت اسلامى بايدآن عقايد را از بين ببرد و عقايد سالم را جايگزين كند وگرنه حكومت، اسلامى نخواهد بود. اين اصل دوم.

نادیده‌‌انگاری فضیلت‌‌ها با ترور شخصیت

اصل سوم، يك مسئله روان‌‌شناسى است. قرآن در ده‌‌ها آیه يك مسئله‌‌اى را نقل مى‌‌كند، مى‌‌فرمايد: ما هيچ پيغمبرى نفرستاديم، مگر اينكه مردم او را متهم كردند كه ديوانه، ساحر، سفيه و ابله است؛ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ.[2]

اين يك اتهام عمومى بود كه به همه انبيا مى‌‌زدند. ديوانگى را به همه مى‌‌گفتند، و ساحر بودن را به خصوص به آن‌‌هايى كه معجزه داشتند، نسبت می‌‌دادند. گاهى هم براى بعضى انبيا يك تهمت‌‌هاى بسيار زشتى مى‌‌بستند: لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا.[3] نسبت به حضرت موسى، تهمت اعمال منافى عفت دادند که قرآن مى‌‌فرمايد: فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا؛ خدا او را تبرئه كرد. شرايطى پيش آورد كه معلوم شد كه اين تهمت درباره ايشان مصداق ندارد و ديگران مفتضح شدند.

در اینجا قرآن هم اين سؤال را مطرح كرده است که چطور شد که همه مردم، يك زبان به همه انبيا تهمت زدند، بدگويى كردند و به اصطلاح امروز، ترور شخصيت كردند؟ قرآن اين سؤال را این چنین مطرح مى‌‌كند: أَتَوَاصَوْا؟[4] یعنی این‌ها به همديگر سفارش كرده بودند كه هر پيغمبرى برايتان آمد تهمت جنون به او بزنيد؟ سرّش چه بود؟ اين چه انگيزه مشتركى بين همه اقوام است كه وقتى پيغمبرى مبعوث مى‌‌شود و آن‌ها را به چيزى كه دوست ندارند دعوت مى‌‌كند، به همه يك تهمت مشترک زدند؟ اين تهمت زدن و ترور شخصيت انبيا چه سّرى داشت؟

این مسئله، يك سرّ روان‌‌شناختى دارد. بشر به‌‌طور ساده از روزهاى اول اين را درك كرده كه اگر بخواهند در جامعه جلوى فعاليت و پيشرفت يك نفر را بگيرند، بهترين راه اين است كه او را ترور شخصيت كنند يعنى كارى كنند كه از چشم مردم بيفتد. به‌‌عكس، اگر يك شخصيتى يك احترام خاصى در جامعه پيدا كرد، مردم به او توجه کردند و او را يك شخصيت ممتازى دانستند، خيلى زود آماده پذيرش حرف او هم مى‌‌شوند. خود ما هم در زندگى خودمان از این تجربه‌‌ها داریم. در محله‌‌ و شهرمان سخن آن اشخاصى را كه برايشان احترام قائل بوديم را به‌‌آسانی مى‌‌پذيرفتيم اما درباره كسى که مى‌‌گفتند اين فاسد است، بی‌‌اعتنا بودیم حتی اگر همه آن حرف‌‌ها و تهمت‌‌ها دروغ بوده باشد. بشر اين راز را از ديرباز درك كرده است كه بهترين راه براى جلوگيرى از دعوت يك مصلح، اين است كه او را ترور شخصيت كنند تا از پيشرفت او جلوگیری شود و دیگر به‌‌عنوان يك شخصيت برجسته، ممتاز و مقدس شناخته نشود.

بدترین و خطرناک‌‌ترین جنایت

اکنون باید پرسید که بدترين جنايت چيست؟ اگر شخصى رهبرى همه انسان‌‌ها را تا پايان زندگى برعهده داشته باشد، صحبت از يك نفر، يك كشور، يك جامعه و يك شهر نيست. پيغمبر اسلام مى‌‌گويد: من آمده‌‌ام تا همه بشر را تا روز قيامت هدايت كنم؛ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ.[5] اين دين پيروز خواهد شد و همه را تحت تأثير قرار خواهد داد حتی اگر برخلاف ميلشان باشد و هر چه كراهت داشته باشند، اين كار خواهد شد. بهترين راه براى ترويج چنین کسی اين است كه امتيازهایش بين مردم معرفى شود یعنی مرتبه عقلش، مرتبه فهمش، مرتبه تقوايش، مرتبه قربش پيش خدا و در يك كلمه قداستش.

حال، دوباره باید پرسید که بدترين جنايت چيست؟ البته جنايت به بشريت تا روز قيامت. جنایت اين است كه شخصيت چنان فردی را خُرد كنند؛ شخصیتی كه بايد بشريت را تا روز قيامت هدايت كند. اِى! عربى بود در جزيره‌‌العرب، چند وقتى رفت در يك كوهى نشست، شايد هم همين گوشه‌‌گيرى و این‌ها، يك حالات غير عادى براى او پيش آورد! همین؟! تمام شد؟! تلاش می‌‌کنند آن كسى كه خدا فرستاده تا ميلياردها انسان را تا روز قيامت هدايت كند، با همين چهار تا كلمه از شخصيت بیندازند. بعد هم اين راه را ادامه می‌‌دهند. آیا ديگر كسى به او اعتنایی مى‌‌كند؟ نسل‌‌هاى بعد چه، آیا به او بى‌‌اعتنا نخواهند شد؟ اين چه جنايتی است به جامعه؟

خیانت به مقدسات، خیانت به انسانیت

اگر وظیفه دولت اسلامى اين است كه مصالح معنوى جامعه را هم حفظ كند، بايد جلوى اين تهمت‌‌ها، اين بدگويى‌‌ها، و اين ترورشخصيت‌‌ها را بگيرد اما اگر وظيفه حكومت اسلامى مثل حكومت‌‌هاى ديگر است یعنی فقط منافع مادى مردم را بايد تأمين كند، به این حرف‌‌ها هم کاری ندارد. به كسى فحش هم داده شود، اگر شكايت كرد، مى‌‌روند او را چهار روز زندانى مى‌‌كنند يا يك جريمه مالى براى او قرار مى‌‌دهند و يك مبلغى از او مى‌‌گيرند. حداكثر همين است. اگر شكايتش را هم پس گرفت كه هيچ؛ يعنى این تنها یک مسئله حقوقى است و مسئله جزايى و كيفرى نيست اما اگر گفتيم اين مصالح معنوى جامعه را به خطر مى‌‌اندازد، چه؟ شخصيت يك رهبرى كه بايد انسان‌‌ها را درطول تاريخ هدايت كند را ترور مى‌‌كند، از چشم مردم مى‌‌اندازد و باعث مى‌‌شود كه مردم ديگر سراغ او نروند، از هدايت او محروم ‌‌شوند و از سعادت ابدى بازبمانند؛ اين جرم بيشتر است يا يك آدم را بكشند؟ اگر هدايت او را مى‌‌پذيرفتند و به دستورات او عمل مى‌‌كردند، همه سعادتمند مى‌‌شدند. هم دنيايشان آباد مى‌‌شد، هم آخرتشان اما با اين باب كه باز شد و اجازه داده شد به يك چنين شخصیتی فحش بدهند و تهمت بزنند، آیا ديگر كسى به دستورات او گوش مى‌‌دهد؟

پس، مسئله سب پيغمبر يا مقدسات دينى و اهانت به مقدسات دينى، خيانت به معنويات و مصالح روحى و ابدى جامعه است. ترور چنين شخصيتى و او را از چشم مردم انداختن، زمينه را برای بى‌‌اعتنایی به او فراهم می‌‌کند، و اين بزرگ‌‌ترين خيانت به همه انسان‌‌هاست. وقتی يك نفر كشته مى‌‌شود فقط زندگى مادي‌‌اش را از دست مى‌‌دهد اما وقتى جامعه‌‌اى گمراه شد و از هدايت پيغمبر استفاده نكرد، يعنى الى‌‌الابد دچار عذاب مى‌‌شود. اگر كشتن يك نفر جنايت است، محروم كردن يك جامعه‌‌ از هدايت معنوى يك فرستاده خدا يا يك شخصيت عظيم اسلامى كه بايد ميليون‌‌ها نفر از او استفاده بكنند خيانت به انسانيت است، آن‌‌هم نه‌‌تنها به امور مادى‌‌شان، بلكه براى زندگى ابديشان.

برای چنين جرمى بايد چه مجازاتى در نظر گرفته شود؟ البته بالاترين جزايى كه ممكن است. به اندازه هر نفرى كه از هدايت آن پيغمبر محروم مى‌‌شود، يك جرم براى اوست. اگر صد نفر به واسطه اين توهين از هدايت او محروم شدند، صد بار بايد اعدام شود. اگر ميليون‌‌ها نفر محروم شوند، ميليون‌‌ها بار بايد اعدام بشود. خب، دنيا بيشتر از يك اعدام برنمى‌‌دارد، بقيه‌‌اش مى‌‌ماند براى آخرت؛ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ.[6]

کتمان حقیقت به چه قیمتی؟!

طبق نظام ارزشى لائيكِ حقوق بشرى كه دست‌‌پخت چند كشور قدرتمند دنياست، اعلاميه‌‌ای تنظيم شده است. چرا خيال مى‌‌كنیم وحى منزل است؟! فرمان خداوند را که توسط پيغمبرش آمده، زير پا مى‌‌گذاريم به خاطر اين كه با اعلاميه حقوق بشر منافات دارد! اعلاميه حقوق بشر چيست در مقابل وحى خدا؟! چند تا نماينده دولت‌‌های قلدر نشسته‌‌اند و يك چيزى را نوشته‌‌اند. من و شما كه وحى خدا را در دست داريم چرا خودمان را ببازيم؟! حالا صرف نظر از اينكه برخی از كشورهاى به اصطلاح توسعه‌‌يافته و پيشرفته و متمدن دنيا هنوز مجازات اعدام را دارند، چون اعلاميه حقوق بشر گفته است كه مجازات‌‌هاى خشونت‌‌آميز بايد ممنوع و اعدام بايد برچيده بشود، ما باید خود را ببازیم؟! مگر آن‌ها پيغمبرند؟! مگر خدا هستند؟! ما حكم خدا را داريم و بايد به آن عمل كنيم. در مقابل حكم خدا، اعلاميه حقوق بشر چيست؟! افكار عمومى کسانی كه به اندازه یک حيوان در دل رحم ندارند، چه اهمیت دارد؟! ببينيد با ميليون‌‌ها انسان فلسطينى چه‌‌طور رفتار مى‌‌كنند! آنان اجازه نمی‌‌دهند سگ و گربه‌‌هايشان گرسنه بمانند، برای آن‌ها انجمن حمايت از حيوانات دارند، اجازه نمى‌‌دهند به حیوانی آزار رسانده شود، آن‌‌وقت مجموعه‌‌هاى آموزشى دبستان و دبيرستان را با بمب منفجر مى‌‌كنند! هيچ‌‌كس هم حرف نمى‌‌زند و اعتراض نمى‌‌كند. آیا این‌ها ارزش دارند كه الگوی زندگى ‌‌ما باشند؟! اصلاً این‌ها با چه معيارى در كشور خود به حكومت رسيده‌‌اند؟ اگر هيچ‌‌كس ديگر نداند، من و شما كه مى‌‌دانيم اين آقاى بوش چگونه حاكم شد؟ چه تقلبى در انتخابات كردند و بالاخره كار به دادگاه كشيده شد و دادگاه هفت نفرى که چهار نفرشان جمهورى‌‌خواه بودند، به نفع او رأى دادند. مشروعيت حكومت آن‌ها این‌‌طور است و حالا مى‌‌خواهد بر دنيا تسلط پيدا كند. ما از خدا، پيغمبر و مقدسات دينمان و رهبرانى كه از دل و جانمان به آن‌ها عشق مى‌‌ورزيم دست برداريم به خاطر اينكه آنان از ما خوشحال بشوند؟! براى اينكه آن‌ها خوشحال بشوند ما قانون خدا را زير پا بگذاريم؟! چرا؟ چون این‌ها نمى‌‌پسندند! آن وقت جا ندارد كه اولياى خدا، فرشتگان خدا و همه مؤمنان و صالحان در روز قيامت به ريش ما بخندند كه شمايى كه معتقد به اسلام هستيد و ادعايتان اين است كه قرآن را قبول داريد، به چه ملاكى از باورهایتان دست برداشتيد و دنبال این‌ها رفتيد؟

فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ!

پس، پاسخ به این پرسش كه چرا ما بايد اين مجازات‌‌هاى سخت را در مورد ارتداد و در مورد اهانت به مقدسات داشته باشيم اين است كه این‌ها خيانت به معنويات جامعه است و باعث مى‌‌شود كه مردم نسبت به دينشان متزلزل بشوند؛ دينى كه ضامن سعادت دنيا و آخرتشان است و حيات ابدى‌‌شان را تأمين مى‌‌كند. چراکه اهانت به مقدسات، دست‌‌کم مثل سمى مى‌‌ماند كه در آب شهرى بريزند و شهر را مسموم كنند؛ ولى به اندازه‌‌اى كه حيات اخروى و ابدى ارزشمند است، مرتبه جنايت آن نیز خطرناك‌‌تر است.

برخی در این کشور به‌‌صراحت مى‌‌گويند که ما بايد كم‌‌كم يك كشور لائيك شویم. مغز متفكرشان هم درباره قداست‌‌زدايى يعنى دين‌‌زدايى كتاب مى‌‌نويسد. چرا تلاش مى‌‌كنند اين قداست را از بين ببرند؟ براى اينكه مردم نسبت به رهبران دينى بى‌‌اعتنا باشند؛ چرا؟ تا متدين نشوند و دينشان را رها كنند. چرا؟ چون امريكا خوشش مى‌‌آيد. چون آن وقت به آقايان جايزه 45 ميليون دلارى می‌‌دهند! آیا ما هم باید در مقابل اين شياطين و توطئه‌‌هايشان تسليم بشويم؟! خدا، پيغمبر، امام حسين، على‌‌بن ابيطالب، امام زمان و همه این‌ها را نديده بگيريم و قرآن را زير پا بگذاريم؟! فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ؛[7] كتاب خدا را پشت سر بيندازيم؟! يعنى كتاب خدا هيچ! برو! تاريخ مصرفت گذشته ديگر!

ما بايد تكليف خودمان را روشن كنيم. بايد بفهميم ما را به كجا می‌‌کشانند. اين منافقين ما را به سوى كفر مى‌‌كشانند. آرام‌‌آرام، قدم به قدم خودشان در سياه‌‌چال كفر فروغلطيده‌‌اند، ديگران را هم مى‌‌خواهند بكشند و اين نظام مقدس اسلامى را كه بالاترين نعمت بزرگ خدا در اين عصر است از دست ما بربايند. ارزش اين نظام به اسلامى بودنش است، نه به جمهورى بودنش. جمهورى كه در عالم فراوان است. اسرائيل هم جمهورى است؛ كنگو هم جمهورى است؛ آنكه قداستى ندارد. مگر مردم ما دويست هزار شهيد دادند تا فقط سلطنت بشود جمهورى؟ فقط همين؟ انگليس سلطنتى است، دانمارك سلطنتى است، هلند سلطنتى است. مگر سلطنت يك گناه بزرگى بود؟ ژاپن به يك معنا سلطنتى است، امپراتورى است. هنوز ده‌‌ها كشور پيشرفته دنيا سلطنتى هستند. مردم ما شهيد دادند براى اينكه اسلام حاكم شود. حالا ما به دست خودمان احكام اسلام را زير پا بگذاريم چون دنيا نمى‌‌پسندد؟!

پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم مى‌‌دهيم كه عزت اسلام و مسلمين را روزافزون بفرما!

روح امام راحل و شهداى عزيز ما را با انبياء و اولياء محشور بفرما!

سايه مقام معظم رهبرى و خدمتگزاران به اسلام و مسلمين را مستدام بدار!

آن‌‌هايى را كه راه كج مى‌‌روند اگر قابل هدايت هستند هدايت بفرما!

اگر قابل هدايت نيستند ما را از شرشان در امان بدار!

در ظهور ولى عصر تعجيل بفرما!

عاقبت ما را ختم به خير بفرما!

مرگ ما را شهادت در راه خودت قرار بده!

و صل على محمد و آله الطاهرين


[1]. نور، 2.

[2]. ذاريات، 52.

[3]. احزاب، 69.

[4]. ذاریات، 53.

[5]. توبه، 33 و صف، 9.

[6]. بقره، 217.

[7]. آل عمران، 178.