بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین لاسیَّما بَقیَّهَ اللَّهِ فِی الأرَضینَ رُوحِی وَأرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لَهُ الْفِدَاءِ
قَالَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى في كِتابهِ: ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُون؛[1] ترجمه آیه شریفه این است که ما شما را جانشین گذشتگان کردیم تا ببینیم که شما چگونه رفتار میکنید؟
انتخاب این آیه برای بحث، به مناسبت این است که به یاری خداوند متعال و توجهات ولیعصرعجلاللهفرجهالشریف نهضت اسلامی ما در ایران به نتیجه رسیده و امیدواریم همانطور که تابهحال خداوند متعال الطاف بیدریغ خودش را به ما ارزانی داشته، بعد هم کمک بفرماید که به نتایج اصلی و غایت قصوای این نهضت که برقراری نظام کامل اسلامی است منتهی شود.
شاید بسیاری از مردم فکر کنند که همینکه نظام کفر و استبداد سرنگون شد و مسلمانها پیروز شدند و قدرت، تا حدودی در دست علما قرار گرفت، دیگر کار تمام است و درواقع این پیروزی، پاداش زحمتهایی است که کشیدند و خدا به آنها عنایت کرده و دیگر این پیروزی خودش هدف است، دیگر حالا باید از این پیروزی استفاده کنیم و خوش باشیم و راحت زندگی کنیم؛ ولی از نظر منطق قرآن، آنچه در این عالم برای بشر، چه فرد فرد انسانها و چه اجتماعات و جامعهها پیش میآید تمام اینها از کانون آزمایش و امتحان، خارج نیست. حالات مختلفی که برای فرد پیش میآید و تحولاتی که برای جامعهها پیش میآید هرکدام شکل خاصی از امتحان الهی است یعنی زمینهای را برای وظایف دیگری فراهم میکند، نه اینکه فقط یک حالی از حالات جامعه، هدف باشد و دیگر مسئله تمام شود و دیگر دفتر تکلیف آن جامعه بسته شود؛ اینطور نیست، بلکه همه حالات مختلف و تحولاتی که برای افراد و اجتماعات پیش میآید و آنچه در این عالم دنیا واقع میشود زمینهای است برای تکالیف خاصی که مربوط به آن حال و آن دوره و آن زمان است. بنابراین ما باید این عصر و این دوره را زمان و دورهای بشناسیم که در آن، وظایف جدیدی متوجه ما میشود و باید سعی کنیم که وظایف خودمان را در این عصر بشناسیم و به یاری خداوند متعال عمل کنیم.
پیروزی، با اینکه خودش مطلوب است و برای دنیاپرستان مطلوب اصیل است و برای خداپرستان و آخرتطلبان هدف متوسطی است، درعینحال آفتهایی نیز دارد.
اولین آفتی که متوجه پیروزمندان میشود این است که یک حالت رکود و رخوت در آنها به وجود میآید، کأنّه دیگر خودشان را به منزلرسیده میبینند و دیگر دست از تلاش و کوشش برمیدارند. تا حدّی هم حق دارند؛ مردمی که سالها رنج کشیدند و مدتها به شکلهای مختلف به مبارزات پرداختند، زندانی دادند یا زندان رفتند، شکنجه دیدند، کشته دادند، داغ دیدند و بالاخره از همه وسایل زندگیشان برای پیشبرد هدفشان استفاده کردند، حالا دیگر انتظار دارند که یک مدتی بگیرند بخوابند، راحت شوند و استراحت کنند. البته همانطور که عرض کردم تا حدی هم حق دارند ولی درعینحال نباید این استراحت را بهعنوان اینکه دیگر کار تمام شده تلقی کرد و این موجب نشود که انسان دست از فعالیت و کوشش خودش بردارد و دیگر بخوابد که بخوابد، بلکه باید دائماً متوجه باشند که اولاً هنوز ممکن است از ناحیه دشمنان این نهضت، توطئههایی در کار باشد یا بعداً چیده شود و ثانیاً اصلاً از نظر روانی، همیشه باید با این حالت رکود و رخوت مبارزه کرد. انسان هیچوقت نباید خودش را راحت حس کند و فکر کند که دیگر کار تمام شده است. این درست همان چیزی است که شیطان از انسان میخواهد و میخواهد انسان را خواب کند تا انسان مسئولیتهای خودش را درک نکند و دشمنان اسلام و مسلمین نیز همیشه متوجه همین هستند که به یک صورتی مردم را خواب کنند. با این آگاهی، ممکن است با رخوت و رکودی که تقریباً یک نتیجه طبیعی برای پیروزی است مبارزه کرد؛ یعنی ما باید به خودمان تلقین کنیم و به دیگران هم بفهمانیم که انسان در این عالم هیچوقت برای راحتی و آسودگی خلق نشده و هیچ مرحله از مراحل مبارزات را نباید تمامشده تلقی کرد. اگر یک دشمن از بین رفته، ممکن است دشمنهای دیگری به وجود آمده باشند و یا بیایند کما اینکه ملاحظه میفرمایید، هنوز مبارزه همگانی ملت تمام نشده شیاطین دیگری از شکل دیگری در جامعه ما پدید آمدند و مشکلاتی برای ما به وجود آوردند که باید با کمال جدّیت و هوشیاری با اینها مبارزه کرد و اگر خدایی نکرده ما خواب برویم و از اینها غفلت کنیم ممکن است که پشیمانیهایی به بار بیاورد و رنجهایی برای ملت مسلمان پیش بیاورد که از رنجهای سابق بهمراتب دردناکتر باشد!
گاهی گفته میشود که ممکن است این عوامل، انسان را به دوران سابق برگردانند و همان اختناق سابق را دوباره بر جامعه حکمفرما کنند؛ ولی من فکر میکنم اگر چنین اختناقی به وجود بیاید، بهمراتب بدتر از سابق خواهد بود! برای اینکه آنها به قول خودشان، هدفشان دیکتاتوری پرولتاریا است و خودشان میگویند که وقتی طبقه کارگر مسلط شد یک دیکتاتوری کامل بر جامعه مسلط میشود و این را آشکارا میگویند. اگر سابقین دم از آزادی و کشور آزاد و زنان آزاد میزدند اینها خودشان صریحاً میگویند که هدف ما برقراری دیکتاتوری پرولتاریا و دیکتاتوری کارگری است. همانطور که در همه کشورهای کمونیستی میبینیم که چنان دیکتاتوریای حکمفرما است که هیچ بویی از آزادی در آن به مشام نمیرسد و مخصوصاً متدینین از هر دینی، تحت فشار فوقالعاده هستند و ما نباید این خطر را سبک بگیریم. البته این خطر قبلاً هم پیشبینی میشد، گاهی هم درباره آن گفتوگو میشد ولی حالا خطر نزدیکتر لمس میشود. بههرحال مبارزه مسلمین باید همیشه در حال تحرک و در حال پیشرفت باشد و هیچوقت کار خودشان را تمامشده نبینند و دائماً باید آماده نبرد با دشمنان خدا باشند.
مسئله دیگری که این آیه شریفه به آن نظر دارد و در مقدمه عرایضم به آن اشاره کردم این است که پیدایش یک تحول جدید در جامعهای، زمینهای برای تکالیف جدید است. درست است که بعضی از تکالیف سابق در آن شکل خاص خودش دیگر موضوع ندارد، یعنی مبارزه با آن دولت و آن رژیم در آن شکل خاصش دیگر الآن موضوع ندارد، دیگر آن دولت جبّار نیست، ولی خیال نکنیم که دیگر تکلیف الهی تمام شده است. آن روز اگر تکالیف الهی به آن صورت برای مسلمانها واجب بود، امروز هم در این شرایط تکالیف دیگری است و چهبسا این تکالیف سختتر هم باشد. این معنا را باید درک بکنیم که تحولات جامعه، زمینههای جدیدی برای تکالیف جدید پیش میآورد؛ یعنی همیشه بشر چه بهصورت فردی و چه بهصورت جامعه، محل آزمایش است.
خداوند متعال در این آیه شریفه میفرماید که ما قوم سابق را هلاک کردیم و از بین بردیم و شما را جانشین آنها کردیم تا ببینیم شما چه میکنید؟ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُون.
آنها به جزای دنیوی اعمال خودشان رسیدند، آنها را نابود کردیم، شما را سر کار آوردیم تا ببینیم شما چه میکنید؟ نتیجه اینکه هرگونه امکاناتی که در این عالم در دسترس یک فرد یا جامعهای قرار بگیرد مقدمه آزمایش جدیدی است.
دشمنان اسلام در صدر اسلام بهوسیله مسلمین و به یاری خداوند متعال از بین رفتند. این خطاب متوجه مسلمانها در صدر اسلام بود؛ ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُون، و دیدیم که اکثریت مسلمانها در صدر اسلام از این امتحان خوب سربلند بیرون نیامدند. همینطور هر قومی از بین رفتند و قوم جدیدی سر کار آمدند، باز این آیه به گوششان فرو خوانده شد که لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُون. خدا بنیامیه را از بین برد، بنیعباس سر کار آمدند. این آیه باید به گوششان رسیده باشد که رسید ولی گوش ندادند! ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُون. و بالاخره مایی که در این زمان، ما بهعنوان جامعه عرض میکنم، جامعه فعلی ایران که از نظر طرز حکومت و نظام اجتماعی، وارث جامعه قبلی هستند، این آیه متوجه آنهاست؛ ای مسلمانهایی که حالا از زیر بند استبداد و اختناق و فشار و دیکتاتوری آزاد شدید، ما شما را جای آنها قرار دادیم تا ببینیم شما چه میکنید؟! لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُون؟! نه اینکه خیال کنید که حالا شما به این عزت و آبرویی که رسیدید، آزادی و استقلالی که پیدا کردید، این دیگر خودش برای شما هدف است. این باز نعمتی است از خدا که این نعمت، زمینه تکلیف جدیدی را برای شما فراهم میکند؛ اولاً اگر از این نعمت قدردانی کردید و در راهی که خداپسند است از آن استفاده کردید نعمتتان بیشتر میشود، طبق آن سنّتی که خداوند متعال میفرماید کسانی که سپاس نعمتهای من را بگذارند نعمت آنها را زیاد میکنم؛ و اگر قدردانی نکردید باید انتظار داشته باشید که این نعمت از دست شما گرفته شود.
البته ما در شعارهای سیاسی خودمان میگوییم که دیگر هرگز زیر بار هیچ ظلمی و زیر بار هیچ حکومتی نخواهیم رفت. قبل از ما هم از اینها میگفتند. پدران ما هم پنجاه، شصت سال پیشتر و حتی سی، چهل سال پیشتر این حرفها را میگفتند اما بالاخره در حدود شصت سال زیر بار حکومت دیکتاتوری رفتند که بحمدالله از بین رفت. اگر اراده خداوند متعال تعلق بگیرد بر اینکه ملتی زیر بار رنج بروند هیچ چیزی نمیتواند جلوی آن را بگیرد. باز هم یک سگی از آن سگ، سگتر بر مردم مسلط میشود؛ باز هم زوری بیش از زور سابق بر جامعه حکمفرما میشود. البته باید بگوییم ما زیر بار هیچ ظلمی نمیرویم و نباید هم برویم اما خیلیها گفتند و رفتند! بستگی دارد به اینکه شرایط جامعه ما چطور باشد و چقدر از این نعمت استفاده کنیم و چقدر قدر آن را بدانیم.
نکتهای که لازم است به آن توجه کنیم تعبیر قرآن را ملاحظه بفرمایید که میفرماید ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْض؛ ما شما را جانشین پیشینیان قرار دادیم. نمیفرماید که ثم جُعِلتُم خَلَائِفَ فِي الْأَرْض یا صِرتُم خَلَائِفَ فِي الْأَرْض، شما جانشین پیشینیان شدید یا خودتان جای آنها را گرفتید. نمیفرماید ثم خلفتم، نمیفرماید جُعِلتُم خلائفة؛ میفرماید جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْض، ما شما را جانشین پیشینیان قرار دادیم. این همان تربیت قرآنی است که میخواهد در همه مسائل، بشر را متوجه خدا بکند و درس توحید به بشر بدهد که خیال نکنید در همه کارها، همه چیز آن به دست شماست و هرچه میخواهید میتوانید و العیاذبالله اراده شما بر اراده خدا حاکم است! اینگونه نیست. آن ارادهای که حاکم بر همه نیروها و ارادهها است اراده خداست که بدون اراده او هیچ چیزی در عالم واقع نمیشود و تا او نخواهد کاری انجام نمیگیرد. البته این به معنای جبر نیست. اراده خدا فوق اراده انسانهاست. خیال نکنید که همهچیز به دست شماست و هر کاری خواستید میتوانید بکنید؛ چه خدا بخواهد و چه نخواهد. مسئله اینطور نیست. طوفان نوح، قوم نوح را غرق کرد، اما طوفان غرق نکرد، نوح هم غرق نکرد؛ فَأَغْرَقْنَاهُمْ؛[2] ما غرق کردیم.
موج دریا فرعون را غرق کرد اما دریا فرعون را غرق نکرد و موج او را غرق نکرد. موسی و بنیاسرائیل هم او را غرق نکردند. خدا او را غرق کرد البته بهوسیله موج و دریا.
قوم لوط با وسایلی که خداوند متعال فراهم کرد هلاک شدند. ملائکهای را فرستادند و شهر قوم لوط را زیرورو کردند، سنگ از آسمان بر آنها بارید اما سنگ، آنها را هلاک نکرد، ملائکه هم آنها را هلاک نکردند؛ خدا آنها را هلاک کرد.
حالا اینجا ممکن است بفرمایید یک اسباب غیرطبیعی در کار بود. طوفان نوح یک جریان غیرعادی بود و یا شکافته شدن دریا بهوسیله عصای موسی یک معجزه بود و نزول سنگ از آسمان و زیرورو شدن شهر قوم لوط بهوسیله اعجاز بود اما قرآن بالاتر از این را میفرماید؛ مسلمانهای صدر اسلام که بهوسیله جنگ بر کفار پیروز شدند و فداکاری کردند در مورد آنها هم خدا میفرماید: ما شما را پیروز کردیم. حتی آنجایی که ملائکه را به کمک مسلمانها فرستاد، باز در همانجایی که منّت بر مسلمانها میگذارد که ما ملائکه را به کمک شما فرستادیم و این نعمت بزرگ را یادآوری میکند، باز میفرماید که وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيم؛[3] ما ملائکه را فرستادیم تا دل شما گرم شود اما ملائکه، شما را پیروز نکردند؛ خدا شما را پیروز کرد.
به مؤمنین میفرماید: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى؛[4] شما کفار را نکشتید؛ با اینکه کشته بودند؛ میفرماید خدا آنها را کشت. تو تیر نینداختی؛ خدا تیر انداخت. پرتاب تیر از چلّه کمان و به دست تو بود اما نیروی الهی و اراده خدا بود. تیر در عالم زیاد بود، کمان هم زیاد بود، جنگ در عالم زیاد بوده اما هر جنگی به پیروزی نرسید. آنقدر کسانی بودند که از شما نیرومندتر و با سازوبرگ جنگی بیشتر بودند ولی شکست خوردند. خدا شما را پیروز کرد.
این تربیت قرآنی است که در هر حالی میخواهد بشر را متوجه خدا کند که چشمت را از اسباب بردار؛ نان میخوری و سیر میشوی اما خدا تو را سیر میکند، خدا به تو روزی میدهد. چشمت به نان نباشد، به ناندهنده باشد. ای کارگر! چشمت به کارفرما نباشد، به روزیدهنده، خدا، باشد. فرزند! چشمت به پدر نباشد، به خدای پدرآفرین باشد. پدر! چشمت به فرزند نباشد، به خدای فرزندآفرین باشد.
توجه انسان در هر حال و در هر چیز باید به خدا باشد. اوست که سررشته کارها به دست توانای اوست. این توحید اسلامی است نه آن توحیدی که ساختهاند و میگویند به معنای جامعه توحیدی بی طبقه است! این یک مفهوم مندرآوردی است، برای اسلام نیست. ما در اسلام، توحید به معنای جامعه بی طبقه نداریم؛ نه در هیچ آیهای، نه در هیچ روایتی، نه در کلام هیچ عالمی. این حرف مندرآوردی کمونیستهاست که متأسفانه بعضی از جوانهای کماطلاع یا ضعیفالایمان ما پذیرفتند. جامعه توحیدی یعنی جامعه خداپرست، جامعهای که میداند کارها به دست خداست و توجهش به اوست، نه جامعهای که یعنی همه یکساناند. آن جامعه، توحیدی نیست. آن جامعه، عین شرک است. کجای آن توحید است؟!
بههرحال توحید اسلام این است. از اول تا آخر قرآن را مطالعه کنید، خدا سادهترین کارها را به خودش نسبت داده است؛ ماییم که باران میبارانیم، ماییم که ابرها را به حرکت درمیآوریم، ماییم که روز را از شب، و شب را از روز پدید میآوریم، ماییم که ثروت میدهیم، ماییم که فقیر میکنیم، ماییم که سلطنت میدهیم و ماییم که سلطنت میگیریم؛ قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْر.[5]
تقدیم جار و مجرور بر خبر، مفید حصر است؛ بِيَدِكَ الْخَيْر، تنها به دست توست؛ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.
روز از حرکت زمین به وجود میآید اما خدا میگوید ما روز را در شب وارد میکنیم و شب را در روز. مگر زمین به اراده خدا به وجود نمیآید و به اراده او نمیچرخد؟! درست است که مردم کار میکنند و به زور بازویشان نان میخورند اما آن جان را چه کسی میدهد؟ آن بازو را چه کسی میدهد؟ آن زور بازو را چه کسی میدهد؟
خدا حتی درباره نمرود میگوید که ما به او سلطنت دادیم؛ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْك.[6] خدا به نمرود سلطنت داد، همان سلطنت غاصبانه دیکتاتوری! همه چیز را خدا میگوید ما دادیم. مگر کسی میتواند چیزی داشته باشد که خدا به او نداده باشد؟! مگر ارث پدر اوست؟! هرکس هرچه دارد خدا به او داده است. تعجب نکنید که خدا چطور به نمرود سلطنت میدهد! چطور به او جان میدهد؟ چه کسی به نمرود جان داد؟ چه کسی نمرود را زنده نگه میداشت؟ چه کسی به او روزی میداد؟ همانطور که به او جان میداد، به او روزی میداد، هرچه هم داشت به او میداد. ملک نمرود را خدا داد، ملک سلیمان را هم خدا داد و هردو را هم گرفت و در این عالم هرچه که به هرکس بدهد میگیرد. نه داشتن آن، دلیل عزت پیش خداست و نه نداشتن آن دلیل ذلت پیش خداست. هردو وسیله آزمایش هستند.
ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِف؛ ما شما را جانشین گذشتگان کردیم. به مسلمانها میفرماید به جنگ کفار بروید و اینها را بکشید! قَاتِلُوهُمْ؛ با اینها جنگ کنید! يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ؛[7] تا خدا آنها را به دست شما عذاب کند. شما آنها را میکشید اما این عذاب خدایی است که به دست شما بر آنها نازل میشود. پیش خدا چه فرق میکند که عذاب به دست ملائکه باشد یا به دست پرندگان آسمان باشد یا به دست باد باشد یا به دست انسانهای دیگری؟! همه اینها مخلوق او هستند و همه مسخّر اراده او هستند.
نه اینکه خیال کنید حالا که شما جنگیدید، دیگر خدا هیچکاره است! شما کی هستید؟! من و تو کی هستیم؟! چی از خودمان داریم؟! قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ؛ خدا به دست شما آنها را عذاب میکند؛ وَيُخْزِهِمْ؛ رسوایشان میکند، وَيَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ؛ و شما را بر آنها پیروز میکند؛ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِين؛ تا دلهای گروهی از مردم مؤمن را خنک کند؛ وَيُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ؛[8] و خشم دلهایشان را از بین ببرد.
بالاخره در میان مردم کسانی هستند که با انتقام گرفتن از دشمنان دلشان خنک میشود. درست است که اینها کیفر ابدی و مزد نهایی آنها نیست اما همینکه در همین عالم میبینند که اینها گرفتار نتایج اعمالشان شدند دلشان خنک میشود. بروید به جنگ کفار تا خدا دلهای یک عده از مؤمنین را خنک کند؛ خدا خنک کند! با اینکه شما بروید آنها را بکشید خدا دل آنها را خنک کند، خدا شما را پیروز کند! یک جا نمیفرماید بروید تا پیروز شوید، تا نابودشان بکنید؛ میفرماید تا خدا نابودشان کند.
بعضی افراد، از این تعبیرات سوءاستفاده کردند. میگویند معلوم میشود که خدا همین طبیعت و همین قوانین طبیعت است. میگوید خدا این کار را میکند ولی ما میبینیم که دست مردم میکند، پس همین مردم هم یعنی خدا! خلق و الله یکی است، الله و ناس یکی است، خدا بکند یعنی شما بکنید. خدا پیروز کند یعنی خلق پیروز کنند، خودشان بر آنها پیروز شوند. خلق و خالق یکی است، فرقی نمیکند. حالا اگر اینطور باشد چرا نمیفرماید لتنتصروا؟! چرا میگوید يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ؟!
بههرحال این نکته توحیدی را باید در این تعلیمات و این بیانات قرآن توجه داشته باشیم که این تعبیرات بیخودی اینگونه به کار نرفته است. خدا میخواهد با اینها به ما چیز بفهماند. میخواهد ما را تربیت کند. میخواهد مؤمنِ به قرآن، مؤمنِ به اسلام، درک و بینش او توحیدی باشد. البته این بدان معنا نیست که عوامل و اسباب هیچکاره هستند و بگیر بخواب! نهخیر، میگوید قَاتِلُوهُمْ؛ شما باید بروید جنگ کنید، واجب است، جهاد است، کسانی که نروند و از جنگ خودداری کنند اینها را مؤاخذه میکند. منافقین که کوتاهی میکردند، اینها را مؤاخذه میفرماید ولی درعینحال میگوید کار دست خداست؛ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّه. انجام وظیفه کردن یک حرف است اما اداره عالم و تدبیر جهان و انسان حرف دیگری است. قهاریت اراده خدا بر تمام ارادهها و نیروها، مسئله دیگری است.
شما نباید دل به اسباب ببندید. از اسبابی که خدا قرار داده استفاده کنید چون خدا گفته اما دلتان باید متوجه کسی باشد که این اسباب را قرار داده و میتواند اسباب دیگری فوق اینها قرار بدهد. هیچوقت به تلاش خودتان مغرور نشوید، به اجتماع خودتان، به نقشههای خودتان، به افکار خودتان، به علم خودتان، به هیچکدام از اینها. با اینکه همه اینها را باید به کار بگیرید. نعمتهایی است که خدا به شما داده که از آنها استفاده کنید اما به اینها نباید دل ببندید. دلتان باید به خدا باشد.
حالا این کار را کردیم و شما را جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْض؛ چون شما پسرخاله ما بودید؟! برای اینکه شما ملت مختار و برگزیده خدا بودید؟! آنطور که یهودیها فکر میکردند و میگفتند که ما ملت برگزیده خدا هستیم، ما بچههای خدا هستیم، سوگلیهای خدا هستیم؛ نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ.[9]
خدا مسلمانها را پیروز کرد برای اینکه خدا با مسلمانها خویش و قومی داشت؟! یا نه، یک حساب دیگری در کار است؟ البته شما پیروزیتان در اثر کارهایی بود که کردید و انجام وظایفی بود که انجام دادید ولی آیا این پیروزی، هدف شماست و این مزد نهایی کارهای شماست یا نه؟!
عمده مطلب و جان سخن اینجاست که نباید فکر کنیم که این پیروزی، پاداش زحمتهایتان است و پاداش نهایی است. این عالم که جای پاداش نیست. پاداش نهایی در آخرت است. کسانی که مجاهده کردند، در راه خدا کوشش کردند، زحمت کشیدند و جنگیدند، خدا مزدشان را در آخرت به آنها میدهد. در این عالم، خدا این نظام را برقرار کرده که شما به پیروزی برسید برای مسئله دیگری؛ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُون؛ تا میدان آزمایش برای شما وسیعتر شود، تا زمینه تکالیف جدیدی برای شما پیش بیاید، تا ببینیم شما چه کار میکنید؟!
گذشتگان را نابود کردیم و شما را جای آنها آوردیم تا ببینیم شما چه میکنید؟ حالا ما چه باید بکنیم؟! اینکه خدا میفرماید ما شما را پیروز کردیم و جای آنها قرار دادیم تا ببینیم شما چه میکنید از ما چه میخواهد؟ در مقابل این نعمتی که خدا به ما ارزانی داشته چه باید بکنیم؟
البته این مسئله سادهای نیست، در عین حالی که روشن است ولی تفاصیل آن ابهامهایی هم دارد. خدا از مردم چه میخواهد؟ روشن است که خدا از بنده غیر از بندگی نمیخواهد. در آن آیه شریفه میفرماید که مَا أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُون؛[10] من که از مردم روزی نمیخواهم، احتیاجی به آنها ندارم، از آنها نمیخواهم که چیزی برای من تهیه و فراهم کنند. آنکه خدا میخواهد وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُون.[11] از بنده، فقط بندگی میخواهد. بنده، خب باید بندگی کند دیگر. البته آن را هم خدا برای خود بنده میخواهد نه برای خودش. او که کار به بندگی ندارد. او میخواهد بندگی کنی تا تو آقا بشوی. او که کار به بندگی تو ندارد. این نعمتها را در اختیار شما قرار دادیم تا شما استفاده کنید برای اینکه خودتان تکامل پیدا کنید اما تکامل شما در بندگی خداست.
هرکس با این مفاهیم اسلامی آشنا باشد، بهطورکلی میداند که خدا از بنده چه میخواهد؛ بندگی میخواهد؛ اما آن تکالیفی که در اثر این نعمت خاص و این پیروزی خاص به وجود میآید چیست؟
وقتی مردم پیروز هم نشده بودند آنوقت هم باید بندگی کنند. آنوقت که خدا دست از هدف خودش برنداشته بود. آنوقتی هم که زیر بار ظلم و شکنجه بودند از آنها هم بندگی میخواست. حالا که آنها را پیروز کرده چه میخواهد؟ حالا هم بندگی است اما شکل بندگی فرق میکند. آن وقت بندگی را باید در یک شکلی انجام بدهند که یکی از آنها مبارزات و مجاهدات است، آنهم بندگی بود حالا هم بندگی میخواهد اما حالا شکل بندگی عوض میشود.
[1]. یونس، 14.
[2]. زخرف، 55.
[3]. آلعمران، 126.
[4]. انفال، 17.
[5]. آلعمران، 26.
[6]. بقره، 258.
[7]. توبه، 14.
[8]. توبه، 15.
[9]. مائده، 18.
[10]. ذاریات، 57.
[11]. ذاریات، 56.