صوت و فیلم

صوت:
7

پیش‌شرط تحقق اهداف گام دوم انقلاب

در ديدار با شاگردان قدیمی
تاریخ: 
جمعه, 17 اسفند, 1397

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

فرارسیدن ماه مبارک رجب، درواقع رسیدن عید بزرگی برای مؤمنین است که خودش احتیاج به شکر در درگاه خدا و تبریک گفتن به همدیگر دارد که خداوند متعال چنین توفیقی را به ما داد که بار دیگر ماه رجب را درک کنیم و ان‌شاءالله از فیوضاتش بهره‌مند بشویم. تولد امام محمد باقر‌صلوات‌‌الله‌‌عليه عامل دوم برای عرض تبریک به پیشگاه عزیزان است که فرصت را غنیمت می‌شماریم و مقارنت این روز با میلاد آن بزرگوار را خدمت دوستانشان و مخصوصاً حضار محترم تبریک عرض می‌کنیم. همین‌طور اعیادی که در این ماه رجب در پیش داریم؛ الْمَوْلُودَيْنِ فِي رَجَبٍ، 13 رجب که تولد حضرت علی‌صلوات‌‌الله‌‌عليه است و بالاخره 27 رجب که عید مبعث است که شاید در سال، هیچ ماهی نباشد که این‌ همه ایام متبرک و پربرکت در آن پیش‌بینی شده باشد و فرصت‌هایی باشد برای اینکه ما استفاده کنیم. خدا ان‌شاءالله توفیق بدهد که این اعیاد آینده را هم به بهترین وجه درک کنیم و از فیوضاتش بیش‌ازپیش بهره‌مند بشویم.

همچنین خدا را شکر می‌کنیم که در این فرصت، موفق شدیم بعضی از دوستان که بیش از یک سال هم است که خدمتشان نرسیده‌ایم را زیارت کنیم و تجدید عهدی بشود و ان‌شاءالله که زمینه‌ای بشود که آقایان هم برای پیرمردهای گنهکار استغفاری بکنند و ما از دعایشان استفاده کنیم.

لزوم مقایسه گام اول و گام دوم انقلاب

در این ایام، مناسبتی که در هر محفل دوستانه‌ای، مخصوصاً در جمع عناصر مسئول و علاقه‌مند، کسانی که احساس مسئولیت می‌کنند و علاقه‌مند به پیشرفت اسلام و مسلمین هستند، مطرح می‌شود توجه به ورود در چهل ساله دوم انقلاب، یا به فرمایش مقام معظم رهبری، گام دوم انقلاب است. به نظر می‌رسد که خوب است ما یک مطالعه‌ای درباره تفاوت گام اول و گام دوم داشته باشیم؛ در گام اول چه مشکلاتی بود که حالا کم شده و متقابلاً در گام اول چه برکاتی بود که حالا از آن محروم هستیم؛ آن وقت چه زمینه‌های خیری فراهم بود که حالا نیست و چه زمینه‌های شرّی که فراهم شده و حالا باید به‌نوعی پیش‌بینی کرد و خود را برای مواجه‌شدن با آن آماده کرد و چه نعمت‌هایی که خدا در این گام دوم به ما داده که در گام اول نبود و باید شکرش را به جا بیاوریم تا آن نعمت‌ها افزایش پیدا کند.

به‌هرحال مقایسه این دوره با چهل ساله قبل، زمینه فکر و فهم بیشتری نسبت به شرایط زندگی و وظایفمان را فراهم می‌کند که فکر می‌کنم خوب است آدم درباره‌اش هم فکر کند و هم صحبت کند.

نسل جدید و گام دوم انقلاب

به نظر بنده، بزرگ‌ترین تفاوت این گام با گام اول در این است که نسل این دوره با نسل قبلی فرق می‌کند. در دوره اول، کسانی در زمان پیروزی انقلاب نوجوان بودند. در طول تقریباً ده سال حضور امام، تربیت شدند و پرورش پیدا کردند و حوادثی اتفاق افتاد که آن‌ها را ساخت و آب‌دیده کرد. بالاخره آن نسل، هر کدامشان هم که باشند، غالباً دیگر در سنی نیستند که یک عنصر فعال و مبتکر باشند. البته استثنا دارد؛ پیرمردهایی که فعالیت‌های جدی داشته باشند و کارهای مهمی از آن‌ها بربیاید و انجام بدهند.

جای آن نسل، یک نسلی آمده که امام را ندیده‌اند، فرمایشات ایشان را نشنیده‌اند و شرایط آن زمان را درک نکرده‌اند. آن آب‌دیدگی که در انقلاب برای نسل گذشته پیدا شده بود برای این‌ها پیدا نشده است. سختی‌های دوران ستم‌شاهی را درک نکرده‌اند. چشم که باز کرده‌اند در یک محیطی بوده‌اند که نعمت‌های فراوانی وجود داشته است. البته در این عالم، شاید هیچ زمانی برای هیچ قومی نبوده که سراسر نعمت باشد و هیچ سختی و رنجی وجود نداشته باشد. طبیعت این عالم این‌جور نیست؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ؛[1] این‌جا جای رنج بردن است. ولی شرایطی که نسل نو از نوجوان‌ها و جوان‌های ما در آن زندگی می‌کنند در مقایسه با شرایط اول انقلاب، ازلحاظ نعمت‌های مادی، ازلحاظ امنیت، ازلحاظ پیشرفت‌های علمی و فراهم شدن رشد و تکامل، بسیار بیشتر از سابق است.

حالا فرصتی نیست که آدم یک مقایسه بکند و نمونه‌هایی را بیان کند و ببیند چقدر زمینه‌ها تفاوت پیدا کرده است. کمابیش گاهی در روزنامه‌ها و رادیو و تلویزیون و... گفته می‌شود، در فرمایشات مقام معظم رهبری هم، در همین بیانیه‌شان، یک اشاره‌ای بود که این نسل ما در یک زمانی و در یک فضایی چشم باز کردند که نعمت‌های فراوانی وجود دارد، خیلی بیش از آنچه در نسل قبلی بود. زندگی در این شرایط، به‌طور طبیعی مطالبات جوان‌ها را زیاد می‌کند؛ یک جایی، یک کمبودی ببینند تحملش برایشان سخت است. وقتی آدم در ناز و نعمت پرورش پیدا کند، اولین سختی‌ای که ببیند تحملش سخت است ولو برای دیگران یک چیز عادی باشد؛ اما چون این نعمت‌ها در طول چهل سال برای ما فراهم شده، این‌ها خیال می‌کنند که باید هیچ نقصی نباشد، هیچ کمبودی نباشد، همه باید وظایفشان را درست انجام بدهند، هیچ‌کسی سوءاستفاده نکند، اختلاسی نباشد، رشوه‌خواری نباشد، گرانی و تورمی نباشد. وقتی این‌ها یک چیزهای کوچکی هم ببینند خیلی به نظرشان بزرگ می‌آید. این یکی از تفاوت‌هایی است که نسل امروز با نسل قبلی دارد. در مقابلش، نعمت‌های معنوی دیگری هم که بود، آن نعمت‌ها امروز در آن حد فراهم نیست.

برکات مادی و معنوی در گام اول انقلاب

در ظاهر، ما حوادث زمان انقلاب و درگیری مردم با نیروهای شاه و زندان‌ها و شکنجه‌ها و این‌ها را بلا و عزا و مصیبت تلقی می‌کنیم؛ همین‌طور هم بود. بعدش هم ناآرامی‌های داخلی و آشوب‌های تروریست‌ها به صورت‌های مختلف، گروهای مختلف چپی و به‌اصطلاح مجاهدین و...، این‌ها خیلی سخت بود اما برکات بسیاری داشت؛ توجه به معنویات را زیاد کرد؛ مثلاً وقتی آدم هرروز می‌دید که جنازه‌ای از جبهه می‌آورند و تشییع می‌کنند، چه فداکاری‌هایی در جبهه انجام داده، خانواده‌شان، مادری می‌آمد و می‌گفت مادر! من برای تو گریه نمی‌کنم، به وجود تو افتخار می‌کنم و چیزهایی از این مقولات، این‌ها عوامل تربیتی بود که جامعه را رشد می‌داد. این‌ها دیگر انتظار نداشتند که حالا ببینند مثلاً نان گران شده یا ارزان شده یا فلان جنس، کمیاب است یا زیاد است.

آن وقتی که تحریم‌های شدید آمریکا وضع و اجرا شد، مردم شعار می‌دادند که کالاهای آمریکایی تحریم باید گردد. ما اصلاً نه‌تنها توقعی نداریم که آن‌ها به ما کمک کنند، اصلاً ما حتی جنسشان را هم نمی‌خریم. ما آن‌ها را تحریم می‌کنیم و چیزهایی از این قبیل که این عوامل، خودش باعث این شد که مردم هم ازلحاظ مادی، فکر پیشرفت صنعت و کار و خودکفایی بیفتند و بسیاری از صنایعی که رشد پیدا کرد، اختراعاتی که شد و این‌ها در اثر همین تحریم‌ها بود. اگر این سختی‌ها نبود جنس از خارج وارد می‌کردند، می‌خریدند، می‌فروختند، هیچ‌وقت هم این پیشرفت‌های علمی پیدا نمی‌شد. درواقع آن‌ مشکلات هم عامل رشد مادی بود و هم عامل رشد معنوی. ازیک‌طرف مردم را وادار به فعالیت و پیشرفت علمی و اقتصادی و خودکفایی می‌کرد و ازیک‌طرف، توجه به این که امور دنیا ارزشی ندارد، ببین این جوان‌ها چه جور عاشقانه می‌روند شهید می‌شوند، پدر و مادرشان چه جور از این‌ها استقبال می‌کنند و افتخار می‌کنند. این‌ها در دیگران هم اثر می‌گذاشت.

پس این جنگ، برای ما هم منافع مادی داشت از قبیل رشد علمی و خودکفایی، هم رشد معنوی، دل کندن از دنیا، الگو گرفتن از خانواده‌های شهدا، در کنارش هم فرمایشات امام و بیاناتشان و این‌ها هم درس‌های آموزنده‌ای بود که به همه القا می‌شد.

اگر ضعف‌هایی در بعضی از قشرهای نوپا بود با این‌ها ترمیم و تکمیل می‌شد. این بود که دشمنان علیرغم اینکه فکر می‌کردند با یک سال و حتی با شش ماه فاتحه انقلاب را می‌خوانند، در طول این چهل سال هرچه تلاش کردند کاری از پیش نبردند و درنهایت اعتراف به شکست کردند. این بی‌خود و یکباره حاصل نمی‌شود. عواملش این‌ها بود.

چالش‌های پیش رو در گام دوم انقلاب

الف) پیشرفت‌های مادی و دل بستن به دنیا

امروز عوامل دارد برعکس می‌شود. ازیک‌طرف وجود نعمت‌ها باعث این می‌شود که مطالبات مردم برای تکمیل نعمت‌های مادی بیشتر بشود. من گاهی که از خیابان‌های قم می‌گذرم، مخصوصاً این قسمت‌هایی که تازه ساخته شده، باور کنید اول متوجه نمی‌شوم که این‌جا قم است! ما آن وقت که به قم آمدیم، اصلاً خانه‌ای که دیوارش سنگی باشد یا روکار ساختمان، سنگی باشد وجود نداشت. حتی یک دانه هم نبود. بهترین ساختمان، ساختمانی بود که حالا دفتر تبلیغات است که یک ساختمان آجری است. بهترین منازل منزلی بود که مرحوم آقای بروجردی در آن سکونت داشتند و دیوار خشت و گلی و کاه‌گلی داشت. اصلاً یک ساختمان که روکار سنگ داشته باشد، چندطبقه باشد و شیک باشد و این‌ها اصلاً وجود نداشت. حالا ساختمان‌هایی ساخته می‌شود که آدم شک می‌کند که واقعاً این‌جا پاریس است یا قم! این پیشرفت‌های مادی، توقعات را برای جوان‌ها بیشتر می‌کند که چطور او دارد و من ندارم؟! من هم باید داشته باشم! اگر یک جایی اشتباهی پیش بیاید، درشت زیر ذره‌بین می‌رود که چرا سوءاستفاده شده است؟ چرا فلانی وظیفه‌اش را انجام نداده است؟ یعنی به‌جای این‌که دل کندن از دنیا رشد بکند، دل بستن به دنیا رشد پیدا می‌کند! این از یک ‌طرف. به‌طور طبیعی عکس‌العمل این پیشرفت‌های مادی برای نسل بعد این می‌شود.

ب) کمبود عوامل رشد معنوی

از طرف دیگر آن عواملی که باعث رشد معنوی می‌شد، به آن صورت وجود ندارد. همین‌هایی را که عرض کردم. خود دستاوردهای جنگ، عواملی بود که جهات معنوی را تقویت می‌کرد و مخصوصاً سخنان خانواده‌های شهدا و وابستگان آن‌ها و بزرگان و در رأسش سخنان حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه. حالا دیگر این مسائل نیست و اگر یک جایی یک کمبودی اتفاق بیفتد آن را خیلی درشت جلوه می‌دهند.

ج) تهاجم فرهنگی دشمن و جنگ نرم

از طرف دیگر، آن‌وقت‌ها دشمنان انتظار داشتند که با راه انداختن جنگ نظامی و آشوب‌های داخلی و این‌ها، انقلاب را به شکست بکشانند. کارهایی که می‌کردند کمک کردن به گروه‌های تروریستی بود و تهدید اینکه مثلاً حمله می‌کنیم و چنین و چنان می‌کنیم. بعضی‌ها هم باور می‌کردند. حالا بعد از چهل سال، تجربه کردند و دیدند که این‌ها هیچ فایده‌ای ندارد. دیگر تصمیم گرفتند به جای همه این فعالیت‌ها به جنگ نرم، رو بیاورند. تجربه‌ها روی این متمرکز شده که چگونه از جنگ نرم استفاده بکنیم برای این‌که این نسل نوخاسته انقلاب را از درون تهی کنیم؛ بی‌اراده، بی‌همت، دنیاطلب، دنبال شهوات و هواهای نفسانی و خوشی‌ها و شادی‌ها و کم‌کم، کم‌حجابی‌ها و رقص‌ها و امثال این‌ها. تمام این فعالیت‌ها روی این‌جور مسائل متوجه شده است یعنی به‌طورکلی مقوله فرهنگی. البته آن زمان هم بود اما این‌ها در درجه دوم و سوم بود. در درجه اول مسائل نظامی و اقتصادی بود اما حالا، نقش اول به دشمنی‌هایی برمی‌گردد که در جنگ نرم خلاصه می‌شود.

پیشرفت تکنولوژی، ابزار دشمن در جنگ نرم

آنچه به آن‌ها در این جهت کمک می‌کند پیشرفت تکنولوژی و اختراع این وسائلی است که امروز در اختیار همه بچه‌ها قرار دارد و می‌توانند به‌راحتی و با زدن چند کلید از همه‌چیز بهره‌مند بشوند، استفاده کنند یا خراب بشوند.

من این قصه را چند بار برای دوستان نقل کردم، بازهم جا دارد که خدمت شما هم عرض بکنم، شاید یک‌بار دیگر هم از من شنیده باشید. اوایل انقلاب، ما یک سفری به آمریکا رفتیم. آن وقت آقای دکتر خرازی نماینده ایران در سازمان ملل بودند و آقای صادق خرازی هم دفتردار ایشان در آن‌جا بودند. من تنها بودم و به آمریکا وارد شدم؛ وارد یک کشوری که اصلاً نمی‌شناسیم و هیچ‌چیزی درباره آن نمی‌دانیم.

آقای خرازی از دفتر سازمان ملل برای استقبال ما به فرودگاه تشریف آوردند تا ما را به دفتر سازمان ملل یا جایی که تهیه شده بود ببرند. در بین راه، آقا صادق خرازی‌حفظه‌الله گفت که می‌خواهید با قم تماس بگیرید؟ گفتم بله؟! گفت می‌خواهی با قم صحبتی کنی؟ گفتم: صحبت؟! مگر اینجا نیویورک نیست؟! من با قم صحبت کنم؟! گفت: به‌صورت تلفنی. گفتم: آخر تلفنی؟! سیم؟! مثلاً از اینجا تا قم سیم‌کشی است؟! اصلاً تصور نمی‌کردم که بشود تلفنی بدون سیم صحبت بکنیم. یک دستگاه تلفن جلوی ایشان بود، گفت شماره منزلت را بده! ما شماره منزلمان را گفتیم و خیال کردیم که شوخی می‌کند. شماره را گرفت و گفت الو، دیدم خانواده‌مان هستند و خانمم است. دهانمان باز مانده بود! این‌جا آمریکاست، چه جور داریم به‌صورت تلفنی با قم صحبت می‌کنیم؟! در شهرهای ایران هم به این راحتی و به این زودی نمی‌شد تماس برقرار کرد. اصلاً نمی‌دانستم که چنین وسیله‌ای اختراع شده بود. این‌ها تازه در آمریکا بود و هنوز به ایران نیامده بود. اینکه آدم بتواند از دستگاهی به این صورت استفاده بکند برای ما شبیه یک معجزه بود. حالا این وسایل، اسباب‌بازی بچه‌های سه، چهارساله است!

نشانه‌های موفقیت دشمن در جنگ نرم!

دشمن از این وسیله بیشترین استفاده را می‌کند برای اینکه خیلی راحت بتواند نقشه‌هایش را پیاده کند. چندان هزینه‌ای هم ندارد؛ یک برنامه‌ای که درست کنند و بگذارند پخش بشود کافی است که هرجور دلشان می‌خواهد با دل و جان و روح و روان یک خانواده بازی کنند و متأسفانه بااینکه از این تاریخ خیلی نمی‌گذرد می‌بینیم که آثار سوء آن در خانواده‌ها ظاهر شده است.

خانواده‌هابی هستند که بچه‌ها دیگر چندان رابطه‌ای با پدر و مادر ندارند. موقع غذا خوردن که می‌شود می‌گویند غذا بیاور! وارد خانه که می‌شوند کتاب و چیزهایشان را می‌اندازند و پای دستگاه می‌نشینند و.... حرف که می‌زنید اصلاً نمی‌شنوند که چه می‌گویید! تا کی؟! تا سحر! خسته نمی‌شوند. میهمان می‌آید، می‌رود، این عمویش است، پسرعمویش است، دختردایی‌اش است، فقط یک سلام علیک. عواطف و تأثیر تربیت پدر و مادر روی بچه‌ها و ... دیگر اصلاً کلاً فراموش شده است؛ و حالا اول کار است. اگر به همین صورت پیش برود، شما فکر می‌کنید بیست سال دیگر چه خواهد شد؟!

این یک تفاوت کلی از شرایط اجتماعی زمان ما با زمان انقلاب است. آن وقت اصلاً تفریح بچه‌ها این بود که در تظاهرات شرکت می‌کردند. خیلی با شادی و نشاط در تظاهرات شرکت می‌کردند. حالا مگر می‌شود بچه‌ها را جایی برای تظاهرات آورد؟! در خانه نشسته، مشغول تماشای فیلم هستند و یا دارند با اسباب‌بازی، بازی می‌کنند. عین خیالش هم نیست؛ دنیا را آب ببرد!

این هیچ چیز دیگری نداشته نباشد و هیچ مانع و برنامه غلطی هم نباشد و بدآموزی هم نداشته باشد، خود همین مشغول شدن و سرگرم شدن کافی است که از تقویت روابط عاطفی در خانواده، علاقه به دوستان و نزدیکان، چیز یادگرفتن از اطرافیان و ... از این‌ها محروم شود. اگر فسادهای اخلاقی هم در آن ترویج بشود که دیگر واویلاست!

تفاوت‌های اصلی گام دوم با گام اول انقلاب

این یکی از تفاوت‌های اصلی گام دوم با گام اول انقلاب است. ازیک‌طرف، این تکنولوژی آن‌قدر گسترش پیدا کرده که فساد را به‌راحتی شایع می‌کند. از ‌طرف دیگر دشمنان یاد گرفتند که دیگر دنبال فعالیت‌های نظامی و این حرف‌ها نباشند و از همین راه‌ها افکار جوان‌ها و نسل آینده را خراب کنند. از طرف سوم، آن دست‌پرورده‌های انقلاب و کسانی که در طول دهه اول انقلاب، آب‌دیده شدند آن‌ها جایشان را به یک نسلی دادند که آن سختی‌ها را نکشیده و فقط دنبال مطالباتش است. پس، زمینه، فراهم؛ عامل تقویتی رشددهنده معنویات، ضعیف؛ اسباب برای انتقال و رشد فساد و افکار و مشغولیت‌های زیان‌بار، فراهم؛ دشمن هم تمام تمرکزش را روی همین جنگ نرم قرار داده است. این‌ها تفاوت‌های اصلی دوره ما با آن دوره است.

مهم‌ترین وظیفه در گام دوم انقلاب

در دهه اول انقلاب، بزرگ‌ترین وظیفه جوان‌های متدین و کسانی که دوستدار و دلسوز انقلاب بودند این بود که جوان‌ها را برای حضور در جبهه یا پشتیبانی جبهه آماده کنند. برای کشور این مسئله اول بود. تقریباً در کل دهه اول، مهم‌ترین مسئله ما جنگ بود. هشت سال شوخی ندارد، آن‌هم با دست خالی! هیچ‌چیزی به ما نمی‌دادند. حتی سیم خاردار به ما نمی‌فروختند. تمام توجه و مسئله اول کشور این بود که ما چه کنیم که ازیک‌طرف به صورتی نیاز داخلی‌مان را حل کنیم و از طرف دیگر جوان‌ها برای حضور در جبهه و جنگیدن آماده بشوند. این شرایط نه یک روز، نه دو روز، نه یک سال و نه دو سال بود. هرسال که می‌گذشت اراده‌ها قاعدتاً باید ضعیف‌تر می‌شد ولی خدا لطف می‌کرد و به برکت آن نیت‌های پاک و آن اخلاص‌ها، جوان‌ها برای حضور آماده‌تر می‌شدند تا بالأخره دشمن را به‌کلی مأیوس کردند.

امروز هم ما باید همین کار را بکنیم؟! یعنی مسئله اول ما همین مسئله نظامی است؟! خب ازیک‌طرف می‌شود گفت که مثلاً امروز، مسئله اول، اقتصاد است چون مطالباتی که مردم، این جوان‌ها و این‌ها دارند بالأخره با این مشکلات اقتصادی نمی‌سازد. ما باید یک کاری کنیم که زندگی‌شان بهتر بشود، رفاه نسبی بیشتری حاصل بشود. ملاحظه می‌فرمایید که به صورت‌های مختلف تأکید مسئولان مختلف در رده‌های مختلف روی مسئله اقتصاد است. حالا فرض کنیم اقتصاد، خیلی خوب پیشرفت کرد و ما در کشور کمبودی ازلحاظ اقتصادی نداشتیم، نعمت‌های فراوان و کسب‌وکار خوب و درآمد خوب و زندگی خوب داشتیم. آیا آن وقت مشکل نظام و انقلاب حل شده است؟! و برعکس، اگر سختی‌های مادی و این‌ها باشد انقلاب شکست می‌خورد و پیشرفت نمی‌کند؟!

نصرت الهی؛ پاداش مؤمنان صابر

با یک نگاه به تاریخ اسلام، آیا اسلام با رفاه اقتصادی پیشرفت کرد یا با مشکلات اقتصادی؟ از آن وقتی که دعوت پیغمبر علنی شد، یک عده کمی مسلمان بودند که مردم مکه این‌ها را از شهر بیرون کردند و آن‌ها به یک دره‌ای به اسم شعب ابی‌طالب رفتند که یک دره خشک و بی‌آب‌وعلف بود. یک جایی بود که نه راه تجارتی داشت، نه درآمد و نه کشاورزی و چیزی داشت. مسلمان‌ها را از مکه بیرون کردند و به آنجا رفتند. این‌ها به اختیار خودشان به آن‌جا نرفتند. آن‌ها را از شهر بیرون کردند. مسلمان‌ها، مرد و زن و پیر و جوان و بچه و شیرخوار، سه سال تمام در شعب ابی‌طالب بودند. گاهی از تشنگی داد بچه‌ها درمی‌آمد و آب گیرشان نمی‌آمد که بخورند. کسانی باید نصف شب، مخفیانه می‌آمدند و چند تا مشک آب از شهر یا از چاه زمزم یا از جایی برمی‌داشتند و می‌آوردند که بچه‌ها روز از تشنگی نمیرند.

اسلام با این وضع شروع شد. بالاخره به هجرت رسید و پیغمبر اکرم مهاجرت کردند و در مدینه، دولت تشکیل شد و مسجدی ساخته شد و اهل مدینه کمک کردند، انصار پیدا شدند و اسلام، رواج پیدا کرد و مسلمان‌هایی که در مکه تحت فشار بودند شروع به مهاجرت کردند و به مدینه آمدند. عده‌ای از مسلمان‌ها به مدینه آمدند که گاهی یک لباس پاک برای نماز نداشتند! چند نفر یک پیراهن برای نمازخواندن داشتند. یک نفر که نماز می‌خواند پیراهنش را درمی‌آورد و می‌داد نفر دیگر می‌پوشید و نماز می‌خواند. جای سکونتی نداشتند. جلوی آن مسجد، سکویی بود که اسمش صفه بود و لذا به این‌ها می‌گفتند اصحاب صفه. عده زیادی از مسلمان‌ها، مهاجرت کرده بودند و از مکه به آنجا آمده بودند و وضع زندگی‌شان این بود. گاهی بشود کسی نذری بکند و یک طبق خرمایی بیاورد و بینشان تقسیم کند یا مثلاً نانی بخرند. نه کاری داشتند، نه سرمایه‌ای داشتند، نه مسکنی، نه زندگی خانوادگی که بتوانند با زن و بچه‌شان زندگی بکنند و انسی داشته باشند؛ مهاجر، از همه چیز بریده، حتی پیراهن برای نماز ندارد! مقاومت این‌ها باعث شد که اسلام رواج بگیرد. طولی نکشید که این‌ها دو تا امپراطوری مهم عالم را به زانو درآوردند. چرا؟ خدا به آن‌ها کمک کرد. هم ایمان به خدا داشتند و هم خدا نشان داد که اگر شما از آنچه در توان دارید کوتاهی نکنید، ما کمبودتان را جبران می‌کنیم؛ وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ،[2] إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ.[3] می‌گویند کل جمعیت مسلمان‌ها سیصد و سیزده نفر بود. خدا در یک مرتبه هزار تا و در یک مرتبه سه هزار تا فرشته برای کمک به این‌ها نازل کرد و دشمنان شکست خوردند و برگشتند.

آیا اگر آن روز وضع اقتصادی و وضع مالی‌ مسلمان‌ها خوب بود همین‌جور می‌شد؟ معلوم نیست. شاید اگر رفاه اقتصادی داشتند توجهشان به گناه و دنیاگرایی و این‌ها بیشتر می‌شد. البته ما نمی‌گوییم باید فقر باشد تا پیشرفت دین بشود اما انواع و اقسام امتحانات هست؛ وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً،[4] وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ،[5] در آیه دیگری خداوند با لام قسم و نون تأکید ثقیله این مطلب را بیان می‌کند؛‌ وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ.[6]

تحریم؛ ابزار امتحان مسلمانان

اگر قرآن، این است و ما این دین و این کتاب و این پیغمبر و این سنت را قبول داریم باید برای این امتحانات آماده باشیم. این سخن بدان معنا نیست که خودمان فقر را ایجاد کنیم، خدا هیچ‌وقت چنین دستوری نداده است اما اگر شرایط امتحان پیش بیاید باید برای پذیرشش آماده باشیم. یکی از ابزارهای امتحان، همین تحریم‌ها است. این تحریم‌ها امروزی که نیست. از همان روزهای اول پیروزی، به‌خصوص از آن وقتی که جاسوس‌خانه آمریکا را گرفتند این تحریم‌ها شروع شد و افزایش پیدا کرد. همه پیشرفت‌های علمی و تکنولوژی که در این کشور اتفاق افتاده در این ایام واقع شده است. عزتی که ما امروز پیدا کردیم مرهون همان صبر و مقاومتی است که در آن دهه کرده‌اند. اگر ما غفلت کنیم، شروع کنیم به دنیاگرایی و دنبال هوس‌ها رفتن و هدفمان رفاه زندگی و آسایش مادی و این حرف‌ها شد، دیگر ضمانتی برای وجود آن کمک‌های خدا نیست. آن کمک‌ها برای این بود که لَئِنْ صَبَرْتُمْ،[7] إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا،[8] آن وقت خدا کمکتان می‌کند؛ اما اگر دنبال هوای نفس رفتید و خدا را فراموش کردید و دنبال همان چیزی رفتید که کفار می‌روند، خدا ضمانتی نداده که به شما کمک کند و شما را پیروز کند.

گام دوم انقلاب و موقعیت ممتاز ایران در منطقه

ما در این دوره یک نعمت‌هایی داریم که آن دوره نداشتیم؛ همین پیشرفت‌های مادی، علمی، سیاسی. موقعیتی که الآن ایران در منطقه دارد. آدم زورش می‌آید بگوید اما حقیقتش این است که رقابت با ابرقدرت آمریکا است! آمریکا اگر بخواهد به جایی به عنوان دشمن خودش اشاره کند، می‌گوید ایران! دیگر نمی‌گوید روسیه، چین و فلان کشور. آن‌ها که یک‌جوری دارند با هم می‌سازند. وقتی بخواهد دشمن خودش را معرفی کند، دشمن آمریکا ایران است. در سخنرانی‌های رؤسای جمهورشان، سناتورها و کسان دیگر، هر جا صحبت این می‌شود که می‌خواهند برای آمریکا دشمنی معرفی کنند آن دشمن، ایران است. این ایران، همان ایرانی است که زمان شاه یک عامل ضعیف و یک نوکر بی‌جیره و مواجب آمریکا بود. اگر یادتان باشد در عمان، اصلاً خود عمان در این منطقه چی است، یک شورشی بر‌پا شده بود به نام شورش ظفار. یک حزب مارکسیسمی در عمان پیدا شده بود و آمریکا به شاه ایران دستور داد که سربازهایش را بفرستد و آن‌ها را سرکوب کند؛ آخر به من چه؟! عمان چه ربطی به ایران دارد؟! آن‌جا شورش شده به ما چه؟! شما می‌خواهید آن‌ها را شکست بدهید چرا سرباز ما برود آنجا کشته بشود؟! دستور است! مگر کسی جرئت داشت مخالفت کند؟! ایران یک نوکر بی‌جیره و مواجب برای آمریکا بود. اگر سلاح به ما می‌فروختند به‌خاطر علاقه به ما نبود، برای این بود که چند برابر پولش را از نفت ما ببرند! این موقعیت ایران بود. حالا ببینید همین موقعیت سیاسی و بین‌المللی ما به کجا رسیده است؟

جایگاه ویژه مسائل فرهنگی در گام دوم انقلاب

خب حالا ما چه نقشه‌ای باید برای آینده داشته باشیم؟ یک روز مسئله اول کشور ما مسئله نظامی بود، باید آموزش نظامی می‌دادیم. یادتان است که باید چهل روز آموزش می‌رفتید به جبهه. گویندگان و نویسندگان، تقویت کنند که جبهه‌ها را خالی نکنید. خود امام می‌فرمود.

امروز مسئله ما مسئله فرهنگی است. این ضعف فرهنگی که نمودهایش در جامعه، حتی در قم، در کنار حرم مطهر حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌عليها، ظهور پیدا کرده است را ببینید. هرکس که می‌بینید می‌فهمد که چه جور دارد گسترش پیدا می‌کند. این‌جا که قم است و مرکز دین و روحانیت و انقلاب است. از اینجا حدس بزنید که شهرهای دیگر چه خبر است.

روحانیت؛ مسئول حفظ دین و پرورش نسل متدین انقلابی

آیا ما نسبت به این مسئله، وظیفه‌ای داریم یا نه؟! ما هم فقط هم‌مان این باشد که آقا! اقتصاد مردم را بهبود ببخشیم، کمکی بکنیم که یک‌خُرده وضع مالی‌شان بهتر بشود. مسئله تمام است؟! ما هیچ مسئولیت دیگری نداریم؟! اگر بنای بر تقسیم‌کار هم باشد اهل اقتصاد کشور باید به فکر بهبود اقتصاد باشند. این عمامه که ما سرمان گذاشتیم علامت دین است. ما باید برای دین مردم فکری بکنیم. خب تجار متدین هم هستند آن‌ها هم وظیفه‌ای دارند. صنعتگران هم هستند، آن‌ها وظیفه‌شان این است که به خودکفایی صنعتی بیندیشند. ما هم وظیفه‌مان این است که تمام نیرویمان صرف همین بشود؟! اگر وظیفه ما این نیست، پس چه باید بکنیم؟! چه کنیم که نسل آینده، نسل مؤمنی بار بیاید، میراث انقلاب را حفظ بکند و بر آن‌ها بیفزاید؟ از کجا باید شروع کرد؟ از چه راهی؟ از چه عواملی باید استفاده کرد؟

این کار، طرح می‌خواهد، مشورت می‌خواهد، بحث می‌خواهد، برنامه می‌خواهد. گاهی برنامه‌هایی که ممکن است درازمدت باشد. باید ده سال برنامه‌ریزی کرد تا بعد از ده سال به ثمر برسد؛ اما اگر امروز نکنیم، ده سال آینده ثمرش را نخواهیم دید.

بنده تصور می‌کنم اهمیت این برای ما روشن باشد که اول اگر کمبودی در بینش خودمان نسبت به مسائل اجتماعی اسلام و حکومت اسلامی و ولایت‌فقیه هست، اول این‌ها را ترمیم کنیم تا خودمان کسری نداشته باشیم. بعد سعی کنیم این‌ها را در دیگران ترویج کنیم و پایه‌هایش را تقویت کنیم و بالاخره به‌عنوان یک روحانی، این مسئولیت را برای خودمان واجب اول بدانیم؛ اولین واجب ما این است که دین نسل آینده را حفظ کنیم و این‌ها را متدین و انقلابی بار بیاوریم.

وفقنا الله و ایاکم

و‌السلام علیکم ورحمه الله


[1]. بلد، 4.

[2]. آل‌عمران، 123.

[3]. انفال، 9.

[4]. انبیا، 35.

[5]. اعراف، 168.

[6]. بقره، 155.

[7]. نحل، 126.

[8]. آل‌عمران، 125.