بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین.
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
فرخنده زادروز آقاى جهان و منجى بشريت از گرداب گمراهیها و فلاکتها و پستیها را به همه دوستان و منتظران ظهور آن حضرت، تبريك و تهنيت عرض میکنیم. اميدواريم که خداوند متعال به بركت اين مولود عزيز و اين روز و شب شريف، همه ما را مورد عنايت خاص خودش و مشمول دعاهاى زاکیه آن حضرت قرار دهد.
ما در مقابل یک اقيانوسى از عظمت قرار گرفتهایم كه اگر موجود عظيمى هم باشد، در مقابل اين عظمت، خود را میبازد و محو میشود؛ در مقابل يك دريايى از نور قرار گرفتهایم كه هر چشمى را خيره میکند، چه رسد به چشمهای نابيناى ما؛ ولى دست گدايى بهسوی اين اقيانوس كَرَم و رحمت دراز کردهایم و مطمئن هستيم كه اين درياى كَرَم، ما را محروم نخواهد كرد. هر قدر توان داشته باشيم كه ظرفيت خودمان را بيفزاييم و گنجايش رحمت بيشترى پيدا كنيم، از آن طرف بخلى نيست.
در اين دقايقى كه مزاحمتان هستم در چند جمله و در چند بخش، عرايض كوتاه و پراکندهای را عرض میکنم.
اوّل اينكه كُنه عظمت مقام اهل بيتسلاماللهعليهماجمعين کلاً و مقام حضرت ولى عصرارواحنالترابمقدمهالفداء خصوصاً، براى امثال بنده قابل درك نيست. نمیدانم در ميان غير اهل بيت، انسانهایی پيدا میشوند كه كُنه مقام آنها را درك كنند يا نه؟ بنده حتی اینگونه معرفتى هم ندارم كه آيا اینگونه كسانى هستند يا نیستند؛ ولى عظمت اين مقام نبايد مانع شود از اينكه ما به اندازه توان خودمان تلاش كنيم تا هر چه بيشتر، نورانيت، عظمت، جلالت و شكوه اين مقام را درك كنيم. آنچه بزرگان ما توانستهاند با يك تعبيراتى به آن اشاره كنند چيزى است كه به نام مقام ولايت تكوينى ناميده میشود. در توضيح و تعريف اين مقام هم گو اينكه سخن زياد گفته شده، ولى حقيقتش اين است كه بنده هم احساس عجز میکنم از اینكه درست بتوانم تبيين كنم.
به ياد يك روايت از امام صادقسلاماللهعليه افتادم که در مقام علم امام نقل شده است. اگر اشارهای به آن روایت كنم فتح بابى میشود براى اينكه ما یک راهى بهسوی درك عظمت اين مقام كه به نام ولايت تكوينى ناميده میشود پيدا كنيم.
سَدير صيرفى که يكى از اصحاب خاص امام صادقصلواتاللهعليه است میگوید با جمعى از خواص امام صادقصلواتاللهعليه خدمت آقا بوديم. بعضى از اشخاصى هم كه به قول ما از «منّا» نبودند و از مخالفان و اشخاص ضعيف الايمان بودند حضور داشتند. كسى پرسيد آقا! مقام علم شما چيست؟ شما به مَغيبات هم علم داريد؟ حضرت فرمود علم غيب مخصوص خداست؛ و بالاخره جواب آن اشخاص را بهگونهای داد كه آن اشخاص همانگونه كه مقتضاى فهم و معرفت خودشان بود قانع شدند و بلند شدند رفتند. مجلس كه خلوت شد من خدمت آقا رفتم- گويا در اندرون، حالا من يادم نيست كه همراه اين راوى، يكى دو نفر دیگر از اصحاب خاص هم بودند يا نه- خدمت آقا رفتم و عرض كردم که ما میدانیم شما مقامات بالايى دارید كه عقل ما درست نمیرسد، این چه جوابى بود كه شما در مقابل اینها فرموديد؟ واقعاً يك مقدار ما را روشن كنيد تا از مقام علمى و معنوى شما بيشتر آگاه شويم. حضرت اشاره فرمود که بله، آنجا بيشتر صلاح نبود که من چيزى بگويم. بعد فرمود که يك آیهای در قرآن هست، خواندهاید؟ گفتم كدام آيه؟ به داستان حضرت سليمان اشاره فرمود كه وقتى انتظار آمدن بلقيس را داشت به اطرافيانش فرمود كه أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا؟![1] کدامیک از شما میتوانید قبل از اينكه خود بلقيس بيايد عرش او را از صنعاى يمن به اينجا بياوريد؟! حالا بلقيس در راه است و با كوكبه سلطنتى خودش حركت كرده که پهلوى سليمان بيايد؛ حضرت فرمود ممكن است عرش بلقيس را قبل از اينكه خودش برسد به اينجا بياوريد؟ كسانى صحبتهایی كردند. يك نفر بلند شد گفت كه من میتوانم عرش بلقيس را به اينجا بياورم قبل از اينكه چشم تو به هم بخورد. همين را گفت و بعد ديدند عرش بلقيس، آن تخت بلقيس، جلوى سليمان حاضر است. آيه قرآن اين است كه قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ؛[2] من عرش بلقيس را براى تو میآورم قبل از اينكه چشم تو به هم بخورد. فَلَمَّا رَآهُ...؛ سليمان نگاه كرد و ديد كه تخت جلويش گذاشته شده است. حضرت اشاره كردند به اينكه اين آيه را در قرآن خواندهاید؟ حضرت صادقعلیهالسلام ظاهراً به سدير صيرفى فرمودند. عرض كرد بله. حضرت فرمود اين آيه میفرماید آن كسى كه چنين قدرتى را داشت به خاطر يك علمى بود كه از كتاب داشت. حالا اين علم چه بود و چقدر بود و آن كتابى كه اشاره میکند كه مجموعه آن علومى است كه بخشى از اين علوم را آصف بن برخيا داشت چیست، بههرحال اين علم براى او موجب چنين قدرتى شد كه بتواند در ظرف يك چشم به هم زدن، تخت بلقيس را از صنعای يمن، در شام بياورد یعنی در آنجايى كه الآن فلسطين است، شامات. قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ...
به اصطلاح ما طلبهها، اگر حكمى را بر صفتى تعليل كنند اين صفت، دلالت بر عليّت دارد يعنى علّت اينكه چنين كارى را توانست بكند همان علمش بود وگرنه اسمش را میبرد و میگفت قال آصف. ولی میفرماید قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ... خصوصیت اين علم، علت بود براى اينكه بتواند آن كار را انجام دهد. بعد حضرت میفرماید آن علمى كه آصف بن برخيا داشت كه در سايه آن علم توانست چنين كارى را انجام دهد میدانید كه چه نسبتى با علم ما دارد؟ بيشتر است؟ كمتر است؟ چه نسبتى با علم ما دارد؟ عرض كردم يابن رسول الله! شما بفرماييد! من چه میدانم؟! حضرت فرمود علم آصف بن برخيا در مقایسه با علم ما از نسبت قطرهای به دريا كمتر است! يك قطره از درياى علمى كه ما داريم و خدا به ما داده موجب آن قدرتى شد كه آصف بن برخيا داشت؛ آن علم اگر درياى بيكرانش باشد چه میکند؟! بعد سه مرتبه فرمود كل آن علم نزد ماست؛ وَ اَللَّهِ عِنْدَنَا عِلْمُ اَلْكِتَابِ كُلُّهُ!
او عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ داشت، علمى از كتاب، يك چيز كمى؛ كل آن علم نزد ماست!
از اينجا يك بابى براى ما گشوده میشود كه ببينيم بعضى از علوم كه خدا به اولياء خودش میدهد چه آثارى دارد. يك قطرهاش چنين آثارى داشت. اگر دريايى از اين علم، پهلوى كسى باشد چه خواهد كرد؟!
بههرحال ما با اين پیمانههای ذهن كوچك و محدود و ضعيف خودمان چگونه میتوانیم چنين دريايى را پیمانه کنیم و بگوييم علمش چقدر است! بنابراین ما اجمالاً بايد در پيشگاه عظمت روح، عظمت قدرت و عظمت علم اهل بيتصلواتاللهعليهماجمعين سر تعظیم به خاك بسایيم و اظهار عجز و تذلل كنيم كه ما كجا و فهم مقام شما كجا؟! خود مقامش كه هيچ؛ ما كجا و فهم مقام شما كجا؟! اين يك نكته. خوب است برادران عزيز و خواهران ارجمند در فرصتهای مناسب، رواياتى كه مربوط به علوم و مقامات اهل بيتصلواتاللهعليهماجمعين است را مطالعه كنند و در اطرافش بينديشند، شايد به نکتههای جالب، آموزنده و كارسازى دست پيدا كنند.
نكته ديگر اين است كه اين موجودى كه داراى چنين علم، قدرت، عظمت و نورانيتى است و خداوند متعال او را براى ما و امثال ما تا پايان عالم كه نمیدانیم چقدر طول بكشد تا ظهور كند و بعدش چقدر ادامه پيدا كند، او را براى ما آخرالزمانیها ذخيره فرموده است، ایشان الآن چه نسبتى با ما دارند؟ همه ما شيعيان معتقديم و البته شايد اكثر برادران اهل تسنّن هم معتقد باشند كه اين وجود مقدّس، حيات دارند و در پسِ پرده غيبت هستند و روزى ظهور خواهند كرد؛ اما ایشان كجا هستند؟ چه ارتباطى با ما دارند؟ چقدر از حال ما مطلع هستند؟ آیا همینگونه كه ما از ایشان بیخبر هستيم ایشان هم از ما بیخبر هستند؟ آيا همینگونه كه ما نقشى در زندگى ایشان نداريم و كمكى به ایشان نمیتوانیم بكنيم آيا ایشان هم نسبت به ما همینگونه هستند؟ البته میدانیم که اینگونه نيست امّا خوب است که در اين باره بيشتر فكر كنيم.
شايد همه ما موقعى كه نيازى داشته باشيم، آنوقتی كه حالت اضطرارى براى ما پيدا شود همانگونه كه توجه به خداوند متعال پيدا میکنیم فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ،[3] براى اينكه خداوند متعال باب رحمتش را از راه ولىّاش به روى ما گشوده است توجه به او پيدا كنيم و از او بخواهيم كه بهوسیله دعای خودشان و بهوسیله آبرويى كه پيش خداوند متعال دارند رفع گرفتارى ما را انجام دهند، در حال اضطرار برای همه ما کمیابیش پيش بیاید. انشاءالله حالات اضطرار پيش نيايد، حالات سختى است ولى گاهى سختیها هم، فضلها، بركات و رحمتهایی در پي دارد و زمینهای براى معرفتها، براى رشدها و براى زدودن غفلتها است.
بههرحال كمیابيش يك حال اضطرارى كه پيدا كنیم، ناخودآگاه و برحسب آن ايمان مُرتَكَزى كه در دلهای ما است و با شير، اندرون شده و انشاءالله با جان، به در میرود، میگوییم يا صاحبالزمان! يك توجهى پيدا میکنیم. اين يعنى چه؟
اگر گمشدهای در یک بيابان چند روز راه را گم كند، نه آبى، نه غذايى، نه راهى، نه بويى از انسان بشنود، نه اميدى به جايى داشته باشد، آنوقت میگوید يا صاحبالزمان! به فریادم برس! يا أباصالح المهدى! أدركنى! اين يعنى چه؟ آیا اين معنیاش اين نيست كه آقا بر ضمير او، بر دل او و بر سرنوشت او آگاه است؟ وگرنه وسط بيابان که صدا میزنی چه كسى میشنود؟! چه كسى خبر دارد؟! با چه وسیلهای به تو كمك میکنند؟! اگر عالَم در اختيارشان نباشد، اگر احاطه علمى بر دلهای من و تو نداشته باشند چگونه میتوانند کمک کنند؟!
ایشان صداى ضعيفى كه یک بيمار در دل شب در بستر بيمارى ناله كند يا فريادى كه كسى در مقام مظلوميت از پرده دل بَركِشد هر دو را میشنوند، بلكه نگفته میشنوند! اين چه مقامى است؟ اين فقط منحصر به آنوقتی است كه ما اضطرار پيدا میکنیم؟! فقط آنوقت صداى ما را میشنوند؟! وقتهای ديگر نمیشنوند؟! درباره اين هم يك مقدار فكر كنيم. اين فكر، به دو جهت براى ما آموزنده خواهد بود؛ يكى اينكه تنها موقع اضطرار سراغ اهل بيت و در نهايت و در مرتبه عالیتر، سراغ خدا نرویم. ما هميشه نيازمند خدا و نيازمند اولياء خدا هستيم. بعضى وقتها نياز خودمان را نمیفهمیم؛ آنوقتی كه خدا از راهی عادى نيازهاى ما را رفع كرده، اگر مشكلى در اسباب عادى پيش بيايد و احساس اضطرار كنيم تازه آنوقت میفهمیم كه نياز داريم وگرنه اين نياز وقتهای ديگر هم هست، هميشه نياز داريم؛ بنابراین خوب است هم در حال شدّت و هم در حال رخاء به او توجه داشته باشيم.
يك مطلبى است که درباره دعاست- همه شما اهل فضل هستيد و حديث خواندن براى شما زيره به كرمان بردن است- میگویند كسى كه خدا را فقط در حالات سختى میخواند، وقتى صدايش به دعا بلند میشود ملائكه میگویند ما اين صدا را نمیشناسیم و با این صدا آشنا نيستيم؛ اما كسى كه هميشه به ياد خدا است، وقت سختى هم وقتی صدايش بلند میشود میگویند این صدا آشناست يعنى فوراً به او توجه میکنند، دعايش زودتر مستجاب میشود. حالا این یک تعبير است، تفسير و تأويل اين بيان چه باشد خدا میداند. بههرحال آنچه ما میفهمیم همين است كه تشويق به اين است كه هميشه به ياد خدا باشيد تا آن وقتى هم كه گرفتارى داريد گرفتاریتان زودتر حل شود.
عين این مطلب درباره توسل به اولياء خدا هم هست. اصولاً ما نبايد دو باب و دو حساب براى خدا و اولياء خدا باز كنيم، بگوييم يكى راه خداست و يكى هم راه توسل است؛ اصلاً راه توسل، همان راه خداست؛ إِنَّ ذِكْرَنَا مِنْ ذِكْرِ اَللَّهِ.[4] شما ياد اهل بيت میکنید براى اينكه پسرخالهتان هستند؟! يا چون بنده شايسته خدا هستند؟! مگر میشود آدم ياد اهل بيت باشد و ياد خدا نباشد؟! ما اهل بيت را از اين جهتى كه بندگان شايسته خدا هستند ياد میکنیم و به آنها توجه و توسل میکنیم، پس در بطن ياد آنها ياد خدا وجود دارد؛ إِنَّ ذِكْرَنَا مِنْ ذِكْرِ اَللَّهِ. نبايد بگوييم يك راه، دعا كردن و از خدا خواستن است و يك راه هم راه توسل به اولياء خداست. راه توسل هم راه از خدا خواستن است منتها راه نزدیکتر و مستقیمتری است، راهى است كه زودتر به ثمر میرسد.
پس نتيجه اولى كه از اين فكر گرفتيم اين است كه در همه حال، توجه داشته باشيم. سعى كنيم توجه به اولياء خدا و به وجود مقدّس ولى عصرعجلاللهفرجهالشریف مختص به حال اضطرار نشود. اگر صبح هم كه از خواب بلند میشویم ياد او باشيم به نفع ماست. اگر شب هم كه میخوابیم با ياد او بخوابيم به نفع خود ماست و در طول شب و در طول روز هر چه دل ما بيشتر به او توجه داشته باشد، ارتباط ما با مركز قدرت، نور، علم و رحمت بيشتر میشود؛ آنها مجراى فيض خدا هستند؛ أَيْنَ بَابُ اللَّهِ الَّذِي مِنْهُ يُؤْتَى، أَيْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِي إِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الْأَوْلِيَاءُ.
اگر شما وقتیکه با يك كسى مواجه میشوید به صورتش نگاه كنيد به كس ديگری توجه کردهاید؟ اصلاً بهترين توجهات به يك كس اين است كه به صورتش توجه كنید. شما وقتى با خدا مواجه میشوید بهترين حالتى كه میتوانید با او داشته باشيد اين است كه توجه شما بهگونهای باشد كه گويا به صورت خدا نگاه میکنید؛ و وجه الله كيست؟ أَيْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِي إِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الْأَوْلِيَاءُ؟! اين يك فايده كه سعى كنيم به ياد ولىّ عصرمان، ولىّ نعمتمان، صاحب اختيارمان، آن كسى كه به طفيل وجود ایشان خلق شدهایم، به طفيل وجود ایشان روزى داده میشویم، به طفيل نور ایشان هدايت میشویم، به بركت دعاى ایشان مشكلاتمان حل میشود، بيشتر به ياد ایشان باشيم.
نتيجه دومى كه میگیریم اين است كه وقتى باور كرديم كه اطلاع آقا از حال ما، از گفتار ما، از رفتار ما و از ضمير ما منحصر به حال اضطرار نيست و وقتهای ديگر هم هست، آنوقت سعى میکنیم كه يك كارى نكنيم كه ایشان را برنجانيم؛ ایشان كه بعضى چيزها را و يا همه چيز را میدانند، نكند كارى كنيم كه دل ایشان از ما آزرده شود. خود ایشان فرمودهاند که وقتى شيعيان ما مرتكب گناه میشوند ما آزرده میشویم، غمگين میشویم، متأثر میشویم. اگر توجه داشته باشيم كه آنها از ما در همه حالات آگاه هستند، در موقعى كه خداى ناكرده شيطان ما را به وسوسه میاندازد که مرتكب گناهى شويم، اين علم و آگاهى و اين توجه باعث اين میشود كه شرم كنيم. محبت ایشان مانع میشود از اينكه كارى كنيم كه ایشان آزرده شوند؛ مگر میخواهید كارى كنيد كه ایشان آزرده شوند؟!
اینها بيشتر جنبه شخصى دارد، ارتباط شخص ما با آقاى جهان و آقاى ماست؛ آن آقايى كه ما افتخار میکنیم که بيشتر از ديگران به ایشان انتساب داريم؛ انشاءالله كه هم در اين ادعايمان راست بگوييم و هم خدا توفيق بدهد كه اين ارتباط را قویتر كنيم.
اما مسئله ارتباط ما با وجود مقدّس ولى عصرارواحنا فداه تنها از زاويه مسائل شخصى نيست. ایشان همچنان كه در تكوين، واسطه فيض الهى و باب خدا هستند، دعاى ایشان براى شيعيانشان در رفع مشكلاتشان و قضاء حوائجشان مستجاب است و عنايتى كه ایشان دارند كارگشاست، يك مسئله ديگر هم داريم و آن مسئله ولايت تشريعى ایشان بهعنوان ولىّ امر جامعه اسلامى است. هرچند متأسفانه ما در این زمینهها مثل بسيارى از زمینههای ديگر كم كار کردهایم و حقش را ادا نکردهایم ولى بههرحال يك اعتقاد اجمالى خام داريم كه طبق نظر اسلام، بهخصوص در دستگاه فكرى و اعتقادى شيعه، خداوند متعال همانگونه كه ربّ تكوينى است، ربّ تشريعى هم است؛ قانون را هم او بايد وضع كند، مجرى قانون را هم او بايد تعيين كند و او چنين كارى كرده، قوانين اسلام در مسائل اجتماعى را هم او وضع كرده، مجرى آن را هم پيغمبر اكرم و ائمه اطهارعلیهمالسلام قرار داده و الآن آن كسى كه از جانب خدا متصدى اصلى اداره جامعه اسلامى است وجود مقدس ولىّ عصرعجلاللهفرجهالشریف است.
همه ما تا اين اندازهاش را علىالإجمال معتقديم؛ اما آيا در اين هزار و چند صد سالى كه شيعيان دستشان از دامان امامشان بهحسب ظاهر كوتاه است و ارتباط محسوس با آن حضرت ندارند اين ولايت تشريعى و اين سرپرستى جامعه اسلامى ملغى شده است؟ يعنى خدا فرموده که در آن دوران دويست، دويست و پنجاه سال، جامعه اسلامى سرپرست میخواست، آنوقتی كه جمعيت مسلمانها به يك ميليون هم نمیرسید اما حالا كه جمعيت مسلمانها از يك ميليارد هم تجاوز كرده، ديگر سرپرست نمیخواهد؟! مجرى دستورات خدا بههیچوجه از طرف خدا تعيين نشده و بهخصوص شيعيانشان كه بيش از صد ميليون نفوس در روى زمين هستند اینها هيچ احتياج به ولىّ امر ندارند، ولىّ امرشان غائب است، آنها هم ارتباطى ندارند پس هيچ! آيا اين باورکردنی است؟!
اجمالاً يك چيزى در ارتكاز همه ما هست، حتى دورافتادهترین افراد از محیطهای فرهنگى، پیرزنها و پيرمردهاى بیسواد، پشت کوهها هم يك اسم حاكم شرع یا مجتهد جامعالشرایط به گوششان خورده است. اين ارتكاز همه شيعيان است كه در زمان غيبت، دستور مجتهد جامعالشرایط واجبالاطاعة است اما روى اين زمينه كار نکردهایم و بالاخره تقریباً بعد از هزار سال- هزارسال! - خداوند متعال به مردى از تبار اهل بيتصلواتاللهعليهماجمعين اين توفيق را عنايت فرمود كه اين فكر مرتَكَز در اذهان عموم شيعه را عينيت ببخشد و اين حكومت نيابت از امام عصر را تحقق ببخشد. بندگان خالصى هم از جان گذشته، ایشان را يارى كردند و زمینهای فراهم شد براى اينكه بعد از هزار سال، اين اصل اسلامى و شيعى تحقق پيدا كند.
اگر حساب كنيم که این چه نعمت عظيمى است كه خداوند متعال به مردم اين عصر عطا فرموده، خدا شاهد است من كه خودم را عاجز میدانم از اينكه بتوانم بركاتش را حساب كنم! اين را قسم خوردم براى اينكه ما اين نعمت عظيم را خيلى دستکم میگیریم. يكى از هزاران هزار بركاتش، رواج قرآن در جامعه ماست. شما ديديد که يك بچه كوچك پنج، شش سالهای كه هنوز خواندن و نوشتن هم بلد نيست، هيچ نبوغ فوقالعادهای هم ندارد، يك بچه عادى است، حالا غير از آن عزيز، سيد محمد حسين علم الهدى طباطبائى است كه آن يك عنايت خاص الهى به او شده، او معجزه عصر ماست، ولى يك بچه عادى كه صدها و هزاران بچه در كنار او و امثال او هستند که هنوز خواندن و نوشتن بلد نيست، اجزائى از قرآن را حفظ میکند و آياتش را میداند. هنوز عبارات و لغات فارسى را درست بلند نيست ولی معانى همه اين آيات را میداند و در مقام خواندن اين آيات، كلمه كلمه به معنايش اشاره میکند. اين را شما حساب كنيد با يك عصرى كه ما در كل كشورمان يك قارى قرآن كه قرآن را درست به لحن عربى بخواند وجود نداشت! ديدید که اين نوباوگان بهصورت دستهجمعی قرآن را به لحن عربى میخواندند. این يك نمونه بسیار سادهای است که در هر كوى و برزنى چنين نور چشمانى وجود دارند. من آنوقتی كه خودم بچه بودم، خيلى هم بچه كوچكی نبودم، تا سن ده، پانزده سالگى، در شهر خود ما يك نفر بود كه روحانى بود و نابينا شده بود و در اواخر عمرش حافظ قرآن شده بود. وقتى ما میگفتيم که اين، همه قرآن را حفظ دارد دهانها بازمیماند كه اين يك نفر همه قرآن را حفظ است! حالا شايد بيست، سى سال طول كشيده بود تا حفظ كرده بود. يك نفر هم بود.
امروز در هر كوى و برزنى دهها حافظ قرآن داريم به صورتی بسيار بهتر از آن حافظى كه در هر استانی يك نفر ممكن بود پيدا شود. اینها يكى از بركات كوچك اين انقلاب يعنى تشكيل حكومت اسلامى است، يعنى تابيدن يك پرتویی از نور ولايت تشريعى وجود مقدس حجة بن الحسن العسكرىعجلاللهفرجهالشریف. اگر اين نور به طور كامل بتابد، اين خورشيد درست طلوع كند و همه انوارش به پهنه گيتى بتابد چه خواهد شد! زمين، بهشت خواهد شد. انشاءالله آن روز خواهد آمد. اميدواريم كه زنده باشيم و آن روز را درك كنيم و اگر هم از دنيا رفتيم، بار ديگر خدا به ما حيات بدهد كه ولو دقايقى هم شده، چند روزى هم شده زنده شويم و آن روزگار را درك كنيم. اين آرزويى است كه همه مسلمانها دارند.
در اين دعاى عهدى كه مستحب است همه هر روز صبح بخوانند، در آن دعا هم به اين مطلب اشاره كرده كه اگر هم از دنيا رفتم من را زنده كن تا با همان كفن بيایم و آن عالَم، آن صفا، آن عدالت و آن نورانيت را به چشمم ببينم؛ مُؤْتَزِراً كَفَنِي شَاهِراً سَيْفِي مُجَرِّداً قَنَاتِي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدَّاعِي فِي الْحَاضِرِ وَ الْبَادِي. اين آرزوى ماست. البته آرزو بر جوانان عيب نيست، بر پيرمردها نمیدانم.
پروردگارا! به مقام و منزلت عزیزترین بندگانت، همه اهل بیت، بهخصوص این عزیز عزیزان و نور چشم همه انبیا و اولیا و امید همه شایستگان، تو را قسم میدهیم اولاً گناهان همه ما را بیامرز!
آنچه در وجود ما هست که آقای ما نمیپسندد از وجود ما دور بفرما!
لیاقت زیارت و درک حضور آن حضرت را به همه ما مرحمت بفرما!
لیاقت یاری آن حضرت در اجرای احکام تو، در زنده کردن سنتها و میراندن بدعتها را نصیب همه ما بفرما!
قلب مقدس ایشان را از همه ما خشنود بفرما!
عاقبت امر همه ما ختم به خیر بفرما!
سایه وجود مبارک نائبش، وجود مقدس مقام معظم رهبری را بر سر ما مستدام بدار!
به ما توفیق بده که بهعنوان شکر معرفت ولایت اهل بیت، به این نائب امام زمان، خدمتگزار باشیم و فرمانش را از جان و دل بپذیریم.
والسلام عليكم و رحمة الله