انسان شناسی؛ لازمه تحول بنیادین در نظام آموزش و پروش

در مجتمع سیدالشهداء(علیه‌السلام) یزد
تاریخ: 
يكشنبه, 2 اسفند, 1371

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین لاسیَّما الْإِمَامِ الْمُنْتَظَرِ الْمَهْدِيِّ اَلْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ العَسکری عَجَّلَ الله تَعالَی فَرَجَه وَ جَعَلْنا مِنْ اَعْوانِهِ وَ اَنْصارِهِ

قبل از هر چیز لازم است خداوند متعال را شکر کنیم که توفیق حضور در جمع شما عزیزان را به ما مرحمت فرمود. امیدواریم چیزهایی که برای گوینده و شنونده نافع باشد را به ما الهام بفرماید.

باید عرض کنم که مسئولیت ما و شما به‌ عنوان معلم، یکی از بزرگ‌ترین مسئولیت‌های اجتماعی انسان است کما اینکه یکی از شریف‌ترین مشاغل و اگر اسمش را بشود حرفه گذاشت یکی از شریف‌ترین حرفه‌هاست. گو اینکه اصولاً معلمی بسیار بالاتر از این است که به‌ عنوان یک شغل، مطرح باشد؛ شغل به معنای لغوی‌اش یعنی چیزی که آدم به آن اشتغال دارد. همان‌گونه که امام راحل‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بارها فرموده‌اند، معلمی شغل انبیا است و ما به ‌عنوان وارثان انبیا و کسانی که از مکتب آن‌ها درس گرفته‌اند و راه آن‌ها را ادامه می‌دهند باید به این شغل شریف، اشتغال بورزیم.

معلم؛ معمار کاخ شرافت و انسانیت

معلم درواقع باغبان جامعه انسانی است. نونهالانی که در این باغ و در این گلستان می‌رویند به دست معلمان سپرده می‌شوند که تربیت شوند و به اهداف نهایی و کمال لایق خودشان رهبری شوند. به تعبیر دیگر معلمان معماران کاخ انسانیت هستند. اگر یک نسلی از معلم محروم باشد و نسل بعدی که سر کار می‌آید از دستاورد معلمان و مربیان بهره‌ای نبرده باشد فکر می‌کنید جامعه چگونه خواهد شد؟! چیزی شبیه یک اجتماع از حیوانات در یک جنگل خواهد بود؛ بنابراین معلمان هستند که کاخ انسانیت را می‌سازند و انسان را انسان می‌کنند یعنی انسان بالقوه را به انسان بالفعل تبدیل می‌کنند.

اما باید دانست که هرگونه تعلیم و تربیتی، انسان را انسان بالفعل نمی‌کند. برای اینکه یک باغبان بتواند نهال‌هایی که به دستش سپرده می‌شود را به بار بنشاند، باید بداند که این نهال، نهال چیست؟ ماهیتش چیست؟ به چه مرتبه‌ای از رشد و کمال می‌تواند برسد؟ و بداند که به چه وسیله‌ای و به کمک چه چیزهایی می‌بایست این نهال را به آن مرتبه از رشد و کمال برساند. فرض بفرمایید اگر یک باغبانی نهال گردو را با نهال سپیدار یا مثلاً با نهال چنار اشتباه کند و خیال کند که این نهال چنار است که به دست او سپرده‌اند، هزاری هم زحمت بکشد بالاخره این نهال اثر خودش را نخواهد بخشید برای اینکه آن باغبان تربیتی را روی این پیاده می‌کند که مربوط به این نهال نیست؛ اگر آبیاری می‌کند آبیاری مطلوبی نیست؛ اگر کود می‌دهد کود مطلوبی نیست؛ اگر شاخ و برگش را میزند روی حساب نیست؛ اگر تهویه‌اش را فراهم می‌کند یا نور و حرارتش را تأمین می‌کند این‌ها متناسب با آن نیست؛ طبعاً آن نتیجه هم را نخواهد داد. ممکن است یک رشد ظاهری بکند، احیاناً بر طولش مثلاً افزوده شود، بر شاخ و برگش افزوده شود ولی این هیچ وقت آن چیزی نیست که برای یک درخت گردو یا یک درخت سیب یا یک درخت میوه‌دار دیگر مطلوب است. او فکر کرده که درختان همیشه مثل درخت سپیدار و چنار هستند و کمالشان به یک صورت مخصوصی است. فرض کنید باید شاخه‌هایشان را بزنند تا خیلی بلند شود. دیگر انتظاری بیش از این ندارد که درخت یک رشد طولی پیدا کند و مثلاً برگ‌های سبزی هم داشته باشد. انتظارش همین است. اگر تلاشی هم می‌کند، زحمتی هم می‌کشد و کاری هم انجام می‌دهد در همین حد است؛ اما اگر یک گیاه‌شناس به او بفهماند که بابا! این درخت گردو است، این را برای میوه دادن کاشته‌اند، یا یک درخت سیب یا موز یا یک درخت دیگری است، این را باید به صورت دیگری تربیت کرد، این نه‌تنها برای این است که قدش بلند شود یا سایه زیاد بیندازد، این برای این است که میوه هم بدهد. برای میوه دادنش باید نقشه‌ای کشید، کیفیت آبیاری‌اش، حرارتش، نورش، کودش باید متناسب با آن هدفی باشد که از این درخت در نظر است.

لازمه اثربخشی تعلیم و تربیت

اگر معلم و مربی،‌ ماهیت آن موجودی که به دست او سپرده شده یعنی آن نونهالی که به دست او سپرده می‌شود را نداند که این برای چه آفریده شده است و فکر کند که این فقط برای این آفریده شده که قدش بلند شود، فرض کنید مثلاً رنگ و رویش باز شود، فقط شاداب باشد؛ خب این اشتباه می‌کند؛ آفرینش این موجود، تنها به خاطر این نیست. بله، سلامت بدن و رشد جسمانی هم برای این مطلوب است اما آن یک ابزار و یک مقدمه‌ است. یک هدف بسیار عالی‌تر از این منظور است. این را به‌عنوان یک مثال کوچک عرض کردم. این‌ها مطالبی است که نمی‌شود با این بیانات توضیح داد.

معلم وقتی می‌تواند معلم و مربی خوبی باشد که اول ماهیت انسان را شناخته باشد، بداند اصلاً انسان چیست؟ انسان چه مرتبه‌ای از رشد و کمال را می‌تواند پیدا کند؟ آیا رشد انسان همین است که بدنش قوی و چاق شود؟ آیا رشد انسان فقط همین است که قدرت و توانایی جسمانی‌اش زیاد شود، مثلاً در مسابقات کشتی برنده شود؟ رشد انسانی همین است؟ یا نه، بسیار بالاتر، مثلاً یک اقتصاددان خوبی شود، یک فیزیک‌دان خوبی شود، یک ریاضی‌دان خوبی شود یا نه یک چیزهای دیگری بالاتر از این‌ها هم هست که همه این‌ها مقدمه برای آن است؟! معلم تا این را نداند در این تعلیم و تربیت هدف ندارد و نمی‌داند می‌خواهد چه بسازد. تلاش می‌کند، زحمت هم می‌کشد، ممکن است خیلی هم صادقانه زحمت بکشد اما هدف مشخصی ندارد و نمی‌داند چه می‌خواهد تربیت کند.

تأملی بر فلسفه تعلیم و تربیت در غرب

متأسفانه مکتب‌های تربیتی امروز دنیا علیرغم توسعه‌هایی که در جهات مختلف به‌خصوص در جهت تکنولوژی آموزشی پیدا کرده‌اند و از لحاظ مادی و علمی، وسایل تعلیم و تربیت برای پیشرفت جوانانشان مهیا کرده‌اند، روزبه‌روز در این جهت عقب‌تر می‌روند. ملاحظه می‌فرمایید که امروز در فلسفه تعلیم و تربیت، مطرح می‌شود که آیا باید تعلیم و تربیت، معلم‌مدار باشد یا دانشجو‌مدار باشد و یا هدف‌مدار باشد؟ معلم باید سر کلاس یا در یک آموزشگاه یا در یک محلی که برای تربیت فراهم شده سعی‌اش این باشد که ببیند دانش‌آموز چه می‌خواهد و چه گرایشی دارد و آن را تأمین کند یا نه، برعکس، دانش‌آموز باید تابع این باشد که ببیند معلم چه به او می‌گوید و چه راهی پیش پای او می‌گذارد، همان راه را طی کند و یا نه این و نه آن، نظام آموزش و پرورش یک اهدافی را تعیین می‌کند که هم خواسته‌ای فراتر از خواسته دانش‌آموز است و هم فراتر از خواسته معلم و باید آن اهداف تأمین شود.

در این خصوص بحث‌هایی در فلسفه تعلیم و تربیت مطرح است و امروز اغلب فلاسفه تعلیم و تربیت معتقدند که بهترین نظام آموزش و پرورش این است که تابع، فراگیر باشد یعنی محصل، دانش‌آموز یا دانشجو، محور باشد و در این خصوص استدلالاتی می‌کنند. بعضی از استدلالاتشان در یک حدی صحیح است که استعدادهای اشخاص مختلف است، اگر این استعدادها درست کشف شود و در جهت خودش هدایت شود آن‌ها افراد برجسته‌ای می‌شوند، پیشرفت می‌کنند، نبوغ پیدا می‌کنند اما اگر بخواهیم یک چیزهایی را بر آن‌ها تحمیل کنیم که استعدادش را ندارند، رشد و نمو و تکاملی در آن جهت پیدا نمی‌کنند و غالب آن اهداف تحقق نخواهد یافت. این مطالب مطالب کم‌وبیش صحیحی هم هست اما وقتی صحبت می‌شود که ما می‌خواهیم استعدادهای یک دانش‌آموز یا دانشجو درست کشف شود، حالا عملاً این کارها در دوره راهنمایی تحصیلی انجام می‌گیرد و دانش‌آموزانی که می‌خواهند از دبستان به دبیرستان منتقل شوند آن‌ها مورد این آزمایش‌ها و تست‌ها قرار می‌گیرند برای اینکه استعدادهایشان کشف شود؛ اصلاً راهنمایی تحصیلی را هم به همین مناسبت اسم‌گذاری کرده‌اند؛ ولی آن استعدادهایی که می‌خواهد کشف شود همه در محدوده یک سلسله معلومات و برنامه‌های آموزشی است که آیا این استعدادش مثلاً برای دروس تجربی بیشتر است یا برای دروس حفظی و یا مثلاً برای دروس ریاضی و مطالب دقیق و یا استعدادش برای مطالب سطحی بیشتر است، حافظه‌اش قوی‌تر است یا تعمق و تفکرش قوی‌تر است، ذوق هنری‌اش بیشتر است یا ذوق علمی‌اش یا ذوق کارهای دیگر و چیزهایی از این قبیل. همه تست‌هایی که انجام می‌گیرد و همه کارهایی که راهنمایان تحصیلی و مشاوران انجام می‌دهند در این حدود دور می‌زنند و حول این محور است.

رشد استعدادهای معنوی؛ حلقه مفقوده نظام تعلیم و تربیت

آیا شما هیچ جا در هیچ فلسفه تعلیم و تربیتی شنیده‌اید و یا در هیچ کتاب تعلیم و تربیتی خوانده‌اید که یک استعدادهای نهفته معنوی هم در انسان هست که آن‌ها فوق این استعدادها است، آن‌ها را باید کشف کرد و باید به آن‌ها جهت داد و آن‌ها را در جهت صحیح تربیت کرد، انسانیت انسان به آن استعدادهای نهفته‌ای است که در ورای این استعدادهای مادی است، غیر از آنچه ما فکر می‌کنیم از علوم تجربی، علوم دقیقه، علوم ریاضی یا علوم عقلی و فلسفی، در عالم یک چیزهای دیگری هم هست. استعداد آن‌ها هم در درون همین انسان‌ها نهفته است. اگر آن‌ها را کشف کنیم ممکن است یک انسانی فراتر از انسان‌هایی که ما می‌شناسیم و شاید در این شناخت باید بگوییم فرا انسان تربیت شود، چون انسانی که ما می‌شناسیم در همین حدها است، در همین حدهای حیوانات است، یک کمی فرق دارد. خداوند متعال استعدادهایی خدادادی در نهاد این اطفال، نونهالان و نوجوانان قرار داده که اگر آن استعدادها کشف شود و پرورش داده شود جهانی را زیرورو می‌کند!

تحول‌آفرینی‌ امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه در پرتو شناخت واقعی استعدادها

شما دیدید که یک نفر آخوند در این مملکت چه کار کرد؛ یک پیرمرد ۸۰ ساله؛ یک انسان بود، کاری کرد که همه عالم می‌گفتند محال است! نشدنی است! من حالا نمی‌خواهم مسائل انقلاب و آثار مادی، معنوی، فردی و اجتماعی‌اش را شرح دهم ولی امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه کاری کرد که هنوز خیلی زود است که اثر آن را ارزش‌یابی کنند و ببینند چه کار عظیمی کرد. آنچه از پیشرفت‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی و چیزهایی از این قبیل مطرح می‌شود این‌ها در حد یک چیزهایی است که با مقیاس‌های کمّی قابل اندازه‌گیری است و به‌اصطلاح این‌ها را به‌صورت علمی حساب می‌کنند. چون تقریباً امروز علمی بودن مساوی با کمّی بودن است؛ ولی مطلب بسیار بالاتر از این‌هاست. آن جوان‌هایی که در کوچه و خیابان وِل بودند و هر روز یک مفسده‌ای را به پا می‌کردند و مشکلی برای خانواده و برای مردم محله می‌آفریدند، آن‌ها در ظرف مدت کوتاهی آن‌چنان شدند که می‌رفتند نذر می‌کردند که بروند جبهه شهید شوند! این چه جور کاری بود که امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه کرد؟! این تحول با چه نیرویی در انسان‌ها پدید آمد؟!

البته همین‌گونه که می‌دانید امام هیچ وقت نمی‌گفت من این کارها را کردم؛ می‌فرمود این‌ها یک تحول خدایی است. البته به یک معنا هم الهی است. او هم چون اهداف الهی را دنبال می‌کرد به این نتایج رسید. کشف کردن این که این نوجوانی که امروز ما این را یک آدم مزاحم می‌شناسیم، شما هم حتماً در شهر و محله خودتان نمونه‌هایی از این‌گونه افراد را سراغ دارید، ما هم جاهای دیگر سراغ داشتیم، یک بچه ولگرد که نه حاضر است درس بخواند، نه ضوابط و مقررات اجتماعی را رعایت کند، یک آدم ستیزه‌جو، پرخاشگر، در خانه اسباب زحمت پدر مادر، در محله اسباب زحمت مردم، این‌ها کم نبودند؛ از همین‌گونه افراد، به افرادی مثل گل‌های معطر تبدیل شدند که چه ارزش‌ها آفریدند؛ این وصیت‌نامه‌هایشان، آن رفتارشان، زندگی‌شان چطور یک‌دفعه عوض شد، رفتارشان با پدر و مادر و با خواهر و برادر عوض شد و یک روحیه‌ دیگری پیدا کردند؛ کسانی که آن ایثارگری‌ها و آن فداکاری‌ها را کردند، همین جوان‌ها بودند؛ این چه جور تحولی است؟! آیا این استعداد، چیز نهفته‌ای در درون این جوان نبود که علم امروز تابه‌حال کشف نکرده بود؟! ما استعدادها را فقط استعداد علمی و هنری و فلسفی می‌دانیم. این چه جور استعدادی بود؟! این را چگونه باید کشف کرد؟! با چه تستی؟!

آموزش و پرورش غربی در خدمت لیبرالیسم!

معلم واقعی آن کسی است که انسان را با همه مراتبش بشناسد، نه‌تنها در حد کارهای کاربردی که برای کارخانه یا برای مزرعه به درد می‌خورد؛ نه‌تنها در حد اینکه یک کارگر خوب یا یک تکنیسین خوب و یا یک مهندس خوب بسازد برای اینکه یک عده سرمایه‌دار از او استفاده کنند تا درآمدهای کلان پیدا کنند. اگر دقت کنید در جامعه‌های غربی تمام نظام آموزش و پرورش با همه وسعتش و با همه دقت‌ها، درنهایت در خدمت یک عده گردن‌کلفت سرمایه‌دار است. این‌همه کار می‌شود، تست انجام می‌گیرد، مراحل مختلف آموزش و مشاوره‌ها و راهنمایی‌هایی که همه علمی و همه تابع ضوابط مشخص است تعیین می‌شود تا نتیجه‌اش چه شود؟! زمینه‌ای فراهم شود برای اینکه یک عده گردن‌کلفت، پول بیشتری به دست بیاورند! چند نفر از این‌ها هستند که دلشان برای خود این فرد بسوزد که این یک انسان متعالی بشود، نه‌تنها ابزاری برای پول درآوردن دیگران بشود بلکه خود این یک انسان شریف بشود؟! چقدر روی این کار می‌شود؟!

تست‌های راهنمایی و مشاوره‌ای که مربیان و مشاوران تحصیلی دارند و شما بهتر میدانید، چه اندازه می‌تواند این چیزها را کشف کند؟! به خاطر این است که ما، یعنی آن نظامی که این‌ها را از آن اقتباس کرده‌ایم، حالا ما می‌گوییم نظام آموزش مستقل داریم و اسلامی است و این حرف‌ها ولی خودمان میدانیم که ۹۹ درصد این نظام آموزشی اقتباس از آن‌هاست؛ آن‌هایی هم که از آن‌ها اقتباس کرده‌ایم و بعضی‌هایشان را یاد گرفته‌ایم، حالا اگر خیلی آدم خوبی باشیم خوب می‌توانیم تقلید کنیم! آن‌ها چه اهدافی را دنبال می‌کرده‌اند؟! انسان را چه می‌دانسته‌اند؟! چه می‌خواستند بسازند که این پیشنهادها را کرده‌اند؟!

نقطه‌ضعف نظام آموزش و پروش اسلامی

کمبودی که در جامعه ما به عنوان یک جامعه اسلامی وجود دارد این است که هنوز در این جهت، حرکت چشمگیری انجام نداده‌ایم. اگر مدرسه‌ای، دبیرستانی، دانشگاهی، دانشگاه خوبی باشد، آموزشگاه خوبی باشد، آن جایی است که همان فرمول‌های نظام آموزش غربی را خوب پیاده می‌کند. ما بر آن‌ها چه افزوده‌ایم و چقدر آمده‌ایم نقادی کنیم که کدام‌یک از آن‌ها با نظام فرهنگی ما، با عقاید ما، با ایمان ما، با ارزش‌های ما وفق می‌دهد یا نمی‌دهد؟! نمی‌گویم هیچ نشده؛ قدم‌های بسیار بزرگی برداشته شده و کارهای خالصانه و صادقانه‌ای انجام گرفته است ولی ما نسبت به آنچه باید بشود و اسلام خواسته هنوز خیلی فاصله داریم.

مشکل اصلی ما این است که ماهیت انسان را درست نشناخته‌ایم و هدف‌گیری‌مان هنوز درست مشخص نیست؛ می‌خواهیم این نسل جوان را به کجا برسانیم؟! آن نقطه ایدئال کجاست تا به سمت آن حرکت کنیم و به اندازه‌ای که امکانات باشد مراتبی از آن را طی کنیم و به آن نزدیک‌تر شویم؛ آن نقطه نهایی کجاست؟! آن انسان ایدئال کدام است؟! متأسفانه در اینجا ضعف داریم. هنوز تعریف روشنی از انسان نداریم. هنوز ابعاد روحی و معنوی انسان‌ها را درست نشناخته‌ایم. اگر بخواهیم برای یک کسی توضیح دهیم که هدف نهایی ما از این نظام تعلیم و تربیت و از ایجاد این آموزشگاه‌ها و پیاده کردن این برنامه‌ها کدام است شاید نتوانیم بگوییم. خب یک هدف‌های متوسطی هست؛ بچه‌ها تحصیلاتشان خوب شود، درس‌ها را بهتر یاد بگیرند، رفتارشان در خانه و همین‌طور در محله رفتار سالم‌تری باشد، در جامعه فکر ارزش‌های اسلامی باشند، انحراف دینی پیدا نکنند. این‌ها چیزهایی است که می‌توانیم بگوییم. البته این‌ها خیلی بالا است اما حقیقت این است که نسبت به آنچه باید بفهمیم و بشناسیم و هدف‌گیری کنیم هنوز فاصله داریم؛ هنوز باور نکرده‌ایم که حقیقت انسان چیست و باید به کجا برسد. اگر آن را درک کرده بودیم در روش‌های تربیتی‌مان هم اثر می‌گذاشت، در کیفیت کارمان هم اثر می‌گذاشت، در احساس مسئولیتمان هم اثر می‌گذاشت، در زندگی فردی‌مان هم اثر می‌گذاشت و به دنبالش در زندگی اجتماعی‌مان هم اثر می‌گذاشت.

انسان‌شناسی؛ لازمه تحول بنیادین در نظام آموزش و پروش

پس اول باید سعی کنیم انسان را بهتر بشناسیم. البته خود ما هم انسان هستیم. اگر انسان را بهتر بشناسیم خودمان هم را بهتر شناخته‌ایم و در زندگی خودمان هم اثر خواهد کرد. تنها ما معلم و مربی نیستیم؛ ما معلم و مربی خودمان هم هستیم. در نظام اسلامی، انسان، خودش مربی خودش است. خودسازی یک تعبیری است که دیگر همه با آن آشنا هستیم. این‌گونه نیست که ما به دست مربیان تربیت شویم، بعد خودمان مربی شویم و دیگر کارمان نسبت به خودمان تمام‌شده باشد. انسان تا آخرین نفس وظیفه خودسازی دارد. دائماً باید برای ترقی و تکامل خودش کار کند. کار کردن برای دیگران هم یکی از وظایف ماست. این یک نکته ظریفی است که دوست دارم سروران ارجمند بیشتر دقت بفرمایند؛ ما می‌گوییم مربی خوب باید فکر این باشد که این نونهالانی که به‌ عنوان امانت به دستش سپرده شده‌اند را تربیت کند و به اهداف عالی برساند؛ اما چرا می‌گوییم این کار را بکن؟ برای اینکه این کار یک وظیفه برای خودت است و با انجام این وظیفه، خودت رشد می‌کنی؛ یعنی در عین تربیت دیگران، خودسازی و عمل به وظایف خود هم است.

دیگرسازی؛ مرتبه‌ای از خودسازی

ما در نظام اسلامی دو چیز جدای از هم نداریم که یکی به‌عنوان خودسازی باشد و یکی هم به‌عنوان دیگرسازی. دیگرسازی‌اش هم یک مرتبه‌ای از خودسازی است. دیگر، انجام وظیفه خود است. با خدمتی که به دیگران می‌کنم خودم هم رشد می‌کنم. فداکاری و ایثار هم که به دیگران می‌کنم باز به این وسیله، خودم تعالی روحی پیدا می‌کنم. این‌ها از هم جدا نیستند. ما اگر انسان را درست بشناسیم برای ساختن خودمان هم مؤثرتر است. هم بهتر می‌توانیم خودسازی کنیم و هم دیگرسازی. پس اول باید در این جهت تلاش کنیم. هرچه فکر کنیم که انسان را خوب شناخته‌ایم یا خودمان را خوب شناخته‌ایم باید متواضعانه اعتراف کرد که درست نشناخته‌ایم. اگر انبیا و اولیاء معصومین‌سلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين بگویند ما انسان را خوب شناختیم آن قابل قبول است چون علم شان از جای دیگری است؛ اما ما به این آسانی‌ها نمی‌توانیم بگوییم خودمان را خوب شناختیم و هر روز به اعماق وجود خودمان بیشتر پی می‌بریم که عجب! در درون انسان یک چنین چیزهایی هم بود؟! انسان این تحولات را می‌شد پیدا کند؟! چه تحولات مثبت باشد و چه منفی؛ چه صعودی باشد و چه نزولی؛ چه ترقی باشد و چه انحطاط.

اهمیت شناخت ابعاد وجودی انسان

گاهی آدم باورش نمی‌شود که آدمی که عاقل است، درس‌خوانده است، تحصیل‌کرده است، تربیت‌شده است، شرایطی پیش بیاید که این‌قدر پست شود. شاید شما هم در زندگی، کسانی را دیده باشید که تعجب کنید این آدمی که تا دیروز، پریروز یک آدم روبه‌راه سالمی بود، یک آدمی بود که در جامعه به‌خوبی از او یاد می‌شد، احیاناً الگو معرفی می‌شد، این چطور شد که این‌جوری شد؟! این تعجب ما به خاطر این است که اعماق وجود انسان را نشناخته‌ایم و نمی‌دانیم که انسان چقدر قابل‌تحول است. همان‌گونه که انسان ممکن است از پستی به کمال، اوج بگیرد، از اوج به حضیض هم ممکن است سقوط کند. این است که ما باید کاملاً جهات ابعاد انسان را بشناسیم، زمینه‌های رشد مثبت یا رشد منفی‌اش‌ را هم بشناسیم.

در تربیت‌های عادی رسمی که امروز در دنیا مطرح است رشد منفی، مطرح نیست. یک کسی که درس می‌خواند یا پیشرفت می‌کند، شاگرداول می‌شود یا مثلاً پیشرفت‌هایی پیدا می‌کند، اختراعاتی می‌کند، اکتشافاتی می‌کند یا نمی‌کند، آن دیگر چیزی که از او کم نمی‌شود؛ اما از دیدگاه اسلامی مطلب این‌گونه نیست. انسان ممکن است چهل سال زحمت بکشد اما همه‌اش عقب‌گرد کند! مردم خیال کنند خیلی بالا رفته اما با یک دید دیگری این دائماً رو به تنزل بوده و دیگران نمی‌فهمیدند و نمی‌شناختند! انسان یک موجود عجیبی است؛ إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا * إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا.[1]

انسان، از اوج عزت تا حضیض ذلت

یکی از امتیازات بزرگ انسان همین است که هم قابل تکامل است و هم قابل تنزل و انحطاط و عقب‌گرد. در جهت سیر تکاملی‌اش به جایی می‌رسد که حالا ما که نمی‌توانیم درست بفهمیم کجا می‌رسد اما به این صورت می‌توانیم بگوییم، قرآن به این صورت برای ما معرفی می‌کند که انسان به جایی می‌رسد که فرشتگان مقرّب خدا باید در مقابل او به خاک بیفتند! این مقام، منحصر به حضرت آدم نبود. انسان‌های دیگری هم که به دستورات خدا و پیغمبر عمل کنند به اینجا می‌رسند و به اینجا که می‌رسند، گاهی خودشان هم در همین عالم می‌بینند! من و شما کجای کار هستیم؟! می‌بینند که فرشتگان در خدمت آن‌ها قرار می‌گیرند؛ می‌بینند که به آن‌ها احترام می‌گذارند؛ می‌بینند که به آن‌ها می‌گویند ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِينَ.[2] می‌بینند که به آن‌ها می‌گویند سَلَامٌ عَلَيْكُمْ....[3] می‌بینند و می‌شنوند که به آن‌ها بشارت می‌دهند که أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.[4] می‌شنوند که نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ.[5] همین انسان، به چنین جاهایی می‌تواند برسد. این از یک‌طرف.

از آن طرف هم به جایی می‌رسد که قرآن می‌فرماید، البته اگر تعلیم قرآن نبود ما که باور نمی‌کردیم ولی چون قرآن می‌فرماید سر چشم می‌گذاریم اما خودمان نمی‌توانستیم بفهمیم که انسان ممکن است آن‌قدر تنزل پیدا کند که از هر سگ درنده‌ای بدتر شود، از هر جانوری پست‌تر شود، از هر کِرمی پست‌تر شود! می‌گویند ای‌بابا! انسان کرامت ذاتی دارد، هر چه هم باشد نباید به او بی‌احترامی شود؛ ولی قرآن می‌فرماید إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ...؛[6] انسان‌هایی هستند که از بدترین جنبندگان، جنبنده‌ای که می‌جنبد، یک کِرم، یک میکروب، یک انگل، از این‌ها بدتر هستند! این‌ها چه کسانی هستند؟ آن‌هایی که راه حق را شناختند و از روی عناد انکار می‌کنند؛ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ.[7] این‌ها از هر جنبنده‌ای پست‌تر هستند. صریح آیه قرآن است. پس انسان می‌تواند به دست خودش، خودش را این‌قدر پست کند.

زیان‌کارترین انسان‌ها

حالا اگر مربی نداند که مسیر انسان به آن طرف است یا به این طرف، هر دو حرکت است، یک قوسی را هم می‌پیمایند اما یکی y مثبت است، یکی y منفی. اگر ندانیم که از کدام طرف باید برویم، زحمت می‌کشیم، حرکت می‌کنیم، خودمان و دیگران را هم می‌کشیم و می‌بریم اما به جای اینکه به این طرف برویم به آن طرف رفته‌ایم! نه‌تنها خدمتی نکرده‌ایم بلکه به دیگران خیانت هم کرده‌ایم! آن‌وقت دیگر نمی‌فهمیم که چه کار باید بکنیم.

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا؛[8] این احساسی که در مقابل بعضی از آیات به انسان دست می‌دهد، احساس عجیبی است. جا دارد که آدم درست دقت کند. خداوند متعال به پیغمبر می‌فرماید که به مردم بگو آیا می‌خواهید یک چیزی را به شما خبر دهم و یک مطلبی را برای شما کشف کنم؟ آن مطلب این است که بفهمید کدام انسانی زیانکارترین است و چه کسی از همه بدبخت‌تر است. حالا یک زیانی است که عموم مردم به آن مبتلا هستند إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ،[9] عموم مردم دائماً دارند زیان می‌کنند إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ؛ اما قرآن یک چیزی بالاتر از این می‌خواهد بگوید. یک دفعه فرمود که إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ، این‌ها خاسرین هستند، این‌ها لَفِي خُسْرٍ هستند. حالا می‌فرماید یک چیز بیشتری می‌خواهم به شما بگویم. می‌خواهم بگویم چه کسی أَخْسَرِينَ است.

أَخْسَرِينَ، أفعل تفضیل است مثل افضل و فاضل. آقایان دیگر با این‌ها آشنا هستند. می‌فرماید می‌خواهید به شما بگویم که چه کسی زیانکارترین است، از همه بدتر است، زیانش از همه بیشتر است؟! جوابش این است: الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا؛[10] آن کسانی که تمام تلاششان به خاطر زندگی دنیا است. خب این ضرر است، این همان انسان فی خسر است؛ اما بالاتر از آن، زیان‌کارترین‌شان مالِ این است، خیلی هم به خودشان مغرورند! خیال می‌کنند خیلی هنر می‌کنند! حالا یک کسی هست که می‌گوید من این گناه را می‌کنم، شرمنده هم است. حالا مبتلا شدم، گرفتار شدم، شهوت‌ غلبه کرد، غضب غلبه کرد، گناهی کردیم، بالاخره، قبول هم دارد که گناه کرده ولی یک کسی است که یک کار غلطی می‌کند، افتخار هم می‌کند که این بهترین کاری است که باید کرد! این‌ها چقدر بدبخت هستند!

یک روایتی دیدم که یکی از اصحاب از یک قبیله‌ای خدمت پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله آمده بود. حضرت فرمودند از کجا می‌آیی؟ این‌ها چه جور آدم‌هایی بودند؟ عرض کرد آقا! این‌ها یک مردمی هستند که خودشان با گاو و گوسفندهایشان خیلی فرق ندارند؛ هُم و أنعامُهُم سواءِ. یکی از اصحاب است که دارد یک مردمی را معرفی می‌کند که این‌ها این‌قدر نادان و پست هستند که با گاو و گوسفند فرقی ندارند؛ هُم و أنعامُهُم سَواءِ؛ با چهارپایانشان یکسان‌اند. پیغمبر اکرم‌‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله فرمودند می‌خواهید بگویم چه کسی از این‌ها نادان‌تر است؟

دیگر از این‌ها بدتر چه می‌شود؟! کسی که با گاو و خرش مساوی باشد! از این نادان‌تر هم می‌شود؟! پیغمبر اکرم‌‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله فرمودند بله. آن کسی که این نادانی این‌ها را می‌بیند و خودش هم مثل این‌ها می‌شود! خودش هم همان راه را می‌رود! می‌فهمد این‌ها چقدر نادان هستند ولی در عمل، خودش هم همان راه را می‌رود! او که نادان است او از نادانی خودش درست خبر ندارد، اما تو که می‌فهمی این کار غلط است، دیگر چرا می‌کنی؟! حالا او تربیت غلطی داشت و به یک عادت بدی مبتلا شد. تو که خودت می‌فهمی که این کار غلط است، داری از آن‌ها هم سرزنش می‌کنی، مذمت می‌کنی که این‌ها چرا این‌گونه هستند، این‌ها مثل چهارپاهایشان شده‌اند که فکر شکمشان هستند، فکر شهوتشان هستند، چیز دیگری نمی‌فهمند؛ خب اگر این را فهمیدی پس چرا خودت همین‌گونه می‌شوی؟! تو که از آن‌ها بدتری اگر همان راه را بروی، اگر فقط فکر شکم و دامنت باشی و هدف دیگری نداشته باشی؛ اینکه چه کنیم که به‌وسیله خوردن و پوشیدن یا مسائل دیگر لذت بیشتری داشته باشیم، اگر این هدف زندگی بشود خب با گاو و خر چه فرقی دارد؟! تویی که با نور اسلام هدایت شدی، تویی که پیغمبر و امام آمدند تو را راهنمایی کردند و علوم‌شان را در اختیار تو گذاشتند، تویی که فهمیدی که این انسان‌هایی که در گوشه و کنار دنیا دارند زندگی می‌کنند به غیر از شهوت و غضبشان چیزی نمی‌فهمند، این‌ها مثل حیوان هستند، تو که این را فهمیدی، بعد خودت هم همان راه رفتی! یک چند صباحی هوس کردی یک سفر خارج برویم، بعد کم‌کم بگوییم خب بد هم نیست، حالا بروی یکم کنار دریایی، یک چیزی، کم‌کم عادت کردیم و این هم مثل آن شد. اولش فهمیدیم خطا است. انسان ممکن است به کجاها برسد!

قرب خدا یا لذات حیوانی؛ این کجا و آن کجا؟!

آن چیست که در این فرازهای مناجات شعبانیه هست که إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ؟ آن چیست؟ این‌ها یعنی چه؟ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدْسِکَ؛ روح ما به‌گونه‌ای شود که به عالم عزت و قدس تو آویخته شود؛ این یعنی چه؟! مگر روح ما آویخته به چیست؟! به شکم و به سایر لذت‌های حیوانی. از خدا می‌خواهد که اوجی به روح من بدهد که به جای این لذت‌های حیوانی، به لذت قرب تو برسم. لذت انس با خدا کجا و انس با مسائلی که در بین حیوانات هم هست کجا؟! این کجا و آن کجا؟! انسان می‌شود به اینجا برسد اما متأسفانه آن‌هایی که مثل گوینده هستند، این حرف‌ها را شنیده‌اند و خوانده‌اند اما عمل، همان است! مثل همان راهی است که دیگران رفتند! پس شرط اول این است که سعی کنیم شناخت بهتری از ماهیت انسان و از مراتب کمال انسان پیدا کنیم تا بدانیم خودمان چه مسیری را باید طی کنیم و دیگران را باید به کدام مسیر ببریم، آن وقت سراغ روش‌ها بیاییم؛ حالا که هدف آن شد، از چه روش‌هایی استفاده کنیم؟

حالا این اسمش چیست؟ این را باید گفت معلم محوری یا هدف محوری یا فراگیر محوری؟ اسمش را چه باید گذاشت؟ این یک چیز دیگری است. آن‌ مسائل در یک دایره تنگی مطرح بود. بله، باید استعداد فراگیر را کشف کرد؛ اما کدام استعدادش را؟! مگر خود تو استعداد خودت را کشف کرده‌ای؟! خودت میدانی که انسانیت چیست؟! به این معنا بله، باید فراگیر‌محوری بود؛ اما آنچه ما از تست‌ها داریم مربوط به این‌ها نیست. از طرف دیگر چون ابتدا ما آن حقیقت را نشناختیم، خداست که به ما تعلیم می‌دهد، انبیا هستند که ما را به آن راه دعوت می‌کنند، به یک معنا معلم‌محوری است. چون آن‌ها هستند که هدف را تعیین می‌کنند و این‌ها با هم تزاحم ندارد. چون آن خواسته فطری ما هم همان است منتها هنوز ظهور نکرده و آن را کشف نکرده‌ایم و لذا همان است که معلم می‌گوید؛ معلم حقیقی؛ یعنی خدا و انبیا. این‌ها با هم تطبیق می‌کند. پس اول باید هدف را بشناسیم. بعد در سایه هدف، روش‌ها را بشناسیم. از چه روشی استفاده کنیم تا به آن هدف نزدیک شویم و بعد تاکتیک‌ها و چیزهای دیگری را بشناسیم.

از اینکه وقت شما عزیزان را گرفتم، معذرت می‌خواهم. امیدوارم این مطالبی که تنها به‌صورت طوطی‌وار از دیگران آموخته‌ام، متأسفانه من خودم دستم از این حقایق خالی است، چیزهایی است که شنیده‌ام، خوانده‌ام و به عنوان یک دستگاه ضبط‌صوت خدمت شما عرض می‌کنم برای شما مفید واقع شود. شما تلقی کنید که نواری است که برای شما چیزی می‌گوید. به گوینده نگاه نکنید. درباره این مطالب که برگرفته از کتاب و سنت و از کلمات بزرگانی است که راه تکامل انسانیت را شناختند و پیمودند فکر کنید.

پروردگارا! تو را به مقام انبیا و اولیا، معلمان حقیقی بشریت، قسم می‌دهیم که نوری از معرفت و ایمان در دل‌های همه ما بتابان!

ما را از آلودگی‌های به دنیا و لذت‌های پست حیوانی پیراسته کن!

دل‌های ما را به نور معرفت و محبت خودت و اولیاء خودت روشن کن!

امام راحل را با انبیا و اولیا محشور بفرما!

شهدای ما را با شهدای کربلا محشور بفرما!

سایه مقام معظم رهبری و همه خدمتگزاران به نظام اسلامی را مستدام بدار!

ما را به وظایف‌مان آشناتر بفرما!

در انجام وظایف موفق‌تر بدار!

عاقبت امر همه ما ختم به خیر بفرما!

والسلام علیکم و رحمة الله


[1]. انسان، 2 و 3.

[2]. حجر، 46.

[3]. زمر، 73.

[4]. یونس، 62.

[5]. فصلت، 31.

[6]. انفال، 55.

[7]. همان.

[8]. کهف، 103.

[9]. عصر، 2.

[10]. کهف، 104.