تحصیل علوم واجب؛ چالش‌ها و فرصت‌ها

در جمع اساتید و طلاب مدرسه علمیه رشد
تاریخ: 
دوشنبه, 2 بهمن, 1396

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌‌‌‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

فرارسیدن میلاد مسعود عقیله بنی‌هاشم، حضرت زینب كبری‌سلام‌‌الله‌‌علیها را به پیشگاه مقدس ولی عصر‌ارواحنا‌فداه و همه دوستداران اهل‌بیت، خصوصاً حضار محترم، تبریك و تهنیت عرض می‌كنم.

محبت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين؛ تنها مایه امید

تنها مایه امید ما محبت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين و گدایی در خانه آن‌هاست و چیز دیگری كه بتوانیم به آن امید ببندیم نداریم. این هم یك عطیه الهی است، خود ما برای به دست آوردن آن زحمتی نکشیده‌ایم و بیشتر هم از همین جهت به آن امیدوار هستیم؛ چون اگر خود ما این را تحصیل‌کرده بودیم یكی دیگر از كارهای خود ما می‌شد و معلوم نبود که با چه نیتی باشد اما چون خدا داده است اراده خیری داشته كه این را به ما داده تا یك روزی دست ما را بگیرد. به اندازه معرفت ناقص خودمان ارادتمان را پیشگاه حضرت زینب‌‌سلام‌‌الله‌‌علیها عرض می‌کنیم و عاجزانه درخواست می‌کنیم که گوشه چشمی به مجلس ما بفرمایند.

فعالیت اختیاری؛ زمینه‌ساز رسیدن انسان به کمال

به‌طور طبیعی وقتی معرفت، شعور و آگاهی آدم به یك حدی می‌رسد، در درون او یك انگیزه‌ای برای حركت، رشد و رسیدن به یك چیزهایی كه ندارد و می‌تواند واجد آن‌ها شود پیدا می‌شود. همه ما کم‌وبیش از دوران کودکی‌مان یادمان می‌آید، حالا اگر فراموش هم كرده باشیم بچه‌های دیگر را كه می‌بینیم می‌توانیم از حال آن‌ها این را درك كنیم که گمشده‌ای دارند و تلاش می‌کنند یك چیز جدیدی پیدا كنند. این همان فطرت الهی است كه خدا در درون انسان قرار داده كه باید تلاش كند و با تلاش خودش یك چیزهایی كه موجب كمال و سعادتش است را به دست بیاورد؛ وَأَن لَّیسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى؛[1] منتها در اینكه دنبال چه چیزی برویم و چگونه برویم، در هر قدمی که در هر راهی برمی‌داریم مجموعه سؤالات و ابهام‌های بسیاری برای ما ظاهر می‌شود كه چگونه این راه را بپیماییم؟! اصلاً برویم؟! نرویم؟! با سرعت برویم؟! با كندی برویم؟! احتیاط كنیم؟! چه وسایلی برای پیمودن این راه تهیه كنیم؟! و الی‌آخر، از این‌گونه سؤال‌ها برای ما پیش می‌آید.

من و شما هم كه آمده‌ایم طلبه شده‌ایم، بالاخره در اوایل یا آگاهانه و كاملاً‌ با توجه و گاهی هم ناآگاهانه همین سؤالات را از این‌وآن می‌پرسیدیم که كجا برویم؟! چه كنیم؟! خوب است؟! بد است؟! چه چیزی بهتر است؟! بالاخره تا اینجا رسیده‌ایم و این مراحل را گذرانده‌ایم و یك چیزهایی یاد گرفته‌ایم. چون کم‌وبیش راه‌های مختلفی پیش روی ما هست باز برای آینده خودمان سؤالاتی داریم که چه رشته‌ای را انتخاب كنیم؟! كجا برویم؟! چه هدفی داشته باشیم؟! می‌شود حدس زد که حالا بعد از اینکه تصمیم گرفتیم كه علوم دینی را تحصیل كنیم و در راه دین قدم برداریم و الگوی ما امثال حضرت زینب‌سلام‌‌الله‌‌عليها و ائمه اطهار‌سلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين باشد اما سؤالاتی از قبیل اینكه كدام رشته را برویم، چه‌کار كنیم و به چه چیزی مشغول شویم وجود داشته باشد. البته من می‌گویم حدس وگرنه حقیقت همین است.

این بساط با این جهل‌ها، سؤالات و ابهام‌ها را خدا راه انداخته است چون انسان یك موجودی است كه باید با انتخاب خودش راهش را بشناسد و بپیماید، قدم‌به‌قدم باید اختیار داشته باشد وگرنه به آن كمالی كه باید برسد نمی‌رسد. این چیزی که ما باید به آن برسیم در گرو فعالیت اختیاری ما است؛ وَأَن لَّیسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى* وَأَنَّ سَعْیهُ سَوْفَ یرَى.[2]

لازمه اختیار و انتخاب

برای اینكه امکان انتخاب وجود داشته باشد در هر قدم باید چند چیز پیش روی ما باشد؛ از اینجا برویم یا از آنجا؟! راست برویم یا چپ؟! بالا برویم یا پایین؟! این سؤالات را به ‌صورت نمادین عرض می‌کنم وگرنه در هر لحظه صدها سؤال پیش روی ما هست که چه چیزی را انتخاب كنیم؟! به چه چیزی فكر كنیم؟! به چه چیزی نگاه كنیم؟! به چه صدایی گوش كنیم؟! دنبال چه كسی برویم؟! به چه كسی دل بدهیم؟! چه كسی را دوست بداریم؟! چه كسی را دشمن بداریم؟! و الی‌آخر.

تفاوت اصلی انسان با حیوان

بسیاری از مردم و شاید بیشتر مردم خیلی آگاهانه دنبال این‌ها نمی‌روند. رفتار آن‌ها بیشتر با یك نوع ناآگاهی و حالت غریزی و شبه حیوانی است. حیوانات هم بالاخره همین رفتارها را دارند؛ فرض كنید این برّه آن علف را بخورد یا نخورد؟ اینجا برود یا نرود؟ وقتی گرسنه می‌شوند چه چیزی بخورند؟ نیازهای دیگری که پیدا می‌کنند را چگونه اعمال كنند؟ حیوانات هم کم‌وبیش این راه‌های مختلف را دارند ولی حیوانات یك راه تقریباً مشخصی در پیش دارند و خیلی پیچ‌وخم ندارد؛ اگر یك علفی باشد می‌خورند و اگر نباشد یك مقدار این‌طرف و آن‌طرف می‌زنند. دیگر همین‌هاست. دایره انتخاب آن‌ها بسیار محدود است. خیلی هم نباید فكر كنند. حرکتشان یك حركت غریزی است. همین اندازه می‌شود گفت که یک‌ چیزی می‌فهمند اما اینکه بخواهند بگویند چه چیزی می‌فهمیم و دنبال چه می‌گردیم، ظاهراً این‌گونه نیست. حالا شاید هم باشد و ما نمی‌فهمیم ولی بالاخره آن اندازه كه از حیوانات اطلاع داریم مثل ما نیستند که بروند كتاب بخوانند یا بروند از استاد یاد بگیرند که كجا باید برویم یا چه‌کار باید بكنیم.

رفتار انسان‌ها هم در اوایل زندگی بسیار شبیه حیوانات است؛ بچه انسان در ابتدا كه متولد می‌شود و شیرخوار است كسی نباید به او یاد بدهد كه مثلاً باید شیر بخوری، باید از پستان مادر استفاده كنی، باید مك بزنی؛ كسی به او یاد نمی‌دهد ولی بالاخره یک ‌چیزی درك می‌کند، می‌فهمد اینجا باید به سینه مادر بچسبد و خیلی از چیزهای دیگر. این ادراک‌های غریزی کم‌کم تبدیل به ادراک‌های آگاهانه می‌شود و انسان یك مقدار به انسانیت نزدیک‌تر می‌شود.

انسان هر وقت به صورت آگاهانه فهمید كه كجا باید برود، راه او چیست، از كجا باید برود، موانع او چیست كه باید آن‌ها را برطرف كند، چقدر باید انرژی صرف كند، خلاصه اینکه كجا می‌خواهد برود و چگونه و به خاطر اینكه این را كمال آگاهانه خودش می‌فهمد كه این كار را باید بكند، این كار انسانی است وگرنه تا مادامی‌که یك كاری را از روی غریزه انجام می‌دهیم با حیوانات دیگر فرقی نداریم؛ ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ،[3] إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ؛[4] حیوانات هم همین‌گونه هستند؛ وقتی گرسنه می‌شوند دنبال علفی می‌گردند، گوشت‌خواران دنبال گوشتی و دانه‌خواران و گنجشک‌ها و كبوترها هم دنبال دانه‌ای می‌گردند. ما هم وقتی گرسنه می‌شویم دنبال چیزی می‌گردیم؛ اما اگر این را تشخیص بدهیم که چرا باید غذا بخوریم؟ چگونه غذایی؟ برای چه؟ دنبال چه می‌گردیم؟ اگر این را تشخیص بدهیم و به اصطلاح خودمان و به ادبیات شایع، چون عقل ما می‌گوید این كار را بكنیم این كارِ انسانی می‌شود وگرنه هر كار دیگری كه فقط به داعی غریزه باشد و توأم با ابهام و ناآگاهی باشد حقیقتاً كار انسانی نیست.

تقرب به خدا، هدف خلقت انسان‌‌

خدا به ما لطف فرمود و به ما فهماند كه آن كمال حقیقی‌ای كه شما بالفطره دنبال آن می‌گردید راهی است كه انبیا رفته‌اند. هدف، تقرّب به خداست. همه ما کم‌وبیش این را می‌فهمیم. البته معرفت، مراتبی دارد. راه آن همان است كه در قرآن بیان شده است، ائمه اطهار‌سلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين آن را تفصیل داده‌اند و تفسیر کرده‌اند و بعد هم به‌وسیله شاگردان آن‌ها، علما و بزرگان، به دست ما رسیده و حالا فهمیده‌ایم که چه‌کار باید بكنیم. تا اینجا هم كه آمده‌ایم، ان‌شاءالله بر همین اساس حركت کرده‌ایم؛ می‌خواهیم كاری كنیم كه خدا دوست دارد. راه آن هم راهی است كه انبیا و ائمه اطهار‌سلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين به ما یاد داده‌اند. هر چه اسلام را بهتر بشناسیم، هم خودمان بهتر عمل كنیم و هم به دیگران بیشتر یاد بدهیم، خدا بیشتر خوشش می‌آید. خوش آمدن خدا یعنی تقرّب به خدا؛ و این نشانه این است كه ما داریم به كمال مطلوبمان نزدیك می‌شویم اما از آنجایی‌ که این باید به صورت اختیاری باشد لذا هر قدم آن با ابهام‌هایی توأم است. همین‌که تلاش كنیم و رفع ابهام كنیم خود این، عبادت می‌شود.

ارزش شناخت راه تقرّب و رسیدن به خدا

اینكه آدم نمی‌داند وظیفه او چیست و می‌رود یاد بگیرد، حالا از هر راهی که بشود؛ عقلش را به كار می‌گیرد، به قرآن و حدیث و علما و بزرگان مراجعه می‌کند؛ همین تلاشی كه می‌کند حركتی به‌سوی آن هدف است؛ وَأَنْ لَیسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى. همین تلاش‌ها هم وقتی به خاطر خدا باشد عبادت می‌شود. از اینكه باید چقدر زحمت بكشیم که وظیفه خودمان را تشخیص بدهیم، چرا صاف یك لوحی به دست ما نداده‌اند که از اینجا بروید و هرروز باید بنشینیم و فكر كنیم که وظیفه ما چیست نگرانی نداشته باشید. كمال انسان در همین است كه خود او فكر كند، تشخیص دهد و انتخاب كند و این انتخاب‌هاست كه به كار انسان ارزش می‌دهد. اگر این راه، یكسره بود و یک راه، بیشتر نبود و آش كشك خاله بود، این خیلی ارزشی نداشت. اگر ده‌ها و صدها راه با پیچ‌وخم‌های مختلف باشد که در هر قدمی از آن باید بپرسیم و ته دلی از خدا بخواهیم که خدایا! من را راهنمایی كن! آن‌وقت كار ارزش پیدا می‌کند.

با این مقدمه، سؤالی كه خیلی از دوستان مباشرتاً‌ و مستقیماً یا مع الواسطه و یا كتباً مطرح می‌کنند كه وظیفه ما چیست، چرا این راه را برویم، چطور در بین راه‌هایی كه وجود دارد شما این شكل كار را انتخاب کرده‌اید و نظیر این‌ها، پاسخ داده می‌شود. این مقدمه برای این بود كه اصلاً این سؤال جای خود را درست باز كند و راهی ‌هم برای جواب آن باز شود.

تدبیر پیچیده الهی در هدایت انسان‌ها

غیر از وظایف فردی كه بالاخره همه داریم که باید نماز بخوانیم، روزه بگیریم، همه ما این‌ها را می‌دانیم چون ضروریات دین است، یك تكالیفی هم هست كه عمل آن را ما باید انجام بدهیم اما متعلَّق این رفتار و آثار آن مربوط به دیگران است. چیز عجیبی است! وظیفه ما این است که آن تکالیف را انجام بدهیم اما آثار آن به دیگران می‌رسد! مثل امر به ‌معروف و نهی از منكر. ما اگر امر به‌ معروف نكنیم كتك می‌خوریم که چرا امر به‌ معروف نكردی اما نتیجه آن این است كه طرف مقابل هدایت می‌شود و راه خودش را پیدا می‌کند. باز از كارهای عجیب خدا این است كه چنین تكالیفی را برای انسان‌ها قرار داده است. حالا این مثال سرراست آن است. آن‌قدر از این كارهای پیچیده در حکمت‌ها و تدبیرهای خدا وجود دارد كه آدم اگر کمی فكر كند سرش سوت می‌کشد؛ چگونه این امور مختلف را از ارضی و سماوی و گذشته و حال و آینده و مادی و معنوی، همه این‌ها را به هم مربوط كرده، در هم ‌تنیده، برای من یك سؤالی است كه امروز چه‌کار كنم؟

وجوب تحصیل در برخی از رشته‌های علوم

برای اینكه به جواب نزدیك بشود و خیلی معطل نشوید بعد از اینکه همه می‌دانیم باید علوم دینی را یاد گرفت كه هم خود ما عمل كنیم هم به دیگران بدهیم و این امانتی دست ما هست که به همه اهل آن برسانیم، اهل آن‌ هم همه انسان‌های مكلف هستند، اما كدام را؟ تا چه اندازه؟ كدام اولویت دارد؟ كدام بیشتر به ما مربوط است و برای ما اهمیت بیشتری دارد؟ اجمالاً‌ ما بعد از یك سِیر تقریباً پنجاه‌ ساله، با مشورت‌ها و تجربه‌هایی که داشته‌ایم به این نتیجه رسیده‌ایم كه علیرغم اینكه در حوزه مقدّس علمیه، چه در قم و چه در جاهای دیگر، تلاش‌های بسیار ارزشمندی در راه شناخت معارف دین و شناساندن آن به دیگران انجام گرفته و در حال انجام است ولی علیرغم همه این تلاش‌ها یك بخش‌هایی هست كه در سایه مانده و تاریك است و شناختن آن‌ها بیشتر احتیاج به تلاش دارد. بالاخره همه ما می‌دانیم که بیشترین كاری كه در حوزه‌های علمیه انجام می‌گیرد محور آن، فقه و اصول است و این یكی از افتخارات بزرگ علمای شیعه است كه در زمان غیبت امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف همت کرده‌اند كه احكام اسلامی و احكام فقهی را خوب و درست استنباط كنند و به دیگران برسانند؛ ولی می‌بینیم تنها این كافی نیست؛ یک ‌چیزهای دیگری هم هست كه همه ما هر روز با آن مواجه هستیم و سؤالاتی برای ما مطرح است که جواب آن‌ها را نداریم. امروز به‌خصوص مثال‌های خیلی روشنی دارد كه فكر نمی‌کنم در میان این جمع، هیچ‌کس از آن استثناء باشد؛ این سؤالاتی كه به ‌وسیله این رسانه‌های انحرافی و شیطانی، دائماً به جوان‌ها تزریق می‌شود که بین صد سؤال، یكی را هم می‌آیند از ما می‌پرسند و ده‌ها و صدها رسانه، شبانه‌روز دائماً‌ شبهه افكنی می‌کنند برای اینكه دین مردم را بگیرند سؤالاتی است كه از لحاظ دسته‌بندی در علوم مختلفی قرار می‌گیرد و بخشی هم مربوط به فقه است اما حالا خوشبختانه آن سؤالاتی كه مربوط به فقه است را نسبتاً جواب آماده بیشتری داریم چون در طول این هزار و چند صد سال، تلاش بسیار زیادی شده است؛ ولی یك بخش‌هایی هست که خیلی گیر می‌کنیم، از اشخاص بزرگ هم که می‌پرسیم خیلی روشن نمی‌شود و آخر هم با اما و اگر و شاید و یحتمل باید بگوییم.

بر اساس این تجربه پنجاه‌ساله یا كمتر یا بیشتری كه داشته‌ایم و از بزرگانی استفاده کرده‌ایم كه حالا اسم بردن آن‌ها به طول می‌انجامد و خود آن‌ها هم نعمت‌هایی بوده‌اند كه ما از آن‌ها استفاده کرده‌ایم، به اینجا رسیده‌ایم كه در این زمان باید كم یا زیاد به بخش‌هایی از معارف اسلامی پرداخت، حالا به اندازه ضرورت، بدون اینكه به سایر بخش‌هایی كه تا حالا انجام شده است لطمه‌ای بخورد. در آن‌ بخش‌ها هم در حد خودش كارهای بسیار ارزنده‌ای شده و باید هم ادامه پیدا كند اما جای این‌ها را نمی‌گیرد. این‌ها هم یك چیزهای دیگری است که باید به آن اضافه شود.

بالاخره با بررسی این‌ها و مطالعات و مشورت با اهل آن، چندین رشته به نظر ما رسیده است كه این رشته بندی به‌حسب رشته بندی‌هایی است كه در علوم دانشگاهی می‌شود ولی مثلاً‌ ما در حوزه این‌گونه رشته‌بندی‌ای نداریم. بالاخره همه رشته‌هایی که داریم رشته‌های فقه و اصول و كلام و منطق است و كم اتفاق می‌افتد كه مثلاً‌ بگوییم این شخص، متخصص ادبیات است. البته نمونه‌ای از این افراد را داشته‌ایم؛ دو نفر از بزرگان در حوزه، معروف بودند که این‌ها متخصص ادبیات هستند، انگار تمام کتاب‌های ادبی را حفظ بودند. هر جایی سؤال می‌کردید فوراً‌ جواب آن را آماده داشتند. این‌گونه موارد كم اتفاق می‌افتد و غالباً در یك بخشی از این‌ رشته‌ها و بخشی از سایر رشته‌ها تخصص دارند اما می‌دانید که در رشته‌های دانشگاهی این‌گونه نیست و هر سه، چهار سال را به یك رشته‌ای اختصاص می‌دهند که هر رشته اسم و برنامه‌ای دارد.

علوم انسانی و اسلامی؛ اولویت‌ها و چالش‌ها

به‌حسب این تقسیماتی كه به ذهن آشناتر است و می‌شود تقسیم‌بندی كرد، هفت، هشت، ده رشته هست كه به نظر ما رسیده كه این‌ها وجوب كفایی دارد و این‌ها هم باید در كنار سایر علوم حوزوی مورد بحث و تحقیق قرار بگیرد. عمدتاً‌ هم از نزدیک‌های انقلاب شروع به این‌گونه كارها کرده‌ایم. البته ابتكار آن‌ هم از بنده نبوده است. كسانی قبل از ما بودند و شروع هم كرده بودند. شاید بیش از همه - حالا اسم دو نفر را ببرم تا حقی که بر ما دارند را اداء كنیم- شاید بیش از همه مرحوم آقای دكتر بهشتی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و مرحوم آقای ربانی شیرازی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه در انجام این‌گونه کارها نقش داشته‌اند. اولین كاری هم كه كرده بودند این بود که مدرسه‌ای به نام مدرسه آقای گلپایگانی تأسیس كرده بودند كه برنامه‌ای داشت و زیر نظر ایشان اداره می‌شد و یك مقدار با مدارس دیگر فرق داشت.

به‌هرحال، به نظر ما این ده، دوازده رشته هم در كنار رشته‌های دیگر وجوب كفایی دارد یعنی حتماً كسانی در حوزه باید به این‌ها بپردازند. طبعاً‌ اگر واجب كفایی من به الكفایه نداشته باشد حكم واجب عینی را دارد و هر كسی که بتواند باید انجام دهد تا به قدر كفایت تحقق پیدا كند. به‌حسب گمان ما، هیچ‌کدام از این‌ها من به الكفایه ندارد و چون كسانی به قدر كافی متصدی آن نیستند ما هم از كسانی هستیم كه برای ما حكم وجوب عینی دارد که باید به این كار بپردازیم.

این نحو آموزشی كه شروع كردیم و بعد از چند سال كه شروع شد حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه تشریف آوردند و امر فرمودند كه اینجا را توسعه دهید و بعد هم پیگیر بودند كه آیا برای توسعه آن اقدام کرده‌اید یا نه؟! و شاید یک‌بار دیگر هم خدمت آقایان گفته باشم که حتی فرمودند من تا زنده هستم خودم بودجه اینجا را تأمین می‌كنم و خیلی اصرار داشتند كه حتماً این كار را ادامه دهید. این‌ها را شروع كردیم و یك بخش آموزشی جدیدی در حوزه قم شد. در سایر حوزه‌ها به این سبك نیست. حالا شاید در بعضی جاهای دیگر هم اندكی كارهای كوچكی انجام بگیرد ولی من نشنیده‌ام که هیچ جای دیگر رسماً‌ به این تفصیل باشد.

علت اینكه ما عمده وقت و نیروی خود را صرف این‌ها می‌کنیم برای این است كه سایر رشته‌ها تقریباً‌ به قدر احتیاج، من به الكفایه دارد یا لااقل نسبت آن‌هایی كه به آن كارها می‌پردازند به كسانی كه می‌خواهند به این‌ها بپردازند قابل‌مقایسه نیست و شاید آن‌ها صد برابر كسانی باشند كه به این چیزها می‌پردازند. خود این منشأ اولویت برای انجام این کار می‌شود و چون داوطلب ندارد، برای داوطلب آن ضرورت بیشتری پیدا می‌كند.

اما در اینجا مشكلات زیادی هست. به‌هرحال بعد از حدود چهل‌وپنج سال که به نظرم از شروع این کار می‌گذرد، مشكلاتی بوده که تا یك حدی برطرف شده و با تدبیرهایی از آن مشكلات عبور کرده‌ایم و آن‌ها مانعی برای انجام کار نشده است. بعضی هم روی حسن نیت بوده، تشخیص آن‌ها این بوده كه مثلاً این‌ها كار زائدی است، این‌ها كار حوزه نیست یا حتی برای كارهای حوزوی ضرر دارد. بعضی از دوستان خود ما این فكرها را می‌کردند ولی هر كسی تشخیصی دارد. ما برای آن‌ها دعا می‌كنیم و برای آن‌هایی هم که از دنیا رفته‌اند استغفار می‌کنیم ولی به‌هرحال تشخیص ما این نبود؛ تشخیص ما بر این است كه این‌ها نه‌تنها خوب و مفید و خداپسند است بلكه حكم وجوب عینی را دارد چون من به الكفایه ندارد.

تبعیت از هوای نفس و شیطان؛ ریشه مفاسد عظیم عالم

یك بخشی از این‌ها كه مربوط به چند رشته می‌شود كه باید از این چند رشته استفاده كرد تا آن هدف تأمین شود مربوط به این است كه همه ما می‌دانیم بیش از نود درصد مفاسد عالَم برای تبعیت از هوای نفس و شیطان است. اگر بخواهیم با ادبیات روز صحبت كنیم برای خلاف اخلاق است. علاج آن هم پرداختن به خودسازی و رعایت مبانی اخلاقی است. اگر این توسعه پیدا كند این مفاسد كم می‌شود و رو به صفر می‌رود و اگر توسعه پیدا نكند روزبه‌روز بیشتر می‌شود. جای خاصی هم نمی‌شناسد؛ از ریاست جمهوری آمریكا گرفته تا یك طلبه مسئله‌گویی مثل بنده شامل این هستیم. اگر خودسازی كنیم می‌توانیم خدمت درست انجام دهیم و اگر نكنیم این كُمیت تا حشر لنگ است.

اگر تاریخ را ملاحظه كنیم مفاسد عظیمی كه در عالم اتفاق افتاده حتی شهادت سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌عليه به علت هواپرستی یك عده‌ای و یا به خاطر جاه‌طلبی آن‌ها بوده است؛ چون ریاست می‌خواسته‌اند. اگر كارهای كوچك را هم حساب كنید همین‌گونه است. بسیاری از مشكلاتی هم كه بعد از انقلاب در كشور خود ما واقع شده برای این است که كسانی كه سر كار آمدند وظیفه خود را درست عمل نكردند و دنبال هوای نفس خودشان رفتند و یا دنبال ثروت، شهوت، پست و جاه و مقام رفتند. ریشه همه این مفاسد این چیزها است. علاج آن‌ هم به این است كه با این‌ها مبارزه شود. كاری كه می‌شود كرد و دیگران موظف هستند که به آن بپردازند همین است كه تا اندازه‌ای كه می‌شود این مسائل اخلاقی و خودسازی را تقویت و ترویج كنند. حالا چه‌کار باید كرد؟ در این خصوص خیلی فكر شده، كار شده، مشورت شده، حتی سفرهایی انجام گرفته، با اشخاص مختلفی مشورت شده كه با این چه كنیم؟ چه راهی را انتخاب كنیم كه بشود این بار را به منزل رساند؟ این یك مسئله است كه آن‌قدری که باید، اهمیت این كار، درست روشن نیست و لذا خود بیان كردن آن و توضیح و تبیین آن برای دیگران، خودش یك وظیفه است؛ وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَیرِ.[5]

موانع و سختی‌های موجود در مسیر تحصیل علوم واجب

حالا که نوبت عمل به آن شد باید از چه راهی، با چه مقدماتی و با چه ابزاری اقدام کرد؟ آخر راهی كه هزاران نفر در طول بیش از هزار سال رفته‌اند اگر سلیقه‌های مختلفی هم بوده راه، خوب كوبیده شده، بالاخره اشكالات آن روشن شده و حُسن‌های آن معلوم شده است اما یك کاری كه ما تازه می‌خواهیم شروع كنیم چون تاریخچه روشن و برنامه‌ای برای این كار به دست ما نرسیده که چه‌کار باید كرد، ناچار آدم باید روی كارهای پراکنده‌ای كه انجام گرفته فكر كند، مشورت كند تا ببیند چه‌کاری را می‌شود در جهت انجام این وظیفه كه احساس می‌کند بر دوش او هست پیشنهاد كرد.

فرض كنید كه حالا برنامه این مشخص شد، كه هنوز نشده، و فردا یك برنامه كاملاً حساب‌شده و مضبوط كه آقایان هم وقتی مطالعه كنند آن‌قدر روشن و مستدل باشد كه زود تصدیق کنند كه درست است، ارائه شود. فكر می‌کنید فردا اگر یك چنین برنامه‌ای به دست بنده برسد حتماً‌ عمل می‌کنم؟! یعنی وقتی فهمیدم كه وظیفه من این است و این‌گونه باید عمل كنم، آیا حتماً عمل خواهم كرد؟!

دلایل عمل نکردن به دانسته‌ها 

آن كسانی كه تجربه زندگی دارند، مخصوصاً در مسائل اجتماعی، جواب آن‌ها مثبت نخواهد بود؛ برای اینكه آدم وقتی یک‌ چیزی را می‌فهمد که باید دنبال آن برود و انجام بدهد و به مقصد برساند، صدها شرط دیگر لازم دارد؛ یكی این است كه بفهمد چه باید كرد و از كجا باید رفت. بعد در هر قدمی با موانعی مواجه می‌شود. بالاخره آدم یك نیازهایی دارد که در سنین مختلف پیدا می‌شود و باید فكر رفع نیازها باشد. آدم نمی‌تواند نیازهای زندگی را ندیده بگیرد. بالاخره زندگی هزینه دارد و باید پول دربیاورد. وقتی از این راه‌ها پولی درنمی‌آید آدم باید برود یك راه دیگری را دنبال کند كه زندگی خودش را تأمین كند.

بعد از اینکه زن و بچه پیدا می‌كند بار او سنگین‌تر می‌شود و به‌این‌ترتیب دنبال این می‌گردد كه توجیه كند. فهمیده است كه آن كار، واجب است اما چون می‌بیند زور او نمی‌رسد که در مقابل آن موانع، مقاومت كند لذا می‌آید آن‌ها را توجیه می‌کند که چون چنین و چنان است، بعد هم معلوم نیست که اصلاً‌ این‌ها درست باشد، حالا یک نفر یك حرفی گفته برای ما حجت نمی‌شود، این همه علما بزرگ چنین کرده‌اند و انواع و اقسام بهانه‌ها برای اینكه از زیر بار تكلیف در برود چون سخت است، مسائل مختلفی در پیش است، اصلاً خود برخلاف مسیر آب شنا كردن هم سختی دارد؛ آدم وقتی در یك راهی می‌رود و می‌بیند صد نفر دیگر هم همراه او هستند راه برای او آسان می‌شود اما وقتی می‌بیند همه یك راهی را می‌روند و او باید برگردد و یك راه دیگر برود خیلی سخت است؛ ولی هست؛ بالاخره پیغمبران كه آمدند، اول برخلاف مسیر همه انسان‌ها حركت كردند. پیغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله وقتی مبعوث شد چند نفر همراه ایشان بودند؟ ایشان چندین سال در مكه زحمت كشید؛ چند نفر ایمان آوردند؟ اوایل که فقط حضرت خدیجه‌سلام‌‌الله‌‌عليها و حضرت علی‌علیه‌‌السلام بودند. حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها كه هنوز متولد نشده بودند. این‌ها می‌آمدند در مسجدالحرام می‌ایستادند یك جایی نماز می‌خواندند. آن‌ها به این‌ها سنگ می‌زدند که چرا به بت‌ها سجده نمی‌کنید؟! اینکه آدم بخواهد یك راهی را برود كه همراه، كم دارد سخت است. این یكی از سختی‌ها.

كمبود مسائل مالی هم یكی از سختی‌هاست. كمبود امكانات هم یکی دیگر از موارد سختی است. اگر برنامه مشخص شناخته‌شده‌ای كه دیگران تأیید می‌کنند باشد یا راهی باشد که دیگران پیموده‌اند و صدها كتاب دارد آن‌وقت آدم یكی را انتخاب می‌کند اما اینکه حتی كتاب اولی كه آدم می‌خواهد تدریس كند نیست و همین را باید از اول شروع به نوشتن و تألیف كند، این بسیار سخت است. این است كه فراموش نكنیم كه خود این ابهام‌ها و سختی‌ها است كه ارزش كار را بالا می‌برد، زمینه انتخاب را گسترش می‌دهد، آدم سر چندراهی‌ها واقع می‌شود، باید بنشیند فكر كند ببیند خدا از او چه می‌خواهد، با هوای نفس خود مبارزه كند، از گرایش‌های مردمی و به‌به و چهچه دیگران صرف‌نظر كند، این‌ها كار آسانی نیست. گفتن آن و اینکه ما دو، سه كلمه می‌گوییم، آسان است ولی عمل به آن بسیار سخت است.

مشکلات و سختی‌ها، لازمه زندگی

به‌هرحال شما در یك چنین مسیری قرار دارید. كاری نسبتاً‌ نو است. مدعیان آن می‌گویند این تكلیفی است که در حكم واجب عینی است؛ اصلاً‌ واجب كفایی است ولی چون من به الكفایه ندارد حكم واجب عینی را دارد. یكی از مشكلات آن این است؛ اگر یك راه و یك برنامه بود آدم می‌گفت می‌نشینم تحقیق می‌کنم. می‌گویند چند رشته هست كه همه این‌ها واجب است. باز در انتخاب آن‌ها آدم گیج می‌شود که كدام را انتخاب كنم؟ این یكی دیگر از مشكلاتی كه به‌قول‌معروف قوز بالا قوز می‌شود. حالا اصل آن را قبول كردن یک‌طرف، در بین این‌ها كدام رشته را انتخاب کردن طرف دیگر؛ اولاً‌ ما باید یاد بگیریم كه در زندگی این دنیا بدون سختی و خون‌دل به هدف نمی‌رسیم؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی كَبَد.[6] زندگی انسان در این عالم بدون رنج نمی‌شود. این را خدا قرار داده است. ما دنبال راحتی می‌گردیم؛ یك چیز راحتی باشد، آدم صبح برود درس و بعد هم برود چرت بزند؛ اما این‌گونه نیست؛ باید فكر كرد، آدم قدم‌به‌قدم انتخاب كند، با افكار مختلف، با هوای نفس خود، با وسوسه‌های شیطان، با گرایش‌های اجتماعی و بسیاری از چیزهای دیگر مبارزه كند؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی كَبَد. آن‌هایی كه دلشان می‌خواهد در این مسیر قدم بردارند باید خودشان را برای زحمت كشیدن و خون‌دل خوردن آماده كنند. با راحتی و با راحت‌طلبی، كاری از پیش نمی‌رود. این نکته اول.

نکته دوم این است كه باید جدی مقداری وقت صرف كنند برای اینكه دلیل وجوب آن و اولویت واجب‌هایی كه هست را تشخیص دهند. طبعاً‌ اگر خود آدم، تنها بنشیند و فكر كند بسیار بعید است که بتواند زود به نتیجه برسد. باید با این‌وآن مشورت كند، بحث كند تا مطمئن شود. در حد اطمینانی كه همه كارهای عقلائی را ما باید بر اساس آن اطمینان‌ها انجام می‌دهیم.

نکته سوم اینکه از اینكه دیگران ما را متهم كنند، سرزنش كنند که شما یك راه دیگری رفتید، شما بدعت گذاشتید، چه كار كردید، آدم از این‌ها نترسد. بعد هم اراده محكم و صد درصد داشته باشد برای اینكه این کار را ادامه دهد.

راه رسیدن به مراتب عالی ولایت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين

برای این چیزهایی كه عرض كردم، آنچه به آدم كمك می‌كند و برای مقدمات، لازم است یك حدیثی است كه من زیاد در بحث‌های خودم یادآوری می‌کنم چون خودم را خیلی تكان داده است. آن حدیث، حدیث معروفی است كه امام باقر‌سلام‌الله‌علیه به جابر بن یزید جُعْفی فرموده‌اند. این حدیث در کتاب‌های معتبر هست. جابر از اصحاب خاص امام باقر‌سلام‌الله‌علیه بود و مقامات معنوی‌ای داشت كه درست شناخته‌شده نیست. این اندازه را گفته است كه من هفتاد هزار حدیث از امام باقر‌سلام‌الله‌علیه شنیده‌ام كه اجازه نقل آن را ندارم. آن‌هایی كه نقل شده و به ما رسیده آن‌ها را اجازه داشته كه نقل كند. مطالب خاص محرمانه‌ای هم بوده كه به ایشان فرموده بودند و اجازه نداده بودند که برای دیگران نقل كند. ایشان یك چنین كسی است. ایشان عاشق اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين بود و می‌خواست به مراتب عالی ولایت اهل‌بیت برسد.

حضرت به ایشان می‌فرمایند وَاعْلَمْ بِأَنَّكَ لَا تَكُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَقَالُوا إِنَّكَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْكَ ذَلِكَ، وَلَوْ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ یَسُرَّكَ ذَلِكَ وَلَكِنِ اعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ...؛[7] تو به ولایت ما نخواهی رسید مگر اینکه این‌گونه شوی که اگر اهل شهر جمع شدند و گفتند زنده‌باد جابر! شعار دادند، اجتماع کردند که إِنَّكَ رَجُلٌ صَالِحٌ، یعنی همین که شعار می‌دهند زنده‌باد! مرده باد! اگر همه اهل شهر تو جمع شوند و یک‌صدا فریاد بكشند که زنده‌باد جابر! این اولین انسان برجسته و شایسته است! وقتی شنیدی، هیچ خوشحال نشوی؛ لَمْ یَسُرَّكَ ذَلِكَ.

می‌فرماید اگر می‌خواهی به ولایت ما برسی باید حال تو به‌گونه‌ای شود كه اگر همه اهل شهر جمع شوند و بگویند إِنَّكَ رَجُلٌ صَالِحٌ، خوشت نیاید و تأثیری در تو نگذارد؛ لَمْ یَسُرَّكَ ذَلِكَ. این یكی؛ لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَقَالُوا إِنَّكَ رَجُلُ سَوْءٍ؛ برعكس اگر جمع شدند و گفتند مرده باد جابر! مرگ بر جابر! لَمْ یَحْزُنْكَ ذَلِكَ؛ هیچ غصه‌ات نشود. نه آن زنده‌بادها تو را خوشحال كند و نه این مرده بادها تو را ناراحت كند. اصلاً بی‌تفاوت باشی؛ پس چه كنم؟! وَلَكِنِ إعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ؛ خودت را با قرآن بسنج! ببین آن‌گونه هستی كه قرآن گفته یا نه؟! اگر آن‌گونه بودی، خدا را شكر كن كه این توفیق را به تو داده است. اگر نیستی برو استغاثه و تضرع كن تا خدا به تو توفیق بدهد كه آن‌گونه شوی كه قرآن می‌فرماید. به مردم چه‌کار داری؟! بگویند زنده‌باد یا مرده باد. این زنده‌بادها و مرده بادها تو را از بهشت به جهنم می‌برد یا از جهنم به بهشت؟! حال تو باید یكسان باشد. اگر می‌خواهی اهل ولایت ما باشی باید این‌گونه شوی.

البته این هم گفتن آن آسان است ولی این یک راهی است که باید رفت و شروع كرد. آدم باید قدم‌های اولیه آن را به‌تدریج تمرین كند. این راهی كه ما در پیش داریم برای انجام تكالیفی است كه علی الفرض، این‌گونه كه من عرض كردم، یك تكالیفی است كه حكم واجب عینی را برای ما دارد، یعنی نیاز جامعه اسلامی است و به قدر كافی متصدی ندارد. ما باید تلاش كنیم و این خلأ را پر كنیم. نبود این‌ها منشأ بسیاری از مفاسد فردی و اجتماعی می‌شود. حتی ممكن است نبود این‌ها باعث این شود كه این نظام اسلامی كه بر اساس این انقلاب و هزارها خون شهید به وجود آمده از بین برود! اگر متصدیان دنبال هوای نفس خود رفتند چه خواهد شد؟! اسلام به‌گونه‌ای دیگر تفسیر می‌شود، انقلاب به‌گونه‌ای دیگر معنا می‌شود، فردا بحث می‌شود که اصلاً امام هم اشتباه كرد، بیخود با شاه و آمریكا درافتاد، اگر مذاكره كرده بود قضیه حل می‌شد. اگر این‌ها فرض شود؛ حالا اگرهای آن را شما ببینید مصداق دارد یا نه؟!

آن‌که بنده تشخیص داده‌ام این است؛ اما حتی بعد از اینکه این‌ها هم انجام گرفت، عرض كردم که در عمل این‌گونه نیست که وقتی آدم بداند، صد درصد عمل كند. هرروز آن‌قدر برای آدم موانع پیش می‌آید، شیطان موانعی را درست می‌كند و مشكلاتی را پیش می‌آورد كه نگذارد این كار ادامه پیدا كند، كاری كه اگر به ثمر برسد باعث این می‌شود که ریشه همه مفاسد و انحرافات عالم در حوزه اسلام و انقلاب برچیده می‌شود. این چیز كمی نیست. شیطان هرچه توان دارد را به كار می‌گیرد تا نگذارد این كار انجام شود.

ما باید خودمان را آماده كنیم برای اینكه هر سختی‌ای را البته اگر حرج نباشد تحمل‌کنیم، حالا خدا تكلیف حرجی را از ما نخواسته است؛ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ؛[8] ولی تا حدی كه به حرج نرسیده برای تحمل سختی‌ها آماده باشیم؛ تحمل فقر، تحمل سرزنش‌های دوستان، تحمل تهمت‌هایی كه افرادی روی سلیقه‌های مختلف به ما بزنند؛ بگویند این‌ها نه‌تنها خودشان منحرف شده‌اند بلکه نمی‌گذارند طلبه‌های دیگر هم درس بخوانند و دارند آن‌ها را هم منحرف می‌كنند و امثال این‌ها؛ چون یك چنین چیزهایی هست باید حتی‌المقدور در قدم اول سعی كنیم خود ما یقین كنیم كه این‌که می‌گوییم درست است، همین كار را باید كرد تا بتوانیم این را ادامه بدهیم. اگر از اول متزلزل باشد یُقَدِّمُ رِجْلاً و یُؤخِّرُ اُخْرَی دیگر آخرش معلوم است که چه خواهد شد. آن‌هایی كه قدم اول را محكم برداشتند خیلی از آن‌ها بعد به تزلزل افتادند! اگر آدم از اول اهل شك باشد و اینکه حالا ببینیم چطور می‌شود، هیچ طوری نخواهد شد؛ هرروز یك مشكلی پیش می‌آید و آدم بهانه‌ای درست می‌كند که از زیر بار تكلیف خارج شود. اینکه حالا چه تعدادی لازم است، اگر آن تعدادی كه لازم است را ما بفهمیم که از اول ناامید می‌شویم و می‌گوییم این كار كه شدنی نیست، پس هیچ. من باید فكر كنم که من چه کار باید بكنم؟ خدا از من چه می‌خواهد؟ من یک نفر هستم. آیا واقعاً‌ بر من واجب است که این كار را بكنم یا نه؟ طبعاً‌ چون من به صورت تنهایی نمی‌توانم این كار را بكنم باید یك زمینه‌ای باشد، استادی باشد، شاگردی باشد، برنامه‌ای باشد که نیازهای اولیه آدم را رسیدگی كنند. اگر این‌ها شد حجت بر آدم تمام می‌شود كه باید این كار را ادامه بدهم. آن جاست که آدم باید خودش را برای تحمل سختی‌ها، تهمت‌ها، بدبینی‌ها و دهان‌کجی‌ها آماده كند؛ اینکه چپ‌چپ به آدم نگاه كنند، بگویند این‌ها انحرافی هستند، این‌ها دانشگاهی هستند، این‌ها چنین هستند، چنان هستند، همه این‌ها را باید تحمل كرد. البته آدم سعی كند بیخود سوژه‌ای دست دیگران ندهد و به‌گونه‌ای رفتار نكند كه مورد اتهام قرار بگیرد اما یك چیزهایی ضروری است که اگر آدم تحمل نكند و اقدام نكند اصلاً‌ كار پیش نمی‌رود. آن‌قدر ضرورت آن‌که آدم باید خودش آمادگی پیدا كند. اگر حرجی داشته باشد واجب نیست و خدا از ما حرج نخواسته است؛ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ.[9] مشقت اگر به حرج رسید تكلیف نیست. حالا اگر یك كسانی فداكاری كنند و حرج را تحمل كنند آن یك حساب دیگری است؛ اما تكلیف نیست. بعد تلاش كنیم صادقانه درباره آن فكر كنیم، با دیگران كه تجربه‌ای دارند مشورت كنیم، بپرسیم این كار چگونه است؟ منافع آن چقدر است؟ این مهم‌تر است یا آن؟ در این رشته‌ها كدام؟ البته با صبر و حوصله؛ انتظار نداشته باشیم از یک نفر که پرسیدیم و پنج دقیقه وقت صرف كردیم مسئله حل شود. تا آنجا كه راه احتیاط باز است و هنوز تكلیف برای ما كاملا‌ً مشخص نشده، احتیاط كنیم. وقتی یقین پیدا كردیم، یقین منظور یقین عرفی است، مثل همه اعتمادهایی كه آدم به كارها و تكالیف شرعی خود پیدا می‌کند، یقین منطقی كه ثبوت محمول برای موضوع ضروری باشد و سلب از آن ممتنع، آن را من نمی‌گویم؛ همین‌که آدم مطمئن باشد، باید کار را شروع کنیم.

توسل صادقانه به اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين؛ راهگشای حل مشکلات

برای اینكه بتوانیم این اندازه خودمان را آماده كنیم و این راه را پیش ببریم احتیاج به یك چیز دیگری داریم كه خدا وسیله آن را در اختیار ما قرار داده است اما متأسفانه ما قدر آن را نمی‌دانیم! آن چیست؟ توسل به اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين، گدایی در خانه حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌عليها. این كار، كار دین است، كار هوس نیست. باید برویم بگوییم بی‌بی جان! ما نوكر شما هستیم و اینجا مهمان شما هستیم. هر چه بی‌لیاقت هستیم شما به بزرگواری خودتان ما را راهنمایی بفرمایید و به ما كمك كنید تا بتوانیم این راه را پیش ببریم. اگر فكر كنیم که با اراده و همت خودمان می‌توانیم با همه این مشكلات مواجه شویم طولی نمی‌كشد كه ناامید می‌شویم، سر ما به سنگ می‌خورد، می‌بینیم كاری از پیش نبرده‌ایم و هنری نکرده‌ایم. خیلی بزرگ‌تر از ما كارهای کوچک‌تری انجام دادند و تا كمك اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين نبود به جایی نرسیدند.

امروز اگر می‌بینید ما شخصی را در مقام رهبری داریم كه بزرگ‌ترین كارهای عالم را به‌تنهایی دارد انجام می‌دهد به بركت توسل به اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين و مخصوصاً تشرّف به مسجد جمكران و توسل به وجود مقدّس ولی عصر‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف است. ما باید بدانیم که به كمك آن‌ها و یك گوشه چشمی که به ما بكنند بسیاری از مشكلات ما حل می‌شود، بسیاری از موانع از سر راه ما برداشته می‌شود؛ اما صادقانه، نه اینكه به همه‌چیز خودمان متكی شویم و حالا می‌گوییم حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌عليها شما هم یك عنایتی داشته باش! صادقانه بدانیم که كار اصلی، دعای ایشان است. اگر ایشان از خدا بخواهد خدا روی ایشان را زمین نمی‌اندازد.

توسل به ولی عصر‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف یعنی آقا! شما بیایید برای ما دعا بفرمایید و از خدا بخواهید که خدا به ما كمك كند تا كار ما پیش برود. معلوم نیست که دعای ما از سقف هم بالاتر برود اما دعای شما همه آسمان‌ها را طی می‌کند و به عرش الهی می‌رسد و كمتر از یك لحظه اثر خودش را هم می‌گذارد. اگر شما یك گوشه چشمی بكنید همه كارهای ما درست می‌شود؛ اما به شرطی كه صادقانه بگوییم و واقعاً گدایی كنیم نه اینكه دل ما به همه باشد، از همه كمك بگیریم، به خودمان متكی باشیم و حالا یك چیزی هم گفته باشیم. این تعارف است. آن‌ها آن اندازه می‌فهمند كه ما كجا راست می‌گوییم و كجا تعارف می‌کنیم. گاهی مهمان که به خانه آدم می‌آید می‌گوییم آقا! منزل خودتان است، هر وقت تشریف بیاورید قدم شما بر چشم! ولی یك مقدار زیادتر که بنشیند خسته می‌شویم و می‌گوییم چه زمانی می‌رود؟ مزاحم ما است! به زبان می‌گوییم جان ما فدای شما! قدم شما روی چشم! تعارف است. توسلات ما تعارف نباشد و گدایی واقعی باشد.

برکات نذر صلوات برای سلامتی امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف

دو روز پیش یك استاد دانشگاه در اتاق ما در مؤسسه بود. ایشان گفت من این كار را به دوستانی پیشنهاد كردم؛ گفتم نذر كنید این كار را انجام بدهید. كار سبكی هم هست و خیلی سنگین نیست، اگر انجام نشد هر لعنی می‌خواهید به من بكنید! این را یك استاد دانشگاه می‌گفت، آخوند نبود. گفت من تابه‌حال سخت‌ترین حاجت‌هایی داشته‌ام، نذر کرده‌ام که اگر حاجت من روا بشود دویست مرتبه برای سلامتی امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف صلوات بفرستم. نشده که تابه‌حال این نذر را كرده باشم و حاجت من برآورده نشده باشد.

ما كه گوشت و پوست و وجود ما از نان امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف است و افتخار ما انتساب به ایشان است، از گدایی كردن پیش صاحبان این راه تنبلی نكنیم. توسل ما هم تعارف و همین‌که برویم آنجا یك سری خم‌کنیم و بگوییم ارادت داریم نباشد؛ صادقانه بفهمیم که هیچ كاری از دست خودمان برنمی‌آید و بفهمیم كه آن‌ها اگر از خدا بخواهند حتماً‌ این كار خواهد شد.

وَفَّقَنَا اللهُ وَ إیَّاکُمْ

وَالسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ


[1]. نجم، 39.

[2]. نجم، 39 و 40.

[3]. حجر، 3.

[4]. فرقان، 44.

[5]. آل‌عمران، 104.

[6]. بلد، 4.

[7]. تحف العقول، تصحیح علی‌اکبر غفاری، ص 284 ـ 286.

[8]. مائده، 6.

[9]. بقره، 185.