سکولاریسم پنهان؛ تهدیدی پنهان برای انقلاب اسلامی

در مسجد كاظم‌بیك بابل
تاریخ: 
سه شنبه, 13 ارديبهشت, 1384

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام، مخصوصاً شهید عزیزمان آیت‌الله مطهرى‌رضوان‌‌الله‌‌علیه، ‌‌‌‌صلواتى اهدا مى‌‌‌‌كنیم.

خدا را شكر مى‌‌‌‌كنم كه توفیق عنایت فرمود در این محفل نورانى به حضور شما عزیزان، سروران و ‌‌‌‌علاقه‌مندان به ولایت، تشرف حاصل كردم و فرصتى شد كه چند دقیقه‌‌‌‌اى اوقات شریف شما را بگیرم. ‌‌‌‌احتیاج به این ندارد كه توضیح بدهم که این مجلس براى چه تشكیل شده و چه شخصیتى از دست ما رفته ‌‌‌‌و سال‌‌‌‌ها و بیش از یك ربع قرن است كه در سوگ او نشسته‌ایم. برگزارى این مجالس، یك اظهار قدردانى ‌‌‌‌و شكرگزارى نسبت به چنین كسانى است كه عمر عزیز خودشان را براى خدمت به اسلام و مسلمین فدا ‌‌‌‌کرده‌اند و نشانه‌‌‌‌اى از حق‌‌‌‌شناسى شما مردم پاك، خداجو و حقیقت‌طلب است. این بنده ناچیز هم به ‌‌‌‌سهم خودم از این‌همه عواطف مذهبى و پاك شما تشكر مى‌‌‌‌كنم.

دیدگاه‌ها و نظریات مختلف در خصوص دین

در این فرصت‌‌‌‌ها انسان اگر سعى كند مقدارى از آنچه این شخصیت عظیم، به عالم اسلام و مسلمین اهدا كرد یاد ‌‌‌‌و بازگو شود فكر مى‌‌‌‌كنم روح ایشان از همه چیز بیشتر شاد شود لذا موضوع بحثى كه مورد توجه‌‌‌‌ام است این است كه ما و به‌خصوص جوان‌‌‌‌ها و ‌‌‌‌نوجوان‌‌‌‌هایمان در این باره بیشتر فكر كنیم كه اصلاً دین چه مقوله‌‌‌‌اى است، درباره دین چه نظریاتى وجود دارد و ما باید چه نظرى ‌‌‌‌را انتخاب كنیم و بعد از انتخاب، با تمام وجود در راه تحقق آن تلاش كنیم.

الف) دیدگاه علمی نبودن دین

گروهى از مردم هستند- ‌‌‌‌متأسفانه چنین افرادى در بین جامعه شناسان زیاد دیده مى‌‌‌‌شوند و در كتاب‌‌‌‌هاى جامعه‌‌‌‌شناسى هم مطرح ‌‌‌‌مى‌‌‌‌شود -كه معتقدند دین و یك سلسله اساطیر و سحر و جادو از یك مقوله هستند؛ مقولاتى هستند كه علمى نیستند و با علم، ‌‌‌‌قابل‌اثبات نیستند. یك عقایدى هستند که در زمان‌‌‌‌هاى دور، به‌خصوص پیش از ‌‌‌‌دوران مدرنیته، به دلایلى در بین مردم رواج داشته و اندكى از بقایایش هم بعد از دوران مدرنیته ‌‌‌‌باقى مانده است. این‌ها سه مرحله از یك مقوله هستند؛ یك مقوله، اساطیر است؛ یك مقوله، سحر و جادو است و یك ‌‌‌‌مقوله هم دین است. آنچه بین این‌ها مشترك است این است كه كسانى معتقد باشند كه غیر از این عواملى ‌‌‌‌كه قابل شناخت با حس است عامل دیگرى از یك عالم دیگرى كه ناشناخته است وجود دارد و در این ‌‌‌‌عالم تأثیر می‌کند؛ یا منشأ پیدایش این عالم شده و یا در تدبیر و تغییرات این عالم اثر دارد. اساطیر به ‌‌‌‌نحوى این را بیان مى‌‌‌‌كنند كه توأم با عقاید شرك‌‌‌‌آمیز است؛ اعتقاد به خدایان گوناگون. خوشبختانه در كشور ‌‌‌‌ما این‌گونه چیزها خیلى رواج ندارد.

عقاید اساطیرى در اروپا به‌خصوص از یونان سرچشمه گرفته است؛ ازجمله اینکه ‌‌‌‌خدایان متعدد با هم ازدواج مى‌‌‌‌كنند، جنگ مى‌‌‌‌كنند، با هم اختلاف دارند، هر كدام یك گوشه‌‌‌‌اى از عالم ‌‌‌‌را اداره مى‌‌‌‌كنند و چیزهایى از این قبیل. حالا یا مرحله سحر و جادو را ‌‌‌‌مقدم بدارد یا مرحله دین را، مرحله تکامل‌یافته‌اش این است كه سعى مى‌‌‌‌كنند تأثیراتى از این عقاید در همین عالم به ظهور برسد، یك ‌‌‌‌سلسله علومى است که به نام علوم غریبه نامیده مى‌‌‌‌شود و عمده‌‌‌‌اش همان مسئله سحر و جادوست كه یك ‌‌‌‌كسانی روى یک عقایدى یك كارهایى را انجام مى‌‌‌‌دهند، یك چیزهاى نامربوطى را با هم تركیب مى‌‌‌‌كنند، ‌‌‌‌طلسم‌‌‌‌هایى تهیه مى‌‌‌‌كنند، اذکار و اورادی می‌گویند و معتقدند كه این‌ها منشأ آثارى در این عالم مى‌‌‌‌شود، دو ‌‌‌‌نفر را با هم مهربان مى‌‌‌‌كند یا برعکس، میان زن و شوهر را به هم مى‌‌‌‌زند، ایجاد اختلاف مى‌‌‌‌كند، موجب ‌‌‌‌مرگ كسى مى‌‌‌‌شود، موجب بچه‌دار شدن كسى مى‌‌‌‌شود. بین این‌ها یك رابطه علمى وجود ندارد، یك ‌‌‌‌كارهایى مى‌‌‌‌كنند و مى‌‌‌‌گویند این‌ها منشأ اثر شده است. کم‌وبیش یك آثارى هم دیده مى‌‌‌‌شود. توجیه آن‌ها این است ‌‌‌‌كه این‌ها در اثر تلقین است و آن‌ها واقعاً تأثیرى ندارد، این تلقین‌‌‌‌هاست كه این اثرها را مى‌‌‌‌كند. به‌هرحال این هم ‌‌‌‌یك مرحله‌‌‌‌اى به دنبال اساطیر است و درنهایت صورت تکامل‌یافته‌اش دین است كه غیر از این اعتقادات، ‌‌‌‌یك سلسله دستورالعمل‌‌‌‌ها و مناسكى هم دارد، تعیین مى‌‌‌‌شود كه این‌ها آثار خوبى هم در زندگى دارد، یك ‌‌‌‌سلسله توصیه‌‌‌‌هاى اخلاقى است، ترساندن مردم از عواقب كارهاى بد و امیدوار كردن به عواقب كارهاى ‌‌‌‌خوب؛ اسم این‌ها را دین مى‌‌‌‌گذارند؛ این كار را بكن چون خوب است تا به بهشت بروى، این كار را نكن چون به جهنم ‌‌‌‌مى‌‌‌‌روى. یك سلسله امور اخلاقى كه معمولاً این توصیه‌‌‌‌ها توصیه‌‌‌‌هاى مفیدى در جامعه است اما بر این ‌‌‌‌اساس كه به قول آقایان پایه علمى ندارد؛ مى‌‌‌‌گویند خدا این‌ها را گفته، به پیغمبر نازل كرده ولى این علمى ‌‌‌‌نیست. علمى آن است كه ما بتوانیم روی آن تجربه كنیم. ما هر وقت توانستیم پیغمبرى را تجربه كنیم این ‌‌‌‌علمى مى‌‌‌‌شود. ما كه ادعا نداریم پیغمبر بشویم و كس دیگری هم نمى‌‌‌‌گوید هركسى بخواهد مى‌‌‌‌تواند ‌‌‌‌پیغمبر بشود، ما راجع به این تجربه‌‌‌‌اى نداریم، هیچ علمى هم این را با یك دلیلى كه قابل ‌‌‌‌دیدن و قابل لمس باشد اثبات نمى‌‌‌‌كند. مى‌‌‌‌گویند خدا به ما این حرف را القا كرده، اگر این‌ها را عمل كنید به بهشت ‌‌‌‌مى‌‌‌‌روید، اگر آن‌گونه عمل كنید به جهنم مى‌‌‌‌روید. این سه مرحله از یك مقوله‌‌‌‌ هستند و به قول آقایان یك ‌‌‌‌سلسله اعتقادات غیرعلمى هستند. منظور از علمى یعنى چیزى كه بشود با حسشان اثبات كنند. این ‌‌‌‌یك بینش راجع به دین است.

نتیجه نگرش غیرعلمی بودن دین

به دنبال این كسانى معترض مى‌‌‌‌شوند كه در دوران مدرنیته، بشر درصدد این ‌‌‌‌است كه همه چیز را با علم اثبات كند، باید با این چیزهاى غیرعلمى مبارزه كرد، باید آن‌ها را دور انداخت، ‌‌‌‌این‌ها براى زندگى مضر است و بر این اساس كسانى كه افراطى هستند مثل ماركسیست‌‌‌‌ها، مى‌‌‌‌گویند اصلاً باید با این عقاید و با این ‌‌‌‌مناسك مبارزه كرد. این عبارت آن‌ها معروف است كه دین، ‌‌‌‌افیون اجتماع است!

یكى از اساتید دانشگاه ما در دوران جمهورى اسلامى گفته بود كه من بیش از ماركس ‌‌‌‌مى‌‌‌‌گویم؛ ماركس، نیمه‌‌‌‌اى از حقیقت را گفت كه دین، افیون جامعه است؛ من مى‌‌‌‌گویم دین، افیون حكومت و ‌‌‌‌جامعه است! البته ایشان عضو یك جمعیتى است كه اسم اسلام را هم یدك مى‌‌‌‌كشد! این یك گرایش ‌‌‌‌است که باید با دین مبارزه كرد و اصلاً دین، افیون است، مردم را تخدیر مى‌‌‌‌كند و نمى‌‌‌‌گذارد حقایق را به‌وسیله علم ‌‌‌‌فرابگیرند.

ب)سمبلیک و نمادین بودن دین

یك عده دیگر یك مقدار معتدل‌‌‌‌تر هستند. آن‌ها این اصل را قبول می‌کنند که بالاخره دین و جادو و ‌‌‌‌اساطیر از یك باب هستند، این حرفى است كه بسیارى از جامعه شناسان بر آن اتفاق دارند؛ این‌ها بعد ‌‌‌‌از پذیرفتن این مطلب، مى‌‌‌‌گویند دین خیلى هم چیز بدى نیست و در یك مرحله خیلى هم خوب بوده است، آن وقتى ‌‌‌‌كه بشر هنوز دسترسى به علوم جدید نداشته و نمى‌‌‌‌توانسته مطالب علمى را با ابزارهای علمى اثبات كند با همین دستورات دینى نیازى از بشر رفع می‌شده، یك مشكلاتى از بشر حل مى‌‌‌‌شده و ‌‌‌‌یك آرامشى پیدا می‌کرده‌اند. الآن هم هنوز این نقشش را به‌کلی از دست نداده است.

آن‌هایی كه خیلى بهتر و معتدل‌‌‌‌تر ‌‌‌‌هستند مى‌‌‌‌گویند این یك نیاز روانى براى انسان است. لزومى ندارد كه نیاز روانى به‌وسیله مطالب علمى ‌‌‌‌برطرف شود. گاهى انسان یك نیازهاى روانى دارد كه با یك چیزهاى خیالى هم رفع مى‌‌‌‌شود. خوب هم هست دیگر، بالاخره نیاز انسان برطرف مى‌‌‌‌شود؛ مى‌‌‌‌گویید نه؟ این شعرایى كه این شعرها را مى‌‌‌‌گویند یا این ‌‌‌‌خیالات را مى‌‌‌‌بافند بعضی از شعرهاى خیلى مبالغه‌‌‌‌آمیز، تشبیهات عجیب‌وغریب، مثلاً باد را مخاطب قرار ‌‌‌‌مى‌‌‌‌دهد که اى باد صبا! تو كه بر كوى محبوب من مى‌‌‌‌گذرى سلام من را به محبوبم برسان! پیداست که باد ‌‌‌‌نه چیزى مى‌‌‌‌فهمد و نه سلام و پیامى به كسى مى‌‌‌‌رساند و نه كسى این پیام را مى‌‌‌‌شنود اما او با همین چیزها ‌‌‌‌دلش آرام مى‌‌‌‌شود، شاد مى‌‌‌‌شود، آرامش پیدا می‌کند. بسیارى از شعرها از همین مقوله است.

این‌ها مى‌‌‌‌گویند ‌‌‌‌این چیز بدى نیست؛ به‌هرحال گاهى دل انسان تنگ مى‌‌‌‌شود و با همین چیزها هم دلتنگى‌اش رفع مى‌‌‌‌شود، ‌‌‌‌خب چه عیبی دارد؟! لزومى ندارد كه بگوییم حتماً یك مطلب علمى باید باشد و واقعاً ثابت شود كه باد، ‌‌‌‌پیامى را مى‌‌‌‌شنود و آن پیام را مى‌‌‌‌رساند؛ نه، این یك باب دیگرى است. دین هم از این باب است که انسان یك ‌‌‌‌نیازهاى روانى دارد، گاهى یك فشارهایى به او وارد مى‌‌‌‌شود و با همین مطالب دینى مشكلش حل ‌‌‌‌مى‌‌‌‌شود ولو علمى نیست، یعنى با دلایل حسى نمى‌‌‌‌شود اثبات كرد اما این حُسن را دارد كه یك آرامشى ‌‌‌‌براى بعضى از افراد ایجاد مى‌‌‌‌كند. خب بگذارید كسانى به این وسیله، آرامش خودشان را تأمین كنند؛ ‌‌‌‌چه عیبى دارد؟! براى این‌ها دیگر این مسئله که چه دینى خوب است و چه دینى بد، كدام حق است و كدام باطل، ‌‌‌‌دیگر این حرف‌‌‌‌ها دیگر مطرح نیست چون حق و باطل انعکاس‌دهنده یك واقعیت هستند. ادعا داشته باشند كه ما داریم یك ‌‌‌‌واقعیتى را براى شما تبیین می‌کنیم، اگر درست مطابق واقع بود مى‌‌‌‌گوییم حق است و اگر مطابق واقع نبود ‌‌‌‌مى‌‌‌‌گوییم باطل است؛ اما لسان ادبیات و شعر و دین و این‌ها این لسان واقع ‌نمایی نیست، لسان آرام كردن ‌‌‌‌احساسات و عواطف است، یك نوع ارضاء احساسات است.

حالا همین‌جا بین پرانتز یک اشاره كنم به ‌‌‌‌اینكه امروز در بین بعضى از مكاتب فلسفى غرب، این گرایش رواج پیدا كرده كه زبان دین، غیر از زبان ‌‌‌‌واقعیت است. اصلاً براى زبان دین یك زبان خاصى قایل هستند و بر آن فلسفه‌‌‌‌هایى بافته شده و ‌‌‌‌مكتب‌‌‌‌هایى به وجود آمده است. حالا این را بین پرانتز اشاره كردم كه كسانى كه با این مطالب آشنا هستند بدانند که ‌‌‌‌به كجا مربوط مى‌‌‌‌شود. طبعاً این‌ها صحبتشان این نیست كه اثبات كنند که یك دینى درست است و از این ‌‌‌‌پیروى كنیم و آن دین، باطل است. این‌ها معتقدند از هر راهى که شما توانستید احساساتتان را ارضاء كنید و ناآرامى‌‌‌‌هایتان را ‌‌‌‌برطرف كنید خوب است ولو بت‌پرستی باشد! این‌ها نسبت به همه ادیان یك نظر مساوى دارند؛ ادیان هیچ ‌‌‌‌فرقى با هم نمى‌‌‌‌كند، ابزارى براى یك آرامشى است که هم با بت‌پرستی پیدا مى‌‌‌‌شود، هم با حج خانه خدا، هم با ‌‌‌‌نماز شب پیدا مى‌‌‌‌شود و هم با مراوده‌‌‌‌ بودایى‌‌‌‌ها یا هندوها، همه‌‌‌‌اش خوب است. خوب است یعنى از این ‌‌‌‌جهت كه این فایده را براى انسان دارد ولى واقعیتى در كار نیست، نه بت، كارى مى‌‌‌‌كند و نه العیاذبالله خداى ‌‌‌‌اسلام. فقط همین است كه یك آرامشى پیدا مى‌‌‌‌شود. این هم یك نظر درباره دین است.

ج) حقیقی و ماورای حس بودن دین

حالا نظرهاى ‌‌‌‌فرعی‌اش را دیگر درز مى‌‌‌‌گیرم. بالاخره یك نظر دیگر هم آن است كه ما راجع به دین معتقدیم؛ ‌‌‌‌معتقدیم که وجود خدا یك وجود حقیقى است، خیال نیست. علم هم به آنچه با چشم و با ‌‌‌‌ابزار حسى و آزمایشگاهى اثبات مى‌‌‌‌شود منحصر نیست. ما حقایقى داریم كه عقل ما ناچار است بپذیرد و هیچ عاقلى ‌‌‌‌نمى‌‌‌‌تواند آن‌ها را ندیده بگیرد، حسى هم نیست مانند قضایاى منطقى، اجتماع نقیضین محال است، نقیض ‌‌‌‌موجبه كلیه، سالبه جزئیه مى‌‌‌‌شود یا قضایاى ریاضى و چیزهاى دیگر؛ خیلى از مسائل ریاضى است كه ‌‌‌‌اصلاً وجود خارجى هم ندارد اما معادلات و محاسباتى است و بزرگان ریاضى دنیا این‌ها را قبول ‌‌‌‌دارند درحالی‌که حسى هم نیست. فرض كنید محاسبات بى‌‌‌‌نهایت‌‌‌‌ها كه همه دنیا مورد قبولشان است و چیزهایى از این قبیل. پس علمى، تنها آن ‌‌‌‌چیزی نیست كه با چشم دیده شود و با ابزار آزمایشگاهى اثبات شود. یك چیزهایى هم هست که خود عقل مى‌‌‌‌فهمد. حالا چه چیزهایى است كه عقل مى‌‌‌‌فهمد خود این‌ها یك رشته‌‌‌‌اى از ‌‌‌‌رشته‌‌‌‌هاى فلسفه است به نام معرفت‌‌‌‌شناسى كه معرفت‌‌‌‌هاى ما از چه راه‌‌‌‌هایى پیدا مى‌‌‌‌شود؟ كدامش درست است و ‌‌‌‌كدامش نادرست است؟ چه اندازه‌‌‌‌اى اعتبار دارد؟ و بالاخره كسانى كه پیرو این نظریه هستند كه خدا ‌‌‌‌حقیقت دارد، می‌گویند معرفت انسان نسبت به خدا از راه چشم پیدا نمى‌‌‌‌شود اما از راه عقل پیدا مى‌‌‌‌شود. ‌‌‌‌راه‌‌‌‌هاى دیگرى هم هست. بعضى راه فطرت را هم یك راه مستقلى مى‌‌‌‌دانند. شهود قلبى هم هست. حالا ‌‌‌‌وارد آن موضوعات نشویم. بالاخره راه شناخت حقیقت، فقط حس نیست. علم هم منحصر به دستاوردهاى ‌‌‌‌تجارب حسى نیست. منطق هم علم است، ریاضیات هم علم است، این‌ها هم از راه حس اثبات نمى‌‌‌‌شود. ‌‌‌‌فلسفه الهى هم علم است و از راه حس اثبات نمى‌‌‌‌شود. ما خدا را از راه براهین عقلى اثبات مى‌‌‌‌كنیم. ‌‌‌‌

به‌هرحال این‌ها معتقدند كه واقعیت، منحصر به واقعیت‌‌‌‌هاى حسى نیست. واقعى‌‌‌‌ترین واقعیت‌‌‌‌ها كه واقعیت ‌‌‌‌بخش هر واقعیتى است خداست. این را با برهان عقلی می‌فهمیم و به دنبالش موجودات مخلوق هم تنها چیزهایى نیست كه با حس ‌‌‌‌درك مى‌‌‌‌شوند. موجوداتى هم هستند كه حس به آن نائل نمى‌‌‌‌شود. حتى امروز فیزیكدان‌‌‌‌ها به چیزهایى ‌‌‌‌معتقدند كه ادراك حسى به آن‌ها نائل نمى‌‌‌‌شود؛ مسئله میدان ‌‌‌‌و فوتون‌‌‌‌ها و خیلى چیزهاى دیگری كه امروز ‌‌‌‌در فیزیك اثبات مى‌‌‌‌شود این‌ها قابل اثبات حسى نیست، با چشم هم دیده نمی‌شود. حتى خود الكترون هم با چشم دیده ‌‌‌‌نمى‌‌‌‌شود و از آثارش مى‌‌‌‌فهمیم. حالا وارد این‌ها نشویم. به‌هرحال دانستنى‌‌‌‌ها به آنچه با چشم ‌‌‌‌مستقیماً دیده مى‌‌‌‌شود منحصر نیست. آثارش را هم وقتى مى‌‌‌‌فهمیم و عقل حكم مى‌‌‌‌كند به اینكه باید پدیده مؤثرى باشد كه ‌‌‌‌این آثار از آن پدید مى‌‌‌‌آید این هم علم است. خب اگر ما بخواهیم این‌ها را بررسى كنیم و در یك جلسه ‌‌‌‌اثبات كنیم كه آن نظریه‌‌‌‌ها باطل است و این نظریه، حق است طبیعى است كه این میسر نیست و نه شما ‌‌‌‌آمادگى شنیدن چنین حرف‌‌‌‌هایى را دارید كه برای شما توضیح واضحات است.

مراقب لالایی دشمن باشید!

الحمدلله خدا به بركت انبیا، ‌‌‌‌به بركت ائمه اطهارسلام‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین، به بركت علما و اخیراً به بركت خون‌‌‌‌هاى شهدا، راه را براى ما باز ‌‌‌‌كرده است كه بدانیم این حق است، خرافات نیست، اساطیر نیست، سحر و جادو نیست، خیالات نیست؛ ‌‌‌‌وجود خدا، وجود روح، وجود فرشتگان، این‌ها حقایق است و به دنبال این‌ها وظایفى است كه خود خدا ‌‌‌‌براى بندگان تعیین كرده است. آن‌ها هم حقیقت دارد. ما كه به این‌ها معتقدیم باید مواظب باشیم كه در گفتگوها و ‌‌‌‌محاورات و تعاملات فکری‌ای كه با دیگران داریم یك وقت خدایى نكرده تحت تأثیر آن حرف‌‌‌‌ها واقع ‌‌‌‌نشویم و حقیقت خودمان را فراموش كنیم كه متأسفانه بعضى از كسانى كه در این علومى ‌‌‌‌كه دستاورد غرب است و به‌خصوص در جامعه‌‌‌‌شناسى، وقتی متبحر مى‌‌‌‌شوند تحت تأثیر همان حرف‌‌‌‌ها واقع مى‌‌‌‌شوند و کم‌کم گرایش به این پیدا مى‌‌‌‌كنند كه این مسائلی كه به‌ عنوان دین مطرح مى‌‌‌‌شود و در قرآن گفته شده این‌ها ‌‌‌‌مطالب سمبلیك است و واقعیتی ندارد؛ این‌ لالایی‌ها را گفته‌اند تا شما خوابتان ببرد! متأسفانه این گرایش کم‌وبیش در ‌‌‌‌بسیارى از روشنفكران ما هم پیدا شده است.

‌‌‌‌ما كه معتقدیم که دین حقیقت دارد و ‌‌‌‌آنچه انبیا و به‌خصوص پیغمبر اسلام‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله آورده‌اند حقیقتى است كه از طرف خدا به آن‌ها وحی شده و آن‌ها هزاران ‌‌‌‌زحمت کشیده‌اند تا آن‌ها را به ما فهمانده‌اند و طى هزاران سال آن‌ها را در جامعه نهادینه کرده‌اند و خون امیرالمؤمنین و خون سیدالشهدا و سایر ائمه اطهار و شهدا براى همین‌‌‌‌ها ریخته ‌‌‌‌شده است؛ براى اینكه من و شما حقیقت را بشناسیم- در زیارت سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه مى‌‌‌‌خوانیم: خدایا! امام حسین خون دلش را بذل كرد، در راه تو داد، هدیه ‌‌‌‌كرد تا مردم را از گمراهى نجات بدهد؛ بَذَلَ مُهجَتَهُ فیكَ لِیستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وحَیرَةِ الضَّلالَةِ؛ - ما كه از بركت این فداكارى‌‌‌‌ها اسلام را شناختیم، تشیع را شناختیم و ‌‌‌‌حقیقت را شناختیم ما چه كار باید بكنیم؟ عکس‌العمل ما در مقابل دین چیست؟ دین چه نقشى در ‌‌‌‌جامعه ما دارد؟

دیدگاه‌های مختلف در خصوص نقش دین در زندگی انسان

آن مذاهب و گرایش‌‌‌‌هاى دیگر خیلى به ما ربطى ندارد، الحمدلله ما از این‌ها ‌‌‌‌گذشته‌ایم و شك و شبهه‌‌‌‌اى نداریم كه دین، حقیقت دارد؛ اما اینکه حقیقت دارد آمده چه كار كند؟! ما چه كمبودى ‌‌‌‌داشتیم كه دین آمده آن را جبران كند؟! در این زمینه باز گرایش‌‌‌‌هاى مختلفى وجود دارد. عمدتاً ما دو گرایش را ‌‌‌‌مطرح مى‌‌‌‌كنیم که دو تا قطب است. گرایش‌‌‌‌هاى دیگرى که وجود دارند بعضى به این قطب و بعضى به آن قطب نزدیک‌تر هستند.

الف) جدا بودن دین از سایر مسائل زندگی دنیا

یك عده معتقدند كه دین، هر دینى كه اسمش دین است و به آن معتقد هستند، اساساً این آمده براى ‌‌‌‌اینكه رابطه انسان را با خدا تنظیم كند. خدا گفته من هستم، من را عبادت كنید، نماز بخوانید، روزه بگیرید، در ‌‌‌‌مقابل نعمت‌‌‌‌هایى كه به شما دادم شكرش را به این صورت به جا بیاورید یا اگر مى‌‌‌‌خواهید نعمت‌‌‌‌تان را زیاد ‌‌‌‌كنم و حاجاتتان را برآورده كنم این كارها را انجام بدهید؛ بنابراین كسانى كه بخواهند با خدا رابطه داشته ‌‌‌‌باشند و از ارتباطات ویژه خدا بیش از آنچه همه مردم استفاده مى‌‌‌‌كنند استفاده كنند باید دین داشته باشند، ‌‌‌‌نماز بخوانند، روزه بگیرند و سایر مناسكى كه در ادیان، تشریع شده است. اصل رسالت دین همین است اما سایر ‌‌‌‌مسائل هیچ ربطى به دین ندارد. آن یك حوزه‌‌‌‌هاى دیگرى است. بعضى حوزه فلسفه است، بعضى ‌‌‌‌حوزه علم است، بعضى حوزه ادبیات است، بعضى حوزه هنر است. در هر حوزه‌‌‌‌اى باید سراغ ‌‌‌‌متخصصان خودش رفت. شما هیچ‌وقت برای اینكه بگویید غزلیات حافظ بهتر است یا سعدى، ‌‌‌‌مى‌‌‌‌روید از پیغمبر سؤال كنید؟! چون این‌ها ربطی به دین ربطى ندارد. دین براى این نیامده كه ادبیات را بگوید. آن یك ‌‌‌‌حوزه دیگرى است، متخصصان خاصى دارد و باید به آن‌ها مراجعه كرد. دین هیچ‌وقت نیامده بگوید که من ‌‌‌‌آمده‌ام بگویم كدام غزل بهتر است، كدام شعر زیباتر است. به همین دلیل، دین ربطى به اقتصاد هم ندارد. ‌‌‌‌دین آمده فقط رابطه شما را با خدا تنظیم كند اما اینکه چه معامله‌‌‌‌اى باید انجام داد و چه معامله‌‌‌‌اى نباید انجام ‌‌‌‌داد این‌ها ربطى به دین ندارد. کلک در کار خدا نیست. نمی‌خواهیم که شكر خدا را به جا بیاوریم و پرستش خدا بكنیم؛ مى‌‌‌‌خواهیم زندگی‌مان ‌‌‌‌را اداره كنیم. اینکه از چه راهى بهتر مى‌‌‌‌شود پول درآورد و بهتر زندگى را رفاه بخشید، این‌ها ربطى به دین ندارد. انسان ‌‌‌‌باید زرنگ باشد، درس بخواند، خودش هم زرنگ باشد، یك مقدار كلك و این‌ها هم بلد باشد تا بتواند ‌‌‌‌خوب پول دربیاورد. دین هم دارد، مى‌‌‌‌رود نمازش را هم موقع خودش مى‌‌‌‌خواند و عبادتش را هم انجام ‌‌‌‌مى‌‌‌‌دهد. حالا هر دینى که دارد طبق لوازمش. این دیگر ربطى به مسائل اقتصاد ندارد. به طریق اولى هیچ ‌‌‌‌ربطى به حكومت ندارد. دین مى‌‌‌‌گوید پرستش خدا بكن، حكومت مى‌‌‌‌گوید دلمان مى‌‌‌‌خواهد فلان كس ‌‌‌‌بر ما حكومت كند، از او اطاعت كنیم، اصلاً هر کسی را که دلمان مى‌‌‌‌خواهد انتخاب مى‌‌‌‌كنیم، چه ربطى به خدا دارد؟! چه ‌‌‌‌ربطى به دین دارد؟! و بعضى‌‌‌‌ها حتى دامنه‌‌‌‌اش را گسترش مى‌‌‌‌دهند و مسائل خانوادگى را هم از دین جدا می‌کنند؛ اگر پرسیده شود انسان با چه كسى ‌‌‌‌ازدواج كند؟ با چه كسانى مى‌‌‌‌شود ازدواج كرد؟ با چه كسانى نمى‌‌‌‌شود؟ میگویند حداكثر آن‌هایی كه علم مى‌‌‌‌گوید ‌‌‌‌ازدواجشان غالباً مثلاً به بى‌‌‌‌باری و این‌ها منجر مى‌‌‌‌شود این‌گونه ازدواج‌‌‌‌ها را نكنید وگرنه دیگر هرگونه ازدواجى شد باشد، مادر باشد، خواهر باشد، عمه باشد، هر كه مى‌‌‌‌خواهد باشد! محرم و نامحرم و این ازدواج حلال ‌‌‌‌است و آن حرام است و این حرف‌‌‌‌ها دیگر ربطى به دین ندارد! اگر علم یك جایى را ثابت كرد كه این ازدواج ‌‌‌‌ضرر دارد خب چون علم گفته نمى‌‌‌‌كنیم اما اگر نگفت دیگر معنا ندارد که بگوییم خدا گفته این حلال است و این حرام ‌‌‌‌است؛ چه ربطى به خدا دارد؟! این مسائل، مسائل دنیاست. دین فقط رابطه انسان با خداست و ‌‌‌‌اگر عالم آخرتى باشد آن عالم اما سایر مسائلی كه عمده مسائل زندگى انسان را تشكیل مى‌‌‌‌دهد هیچ ‌‌‌‌ربطى به دین ندارد.

شما وقتى مریض مى‌‌‌‌شوید سراغ دین مى‌‌‌‌روید كه به شما بگوید مثلاً خدایى نكرده ‌‌‌‌اگر آپاندیس دارید باید چه كار كنید؟ خب دكتر می‌روید و جراحى می‌کند. چه ربطی به دین دارد؟! این حوزه ربطى به دین ندارد.

این‌همه مكاتب نقاشى و هنرهایى كه هست، این مكتب بهتر است یا آن؟! یك كسى ذوقش این مكتب را بهتر ‌‌‌‌مى‌‌‌‌پسندد، این‌گونه نقاشى‌‌‌‌هایى كه در اقتباس از طبیعت است، این‌ها را انسان خوش‌‌‌‌ترش مى‌‌‌‌آید. بعضى‌‌‌‌ها هم هستند که نقاشى‌‌‌‌هاى مدرنى كه هیچ ربطى به طبیعت ندارد و گیج‌کننده است و انسان نمى‌‌‌‌فهمد كه اصلاً ‌‌‌‌این نقاشى‌‌‌‌ها چیست و این هنرها را براى چه درست کرده‌اند را بیشتر می‌پسندند. هنرهاى مدرن را دیده‌اید که یك شكل‌‌‌‌هایى درست ‌‌‌‌مى‌‌‌‌كنند كه كلى انسان باید فكر كند تا احتمال بدهد که این را براى چه درست کرده‌اند؟ یك كسانى ذوق ‌‌‌‌این‌ها را دارند و از هنرهایى كه اقتباس از طبیعت دارد خوششان نمى‌‌‌‌آید. مى‌‌‌‌گویند خب خود طبیعت هست دیگر، ‌‌‌‌هنر باید یك چیزى باشد كه خلاقیت در آن باشد، یك چیز نویى در آن باشد. خب این‌ها سلیقه‌‌‌‌هاست. باید ‌‌‌‌بروند از دین سؤال كنند كه این نقاشى خوب یا آن نقاشى؟! این اصلاً حوزه‌‌‌‌اش از حوزه دین جداست.

‌‌‌‌مى‌‌‌‌گویند به همان دلیل كه حوزه هنر یا حوزه پزشكى از دین جداست، اقتصاد و سیاست و حكومت هم از ‌‌‌‌دین جداست. دین فقط همان است كه نماز بخوان، روزه بگیر، حالا شما که شیعه هستید عزادارى هم بكن، ‌‌‌‌سینه هم بزن. دیگر ربا بخورند یا نخورند این حرف‌‌‌‌ها چیست؟! این‌ها چه ربطى به دین دارد؟! باید دید که از چه ‌‌‌‌راهى می‌شود بهتر پول درآورد؛ مردم خودشان عقل دارند، مى‌‌‌‌فهمند که چه كار باید بكنند. اگر به یك جایى رسید كه براى عموم مردم ضرر داشت خب دولت آن را قانونمند مى‌‌‌‌كند، قانون مى‌‌‌‌گذارد كه این كار را نكنید. ‌‌‌‌آن دولت كار مردم است، كار انسان‌‌‌‌هاست، ربطى به دین ندارد. این یك گرایش است که بعد از پذیرفتن این‌که دین، حق است، خدا درست است، پیغمبر درست است، مطالبى كه در دین آمده همه‌‌‌‌اش نمادین نیست، ‌‌‌‌سمبلیك نیست، واقع‌نما است، حقیقت را بیان مى‌‌‌‌كند، بعد از همه این‌ها مى‌‌‌‌گویند حوزه دین یك بخش ‌‌‌‌كوچكى از زندگى انسان است. بقیه حوزه‌‌‌‌هاى زندگى انسان براى علوم، فلسفه‌‌‌‌ها، هنرها و این‌هاست. این ‌‌‌‌یك گرایش است.

ب) برنامه داشتن دین برای تمام بخش‌های زندگی انسان

یك گرایش دیگر این است كه دین حق دارد درباره همه حركات و سكنات انسان امرونهی كند. همان هنرى كه شما گفتید، گاهى دین به خاطر مصالحى بعضى‌‌‌‌هایش را ممكن است منع كند و بگوید نه، ‌‌‌‌این كار را نكنید! ضرر نكنید! ممكن است بعضى از موسیقى‌‌‌‌ها را تحریم كند و بگوید این كار را نكنید! شما ضررهایش را ‌‌‌‌نمى‌‌‌‌فهمید اما یك ضررهایى دارد كه بعد در روح شما پیدا مى‌‌‌‌شود و بالاخره آثارش ‌‌‌‌ در عالم آخرت حاصل مى‌‌‌‌شود.

 دین می‌گوید بت‌پرستی نكنید! این كار خوبى نیست؛ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ.[1] آن‌ها ‌‌‌‌مى‌‌‌‌گویند دین فرقى نمى‌‌‌‌كند؛ چه بت‌پرستی باشد و چه اسلام باشد، چه فرقى دارد؟! این‌ها مى‌‌‌‌گویند دین، ‌‌‌‌حق و باطل دارد. آن‌هایی كه حق است یك دستوراتى دارد که باید حتماً عمل كرد و نباید مخالفت كرد. حوزه ‌‌‌‌دین هم گسترش دارد و تمام سطوح زندگى انسان را مى‌‌‌‌تواند فرابگیرد و درباره همه چیز بگوید که حلال است ‌‌‌‌یا حرام، مجاز هستید انجام بدهید یا مجاز نیستید.

سکولاریسم چیست؟!

این دو تا گرایش در بین طرفداران ادیان هست. آن‌هایی كه ‌‌‌‌مخالف‌ هستند که هیچ. آن گرایشى كه مى‌‌‌‌گوید حوزه دین یك حوزه محدودى از زندگى انسان است كه ‌‌‌‌مشخصه‌‌‌‌اش تنظیم رابطه انسان با خداست و حداكثر بگویید خدا و آخرت، حالا اگر آخرتى باشد، این گرایش را ‌‌‌‌سكولاریسم مى‌‌‌‌گویند یعنى حوزه دین، جدا از حوزه دنیا؛ جدا كردن حوزه دین از حوزه مسائل ‌‌‌‌جدى زندگى. دین، خوب است اما همان اندازه كه شعر خوب است، ادبیات خوب است. یك محققى، یك ‌‌‌‌نابغه‌‌‌‌اى، یك سیاستمدارى گاهى هم دلش مى‌‌‌‌خواست آواز بخواند، گاهى هم دلش مى‌‌‌‌خواهد یك فال ‌‌‌‌حافظ بگیرد- العیاذبالله- گاهى هم یك كسى دلش مى‌‌‌‌خواهد یك صفحه قرآن بخواند. بعضى‌‌‌‌ها یك ‌‌‌‌موسیقى‌‌‌‌هایى را خوششان مى‌‌‌‌آید، بعضى‌‌‌‌ها هم از صدای قرآن خوششان مى‌‌‌‌آید. خوب است، هر ‌‌‌‌جور دوست دارد عمل كند اما اینكه یك واجباتى هست و حتماً باید عمل كرد و در مسائل زندگى هم ‌‌‌‌مقید بود كه مبادا كار ما مخالف دین باشد، مبادا حرامى مرتكب شویم و این‌ها دیگر مورد قبول این آقایان ‌‌‌‌نیست.

بررسی اندیشه سکولاریسم

سكولاریست‌‌‌‌ها مى‌‌‌‌گویند این‌ها جاى دین نیست؛ اینکه مردم نماز بخوانند و روز یكشنبه به كلیسا بروند دین ‌‌‌‌دارند؛ اما اینکه چه حرام و چه حلال است، با چه كسى ازدواج كن و با چه كسى نكن، این‌ها دیگر ربطى به دین ‌‌‌‌ندارد. تازه امروزه بسیارى از كلیساها ازدواج با همجنس را تجویز مى‌‌‌‌كنند! كشیش‌‌‌‌هایى هستند که همجنس‌‌‌‌‌باز هستند و ازدواج را براى خودشان جایز نمى‌‌‌‌دانند. در دین مسیحیت ازدواج براى كشیش‌‌‌‌ها جایز نیست و ‌‌‌‌كشیش‌‌‌‌ها و به‌خصوص اسقف‌‌‌‌ها و کاردینال‌ها باید تا آخر عمر مجرد زندگى كنند ولى بسیارى از این‌ها ‌‌‌‌همجنس‌باز هستند! این را چه كار مى‌‌‌‌كنید؟ چرا؟ مى‌‌‌‌گویند این یك امر دنیایى است، سلیقه‌‌‌‌اى است، ‌‌‌‌یك كسى این‌گونه دلش مى‌‌‌‌خواهد، مخصوصاً آن‌هایی كه تابع مكتب لیبرالیسم اخلاقى هم هستند می‌گویند آزادی است و ‌‌‌‌هر كس هر جور دلش مى‌‌‌‌خواهد. اگر به آن‌ها گفته شود این كار بد است، گناه است، عرش خدا به لرزه درمی‌آید؛ قاه‌قاه می‌خندند و می‌گویند این‌ها شوخى است! ‌‌‌‌این‌ها چه ربطى به خدا دارد؟! اگر گفته شود حكومت باید از طرف خدا تعیین شود؛ می‌گویند خدا چه كار به حكومت دارد؟! ما باید ‌‌‌‌رأى بدهیم و حکومت را انتخاب كنیم، چه ربطى به خدا دارد؟! اگر گفته شود قانون باید از طرف خدا وضع شود؛ می‌گویند ای‌بابا! مردم هر چه دوست ‌‌‌‌دارند مى‌‌‌‌روند رأى مى‌‌‌‌دهند و قانون مى‌‌‌‌شود. فردا تغییر سلیقه دادند، فكرشان تغییر كرد قانون عوض ‌‌‌‌مى‌‌‌‌شود. اینکه خدا یك چیزى گفته و این قانونِ خدایى است و همیشگی است، این‌ها شوخى است. این را ‌‌‌‌گرایش لیبرالیستى مى‌‌‌‌گویند. این گرایش بعد از قرون وسطی به دلایلى در اروپا رواج پیدا كرد كه حالا من بحث ‌‌‌‌تاریخى براى شما نمى‌‌‌‌خواهم بگویم.

خطر رخنه تفکر لیبرالیسم در انقلاب اسلامى ایران

امروز روشنفكران ما، یا در اثر خودباختگى، وقتى تاریخ اروپا و نوشته‌‌‌‌هاى آن‌ها را ‌‌‌‌مى‌‌‌‌خوانند دلشان مى‌‌‌‌خواهد شبیه آن‌ها شوند یا دستورى از ماوراى مرزها به ‌‌‌‌آن‌ها مى‌‌‌‌رسد که این افكار را ترویج كنند چون تنها چیزى كه مى‌‌‌‌تواند انقلاب اسلامى ایران را از پا دربیاورد ‌‌‌‌همین فكر است. اگر بخواهید بگویید که اصل دین دروغ است این ملت زیر بار این حرف‌ها نمى‌‌‌‌رود. این ملت ‌‌‌‌در طول تاریخ‌‌‌‌شان ثابت کرده‌اند که خون مى‌‌‌‌دهند اما دست از امام حسین‌علیه‌‌السلام برنمى‌‌‌‌دارند. نمى‌‌‌‌شود گفت امام ‌‌‌‌حسین‌علیه‌‌السلام دروغ است، خدا دروغ است، پیغمبر دروغ است؛ اما مى‌‌‌‌شود بگویند که امام حسین‌علیه‌‌السلام را دوست بدار، برو در ‌‌‌‌حسینیه و تکیه، شب تا صبح هم سینه بزن اما كارى به مسائل اجتماع نداشته باش! دینت را داشته باش! ‌‌‌‌در مسائل اجتماعى و سیاسى هم در معقولات دخالت نكن! هر چه مى‌‌‌‌خواهى برو سینه بزن تا خسته بشوى! ‌‌‌‌قرآن بخوان! حفظ كن! تجوید قرآن و هر چه دوست دارى، مثل اینكه كسى دوست داشته باشد مثنوى ‌‌‌‌حفظ كند؛ خب چه عیبى دارد؟! خب برو هر چه دلت مى‌‌‌‌خواهد عمل كن! اما اگر بخواهید در مسائل ‌‌‌‌جدى حكومت دخالت كنید و قانون و ممنوع و جایز و حلال و حرام و این حرف‌‌‌‌ها، ابداً!

انقلاب اسلامی؛ ‌‌‌‌انقلابی سكولاریستى یا ضد سكولاریستى؟!

ما امرمان دایر به این دو تا قطب است. بعد از اینكه پذیرفتیم اسلام دین حق است، یا باید بگوییم ‌‌‌‌حوزه دین فقط مسجد و حسینیه است، نماز بخوان و سینه بزن؛ یا باید بگوییم حوزه دین همه چیز امور انسان ‌‌‌‌است و اگر خدا گفت جان بدهى باید بدهى؛ وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَیهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِكُمْ مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٌ مِنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا یوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَیرًا لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِیتًا.[2] دین مى‌‌‌‌گوید اگر خدا گفت ‌‌‌‌جان بده، بگو چشم! مالت را بده؛ چشم! این كار حلال است؛ چشم! آن كار حرام است و نكن؛ چشم! حالا هر کسی هر كدام از این ‌‌‌‌گرایش‌‌‌‌ها را قبول كند، این انقلاب براى چه به وجود آمد؟! آیا این انقلاب یك انقلاب ‌‌‌‌سكولاریستى بود یا ضد سكولاریستى بود؟! امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه كه علیه رژیم شاه قیام كرد براى چه قیام كرد؟! ‌‌‌‌تاریخچه‌‌‌‌اش را مى‌‌‌‌دانید که قیام امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه از كجا شروع شد؟!

در معرض خطر قرار گرفتن یک حکم اسلام؛ سرآغاز نهضت حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه

دولت عَلم یك مصوبه‌‌‌‌اى گذرانده بود، یك قانون ‌‌‌‌جدیدى براى انتخابات مجلس وضع کرده بود، مواد یك سلسله آیین‌نامه‌ها را عوض كرده بود ازجمله اینكه ‌‌‌‌نمایندگان مجلس لازم نیست مسلمان باشند و لازم نیست به قرآن قسم بخورند و هر کسی هر دینى که دارد به ‌‌‌‌كتاب خودش قسم بخورد. یك توجیهى هم داشت و مى‌‌‌‌گفت بالاخره شما مى‌‌‌‌گویید اقلیت‌‌‌‌ها هم یک نماینده در مجلس داشته باشند، مى‌‌‌‌گویید یعنى آن‌ها هم بیایند به قرآن قسم بخورند؟! ‌‌‌‌شما یك وقت در قانون مى‌‌‌‌گویید همه باید به قرآن قسم بخورند، یك استثناء هم قائل مى‌‌‌‌شوید مگر ‌‌‌‌نماینده‌‌‌‌هاى اقلیت‌ها. خب ما یکجا مى‌‌‌‌گوییم لزومى ندارد به قرآن قسم بخورند، به كتاب مقدس ‌‌‌‌خودشان قسم بخورند؛ یا چند تای دیگر از موادى كه در این آیین‌نامه براى انتخابات مجلس گنجانیده شده بود. ‌‌‌‌

ژرف‌نگری امام‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه در مقابل ساده‌اندیشی دیگران

كسى چندان نفهمید كه این تغییرات براى چیست. تصور همه بر این بود که حالا یک اصلاحاتى است. امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه با آن فراست خدادادی‌ای كه ‌‌‌‌داشت گفت این مقدمه براى تضعیف دین و براى رسمیت بخشیدن به بعضى از مذاهب ساختگى ‌‌‌‌یعنى بهاییت است، فردا هم مى‌‌‌‌خواهند بگویند این هم یك مذهب است، كتابى دارد باید به كتاب خودش ‌‌‌‌قسم بخورند. این قدم اول است براى اینكه مى‌‌‌‌خواهند دین محو شود. اعلامیه داد و سخنرانى كرد و ‌‌‌‌نهضت شروع شد. نهضت سر چه شروع شد؟! از اینكه یك حكم اسلام در معرض خطر قرار گرفت!

انقلاب اسلامی؛ خط بطلانی بر تفکر سکولاریسم

‌‌‌‌سراسر عمر امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه از گفته‌‌‌‌هایش، نوشته‌‌‌‌هایش، سخنرانى‌‌‌‌هایش و وصیت‌نامه‌اش، همه این‌ها پر است از ‌‌‌‌اینكه ما براى اسلام قیام كردیم، اسلام را باید نگه‌داریم، هر چه داریم از اسلام داریم، دشمنان ما از اسلام ‌‌‌‌تیر خوردند. تکیه‌کلام امام در تمام این مراحل، همه‌‌‌‌اش اسلام بود و اسلام. آن وقتى كه مى‌‌‌‌خواست مردم و علما ‌‌‌‌را تحریك كند مى‌‌‌‌گفت به داد اسلام برسید! من براى اسلام احساس خطر مى‌‌‌‌كنم! این بالاترین ‌‌‌‌خطر بود. آن اسلامى كه امام مى‌‌‌‌گفت اصلاً اشكالش سر یك كار حكومتى بود و امام در این جهت تابع ‌‌‌‌مرحوم مدرس بود که می‌فرمود دیانت ما عین سیاست ماست، سیاست ما عین دیانت ماست. آن شعارى كه مرحوم ‌‌‌‌مدرس داد امام آن شعار را تحقق بخشید. اصلاً این انقلاب براى این تحقق پیدا كرد. همه حرف‌ها سر این بود که قوانین اجتماعی اسلام باید پیاده شود یعنی خط بطلان روی سکولاریسم. درواقع این انقلاب برای نفی سکولاریسم به وجود آمد.

هوشیار باشید! اسلام در خطر است!

اما امروز ما شاهد هستیم کسانی که مقاماتی دارند و فکر آن‌ها طراح بسیارى از سیاست‌هاست، در مدح سکولاریسم کتاب می‌نویسند! استقبال هم می‌کنند. بسیاری از احزاب هم ایده‌‌‌‌آلشان همان سكولاریسم است. بسیارى از مسئولان هم كمرنگ، همین مطلب ‌‌‌‌را تكرار مى‌‌‌‌كنند. ممكن است به این صراحت نگویند كه من و شما ساده بفهمیم. یك مقدار دقت مى‌‌‌‌خواهد كه انسان ‌‌‌‌بفهمد كه چه مى‌‌‌‌گویند. گاهى گفته مى‌‌‌‌شود که دوران حاكمیت دین گذشته است و تنها راهى كه براى بشر باقى ‌‌‌‌مانده است لیبرالیسم است؛ آخرین نقطه‌‌‌‌اى كه عقل بشر به آن رسیده حكومت دموكراسى لیبرال است و ‌‌‌‌چیزهایى از این قبیل. خب مردم ساده چه مى‌‌‌‌دانند که دموكراسى لیبرال یعنى چه؟ آخرین نقطه یعنى چه؟ ‌‌‌‌راه دیگرى وجود ندارد یعنى چه؟ یعنى حكومت امام زمان هم لیبرالیسم است؟!

ما چه كاره هستیم؟!

 ما باید ‌‌‌‌این مبنا را از اینجا روشن كنیم که ما چه كاره هستیم؟! این انقلاب را حق مى‌‌‌‌دانیم و مبناى اصلى این انقلاب كه ‌‌‌‌نفى سكولاریسم است را قبول داریم یا خودمان هم طرفدار سكولارها هستیم؟! اگر نیستیم این سؤال مطرح می‌شود که پس چرا ‌‌‌‌این فكر اندک‌اندک در بین بعضى از روشنفكران ما و متأسفانه در بعضى از دولتمردان ما پیدا شده و اگر ‌‌‌‌جلوی آن گرفته نشود چه خواهد شد؟!

شرط بقای فكر صحیح اسلامى در جامعه

اجمالاً یكى از عوامل مهم در این‌که فكر صحیح اسلامى در جامعه باقى بماند و ارزش‌‌‌‌هاى ‌‌‌‌اسلامى محترم باشد، این‌ است که مسئولان از عمق دلشان باور داشته باشند و خودشان گرایش سكولاریستى ‌‌‌‌نداشته باشند. چه كنیم که مسئولان این‌گونه باشند؟ كلیدش دست شماست. اگر شما یك ‌‌‌‌مسئول سكولاریست را انتخاب كردید دیگر آن‌وقت انتظار نداشته باشید كه آن حافظ دین شما، حافظ انقلاب ‌‌‌‌شما و حافظ ارزش‌‌‌‌هاى شما باشد. او فكرش این است كه باید این‌ها را از بین برد، این‌ها مزاحم است، این‌ها مانع ‌‌‌‌پیشرفت است، مانع توسعه است، اگر توسعه مى‌‌‌‌خواهید باید لیبرال باشید؛ لیبرال باشید یعنى چه؟! یعنى به آهستگى باید ‌‌‌‌با دین خداحافظى كنید! اِاِ! در جمهورى اسلامى، مسئولش مى‌‌‌‌گوید باید با دین خداحافظى ‌‌‌‌كنید؟! خب اگر به این صراحت مى‌‌‌‌گفت که دیگر من و شما فریب نمى‌‌‌‌خوردیم به او رأى بدهیم. یك مقدار ‌‌‌‌دقت مى‌‌‌‌خواست كه آن‌هایی كه در لفافه گفت چه بود و بعد چه كرد!

انتخابات؛ آزمایش بزرگ تاریخى

به‌هرحال، امروز من و شما در آستانه ‌‌‌‌یك آزمایش بزرگ تاریخى هستیم که آیا واقعاً گرایش سكولاریستى را قبول داریم و مى‌‌‌‌خواهیم دین از دنیا ‌‌‌‌جدا باشد؟! مى‌‌‌‌خواهیم همه چیز تابع رأى مردم و انتخاب باشد؟! یا معتقدیم قانون خدا حاكم است و مردم ‌‌‌‌حق ندارند برخلاف رأى خدا قانون وضع كنند؟! ما انقلاب كردیم تا دین حاكم شود نه آراء یک‌مشت اراذل و ‌‌‌‌اوباش خودخواه و شهوت‌پرست! اگر دین هست باید فكر این باشیم که كسى را شناسایى كنیم و به ‌‌‌‌كرسى بنشانیم كه به فكر دین باشد، درصدد این باشد که دین مردم را حفظ كند، آب از جوى رفته را به ‌‌‌‌جوى برگرداند.

اینجا صحبت این‌که فلانى فكر اقتصادی‌اش بهتر است یا فلانى فكر بین‌المللی‌اش بهتر است ‌‌‌‌یا فلانى فكر هنری‌اش بهتر است، صحبت این حرف‌ها نیست. صحبت اصل دین است. برای ما و شما واجب شرعى است ‌‌‌‌كه در انتخابات شركت كنیم به دلایل متعددى که یكى از دلایلش هم امر ولى امر مسلمین است، هم امر امام ‌‌‌‌و هم امر ولی‌فقیه؛ دلایل دیگری هم دارد ولى فرصتی نیست عرض کنم و واجب است با تمام تلاشمان سعى ‌‌‌‌كنیم كسى را انتخاب كنیم كه درد دین داشته باشد. اگر او سركار آمد در پرتو این، همه چیز پیدا مى‌‌‌‌شود.

فراموش شدن دین؛ ریشه مشکلات جامعه

‌‌‌‌این ناهنجارى‌‌‌‌هایی كه در كشور هست همه براى ضعف دین است؛ رشوه‌خواری‌ها، دزدى‌‌‌‌ها، اختلاس‌‌‌‌ها، ‌‌‌‌تبعیض‌ها، رانت‌خواری‌ها؛ این‌ها براى دین است یا براى بى‌‌‌‌دینى ماست؟! كسى که دین‌دار بود یا با فكر ‌‌‌‌خودش و یا به كمك مشاورانش آن وقت مى‌‌‌‌فهمد که چگونه باید راه مصالح جامعه را پیدا كرد؛ اما وقتى دین ‌‌‌‌نباشد، فكر جیب خودش است، فكر احزاب و كسانى كه با او ائتلاف كردند، كسانى كه از ‌‌‌‌او قول گرفتند که چند تا وزیر از ما باید در كابینه‌‌‌‌ات باشد تا به تو رأى بدهیم. تا این بندوبست‌ها را نكنند به ‌‌‌‌جایى نمى‌‌‌‌رسند. این است كه تا آخر، وزیر هم مى‌‌‌‌خواهد استعفا بدهد مى‌‌‌‌گوید اگر او استعفا بدهد من هم ‌‌‌‌استعفا مى‌‌‌‌دهم! قول دادم كه این وزیر از فلان گروه باید در كابینه من باشد!

وقتى رهبر انقلاب مى‌‌‌‌فرماید این شخص یك كار ‌‌‌‌براى اسلام نكرده و بعضى از كارهایش صددرصد ضد اسلام است، طرف انگارنه‌انگار که كسى چیزى ‌‌‌‌گفته! بعد وقتی‌که افكار عمومى تحریک مى‌‌‌‌شود و او مجبور مى‌‌‌‌شود استعفا بدهد تازه آقا مى‌‌‌‌گوید اگر او ‌‌‌‌استعفا بدهد من هم استعفا مى‌‌‌‌دهم! همان کسی که بعضى از كارهایش، به تصدیق رهبر كشور صددرصد ضد اسلام است ولى ‌‌‌‌سر پستش باقى ماند و بر مسند وزارت تكیه داده بود! چرا؟! چون عهد و پیمان اولیه بود كه از فلان حزب و ‌‌‌‌فلان گروه باید شما چند تا وزیر داشته باشید و ازجمله اینکه این وزیر باید باشد.

این‌ها را مى‌‌‌‌خواهید انتخاب ‌‌‌‌كنید؟! همین‌‌‌‌ها هستند كه مصالح جامعه‌تان را تأمین و دین شما را حفظ مى‌‌‌‌كنند؟! بگردید كسى را پیدا ‌‌‌‌كنید كه درد دین داشته باشد؛ همان چیزى كه این انقلاب براى آن تحقق پیدا كرد؛ همان چیزى كه خون ‌‌‌‌مطهرى‌‌‌‌ها براى آن ریخته شد، بهشتى‌‌‌‌ها براى آن به شهادت رسیدند، رجایى‌‌‌‌ها براى آن به شهادت ‌‌‌‌رسیدند، باهنرها براى آن شهید شدند. همه حرف‌‌‌‌ها سر این بود كه آن‌ها مى‌‌‌‌خواستند دین، حاكم بشود ولی ‌‌‌‌مخالفان‌‌‌‌شان دوست نداشتند.

پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم مى‌‌‌‌دهیم كه عزت اسلام و مسلمین را روزافزون ‌‌‌‌بفرما!

ما را به وظایفمان آشنا بفرما!

در انجام وظایف موفق بدار!

هر كس براى دین تو خدمت مى‌‌‌‌كند او را ‌‌‌‌یارى كن!

كسانى كه دین را تضعیف مى‌‌‌‌كنند آن‌ها را رسوا كن!

پروردگارا! قلب مقدس ولى عصرارواحنافداه را از همه ما ‌‌‌‌خشنود بفرما!

روح امام و شهدا و شهید عزیزمان، استاد مطهری را با انبیا و اولیا محشور بفرما!

به ما توفیق قدردانى از ‌‌‌‌نعمت این نظام مقدس جمهورى اسلامى و كارگزارانى كه خدمت به اسلام مى‌‌‌‌كنند را عنایت بفرما!

عاقبت ‌‌‌‌امر ما ختم به خیر بفرما!

والسلام علیكم و رحمه‌‌‌‌الله


[1]. حج، 30.

[2]. نساء، 66.