بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام صلواتى اهدا میکنیم.
قبل از هر چیز فرارسیدن سالروز شهادت حضرت صدیقه كبرى، فاطمه زهراسلاماللهعلیها را به پیشگاه مقدس ولى عصرارواحنافداه، مقام معظم رهبرى و همه علاقهمندان به اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین تسلیت و تعزیت عرض مىكنیم و از خداوند متعال درخواست مىكنیم كه دست ما را در دنیا و آخرت از دامان ایشان كوتاه نفرماید.
تشریففرمایی عزیزان را به این مركز كه منزل دوم خودشان است خوشآمد عرض مىكنم. امیدوارم كه خداوند متعال به همه ما توفیق بدهد كه در همه مراحل و اوقات زندگى به انجام وظایفمان و آنچه موجب رضاى خدا است كه طبعاً موجب سعادت دنیا و آخرت خودمان هم خواهد بود موفق باشیم.
در این مناسبتهایی كه پیش مىآید همه ما یك وظیفه الهى داریم كه بیشتر جنبه عاطفى دارد كه به یاد مصیبتهاى اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین باشیم، عزادارى كنیم و اشك بریزیم؛ ولى این یك بُعد كوچك قضیه است. سرّ اینکه این همه تأكید شده كه در چنین ایامى به یاد آن بزرگواران باشیم، در مَشاهدشان حضور پیدا كنیم، زیارت بخوانیم و سایر مراسمى كه به عنوان اداى احترام و بزرگداشت انجام مىگیرد، سرّ اصلیاش این است كه ما با توجه به این حوادث، براى زندگى خودمان و آیندهمان درس بگیریم.
در آخر زیارت وارث سیدالشهداصلواتاللهعلیه كه همه ما با آن زیارت آشنا هستیم عرض میکنیم یا لَیتَنِی كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ مَعَكُمْ؛ این فراز از زیارت، اشاره به همین نكته دارد كه در كربلا، یك عده مسلمان بودند كه بعضىهایشان حتى در ركاب امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه جنگیده بودند ولى حاضر شدند بیایند خون پسر پیغمبرصلیاللهعلیهوآله را بریزند! اگر ما آن زمان در كربلا بودیم آیا جزو آن 72 نفر بودیم یا جزو آن 30 هزار نفر یا 120 هزار نفر؟! آنهایی كه آمدند امام حسینعلیهالسلام را كشتند آنها هم مسلمان بودند، نمازخوان بودند، روزهبگیر بودند، به جبهه رفته بودند و حتی خیلىهایشان معلول جنگى بودند! عمر سعد وقتى مىخواست لشكرش را براى جنگ با سیدالشهداصلواتاللهعلیه حركت بدهد گفت یا خَیل الله إركبى و بالجَنة أبشرى؛ اى سوارهنظامان خدا! سوار شوید، حركت كنید و بروید امام حسین را بكشید و بشارت باد بر شما به بهشت! صبح عاشورا نماز جماعت خواند، خودش امامت كرد، لشكریانش هم پشت سر او اقتدا كردند و نماز جماعت خواندند، بعد هم رفتند امام حسینعلیهالسلام را كشتند كه به بهشت بروند! ما كه زیارتنامه مىخوانیم و میگوییم یا لَیتَنِی كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ مَعَكُمْ یعنى داریم به خودمان تلقین مىكنیم كه باید خودمان را بهگونهای بسازیم كه اگر در روز عاشورا بودیم، طرف آن 72 نفر مىرفتیم نه طرف 30 هزار یا 120 هزار نفر جمعیت که امام حسینعلیهالسلام را بكشیم و به بهشت برویم! این زیارتها را که مىخوانیم و این گریهها را که مىكنیم براى این است كه خودمان را بهگونهای بسازیم كه حسینى بشویم وگرنه صرف گریه كردن فایدهاى ندارد.
در نقلها هست كه حتى عمر سعد هم به حال حضرت زینبسلاماللهعلیها گریه كرد! آیا گریه عمر سعد به حالش فایدهاى داشت؟! این گریهها وقتى فایده دارد كه یك عامل محرّكى براى ما بشود براى اینکه خودمان را حسینى بسازیم؛ یعنى آنچنان آماده كنیم كه اگر یك جمعى در یك گوشهاى 70 نفر هستند و در مقابلشان 120 هزار نفر جمعیت، همه هم مسلمان و نمازخوان، ما بتوانیم حق را بشناسیم، بفهمیم حق با چه كسى است و گول جمعیت و سیاهیلشکر را نخوریم.
این همه زیارتها را که مىخوانیم براى همین نكته است وگرنه این زیارت خواندنها چه فایدهاى براى امام حسینعلیهالسلام یا براى دیگران دارد؟! یعنى فكر مىكنید امام حسینعلیهالسلام یا اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین خیلى كِیف مىكنند از اینکه ما بگوییم امام حسین، قربانت بروم و برایشان گریه كنیم؟! از این خیلى خوشحال مىشوند كه طرفدار دارند؟! آنها اگر هم خوشحال مىشوند از این خوشحال مىشوند كه ما به بهشت برویم، ما اصلاح بشویم، نه اینکه خوشحال میشوند از اینکه طرفدار و گریه كن دارند! اینها حرفهای بچهگانهای است.
اگر پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله و فاطمه زهراسلاماللهعلیها از گریه كنندگان فرزندشان امام حسینعلیهالسلام خوشحال مىشوند براى این است كه مىبینند در این گریه كردن، راهى براى نجات و براى هدایت آنهاست، نه صرف اینکه حالا چون دلش براى بچه من سوخته، من هم حالا شفاعتش مىكنم! اینها كه حرفهای بسیار عوامانهای است. شأن آنها بسیار اجلّ از اینها است. آنها هدفى جز این ندارند كه انسانهای دیگر را هدایت كنند، آنها را از بدبختى دنیا و از آتش جهنم نجات بدهند و به راه خدا نزدیك كنند و به سعادت برسانند. آنها هدفى غیر از این نداشتند. اگر كشته شدهاند براى همین كشته شدهاند. اگر خوشحال هم مىشوند از این جهت خوشحال مىشوند كه یك كسى هدایت بشود، یك كسى با خدا بیشتر آشنا بشود، یك كسى از منجلاب فساد نجات پیدا كند، از شرّ شیطان و هواى نفس و شهوات نجات پیدا كند؛ از این خوشحال مىشوند.
ما هم این مراسمها را كه مىگیریم براى این است كه ببینیم اهداف آنها چه بود، چه موجب این شد كه مردمى، این را درست تصور كنید؛ مردمى كه در پستترین وضع زندگى به سر مىبردند؛ امیرالمؤمنینعلیهالسلام در نهجالبلاغه وضع عرب را و پیش از ظهور پیغمبر اسلامصلیاللهعلیهوآله بیان فرمودهاند. دیگر از این پستتر زندگى نمىشد! مردمى بودند كه زندگیشان به برادركشى، تجاوز به اموال دیگران و غارت كردن اموال دیگران مىگذشت؛ زندگیشان با این مىگذشت! آنقدر افكار خرافى و جاهلانه بر آنها حاكم بود كه دختران جوان پاك و معصوم خودشان را به دست خودشان زندهبهگور مىكردند! یك چنین مردمى بودند! یك نفر آمد اینها را از این حضیض ذلت به اوج سعادت رساند و از اینها ملتى ساخت كه در طول تاریخ نمونه بودند. در ظرف مدت كوتاهى آنچنان عزتى پیدا كردند كه قدرتهاى بزرگ در مقابل آنها خضوع كردند. مگر عمر پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله بعد از رسالتشان چقدر بود؟ حضرت بعد از نبوتشان 23سال در این عالم زندگى كردند، كمتر از آن دورانى كه از انقلاب ما تا به حال گذشته است! در این فرصت، این مردمى كه اینقدر پست بودند را به آن اوج عزت رساندند. حالا حضرت از دنیا رفته است و هنوز بدن مبارکشان دفن نشده مردم آمدند بناى مخالفت با دستورات ایشان را گذاشتند! هنوز ایام عزای ایشان نگذشته بود آمدند درِ خانه دخترش، آن كسى را كه پیغمبرصلیاللهعلیهوآله از طرف خدا به جانشینى خودش تعیین كرده بود ایشان را کشانکشان زیر شمشیر برهنه بردند تا از ایشان بیعت بگیرند! چرا اینگونه شد؟! چطور مىشود که آدمیزاد اینگونه بشود؟! بعد هم با فرزند بزرگ فاطمهسلاماللهعلیها امام حسنعلیهالسلام آنگونه كردند؛ بعد هم امام حسینعلیهالسلام را به شهادت رساندند؛ چرا اینگونه شد؟!
ما اگر عزادارى مىكنیم براى این است كه خودمان را بهگونهای بسازیم که اگر به جاى مسلمانهاى آن وقت بودیم دیگر ما با اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین اینگونه رفتار نكنیم. این مراسم و این عزادارىها و این گریه کردنها براى این است. آیا ما اینگونه هستیم؟! آیا ما مطمئن هستیم كه اگر در زمان پیغمبرصلیاللهعلیهوآله بودیم، بعد از رحلت پیغمبر نمىرفتیم با اصحاب سقیفه بیعت كنیم؟! آن وقتی كه میدیدیم على هست و دو، سه نفر، در مقابلش هم خِیل مسلمانها رفتند رأى دادند و براى پیغمبر جانشین تعیین كردند، ما كدام طرف مىرفتیم؟! آیا خودمان را ساختهایم؟!
اگر بخواهیم خودمان را بسازیم، گذشتهها که گذشته، حالا اول كار است؛ به نام خدا؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم؛ امروز مىخواهیم از داستان دختر پیغمبرصلیاللهعلیهوآله عبرت بگیریم، یك برنامهاى براى خودمان بچینیم که اگر روزى داستان سقیفه تكرار شد ما جزو سقیفهاىها نباشیم؛ چه كنیم؟! باید ببینیم چه موجب این شد كه آنها اینگونه منحرف بشوند. اگر آن عامل در ما هم هست آن را از خودمان دور كنیم. اگر آنها یك كمبودى داشتند كه به آن فتنه مبتلا شدند ما حالا كه فرصت داریم آن كمبود را جبران كنیم. آنهایی كه این داستان را راه انداختند، یعنى مسیر اسلام را عوض كردند، یعنى آنهایی كه خون به دل زهراسلاماللهعليها كردند كه اگر ایشان را نمىزدند و پهلوی ایشان را نمىشكستند هم شاید از غصه دق مىكرد! چه موجب این شد؟!
بدون شك، بعضى از گروههایی بودند، البته ازنظر شماره زیاد نبودند كه اساساً ایمانى به اسلام و پیغمبر اسلام و این حرفها نداشتند. مسلمان شدنشان مصلحتى بود. براى اینکه جان و مالشان محفوظ بماند مسلمان شده بودند؛ مثل ابوسفیان و دار و دستهاش كه تا روز آخر فتح مكه، اینها كافر بودند و با پیغمبرصلیاللهعلیهوآله مىجنگیدند و بعد از اینکه مكه فتح شد براى اینکه جانشان محفوظ بماند آمدند اظهار اسلام كردند. در هر فرصتى هم سعى كردند كه فتنهاى در عالم اسلام ایجاد كنند كه حالا فرصتى نیست که نمونههایش را عرض كنم. یك گروه اینها بودند ولى اینها تعدادشان خیلى زیاد نبود. یك چند نفر شیطانِ طراح و نقشهکش بودند.
اكثریتى كه به دنبال اینها رفتند چطور شد که رفتند؟! آیا آن كلمات پیغمبرصلیاللهعلیهوآله را درباره حضرت زهراسلاماللهعليها و درباره امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه نشنیده بودند؟! آیا 70 روز پیشتر علىعلیهالسلام را سر دست پیغمبرصلیاللهعلیهوآله ندیده بودند؟! در طول دوران رسالت پیغمبرصلیاللهعلیهوآله، بیش از 20 سال، پیغمبرصلیاللهعلیهوآله در هر مناسبتى صریحاً یا تلویحاً به على اشاره كرد كه على جانشین من است؛ آیا مردم اینها را ندیده بودند؟! آیا اینها را نشنیده بودند؟! چه شد که اینها فریب آن چند تا شیطان طراح و مغز متفكر را خوردند؟!
بسیارى از اینها، اگر نگونیم اكثرشان، براى ضعف شناخت و معرفت و بصیرت بود؛ دینشان سطحى بود؛ ایمان آوردنشان عمق نداشت؛ حقیقت را درست نشناخته بودند. در یک قبیلهاى، وقتى یك نفر مخصوصاً یك سرشناسى ازجمله رئیس قبیله، ایمان مىآورد همه به دنبال او مىآمدند. اگر كافر مىشد همه برمىگشتند. آن معرفت و بصیرت عمیقى كه خودشان تشخیص بدهند و پابرجا بمانند ضعیف و بسیار كم بود.
آن معرفتى كه در روایت دارد که اگر در دست تو دانه جواهرى باشد که خودت مىدانى یک جواهر بسیار قیمتیای است، اگر همه مردم جمع بشوند و بگویند این خرمهره براى چه نگه داشتى؟! آیا هیچ ارزشش كم مىشود؟! و اگر خرمهرهاى در دستت باشد و همه مردم جمع بشوند و بگویند عجب گوهر گرانبهایى است! آیا واقعاً آن خرمهره، گوهر گرانبها مىشود؟! کافی است که تو بدانى این چیست و گوهرشناس باشى.
مؤمن باید اینگونه باشد؛ آنچنان در دین خودش روشن باشد و بصیرت داشته باشد كه اگر همه عالم، مخالفت كنند كَكش نگزد. اگر در یك راهى باشد كه مىداند غلط است و همه عالم هم او را تأیید كنند پیش خودش شرمنده باشد؛ بگوید من مىدانم که این راه، غلط است؛ بىخودى به من زندهباد مىگویند؛ مىدانم این راه، غلط است.
آنها این معرفت، این بصیرت و این یقین را نداشتند. ما اگر بخواهیم آنگونه نشویم باید چه كار كنیم؟ باید بگردیم یك همچون بصیرتى پیدا كنیم. اینكه مقام معظم رهبرى در فرصتهاى مختلف از معرفت و بصیرت، تمجید مىكنند و تأكید مىكنند به خاطر همین است. اگر انسان بصیرت داشته باشد خودش استقلال فكر دارد و نگاه نمىكند که دیگران چه مىگویند؛ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ؛[1] به حرف مردم نگاه نكن! اینها اهل یقین نیستند و دنبال گمان هستند؛ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ. تو اهل یقین باش!
اگر مسلمانهاى صدر اسلام اهل یقین بودند آیا حاضر مىشدند اینگونه با دختر پیغمبرصلیاللهعلیهوآله رفتار كنند؟! آنها معرفتشان ضعیف بود و شیاطین از غفلت آنها سوءاستفاده كردند؛ فَلَمَّا مَضَی الْمُصْطَفی صَلَوات اللّهِ عَلَیهِ وَآلِهِ اخْتَطَفُوا الْغِرَّةَ، وَانْتَهَزُوا الْفُرْصَةَ؛[2] همین كه پیغمبرصلیاللهعلیهوآله چشم از دنیا بست، آن شیاطین فرصت را غنیمت شمردند و گفتند عجله كنید و زود كار را تمام كنید! و به این ترتیب مردم را در مقابل یك عمل انجام شده قرار دادند. حتی فرصت ندادند که مردم بنشینند و فكرى كنند، بحثى كنند، یك سؤالى از علما بكنند و از علىعلیهالسلام هم یك سؤالى بكنند که نظر شما چیست؟
علىعلیهالسلام مشغول دفن كردن جنازه مبارك پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله بودند که خبر آوردند که كار در سقیفه تمام شد! علىعلیهالسلام بیل دستشان بود و داشتند روى جنازه پیغمبرصلیاللهعلیهوآله خاك مىریختند. بیل را روى خاكها به زمین زدند و این آیه شریفه را تلاوت فرمودند: الم* أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ؛[3] فتنه و امتحانى است و چارهاى نیست؛ مسلمانان بد امتحانى دادند.
مدتى گذشت. بلاهایی به سر مسلمانها آمد و بعد از اینکه خودشان رأى دادند و انتخابات آزاد انجام دادند و سه تا خلیفه را به عنوان جانشین پیغمبر تعیین كردند، سرشان به سنگ خورد و خودشان آمدند خلیفه سومشان را كه خودشان تعیین كرده بودند كشتند و در خانه علىعلیهالسلام آمدند و گفتند ما اشتباه كردیم! حق با شماست، كس دیگری جز شما نمىتواند این كشتى را به ساحل برساند؛ و با اصرار تمام كه خود امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه تعریف مىفرمایند که آنقدر فشار آوردند كه نزدیك بود حسنین زیر دستوپا له بشوند، آمدند با علىعلیهالسلام بیعت كردند.
بعد از چند روز، طلحه و زبیر که جزو اولین كسانى بودند كه با علىعلیهالسلام بیعت كرده بودند بیعت را شكستند. زبیر پسرعمه علىعلیهالسلام بود، كسى بود كه پیغمبرصلیاللهعلیهوآله درباره او و برای شمشیرش دعا كرده بودند. زبیر با طلحه، دو نفرى گفتند با این نمىشود زندگى كرد! باید فكر دیگرى كنیم! این شد که به بهانه حج، از مدینه به مكه رفتند و از آنجا هم به طرف بصره حركت كردند و جنگ جمل را راه انداختند.
علىعلیهالسلام در این باره مطالب زیادى دارد؛ خطبههایى در نهجالبلاغه آمده که یك تكهاش که به درد امروز ما مىخورد را برای شما مىخوانم. حضرت با اشاره به همین داستان جمل و عهدشكنى طلحه و زبیر، مىفرماید: إِنَّ الْمُبْتَدَعَاتِ الْمُشَبَّهَاتِ هُنَّ الْمُهْلِكَاتُ إِلَّا مَا حَفِظَ اللَّهُ مِنْهَا، وَ إِنَّ فِی سُلْطَانِ اللَّهِ عِصْمَةً لِأَمْرِكُمْ، فَأَعْطُوهُ طَاعَتَكُمْ غَیرَ مُلَوَّمَةٍ وَ لَا مُسْتَكْرَهٍ بِهَا؛ وَ اللَّهِ لَتَفْعَلُنَّ أَوْ لَینْقُلَنَّ اللَّهُ عَنْكُمْ سُلْطَانَ الْإِسْلَامِ، ثُمَّ لَا ینْقُلُهُ إِلَیكُمْ أَبَداً حَتَّى یأْرِزَ الْأَمْرُ إِلَى غَیرِكُمْ.[4] این خطبه از خطبههاى نادرى است كه تعبیر سُلْطَانِ اللَّهِ و سُلْطَانَ الْإِسْلَامِ در آن بیان شده است، اینکه ما امروز به حكومت الهى و حكومت اسلامى تعبیر مىكنیم. این خطبه از معدود خطبههاى علىعلیهالسلام است كه این تعبیر در آن به كار رفته است؛ اشاره دارد به اینکه بعد از پیغمبرصلیاللهعلیهوآله چه منشأ این فتنهها شده است. جاى دیگری هم همین مضمون را به تعبیرات دیگرى بیان فرمودهاند. مىفرمایند: إِنَّ الْمُبْتَدَعَاتِ الْمُشَبَّهَاتِ هُنَّ الْمُهْلِكَاتُ؛ مُبْتَدَعَات از كلمه بدعت است یعنى نوآورده شدهها. الْمُشَبَّهَاتِ هم یعنى یك چیزهاى نویى كه آوردهاند. این تعبیر یعنی بدعتهایى كه شبیه سنت است و به جاى سنت، قالب مىزنند. حضرت مىفرمایند آن چیزى كه موجب هلاك مردم است این است كه به دنبال بدعتها بروند، بدعتهایى كه به جاى سنتها و شبیه سنتها القاء مىشود.
حالا طلحه و زبیر تازه به بصره رفتهاند و مىخواهند آنجا حكومت تشكیل بدهند؛ چه مناسبت دارد که علىعلیهالسلام به آنها اینگونه میفرماید؟!
بعد مىفرماید وَ إِنَّ فِی سُلْطَانِ اللَّهِ عِصْمَةً لِأَمْرِكُمْ؛ كار شما سامان نمىگیرد جز در سایه حكومتِ الله. فَأَعْطُوهُ طَاعَتَكُمْ غَیرَ مُلَوَّمَةٍ وَ لَا مُسْتَكْرَهٍ بِهَا؛ یعنى تمام اطاعت خودتان را به پاى این حكومت خدا بریزید، بدون اینکه از ملامت كسى بترسید یا كراهتى داشته باشید! اگر مىخواهید سعادت داشته باشید، اگر مىخواهید كارتان سامان بگیرد، فقط باید از ولی خدا اطاعت كنید.
بعد قسم مىخورد که وَ اللَّهِ لَتَفْعَلُنَّ أَوْ لَینْقُلَنَّ اللَّهُ عَنْكُمْ سُلْطَانَ الْإِسْلَامِ؛ به خدا قسم یا این كار را مىكنید یا خدا قدرت حكومت اسلام را از شما خواهد گرفت! وَ اللَّهِ لَتَفْعَلُنَّ أَوْ لَینْقُلَنَّ اللَّهُ عَنْكُمْ سُلْطَانَ الْإِسْلَامِ، ثُمَّ لَا ینْقُلُهُ إِلَیكُمْ أَبَداً حَتَّى یأْرِزَ الْأَمْرُ إِلَى غَیرِكُمْ. اگر این كار نكنید، به خدا قسم این قدرت اسلام از شما گرفته خواهد شد و هرگز دیگر به شما برنمىگردد تا به دست دیگران بیفتد!
این جمله را با آن جمله قبلش بسنجید؛ إِنَّ الْمُبْتَدَعَاتِ الْمُشَبَّهَاتِ هُنَّ الْمُهْلِكَاتُ إِلَّا مَا حَفِظَ اللَّهُ مِنْهَا، وَ إِنَّ فِی سُلْطَانِ اللَّهِ عِصْمَةً لِأَمْرِكُمْ؛ یعنى آنچه موجب این مىشود كه قدرت خدایى و حكومت اسلامى از شما گرفته شود دنبال بدعتها رفتن است، حرفهای نو، حرفهایی كه به نام اسلام قالب زده مىشود ولى از اسلام نیست؛ إِنَّ الْمُبْتَدَعَاتِ الْمُشَبَّهَاتِ هُنَّ الْمُهْلِكَاتُ. آنهایی كه با ادبیات عربى آشنا هستند ضمیر فصل، الف و لام سر خبر، دلالت بر حصر مىكند؛ یعنی تنها چیزى كه موجب هلاك جامعه مىشود این است كه دست از احكام و ارزشهای واقعى اسلام بردارند و سراغ بدعتها بروند. اگر مىخواهد اینجور نباشد، تنها مطیع ولی امر الهى باشید و به حرف دیگران گوش نكنید.
بعد قسم مىخورد که وَ اللَّهِ لَتَفْعَلُنَّ أَوْ لَینْقُلَنَّ اللَّهُ عَنْكُمْ سُلْطَانَ الْإِسْلَامِ؛ به خدا قسم اگر این كار نكنید و دست از بدعتها برندارید و مطیع امر حاكم اسلامى نباشید خدا این قدرت را از شما خواهد گرفت.
عزیزان من! تاریخ دائماً تكرار مىشود. داستان امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه اولین داستانى نبود كه در عالم بشریت اتفاق افتاد و حق كسى را غصب كردند؛ 124 هزار پیغمبر كه آمدند، همه مظلوم بودند. علىعلیهالسلام هم تنها كسى نبود كه ظلم و مظلومیت با ایشان تمام شد بلکه بعد با پسرهایش هم همین ظلم را كردند، با امام حسینعلیهالسلام هم همین ظلم را كردند، با سایر ائمه هم همینطور كردند، هركدام به یك شكلى؛ و این جریان تا روز قیامت ادامه خواهد داشت؛
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور
در خلایق مىرود تا نفخ صور
ما باید از تاریخ، عبرت بگیریم. ببینیم گذشتگان چه نقصى داشتند كه به این انحرافات مبتلا شدند، آن نقص را برطرف كنیم؛ چه خطرى داشتند، ما از آن خطر پرهیز كنیم؛ ما سعى كنیم راه اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين را بهتر بشناسیم، در دینمان بصیرت پیدا كنیم، به راهى كه از اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين تلقى كردیم و فرا گرفتیم یقین پیدا كنیم و شك نكنیم؛ دنبال حرفهای نو، زرقوبرقها، سخنان فریبنده شیاطین و به قول قرآن زُخْرُفَ الْقَوْلِ[5] نرویم.
خدا فرموده كه دشمنان انبیا همیشه در مقابل انبیا از زُخْرُفَ الْقَوْلِ، از سخنان زیبا، ظاهر زیبا، خوشایند و فریبنده استفاده مىكنند؛ وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ...؛[6]
ابزار فریب دادن مردم سخنان خوشظاهر، وعدههاى توخالى و شعارهاى بىمحتواست. حرفهای زیبا مىزنند، دلشان هم خبر ندارد ولى براى فریب مردم راه خوبى است. آنچه موجب این مىشود كه بدعتها رواج پیدا كند این لباسهاى زیبایى است كه به اندام آنها پوشیده مىشود. به فرمایش امیرالمؤمنین الْمُبْتَدَعَاتِ الْمُشَبَّهَاتِ، بدعتهایى كه آنها را شبیه سنت مىسازند؛ ضد اسلامى است كه لباس اسلامى تن آن مىكنند و آن وقت مردم فریب مىخورند.
ما اگر بخواهیم جزو لشكر عمر سعد نشویم، چند روز پیشتر در مجلس، كنوانسیونى را تصویب كردند كه بیش از 90 مورد با اسلام مخالف است! یكى از گویندهها گفت شما با تصویب كردن این، حسنهاى را در نامه اعمالتان ثبت مىكنید! به یاد سخن عمر سعد افتادم كه گفت یا خَیل الله إركبى و بالجَنة أبشرى! رأى بدهید و به بهشت بروید! به محو اسلام رأى بدهید و به بهشت بروید! إِنَّ الْمُبْتَدَعَاتِ الْمُشَبَّهَاتِ هُنَّ الْمُهْلِكَاتُ؛ مىگوییم چرا این را تصویب مىكنید؟ مىگویند كشورهاى دنیا كردند، 160 كشور كردند؛ خب 160 كشور همه كافر هستند پس تو هم كافر شو! به ما مىگویند شما خلاف حقوق زنان هستید! شما حرف خودت را بزن! بگو حامى زن واقعى ما هستیم، شما دروغ میگویید! خب از ما نمىپذیرند! اگر بناست نپذیرند این را هم نمىپذیرند! بهانهاى است براى اینکه چهار روز دیگر که انتخابات است، زنها را فریب بدهند كه ما حامى شما هستیم و به آنها رأى بدهند و مسئله حل بشود وگرنه در این فرصت، مسئلهای كه در شوراى انقلاب فرهنگى طرح شد و رد شد، خواستند در مجلس مطرح كنند مراجع تقلید صریحاً فتوا دادند كه این ضد اسلام است، در یك فرصتى كه تعطیلى بود، حوزهها تعطیل بود، مراجع نبودند، کسی نبود، رئیس مجلس هم نبود، یواشكى و فورى، زود با یك قیام و قعود تصویبش كردند! یعنى فكر مىكردند که این حالا که تصویب مىشود بعد هم شوراى نگهبان تأیید مىكند و تمام مىشود؟! یعنى اینها اینقدر نفهم هستند؟! نه، خیلى هم خوب مىدانند که این تصویب بشو و قانون بشو نیست؛ این همه مراجع فتواى صریح دادند، شوراى نگهبان بالا سرشان ایستاده و مىگوید خلاف اسلام است و تصویب نمىشود؛ پس چرا این كار را كردند؟! براى اینکه فردا زنها را در مقابل شوراى نگهبان قرار بدهند؛ بگویند ببینید! ما مىخواستیم از خانمها حمایت كنیم شوراى نگهبان نمىگذارد!
آیا اینها مسلمان هستند؟! آیا اینها دین دارند؟! آیا اینها جز ریاست، جز مقام، جز پُست و جز كرسى چیز دیگرى مىشناسند؟! آیا اینها خدا مىشناسند؟! من و شما بیدار باشیم و دیگر به این نامردها رأى ندهیم! این شیاطین را به خانه ملت، سر پُست قانون گزاری نگذاریم! تا چه وقت مىخواهیم فریب بخوریم؟! باز هم موقع انتخابات كه مىشود، چهارتا شعار و هیاهو و عكس و فلان و از این حرفها، باز هم ملت، دنبالشان راه مىافتند! این همانى است كه صدر اسلام شد!
عزیز من! چرا تعجب مىكنى؟! آنها هم مثل ما بودند؛ یك كسى داد مىزد، یك سخنرانى مىكرد، مردم را جلب مىكرد؛ مردم هم دنبالش راه مىافتادند. به پدرزن پیغمبر رأى دادیم، اهلاً و سهلاً، ما هم میآییم رأى مىدهیم؛ تمام شد! على خانهنشین شد! پدرزن پیغمبر، پیرمرد محترم؛ آیا اگر من و شما بودیم نمىرفتیم؟! یعنى در دین خودمان آنقدر بصیرت داریم؟! على هست با سه نفر؛ سلمان، ابوذر و مقداد. آن طرف هم خِیل مسلمانها، جبهه رفتهها، معلولان جنگى؛ من و شما كدام طرف مىرفتیم؟!
یا لَیتَنِی كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ مَعَكُمْ؛ ایکاش با شما مىبودم! اگر مىخواهى با آنها باشى برو آنها را بهتر بشناس! راه آنها را بهتر بشناس! سیاهى جمعیت تو را فریب ندهد! زرقوبرقهای دنیا چشم تو را نگیرد! شعارهاى توخالى فریبت ندهد!
در طول این چند سال دیدید كه کدامیک از این شعارها تحقق پیدا كرد؟! باز هم فردا بشود همین آش است و همین كاسه! مگر اینکه ما از داستان اهلبیت عبرت بگیریم، به خود بیاییم، مغز خودمان و عقل خودمان را به كار بگیریم، نه حركت جامعه را، نه زرقوبرقها را، نه شعارهاى فریبنده را؛ عقلت را به كار بگیر! خدا را بشناس! پیغمبر را بشناس! راه اهلبیت را بشناس! دنیا چنین مىگوید، حقوق بشر چنان گفته؛ ببینید بنیانگذاران حقوق بشر در دنیا چه مىكنند؟! دنبال اینها مىخواهى راه بیافتى؟! و جالب این است كه خود آمریكا این كنوانسیون را امضاء نكرده است! ما كاسه از آش داغترها، میگوییم ما از شما متمدنتر هستیم و ما امضاء مىكنیم!
پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم مىدهیم، عزت اسلام و مسلمین را روزافزون بفرما!
به همه ما معرفت و بصیرت كامل مرحمت بفرما!
روح امام راحل و شهداى عزیز ما را با انبیا و اولیا محشور بفرما!
سایه مقام معظم رهبرى را بر سر ما مستدام بدار!
ما را به وظایفمان آشناتر بفرما!
در انجام وظایف موفقتر بدار!
ما را حسینى بدار، حسینى بمیران و با حسین محشور كن!
والسلام علیكم و رحمة الله
[1]. انعام، 116.
[2]. مفاتیحالجنان، زیارت جامعة المؤمنین.
[3]. عنکبوت، 1 و 2.
[4]. نهجالبلاغه، خطبه 169.
[5]. انعام، 112.
[6]. همان.