درس بیست و هفتم
در جستجوى روح نماز (1)
نماز واقعى
بحث ما در جلسات اخیر پیرامون نماز بود. اشاره كردیم كه آنچه از مجموع معارف اسلام استفاده مىشود این است كه مهم ترین و بهترین كارها نزد خداى متعال و براى نیل به مراتب قرب الهى «نماز» است. در قرآن و روایات اسلامى ویژگى ها و آثارى براى نماز بیان گردیده كه آن را در مرتبه عالى ترین كارها قرار مىدهد و «خیرالعمل» بودن نماز چیزى است كه در شریعت مقدس بدان تصریح شده و ما خود هر روز در اذان و اقامه نمازهاى پنج گانه به این مطلب اعتراف مىكنیم. از جمله ویژگى ها و آثارى كه براى نماز ذكر شده، این است كه: اَلصَّلوةُ مِعْراجُ الْمُؤْمِنِ؛1 نماز معراج مؤمن است. هم چنین آثار و ویژگى هاى دیگرى كه در جلسه پیشین به برخى از آنها اشاره كردیم.
با این همه، متأسفانه ما از نمازهاى خود چندان بهرهاى نمىبریم. بسیارى از ما نه از نمازهاى خود لذت مىبریم و نه آثار و نتایج آن را در وجود خود احساس مىكنیم. به عكس، نماز غالباً براى ما سنگین است و با كراهت به سراغ آن مىرویم. وقتى هم نمازمان تمام مىشود، حالمان به گونهاى است كه گویا بارى سنگین را كه موجب زحمت و رنج ما بوده از دوش افكنده ایم! با اینكه نمازهاى ما معمولاً چهار یا پنج و یا حداكثر ده دقیقه بیشتر طول نمىكشد، اما این چند دقیقه تا بدان حد برایمان سنگین است كه گویا براى ما ساعت ها طول مىكشد! هنگامى كه از نماز فارغ مىشویم، نفسى راحت مىكشیم و مانند مرغى كه در قفس گرفتار بوده و اینك آزاد شده، بلافاصله پس از «السلام علیكم و رحمة اللّه» به این سو و آن سو نگاه مىكنیم و فوراً به دنبال كارمان مىرویم! اتفاقاً قرآن كریم نیز به این مسأله اشاره كرده
1. بحار الانوار، ج 82، باب 2، روایت 1.
است: وَ إِنَّها لَكَبِیرَةٌ إِلاّ عَلَى الْخاشِعِینَ؛1 و به راستى كه آن [نماز]گران است مگر بر خاشعان. البته همین نمازهاى ما هرقدر هم كم رنگ و كم خاصیت باشد نسبت به بى نمازى بسیار بسیار ارزشمند است. همین كه انسان براى انجام وظیفه، دقایقى را در پیشگاه الهى بایستد و سر به خاك بساید، بسیار قیمت دارد. اما بحث این است كه قدر و ارزش نماز و بهرهاى كه ما مىتوانیم از آن ببریم بسیار فراتر از اینها است. فاصله بین این نمازهاى ما با نماز واقعى و آثار آن، چیزى شبیه فاصله صفر تا بى نهایت است!
ما با آن افق اعلاى نماز و ملكوتى آن بسیار فاصله داریم و متأسفانه از آثار فوق العاده آن محروم هستیم. سرّ این محرومیت نیز، همانگونه كه در جلسات قبل اشاره كردیم، این است كه ما نماز را در همین ظواهر الفاظ و اذكار و حركات و سكناتش خلاصه كردهایم و از روح و حقیقت آن غافلیم. نمازى كه انسان در آن، به معانى الفاظى كه مىگوید و حركاتى كه انجام مىدهد توجه ندارد، مانند افسون خواندن فال گیرها و رمّال ها است! آنها نیز كلماتى عجیب و غریب را تكرار مىكنند كه نه خود و نه دیگران چیزى از آن سر در نمىآورند! از نمازى كه حاصلش لقلقه زبان و خم و راست شدنى بیش نیست، نمىتوان انتظار داشت كه انسان را به معراج ببرد! نمازهاى بسیارى از ما شبیه نماز است و ما فقط اداى نماز را در مىآوریم! به راستى، گاهى نماز ما با كار كسانى كه حركت هاى نمایشى اجرا مىكنند چندان تفاوتى ندارد؛ نمایشى از نماز است نه خود نماز!
لازم نیست حتماً نماز طولانى باشد؛ نماز اگر كوتاه و مختصر هم باشد اما روح داشته باشد، مىتواند معجزه بیافریند و انسان را از پست ترین مراحل به اوج شرف و عظمت برساند. باید تلاش كنیم و از خداى متعال نیز مسألت نماییم تا نمازهایمان روح پیدا كند. آن گاه است كه آثار آن را به عیان (به اندازهاى كه به روح نماز دست یافته ایم) خواهیم دید.
اگر نماز روح داشته باشد، قرآن كریم مىفرماید اثرش این است: إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ؛2 به راستى كه نماز از كار زشت و ناپسند باز مىدارد. با این حال ما بسیارى از نمازخوان ها را دیدهایم كه به محض خارج شدن از مسجد به دنبال گناه مىروند و نماز تأثیرى در بازداشتن آنان از گناه و زشت كارى نداشته است. چه بسا نمازخوان هایى كه پس از
1. بقره (2)، 45.
2. عنكبوت (29)، 45.
نماز و مسجد، بلافاصله به نگاه حرام، صداى حرام، سخن حرام، معامله حرام و انواع حرام هاى دیگر روى مىآورند! حتى گاهى به خارج شدن از مسجد هم نمىكشد و در همان مسجد شروع به غیبت كردن از دیگران، تهمت زدن و دروغ بستن به آنان و مسخره كردن ایشان مىپردازند! به راستى اینها چگونه نمازهایى است؟ مگر قرآن صراحتاً نمىفرماید: إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ؟! پس چرا این نمازها ما را از گناه باز نمىدارد؟!
در روایتى، امیرالمؤمنین على(علیه السلام) از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) این گونه نقل مىكنندكه آن حضرت مىفرمایند، كسى كه پنج نوبت نماز مىخواند، مثل آن است كه نهرى جلوى خانهاش باشد و روزى پنج بار بدنش را در آن بشوید؛ آیا چرك و كثافتى در بدنش باقى خواهد ماند1؟! با این همه، ما پنج نوبت نماز مىخوانیم، اما هنوز هم آلوده به چرك و كثافت انواع گناهان هستیم! همه اینها به سبب آن است كه نمازهاى ما «نماز» نیست، بلكه شبیه نماز و اداى نماز را در آوردن است. اكنون سؤال این است كه اگر ما بخواهیم نمازمان نماز واقعى، و برخوردار از روح باشد چه باید كرد؟
گام اول براى استفاده از روح و حقیقت نماز
براى نزدیك شدن به روح نماز و بهرهمند شدن از حقیقت آن، اولین گام این است كه در حین نماز «توجه» به نماز داشته باشیم. شاید بسیارى از اوقات اتفاق مىافتد كه انسان سوره حمد را تمام مىكند و مشغول خواندن سوره توحید مىشود؛ در حالى كه اصلاً یادش نمىآید كه سوره حمد را چگونه خواند و تمام كرد. حتى گاهى پیش مىآید كه وقتى «السلام علیكم و رحمة اللّه و بركاته» را مىگوید تازه یادش مىآید كه نماز مىخوانده است! این نشان دهنده آن است كه هیچ توجه آگاهانهاى به نماز و آنچه انجام مىداده، نداشته است. البته در انجام فعل اختیارى و ارادى، حتماً نوعى توجه وجود دارد و محال است بدون توجه، فعل اختیارى از او صادر شود؛ اما براى حصول این شرط، وجود مرتبهاى ضعیف از توجه نیز كافى است. در
1. بحار الانوار، ج 82، باب 1، روایت 41. متن روایت چنین است: انما منزلة الصلوات الخمس لامتى كنهر جار على باب احدكم فما ظن احدكم لو كان فى جسده درن ثم اغتسل فى ذلك النهر خمس مرات فى الیوم ا كان یبقى فى جسده درن فكذلك و اللّه الصلوات الخمس لامتى. شبیه این روایت از امام باقر(علیه السلام) در بحار الانوار، ج 82، باب 1، روایت 66 نیز نقل شده است.
مورد نماز هم منظور این است كه گاه توجه آن چنان ضعیف است كه اگر انسان، مثلاً، در ركعت سوم باز گردد و بخواهد به یاد بیاورد كه تشهد ركعت دومش را چگونه خوانده، به خاطر نمىآورد! این همان نمازى است كه روح ندارد و براى انسان تعالى ایجاد نمىكند.
بنابراین، اولین گام براى نایل شدن به حقیقت و روح نماز این است كه «توجه داشته باشیم كه چه مىكنیم». از همان ابتدا كه براى تكبیرة الاحرام مىایستیم و قبل از آنكه «اللّه اكبر» بگوییم، باید توجه كنیم كه براى چه این جا ایستادهایم و مىخواهیم چه بكنیم. حتى جلوتر از آن، از همان اولین كلمه و جملهاى كه شروع به اذان و اقامه مىكنیم، توجه داشته باشیم كه این جملات براى چیست. لااقل در این حد باشد كه گویى متنى را حفظ كرده و مىخواهیم براى كسى بخوانیم؛ در این حال مراقبیم كه حروف و كلمات را درست ادا كنیم و جمله ها و عبارت ها را پس و پیش نخوانیم. البته در اثر تكرار، به مرور زمان، قرائت نماز براى انسان به صورت «ملكه» در مىآید و انسان با توجهى ضعیف و نیمه آگاهانه نیز قرائت را به درستى انجام خواهد داد؛ و اشاره كردیم كه این مقدار از توجه كافى نیست.
گام دوم
گام دوم براى خواندن نمازى كه بتوانیم از آن بهره ببریم، این است كه هر جمله و ذكرى را كه مىگوییم به معنا و مفاد آن توجه داشته باشیم. این چیزى است كه حتماً باید بر آن اصرار بورزیم. اگر در یك نماز، موفق به این كار نشدیم، در نماز بعدى حتماً سعى كنیم كه این كار را انجام دهیم. اگر در نماز بعدى هم موفق نبودیم، در نماز پس از آن سعى كنیم، و خلاصه، این امرى است كه حتماً باید به آن دست پیدا كنیم. براى این كار مىتوانیم به این صورت عمل كنیم كه قبل از اداى هر جمله اى، ابتدا معناى آن را در ذهن حاضر كنیم و سپس آن جمله را ادا كنیم؛ مثلاً اگر مىخواهیم «اللّه اكبر» بگوییم، ابتدا این مفهوم را كه خدا از همه چیز و همه كس بزرگتر است در ذهن حاضر كنیم و سپس «اللّه اكبر» بگوییم. اگر به این صورت تمرین كنیم، تا حدى قدرت پیدا مىكنیم كه به معانى و مفاهیم الفاظ و عباراتى كه بر زبان مىآوریم، توجه داشته باشیم. به هر حال، این مسألهاى بسیار مهم و اساسى است و اگر كسى بدان موفق شود گامى بلند در راستاى نیل به مقصود برداشته است.
اما با این دو گام، هنوز نماز ما «عبادت» نشده است. حتى اگر موفق شویم از ابتدا تا انتهاى
نماز حضور قلب و توجهى كامل داشته باشیم و در اداى آگاهانه تك تك كلمات و نیز توجه به معانى آنها توفیق صد در صد داشته باشیم، براى نیل به حقیقت نماز، دست كم یك گام دیگر لازم است. توجه به معانى نماز، حداكثر نظیر این است كه شما كتابى عربى را بخوانید و در حین خواندن، به معانى آن كاملاً دقت و توجه داشته باشید؛ آیا این باعث مىشود كار شما عبادت باشد؟! نماز صرفاً این نیست كه انسان در هنگام خواندن آن به معانى الفاظى كه مىگوید، توجه نماید.
گام سوم
مرحله سوم در این مسیر آن است كه سعى كنیم حال و باور قلبى ما نیز متناسب با همان چیزى باشد كه به زبان مىآوریم. اگر در نماز مىگوییم: «إِیّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیّاكَ نَسْتَعِینُ»، باید حالمان نیز به گونهاى باشد كه واقعاً جز خدا از هیچ كس دیگرى یارى نخواهیم و امید و اعتمادمان به كسى جز او نباشد. وقتى تكبیرة الاحرام و «اللّه اكبر» مىگوییم، باید باور قلبى مان نیز این باشد كه خدا را «بزرگ ترین» بدانیم. آیا به راستى در عمق دلمان نیز گواهى مىدهیم كه خدا از هر چیزى بزرگتر است؟ آیا این گفته، در رفتار و عملمان نیز ظهور و بروز دارد؟ بسیارى از ما اگر در وضع و حال خودمان دقت كنیم، خواهیم دید كه ـ نعوذ بالله ـ ما حتى به اندازه كودكى نیز براى خداى متعال حساب باز نمىكنیم. بسیارى از كارها را حتى در حضور كودكى نیز شرم داریم كه انجام دهیم، اما با گستاخى هرچه تمام، كارهایى به مراتب بدتر از آن را در حضور پروردگار مرتكب مىشویم! یعنى در التزام عملى و نمود رفتارى، خدا را نه «بزرگ ترین» كه گاهى حتى «كوچك تر» از همه به حساب مىآوریم!
در هر حال، اینكه انسان در حین نماز، حالش نیز با آنچه بر زبان مىآورد متناسب باشد مراتب مختلفى دارد. مرتبه یا مراتبى از آن، كم و بیش، از راه تمرین براى همه قابل دست رسى است. مراتبى از آن ویژه اولیاءاللّه و كسانى است كه به درجات بسیار عالى معرفت و كمال دست یافتهاند. ائمه معصومین(علیهم السلام) حالاتى بسیار عجیب در نمازشان داشتهاند. آنان در حین نماز به هیچ چیز جز خدا توجه نداشتند. این داستان در مورد حضرت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) معروف است كه تیرى به پاى آن حضرت فرو رفته بود و نمىتوانستند آن را از پاى ایشان بیرون بیاورند. آن روزها مثل امروزه داروهاى بیهوشى و بى حس كننده وجود نداشت؛ از این رو بیرون آوردن آن تیر بسیار مشكل بود. صبر كردند تا زمانى كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) به
نماز ایستادند و در آن حال تیر را از پاى ایشان بیرون كشیدند بدون آنكه آن حضرت متوجه این امر شوند و دردى را احساس كنند.1 شاید تصور این امر براى ما كمى، دشوار باشد؛ اما على(علیه السلام) كه سهل است و جاى خود دارد، مشابه این جریان براى كسانى كه اصلاً با آن حضرت قابل مقایسه نیستند، ولى افتخار شاگردى مكتب حضرتش را داشتهاند اتفاق افتاده است.
داستانى از مرحوم آیت الله خوانسارى
قضیهاى را خود من از چند نفر افراد موثق درباره مرحوم آیت اللّه العظمى حاج سید احمد خوانسارى شنیده ام. نقل مىكنند كه ایشان كسالتى داشتند و باید معده ایشان را عمل جراحى مىكردند. طبیعتاً باید بیهوشى انجام مىگرفت تا بتوانند عمل جراحى را انجام دهند. مرحوم آیت اللّه خوانسارى بر اساس احتیاطى ابا داشتند كه بیهوش شوند. از این رو گفته بودند كه بدون بیهوشى عمل جراحى را انجام دهند! هرچه گفته بودند، نمىشود، مىخواهند شكم را پاره كنند و بعد هم دوباره بدوزند، حتماً باید بیهوش شوید؛ ایشان فرموده بودند، شما كارى نداشته باشید و بدون بیهوشى عمل را انجام دهید! گویا محل انجام عمل، بیمارستانى در شیراز بوده است. به هر حال، سرانجام پزشكان بدون بیهوشى ایشان را عمل مىكنند، شكم را پاره مىكنند و قسمتى از معده را بیرون مىآورند و دوباره شكم را مىدوزند و بخیه مىكنند! در طول این مدت، حضرت آیت اللّه خوانسارى هیچ عكس العملى كه كوچك ترین نشانى از درد و ناراحتى باشد از خود نشان نمىدهند! پزشكان باور نمىكردهاند كه چنین چیزى واقعاً ممكن باشد. ابتدا كه چاقو را گذاشتند فكر مىكردند الآن ایشان دست و پا مىزند و فریاد مىكشد. اما با كمال تعجب مىبینند ایشان هیچ عكس العملى نشان نمىدهند.
نقل مىكنند كه آن بزرگوار در تمام طول عمل جراحى، توجهش را به ساحت مقدس پروردگار معطوف مىكند، به گونهاى كه كاملاً از خودش و دنیاى پیرامونش غافل مىشود! كسى كه در حین عمل جراحى مىتواند اینچنین توجه خود را متمركز در ساحت قدس ربوبى كند قطعاً در حال نماز هم مىتواند چنین كارى را انجام دهد. به هر جهت، این گونه كارها شدنى است و ما باید همت كنیم و از خداى متعال نیز بخواهیم كه چنین لذت ها و مقام هایى را نصیب ما نیز بفرماید.
1. ر. ك: ارشاد القلوب، ج 2، ص 217.
نماز قلبى
اگر بخواهیم از كیمیاى پرارج نماز بهرهمند گردیم، باید سعى كنیم «نماز» بخوانیم نه آنكه فقط اداى نماز خوان ها را در آوریم. اگر مراحلى را كه ذكر شد دنبال كنیم، به تدریج مىتوانیم به مراتبى از روح و واقعیت نماز دست یابیم. ابتدا باید به خودِ الفاظى كه مىگوییم و حركاتى كه انجام مىدهیم توجه كنیم. سپس به معنا و مفهوم آنچه مىگوییم توجه نماییم. در نهایت نیز باید سعى كنیم حالت درونى و قلبى خود را با آنچه به ظاهر انجام مىدهیم و بر زبان جارى مىكنیم متناسب سازیم.
حضرت امام(رحمه الله) و سایر علماى اخلاق این توصیه را دارند كه مىفرمایند «سعى كنید این مطالب را وارد قلب كنید». داخل كردن الفاظ و معانى به قلب به چه معنا است؟ در این تعبیر، علما مىخواهند بین «ذهن» و «قلب» تفاوت بگذارند. اصولا موضع معنا و جایگاه آن، ذهن انسان است. یك كافر هم مىتواند معناى «لا اله الا اللّه» را در ذهن خود تصور كند. پس چرا با این وجود كافر است؟ چون گرچه معنا را در ذهن خود وارد مىكند، اما وارد قلبش نمىشود. از این رو مؤمن از آن جهت مؤمن است كه علاوه بر آنكه این مفهوم را در ذهن تصور مىكند، قلباً نیز آن را مىپذیرد و باور مىكند. اتفاقاً این كلام مرحوم امام و دیگر علماى اخلاق برگرفته از قرآن كریم است، آن جا كه مىفرماید: قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِكُمْ؛1 [ برخى از] بادیه نشینان گفتند: «ایمان آوردیم.» بگو: «ایمان نیاوردهاید، لیكن بگویید: اسلام آوردیم.» و هنوز ایمان در قلب هاى شما وارد نشده است. عدهاى از اعراب آمدند و به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) شهادت دادند: اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد ان محمداً رسول اللّه. آنان مىپنداشتند كه ایمان همین است. از این رو مىگفتند، ما به خدا و رسولش ایمان آوردیم. آیه نازل شد كه اینان گرچه شهادتین را گفتهاند و به وظایف خویش عمل مىكنند، اما هنوز ایمان داخل قلبشان نشده است: وَ لَمّا یَدْخُلِ الایمانُ فى قُلوبِكُمْ. اگر چیزى وارد قلب شده باشد آثار خود را در عمل انسان نشان خواهد داد. از این رو ما باید سعى كنیم به مرور، حقایق مطالبى را كه در نماز مىگوییم یا به صورت عملى در ظاهر نشان مىدهیم، به قلبمان وارد كنیم. اگر «اللّه اكبر» مىگوییم حقیقتاً به این مطلب برسیم كه خداوند از هركس و هر چیز بزرگتر است. اگر «ایاك نعبد و ایاك
1. حجرات (49)، 14.
نستعین» مىگوییم، آن را به دل نیز باور كنیم و امید و اعتقادى جز به كمك و عنایت الهى نداشته باشیم. اگر به ظاهر در مقابل خدا خاكسارى نشان مىدهیم و به سجده مىافتیم، به قلب و باطن نیز منیت ها و انانیت هاى خود را به دور بریزیم و واقعاً بنده و تسلیم محض خداى متعال باشیم.
افسانه یا واقعیت
متأسفانه ما از بس نسبت به این مطالب فاصله داریم، گاهى حتى فكر مىكنیم این حرف ها افسانه و رؤیایى بیش نیست! مىپنداریم اینها شعرهایى است كه برخى افراد هنگامى كه طبعشان گل كرده، گفتهاند! اما اینها حقایق و واقعیت هایى است كه به بسیارى از آنها در خود قرآن و روایات و معارف اهل بیت(علیهم السلام) تصریح شده است. قبلاً نیز یكى دو بار این آیه را خوانده ام. براى خود من، اولین بارى كه به معناى این آیه دقت كردم بسیار عجیب بود و متوجه شدم كه ما تا چه حد از قرآن و معارف آن دور هستیم. قرآن كریم در وصف مؤمنان مىفرماید: إِذا یُتْلى عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً. وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً. وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْكُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً؛1 چون [قرآن] بر آنان خوانده شود سجده كنان به روى، در مىافتند؛ و مىگویند: «منزه است پروردگار ما، كه وعده پروردگار ما قطعاً انجام شدنى است.» و بر روى زمین مىافتند و مىگریند و بر فروتنى آنها مىافزاید. مؤمنان حقیقى و آنانى كه ایمان در قلبشان راه یافته، وقتى كه قرآن بر ایشان تلاوت مىشود با صورت بر روى زمین مىافتند و مىگریند: یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْكُونَ. كسى به آنان یاد نداده كه این كار را بكنند، بلكه این واكنش طبیعى آنها نسبت به تأثیر قرآن است! و هرچه بیشتر قرآن براى آنان خوانده شود بر خشوعشان افزوده مىشود: وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً. بنده در تمام عمر شصت و چند سالهام حتى یك نفر را ندیدهام كه به هنگام شنیدن قرآن چنین حالتى برایش ایجاد شود. البته كسانى را دیدهام كه به هنگام شنیدن قرآن اشك از چشمانشان جارى شده، ولى اینكه بر روى زمین بیفتند و صورت بر خاك بگذارند و بگریند؛ من تا به حال مشاهده نكرده ام.
در آیهاى دیگر كه شبیه همین آیه است، مىفرماید: إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِیًّا؛2 و هرگاه آیات [خداى]رحمان بر ایشان خوانده مىشد، سجده كنان و گریان بر
1. اسراء (17)، 107ـ109.
2. مریم (19)، 58.
خاك مىافتادند. آیا این قرآن براى چه كسانى نازل شده است؟ آیا ذكر این اوصاف براى مؤمنان به چه منظورى است؟ آیا فقط خواستهاند كه ما بدانیم مؤمنانى بودهاند كه چنین اوصافى داشتهاند؟ آیا این اوصاف نباید در ما تحقّق داشته باشد؟ آیا ما نباید در میان انبوه مؤمنانى كه اطراف خود مىبینیم، دست كم یك نفر را مشاهده كنیم كه چنین حالتى داشته باشد؟! این امر شاهدى است بر اینكه ما تا چه حد با ایده آل هاى قرآن و سنّت فاصله داریم. در سابق افراد متعددى بودهاند كه چنین حالى داشتهاند؛ اما در این زمان ها كه زرق و برق دنیا بیشتر شده و مسابقه در هجوم به سوى مادیات تشدید گردیده است، این حالات كمتر دیده مىشود. امروزه حتى كار به جایى رسیده كه اگر كسى در حال نماز گریه كند یا با شنیدن آیات قرآن اشك بریزد آن را بدعت در دین تلقى كرده و كارى بىوجه و بى معنا مىدانند! آیا چیزى كه صریحاً در خود قرآن آمده است بدعت در دین است؟! اگر صریح آیه قرآن، دین نیست پس دین چه چیزى است؟! اگر از طریق قرآن نتوان دین و اوصاف دین داران و مؤمنان را شناخت، پس از چه طریقى مىتوان به این مهم دست یافت؟! قرآن كریم براى آنكه عظمت معانى و مفاهیم قرآن را به ما بفهماند، مىفرماید: لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَل لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ؛1 اگر این قرآن را بر كوهى فرو مىفرستادیم، یقیناً آن [كوه] را از بیم خدا فروتن [و]از هم پاشیده مىدیدى! یعنى دلى كه قرآن بر آن اثر نمىكند و در اثر شنیدن قرآن به طپش نمىافتد، از سنگ سختتر است! اگر قرآن بر كوهى نازل شده بود، از هم مىشكافت، اما دل هاى برخى (و بلكه بسیارى) از انسان ها به قدرى سخت است كه آیات قرآن هیچ حركت و تحولى در آن ایجاد نمىكند و سر سوزنى بر آن تأثیر ندارد! به راستى ما را چه مىشود كه در مقابل آیات الهى این گونه سرد و بى روح بر جاى مىمانیم؟ آیا وقت آن نرسیده كه در وضع دل و روح خود تجدید نظرى كنیم و كمى هم با خدا و آیات الهى انس پیدا كنیم؟ أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَكُونُوا كَالَّذِینَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ؛2 آیا براى كسانى كه ایمان آوردهاند هنگام آن نرسیده كه دل هایشان به یاد خدا و آن حقیقتى كه نازل شده نرم [و فروتن]گردد و مانند كسانى نباشند كه از پیش به آنها كتاب داده شد و [عمر و]انتظار بر آنان به درازا كشید، و دل هایشان
1. حشر (59)، 21.
2. حدید (57)، 16.
سخت گردید؟ آیاوقت آن نشده كه مؤمنان حالت خشوع پیدا كنند و مانند كسانى نباشند كه به مرور زمان آن چنان سنگ دل شدهاند كه حتى قطرهاى اشك در چشمانشان ظاهر نمىشود؟ آیا هنگام خارج شدن از این حالت جمود و یخ زدگى قلب ها فرا نرسیده است؟ چه بسیار كسانى كه در اثر حرارت آیات قرآن، یخ هاى قلب و روحشان آب شده و به دامان خدا بازگشتهاند. چرا ما یكى از آنان نباشیم؟ داستان فضیل بن عیاض معروف است. فضیل راهزن بود. شبى در حین دزدى و بالا رفتن از دیوار خانه مردم، شنید كه صاحب خانه همین آیه (اَلَمْ یَأْنِ...) را تلاوت مىكند. این آیه به یك باره فضیل را تكان داد و انقلابى در او پدید آورد. همان جا توبه كرد و گفت: «چرا، وقتش رسیده است»! او با همین یك آیه آن چنان عوض شد كه از اولیاء اللّه گردید. به راستى آیا وقت آن نرسیده كه مفاهیم و معانى الفاظ و اذكار نماز از زبان و ذهن ما عبور كرده و به قلبمان وارد شود؟! آیا وقت آن نرسیده كه در نماز حضور قلبى بیشتر داشته باشیم و تا این حد نماز را سرسرى نگیریم؟! امیدواریم توفیقات خداوند در این راه شامل حالمان گردد.