درس شصتم
دنبالهٔ بحث در حركت جوهریه
· یادآوری چند نكته
· اقسام حركت جوهریه
· رابطهٔ حركت جوهریه با قوه و فعل
· پیوستگی حركات جوهریه
· پیوستگی طولی
· پیوستگی عرْضی
یادآوری چند نكته
در پیرامون حركت جوهریه مسائل مهمی طرح میشود كه در پایان این بخش به بررسی آنها میپردازیم. اما قبل از پرداختن به آنها چند نكته را یادآور میشویم:
1. حركت جوهریه در واقع نو شدن دمادم وجود جوهر است و ربطی به حركات ستارگان و كهكشانها و سحابیها ندارد. همچنین حركات اتمها و ملكولها و حركات ذرات درون اتم به دور هسته، و حتی اگر حركتی در درون هسته هم فرض شود، ربطی به حركت جوهریه نخواهد داشت؛ زیرا همهٔ اینها حركت در مكان و اعراض است و اساساً حركتِ جوهریه مسئلهای است فلسفی و عقلی، نه علمی و تجربی؛
2. اعراضی كه ساكن و بیحركت بهنظر میرسند، دارای حركت نامحسوسِ دائمی هستند؛ زیرا وجود آنها هم در بستر زمان گسترده است و تا یك جزء زمانی از آنها نابود نشود جزء دیگری پدید نمیآید. بنابراین همهٔ جهان مادی یكسره در حال نابود شدن و پدید آمدن و نو شدن میباشد و هیچ موجود ثابت و ساكنی در آن یافت نمیشود. به دیگر سخن، وجود سكون، نسبی است و سكون مطلقی وجود نخواهد داشت؛
3. ممكن است یك موجود مادی در زمان واحد دارای حركاتِ متعددی باشد، چنانكه كرهٔ زمین مانند همهٔ جواهر مادی، حركتی جوهری دارد و براساس آن دائماً وجودش نو میشود، و همچنین همهٔ صفات و اعراضش نوبهنو بهوجود میآیند. بهعلاوه، هم به دور خودش و هم به دور خورشید میچرخد، و نیز حركات دیگری دارد كه دانشمندان علم هیئت اثبات كردهاند.
همچنین ممكن است جسمی به تَبَع جسم متحرك دیگری دارای یك یا چند حركت تَبَعی باشد؛ مثلاً موجوداتِ روی زمین، به تَبَع آن، حركاتی دارند، هرچند خودشان مستقلاً حركت نكنند، چنانكه خود زمین به تَبَع منظومهٔ شمسی حركتی در كهكشان، و به تَبَع كهكشان حركتی در فضا دارد. بنابراین وحدت متحرك هیچگاه دلیل وحدت حركت نخواهد بود، هرچند وحدت شخصی حركت بدون وحدت متحرك معنا ندارد؛
4. گاهی حركات متعدد مستقیماً به متحرك نسبت داده میشود، ولی گاهی هم حركتی بهواسطهٔ حركت دیگری عارض متحرك میشود و بدون آن امكان تحقق ندارد، چنانكه حركت مارپیچی زمین بهواسطهٔ حركت انتقالی آن حاصل میشود، و در واقع صفتی برای این حركت میباشد، یا حركت اتومبیل متصف به افزایش یا كاهش تدریجی سرعت (شتاب) میشود، یا حركت جوهری اجسام متصف به اشتداد و تكامل میگردد. چنین حركاتی را میتوان «حركت بر حركت» نامید؛
5. چنانكه قبلاً گفته شد مفهوم «سرعت» از نسبت بین زمان و مسافت بهدست میآید، و ازاینرو خود زمان متصف به سرعت نمیشود و طبعاً شتاب و افزایش یا كاهش سرعت هم دربارهٔ آن مفهومی نخواهد داشت. بنابراین آنچه گفته میشود كه زمان بهتندی یا كندی میگذرد و «زمان روانشناختی» نامیده میشود، تعبیری مسامحهآمیز و مبنی بر كیفیت درك گذشت زمان میباشد. نظیر این مطلب دربارهٔ زمان فیزیكی هم جاری است.
اقسام حركت جوهریه
حركت جوهریه مانند دیگر حركات، خودبهخود اقتضای تكامل و اشتداد ندارد و دلایل وجود آن هم چیزی بیش از تغیر تدریجی و نوبهنو شدن وجود جوهر را اثبات نمیكند. ازاینرو مانند حركات عرَضی میتوان سه حالت را برای آن در نظر گرفت یا آن را به سه قسم تقسیم نمود:
1. حركت یكنواخت، كه همهٔ اجزاء بالقوهٔ جوهر از نظر كمال و مرتبهٔ وجود مساوی باشند؛
2. حركت اشتدادی، كه هر جزء مفروضی از آن كاملتر از جزء سابق باشد؛
3. حركت تضعفی یا نزولی، كه هر جزء لاحقی ضعیفتر و ناقصتر از جزء سابق باشد.
میتوان حركتهای اشتدادی و تضعفی را مركب از دو حركت شمرد كه یكی بهواسطهٔ دیگری عارض متحرك میشود، و حركت بیواسطه، نمایانگر بقاء جوهر، و حركت باواسطه، نمایانگر تكامل یا تنزل آن باشد. نظیر حركت شتابدار كه افزایش یا كاهش سرعت آن، حركتی صعودی یا نزولی روی حركت مكانی یا حركت دیگری بهشمار میرود و میتوان حركتی را كه در آغاز، شتاب مثبت و سپس شتاب منفی دارد، بهصورت خط مستقیمی نمایش داد كه از همان نقطهٔ آغازش خطی منحنی روی آن رسم میشود و سپس در نقطهٔ پایانی به آن میپیوندد و قوس صعودی آن، نمودار شتاب مثبت، و قوس نزولی آن، نمودار شتاب منفی میباشد.
این تصویر در مورد جوهرهایی كه دارای دو صورت متراكب باشند مصداق روشنتری پیدا میكند؛ بدینترتیب كه صورت زیرین دارای حركت جوهری یكنواختی باشد و مرتبهٔ وجود آن تكامل یا تنزلی پیدا نكند، ولی صورت فوقانی دارای حركت صعودی یا نزولی باشد. بهعنوان مثال، عناصر تشكیلدهندهٔ گیاه، به همان حالت اولیه باقی میمانند، اما صورت نباتی تدریجاً تكامل مییابد و سپس وارد مرحلهٔ ذبول و انحطاط میگردد و سرانجام فاسد و نابود میشود و آن همان نقطهٔ پیوستن قوس نزولی به خط مستقیم میباشد.
اما كسانی كه به استناد بعضی از تعریفات حركت، ضرورت تكاملی بودن آن را استنباط كردهاند، در مورد حركت جوهریه هم قائل شدهاند به اینكه لزوماً اشتدادی و تكاملی است، هرچند حس ما نتواند اشتداد آن را درك كند، و همچنین حركات نزولی و تضعفی را حركاتی بالعرض قلمداد كردهاند. در درس پنجاه و هفتم این استنباط مورد نقادی قرار گرفت و ضعف آن روشن گردید و دیگر نیازی به تكرار نیست.
رابطهٔ حركت جوهریه با قوه و فعل
چنانكه قبلاً توضیح داده شد، قوه و فعل دو مفهوم انتزاعی است كه از نسبت بین دو موجود متقدم و متأخر و بقاء موجود سابق یا جزئی از آن در موجود لاحق انتزاع میشود. اكنون با توجه به اینكه همهٔ موجودات مادی دائماً در حال نو شدن و پدید آمدن و نابود شدن هستند، این سؤال مطرح میشود كه چگونه میتوان بقاء موجود سابق را تصور كرد و تعریف قوه و فعل را بر مبدأ و منتهای حركت تطبیق نمود؟
گاهی به این صورت پاسخ داده میشود كه هرچند موجود سابق عیناً باقی نمیماند، ولی كمال وجودی آن در موجود لاحق محفوظ میماند و نتیجه گرفته میشود كه هر حركتی تكاملی و اشتدادی میباشد.
اما علاوه بر اینكه نتیجهٔ مذكور با واقعیات عینی وفق نمیدهد، اصل پاسخ هم مشكل اساسی را حل نمیكند؛ زیرا با توجه به معدوم شدن موجود سابق، باقی ماندن كمال آن جز این معنایی نخواهد داشت كه موجود لاحق در مقام مقایسه با آن كاملتر میباشد، و بازگشت آن به این است كه باقی ماندن چیزی از موجود بالقوه در موجود بالفعل لازم نیست، و این معنا با فرض توالی موجودات متعدد كه هركدام كاملتر از دیگری باشد، و با تفسیر حركت به «توالی فعلیتها» كه در حكم «توالی سكونات» است نیز سازگار میباشد.
ممكن است گفته شود كه بنابر قول به ثبوت حركت، اجزاء سابق و لاحق تعدد بالفعلی ندارند و همگی با وجود واحدی موجود هستند، برخلاف قول به توالی سكونها كه هركدام وجود بالفعل خاصی خواهند داشت. نیز در صورت اول، یك وجود سیال تا بینهایت قابل تجزیه میباشد، برعكس صورت دوم كه مبنی بر وجود اجزاء محدود و تجزیهناپذیر میباشد.
ولی سخن دربارهٔ قوه و فعل بهعنوان مبدأ و منتهای حركت است كه خارج از متن حركت میباشد، نه دربارهٔ اجزاء بالقوهٔ حركت. توضیح آنكه: حركت را به «خروج و سیر
تدریجی از قوه به فعل» تعریف كردهاند كه قوه، مبدأ حركت و فعلیت، منتهای آن بهشمار میرود. اما قوه نامیدن جزء سابق حركت نسبت به جزء لاحق، اصطلاح خاصی است كه بهحسب آن، بقاء چیزی از جزء سابق لازم شمرده نمیشود و در این صورت، دیگر جایی برای سیر تدریجی از قوه به فعل و فاصلهٔ زمانی بین آنها باقی نمیماند.
بهنظر میرسد كه تطبیق تعریف مزبور بر حركات جوهری بسیار دشوار است و تنها در مورد صورتهای متراكب كه صورت زیرین قبلاً موجود باشد، میتوان آن را نسبت به تحقق صورت فوقانی كه عین حركت جوهریه میباشد بالقوه دانست، هرچند خودش هم عین حركت است؛ زیرا بقاء جزئی از حركت آن، هنگام تحقق یافتن صورت فوقانی كافی است. اما در مورد حركت جوهری بسیط و یكنواخت، نمیتوان قوه و فعل را بهعنوان دو موجود خارج از متن حركت و بهعنوان مبدأ و منتهای آن اثبات كرد.
راستی اگر فرض كنیم كه تنها جسم بسیطی در عالم وجود داشته باشد و همواره با همان مرتبهٔ وجودی خاص خودش در طول زمان باقی بماند و پیوسته اجزاء بالقوهٔ آن موجود و معدوم گردد، آیا ضرورتی دارد كه موجودی قبل یا بعد از آن بهعنوان مبدأ یا منتهای آن وجود داشته باشد؟
بنابراین رجحان تعریف «تغیر تدریجی» برای مطلق حركت، بر سایر تعاریف وضوح بیشتری مییابد.
پیوستگی حركات جوهریه
در درس بیست و نهم بحثی دربارهٔ وحدت جهان مطرح شد و معانی مختلفی كه برای آن تصور میشد مورد بررسی قرار گرفت، ولی اثبات وحدت به هیچكدام از معانی یادشده، در گرو اثبات حركت جوهریه نبود. اما گاهی برای اثبات وحدتِ جهان مادی، به حركت جوهریه استناد میشود، بلكه وحدت جهان بهعنوان یكی از نتایج قول به حركت جوهریه قلمداد میگردد و چنین گفته میشود كه با اثبات حركت جوهریه، كل جهان مادی حركت
جوهریهٔ واحدی خواهد بود كه از هریك از مقاطع آن ماهیت خاصی انتزاع میشود، و كثرت موجودات مادی مستند به تعدد این ماهیات میباشد.
این مطلب را به این صورت میتوان تقریب كرد كه اعراض و حركات آنها از شئون و نمودهای وجود جوهر هستند، و در واقع وجود آنها طفیلی وجود جواهر میباشد. اما خود جوهرهای مادی، در حقیقت حركات جوهریهٔ پیوستهای هستند كه با توجه به پیوستگی آنها میتوان آنها را وجود واحدی تلقی كرد و بر این اساس میتوان گفت كه كل جهان مادی وجود واحد پیوستهای است.
ولی پیوستگی حركات جوهریه را به دو صورت میتوان در نظر گرفت: یكی پیوستگی حركاتی كه در طول زمان متوالیاً بهوجود میآیند و میتوان آن را «پیوستگی طولی» نامید، و دیگری پیوستگی حركات همزمان كه در كنار هم تحقق مییابند و میتوان آن را «پیوستگی عرْضی» نامگذاری كرد. ازاینرو هریك از دو صورت را جداگانه مورد بررسی قرار میدهیم:
پیوستگی طولی
در مورد پیوستگی طولی موجودات مادی و حركات جوهریهٔ آنها میتوان گفت هر موجود مادی خاصی را كه در نظر بگیریم، حركت جوهریهٔ خاصی است كه در ماده پدید میآید؛ مثلاً وجود یك گیاه، حركت جوهریهای است كه در عناصرِ تشكیلدهندهٔ آن رخ میدهد، ولی مادهٔ قبلی آن نیز بهنوبةخود، حركت جوهریهای دارد و همچنین هرچه به عقب برگردیم به حركات جوهریهٔ دیگری خواهیم رسید كه هیچگاه میان آنها سكونی فاصله نشده است. بنابراین میتوان گفت كه پدیدههای متوالی، حركت جوهریهٔ واحد و دارای مقاطع متعددی است كه از هریك از مقاطع آن، ماهیت خاصی انتزاع میشود.
اما این بیان از دو جهت قابل مناقشه است: اولاً، چنان نیست كه هریك از مقاطع خاص، وجود واحد و حركت جوهریهٔ واحدی داشته باشد، بلكه ممكن است موجودی
مركب از چند صورت متراكب و دارای چند حركت جوهریه باشد، چنانكه در درس پنجاه و چهارم به اثبات رسید؛
ثانیاً، پیوستگی دو حركت جوهریهٔ متوالی، در صورتی بهمعنای وحدت حقیقی آنها میباشد كه مرز مشخصی میان آنها وجود نداشته باشد؛ در صورتی كه تبدل موجوداتِ مادی به یكدیگر، چنین نیست و دلیل آن، آثار مختلفی است كه بر هریك از آنها مترتب میشود؛ مثلاً آثار نباتی، یعنی نمو و تولید مثل، آثار جدیدی است كه در ماده پدید میآید و اصلاً سابقهای در مادهٔ بیجان ندارد و از هنگامی شروع میشود كه صورت نباتی در ماده تحقق یابد، و گرچه صورت نباتی عین حركت جوهریهٔ نباتی است، اما دارای مرز معیّنی است كه آن را از حركت جوهریهٔ مادهٔ سابق جدا میكند. به دیگر سخن، در امتداد حركت جوهریهٔ ماده، نقطهای رسم میشود كه مرز بین جماد و نبات بهشمار میرود و از آن نقطه، حركت جوهریهٔ جدیدی پدید میآید كه میتوان آن را با یك خط منحنی نمایش داد كه در دو نقطه، خط مستقیم زیرین را قطع میكند. بنابراین حركات جوهریهٔ متوالی، پارهخطهای پیوستهای هستند كه نقاط خاصی آنها را از یكدیگر متمایز میسازد و هركدام از آنها ویژگیهای خاص خود را دارند.
ولی چون این نقاط بهوسیلهٔ خطهای فوقانی رسم میشوند، میتوان خط مستقیمِ زیرین را كه در امتداد زمان پیش میرود، خط واحدی دانست كه نمودار وحدتِ اتصالی مادهٔ اولیهٔ جهان در طول زمان میباشد، و تنها به این معنا میتوان وحدتی را برای جهان مادی اثبات كرد.
پیوستگی عرْضی
دربارهٔ پیوستگی عرْضی موجودات مادی و حركات جوهریهٔ آنها میتوان گفت كه چون میان اجزاء ماده، عدمی فاصله نشده و خلأ محضی وجود ندارد، همگی آنها دارای وحدتی اتصالی خواهند بود و چنین موجود واحدی حركت جوهریهٔ واحدی خواهد داشت.
اما صرفنظر از اینكه در این بیان پیوستگی حركات جوهریه از وحدت ماده استنتاج شده، نه اینكه وحدت جهان از راه وحدت حركت جوهریه اثبات شود، اشكال دیگری بر آن وارد است، و آن اینكه: وحدت اتصالی مادهٔ جهان، دلیلی بر وحدت صورتهای آن و وحدت حركات جوهریهٔ آنها نمیشود؛ زیرا بدیهی است كه هركدام از صورتها دارای مرز مشخص و آثار ویژهای است كه ربطی به آثار مادهٔ مشترك ندارد.
بنابراین پیوستگی عرْضی موجودات مادی و حركات جوهریهٔ آنها هم تنها به لحاظ وحدت اتصالی مادهٔ آنها صحیح است و چنین وحدت و پیوستگی، منافاتی با كثرت صورتها و كون و فساد آنها ندارد.
خلاصه
1. حركت جوهریه نوبهنو شدن دمادمِ وجود جوهر است و ربطی به حركات اتمها و اجسام كلان ندارد.
2. وجود اعراض ساكن هم نوشونده است و سكون مطلق در اعراض هم یافت نمیشود.
3. ممكن است موجود واحدی دارای چند حركت اصلی و تَبَعی باشد، و وحدت متحرك، نشانهٔ وحدت حركت نیست ولی وحدت حركت، نشانهٔ وحدت متحرك میباشد.
4. گاهی حركتی بهواسطهٔ حركت دیگری به متحرك نسبت داده میشود و میتوان آن را «حركت بر حركت» نامید.
5. گذشت زمان همیشه به یك منوال است و تندشدن و كندشدن دربارهٔ آن معنا ندارد.
6. حركت جوهریه را میتوان به سه قسم تقسیم كرد:
الف) حركت یكنواخت و متشابهالاجزاء؛
ب) حركت تكاملی و اشتدادی؛
ج) حركت تضعفی و نزولی.
7. اشتداد و تضعف را میتوان مانند شتاب مثبت و منفی، حركت بر حركت قلمداد كرد.
8. موجوداتی كه دارای دو یا چند صورت متراكب باشند، چند حركت جوهریه خواهند داشت.
9. اگر موجودی دارای صورت و حركت جوهریهای باشد و در زمان بعد، صورت و حركت جوهریهٔ دیگری در آن پدید آید، میتوان آن را نسبت به صورت دوم «بالقوه» نامید؛ زیرا جزئی از صورت و حركت جوهریهٔ آن همراه با حركت دوم باقی میماند.
10. حركت جوهریه در جسم بسیط را نمیتوان به «خروج تدریجی از قوه به فعل» تفسیر كرد و قوه را مبدأ، و فعلیت را منتهای آن شمرد؛ زیرا نمیتوان بقاء جزئی از موجود سابق را در آن فرض كرد. بنابراین تعریف مزبور برای حركت كلیت ندارد.
11. اطلاق قوه و فعل بر اجزاء سابق و لاحق حركت، به اصطلاح دیگری است كه بهحسب آن، بقاء چیزی از موجود سابق لازم شمرده نمیشود و تبدل چنین قوه و فعلی، تدریجی و با فاصلهٔ زمانی نخواهد بود.
12. پیوستگی حركات جوهریه به دو صورت تصور میشود: پیوستگی حركات متوالی در طول زمان، و پیوستگی حركات همزمان.
13. حركات متوالی هرچند بدون فاصلهٔ زمانی تحقق مییابند، اما با توجه به مرزهایی كه آنها را از یكدیگر متمایز میسازد، نمیتوان آنها را حركت واحدی قلمداد كرد.
14. وحدت اتصالی اجزاء ماده، دلیل وحدت حركات همزمانِ آن نمیشود؛ زیرا هر بخشی از آن صورت مستقلی دارد كه حركت جوهریهٔ خاص به خودش را خواهد داشت.
پرسش
1. چرا نمیتوان حركت ذرات اتمها را حركتی در جوهر قلمداد كرد؟
2. آیا میتوان اعراض را سكونی مطلق تلقی كرد؟ چرا؟
3. بین وحدت حركت و وحدت متحرك چه نسبتی وجود دارد؟ آیا هیچكدام از آنها ملازم با دیگری است؟
4. حركت تَبَعی چیست؟
5. حركت بر حركت را تعریف كنید.
6. چرا سرعت و شتاب را در زمان نمیتوان فرض كرد؟
7. اقسام حركت جوهریه را بیان كنید.
8. كدامیك از حركات جوهریه را میتوان حركت بر حركت دانست؟
9. در چه موردی میتوان دو یا چند حركت جوهریه را اثبات كرد؟
10. دلیل كسانی كه همهٔ حركات جوهریه را تكاملی دانستهاند بیان و نقادی كنید.
11. آیا میتوان همهٔ حركات جوهریه را خروج تدریجی از قوه به فعل دانست، بهگونهای كه قوه و فعل صفت مبدأ و منتهای آنها باشند؟ چرا؟
12. نارساییهای تعریف حركت به «خروج تدریجی از قوه به فعل» را بیان كنید.
13. به چه معنی میتوان هر جزئی از حركت را نسبت به جزء بعدی «قوه» دانست؟ و آیا بهحسب آن معنا میتوان تعریف مزبور را بر همهٔ حركات تطبیق كرد؟ چرا؟
14. پیوستگی پدیدههای مادی و حركات آنها به چند صورت تصور میشود؟
15. وحدت جهان مادی را به چه معنا میتوان پذیرفت؟
16. چگونه میتوان وحدت جهان مادی را از حركت جوهریه استنتاج كرد؟
17. وحدت حركات متوالی را بیان و نقادی كنید.
18. وحدت حركات همزمان را بیان و نقادی كنید.