درس بیست و هفتم
مقام و منزلت بنده خالص در نزد خداوند
ملاك والایى و برترى انسان
نقش دو عامل استقلال و اخلاص
مقام و منزلت بنده خالص در نزد خداوند
«یا أَباذَرٍّ، إِنَّ رَبَّكَ عَزَّوَجَلَّ یُباهى الْمَلائِكَةَ بِثَلاثَةِ نَفَر: رَجُلٌ فى أَرْضِ قَفْر فَیُؤَذِّنُ ثُمَّ یُقیمُ ثُمَّ یُصَلّى، فَیَقُولُ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ: أُنْظُرُوا إِلى عَبْدى یُصَلّى وَ لایَراهُ أَحَدٌ غَیْرى فَیَنْزِلُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَك یُصَلُّونَ وَراءَهُ وَیَسْتَغْفِرُونَ لَهُ إِلىَ الْغَدِ مِنْ ذلِكَ الْیَوْمِ،وَ رَجُلٌ قامَ مِنَ اللَّیْلِ فَصَلّى وَحْدَهُ فَسَجَدَ وَ نامَ وَ هُوَ ساجِدٌ، فَیَقُولُ تَعالى: أُنْظُرُوا إِلى عَبْدى، رُوحُهُ عِنْدى وَجسَدُهُ ساجِدٌ، وَ رَجُلٌ فى زَحْف فَرَّ أَصْحابُهُ وَ ثَبَتَ هُوَ وَ یُقاتِلُ حَتّى یُقْتَلَ.»
مضمون این بخش از پندهاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) این است كه خداوند به سه دسته از بندگان خود بر ملائكه مباهات مىكند. اینكه مباهات خداوند به چه معناست و چگونه خداوند بر ملائكه مباهات مىكند، دقیقاً براى ما روشن نیست. چیزى كه از این بخش از روایت استفاده مىگردد این است كه سه دسته از بندگان خداوند، مقامشان از ملائكه برتر است و خداوند متعال مقام عالى و والاى آنها را به ملائكه خود مىنمایاند.
ملاك والایى و برترى انسان
شكى نیست كه خداوند متعال در بین مخلوقات خود، انسان را از امتیازات و ویژگىهایى بهرهمند ساخته كه در سایر موجودات یافت نمىشوند. در بین موجودات مادى، او را از عقل و فهم و آگاهى برخوردار گردانید، تا آنجا كه به او كرامت بخشید و خشكى و دریاها را مسخّر او گردانید:
«وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنىِ ادَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ رَزَقْنْاهُمْ مِنَ الطَیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِیرمِمَّنْ خَلَقْناتَفْضِیلا.»(1)
و ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم و آنان را بر مركب برّ و بحر سوار كردیم و از هر غذاى لذیذ و پاكیزه آنها را روزى دادیم و بر بسیارى از مخلوقات خود برترى و فضیلت بزرگ بخشیدیم.
بعلاوه خداوند انسان را موجودى مختار و انتخابگر آفرید كه بر اساس خواست خود، راه سعادت و یا شقاوت را برگزیند. او را از فطرت الهى برخوردار گردانید كه توسط آن، به همه ارزشها و خوبىها و فضایل الهى گرایش یابد و نیز راه سعادت را به او نمود. اما نه آن كرامت تكوینى انسان را بر فرشتگان برترى مىبخشد و نه عامل انتخاب و اختیار، چرا كه ممكن است انسان با همین عامل ارزنده اختیار و انتخاب، به جاى راه نیكبختى و سعادت، راه طغیان و شقاوت پیش گیرد و از طریق حق منحرف گشته، به گمراهى در افتد و پستترین مخلوقات گردد:
«إِنَّ شَرَّ الدّوابِّ عِنْدَاللّهِ الَّذینَ كَفَرُوا فَهُمْ لایؤْمِنُونَ»(2)
بدترین جانداران نزد خداوند، كسانى هستند كه كافر شدند و آنان ایمان نخواهند آورد.
آنچه باعث مىگردد مقام انسان از مقام فرشتگان خداوند فراتر رود و موجب برترى و فضیلت او گردد، عمل به دستورات خداوند و تلاش در راه تكامل انسانى و معنوى و دستیابى به كمال مطلوب است. یعنى انسان بر اساس فطرت الهى خود، طریق سعادت را پیش گیرد و هواهاى نفسانى خود را زیر پاى گذارد و به تعدیل غرایز مادى خود بپردازد. انسانى كه داراى كشش قواى حیوانى و مادى است كه هر دم او را به توجه به مادیات و لذایذ حیوانى مىكشد هنگامى كه نیروى حیوانى را كنترل كند و در مواجهه با حق و باطل، حق را برگزیند و بر اساس فطرت عمل كند، مسجود ملائكه مىگردد و مقام او برتر از مقام آنها خواهد بود. از این جهت در این بخش از حدیث، پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىفرمایند:
1. اسراء / 70.
2. انفال / 55.
«یا اباذرّ؛ انّ ربك عزّوجلّ یباهى الملائكة بثلاثة نفر: رجل فى ارض قفر فیؤذّن ثمَّ یقیم ثم یصلّى، فیقول ربّك للملائكة: انظروا الى عبدى یصلّى و لایراه احدٌ غیرى؛ فینزل سبعون الف ملك یصلّون وراءه و یستغفرون له الى الغد من ذلك الیوم»
اى ابوذر؛ پروردگار تو با سه شخص بر فرشتگان مباهات مىكند: اولین شخصى كه خداوند به او بر فرشتگان مباهات مىكند، مردى است كه در میان بیابانى اذان و اقامه بگوید و نماز بپا دارد. پروردگار به فرشتگان مىفرماید: به بندهام بنگرید نماز مىخواند در حالى كه كسى او را نمىبیند. آنگاه هفتاد هزار ملك فرود مىآیند و به او اقتدا مىكنند و تا فرداى آن روز براى او استغفار مىكنند.
مردى كه در بیابانى بىآب و علف، تنها و به دور از چشم دیگران، اذان و اقامه مىگوید و سپس نماز مىخواند و نمىگوید: اكنون كه كسى نیست به حدّ واجب نماز اكتفا مىكنم و اذان و اقامه نمىگویم، چون كسى نیست كه آن را بشنود. او در مقام اطاعت و بندگى خداوند، نمازش را با همه آداب بجا مىآورد و از این جهت خداوند به او بر ملائكه مباهات مىكند و سپس هفتاد هزار فرشته فرود مىآیند و پشت سر او نماز مىخوانند و براى او آمرزش مىطلبند.
دومین شخصى كه خداوند به او بر فرشتگان مباهات مىكند:
«و رجلٌ قام من اللَّیل فصلى وحده فسجد و نام و هو ساجدٌ؛ فیقول تعالى: انظروا الى عبدى، روحه عندى و جسده ساجدٌ»
و مردى كه شب از خواب برخیزد و به تنهایى نماز بخواند و سجده كند و در سجده به خواب رود. خداوند مىفرماید: (اى فرشتگان) بنگرید به بنده من كه روح او نزد من و تنش در سجده است.
مردى كه نیمههاى شب از بستر راحت و گرم برمىخیزد و از خواب شیرین مىگذرد و به عبادت و مناجات با پروردگار خویش مىپردازد. او چنان غرق در مناجات معبود مىگردد و سر از سجده برنمىدارد تا خوابش مىبرد. خداوند متعال به فرشتگان مىگوید: بنگرید،
بنده من در نیمه شب از بستر راحت خود برخاسته و به دور از چشم دیگران به مناجات و عبادت من پرداخته است. آنقدر عبادت خود را طول مىدهد كه خسته مىگردد و در سجده به خواب مىرود. روح او نزد من است ولى تنش به سجده در افتاده. خداوند متعال مىفرماید: روح او نزد من است، چون روح انسان به هنگام خواب نزد خداوند مىرود و این نكتهاى است كه در قرآن مجید بدان اشاره دارد:
«اللَّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَالَّتى لَمْ تَمُتْ فى مَنامِهَا فَیُمْسِكُ الَّتى قَضى عَلَیْها الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ اْلأُخْرىُ إِلى أَجَل مُسَمًّى...»(1)
خداوند است كه به هنگام مرگ ارواح بندگان را مىگیرد و آن كسى را كه هنوز مرگش فرا نرسیده نیز در حال خواب روحش را قبض مىكند و سپس آن را كه به مرگش حكم كرده، جانش را نگاه مىدارد و آن را كه حكم به مرگش نكرده تا اجلش فرا رسد، به بدنش مىفرستد.
از دیدگاه قرآن مجید مؤمن واقعى كسى است كه براى بندگى و عبادت پروردگار، در نیمه شب از بستر خود برخیزد و خواب را بر خود حرام سازد:
«تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُون رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً...»(2)
(شبها) پهلوهاى خود را از بستر جدا مىسازند و با بیم و طمع (به ثواب الهى) خداى خود را مىخوانند.
آرى بر پاى داشتن نماز شب، بدور از چشم دیگران و انجام سجده طولانى و كرنش در برابر خداوند متعال، موجب مباهات خداى متعال است.
سومین شخصى كه خداوند به او بر ملائكه مباهات مىكند:
«و رجلٌ فى زحف فرّ اصحابه و ثبت هو و یقاتل حتّى یقتل.»
و مردى كه در میدان جهاد باشد و یارانش فرار كردهاند و او ثابتقدم به جهاد ادامه دهد تا كشته شود.
1. زمر / 42.
2. سجده / 16.
خداوند متعال به قهرمان مبارزى مباهات مىكند كه پس از شكست در جنگ، دیگران تاب مقاومت در برابر دشمن ندارند و فرار مىكنند و او یك تنه در برابر دشمن مىایستد و تا جان دارد مىجنگد. با اینكه مىتوانست چون دیگران فرار كند و جان به سلامت برد، ولى ترجیح داد در راه خداوند متعال شهید شود. آرى خداوند به وجود كسى مباهات مىكند كه بدون یار و یاور، در مقابل انبوه دشمن مىایستد و مقاومت مىكند، با اینكه در چنان وضعیتى مقاومت واجب نیست: در صدر اسلام ابتدا، مقاومت و ایستادگى یك نفر در برابر ده نفر واجب بود و بعد تخفیف داده شد و مقاومت یك نفر در برابر دو نفر واجب گردید، اما اگر همه رفتند و او تنها ماند، دیگر مقاومت براى او واجب نیست.
شكى نیست كه فرار از جنگ، در صورتى كه مىتوان در برابر دشمن مقاومت كرد، گناه بزرگى است و قرآن به صراحت از فرار در جنگ نهى مىكند و این عمل را مغضوب خداوند معرفى مىكند و جایگاه فراركننده را جهنم مىشناسد:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ امَنوُا اِذا لَقیتُمُ الَّذینَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتال أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلى فِئَة فَقَدْ بآءَ بِغَضَب مِنَ اللّهِ وَ مَأْوئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ.»(1)
اى اهل ایمان، هر گاه با تهاجم كافران در میدان كارزار روبرو شدید، مبادا از بیم آنها پشت كرده، از جنگ بگریزید. هر كس در روز جنگ به آنها پشت كرد، به غضب و خشم خداوند روى آورده، جایگاهش دوزخ كه بدترین منزل است خواهد بود، مگر براى غافلگیر ساختن دشمن، موضع خود را تغییر دهد و یا (از جنگ انفرادى دست كشد) خود را به طرف عدهاى از قوم خود بكشاند (تا به اتفاق ایشان بجنگد.)
از این بخش روایت درسهاى زیادى مىتوان گرفت: مباهات خداوند به وجود برخى از بندگان خود بر ملائكه، به این معناست كه آنها داراى ارزشهایى هستند كه نزد خداوند داراى اهمیت فراوانى مىباشند و اگر خصوصیات دیگرى مىبود كه كمال بیشترى براى انسان به
1. انفال / 16 ـ 15.
ارمغان مىآورد و تقرب انسان را به خداوند بیشتر مىساخت و اهمیت فزونترى نزد خداوند داشت، خداوند آنها را ذكر مىكرد. وقتى مىخواهد مقام والاى برخى از بندگان خود را به فرشتگان معرفى كند و به آنها مباهات مىكند، در واقع بهترین ارزشهاى آنها را معرفى مىكند. حال باید دید، آن سه دسته از بندگان خداوند ـ آنكه در بیابانى دور از چشم دیگران، نمازش را با رعایت آداب و مستحبات مىخواند و آن كس كه نیمه شب از بستر راحت برمىخیزد و به عبادت و مناجات خداوند مىپردازد و نیز كسى كه به تنهایى در برابر انبوه دشمن مىایستد و مقاومت مىكند، تا اینكه به شهادت نائل مىگردد ـ داراى چه ویژگىها و جهات مشتركى هستند كه تا بدین حد خداوند به آنها والایى و منزلت بخشیده است؟
مسلّماً ویژگىهایى چون انفاق مال در راه خدا و یا ایثار آنچه مورد نیاز است و یا عبادتها و اعمال نیك دیگرى كه در شرع مقدس به آنها سفارش شده، همه داراى ارزشند و موجب كمال انسان مىگردند؛ اما باید دید آن سه دسته داراى چه خصوصیتى هستند و چه عنصر مشتركى در آنها وجود دارد، كه تا بدین حد روى آن تأكید شده؟
خصوصیت و عنصر مشترك بین آن سه دسته، تنهایى است كه شخص اول تنها به دور از چشم دیگران عبادت مىكند و شخص دوم در نیمه شب به تنهایى از خواب برمىخیزد و مناجات مىكند و شخص سوم نیز به تنهایى در برابر دشمن مىایستد. خداوند به كسى كه در مسجد محله و یا مسجد جامع نماز مىخواند، با آن ثوابى كه بر نماز او مترتب مىشود، مباهات نمىكند و به كسى مباهات مىكند كه در بیابانى تنها به عبادت مىپردازد و یا همه دوستان او از جبهه فرار كردهاند و او یكتنه به جنگ با دشمن مىپردازد. با اینكه ممكن است شخصى در دهها حمله و عملیات شركت كرده باشد و داراى شهامت و شجاعت فراوانى باشد و افتخارات و پیروزىهایى نیز آفریده باشد؛ با این همه تأكید روى كسى است كه تنها مانده است و باز به وظیفه خود ادامه مىدهد.
نقش دو عامل استقلال و اخلاص
الف) عامل استقلال:
دو عامل مهم استقلال و عدم رنگپذیرى از دیگران و اخلاص، موجب آن ارزش والا براى اقدام انفرادى آن سه شخص شده است:
در توضیح عامل اول، یعنى استقلال باید گفت: غالباً انسانها تحت تأثیر القائات و رفتار دیگران قرار مىگیرند. از ویژگىهاى انسان این است كه وقتى مىنگرد، عدهاى در مسیرى حركت مىكنند و رفتارى را انجام مىدهند، او نیز در آن مسیر حركت مىكند و به آن رفتار گرایش مىیابد. گواینكه اقدام و حركت دیگران، عاملى است كه به انسان در انتخاب مسیر و حركت خود كمك مىكند: وقتى دید عدهاى در راه خیر و صلاح گام برمىدارند، او نیز از آنها تبعیت مىكند. البته این نشانگر ضعف انسان است و خداوند این عامل را در انسان قرار داده، تا آنان كه ضعیفند، با پیروى از افراد صالح، راه صحیح را برگزینند. گرچه این افراد از جوّ غیر سالم نیز اثر مىپذیرند و چه بسا وابستگى به دیگران موجب مىگردد انسان به پیروى دیگران راه باطل را پیش گیرد و با تغییر موقعیتها و شرایط، رنگ عوض كند و براى اینكه رسوا نشود، همرنگ جماعت گردد. خداوند متعال در مقام نكوهش این پیروان سست عنصر كه بدون تفكر و اندیشه و نگرش به فرجام تبعیت از اهل باطل، لجام اختیار خود را به دیگران مىسپارند، مىفرماید:
«وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنا عَلَیْهِ ابَاءَنَا أَوَ لَوْ كانَ اباؤُهُم لایَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لاَیَهْتَدُونَ.»(1)
و چون به كفار گفته شد، از شریعت و كتابى كه خدا فرستاده پیروى كنید، پاسخ دادند: ما پیرو كیش پدران خود خواهیم بود؛ آیا اگر پدرانشان نادان و بىعقل باشند و به حق هدایت نشده باشند نیز باید از آنها پیروى كنند؟
البته در ارتباط با احكام الهى و وظایف شرعى، كسى كه آگاهى و شناخت ندارد موظف
1. بقره / 170.
است كه از عالم سؤال كند؛ چه به حكم خداوند جاهل باشد و چه به موضوع حكم خداوند (این به معناى تقلید از فقیه و عالم در دین است) البته چنین فردى كه با تقلید به احكام خداوند آگاه شود، با كسى كه زحمت مىكشد و خود احكام الهى را از منابع استنباط مىكند، یكسان نیست؛ چرا كه شناخت مجتهد و عالم استقلالى است و شناخت جاهل تقلیدى و ایندو یكسان نیستند و مسلّماً شناخت استقلالى برتر است.
همچنین در ارتباط با موضوعات، بخصوص موضوعات اجتماعى، اكثر مردم آگاهى كافى ندارند و ناچارند از كسانى كه به آن موضوعات آگاهى دارند تبعیت كنند. این تبعیت و پیروى اگر از مسیر حق خارج نشود، مذموم و نكوهیده نیست؛ اما كسى كه عالم است و با چراغى كه در دست دارد دیگران را هدایت و راهنمایى مىكند، در مقام و منزلت برترى قرار دارد.
گذشته از مرحله شناخت استقلالى و مهمتر از آن، استقلال در مرحله تصمیمگیرى و عمل است: گاهى انسان با اجتهاد و یا تقلید موضوع را مىشناند، ولى در مقام عمل اگر تنها باشد معلوم نیست به آنچه مىداند عمل كند. بله اگر در بین جمعى باشد، بخصوص اگر تعداد آن جمع زیاد باشند، اقدام مىكند؛ اما در تنهایى سستى مىكند. براى این مورد هر كس، در زندگى روزانهاش، نمونههاى فراوانى سراغ دارد: مثلا در یك مدرسه كه عدهاى طلبه در آن زندگى مىكنند، اگر شب جمعه جلسه دعاى كمیل برقرار شود، وقتى انسان مىبیند طلبهها دسته دسته در آن مجلس حاضر مىشوند، او نیز مشتاق مىشود كه در آن جلسه شركت جوید. اما در یك شب تعطیلى كه همه به مسافرت رفتهاند، براى او دشوار است كه به تنهایى دعاى كمیل بخواند . همینطور در انجام كارهاى خیر دیگر، وقتى انسان مىبیند دیگران آن كارها را انجام مىدهند، او نیز تحریك مىشود، اما وقتى تنهاست بهانه مىآورد و آنچنان كششى در درون او وجود ندارد كه او را به تصمیمگیرى وادارد. بالاخره با هر بهانهاى كه شده از انجام آن كار طفره مىرود. یا وقتى شب مىبیند، چراغ حجرهها روشن است و سایرین تا دیروقت مطالعه مىكنند، در او اشتیاق مطالعهكردن پدید مىآید و
تا دیروقت مطالعه مىكند، اما وقتى مدرسه تعطیل است و غیر از او كسى در مدرسه نیست، دیگر آن كشش در درون او وجود ندارد و میلى به مطالعه ندارد. آنچه ذكر شد تنها نمونهاى بود و در رفتارهاى اجتماعى و سیاسى ما نمونههاى فراوانى مىتوان یافت.
عامل این سستى و وابستگى به دیگران، ضعف اراده و ایمان است. آیا وقتى دیگران كارى را انجام مىدهند ارزش دارد و اگر انجام ندادند از ارزش مىافتد؟ اگر دعاى كمیل فضیلت و ارزش دارد، باید در تنهایى و خلوت نیز به خواندن آن همت گماریم، نه اینكه تنها وقتى جلسهاى برقرار مىگردد آن را بخوانیم. این نشانه ضعف انسان است كه وقتى مىبیند دیگران دعاى كمیل مىخوانند و یا مىبیند كه دیگران دسته دسته به نماز جمعه مىروند، در او انگیزه پدید مىآید؛ این مایه مباهات انسان نیست. عمل كسى مایه مباهات است كه وقتى تنهاست و كسى او را همراهى نمىكند، به آنچه وظیفه تشخیص مىدهد عمل مىكند و منتظر نیست دیگران او را همراهى كنند.
وقتى مىدانم خداوند كارى را از من خواسته است، باید به انجام آن كار همت گمارم و كارى نداشته باشم كه كسى مرا همراهى مىكند یا نه چرا كه عدم همراهى دیگران و تنها بودن از ارزش آن كار نمىكاهد. در این صورت انسان از ارادهاى قوى برخوردار است و با ایمان قوى و والاى خود، وظیفه خود را باور كرده است. از این جهت در انجام آن كار مستقلا تصمیم مىگیرد، خواه دیگران او را همراهى كنند و یا نه. مسلماً استقلال در تصمیمگیرى خیلى اهمیت دارد كه شخص در مقام تصمیم، منتظر نماند كه دیگران چه راهى را برمىگزینند، تا او نیز همان راه را اختیار كند. او كه داراى اراده و ایمانى قوى است اگر كارى را وظیفه دید و پى برد كه مرضىّ خداوند است، آن كار را انجام مىدهد و منتظر دیگران نمىماند.
جابربن یزید جعفى، از اصحاب سرّ ائمه است كه روایات بسیار زیادى از امام باقر(علیه السلام)نقل كرده است. بسیارى از روایاتى كه امام به جابر فرموده بودند، از اسرار بوده است و جابر مُجاز نبوده براى دیگران نقل كند. او از اینكه نمىتوانست آن معارف ناب را به تشنگان
معرفت ارائه دهد، بسیار دلتنگ بود، این بود كه رفت خدمت امام باقر(علیه السلام) و عرض كرد:
«با اسرارى كه شما براى من نقل فرمودید و دستور دادید براى احدى نقل نكنم، بار گران و عظیمى بر دوشم نهاده شده كه گاه چنان به سینهام فشار مىآید كه به حالت جنون درمىآیم! امام فرمودند: اى جابر، اگر چنین حالتى به تو دست داد، به كوهستان (یا بیابان) برو و گودالى حفر كن و سرت را داخل آن گودال كن و بگو: محمدبن على(علیه السلام) فلان حدیث را برایم روایت كرد... .» (1)
پس از آن جابر سر در چاه مىكرد و روایات امام باقر(علیه السلام) را مىخواند، تا قدرى سبك شود. از جمله روایات ارزندهاى كه جابر از امام باقر نقل مىكند، این روایت است كه امام به او مىفرمایند:
«... وَ اعْلَمْ بِأَنَّكَ لاتَكُونُ لَنا وَلِیّاً حَتى لَوِاجْتَمَعَ عَلَیْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَ قالُوا: إِنَّكَ رَجُلٌ سُوءٌ لَمْ یَحْزُنْكَ ذلِكَ وَلَوْ قَالُوا: إِنَّكَ رَجُلٌ صالِحٌ لَمْ یَسُرَّكَ ذلِكَ وَ لكِنْ إِعْرِضْ نَفْسَكَ عَلى كِتابِ اللّهِ فَإِنْ كُنْتَ سالِكاً سَبِیلَهُ، زاهِداً فى تَزْهِیدِهِ، راغِباً فى تَرْغِیبِهِ، خائِفاً مِنْ تَخْویفِهِ فَاثْبُتْ وابْشِرْ فَإِنَّهُ لایَضُرُّكَ ما قیلَ فیكَ... .»(2)
بدان كه دوستدار ما نخواهى بود مگر اینكه اگر مردم شهرت یكپارچه بر علیه تو باشند و بگویند: تو مرد بدى هستى، دلگیر و ناراحت نشوى و اگر همه آنها گفتند: تو مرد شایستهاى هستى، خوشحال نشوى و لكن خود را بر كتاب خدا عرضه كن و اگر دیدى در راه آن كتاب حركت مىكنى و در مواردى كه آن كتاب به زهد دعوت مىكند، زهد پیشه مىسازى و به آنچه سفارش و ترغیب مىكند، رغبت مىورزى و از آنچه بیم مىدهد بیمناك مىگردى، استوار و شادمان باش كه آنچه مردم مىگویند به تو زیان نمىرساند.
امام(علیه السلام) جابر را به اعتماد و توكل بر خداوند دعوت مىكند كه آنچنان به خداوند اعتماد و تكیه داشته باشد كه مرده باد و زنده باد مردم اندك تأثیرى در او نگذارد و رفتار و گفتار
1. بحارالانوار، ج 2، ص 69، ح 22.
2. بحارالانوار، ج 78، ص 162، ح 1.
خود را بر كتاب خداوند عرضه كند. حال اگر دید رفتارش با دستورات الهى منطبقند، خوشحال گردد و خداوند را به پاس این توفیق شكرگزارد و اگر دید رفتارش با قرآن منطبق نیست، ناراحت گردد كه خداوند از او خوشنود نیست. پس باید ملاك خوشآمد و ناخوشایندى، دستورات خداوند و قرآن باشد، نه رضایت و نارضایتى مردم.
انسان در مقام تصمیمگیرى، اگر توان علمى كافى دارد در مقام تشخیص وظیفه، باید مستقل باشد و تابع دیگران نباشد. با عقلى كه خداوند به او داده، بیندیشد و با توجه به قرآن و روایات وظیفه خود را تشخیص دهد و كارى نداشته باشد كه دیگران چه مىگویند. سپس در مقام عمل، به آنچه وظیفه تشخیص داد عمل كند و منتظر همراهى و كمك دیگران نباشد. حتى در مصاف با دشمن اگر تنها ماند و گرچه در آن صورت مقاومت واجب نیست، اما چون دید مقاومت در برابر دشمن بیشتر مورد رضایت خداوند است، یكتنه به مبارزه ادامه دهد ولو مىداند شهید مىشود. مسلّماً چنین شهامت و رشادتى كه فرد حتى اگر تنها بماند، در راه پاسدارى از راه و هدف خود از پاى نمىنشیند و مقاومت مىكند، بسیار ارزشمند و باعث مباهات خداوند است. در این باره حضرت على(علیه السلام) مىفرمایند:
«... وَاللّهِ لَوْ تَظاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلى قِتالى لَما وَلَّیْتُ عَنْها وَ لَوْ أَمْكَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقابِها لَسارَعْتُ إِلَیْها... .»(1)
سوگند به خدا، اگر عرب بر جنگ من با هم همراه شوند از ایشان روى برنگردانم و اگر فرصتها به دست آید، به سویشان مىشتابم.
پس عامل اول این است كه خداوند دوست مىدارد مؤمن در تشخیص و شناخت وظیفه و نیز در رفتار و عملش مستقل باشد و منتظر دیگران نماند و سعى نكند همرنگ جماعت گردد. البته از آنچه گفته شد، توهّم نشود كه انسان باید تك رو باشد و همواره برخلاف دیگران حركت كند و اگر دید دیگران كارى را انجام دادند، او عكس آن را انجام دهد؛ اینكه صفتى ناپسند و ناشایست و بسیار احمقانه است. سخن در این است كه انسان در مقام
1. نهج البلاغه (ترجمه فیض الاسلام) كتاب 45، ص 971.
تصمیمگیرى و تشخیص وظیفه و عمل به آن مستقل باشد و منتظر تشویق، همراهى و همفكرى دیگران نماند. پس اگر وظیفه خود را تشخیص داد و دید دیگران نیز با او همراهند، بسیار خوب است.
انسان نباید چنین باشد كه اگر چیزى را وظیفه تشخیص داد و بعد فهمید اشتباه كرده، بر حرف خود تا آخر بایستد؛ این خُلق و روحیه ناپسندى است. انسان باید همواره در اخلاقش، رفتارش و اندیشههایش تجدید نظر كند و اگر پى برد كه اشتباه كرده، با كمال شهامت اعتراف كند و لجاجت نكند و بر حرف خود پافشارى نكند. مؤمن وقتى به حق هدایت شد، همان را انجام مىدهد.
ب) عامل اخلاص:
عامل دوم كه موجب گردیده خداوند به آن سه دسته مباهات كند اخلاص است. در نماز كسى كه تنها در بیابان نماز مىخواند، دیگر شائبه ریا نیست. كسى او را نمىبیند تا حالات او را مشاهده كند و سپس براى دیگران نقل كند. مسلّماً اخلاص چنین عملى، بیشتر از عملى است كه انسان در حضور دیگران انجام مىدهد.
اگر در حضور جمع، انسان با آداب نماز بخواند جاى این هست كه شیطان او را وسوسه كند، چون شیطان مكّار است و انسان هر چند خود ساخته باشد ممكن است از شیطان شكست بخورد و وقتى در حضور دیگران نماز مىخواند در دلش ریا پدید آید و خوشش بیاید دیگران عملش را ببینند و یا صدایش را بشنوند. اما وقتى در بیابانى تنهاست و اذان و اقامه مىگوید و نماز مىخواند ممكن نیست ریا كند. یا كسى كه در نیمههاى شب، به دور از چشم دیگران، برمى خیزد و به عبادت خداوند مىپردازد و چندان سجده خود را طول مىدهد كه خوابش مىبرد، ممكن نیست ریا كند؛ چون كسى نیست كه وضع او را مشاهده كند.
كسى كه در میدان جنگ تنها مانده و یكتنه مبارزه مىكند ممكن نیست ریا كند، چون دوستان نیستند كه بگویند: چه شهامتى دارد و پس از شهادت او، از رشادتهاى او براى
دیگران نقل كنند، دشمن هم كه فضیلتهاى او را نقل نمىكند. پس قصد ریا و خودنمایى در چنین كسى وجود ندارد. بنا بر این خصوصیت مشترك دیگرى كه درآن سه شخص وجود دارد كه موجب مباهات خداوند مىشود، نهایت خلوصى است كه در عمل آنها وجود دارد و آنان را از آلودهگشتن به ریا و خودنمایى پاك كرده است.
چنانكه مشاهده شد، بافت و شكل عمل آن سه دسته ممكن است همسان با بافت و شكل عمل دیگران باشد، پس آنچه این عمل را ممتاز و برجسته گردانیده است و از آن گوهر گرانبهایى ساخته كه خداوند به آن بر فرشتگان مباهات مىكند، اخلاص است كه موجب گردیده آن عمل فقط براى خداوند انجام گیرد؛ از این جهت مىنگریم كه در قرآن و روایات چنین آمده كه خلوص موجب والایى عمل و پذیرش آن مىگردد:
«إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِاللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ. أَلاَ لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِص....»(1)
ما این كتاب راستین و حق را بر تو فرستادیم، پس خداوند را پرستش كن و دین را براى او خالص گردان. آگاه باشید كه دین خالص براى خداوند است.
در حدیثى آمده است:
«مَنْ أَخْلَصَ لَنا أَرْبَعینَ صَباحَاً، جَرَتْ یَنابیعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلى لِسانِهِ.»(2)
كسى كه چهل روز براى خداوند اخلاص ورزد، چشمههاى حكمت از قلبش بر زبانش جارى مىگردند.
امام صادق(علیه السلام) ـ درباره آیه شریفه:
«لِیَبْلُوَكُمْ أَیّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا»(3) تا بیازماید شما را كه كدامیك نیكو كردارترید ـفرمودند:
لَیْسَ یَعْنِى أَكْثَرُ عَمَلا وَ لكِنْ أَصْوَبُكُمْ عَمَلا وَ إِنَّمَا الاِْصابَةُ خَشْیَةُ اللّهِ وَ النِّیَّةُ الصّادِقَهُ وَ الْحَسَنَةُ ثُمَّ قالَ: الاِْبْقاءُ عَلىَ الْعَمَلِ حَتّى یُخْلَصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ، وَالْعَمَلُ الْخالِصُ
1. زمر / 2 ـ 3.
2. بحارالانوار، ج 67، ص 242.
3. ملك / 2.
الَّذى لاتُریدُ أَنْ یَحْمِدَكَ عَلَیْهِ أَحَدٌ إِلاَّ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ النِّیَّةُ أَفْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ ... .»(1)
مقصود خداوند پركردارتر نیست، بلكه مقصود درست كردارتر است و درستى همانا ترس از خداوند و داشتن نیت صادق و نیك است. سپس فرمود: پایدارى بر عمل تا اینكه خالص بماند، سختتر از خود عمل است و عمل خالص آن است كه نخواهى هیچ كس جز خداى عزوجل تو را بر آن كار بستاید و نیت بهتر از عمل است.
پس با توجه به آنچه ذكر گردید، ممكن است ما اعمالى داشته باشیم كه با فضیلت و داراى پاداش فراوانى باشد مثل خواندن نماز به جماعت كه بر اساس آنچه در روایات آمده، ثوابش را ملائكه نیز نمىتوانند شماره كنند. اما معلوم نیست خلوص چنین نمازى با خلوص نماز كسى كه در بیابانى تنها نماز مىخواند، یكسان باشد. به هر جهت شیطان وسوسه مىكند و نمىگذارد انسان در عملش خالص باشد، شاهدش این است كه وقتى انسان تنهاست، برایش دشوار است كه به عبادت، آن هم با رعایت آداب، مبادرت كند؛ چون اراده و انگیزه درونى او چندان قوى نیست. اما اگر دیگران او را همراهى كنند و كمك خارجى او را همراه شود، بهتر به عبادت مبادرت مىورزد.
1. اصول كافى (با ترجمه) ج 3، ص 26.