بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحلرضواناللهعلیه و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا میکنیم.
قبل از هر چیز فرا رسیدن میلاد مسعود حضرت موسیبنجعفرصلواتاللهعلیهوعلیآبائهوابنائهالمعصومین را به پیشگاه مقدس حضرت ولیعصرارواحنا فداه و همه دوستداران اهلبیت تبریک و تهنیت عرض میکنم و از خدای متعال درخواست میکنیم که عیدی ما را تعجیل در ظهور فرزندشان قرار دهد.
همچنین فرا رسیدن روز نهم دی را که اگر آن را یوم الله اکبر در دوران انقلاب بنامیم، کار بیجایی نکردهایم به همه علاقهمندان به اسلام و انقلاب تبریک عرض میکنم و از خدای متعال پایمردی و مقاومت و استقامت بیشتر برای ملت عزیز، وفادار و ولایتمدارمان تقاضا میکنم. خدای متعال این ملت شریف، بزرگوار، علاقمند به اهلبیت و ولایتمدار را برای همیشه ثابتقدم و در راه حق استوار بدارد.
پیشینیان یا امروزیان!
درباره اوضاع جامعه قضاوتهای مختلفی میشود. یک نوع شبه فرهنگی در جامعه ما وجود دارد که همیشه از پیشینیان تعریف میکنند و میگویند: در گذشته مردم چطور بودند، چقدر متدین بودند، چقدر کارهای خوب میکردند و حالا اوضاع خراب شده است. تقریبا عموم مردم وقتی صحبت از پیشینیان و گذشتگان میشود، همیشه از آنها به خوبی یاد میکنند و از شرایط زمان کنونی نکوهش میکنند. در مقابل این طرز فکر کسانی نیز هستند که بیشتر از فرهنگهای دیگر تأثیر پذیرفتهاند و انتساب به گذشته را نوعی ارزش منفی تلقی میکنند. اینان نوآوریها و چیزهای جدید را میستایند و میکوشند که بیشتر با این امور خو بگیرند. اینان مردم گذشته و حال را نیز با همین معیار میسنجند و گذشتگان را به کهنهپرستی، ارتجاع، عقبماندگی، بیتمدنی، بیعلمی و چیزهایی از این قبیل یاد میکنند و نسل حاضر را بهخاطر پیشرفتهای علمی، صنعتی وتکنولوژیک ستایش میکنند.
گاهی ما که کمابیش از فرهنگهای چندگانه اثر پذیرفتهایم دچار نوعی تضاد در قضاوت میشویم که بالاخره زمان ما بهتر است یا زمان پدران ما؟ زیاد اتفاق میافتد که در خانوادهها بین افراد خانواده در این قضاوتها اختلاف نظر است؛ بعضی از افراد خانواده ـ غالباً بزرگترها و پدر و مادرها ـ از پیشینیان تعریف میکنند و جوانترها وقتی دستاوردهای جدید علمی و صنعتی را میبینند، شیفته آنها میشوند و در خودشان احساس حقارت میکنند. اینان وقتی نسل حاضر را با نسل قبلی مقایسه میکنند خیلی برای نسل حاضر امتیاز بیشتری قائل میشوند؛ امروز دنیای کامپیوتر و اینترنت است، این همه وسایل ارتباط جمعی در دنیا وجود دارد و صنایع پیشرفت کرده، چطور میشود آن را با دورانی که مردم از چراغ پیسوز استفاده میکردند، مقایسه کرد؟!
دستگاههای ارزشگذاری متفاوت، زمینهساز قضاوتهای متفاوت
پیداست که این قضاوتها از سوابق ذهنی خاص و دستگاههای ارزشگذاری مختلفی سرچشمه میگیرد. حقیقت این است که از نظر علمی، عقلانی و دینی، صرف گذشته و قدیمی بودن امتیازی نیست، همان طور که صرف جدید بودن نیز امتیازی ندارد. این موضوع بسته به آن است که ما افتخار، شرف، کرامت، ارزش و سعادت انسان را به چه بدانیم و با این معیار زمانهای مختلف را بسنجیم و ببینیم در زمان گذشته رسیدن به این سعادت، کمال و رشد بیشتر بود یا اکنون. اگر این معیار را پذیرفتیم و اصل را بر این قرار دادیم که کمال و سعادت انسان همان است که دین میگوید[1] [1] و رضای خدا، رسیدن به قرب و ارزشهای الهی ملاک برتری است، باز ممکن است در مقایسه اینکه آیا زمان سابق برای این کار مناسبتر بود یا این زمان، دچار اشتباه بشویم.
راز برتری انسان بر سایر موجودات
حقیقت این است که ملاحظه منابع دینی درباره خلقت حضرت آدمعلینبیناوآلهوعلیهالسلام و زندگی انسانها و همچنین آیات و روایات دیگر این نکته را تأیید میکند که همیشه خدای متعال به گونهای جریان زندگی انسانها را قرار داده که هیچگاه هیچ کدام از عوامل خیر و شر کاملاً غالب نیستند و در درون فرد عوامل مختلف خیر و شر وجود دارد و زمینه امتحان فردی او را فراهم میکند. داستان هابیل و قابیل را شنیدهاید. قرآن وقتی این داستان را بیان میکند، میفرماید این داستان را ما به حق بیان میکنیم؛ افسانه نیست. وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ.[2] [2] میان دو برادر تنی که در یک زمان و شرایط تربیتی یکسان رشد یافتهاند چنان اختلافی پیدا میشود که یکی از روی حسد دیگری را میکشد و دیگری حتی چندان مقاومتی از خود نشان نمیدهد و با اینکه به قصد برادر آگاه بوده، اقدام به مقابله به مثل نمیکند. پیداست که انسان به گونهای آفریده شده که عوامل مختلفی در درونش با هم تزاحم دارند و انسان اختیار دارد که یکی را بر دیگری ترجیح بدهد و اصلا راز برتری انسان بر سایر موجودات نیز همین قدرت انتخاب و اختیار است.
کمیت و کیفیت افراد صالح در گذشته و حال
داستان هابیل و قابیل مربوط به دو فرد بود این قضیه در جوامع نیز جریان دارد. چنین نیست که همیشه یک جامعه کاملا الهی، برحق، براساس عدل و ارزشهای الهی باشد و جامعه دیگری کاملا باطل. همیشه در هر جامعهای کمابیش افراد خوبی بودهاند، اما میتوان گفت آنچه تاریخ نشان میدهد اکثریت با کسانی بوده که بیشتر عوامل فساد بر زندگیشان حاکم بوده است. تعبیرات قرآنی نیز مؤید همین مطلب است. قرآن در سوره شعرا وقتی از اقوام گذشته اسم میبرد میگوید: إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ؛ قطعا در این عبرتى است و[لى] بیشترشان ایمان نیاوردند.[3] [3]
شاید بتوان از تجربه تاریخی این اندازه را استفاده کرد که در اغلب جوامع، از نظر کمی، افراد صالح کمتر بودهاند و متون دینی نیز کمابیش این مطلب را تأیید میکند. ولی اینکه آیا از نظر کیفی افرادی که تربیت شدند و به کمالاتی رسیدند، در گذشته بیشتر بودهاند یا در حال، و اینکه شرایط اجتماعی برای کدام طرف بیشتر است، معیار کلی وجود ندارد. آیاتی در سوره واقعه، مردم را به سه دسته تقسیم میکند؛ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ * فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ * ثُلَّةٌ مِّنَ الاوَّلِینَ وَقَلِیلٌ مِّنَ الاخِرِینَ طبق این آیه افراد فوقالعاده برجسته، مثل انبیا در گذشته تاریخ بیشتر از اکنون بودهاند؛ در این زمان دیگر دستگاه نبوت بسته شد و چهارده معصوم نیز بیشتر نداشتیم، ولی در گذشته تعداد انبیا 124 هزار ذکر شده است. بههرحال هیچ کدام از این مطالب معیاری کلی به دست نمیدهد که زندگی قدیم بیشتر به نفع انسان بوده یا زندگی جدید. شاید بتوان گفت در هر زمانی تدبیر الهی نوعی توازن برقرار میکرد و شرایطی فراهم میشد تا افراد بتوانند انتخاب آزادانه داشته باشند و تحت فشار همهجانبه گروه و عوامل فرهنگی خاصی قرار نگیرند. بسیاری از عوام تصور میکنند که در گذشته متدینان و مقدسان خیلی بیشتر بودهاند. برخی از نمونهها را خود من از زمان کودکی به یادم دارم و هرگاه تقید و تدین آنها را به مسایل دینی و رعایت احکام واجب و مستحب، برای دیگران نقل میکنم، تعجب میکنند. بیشتر افراد خوبیهای فرد یا جامعه را با سلسله فعالیتهای ظاهری آنها میسنجند، مثل اینکه اول وقت برای نماز جماعت حاضر شوند، در جلسات مذهبی شرکت کنند و روضهخوانی و سینهزنی داشته باشند، به زیارت کربلا و مکه بروند و به دیگران احسان کنند، اما به دنبال معیاری عمومی برای اینکه بدانند مردم چقدر حاضرند برای دینشان فداکاری کنند، نیستند. نماز خواندن و روزه گرفتن و بجا آوردن عبادتها را به خوبی میتوانیم ببینیم، بسنجیم و ارزشگذاری کنیم؛ البته گاهی همین موارد هم مایه اعجاب میشود. خود من در سفری که ده پانزده سال پیش به آفریقا داشتم با تعدادی از شیعیان خوجه که با سفارت ایران در کنیا ارتباط داشتند برخورد کردم. آنها سالی سه ماه (رجب، شعبان و رمضان) را روزه میگرفتند. جوان شیعهای در نایروبی کنیا بود که ماه رجب و شعبان را روزه مستحبی میگرفت. این اهتمام خیلی مایه اعجاب است و در کشور خودمان کمتر از اینگونه افراد سراغ دارم. اما آیا ملاک ارزشیابی فقط همین است؟! حنظله جوانی بود که شب ازدواجش با جنگ احد مقارن شد، شب را نزد عروسش به سر برد و صبحگاه در حالت جنابت به میدان جنگ آمد و به شهادت رسید. پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند ملائکه را میبینم که با آبهای بهشتی برای غسل دادن حنظله آمدهاند، و از این رو به حنظله غسیل الملائکه معروف شد. داستان این جوان خیلی مایه اعجاب است؛ فردی در عنفوان جوانی و آرزوی ازدواج، عروسی کند و صبحگاه غسل نکرده، داوطلبانه در جبهه جنگ حاضر شود و آنجا به شهادت برسد! بنده در طول تاریخ نمونهای برای حنظله سراغ نداشتم، اما در هشت سال دفاع مقدس ما، جوانهایی پیدا شدند که حنظله غسیل الملائکه را به فراموشی سپردند. آنها فداکاریهایی از خود نشان دادند که در مقابل آن، داستان حنظله و امثال حنظله رنگ باخت. خوشبختانه خیلی از این داستانها نوشته و کتاب شده است. بعضی از آنها را مقام معظم رهبری خیلی تأیید و تشویق فرمودهاند و به دست مبارک بر آن تقریظ نوشتهاند.
وقتی نماز، روزه و حضور در مساجد و معابد را از گذشتگان با جوانهای امروز مقایسه میکنیم، میگوییم دنیا خیلی خراب شده است، ولی اولا باید توجه داشته باشیم که آنروز سینما، اینترنت و سیدی نبود. امروز وسایل سادهای برای یک کارگر ساده فراهم است که در گذشته برای بسیاری از شخصیتهای برجسته اجتماعی فراهم نبود. وسایل آرایش و زیبایی که امروزه به راحتی در دسترس یک فرد عادی قرار میگیرد، در گذشته فقط در حرمسراهای سلاطین پیدا میشد. این شرایط را نباید با شرایط گذشتگان مقایسه کرد. باید دید آنها در مقابل این عوامل شیطانی بیشتر مقاومت میکنند یا جوانان امروز. باید دید کدام گروه در اینگونه شرایط با پاگذاشتن بر روی هوای نفس، از شهوات، ثروت، موقعیت اجتماعی، پست و مقام، شهرت و ریاست برای دینشان صرفنظر میکنند. اگر آمار میگیریم باید از این آمارها استفاده کنیم و حقیقت این است که نمیتوانیم بگوییم مردم امروز از این جهت کمتر از پیشینیاناند؛ بلکه امام که خیلی بهتر مردم را میشناخت، فرمود مردم ما از مردم زمان ائمه اطهار بهترند. شرایطی که امروز برای جوانها فراهم است واقعا شرایط بسیار سختی است و کمتر کسی قدرت این را دارد که در مقابل عوامل شیطانی آن مقاومت کند، اما ما جوانهایی را میبینیم که در همین شرایط مثل افراد قریب به عصمت زندگی میکنند و در این شرایط و با وجود این همه عوامل فساد شیطانی، مواظب هستند، چشمشان را کنترل میکنند و در ارتباط با نامحرم حتی در مظان گناه قرار نمیگیرند.
در سال 57، پیش از پیروزی انقلاب دعوتی از تعدادی دانشجو در لندن، داشتم و دو ماه مباحث فلسفی برایشان مطرح میکردم. یکی از آقایانی که اکنون در ایران استاد دانشگاه است و آن زمان بیست و چند سال بیشتر نداشت، وقتی در خیابان راه میرفت، چشمش را پشت پایش میانداخت. جوان دانشجوی مسلمان ایرانی، در لندن به قیافه هیچ زنی نگاه نمیکرد! آن زمان، این حالت برای من خیلی مایه اعجاب بود. ما در قم با طلبهها زندگی کرده بودیم و باور نمیکردیم که در خیابان کذایی آکسفورد یا خیابانهای دیگر معروف لندن، یک جوان دانشجو مواظب باشد چشمش به نامحرم نیفتد. خداوند اینگونه حجت را تمام میکند. اینگونه جوانها واقعا مثل فرشته هستند و بعد از انقلاب روزبهروز میبینیم که این تیپ آدمها خیلی بیشتر شدهاند. گاهی جوانهای دانشجو از ما چیزهایی میپرسند که ما از شنیدن آن شرمنده میشویم که اینها به چه دقایقی فکر میکنند و چه قدر مواظب هستند دستورات شرع را دقیقا رعایت بکنند.
منظورم از این مقدمه این بود که مراقب باشیم که به این سطحینگریها در ارزیابی مبتلا نشویم و بدانیم علیرغم ازدیاد روزافزون عوامل شیطانی، جوانهای متدین، پایبند به انقلاب و ارزشهای انقلابی، کسانی که جانشان را برای حفظ ارزشهای اسلامی به کف میگیرند، خیلی بیشتر از گذشته است. لااقل نمیتوانیم بگوییم که جامعه ما در این جهت تنزل کرده است. در فرمایشات مقام معظم رهبری هم گاهی اشاره میشود که جوانهای ما از جوانهای نسل اول انقلاب کم ندارند؛ بلکه بهتر از آنها هستند. این نکته بسیار امیدوارکننده است.
عوامل فساد، زمینهساز رشد معنوی
از دیدگاه توحیدی وقتی انسان به عالم نگاه میکند میبیند خدا این وسایل را به گونهای فراهم کرده، تا در این زمان با این همه وسایل فساد چنین مردمی تربیت شوند، و اگر بگوییم یکی از عوامل رشد معنوی نسل جوان، وجود همین عوامل فساد است، سخنی به گزاف نگفتهایم. ما میتوانیم تجربه کنیم؛ انسان وقتی احساس خطر میکند، مواظب است و خودش را میپاید، اما وقتی احساس خطر نمیکند سرش را زیر میاندازد و جلو میرود و ناگهان در چاله میافتد، رانندهها وقتی در جادهای صاف و خلوت حرکت میکنند، خیلی مواظب نیستند و گاهی چرت نیز میزنند، اما در یک جاده شلوغ که امکان تصادف در آن هست، خیلی حواسشان را جمع میکنند. وجود عوامل فساد در جامعه میتواند به آنها که دلشان میخواهد صالح باشند کمک کند تا محکمتر بشوند، بیشتر تمرین کنند، بیشتر حواسشان را جمع کنند، تقوای بیشتری داشته باشند، تمرین بیشتری بکنند و درصدد باشند عواملی را کسب کنند که بتوانند با عوامل فساد مبارزه کنند. خود این عوامل تدبیر الهی است تا معنویت بیشتر رشد کند. اگر اینها نبود اینها هم میگفتند نمازمان هست، روزهمان هم هست دیگر خیلی داعی نداشتند که فعالیتهای جدی انجام بدهند و ریاضت بکشند و برای مقاومت در برابر گناه انگیزهای نداشتند و طبعا رشدی هم نمیکردند. جوان قوی سالمی که میخواهد کشتیگیر شود، اگر در خانهاش بنشیند هیچ وقت پهلوان نمیشود، باید وارد میدان کشتی بشود، گاهی زمین بخورد، گاهی بلند بشود و دست و پنجه نرم کند تا عضلاتش قوی شود و فنون کشتی را بهتر یاد بگیرد و بتواند با حریف بیشتر دست و پنجه نرم کند. همین شرایط سخت وسیله میشود برای اینکه آنها که میخواهند به کمال برسند بیشتر و بهتر از نیرو و نعمت خدادادیشان استفاده کنند و به کمال برسند.
جامعه ما و جامعه صدر اسلام
شک نکنیم که جامعه ما ـ بهطور کلی و عمومی و در سطح کلان ـ در مقایسه با جامعهای که زمان پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله بود از لحاظ رشد انسانی، فکری و فرهنگی بسیار ترقی کرده است. در زمان پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله گاهی افراد دستهدسته مسلمان میشدند؛ وقتی رئیس قبیلهای مسلمان میشد، همه افراد آن قبیله نیز مسلمان میشدند، اما امروز اینگونه نیست؛ امروز در جوانها انگیزه پذیرش یک مرام زیاد است. نمیگویم همه، اما بسیاری از جوانها بهدنبال تحقیق برای پذیرفتن حق هستند، حتی میخواهند در اعتقادات دینی پایهای محکم و مستدل داشته باشند و شبهات آن را رفع کنند. به طور کلی قضاوتها، درک و رشد اجتماعی خیلی بیشتر از زمانهای گذشته است. به داستانهای صدراسلام، داستان سیدالشهدا و حضرت مسلم که هر روز بهخصوص در ایام محرم و صفر، در جامعه ما ذکر میشود، نگاه کنید؛ دعوت خود اهل کوفه بود، امام حسینعلیهالسلام را دعوت کردند. ایشان پسر عموی خودشان را بهعنوان نماینده فرستادند. مردم کوفه نیز عقیل را میشناختند. دستهدسته بیعت کردند، اما بعد از چند روز او را تنها گذاشتند و با آن وضع به شهادت رسید. ثبات قدم، استقامت و مقاومت در مقابل مشکلات خیلی کم بود. زود میآمدند، ولی زود هم میرفتند؛ یمیلون مع کل ریع. درست است که یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا، اما به همین صورت نیز از دین خارج میشدند. همین طورکه دستهدسته میآمدند، دستهدسته نیز میرفتند. اگر درست مقایسه کنیم الحمدلله جامعه ما اینطور نیست. نه آنگونه است که به یک صدا زدن شعاری دستهدسته بیایند و نه آنطور که دستهدسته رها کنند و بروند. خیلی حساب شدهتر راهی را میپذیرند و حساب شدهتر خارج میشوند؛ البته عرض کردم زمینه انتخاب و امتحان همیشه بوده و هست و خواهد بود. امروز نیز با صحنههایی مواجه میشویم که بسیار نگرانکننده، عبرتانگیز و اسفبار است، همان طور که حوادث بعد از ظهور پیغمبرصلیاللهعلیهوآله نسبت به حوادث زمان جاهلیت، بسیار تلختر بود. در زمان جاهلیت، داستانی شبیه داستان کربلا سراغ نداریم؛ درست است که دخترهای خود را زنده بهگور میکردند، اما جایی را سراغ نداریم که طفل شش ماهه را هدف تیر سه شعبه قرار بدهند؛ یعنی وقتی جامعه رشد کرد، هم امثال سلمان و ابوذر در آن پیدا شد و هم امثال شمر و یزید. این توازن برقرار است. نباید توقع داشته باشیم که وقتی امام پیدا شد و مردم را هدایت کرد و چنین انقلابی در عالم به وجود آمد، دیگر همه چیز درست بشود و دیگر هیچ جایی خطا، عصیان یا تخلفی وجود نداشته باشد. آدمیزاد این طور نیست، خدا آدم را این گونه نیافریده است. آدمیزاد هر جا باشد انتخاب دارد، میتواند هر راهی را برود؛ سالها عبادت کرده، حتی به مقامات عالی رسیده، مستجاب الدعوه شده و دیگران را شفا میدهد، اما میتواند برگردد و به ته جهنم برود؛ مثل بلعم باعور وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا. اما مجموعاً که حساب میکنیم میبینیم روی همرفته جامعه خیلی رشد کرده است. اگر بتوانیم این سیر را در نظر بگیریم که از آن دوران تا به حال به طور کلی جامعه چقدر رشد فکری کرده، میتوانیم پیشبینی کنیم که برای یک قرن آینده رشد انسانی اجتماعی خیلی بیشتر خواهد شد. میتوانیم بگوییم در همین کشور آمریکا که امروز بزرگترین مراکز فساد، انحراف و ظلم در آن وجود دارد و بمبهای اتمی کذایی دارد که هر روز هم بر تنوعش افزوده میشود، افرادی پیدا میشوند که طغیان میکنند و در مقابل اینها میایستند. از این کارها اظهار تنفر و انزجار میکنند و میگویند ما خجالت میکشیم بگوییم آمریکایی هستیم. این چه وضعی است که شما درست کردهاید و آبروی ما را در همه عالم بردهاید؟ حتی در میان یهودیان اروپا و آمریکا، ارتدوکسهای یهودی هستند که بهخصوص علیه صهیونیستها تظاهرات میکنند و با مسلمانها اظهار همدردی میکنند. این نشانه رشد اجتماعی است. دیگر کل جامعه گلهوار نیست که وقتی یک بز پرید همه به دنبالش بپرند. این گرایش که خود بفهمند و تبعیت صرف از کسی نداشته باشند، در عموم مردم بیشتر شده است؛ البته ممکن است وقتی در مقام تحقیق بربیایند، راه صحیح را پیدا نکنند و منحرف بشوند، ولی وجود این انگیزه که کارها از روی فکر و تعقل باشد و صرف تقلید و تبعیت از دیگران نباشد، پیشرفت مبارکی است و باید به آن بها داد و کوشید تا جهت صحیح پیدا کند.
این نکته را در سطح کلان تاریخ و دنیا عرض کردم. حالا میخواهم درباره کشور خودمان بگویم. مردم، جوانها و حتی بچههای دبستانی را ملاحظه میکنید. هیچ گاه این آگاهی، رشد و این کنجکاوی که در بچههای این نسل دیده میشود در نسل ما وجود نداشت. حتی نمونهاش را هم نمیدیدیم؛ بچههای چهارپنج ساله چیزهایی میفهمند، سؤالهایی میکنند که اصلا به ذهن جوانهای دوران ما نمیآمد.
مردم ما و انتخابات
دیگر اینکه مردم ما از لحاظ مسائل اجتماعی ـ سیاسی در شرایطی قرار گرفتند که صرف تبعیت از یک شعار و امثال آن تکلیفشان را تعیین نمیکند. طبعا هر گروهی با کسانی آشنا هستند که آثار خوبی از آنها دیدهاند و اعتمادی هم به آنها پیدا کردهاند، اما این اعتمادها صددرصد نیست و میخواهند خودشان بیشتر قضاوت کنند. نمونه آن را در همین انتخاباتهایی که در این چند دوره داشتهایم میبینید. افراد بسیار خوب، سرشناس، متدین و با تقوا، از روحانیان سابقهدار و بسیار شریف، کسانی که ما به آنها احترام میگذاریم و به آنها علاقه و ارادت داریم، درباره انتخابات اظهارنظرهایی کردند و کاندیدایی را معرفی کردند، ولی مردم به اینها قناعت نکردند. این را به عنوان یک عامل قبول کردند و گفتند: بله این یک عامل است، ولی صددرصد تعیین کننده نیست و خودمان نیز باید تحقیق کنیم. در هیچ کدام از انتخاباتهایی که در سالهای اخیر واقع شده هیچ لیستی کاملا رأی نیاورده است. آنهایی که متصدی شمردن رأیها بودند میگفتند کمتر رأیی بوده که رأیدهنده به کل یک لیست رأی داده باشد. اینکه افراد خودشان به فکر خودشان ارزش بدهند، بخواهند بفهمند و تبعیت محض از کسی نداشته باشند، پدیده مبارکی است.
انتخابات و وظیفه نخبگان
ما باید این را غنیمت بشماریم. هیچ شکی نیست که همه افراد جامعه از نظر تأثیرگذاری در دیگران مساوی نیستند. تأثیرگذاری یک شخص بیسواد یا یک جوان تازه فارغالتحصیل شده با فردی که زحمتهایی کشیده و سوابق، تجربهها و معلومات بیشتری دارد، یکسان نیست. کسانی هستند که حرفشان بیشتر در مردم اثر میکند و مردم بیشتر به آنها اعتنا میکنند، فکرشان را مورد توجه قرار میدهند، بررسی میکنند و گاهی نیز تأثیرات قابل توجهی از آنها میپذیرند. این اختلافی که بین افراد از لحاظ تأثیرگذاری پیدا میشود، ناشی از اختلاف در موقعیتهای اجتماعی افراد است. هر فردی که بر اثر عوامل طبیعی ـ ارثی و ژنتیک ـ فهم بیشتر و دقیقتری دارد، آیندهنگرتر است و تحلیل بهتری دارد، او موقعیت اجتماعی بهتری دارد و تأثیرگذارتر است. اما عوامل طبیعی یکی از عوامل است، عمده تأثیر ناشی از عوامل فرهنگی و اجتماعی است که وقتی ضمیمه میشوند باعث میشوند فرد به خاطر تجربه، معلومات و یا دقتش در بعضی کارها، موقعیتهایی پیدا کرده و مورد توجه دیگران قرار میگیرد و کلامش بیشتر در دیگران اثر میکند. از این رو تکلیف کسانی که موقعیتهای ویژه تأثیرگذاری در اجتماع دارند، سنگینتر میشود. فردی که دیگران به کلامش توجه نمیکنند،[4] [4] وقتی در جلسهای حاضر باشد، کسی او را نمیشناسد و زمانی که غایب باشد نیز کسی احوالش را نمیپرسد، تکلیف چنین کسی گردن خودش است و فقط باید وظیفه خودش را تشخیص بدهد و به آن عمل کند و نسبت به دیگران تأثیر خوب یا بدی نمیتواند بگذارد. اما کسی که میتواند در صد نفر دیگر اثر بگذارد و گاهی شاید افرادی باشند که میتوانند در میلیونها انسان اثر بگذارند، مسئولیت دارند، اگر اثر خوب گذاشتند در ثواب آنها شریکند و اگر اثر بد گذاشتند در گناهشان شریکند. این حساب خداست. درست است که لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى؛[5] [5] هیچ کس بار کسی را نمیکشد، اما در آیه دیگری نیز فرموده؛ وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ؛[6] [6] کسانی که دیگران را گمراه کردند هم بار خودشان سنگین است و هم بار دیگران بر دوش آنهاست؛ شما در گناه آنها شریکید. اگر حرفها و کارهای شما نبود، مردم گمراه نمیشدند. بنابراین هر کس باید کلاه خودش را قاضی کند، اینجا جای تعارف نیست، که ما بگوییم آقا شما خیلی موقعیتتان در اجتماع بالاست و او هم تواضع کند و بگوید نه خیر من هیچ چیز نیستم. هر کسی بینه و بین الله باید حساب کند من در جامعه چه موقعیتی دارم؟ چه اندازه میتوانم در دیگران اثر بگذارم؟ از چه راهی میتوانم اثر بگذارم؟ آیا اثری که میتوانم بگذارم اثر خوبی است و باعث رشد، هدایت و سعادت دیگران میشود؟ آیا کارهایم باعث پیشرفت اسلام، انقلاب، معنویت و ارزشهای اسلامی میشود یا برعکس؟ هر کسی باید کلاه خودش را قاضی کند تا تکلیف خودش را بهتر بفهمد؛ یکی وظیفهاش این میشود که باید خودش را به عنوان کاندیدا معرفی کند و بینه و بین الله تشخیصش این است، ممکن است اشتباه کند، ولی تشخیص خودش این است که من بهتر از دیگران میتوانم به اسلام و جامعه خدمت کنم. وظیفه این فرد است شرکت کند و اگر بگوید نه، من چیزی نیستم و کاری از دستم برنمیآید، کوتاهی کرده و مسئول است. افرادی هم که میتوانند کمک کنند تا شخص اصلح سرکار بیاید، هر چه کوتاهی کنند مسئولاند.
انتخابات؛ حق یا تکلیف
این درست نیست که بگویم رأی مال خود من است و به هر که بخواهم میدهم؛ البته، تکوینا هر کسی آزاد است، اما این آزادی تکوینی با مسئولیت در برابر انتخاب، منافات ندارد؛ کسی حق ندارد به شما تحمیل کند که به چه کسی رأی بدهید، اما خدا میتواند از شما سؤال کند که چرا به این رأی دادی؛ تو که عیبش را میدانستی و میدانستی به درد این کار نمیخورد، چرا به او رأی دادی؟ اگر تخلف یا خیانتی کرد، تو هم در آن شریک هستی. تو که میدانستی فلانی اصلح است، چرا به او رأی ندادی؟ با این کار باعث شدی او رأی نیاورد و نتواند خدمت کند. توجه داشته باشیم که همه ما غیر از آن وظیفه شخصی که خودمان داریم، در سطح اجتماع، وظایف اجتماعی متعددی داریم. خوشبختانه جامعه ما به حدی رسیده که این مسائل را خوب درک میکنند و جوانها و حتی بچههای جامعه ما رشد اجتماعی، فکری و فرهنگی پیدا کردهاند. کسانی که موقعیت اجتماعی بهتر و مؤثرتری دارند؛ کسانی که میتوانند روشنگری کنند و دیگران را متوجه چیزهایی کنند که از آن غفلت دارند، باید برای دیگران روشنگری بکنند و اگر نکنند مسئولاند؛ اگر بینی که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی گناه است. بنابراین ما باید به این وظیفه اجتماعیمان بیشتر اهمیت بدهیم.
خدا روز به روز و ساعت به ساعت بر علوّ درجات امام بیفزاید. او بود که جامعه ما را به خوبی، متوجه این مسئولیت ساخت. او بود که گفت اینها به عنوان یک وظیفه شرعی همانند نماز خواندن، واجب است. او بود که گفت این مسائل صرف یک وظیفه ملی، استفاده از حق و امثال آن نیست، تکلیف شرعی است و اگر به این وظایف عمل نکنیم مؤاخذه خدایی داریم. ما غیر از امام کسی را در این عصر سراغ نداریم که این مسایل را اینگونه بیان و عملا پیگیری کرده باشد. باز هم از خدای متعال درخواست میکنیم که خدا درجات ایشان را متعالیتر کند و پیروان و یاران ایشان را در خدمت به اسلام و مسلمین بیش از پیش موفق بدارد.
موقعیت ویژه پزشکان
یکی از قشرهایی که به دلایل مختلف در جامعه ما بیش از دیگران تأثیرگذار است، جامعه پزشکی است. اولا خود عنوان دکتر، (پی اچ دی داشتن) یک مقام علمی بالایی است. فیلاسوفی در یک علم، پیش همه مردم مقام محترمی است، در هر رشتهای باشد، پزشکها که بیشتر معروف به دکتر هستند. داشتن مقام دکترا در یک علم، باعث میشود که همه مردم به دارنده این عنوان احترام بگذارند. مثل آیتالله در روحانیت است و خود همان عنوان جاذبه دارد و مردم به آن اهمیت و بها میدهند. این نعمتی است که خدا به شما داده و باید از آن استفاده کنید. عامل دوم نیازی است که همه مردم به شما دارند، پیر و جوان، مرد و زن، شهری و روستایی، دولتی و غیردولتی، همه به شما نیاز دارند. این نیاز موجب ارتباط، همدلی و رابطه عاطفی بین شما با تودههای مختلف مردم شده است. شکر این نعمت این است که شما از این فرصتها برای هدایت و سعادت مردم استفاده کنید. همانطور که برای سلامتشان میکوشید، برای سعادتشان نیز که بسیار مهمتر است تلاش کنید. انسان بالاخره میمیرد و بدن او خواه ناخواه خاک میشود، اما روح انسان تا ابد باقی است. اگر در راه سعادت روح آنها تلاش کردید تا ابد اهل سعادت خواهند بود و شما در ثواب آنها شریک خواهید بود. بنابراین از این نعمتهای خدادادی که البته خداوند قسمتی از آن را هم در اثر تلاش خودتان به شما داده در راه سعادت و کمال جامعه و خودتان استفاده کنید. ما خیال میکنیم که هر چه تلاش خودمان هست دیگر نعمت خدا نیست، اما قرآن میفرماید أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ * وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا یَأْكُلُونَ؛[7] [7] از تلاشهایی که خود مردم کردند ما این نعمت را به آنها دادیم و آنها مالک کشتزارها یا چهارپایان یا دامهایی شدند. دام را خدا آفریده، ولی شما با تلاش خودتان آن را به دست آوردید، بارور کردید و پرورش دادید تا از آن استفاده کنید. ولی باز هم نعمت خداست و از آن جهتی که نعمت خداست افلا یشکرون؟! نباید شکرش را بجا بیاورید؟! درست است که شما زحمت کشیدید، درس خواندید، تجربه کردید و زحمتهای بالینی کشیدید، اما بههرحال اینکه دارید، نعمت خداست. اسباب همانهایی را که به دست آوردید، خدا به شما داده بود؛ چشم، گوش، دست، پا، مغز، فکر، سلامتی، استاد، دانشگاه و ... اینها را خدا برای شما فراهم کرده است. همهاش نعمت خداست؛ قدر این نعمتها را باید بدانیم و آنها را در راه خدا و برای چیزی که موجب رضای اوست، مصرف کنیم. بالاترینش این است که مردم را به خیر دنیا و آخرتشان در حفظ دستاوردهای انقلاب و حرکت در جهت پیشبرد ارزشهای اسلامی و انقلابی، ارشاد کنیم.
وفّقنا الله و ایاکم انشاءالله
[1] [8]. الحمدلله همه ما این اصول را قبول داریم و احتیاجی به بحث درباره آنها نیست.
[2] [9] . مائده، 27.
[3] [10] . شعرا، 8.
[4] [11] . تعبیر روایات درباره چنین فردی «نُوَمَه» است.
[5] [12] . انعام، 164.
[6] [13] . عنکبوت، 13.
[7] [14] . یس، 72-71.