اصلاحات
ریشهها و تیشهها
آیتالله محمدتقی مصباح یزدی
مصباح یزدی، محمدتقی، 1313 ـ
اصلاحات؛ ریشهها و تیشهها/ محمدتقی مصباح یزدی؛ نگارش: قاسم شباننیا. –
112 ص.
کتابنامه به صورت زیرنویس.
1. اسلام و اجتماع - جنبههای قرآنی. 2. روابط اجتماعی. 3. اسلام - تجدید حیات فکری. الف. شباننیا، قاسم، نگارنده. ب. عنوان.
6الف6م / 230 Bp
اصلاحات؛ ریشهها و تیشهها
مؤلف: آیتالله محمدتقى مصباح یزدى
تدوین و نگارش: قاسم شباننیا
ناشر: انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)
چاپ: نگارش
نوبت و تاریخ چاپ: سوم، بهار 1393
شمارگان : 1000 قیمت: 3500 تومان
دفتر مركزی پخش: قم، خیابان شهدا، کوی ممتاز، پلاك 38، تلفن و نمابر: 37742326 ـ 025
شعبه مؤسسه امام خمینی(ره): قم، بلوار امین، بلوار جمهوری اسلامی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، تلفن: 32113629ـ 025
كلیه حقوق براى ناشر محفوظ است
شابک: 6-94-5883-964
بحث اصلاحات، از جمله مباحثی است كه همواره مورد توجه طیفهای مختلف جوامع بشری، قرار گرفته است. در جوامع اسلامی در بسیاری از موارد، مدعیان اصلاحطلبی با طرح شعارهای انحرافی تلاش كردهاند تا به دیگران وانمود كنند كه حركت در مسیر اندیشه و خواستههای آنان، اصلاح و حركت در مسیر خلاف آن اندیشهها و خواستهها، افساد شمرده میشود. به همین بهانه، برخی از خواص جامعه به دلیل برخورد با اندیشههای انحرافی این مدعیان، متهم به مقابله با روند اصلاحطلبی گردیدند. در طول تاریخ ادعای اصلاح طلبی به سادگی صورت میپذیرفته است تا آنجا كه حتی افرادی همچون فرعون نیز، كه ظلم تمام وجود آنان را فرا گرفته بود، خود را اصلاحطلب و دشمنان خودش را مفسد معرفی میكردند. روند ادعای اصلاح طلبی همچنان در طول تاریخ تداوم یافت تا نوبت به كسانی رسید كه در حال حاضر به بهانه اجرای اصلاحات، ارزشهای ناب اسلامی را زیر سؤال برده و مدافعان این ارزشها را مخالف اصلاحات معرفی میكنند.
حضرت آیت الله مصباح یزدی، یكی از كسانی به شمار میروند كه با درك ریشههای این فتنه، تلاش كردهاند تا در سنگر خطابه و نوشتار، نقش این گروه منحرف را در اسلامزدایی از جامعه، برای مردم مسلمان كشورمان، بیش از پیش، بر ملا سازند. سخنان پی در پی، مستدل و
افشاگرانه ایشان، مدعیان اصلاحطلبی را سخت برآشفته است و آنان را وادار كرده تا در برابر این شخصیت بزرگ عالم اسلامی موضع بگیرند.
مجموعه حاضر، برگرفته از سخنان دلنشین، مستدل و افشاگرانه آن استاد بزرگوار میباشد كه از تاریخ 1380/01/06 تا 1380/01/09 در مسجد امام حسن عسكری(علیه السلام) قم طی چهار جلسه ارایه شد. همچنین فرازهایی از بیانات ایشان در «سمینار روششناسی و مبانی اصلاحات» كه در تاریخ 1379/08/16 در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) برگزار گردید، در این مجموعه گنجانده شده است تا طالبان حقیقت را به سوی روشنایی رهنمون سازند و نقاب از چهره مدعیان اصلاحطلبی بردارد. در این نوشتار تلاش شده است تا سخنان گهربار ایشان با كمترین دخل و تصرفی به روی كاغذ آورده شود تا ظرایف و جذابیت كلام معظم له همچنان باقی بماند.
امید میرود كه امت مسلمان، به ویژه جوانان، با مطالعه این نوشتار، بیش از پیش، به ماهیت مدعیان دروغین اصلاحات پیبرده، در جهت حفظ دستاوردها و ارزشهای اسلامی به مقابله با آنان برخیزند و توطئه شوم آنان را در نطفه، خفه كنند. در غیر این صورت، باید منتظر روزی بود كه اصلاحات مورد نظر آمریكا، توسط مزدوران داخلی، جامعه را فرا گیرد و زمینه برای انواع وابستگیهای سیاسی، اعتقادی، فرهنگی و اقتصادی فراهم گردد.
این نوشتار، نگارش مباحث مزبور است كه توسط برادر فاضل و ارجمند جناب آقای قاسم شباننیا قلمی شده است. ضمن تقدیر از زحمات ایشان امید است كه نشر این اثر مرضی خداوند متعال و حضرت ولیعصر(عج) و مقبول جویندگان حق و حقیقت قرار گیرد.
مركز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
بر كسی پوشیده نیست كه هدف امام حسین(علیه السلام) از مبارزه و در نهایت شهادت، زنده ماندن دین بود. سخن گفتن در هر موضوعی از موضوعات اسلامی و كسب معرفت بیشتر نسبت به معارف، احكام، اهداف و ارزشهای اسلامی، از توفیقاتی است كه به بركت خون پاك سیدالشهدا(علیه السلام) نصیب ما شده است. نباید تردید به خود راه داد كه در حال حاضر، هر كس كه در هر نقطه عالم، از اسلام بهرهای دارد، مرهون خون سیدالشهدا(علیه السلام) است، هر چند كه خود آن شخص علم به این مطلب نداشته باشد یا پیرو مكتب آن حضرت(علیه السلام) نباشد.
سخن گفتن در باب معارف اسلامی و موضوعات مرتبط با دین، در واقع، بخشی از اهداف سیدالشهدا(علیه السلام) را محقق میسازد. در میان مسایل و موضوعات مختلف مرتبط با دین و معارف دینی، گاهی برخی از مسایل، به جهت شرایط زمانی و مكانی، اهمیت ویژهای پیدا كرده و بحث درباره آنها از اولویت بیشتری برخوردار خواهد بود. از این رو، در هر زمانی باید تلاش نمود تا نیازهای جامعه اسلامی با بخشهای مختلف معارف دین سنجیده و شبهات، انحرافات و مغالطات، از اذهان زدوده شود. از این طریق میتوان از نور پر فروغ حضرت سید الشهدا(علیه السلام) بهره بیشتری برد.
یكی از موضوعاتی كه در حال حاضر در جامعه اسلامی ما مطرح است و در كلمات خود سیدالشهدا(علیه السلام) نیز با صراحت از آن سخن به میان آمده است، موضوع «اصلاحات» است. تصمیم بر آن است تا این موضوع را از دیدگاه اسلام، كه همان دیدگاه حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) است، بررسی كرده و مفهوم «اصلاحات» را در فرهنگ دینی، منطق قرآن و اهل بیت(علیه السلام) تبیین نماییم. پس از آن، جایگاه «اصلاحات» در حركت سیدالشهدا(علیه السلام) و سایر اولیا الهی به بحث گذاشته شده، در نهایت، تأثیر آن در حركت اسلامی امام خمینی(قدس سره)، كه یكی از بارزترین نمونههای پیروی از سیدالشهدا(علیه السلام) در این دوران است، مشخص خواهد گردید.
بدین ترتیب در پایان این مباحث، نسبتِ آنچه امروزه به نام اصلاحات مطرح میشود با اصلاحات از دیدگاه اسلامی مشخص شده و به این پرسش پاسخ داده خواهد شد كه آیا منظور از اصلاحات در منطق اصلاحطلبان و تجدید نظرطلبان، همان اصلاحی است كه رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، امیرالمؤمنین و سیدالشهدا(علیه السلام)، و انبیا الهی دنبال میكردند یا با آن تفاوت دارد و در صورتی كه با آن متفاوت است، آیا با آن اصلاحات قابل جمع است یا خیر؟ به عبارت دیگر، در این نوشتار مشخص خواهد گردید كه آیا از نظر اصلاحطلبان، اصلاحات مورد نظر انبیا الهی و ائمه اطهار(علیه السلام) تنها بخشی از كارهای لازمی بوده است كه میبایست توسط آنان انجام میگرفت و بخش دیگر آن را هم اصلاح طلبان امروزی متقبل گردیده و قصد كامل نمودن آن را دارند یا اینكه آنچه امروزه اصلاحطلبان دنبال میكنند، نه تنها هیچگونه سازگاری با اصلاحات مورد نظر انبیا و اولیا الهی ندارد، بلكه حتی در تضاد كامل با آن میباشد و در حقیقت، آنچه در حال حاضر در منطق اصلاحطلبان، «اصلاح» نامیده میشود، چیزی جز همان «افساد» نیست كه انبیا و اولیا الهی برای مبارزه با آن برخاستهاند.
كلمه اصلاح كه در مقابل كلمه افساد به كار برده میشود، به معنای سامان بخشیدن و به صلاح آوردن میباشد. معنای اینگونه كلمات كه به اصطلاح ادیبان، از اضداد شمرده میشوند، به كمك یكدیگر روشن میشود; همانند كلمات روز و شب كه مفهوم هر یك از آنها با توجه به مفهوم دیگری شناخته میشود. با مقایسه مفهوم روز، به معنای روشنایی، و مفهوم شب، به معنای تاریكی، بهتر میتوان مفهوم هر یك از این كلمات را شناخت. كلماتی همچون خیر و شر، خوبی و بدی، و اصلاح و افساد نیز از همین قبیل كلمات شمرده میشوند. بنابراین كلمات اصلاح و افساد را باید با یكدیگر مورد مقایسه قرار داد تا بتوان مفهوم روشنی از آن دو به ذهن آورد.
باید به این نكته نیز توجه داشت كه مفاهیم «صلاح» و «فساد» دو مفهوم ارزشی هستند و تعریف آنها جز با توجه به مبانی ارزشی هر جامعه امكانپذیر نمیباشد. از این رو، با نیكو شمردن اصلاحات و ناپسند شمردن افساد، نمیتوان مصداقهای آنها را نیز مشخص نمود؛ بلكه باید هدفهای مطلوب هر جامعهای را در نظر گرفت و در مسیر تحقق آن اهداف حركت كرد. حركت به سوی هدف مطلوب، اصلاح شمرده میشود، خواه آن حركت به تدریج و آرام و خواه به صورت جهشی و ناگهانی تحقق پذیرد؛ هر چند كه در اصطلاح، تنها به حركت نوع اول اصلاح اطلاق میگردد و حركت نوع دوم انقلاب شمرده میشود.
اشخاص آشنا با مفاهیم قرآنی بر این باورند كه كلماتی همچون اصلاح، افساد، صلاح و فساد، از كلید واژههای قرآن كریم محسوب میشوند.
طرح چنین مباحثی در قرآن كریم، نقشی محوری در فهم سایر مباحثِ پیرامون آنها دارد. در صورتی كه این گونه مباحث كلیدی به درستی مورد بررسی قرار گیرند، بحثهای وابسته به آنها نیز به خوبی جای خود را در میان مباحث باز خواهند كرد؛ اما در صورتی كه آن مباحث كلیدی و نقشآفرین، مبهم باقی بمانند، سودی از بحثهای دیگرِ مبتنی بر آنها عاید كسی نخواهد شد و حتی احتمال سوء استفاده از آنها نیز وجود دارد. به عنوان نمونه، كلمات «معروف» و «منكر» از دیگر واژههای كلیدی قرآن هستند كه در آیات فراوانی از آنها بحث شده است. علاوه بر مباحث مربوط به امر به معروف و نهی از منكر، میتوان این واژگان را در سطح گستردهای، در مباحث دیگر نیز یافت. در برخی از آیات تأكید شده است كه روابط زن و شوهر باید براساس معروف باشد: وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف؛(1) و با آنها به شایستگی رفتار كنید. در برخی دیگر از آیات نیز حتی در صورت سامان نگرفتن زندگی و تصمیم زن و شوهر به طلاق، بر جدا شدن براساس معروف تأكید شده است: فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوف؛(2)پس چون عده آنان به سر رسید [یا] به شایستگی نگاهشان دارید یا به شایستگی از آنان جدا شوید. در بخشی دیگر از آیات قرآن كریم نیز توصیه شده است كه هنگام مشورت در زمینه شیر دادن به فرزند یا از شیر گرفتن او، براساس معروف با یكدیگر برخورد نمایید: فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأْتَمِرُوا بَیْنَكُم بِمَعْرُوف؛(3) و اگر برای شما [بچه] شیر میدهند، مزدشان را به ایشان بدهید و به شایستگی میان خود به مشورت پردازید. بنابراین
1. نساء (4)، 19.
2. طلاق(65)، 2.
3. طلاق(65)، 6.
«معروف» از واژههایی است كه موضوع بسیاری از مباحث قرآنی است و بحثهای مختلفی پیرامون آن مطرح میشود.
ویژگی این كلید واژههای قرآنی آن است كه در صورتی، كه مفهوم آنها به خوبی شناخته نشود و خصوصیات آنها به درستی مشخص نگردد، در موارد زیادی موجب اشتباه در فهم قرآن خواهد شد. از این رو باید برای مفاهیم كلیدی آیات قرآن كریم، اهمیت خاصی قایل شد و حدود و ثغور آنها را شناخت تا تعریف درستی از آنها به دست آید و براساس آن تعاریف، مصادیق حقیقی آنها شناخته شود؛ در غیر این صورت، ابهام در تعریف آن مفهوم، باعث مغالطه خواهد شد و افرادی از این ابهامها سوء استفاده نموده و با ارائه مفاهیم نادرست و غیر منطقی، باعث فریب و گمراهی عدهای خواهند شد.
صلاح، فساد، اصلاح، افساد، مصلح و مفسد نیز از جمله كلید واژههای مهم قرآن محسوب میشوند كه برای فهم صحیح قرآن باید مفهوم آنها به درستی شناخته شود. صلاح در لغت به معنای خوبی و شایستگی، فساد به معنای بدی و تباهی، اصلاح به معنای به شایستگی آوردن و كار را به طور صحیح انجام دادن، افساد به معنای كار را خراب و تباه كردن، مصلح به معنای طالب صلاح، و مفسد به معنای طالب فساد آمده است. تعریف این واژگان در لغت كاری آسان است و نشان دادن معادلهای آنها در زبان فارسی نیز مشكل به نظر نمیرسد. لیكن آنچه كه از اهمیت فراوانی برخوردار است و نیازمند تأمل بیشتری میباشد، مشخص نمودن حدود و ثغور این مفاهیم در زبان فارسی است.
به عبارت دیگر، مشخص نمودن میزان و ملاك شایسته یا ناشایسته بودن یك عمل، امری بس مهم و در عین حال مشكل میباشد. همچنین مشخص شدن مفهوم صلاح و فساد نمیتواند ملاكی در دست دهد تا
افراد اصلاحگر یا افسادگر به درستی شناخته شوند؛ چرا كه با این تعاریف نمیتوان به آسانی مشخص نمود كه انجام دهنده یك عمل، با كدام شیوه، هدف و انگیزه، اصلاحگر و با كدام شیوه، هدف و انگیزه، افسادگر قلمداد میشود. بنابراین، اینگونه مفاهیم نمیتوانند مشخص كننده مصادیق خود باشند و لذا همواره در اینگونه مباحث ابهام وجود خواهد داشت و افرادی از این وضعیت به نفع خود سوء استفاده خواهند نمود. طبیعت این گونه مفاهیم كلی، به خصوص مفاهیم انتزاعی كه مصداق مشخص، عینی و محسوس ندارند، این است كه در معرض ابهام و اشتباه قرار میگیرند؛ برخلاف مفاهیمی همچون نور و آب كه مصداق محسوس و ملموس دارند و با نشان دادن نور چراغ و آب موجود در لیوان یا نهر، میتوان هرگونه ابهام را برطرف نمود. در اینگونه موارد، مفاهیم به كمك نشان دادن مصادیق شناخته میشوند و حتی ادعا شده است كه یكی از بهترین شیوههای تعریف مفاهیم، نشان دادن مصادیق آن است.
خصوصیت مفاهیم انتزاعی كه از مصادیق عینی و ملموس برخوردار نیستند، این است كه امكان سوء استفاده از ابهام موجود در آنها وجود دارد و ارائه یك تعریف صحیح از آنها مشكل به نظر میرسد. به عنوان نمونه، «خوبی» یكی از مفاهیم انتزاعی است كه در عالَم، مصداق محسوس و ملموس ندارد. لذا میتوان این ویژگی را به موارد زیادی نسبت داد و سخن، رفتار، غذا و هر چیز دیگری را خوب دانست. از سوی دیگر نمیتوان این خصوصیت را برای یك مصداق مشخص نشان داد و به عنوان مثال در تعریف «خوبی» كلمه «عسل» را به كار برد، زیرا در این صورت، ممكن است كه كسی تصور نماید كه «خوبی» باید همانند «عسل»، شیرین و خوردنی باشد. از این رو، ارائه تعریف مشخصی از اینگونه مفاهیم، مشكل بوده و زمینه سوءاستفاده افرادی را فراهم مینماید.
برای جلوگیری از مغالطات و سوء استفادهها از آیات شریفه قرآن كریم، ضروری است كه راجع به مفاهیم صلاح، فساد، اصلاح، افساد، مصلح و مفسد كه نمونههایی از مفاهیم انتزاعی قرآن كریم محسوب میگردند، توضیحاتی داده شود. برای تحقق این هدف، باید با برشمردن موارد استعمال این كلمات در آیات قرآن كریم، شناخت بیشتری از این مفاهیم به دست آورد.
با ذكر نمونههایی از زندگی روزمره انسانها میتوان شناخت بهتری نسبت به این مفاهیم به دست آورد. كسی كه قصد ساخت دستگاهی برای رسیدن به هدف خاصی را دارد، از مصالح و ابزار خاصی استفاده میكند. به عنوان نمونه، شخصی كه تصمیم به ساختن خانهای دارد، اهدافی را از این عمل خود دنبال میكند. داشتن سرپناه برای سالیان طولانی، محفوظ ماندن در برابر سرما و گرما، و مواردی از این قبیل، میتواند از اهداف ساختن یك خانه باشد. در صورتی میتوان ادعا نمود كه این خانه درست ساخته شده است كه این اهداف را برآورده سازد. امّا در صورت بیدقتی در ساخت خانه و در نظر نگرفتن آن اهداف، خانه ساخته شده دچار نقصهایی خواهد گردید كه تحقق آن اهداف را با مشكل مواجه خواهد ساخت و در این صورت، این عمل، عملی فاسد دانسته خواهد شد. اصلاح این عمل به آن است كه عیوب آن ساختمان برطرف شود. معماری كه نقایص آن ساختمان را برطرف مینماید، به عنوان اصلاحگر شناخته میشود. هرچند كه در زبان فارسی، در اینگونه موارد واژه اصلاح كمتر به كار برده میشود، لیكن در زبان عربی، به وفور میتوان استعمال این واژه را در اینگونه موارد مشاهده نمود. با مثال دیگری نیز میتوان كاربرد این واژه را در زبان فارسی نشان داد. زمانی كه میوهای خاصیت خود را از دست بدهد و انتظاری كه از آن میرود را
برآورده نسازد، در مورد آن، تعبیر «فاسد» را به كار میبرند. در برخی موارد، ترش شدن میوه نشانه فاسد شدن آن است و گاهی شیرین شدن میوه نشان میدهد كه آن میوه فاسد شده است. به عنوان نمونه، در جایی كه برای تهیه سركه، در شیشهای انگور ریخته میشود، انتظار میرود كه پس از مدتی ترش گردد. اگر این امر تحقق نیافت، حكم به فاسد شدن آن داده میشود؛ چرا كه آن هدفی كه از ریختن سركه انتظار میرفت، برآورده نگردیده است. بنابراین، برای قضاوت در مورد صحیح یا فاسد بودن عمل، باید هدف از انجام آن عمل را در نظر گرفت؛ در صورتی كه آن هدف محقق شود، آن عمل صحیح و شایسته و در غیر این صورت، فاسد خواهد بود.
خداوند متعال از آفرینش این جهان كه در آن صلاح و فساد وجود دارد، هدفی را دنبال میكند. بحث در زمینه هدف خداوند از خلقت این جهان، مباحث مفصلی را میطلبد كه در این نوشتار نمیگنجد. تنها به اجمال میتوان گفت آنچه برای همگان قابل فهم است، این است كه در صورتی كه این جهان خلق نمیگردید، موجودات به كمال نهایی خود نمیرسیدند. در صورتی كه این هدف از خلقت تحقق یابد، جهان رو به صلاح پیش میرود و مصلحان نیز همان كسانی هستند كه تلاش مینمایند تا امور این جهان متناسب با هدف آفرینش پیش رود. در مقابل، در صورتی كه این هدف آفرینش محقق نگردد، جهان در حال حركت به سوی فساد خواهد بود و مفسدان نیز كسانی خواهند بود كه جهان را به آن سمت سوق میدهند. علاوه بر آفرینش كل جهان هستی كه هدف خاصی را دنبال مینماید، هر بخش از این جهان نیز برای هدف خاصی
آفریده شده است. در اینجا نیز در صورتی كه كسانی تلاش نمایند تا هر یك از آن بخشها به آن هدف مشخص دست یابند، مصلح یا اصلاحگر دانسته میشوند و در صورتی كه عمل آنان در جهت تضعیف آن اهداف باشد، مفسد نامیده خواهند شد.
انسان در آفرینش جهان نقشی اساسی دارد و به یك معنا میتوان گفت كه هدف اصلی از آفرینش جهان پیدایش انسان است. هیچ موجودی در این عالَم، از توانایی، استعداد و لیاقتهای انسان، برخوردار نیست و لذا تنها انسان است كه میتواند هدف آفرینش در این جهان باشد. در میان تمام موجودات این جهان كه بشر از آنها آگاهی یافته است، انسان كاملترین موجود به شمار میرود و در واقع، آفرینش تمام موجودات، برای فراهم نمودن زمینه استكمال و رشد انسان میباشد. در زندگی خود انسانها نیز صلاح و فساد راه دارد و بحث وجود شرّ كه در علم كلام، فلسفه و عقاید از آن سخن به میان آمده است، در راستای همین مباحث قرار دارد؛ لذا جا دارد به طور مختصر به این بحث نیز اشارهای شود.
یكی از مباحث مبنایی علم كلام، بحث از فلسفه وجود شرور در این جهان میباشد. در این مباحث، فلسفه پیدایش سیل، زلزله و سایر بلایایی كه زندگی را به نابودی میكشاند و نیز فلسفه وجود امراض، بیماریها و مرگ و میر انسانها مورد بررسی قرار میگیرد. اینگونه مباحث به تفصیل در الهیات مورد بررسی قرار گرفته و از زوایای مختلف به آن توجه شده است؛ لیكن در اینجا تنها اشارهای به این بحث مینماییم تا برخی از شبهات موجود در این زمینه پاسخ داده شود.
طبیعت این عالم به گونهای است كه در آن بسیاری از خیرات بدون وجود شرور تحقق نمییابند. به عنوان نمونه، انسان ناچار است كه برای فراهم نمودن غذای مورد نیاز بدن خود، از گیاهان زمین و یا گوشت حیوانات استفاه نماید. با برداشت گیاه از زمین و ذبح حیوانات، سپس خوردن آنها توسط انسان، در واقع، حیات آنها خاتمه یافته و یا رشد آنها متوقف میگردد و بدین ترتیب، زمینه نابودی و فساد آنها فراهم میشود. پس آنچه كه برای انسانها خیر، صلاح و نعمت است، برای موجودات دیگر شرّ محسوب میشود و بدون تحقق آن شرور، خیری عاید انسانها نمیگردد. در حوادث دیگر جهان نیز همین مطلب صادق است. با بارش فراوان باران و جاری شدن سیل، انسانها از تشنگی نجات یافته و برای خود آب ذخیره مینمایند تا از قحطی و خشكسالی جان سالم به در برند. پس در كنار خیری كه در اثر باران حاصل میشود، شرّی نیز وجود دارد كه لازمه آن خیر است. حاصل آنكه، در این جهان مادی، نمیتوان خیر و شر را از یكدیگر تفكیك نمود و خیرها را در یك سو و شرور را در سوی دیگر قرار داد، بلكه لازمه تحقق خیرات در این جهان، وجود شرور میباشد.
البته باید این نكته را نیز مورد توجه قرار داد كه آفریدگار این جهان، حكیم است و در صورتی این عمل حكیمانه خواهد بود كه خیرات جهان از شرور آن بیشتر باشد. خداوند متعال، این جهان را بهگونهای آفریده است كه همواره خیرات آن بر شرور غلبه داشته باشد. به عنوان مثال، در بدن انسان اندامهای متعددی وجود دارد. هر یك از این اندامها ممكن است متحمل صدها آفت شود. مثلاً انواع مختلفی از امراض برای چشم وجود دارد، لیكن تعداد كسانی كه در این جهان از چشمان سالم برخوردارند، بسیار بیشتر از تعداد كسانی است كه دچار یكی از امراض
چشم گردیدهاند. بنابراین خیرات چشم بسیار بیشتر از شرور آن میباشد. در سایر اندامهای بدن نیز این حقیقت صادق است و تعداد كسانی كه از سلامت این اندامها برخوردارند، بیش از تعداد كسانی است كه از ناراحتیهای جسمی در رنجند. در مورد انسان نیز همین امر صادق بوده و تعداد كسانی كه شرارت در وجود آنان رخنه كرده است، كمتر از كسانی است كه به سمت خیرات گرایش دارند.
حاصل آنكه، انسان موجودی است كه علاوه بر خیرات، شروری هم در او وجود دارد و حتی میتوان ادعا نمود كه شرور انسان محسوس و خیرات او بسیار نامحسوس و معنوی است. در اثبات این ادعا میتوان به آیاتی از قرآن كریم تمسك جست. در بسیاری از آیات قرآن كریم، انسان با صفات زشت خود معرفی شده است. آیاتی همچون إِنَّ الإنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّار؛(1) قطعا انسان ستمپیشه ناسپاس است، إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُور؛(2) قطعاً انسان نومید و ناسپاس خواهد بود، و آیات مشابه دیگری كه در قرآن به وفور یافت میشود، به بیان صفات ناپسند انسانها پرداخته است. تعداد این آیات در قرآن به قدری زیاد است كه برخی، به غلط، پنداشتهاند طبیعت انسان بر شرّ قرار گرفته است.
تحقق شرور در انسان از اموری بوده است كه حتی در هنگام آفرینش انسان نیز فرشتگان از آن اطلاع داشتهاند و لذا از خلقت چنین موجودی در شگفت بودند. براساس آیات شریفه قرآن كریم، قبل از خلقت حضرت آدم(علی نبینا و آله و علیه السلام)، در آن زمان كه خداوند متعال به فرشتگان وحی فرمود: إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَه؛(3)من در زمین جانشینی خواهم
1. ابراهیم (14)، 34
2. هود (11)، 10.
3. بقره (2)، 30.
گماشت، آنان كه از ماهیت انسان آگاه بوده و میدانستند كه در صورت آفرینش انسان، فساد بر روی زمین به وجود خواهد آمد، از خداوند سؤال كردند: أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِكُ الدِّمَاء وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَك؛(1) آیا بر زمین كسی را میگماری كه در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنكه ما با ستایش تو، [تو را] تنزیه میكنیم و به تقدیست میپردازیم. از این فراز از آیه شریفه میتوان پیبرد كه اولین دانسته فرشتگان از انسان این بوده است كه چنین موجودی اهل فساد خواهد بود. در واقع، فرشتگان، تنها صفت بارز انسان را فسادگری و خونریز بودن او میدانستند. از این رو، در شگفت بودند كه چگونه ممكن است از میان موجوداتی كه به فساد دست زده، خونریزی به راه میاندازند، كسانی این لیاقت را پیدا كنند كه به مقام خلیفه خدا بودن در زمین نایل گردند. از آنجا كه فرشتگان در آن شرایط توان درك حقیقت را نداشتند، خداوند به طور اجمال به آنان پاسخ داد: إنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛(1) من چیزی میدانم كه شما نمیدانید. معنای این كلام خداوند این است كه اگر چه این فسادها از انسان سر خواهد زد، اما در وجود همین انسان صلاحی نهفته است كه فرشتگان از آن اطلاعی نداشتند. همین صلاح بر تمام فسادهای انسان رجحان داشته و خلقت او را حكیمانه میسازد.
به هر حال، آن مطلبی كه خداوند متعال نسبت به آن آگاه بود و فرشتگان نیز آن را پذیرفتند، این بود كه خیری در نهان انسان وجود دارد كه بر تمامی این شرور غلبه مییابد. علت اینكه فرشتگان نسبت به خلقت انسان در تعجب فرو رفتند، علم آنان به فسادگری انسان و عدم اطلاع آنان از خیری بود كه در آفرینش انسان نهفته است. همین آیه
1. بقره (2)، 30.
2. بقره (2)، 30.
نشان میدهد كه فساد در وجود انسان امری بارز، چشمگیر، محسوس و ملموس است و باید تلاش خود را برای شناسایی خوبیهای انسان به كار برد؛ چرا كه این امور محسوس و ملموس نمیباشد و برای دیدن آنها چشم تیزبینی لازم است.
نتیجه آنكه، در آفرینش انسان، علاوه بر صلاح و خیر، فساد و شرّ نیز ملحوظ بوده است و فرشتگان نیز به خوبی آگاه بودند كه این موجودی كه در آستانه آفرینش است، فسادهایی را به همراه خواهد آورد. بنابراین وجود فساد در زندگی انسان در این جهان اجتناب ناپذیر است؛ در غیر این صورت خداوند متعال در جواب فرشتگان، ادعای آنان مبنی بر فسادگر بودن انسان را رد میكرد، نه آنكه خبر از وجود یك راز در آفرینش انسان دهد كه فرشتگان از آن اطلاعی نداشتند.
تردیدی نیست كه در تمام موجودات سوای انسان، وجود هر حُسن و عیبی تكوینی است و در اختیار خود آن موجود نمیباشد. به عنوان نمونه مار، اختیاری در كُشنده بودن یا كُشنده نبودن زهر خود ندارد، بلكه به طور تكوینی، زهر او كشنده آفریده شده است. همچنین بارانی كه موجب روییدن گل و گیاه و خرمی زمین میشود، از خود اختیاری ندارد، بلكه خداوند باران را میباراند و از این طریق زمین را زنده كرده و گلهای زیبا و معطر در آن میرویاند. امّا انسان با موجودات دیگر تفاوت اساسی دارد، از قدرت اختیار برخوردار میباشد و در انجام كارهایی كه به صلاح بوده یا موجب فساد میگردد، مخیّر است. اصولاً بدون وجود اختیار، نمیتوان توجیهی برای خلقت انسان جستجو كرد و اساس آفرینش انسان بر همین عنصر استوار است.
بنابراین، از یك سو باید این موجود بهگونهای باشد كه هم بتواند اصلاح كند و هم قدرت بر افساد داشته باشد. از سوی دیگر، باید صلاح بر فساد غلبه داشته باشد تا خلقت چنین موجودی حكیمانه در نظر گرفته شود. در اینجا نیز آثار حكمت الهی به صورت چشمگیرتری مشاهده میشود؛ چرا كه خداوند بهگونهای انسان را تدبیر میكند كه از سویی دارای اختیار باشد و از دیگر سو، شرور و فسادهای او بر صلاح او غالب نگردد. برای تحقق این امر، خداوند متعال عاملی قوی به نام عقل در درون خود انسان قرار داده است. این عامل نیرومند، تأثیر زیادی در تعیین جهت انسان برای تبدیل شدن به یك موجود شایسته دارد. عقل یكی از بزرگترین نعمتهای الهی است كه برای سوق دادن انسان به سوی صلاح، در وجود انسان قرار داده شده است.
امّا نباید از این مطلب نیز غفلت نمود كه برای حركت به سوی صلاح، عقل به تنهایی كفایت نمیكند، زیرا در انسانهای متعارف، عقل قادر به تشخیص تمام خوبیها و بدیها نیست. بدین جهت، خداوند متعال عامل دیگری به نام وحی را برای تكمیل نقش عقل، در خارج از وجود هر انسانی بنیان نهاد. بدین ترتیب، خداوند متعال علاوه بر این كه به وسیله عقل، انسانها را نسبت به خوب یا بد بودن عملی راهنمایی میكند، از طریق ارسال پیامبران الهی و وحی به آنها، بشر را در مواردی كه عقل او توان تشخیص صلاح و فساد را ندارد، یاری میبخشد.
دو عامل عقل و وحی، با كمك یكدیگر به انسان راه صحیح را نشان داده و او را در مبارزه با شرور یاری میرسانند. امّا وجود این دو عامل مانع از اختیار انسان در پیمودن مسیر خود نمیشود و انسان در هر لحظه میتواند، علی رغم ارشادات عقل و راهنماییهای انبیا، لجاجت به خرج داده و در مسیر خلاف آنها حركت نماید. افراد زیادی را میتوان برشمرد
كه علی رغم نهی عقل و وحی، دست به اقدامات زشت و ناپسندی زدهاند و وجود این دو عامل، آنان را از اینگونه اعمال باز نداشته است. وضعیت در جایی خطرناك خواهد شد كه به قدری فساد دامنگیر افراد شود كه هم فساد خود شخص بر صلاحش غلبه پیدا كند و هم در اجتماع، افراد مفسد بر افراد مصلح فایق آیند و زمینه اصلاح را در جامعه از بین ببرند. چنین فرضی دور از واقعیت نیست و در طول تاریخ نیز مواردی وجود داشته است كه انسانها به قدری لجاجت به خرج داده و به افساد روی آوردند كه نه تنها وجود خود ایشان خیر چشمگیری نداشته و شرّ آنها بر خیرشان غالب آمده است، بلكه همین افراد زمینه فساد دیگران را هم فراهم نمودهاند و از رشد روز افزون آنها جلوگیری كردهاند.
تاریخ به كرات شاهد غوطهور شدن اكثریت افراد جامعه در فساد و در نتیجه عذاب الهی بوده است. یكی از این جریانات در زمان حضرت نوح(علی نبینا و آله و علیه السلام) اتفاق افتاده است. این پیامبر بزرگ خدا، قریب به هزار سال، مردم را به سوی خدا دعوت و آنان را هدایت و نصیحت نمود،(1) لیكن در پایان، به جز عدهای اندك، كس دیگری به او ایمان نیاورد. كار به آنجا رسید كه آن حضرت دستان خود را به دعا برداشته، از خداوند، نابودی آن قوم كافر را طلب نمود: وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِینَ دَیَّارًا إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَكَ وَ لاَ یَلِدُوا إِلاَّ فَاجِرًا كَفَّارًا؛(2) و نوح گفت پروردگارا هیچ كس از كافران را بر روی زمین مگذار؛ چرا كه اگر تو آنان را باقی گذاری بندگانت را گمراه میكنند و جز
1. عنكبوت (29)، 14.
2. نوح (71)، 26 و 27.
پلیدكار ناسپاس نزایند. مطابق این آیات شریفه، آن پیامبر عظیمالشأن امید خود به اصلاح این قوم را از دست داده بود و حتی از آن هراس داشت كه اینان فرزندان خود را نیز به فساد كشانند. نوع فسادی كه دامنگیر آن قوم شده بود، مشخص نیست، لیكن آن حضرت قطعاً در مناجات خود آن قوم كافر را نفرین كرد و خداوند نیز در پی درخواست آن حضرت، به وسیله طوفان، نابودی آن قوم را رقم زد. استجابت درخواست حضرت نوح(علی نبینا و آله و علیه السلام) از سوی خداوند، خود شاهدی بر صحت گفتار آن حضرت مبنی بر غوطهور شدن آن قوم در فساد است.
نظیر این واقعه، درباره قوم عاد، ثمود، شعیب و لوط نیز اتفاق افتاده است. در سوره هود در ابتدا، داستان هر یك از این اقوام ذكر گردیده، سپس در زمینه عاقبت فراگیر شدن فساد در جامعه و نزول عذاب الهی آمده است: فَلَوْلاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِیَّه یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِی الأَرْضِ إِلاَّ قَلِیلاً مِّمَّنْ أَنجَیْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِیهِ وَكَانُواْ مُجْرِمِین؛(1)پس چرا از نسلهای پیش از شما خردمندانی نبودند كه [مردم را] از فساد در زمین باز دارند جز اندكی از كسانی كه از میان آنان نجاتشان دادیم. و كسانی كه ستم كردند به دنبال ناز و نعمتی كه در آن بودند رفتند و آنان بزهكار بودند. قرآن كریم، پس از بیان عذابهای الهی كه اقوام پیشین بدان گرفتار آمدهاند، آن اقوام را به جهت بیتفاوتی در دنبال نمودن خیرهای پایدار مورد مؤاخذه قرار داده است. آنان در پی خوشیهای زود گذر بودند و لذا خوشیهای آنان دوامی نیاورد و گرفتار عذاب الهی گردیدند.
تعبیر «أُوْلُواْ بَقِیَّه» كه در این آیه مورد استفاده قرار گرفته است، به كسانی اطلاق میشود كه به دنبال امور پایدار هستند. براساس این آیه
1. هود (11)، 116.
شریفه، علت مؤاخذه گذشتگان و فرود آمدن عذاب الهی به سوی آنان، این است كه در میان آنان كسی وجود نداشت كه اهل خیرات ماندگار باشد. ویژگی كسانی كه به دنبال امور پایدار هستند، این است كه در صورت رواج فساد در میان قوم خود، درصدد جلوگیری از آن بر میآیند. علت نزول عذاب الهی بر اقوام پیشین آن بود كه در میان آنان، افرادی كه تصمیم به جلوگیری از فساد داشته باشند، بسیار كم بود و تنها همان تعداد اندك توانستند خود را از عذاب الهی نجات دهند. به اینگونه عذابها، عذاب استیصال اطلاق شده است. عذاب استیصال، عذابی الهی است كه منجر به ریشهكن شدن یك جامعه یا جمعیتی گشته، با نابودی اكثریت قریب به اتفاق افراد، هویت اجتماعی خاص آن جامعه را از بین میبرد.
این آیات به خوبی گویای این مطلب است كه در هر زمانی این امكان وجود دارد كه فساد ترویج یابد و دامنه وسیعی از جامعه را در برگیرد، امّا در صورتی كه كسانی از اهل اصلاح به قدر كافی وجود داشته باشند كه بتوانند برای ایجاد حالت تعادل و عدم غلبه فساد بر صلاح، جلوی مفاسد را بگیرند، خداوند افراد آن جامعه را گرفتار عذاب استیصال نمینماید، زیرا هدف آفرینش از خلقت تحقق یافته و خیرات بر شرور غلبه پیدا كرده است. لیكن اگر كار به آنجا ختم شود كه دیگر امیدی به خیر و صلاح آن جامعه وجود نداشته باشد، بهگونهای كه نهتنها خود افراد در فساد غوطهور شوند، بلكه به اندازهای محیط فاسد شود كه فرزندان آنان نیز از شرّ فساد در امان نمانند، در این صورت، خداوند عذاب استیصال خود را بر آنان نازل میفرماید.
از آنجا كه وجود انسان با فساد و خونریزی عجین شده است و فرشتگان نیز حتی قبل از خلقت انسان از این موضوع مطلع بودهاند، لذا نباید زمانی را انتظار كشید كه انسان مرتكب هیچ شرّی نگردد و در
جامعه از فساد خبری نباشد. حتی با تحقق جامعه ایدهآل در زمان ظهور حضرت ولی عصر [عجل الله تعالی فرجه الشریف]، فساد از میان انسانها ریشهكن نخواهد شد، بلكه گناهی كه جنبه اجتماعی داشته و مشهود و محسوس باشد، رواج نخواهد داشت و در صورت ارتكاب گناه در اجتماع، شخص به سرعت مجازات خواهد شد. چه بسا ممكن است افرادی در همان زمان در خانههای خود به گناه مشغول باشند و دست از فساد و شرارت برندارند. بنابراین تا زمانی كه انسان در روی این كره خاكی وجود دارد، زمینه گناه و فساد نیز وجود خواهد داشت، لیكن در هر زمانی باید كسانی وجود داشته باشند كه با یاری خداوند متعال و با استفاده از تعالیم انبیا و عقل، هم خود به صلاح روی آورند و صلاحشان بر فسادشان غلبه یابد و هم از گسترش فساد در جامعه جلوگیری نمایند. در صورتی جامعه به جانب صلاح رفته و از عذابهای الهی مصون خواهد ماند كه چنین افرادی در جامعه حضور فعال داشته باشند؛ چرا كه عذاب نمودن جامعهای كه مردمان مصلح در آن حضور دارند، خلاف حكمت الهی میباشد: وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِیُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُون؛(1) و پروردگار تو [هرگز] بر آن نبوده است كه شهرهایی را كه مردمش اصلاحگرند، به ستم هلاك كند. نه تنها خداوند، جوامعی را كه در آنها مصلحین به اندازه كافی وجود داشته باشند، هرگز عذاب نمیكند، بلكه به خاطر وجود همان افراد صالح بركات خود را بر آنها نازل میفرماید.
بعد از آنكه ضرورت حركت به سوی اصلاح و جلوگیری از فساد، با توجه به آیات قرآن كریم مشخص گردید، باید صلاح و فساد را شناخت و
1. هود (11)، 117
اصلاحطلبان واقعی را از مدعیان اصلاحطلبی تمییز داد و به ویژگیهای هر یك از آنها پی برد. برای رسیدن به این هدف ناگزیر باید اصلاح حقیقی را با توجه به آیات شریفه قرآن كریم تعریف نمود و وجه تمایز آن را از فساد و شر مشخص نمود. همچنین باید در جستجوی پاسخ این سؤال بود كه كسانی كه مستحق عذاب استیصال گشته و نابود گردیدند، چگونه فساد بر آنان چیره گردید و زمینه عذاب الهی برایشان فراهم شد. چگونگی جلوگیری از فساد و عذاب مترتب بر آن، از جمله مواردی است كه باید بدان پرداخت. در این صورت، فرمایش امام حسین(علیه السلام) در بیان هدف آن حضرت از مبارزه، به خوبی قابل درك خواهد بود. آن حضرت در بیان علت قیام خود، با صراحت فرمود: وإنّما خَرجتُ لِطََلَبِ الإِصلاحِ فِی اُمَّه جَدِّی صلی الله علیه وآله؛(1) همانا به منظور اصلاح در امت جدم، [برای قیام]خارج شدم. براساس این فرمایش گهربار، هدف از قیام سیدالشهدا(علیه السلام) اصلاح امت اسلامی بود. باید ویژگیهای این اصلاحطلب واقعی را شناخت و اهداف او را شناخت.
تنها كسانی میتوانند خود را تابع مكتب امام حسین(علیه السلام) بدانند كه در جلوگیری از گسترش فساد و انجام اصلاحات در جامعه، نهایت تلاش خود را به كار گیرند. برای رسیدن به این هدف باید قدرت خود را به درستی ارزیابی نموده و راه استفاده صحیح از این قدرت خدادادی را آموخت. در غیر این صورت، فساد در جامعه رواج خواهد یافت و با گسترش فساد، زمینه نزول بلایا و مصیبتها، بیش از پیش، فراهم خواهد شد: مَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِیبَه فَبِمَا كَسَبَتْ أَیْدِیكُمْ وَیَعْفُو عَن كَثِیرٍ؛(2) و هر [گونه] مصیبتی به شما برسد، به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از
1. المجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار؛ چ 2، بیروت: مؤسسه الوفاء ، 1403ق؛ ج44 ، باب ما جری علیه بعد بیعه الناس لیزید الی شهادته، روایت2؛ ص329.
2. شوری (42)، 30.
بسیاری درمیگذرد. براساس این آیه شریفه، خداوند به سبب گناهان افراد یك جامعه، عذاب را بر آنان نازل میفرماید، هر چند كه گاهی بر آنان منت گذاشته و از عذابهای متناسب با گناهان خودداری میورزد، چرا كه اگر عذاب الهی متناسب با گناهان افراد باشد، هیچ جنبندهای بر روی زمین باقی نخواهد ماند: وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَى ظَهْرِهَا مِن دَابَّه؛(1) و اگر خدا مردم را به [سزای] آنچه انجام دادهاند مؤاخذه میكرد، هیچ جنبندهای را بر پشت زمین باقی نمیگذاشت.
1. فاطر (35)، 45.
در بخش پیشین، از صلاح، فساد و مشتقات آنها به عنوان واژههایی كلیدی در قرآن نام برده شد كه فهم بسیاری از مطالب قرآن متفرع بر شناخت دقیق آنها است. عدم اطلاع دقیق از معنا و مصادیق این واژگان، منجر به سوء استفاده برخی از افراد شده است. در جهان هستی همواره در كنار اصلاح، افساد نیز مطرح میباشد و اصولاً اصلاح در بسیاری از زمینهها، مستلزم وجود افساد در جایی دیگر است. انسان نیز از این امر مستثنی نبوده و برای رسیدن به كمال، ناگزیر باید در انتخاب صلاح یا فساد آزاد گذاشته شود. در صورتی كه صلاح بر فساد غلبه داشته باشد، میتوان امید به نزول رحمت الهی داشت وگرنه باید منتظر عذابهای الهی، به ویژه عذاب استیصال بود.
انبیا الهی(سلام الله علیهم اجمعین) در مقام دعوت و ارشاد اقوام خود، مردم را به اصلاح دعوت و از افساد بر حذر میداشتند. آنان در موارد متعددی قوم خود را خطاب قرار داده و ایشان را از افساد در روی زمین منع میكردند. خطابهایی همچون وَلاَ تُفْسِدُواْ فِى الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا؛(1) و در زمین پس
1. اعراف (7)، 56.
از اصلاح آن فساد مكنید، و نیز وَلاَ تَعْثَوْا فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِین؛(1) و در زمین به فساد سر برمدارید، گویای این مطلب است كه در دعوت انبیا، اصلاح و افساد نقشی اساسی داشته است. همچنین در قرآن كریم، در مقام توبیخ و نكوهش مردمی كه مورد عذاب الهی واقع شدهاند، تعبیر الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لاَ یُصْلِحُون؛(2) آنان كه در زمین فساد كرده و اصلاح نمیكنند، به كار رفته است. تعبیرات مشابه دیگری نیز در قرآن كریم وجود دارد كه ذكر تمام آنها موجب اطناب كلام میشود. اجمالاً از اینگونه آیات استفاده میشود كه یكی از شعارهای انبیا، دعوت به اصلاح و مبارزه با فساد بوده است. بدین منظور، شیوههای تحقق اصلاح در جوامع توسط خود انبیا، بیان گردیده و در بسیاری از جوامع نیز آنان در صدد تحقق این آرمان برآمدهاند. از این پس، تلاش خواهد شد تا این شیوهها مورد بررسی قرار گیرد و بهترین روش برای تشخیص صلاح و فساد مشخص گردد تا زمینه سوء استفاده از این مفاهیم از میان برداشته شود.
در برداشت عمومی از مفاهیم صلاح و فساد، صلاح مساوی با شایستگی و بیعیب بودن كارها و فساد به معنای ناشایستگی، تباهی، ناكارآمدی و نابسامانی میباشد. براساس برداشت مذكور، صلاح مساوی با خوبی و فساد برابر با بدی است؛ لذا جامعه صالح به معنای جامعه خوب و عمل صالح به معنای عمل شایسته و خوب میباشد. مفهوم خوبی و بدی نیز از
1. بقره(2)، 60؛ اعراف(7)، 74؛ هود(11)، 85؛ شعراء(26)، 183و عنكبوت(29)، 36.
2. شعراء (26)، 152.
بدیهیترین مفاهیمی است كه تمام انسانها نسبت به آن دو شناخت كافی دارند. در عین حال، تعریف همین مفهوم واضح و بدیهی، بهگونهای كه با توجه به آن تعریف، مصادیق و حد و مرزهای آن مشخص شود، كاری بس دشوار است. از این رو، تعریف خوبی و بدی، یكی از مباحث مهمی است كه در محافل فلسفی دنیا مطرح بوده و اندیشمندان بزرگ، سالیان متمادی وقت خود را صرف این موضوع نمودهاند. مفاهیم صلاح و فساد نیز دچار سرنوشتی همانند سرنوشت مفاهیم خوب و بد گردیده است. همگان میپذیرند كه عمل صالح، عملی پسندیده است و جامعه باید بدان سمت حركت نماید و بر كسی پوشیده نیست كه فساد امر نامطلوبی است و باید با آن به مبارزه برخاست. اما برای روشن شدن مفاهیم صلاح و فساد و شناخته شدن مصادیق هر یك از آنها، باید تعریف روشنتری از این دو مفهوم ارائه داد؛ تا ماهیت صلاح و فساد، به خوبی شناخته شود و از این طریق، مصادیق خوب و بد یا شایسته و ناشایسته از هم تمییز داده شود تا افرادی نتوانند از این تعبیرات، سوء استفاده كنند و مطالب نادرست را به جای مطالب صحیح عرضه نمایند.
یكی از شیوههای تشخیص شایسته یا ناشایسته بودن هر امری این است كه مصادیق مسلم یك مفهوم، كه كسی در مورد خوب یا بد بودن آن تردید ندارد، مورد بررسی قرار گیرد و ویژگی مشتركی كه در آنها وجود دارد، به دست آید. بدین ترتیب، در صورتی كه از این طریق، خصوصیتی در آن امور شناخته شود كه آنان را تحت عنوان امور شایسته یا ناشایسته قرار دهد، راز صالح یا فاسد بودن آن امور نیز مشخص میگردد. براساس این روش، خصوصیات هر یك از مصادیق، نادیده گرفته شده است و تنها به كشف جهات مشتركی كه آنها را در ردیف
امور شایسته یا ناشایسته قرار میدهد، اكتفا میشود. پیش از این، برای این شیوه، نمونههایی ذكر گردید؛ تفاوت میان میوه فاسد ومیوه سالم، تفاوت میان انسانهای شایسته و افراد فاسد، و نیز تفاوت میان عملی كه به خوبی و شایستگی انجام شده است با عملی كه به طور نادرست و ناشایست انجام گرفته است، از جمله مواردی بودند كه به آنها اشاره گردید. در صورتی كه بتوان در چندین مصداق از امور طبیعی، مصنوعی و انسانی، خصوصیات صلاح و فساد را شناخت، بهتر میتوان تعریف نسبتاً قابل قبولی از این مفاهیم به دست آورد.
میوه بر روی درخت، ویژگی خاصی دارد كه باید از ابتدای پیدایش، به تدریج به سوی آن پیش رود تا آنكه به كمال مطلوب خود نایل آید. هر میوهای با آن ویژگی خاص خود شناخته میشود و كسانی كه از میوهای استفاده میكنند، قصد دست یافتن به آن ویژگی خاص را دارند. به عنوان نمونه، برخی از میوهها دارای مزهای ترش و برخی دیگر شیرین هستند. هر كس كه میوهای شیرین همانند خربزه را مورد استفاده قرار میدهد، آن میوه را به خاطر شیرین بودنش میخواهد و در صورتی كه مزه شیرین آن تغییر كند، آن میوه، میوهای فاسد شمرده میشود. همچنین در صورت از بین رفتن مزه ترش میوهای كه ترش بودن آن مطلوب است، آن میوه فاسد محسوب میگردد. در صورتی كه مزه ترش میوهای كه آن را برای تهیه ترشی فراهم نمودهاند، از بین برود، حكم به فاسد شدن آن میوه، داده میشود.
مثال دیگری را كه میتوان برای بیان این شیوه تشخیص صلاح و فساد آورد، این است كه انسان، دارو را برای خواص طبی آن مورد استفاده قرار میدهد. در صورتی كه یك دارو خواص طبی خود را از دست بدهد، دارویی فاسد شمرده میشود. به عبارتی دیگر، هر یك از امور طبیعی از
ویژگیهای ذاتی خاصی برخوردار است و دارای غایتی میباشد كه در صورت از دست رفتن آن ویژگیهای ذاتی و عدم دست یابی به آن غایت طبیعی، فاسد قلمداد میگردد.
علاوه بر كاربرد صلاح و فساد در امور طبیعی، در مورد امور مصنوعی نیز چنین كاربردی مشاهده میشود. انسان برای رسیدن به هدف خاصی، با صرف وقت، انرژی و مواد اولیه، اشیایی را میسازد. حال اگر آن مصنوع، هدف مورد نظر سازنده آن را تأمین نماید، این عمل به خوبی و شایستگی انجام شده است؛ در غیر این صورت، عمل انجام شده، عملی نادرست و فاسد خواهد بود.
براساس مثالهای مذكور، برای قضاوت نمودن در زمینه رو به صلاح یا فساد بودن یك جامعه، باید هدف از پیدایش آن جامعه در نظر گرفته شود. در صورتی كه وضعیت آن جامعه بهگونهای باشد كه در جهت تحقق اهداف مورد نظر در حركت بوده و ارگانها، اقشار و طبقات مختلف جامعه بهگونهای عمل نمایند كه هدف مطلوب از مجموع جامعه تحقق پیدا كند، آن جامعه، جامعهای صالح دانسته خواهد شد و در غیر این صورت، جامعهای فاسد به شمار خواهد رفت. مطابق این بیان، شایسته و صالح بودن یك جامعه به این است كه وضعیت این جامعه با هدفی كه برای پیدایش آن در نظر گرفته شده است، متناسب باشد. در صورتی كه وضعیت آن جامعه بهگونهای باشد كه زمینه تحقق ضد آن هدف مطلوب را فراهم سازد، جامعهای فاسد قلمداد خواهد شد.
پس از آنكه مشخص گردید كه برای تشخیص صالح یا فاسد بودن جامعهای، باید هدف از پیدایش آن جامعه را در نظر داشت و وضعیت
موجود آن جامعه را با آن هدف سنجید، بایسته است كه در اینجا به مسألهای بنیادین و ریشهای پرداخته شود و هدف از تشكیل جامعه انسانی مورد بررسی قرار گیرد. برای پرداختن به این موضوع میتوان از طریق تحلیلهای عقلانی و فلسفی به نتیجه رسید، لیكن ارائه چنین بحثی، نیازمند ذكر مقدمات مفصلی است كه موجب اطاله كلام خواهد شد. از این رو، تكیه خود را بر روی آیات قرآن قرار خواهیم داد تا با پیمودن مسیری كوتاهتر، جامعه صالح را از جامعه فاسد تشخیص داده و نظر قرآن كریم را در این زمینه جویا شویم. برای نایل آمدن به این مقصود، باید در ابتدا، هدف پیدایش انسان و تحقق جامعه انسانی از دیدگاه قرآن كریم مورد بررسی قرار گیرد تا بتوان معیاری برای جامعه صالح و فاسد به دست آورد.
برخی از انسانها بر این اعتقادند كه آفرینش انسان و جامعه انسانی هیچگونه هدفی را دنبال نمیكند: مَا هِىَ إلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِكُنَا إِلاَّ الدَّهْر؛(1)غیر از زندگانی دنیای ما [چیز دیگری] نیست؛ میمیریم و زنده میشویم و ما را جز طبیعت هلاك نمیكند. به تصور چنین افرادی، انسانها همانند علفی هستند كه روزی از زمین میرویند و روزی دیگر، زرد و خشك شده و در نهایت از بین میروند و هدفی از پیدایش انسان وجود ندارد. قرآن كریم با صراحت این دیدگاه را رد نموده و حتی صاحبان این دیدگاه را نیز مذمت مینماید: أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُون؛(2) آیا پنداشتید شما را بیهوده آفریدهایم و به سوی ما بازگردانیده نمیشوید؟ در صورتی كه هدفی از آفرینش انسان وجود نداشته باشد، خلقت انسان عبث و بیهوده و این
1. جاثیه (45)، 24.
2. مؤمنون (23)، 115.
امر با حكمت خداوند ناسازگار خواهد بود. در اینجاست كه هدف از آفرینش انسان از دیدگاه قرآن كریم مورد توجه قرار میگیرد. در این مجال به اختصار به این بحث اشاره مینماییم، هرچند كه این بحث به قدری گسترده است كه نوشتاری مفصل و مستقل را میطلبد.
از دیدگاه قرآن كریم هدف نهایی از آفرینش انسان، بندگی خداوند است: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون؛(1)جنیان و انسان را جز برای بندگی نیافریدم. بنابراین، كمال انسان جز در سایه عبادت، بندگی و اطاعت خدا حاصل نمیشود و تا زمانی كه انسان به پرستش خدا نپردازد، انسان واقعی نخواهدشد. برخی از فیلسوفان جدید غرب نیز تعبیرات مشابهی در این زمینه دارند. به عنوان نمونه، كییِركهگارد(2)، كشیشی كه ساكن آلمان بوده و دارای اصالت دانماركی میباشد و یكی از رهبران فلسفه اگزیستانسیالیسم به شمار میرود، افراد بشر را زمانی شایسته نام انسان میداند كه با خدا ارتباط برقرار نموده باشد. به عبارت دیگر، حقیقت انسانیتِ انسان و رسیدن او به كمال، جز در سایه عبودیت خداوند حاصل نمیشود و تا زمانی كه این رابطه برقرار نشود، انسان، در واقع، حیوانی است كه از قدرت فكركردن، راه رفتن، خندیدن و خصوصیاتی از این قبیل برخوردار است، لیكن در حقیقت امر، انسان محسوب نمیشود. در بیان دلیل منحصر بودن راه نایل شدن به كمال در عبودیت خداوند، میتوان هم از عقل و هم از تجربه كمك گرفت. در صورتی كه انسان وارد این مسیر شود و راه بندگی خدا را طی نماید، به سرّ این كار پی خواهد برد و به راحتی، دلیل اینكه انسان در سایه بندگی خداوند، انسان
1. ذاریات (51)، 56.
2. Keirkegaard
واقعی خواهد شد و در غیر این صورت، برازنده نام چهارپایان خواهد بود، را متوجه خواهد شد.
حاصل آنكه، هدف از آفرینش انسان، شناخت خداوند و ارتباط با او از طریق عبادت و بندگی میباشد. اگر انسان تنها میبود و خدا را عبادت میكرد، هدف از آفرینش او تحقق پیدا میكرد؛ لیكن علاوه بر وجود فرد انسانی، یك اجتماع انسانی نیز وجود دارد كه دارای هدفی است. هدف از زندگی اجتماعی این است كه افراد از طریق كمك به یكدیگر، آسانتر به كمال مطلوب خود نایل گردند. شناخت این هدف و تلاش برای رسیدن به این هدف برای انسانِ تنها و منزوی مشكل خواهد بود. شخصی كه به تنهایی، در غار یا جنگلی زندگی میكند، اوّلاً معلوم نیست كه بتواند اینگونه مسایل را درك نماید و بر فرض كه پس از تلاش فراوان موفق به درك چنین مسایلی گردد، مدتها زمان خواهد برد تا متوجه وجود خداوند و ضرورت و كیفیت ارتباط با او گردد. چنین شخصی در صورتی كه از عقل سالمی برخوردار باشد و آن را نیز به كار گیرد، به آرامی به این مسایل پی خواهد برد؛ اما اگر انسان در دایره اجتماع زندگی كند، زمینه تكامل او بیشتر و بهتر فراهم خواهد شد، زیرا انسان در اجتماع میتواند از معلم و كتاب بهره گیرد و به دستورات انبیا الهی دست یابد و از این طریق، راه و هدف را بهتر شناخته و در آن راستا حركت نماید.
انسان ناگزیر است كه برای رسیدن به هدف مذكور و فراهم ساختن زمینه همكاری در اجتماع، لوازمی را در نظر بگیرد. در صورتی كه زندگی اجتماعی انسانها به طور دائم، در معرض تهدیدهای جانی، مالی و ناموسی باشد و انسان در هیچ حالتی از امنیت برخوردار نباشد و همواره از ترور و تجاوز به جان، مال و ناموس خود در هراس باشد، هیچگاه فرصت
خودسازی پیدا نخواهد شد. از جمله شرایط برقراری روابط سالم در میان انسانها این است كه هر فردی در اجتماع، با خاطری آسوده به حیات خود ادامه دهد و از امنیت كامل برخوردار باشد، غذای كافی در دسترس داشته باشد تا دچار رنج گرسنگی نگردد، نیازهای طبیعی او برآورده شود، و روابط دوستانه و سالمی با دیگر انسانها داشته باشد. در صورت تحقق این شرایط، انسان بهتر خواهد توانست به هدف زندگی خود كه همان پرستش خدا و ارتباط با اوست، نایل شود؛ والّا مجالی برای انسان برای خودسازی پیدا نخواهد شد.
بنابراین، دو نوع هدف را میتوان برای آفرینش انسان و وجود جامعه انسانی تصور نمود: هدف متوسط و هدف نهایی. هدف نهایی آن است كه انسانها، تبدیل به افراد شایسته و خداپرست شوند. به آیه شریفه زیر توجه فرمایید: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِى لاَ یُشْرِكُونَ بِى شَیْئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُون؛(1)خدا به كسانی از شما كه ایمان آورده و كارهای شایسته كردهاند، وعده داده است كه حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد ـ همان گونه كه كسانی را كه پیش از آنان بودند جانشین [خود] قرار داد ـ و آن دینی را كه برایشان پسندیده است به سودشان مستقر كند و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند. اهل ایمان مرا عبادت میكنند و چیزی را با من شریك قرار نمیدهند و كسانی كه پس از آن كفر ورزند، فاسق و نابكار خواهند بود. آیه فوق، به خوبی هدف از آفرینش انسان و وجود جامعه انسانی را بیان نموده است.
1. نور (24)، 55.
براساس این آیه شریفه، خداوند متعال به كسانی كه ایمان دارند و كار شایسته انجام دهند، وعده داده است كه آنان را خلیفه خود بر روی زمین قرار دهد و دین و آیین آنها را با ثبات و مستقر گرداند و پس از آنكه زمانی را با ترس، بیم و ناامنی گذراندند، ناامنی كسانی را كه در آن حال، ایمان خود را حفظ كرده و عمل صالح به جا آوردند، تبدیل به امنیت نماید.
جامعهای كه این ویژگیها در آن تحقق یافته و امنیت در همه ابعاد بر آن حكمفرما باشد، شرایط اولیه در آن فراهم گردیده و اهداف میانی در آن جامه عمل به خود پوشیده است. پس از فراهم شدن این مقدمات، زمینه رسیدن چنین جامعهای به هدف نهایی نیز فراهم میگردد؛ آن هدف نهایی نیز چیزی جز عبادت خداوند متعال بر روی زمین نیست. جامعه ایدهآل از نظر قرآن، جامعهای است كه نیازهای اولیه افراد را تأمین نماید و امنیت را برای آنان به ارمغان آورد تا در سایه این اطمینان خاطر، بتوان خدا را پرستش نمود و به سوی او حركت كرد تا عاقبت به او رسید: وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَی؛(1) و همانا پایان [كار] به سوی پروردگار توست.
از بیان مطالب پیشین میتوان به این نتیجه دست یافت كه خداوند متعال، هدف اصلی جامعه را ایجاد زمینه خداپرستی در سطحی وسیع میداند. نمیتوان تردید نمود كه خداپرستی همراه با ترس و هراس و در زیر شكنجه نیز امكانپذیر است و فردی همچون عمار، علیرغم شهادت پدر و مادرش، سمیه و یاسر(سلام الله علیهما)، در زیر شكنجه، دست از دین خود بر نداشت. بسیاری از افراد با ایمان، برای تحقق عبودیت خداوند، از جان خود گذشتند و در حالی كه نام خدا را بر زبان جاری مینمودند، در
1. نجم (53)، 42.
زیر شكنجههای دژخیمان، جان به جان آفرین تسلیم كردند و حاضر به دست برداشتن از ارزشهای الهی نگردیدند. امّا باید توجه داشت كه این شیوه با هدف اجتماعی اسلام سازگار نیست و آن جامعهای كه در آن، تنها عدهای معدود خدا را پرستش نمایند، از نظر اسلام، جامعهای ایدهآل نیست، بلكه باید علاوه بر افراد، جامعه نیز خداپرست باشد. بنابراین، جامعهای مطلوب اسلام خواهد بود كه در آن نیازهای طبیعی افراد برطرف شود، امنیت بر آن حكمفرما باشد، زمینه معرفت افراد آن نسبت به دین حق فراهم گردد و در سایه این امكانات، انسانها به پرستش خداوند پرداخته، تنها هدف آنها در زندگی رسیدن به قرب الهی باشد.
حاصل آنكه، بر اساس آموزههای قرآن كریم، هدف نهایی از تشكیل زندگی اجتماعی انسان، فراهم شدن زمینه مناسب برای عبادت خداوند است. ولی برای دستیابی به این هدف، اهداف متوسطی نیز از جمله تأمین امنیت جامعه و برآورده شدن نیازهای ضروری همه مردم وجود دارد. این موارد، از اهداف اولیهای محسوب میگردد كه مقدمهای برای تبدیل شدن انسانها به انسان واقعی است. این قبیل امور برای حیوانات هم وجود دارد و خواب، خوراك و امنیت برای حیوانات نیز مطلوب است. انسان شدنِ انسان به امری است كه ورای اهداف مشترك بین انسان و حیوان است و انسان، زمانی وارد مرحله انسانیت میشود؛ كه از خواب، خوراك، تأمین نیازهای مادی و حتی امنیت اجتماعی فراتر رفته و در پی ارتباط با خداوند برآید.
برای بررسی جامعه صالح از دیدگاه اسلام، باید خطراتی را كه تهدیدی برای دستیابی به اهداف متوسط شمرده میشوند، یادآور گردیم، چرا كه
با شناسایی این خطرات میتوان زمینه را برای دستیابی به هدف نهایی فراهم ساخت. این خطرات غالباً به چهار امر تعلق میگیرند:
الف) برخی از خطرات منجر به تهدید اصل جان شخص میشود. در صورتی كه زندگی انسانها بهگونهای باشد كه همواره از جان خود بیمناك بوده و در هر لحظه منتظر خطری باشند، این زندگی ارزشی نخواهد داشت. بنابراین، تأمین جانی افراد، به عنوان یكی از اهداف زندگی اجتماعی قرار داده شده است.
ب) برخی از خطرات نیز باعث از بین رفتن امنیت مالی میشود. هر انسانی برای اداره زندگی اجتماعی خود و فراهم ساختن خوراك، پوشاك، مسكن و حوایج ضروری زندگی مادی خود به اموالی نیاز دارد. اما گاهی خطراتی باعث تهدید نمودن مال حلالی میشود كه افراد با رنج و زحمت به دست آوردهاند. گاهی دزدی از دیوار بالا رفته و مال انسان را به سرقت میبرد و گاهی نیز افرادی حق اشخاص دیگر را غصب مینمایند. از دیدگاه اسلام، غصب اموال نیز نوعی سرقت محسوب میگردد؛ عدم پرداخت حق فردی افراد، عدم پرداخت خمس و زكات، استفاده از اموال بیت المال در مصارف شخصی یا در غیر مواردی كه برای آن مقرر شده است، گرفتن رشوه در ادارات و مواردی از این قبیل، در واقع نوعی سرقت محسوب میگردد كه ناامنی مالی را در پی دارد. در هر صورت، عدم وجود امنیت مالی، نگرانی دائم را بر انسان حكمفرما میكند، او را از رسیدن به هدف اصلی باز میدارد و در حركت او به سوی كمال وقفه ایجاد مینماید. بنابراین، برای تحقق زمینههای عبادت خداوند متعال در جامعه باید اموال انسانها از امنیت برخوردار گردد تا در هنگام عبادت، مشغلههای مادی، ذهن انسان را به خود مشغول نسازد.
ج) برخی از خطرات نیز ناموس انسان را با تهدید روبهرو میسازد. اگرچه در بعضی از فرهنگها و جوامع اصلاً بحث ناموس مطرح نمیباشد، لیكن انسان به طور فطری نسبت به ناموس خود غیرت دارد و اگر از این جهت آسودگی نداشته باشد و دائماً نگران تجاوز به ناموس خود باشد، نمیتواند در زندگی راحتی برخوردار گردد و آنگونه كه شایسته است به عبادت خداوند بپردازد. بنابراین، امنیت ناموسی نیز یكی از اموری است كه باید در جامعه تحقق پیدا كند تا زمینه پرستش خداوند فراهم گردد.
د) برخی از خطرات نیز آبرو و حیثیت انسان را تهدید مینماید. هر شخصی در جامعه از حیثیت و آبرویی برخوردار است كه در صورت مورد تهدید قرار گرفتن آن، ذهن شخص را به خود مشغول نموده و از عبادت خداوند غافل میسازد. در صورتی كه آبروی فردی در معرض تهدید قرار گیرد و بدون دلیل به او ناسزا گفته شود، مورد غیبت واقع شود، به او اتهام ناروا زده شود و یا در روزنامهها، نشریات و رسانههای دیگر به او اهانت شود، موجبات نگرانی او را فراهم خواهد ساخت و چنین شخصی نخواهد توانست آنگونه كه باید، به پرستش خداوند بپردازد. بنابراین، امنیتِ آبرو و حیثیت نیز در فراهم ساختن عبودیت خداوند در جامعه از اهمیت خاصی برخوردار است.
از نظر اسلام، جامعهای ایدهآل خواهد بود كه در مرحله اول، این چهار امنیت بر آن حكمفرما باشد؛ بهگونهای كه فقر در آن جامعه ریشهكن گردد، اموال اشخاص مورد احترام واقع شود و هر شخصی به حقوق مالی خود دست یابد، جان انسان در معرض تهدید قرار داده نشود، به ناموس او تجاوز نشود و حیثیت اجتماعی او هم محفوظ بماند. پس از تحقق این موارد، نوبت به هدف نهایی خواهد رسید كه براساس آن، انسان باید در
جهت پرستش خداوند تلاش نموده و برای كسب رضای الهی و تقرب به او گام بردارد.
حاصل آنكه، برای بررسی نمودن صالح یا فاسد بودن یك جامعه، باید آن را با معیارهای ذكر شده سنجید و آن را مورد ارزیابی قرار داد. در صورتی كه معیارهای مذكور در جامعهای مو به مو پیاده شود، آن جامعه، جامعهای مطلوب و صالح خواهد بود و در صورتی كه یكی از این چهار امنیت در آن برقرار نباشد، آن جامعه، جامعهای معیوب و رو به فساد خواهد بود. در نهایت، اگر آن هدف نهایی نیز به فراموشی سپرده شود، این مصیبت، بسیار بزرگتر و برای جامعه ویرانگر خواهد بود.
قرآن كریم برای معرفی جوامع فاسد، به ذكر نمونههایی از اقوام پیشین پرداخته و با معرفی آن جوامع، برخی از فسادهای آنان را نیز یادآور شده است. حكایت قوم حضرت شعیب(علی نبینا و آله و علیه السلام)، یكی از مواردی است كه در قرآن كریم بارها از آن یاد شده است. حضرت شعیب در شهری به نام مدین، كه از تمدنی دیرین برخوردار بود، زندگی میكرد. یكی از مفاسدی كه این قوم در آن گرفتار آمده بود، پول پرستی بود. افراد این قوم كه از تمكن مالی برخوردار بودند، از هر روشی برای سوء استفاده مالی بهره میبردند. كمفروشی در آن جامعه به شدت رونق داشت و عادت آنان بر این قرار گرفته بود كه در زمان خرید جنس، بیشتر تحویل گرفته و در زمان فروش، كمتر تحویل دهند. این عمل در میان آنان بسیار شایع شده بود و به طور طبع، فروشندگان و تجّار كه اقتصاد این جامعه به دست آنان اداره میشد، بیشتر از دیگران از این روش استفاده میكردند.
حضرت شعیب به ارشاد و نصیحت افراد این قوم پرداخت و به آنان امر فرمود: وَأَوْفُوا الْكَیْلَ إِذا كِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیم؛(1) و چون پیمانه میكنید، پیمانه را تمام دهید و با ترازوی درست بسنجید. همچنین آن حضرت بارها آنان را مورد خطاب قرار میداد: وَ لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلاَ تَعْثَوْا فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِین؛(2) و از ارزش اموال مردم مكاهید و در زمین سر به فساد بر مدارید. از این تعابیر استفاده میشود كه این قبیل اعمال، موجب فساد شده و مرتكبین چنین اعمالی نیز اهل فساد شمرده میشوند.
چندین سال، حضرت شعیب با دلسوزی، نصیحت و موعظه خود را ادامه داد. امّا آنان در جواب آن حضرت اظهار میداشتند: یَا شُعَیْبُ أَصَلاَتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِى أَمْوَالِنَا مَا نَشَاؤُا إِنَّكَ لَأَنتَ الْحَلِیمُ الرَّشِید؛(3) ای شعیب، آیا نماز تو، به تو دستور میدهد كه آنچه را پدران ما میپرستیدهاند، رها كنیم یا در اموال خود به میل خود تصرف نكنیم؛ راستی كه تو بردبارفرزانهای. از این فراز از آیات استفاده میشود كه ویژگی بارز آن حضرت در میان قوم خود این بوده كه وی اهل عبادت بوده است و مردم نیز با دیدگان خود مشاهده مینمودند كه آن حضرت، وقت زیادی را به نماز و عبادت خداوند اختصاص میدهد. بر خلاف آن حضرت، مردم آن قوم اهتمام چندانی نسبت به عبادت خداوند و نماز نداشتند و معمولاً هم بتپرست و مشرك باقی مانده بودند.
آن حضرت در عین حال كه مردم قوم خود را به توحید دعوت میكرد، در كنار آن، در مورد فساد مالی نیز آنان را نصیحت مینمود.
1. اسراء (17)، 35.
2. شعراء (26)، 183.
3. هود (11)، 87.
همین امر نشان میدهد كه عدم تحقق اهداف اولیه موجب میشود تا جامعهای به سوی فساد گام بردارد و به توحید واقعی دست نیابد. جامعه صالح، جامعهای است كه امنیت اولیه در آن تأمین شده، افراد برای رسیدن به حق خود اطمینان داشته باشند. زمانی كه هر یك از افراد جامعه بدانند كه اموالشان در معرض چپاول دیگران بوده و مورد سوء استفاده قرار میگیرد، آنان نیز به فكر فریب دیگران خواهند افتاد و دیگر چنین جامعهای روی امنیت مالی را نخواهد دید. به عنوان نمونه، كسی كه هم این كه تا وارد ادارهای میشود، از او رشوه طلب میكنند، در آینده، خودِ او نیز تبدیل به یك رشوهگیر خواهد شد. بدین طریق، به تدریج رشوهگیری در میان مردم رواج پیدا میكند و در جامعه امنیت مالی به خطر خواهد افتاد.
حضرت شعیب سالیان زیادی تلاش نمود تا مردم قوم خود را از اینگونه اعمال برحذر دارد. از این رو، به آنان یادآوری میفرمود كه داد و ستد سالم و اَدای حقوق مردم به نفع خود آنهاست و هر چند ممكن است كه افرادی از طریق سوء استفادههای مالی از حقوق دیگران، اموالی را جمعآوری نمایند، لیكن در نهایت، این كار به انجام نخواهد رسید و دود آن ظلمها به چشم خودشان خواهد رفت: وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَلِكَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا؛(1) و چون پیمانه میكنید، پیمانه را تمام دهید و با ترازوی درست بسنجید كه این بهتر و خوش فرجامتر است. این سخنان نصیحتگونه حضرت شعیب به مذاق آنان خوش نیامد و حتی كار به آنجا كشید كه آن حضرت را مورد تهدید قرار داده، اظهار داشتند: یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِیرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِینَا ضَعِیفًا وَلَوْلاَ رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا
1. اسراء (17)، 35.
أَنتَ عَلَیْنَا بِعَزِیز؛(1) ای شعیب بسیاری از آنچه را كه میگویی نمیفهمیم و واقعا تو را در میان خود ضعیف میبینیم و اگر عشیره تو نبود، قطعا سنگسارت میكردیم و تو بر ما پیروز نیستی. خواسته آنان از حضرت شعیب این بود كه دخالتی در كار آنان ننماید و آنان از آزادی اقتصادی بهرهمند باشند. ولی آن حضرت فریاد برمیآورد كه این آزادی، جامعه را به فساد میكشاند و پیامدهای آن، وبال گردن خود آنان خواهد شد.
یكی دیگر از مصادیق فساد، كه در قرآن نیز از آن یاد شده است، فسادی است كه گریبانگیر قوم حضرت لوط(علی نبینا و آله و علیه السلام) شده بود. در هر جامعهای، در صورتی كه ارتباطات جنسی سالم، فطری و خداپسندانه برقرار نباشد، آن جامعه، روی آسایش و خوشی را به خود نخواهد دید. از همین رو خداوند متعال، راه مشروع و صحیحی را برای ارضای غریزه جنسی و برقراری روابط سالم میان مرد و زن پیشنهاد كرده است و تأكید مینماید كه تنها باید از همین طریق بین زن و مرد ارتباط برقرار شود. تأكید فراوان خداوند بر این مطلب نشان میدهد كه سعادت انسان در سایه زندگی خانوادگی تأمین میشود. در روابط بین زن و شوهر نیز باید مهر و محبت، حاكم باشد؛ در غیر این صورت، آرامش خانوادگی، امنیت زندگی زناشویی و نیز زمینه اعتماد بین آنان از بین خواهد رفت.
قوم حضرت لوط از جمله كسانی بودند كه از این مسیر صحیح منحرف شده و به روابط نامشروع، از جمله همجنسبازی، روی آوردند. حضرت لوط به قوم خود نهیب میزند كه در این جهان هستی، كسی قبل از آنان مرتكب چنین اعمال زشتی نگشته است: إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَه مَا
1. هود (11)، 91.
سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍٍ مِّنَ الْعَالَمِین؛(1) شما به كار زشتی میپردازید كه هیچ یك از مردم زمین در آن [كار] بر شما پیشی نگرفته است. آن حضرت تا جایی كه در توان داشت مردم را نصیحت میكرد و به آنان هشدار میداد كه در صورت تداوم این اعمال شنیع، جامعه به فساد كشیده خواهد شد و عذاب الهی بر آنان فرود خواهد آمد. ولی آنان در جواب آن حضرت، او را به تمسخر میگرفتند و از او طلب عذاب میكردند: فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِین؛(2) و[لی] پاسخ قومش جز این نبود كه گفتند اگر راست میگویی عذاب خدا را برای ما بیاور. كار این قوم به جایی رسید كه فساد به درون خانواده خود حضرت لوط نیز سرایت نمود و همسر آن حضرت به یكی از دلاّلان این عمل ناپسند تبدیل شده بود.
هنگامی كه فرشتگان بر حضرت ابراهیم(علی نبینا و آله و علیه السلام) نازل شدند، آن حضرت را از مأموریت خود برای نابودی شهر لوط خبر دادند: وَلَمَّا جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْیَه إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِین؛(3) و چون فرستادگان ما برای ابراهیم مژده آوردند گفتند ما اهل این شهر را هلاك خواهیم كرد زیرا مردمش ستمكار بودهاند. حضرت ابراهیم تلاش زیادی كرد تا در صورت امكان از نزول عذاب و نابودی آنها جلوگیری شود. اما در نهایت فرشتگان، این قضای الهی را غیر قابل تغییر دانسته و عرضه داشتند: یَا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاء أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابٌ غَیْرُ مَرْدُود؛(4) ای ابراهیم از این [چون و
1. عنكبوت (29)، 28.
2. عنكبوت (29)، 29.
3. عنكبوت (29)، 31.
4. هود (11)، 76.
چرا] روی برتاب كه فرمان پروردگارت آمده و برای آنان عذابی كه بیبازگشت است، خواهد آمد.
كار این قوم حتی به آنجا رسید كه در زمانی كه فرشتگان به صورت جوانان زیبایی وارد خانه حضرت لوط شدند، مردم تصور كردند كه طعمه خوبی برای اهداف پلید آنان پیدا شده و لذا اطراف خانه آن حضرت گرد آمدند. حضرت لوط نزد ایشان آمد و از آنان خواست تا برای حفظ آبروی او از این كار خودداری نمایند. آن حضرت به آنان وعده داد كه در صورت اطاعت امر او در این زمینه، دختران خود را به ازدواج آنان درآورد: وَجَاءهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَمِن قَبْلُ كَانُواْ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ قَالَ یَا قَوْمِ هَـؤُلاء بَنَاتِى هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِى ضَیْفِى أَلَیْسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَّشِید؛(1)و قوم او شتابان به سویش آمدند، در حالی كه پیش از آن كارهای زشت میكردند. [لوط] گفت: ای قوم من، اینان دختران منند، آنان برای شما پاكیزهترند؛ پس از خدا بترسید و مرا در مورد مهمانانم رسوا مسازید. آیا در میان شما آدمی فهمیده پیدا نمیشود!؟اما آنان این خواسته را نیز رد كرده، اظهار داشتند: لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِید؛(2) تو خوب میدانی كه ما را به دخترانت حاجتی نیست و تو خوب میدانی كه ما چه میخواهیم. تا اینكه آن حضرت از هدایت آنان مأیوس گردید؛ لذا دست به دعا برداشته و خطاب به خداوند عرضه داشت: رَبِّ انصُرْنِی عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِین؛(3)پروردگارا مرا بر قوم فسادكار غالب گردان.
1. هود (11)، 78.
2. هود (11)، 79.
3. عنكبوت(29)، 30.
یكی دیگر از فسادهایی كه در میان برخی از پیشینیان رایج بود و قرآن كریم نیز از آن یاد كرده است، كشتن افراد بیگناه است. این عمل، بارها، توسط قوم بنی اسرائیل انجام گرفته است. آنان در زمانی كه به قدرت میرسیدند، دشمنان خود را كشته یا دست به ترور آنها میزدند و گاهی به بهانههایی واهی، آنان را، به ناحق، محكوم به اعدام میكردند. برخی از پیامبران الهی نیز، به ناحق، به دست بنی اسرائیل كشته شدند: فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِم بَآیَاتِ اللّهِ وَقَتْلِهِمُ أنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقًّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْف؛(1)پس به [سزای] پیمانشكنیشان و انكارشان نسبت به آیات خدا و كشتار ناحق انبیا و گفتارشان كه دلهای ما در غلاف است [لعنتشان كردیم]. قرآن كریم در مورد این قوم نیز، به سبب انجام این گونه اعمال، تعبیر افساد به كار برده است: وَقَضَیْنَا إِلَی بَنِى إِسْرَائِیلَ فِى الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِى الأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِیرًا؛(2) و دركتاب آسمانی[شان] به فرزندان اسرائیل خبر دادیم كه قطعا دو بار در زمین فساد خواهید كرد.
حاصل آنكه، هر یك از این اقوام كه گرفتار عذاب الهی گشتند، مبتلا به فساد شده بودند. قوم حضرت شعیب درگیر فساد مالی، قوم حضرت لوط درگیر فساد جنسی، و قوم بنی اسرائیل درگیر فساد تجاوز به جان بیگناهان بود. تجاوز به هریك از حقوق مشروع افراد، كه میتوان نام حقوق طبیعی را برای آنها قرار داد، نوعی فساد محسوب میگردد. تنها در صورتی زمینه برای تحقق اصلاح واقعی در یك جامعه فراهم خواهد شد كه این حقوق، در آن جامعه، به درستی تأمین شود؛ زیرا با تأمین این حقوق، زمینه پرستش خداوند فراهم گشته و پس از سیر به سوی خدا، افرادی تبدیل به بندگان صالح خدا خواهند شد و این
1. نساء (4)، 155.
2. اسراء (17)، 4.
شایستگی را پیدا خواهند كرد كه از جانب خدا بر روی زمین حكومت نمایند: وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُون؛(1) و در حقیقت در زبور پس از تورات نوشتیم كه زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد. بدین ترتیب، وعده الهی مبنی بر جانشینی بندگان صالح خدا در زمین و استقرار یافتن دین حق محقق خواهد شد و امنیت واقعی به ارمغان خواهد آمد: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِى لاَ یُشْرِكُونَ بِى شَیْئًا؛(2) خدا به كسانی از شما كه ایمان آورده و كارهای شایسته كردهاند، وعده داده است كه حتما آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد؛ همان گونه كه كسانی را كه پیش از آنان بودند، جانشین [خود] قرار داد و آن دینی را كه برایشان پسندیده است به سودشان مستقر كند و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند [تا] مرا عبادت كنند و چیزی را با من شریك نگردانند.
از مجموع مباحث گذشته میتوان به این نتیجه رسید كه انسان بودن انسان، به این است كه پس از تأمین تمام نیازهای طبیعی خود در زندگی اجتماعی، به دنبال ارتباط با خداوند متعال باشد. با تأمین نیازهای طبیعی و محفوظ ماندن جان، مال، آبرو و ناموس افراد، در واقع، آنان حیوانات خوبی خواهند بود و آن جامعه نیز جامعه عادلی محسوب خواهد گردید.
1. انبیا (21)، 105.
2. نور (24)، 55.
چنین محیطی همانند كندوی عسلی است كه اعضای آن، مواد طیب و طاهر را تناول نموده و با ذخیره كردن عسل، به دیگران خدمت مینمایند و با یكدیگر هم جنگ و نزاعی ندارند و محیط آنان، محیطی سالم، امن و آرام میباشد. جامعهای كه این شرایط در آن برقرار باشد، جامعه حیوانی خوبی است، لیكن انسان شدن انسان به این است كه با خدا ارتباط پیدا كند، به مقام جانشینی خداوند در روی زمین دست یابد، و در مسیر خلافت الهی قدم بردارد.
برای سنجش هر جامعهای باید این شرایط را در آن جامعه مورد ارزیابی قرار داد. در صورتی كه نیازهای طبیعی انسان در آن جامعه تأمین شده باشد، آن جامعه، جامعه حیوانی خوبی خواهد بود و در صورتی كه در مرحله بعد، به مسأله ارتباط با خداوند اهمیت داده شود، آن جامعه، جامعهای صالح خواهد بود و در غیر این صورت آن جامعه، فاسد شمرده خواهد شد. در قرآن كریم نیز میتوان آیاتی را نشان داد كه افراد بیدین را افرادی فاسد معرفی نموده است. آیه شریفه وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَـكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِین؛(1) و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمیكرد، قطعاً زمین تباه میگردید؛ ولی خداوند نسبت به جهانیان تفضل دارد، یكی از آیاتی است كه میتوان برای اثبات این مطلب بدان تمسك جست. مطابق این آیه شریفه، در صورت فقدان دفاع و قانون جهاد در اسلام، زمین به فساد كشیده میشود. این آیه به همین اندازه اكتفا كرده است و از چگونگی فساد زمین سخنی به میان نیاورده است.
1. بقره (2)، 251.
اما آیه دیگری وجود دارد كه به تفسیر این آیه پرداخته است و چگونگی به وجود آمدن فساد را تشریح كرده است. در این آیه شریفه، خداوند متعال تصریح میفرماید: أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْكَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىٌّ عَزیزٌ؛(1) به كسانی كه جنگ بر آنان تحمیل شده رخصت [جهاد] داده شده است؛ چرا كه مورد ظلم قرار گرفتهاند و البته خدا بر پیروزی آنان سخت تواناست، همان كسانی كه به ناحق از خانههایشان بیرون رانده شدند [آنها گناهی نداشتند] جز اینكه میگفتند پروردگار ما خداست و اگر خدا بعضی از مردم را با بعض دیگر دفع نمیكرد صومعهها و كلیساها و كنیسهها و مساجدی كه نام خدا در آنها بسیار برده میشود، سخت ویران میشد و قطعا خدا به كسی كه [دین] او را یاری میكند، یاری میدهد؛ چرا كه خدا سخت نیرومند شكستناپذیر است. براساس این آیه شریفه در صورت فقدان دفاع در جامعه، پرستشگاههای خدا در روی زمین ویران میشود، در حالی كه آیه قبل تأكید داشت كه ترك دفاع، زمینه فساد را فراهم میسازد. با تأمل در این آیات میتوان به این نتیجه رسید كه این دو آیه مطالب متضادی را بیان نمیكنند، بلكه حتی اگر نتوان گفت كه منظور از فساد در آیه پیشین دقیقاً همان چیزی است كه در آیه اخیر آمده است، حداكثر میتوان این ادعا را مطرح ساخت كه این آیه به بیان یكی از مصادیق فسادی پرداخته كه در آیه پیشین، سخن از آن به میان آمده است.
1. حج (22)، 39 و40.
به عبارت دیگر، فلسفه وضع قانون جهاد و دفاع این است كه پرستشگاههای خداوند در روی زمین آباد بماند و مردم با مشاهده پرستشگاهها به یاد خدا افتاده و مشغول عبادت شوند. در صورت عدم وجود قانونی برای دفاع، زمینه تسلط ظالمین فراهم میشود كه از ویران نمودن پرستشگاههای خداوند و از بین بردن شعائر الهی در جامعه ابائی ندارند. در آن صورت توجه افراد به پرستش خداوند كاهش یافته و به تدریج، شعائر دینی كمرنگتر میشود. در صورت مسلط شدن ظالمین، مساجد به اماكنی همچون محل جمعآوری فقرا، توزیع مواد مخدر و فرهنگسرایی تبدیل خواهد شد كه جز ترویج فحشا و منكرات، كاری دیگر از آن ساخته نیست و در آنجا، از طریق آموزش موسیقی و رقاصی، به تبلیغ اعمال شیطانی پرداخته خواهد شد.
حاصل آنكه، این آیه شریفه در صدد بیان مصداق فساد بوده و ویرانی پرستشگاهها، فراموش كردن یاد خدا و دور شدن مردم از عبادت را به عنوان بزگترین مصداق فساد معرفی كرده است. رویگردان كردن مردم از دین خود، بالاترین فسادی است كه هر شخصی میتواند مرتكب آن شود: وَالْفِتْنَه أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّی یَرُدُّوكُمْ عَن دِینِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا؛(1) و فتنه [=شرك] از كشتار بزرگتر است و آنان پیوسته با شما میجنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند. این آیه شریفه تأكید میكند كه افرادی كه با مسلمانان در جنگ بوده و هر روز در صدد انجام توطئه و براندازی نظام اسلامی هستند، تنها به دنبال چپاول و غارت اموال، منابع زیر زمینی و نفت این كشور نیستند، بلكه آنان تا آن زمان كه مسلمانان دست از دین خود برندارند، به جنگ ادامه
1. بقره (2)، 217.
خواهند داد. البته اینان قدرت بر انجام این كار را نخواهند داشت و نه خداوند و نه بندگان شایسته خدا اجازه تسلط ظالمین را بر جامعه اسلامی نخواهند داد.
بنابراین، فساد در دین از اهمیت فوق العادهای برخوردار است و از آنجا كه تمامی اهداف قبلی، اهداف مقدمی است، لذا تمام فسادهای قبلی نیز جنبه مقدمی دارد. تأمین امنیت جان، مال و ناموس افراد و در واقع، تأمین حقوق افراد، مقدمهای برای پرستش خداوند است. در صورتی كه در جامعهای خداپرستی در معرض خطر قرار گیرد و شرایط بهگونهای شود كه روز به روز مساجد خلوتتر شود و فرهنگسراها و سینماهایی كه در آنها فیلمهای مبتذل نمایش داده میشود، رونق پیدا كند، آن جامعه رو به صلاح نخواهد بود، بلكه این قبیل امور نشان دهنده آن است كه آن جامعه مسیر خود را گم كرده است. كسانی كه ادعای اصلاحطلبی دارند، باید با اینگونه مفاسد مبارزه كنند تا عذاب الهی بر آن جامعه نازل نشود: فَلَوْلاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِیَّه یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِی الْأرضِ إِلاَّ قَلِیلاً مِّمَّنْ أَنجَیْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِیهِ وَكَانُواْ مُجْرِمِینَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِیُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُون؛(1) پس چرا از نسلهای پیش از شما خردمندانی نبودند كه [مردم را] از فساد در زمین باز دارند جز اندكی از كسانی كه از میان آنان نجاتشان دادیم. و كسانی كه ستم كردند به دنبال ناز و نعمتی كه در آن بودند، رفتند و آنان بزهكار بودند. و پروردگار تو [هرگز] بر آن نبوده است كه شهرهایی را كه مردمش اصلاحگرند، به ستم هلاك كند.
1. هود (11)، 116 و 117.
در خلال مباحث پیشین و در ضمن تعریف كلماتی همچون اصلاح، افساد، صلاح و فساد از دیدگاه قرآن كریم، این نتیجه به دست آمد كه یكی از اهداف و شعارهای اساسی تمام انبیا الهی(سلام الله علیهم اجمعین)، اصلاح جامعه و مبارزه با فساد و افساد بوده است. دشمنان انبیا نیز عموماً كسانی بودهاند كه از اهل فساد شمرده میشدند.
همچنین در ضمن این مباحث، به این مطلب نیز اشاره گردید كه علیرغم اینكه مفهوم «صلاح» و «فساد» همانند مفهوم «خوب» و «بد»، بسیار روشن به نظر میرسد، لیكن ارائه تعریفی كه مصادیق آن را به طور دقیق مشخص كند و جای ابهامی باقی نگذارد، كاری بس دشوار است. در این راستا، تعریفی ارائه گردید كه مورد تأیید ماست و میتوان آن را به عنوان اساس این بحث قرار داد. براساس این تعریف، هر آنچه كه در نایل آمدن به اهداف عالی انسانی، به جامعه كمك نماید، صلاح و مصلحت است و در مقابل، هر چه كه موجب بازماندن جامعه از رسیدن به اهداف عالی انسانی باشد، فساد و مفسده شمرده میشود. به عبارت دیگر، مفسدین همواره تلاش میكنند تا در جامعه شرایطی حاكم شود كه در نهایت، مردم از رسیدن به كمال مطلوب خود باز مانند و در مقابل،
مصلحان كسانی هستند كه سعی میكنند تا مفاسد و نقایص را برطرف كرده و هر چه بیشتر زمینه را برای رشد و سعادت مردم فراهم سازند.
پس از آن، چنین بیان گردید كه از دیدگاه اسلامی و بر اساس آنچه كه از قرآن كریم و بیانات ائمه اطهار(سلام الله علیهم اجمعین) استفاده میشود، مهمترین محور مفاسد در جامعه، در دو سطح قرار میگیرد، زیرا اهداف جامعه در دو سطح متوسط یا میانی و عالی یا نهایی طبقهبندی میشود. اهداف متوسط همواره زمینه را برای تحقق هدف نهایی فراهم میسازند. برای رسیدن هر جامعهای به هدف نهایی خود، باید حداقل در چهار محور مهم، امنیت بر جامعه حاكم باشد و نیازهای آن جامعه در این چهار محور تأمین شود. در مرحله اول، سلامت جان افراد مطرح است. در جامعه باید شرایط بهگونهای فراهم شود كه امنیت جانی وجود داشته و افراد بتوانند با سلامت و عافیت به زندگی خود ادامه دهند. هر چه موجب حفظ حیات انسانها توأم با عافیت شود، مصلحت و در مقابل، هر چه كه جان مردم و سلامت آنها را به خطر اندازد، فساد شمرده خواهد شد. محور دوم، امنیت اموال افراد است. از آنجا كه افراد برای تأمین زندگی خود به اموالی نیاز دارند، لذا كسانی كه با زحمت و تلاش مشروع در پی كسب مال حلال هستند، باید با خاطری آسوده به حق خود و منفعتی كه لازمه آن تلاش است، نایل شوند و بر اموال آنها تعدّی و تجاوز نشود. محور سوم، مربوط به امنیت ناموس انسانهاست. انسان به حسب فطرت خدادادی و همچنین بر اساس فرهنگ الهی و اسلامی، آرامش زندگی خود را مرهون زندگی خانوادگی سالم میداند. در صورت به خطر افتادن این آرامش، محبت، مهربانی و صمیمیت در نتیجه روابط نامعقول و ناصحیح جنسی در یك جامعه، آن جامعه به سعادت نخواهد رسید. در مرحله آخر نیز، مسأله امنیت آبرو و حیثیت افراد مطرح است و آن چه به حیثیت و آبروی
انسانها لطمه زده، آنها را از چشم مردم بیندازد، نوعی فساد است و باید از آن اجتناب شود.
تمام این موارد، اهداف مقدّماتی بوده و از مصالحی شمرده میشوند كه مقدمه برایِ هدف و مصلحتِ عالیتری است و آن هدف عالی كه تنها در مكتب انبیا(سلام الله اجمعین) مطرح است، ارتباط انسان با خدا میباشد. تأمین تمام نیازهای طبیعی انسان، مقدمهای برای برقراری ارتباط حقیقی با خدا و تقویت آن است. حتی اگر در صورت تأمین تمام آن اهداف و مصلحتهای مقدماتی، این هدف عالی به خطر افتد، همچنان هدف نهایی تحقق پیدا نكرده است.
از دیدگاه قرآن، كسانی كه به سمت عملی ساختن محورهای كمال كه والاترین آنها، معرفت به خداوند است، گام بردارند، «مصلح» شمرده میشوند و در صورتی كه در یكی از این محورها اختلالی ایجاد كرده و در صدد تضعیف ارتباط افراد با خدا برآیند، در زمره «مفسدین» به شمار خواهند رفت. به عبارت دیگر، بزرگترین فساد در جامعه، فسادی است كه باعث سقوط انسان از مرحله انسانیت شود و او را در زمره حیوانات، و گاهی پستتر از حیوانات قرار دهد. قرآن كریم نیز كفّار را بدتر از حیوانات دانسته و در تعبیر شگفتآوری فرموده است: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِینَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُون؛(1)بیتردید بدترین جنبندگان پیش خدا كسانی هستند كه كفر ورزیده و ایمان نمیآورند. خداوند متعال در این آیه شریفه، كفار را نه به عنوان بدترین حیوانات، بلكه به عنوان بدترین
1. انفال (8)، 55.
جنبندگان معرفی نموده است. براساس این تعبیر، بدترین جنبندگان، كسانی هستند كه از سر عناد كفر ورزیده و به خدا ایمان نمیآورند. منطق قرآن بدین گونه است كه انسان را زمانی شرافتمند و دارای كرامت انسانی میداند كه با خدا ارتباط برقرار نموده و طالب حق و حقیقت باشد؛ اما كسی را كه از سر عناد با حق و حقیقت مخالفت ورزد، از هر حیوانی پستتر میشمارد.
بنابراین، در صورتی كه كسانی تلاش نمایند تا ایمان افراد جامعه ضعیف گردد و معرفت آنان نسبت به حق و حقیقت كاهش یابد، مرتكب شدیدترین فسادها گردیدهاند. بیان عالمانه مقام معظم رهبری(حفظهالله) مبنی بر هدف قرار گرفتن ایمان جوانان، نشاندهنده این است كه دشمنان اسلام قصد دارند تا از این طریق، فساد را در جامعه گسترش دهند. براساس دیدگاه قرآن كریم، مفسدان، بیشترین خیانت را به جامعه خود روا میدارند و بدین ترتیب تلاش میكنند تا افراد جامعه را از مرحله انسانیت خارج نمایند؛ به طوری كه نسل آینده از سلامت كافی برخوردار نبوده و درگیر انواع مختلفی از مفاسد باشد.
عواملی كه سبب به وجود آمدن فساد در جامعه میگردند، سلامت جامعه را به خطر انداخته، نسل انسانها را به فساد خواهند كشاند: وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِى الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیِهَا وَیُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الفَسَاد؛(1) و هنگامی كه روی برمیگردانند [ و از نزد تو خارج میشوند] كوشش میكنند كه در زمین فساد نمایند و كشت و نسل را نابود سازند و خداوند تباهكاری را دوست ندارد. براساس این تعبیر كه یكی از تعابیر عجیب قرآن است، فسادهای جامعه نه تنها همان فرد
1. بقره (2)، 205.
فاسد، بلكه نسل انسان را با تباهی رو به رو میسازد. در این صورت، حتی كسانی كه پس از این، اعضای اصلی جامعه را تشكیل خواهند داد، به سمت فساد گرایش خواهند داشت. در واقع، فسادی كه یك جامعه را تهدید میكند، فسادی است كه نوجوانان و جوانان جامعه را نیز در بر میگیرد و آنان را به سمت نابودی سوق میدهد. جوامع كنونی، در بند رانت خواری، سوء استفادههای مالی، رشوه خواری، تبعیض و سایر امور گرفتار آمدهاند و براساس بینش اسلامی، اینگونه موارد، از مفاسد بزرگی شمرده میشوند كه باید برای مبارزه با آنها تلاش نمود.
جامعهای را نمیتوان نشان داد كه از گزند فساد در امان مانده باشد و گرفتار هیچ نوع فسادی نباشد. البته امید میرود كه با ظهور منجی عالم بشریت، حضرت ولی عصر(عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)، جامعهای به وجود آید كه در آن از فساد اجتماعی خبری نباشد، لیكن در همان جامعه آرمانی نیز احتمال وجود فسادهای فردی وجود دارد. لذا جا دارد تا به بیان شیوههایی پرداخته شود كه اسلام برای پیشگیری از تحقق این فسادها و یا مبارزه با آنها در صورت فراگیر شدن فساد اجتماعی، در نظر گرفته است. به عبارت دیگر، باید بر همگان روشن گردد كه اسلام برای دفع فساد، قبل از آنكه در جامعه ریشه دواند، چه راههایی را در نظر گرفته است و برای رفع فسادی كه در جامعه ریشه دوانده، چه چارهای اندیشیده است.
مهمترین گامی كه خداوند در جهت مبارزه با فساد در جوامع مختلف برداشته است، ارسال انبیا الهی میباشد. عدم آگاهی افراد از مصادیق فساد، منشأ پیدایش اولین مراحل فساد در جامعه است. از این رو ارسال
انبیا الهی از سوی خداوند متعال، یكی از مراحل مهم مبارزه با فساد به شمار میرود. هرچند كه انسان برحسب فطرت اولیه خود به دنبال خیر و صلاح است، لیكن در برخی از موارد، افرادی تصور مینمایند كه برخی از اعمال به صلاح آنان است و حال آنكه در حقیقت، آن اعمال به صلاح آنان نیست و حتی ممكن است فساد را نیز به همراه داشته باشد. خداوند متعال برای جلوگیری از تحقق این مرحله از فساد در جامعه، انبیا را به سوی مردم فرستاد تا به بیان مصادیقی از فساد بپردازند كه شناخت آنها به تبیین و تعریف انبیا نیاز دارد. بنابراین، در واقع، بعثت انبیا، خود نوعی اصلاح و مبارزه با فساد به شمار میرود.
پس از آنكه مصادیق صلاح و فساد، از طریق بیانات انبیا و دستورات و تعالیم آنان مشخص گردید، در مقام اجرای دستورات ایشان نیز ممكن است فسادهایی در جامعه تحقق پیدا كند؛ زیرا گاهی، افرادی آگاهانه و علیرغم اطلاع از فاسد بودن عملی، آن را مرتكب میشوند. در بیان علت ارتكاب چنین اعمالی از سوی این افراد میتوان گفت كه انسان از غرایز و امیال گوناگونی برخوردار است كه در مقام عمل با یكدیگر در تزاحمند بهگونهای كه اگر كسی در یك لحظه بخواهد تمام خواستههایش تحقق پیدا كند، امكان نخواهد داشت. به عنوان نمونه، انسان قادر نخواهد بود كه در عین حال كه مشغول نماز است، به غذا خوردن، كار كردن، درس خواندن و اموری از این قبیل بپردازد.
هنگام اوج گرفتن و طغیان برخی از خواستههای انسان، تزاحمی بین آنها و بسیاری از خواستههای اساسی انسان به وجود آمده و مانعی بر سر راه تحقق خواستههای مشروع انسان ایجاد میشود. در عصر حاضر نیز میتوان نمونههای فراوانی از اینگونه موارد را در كشورهای غربی
مشاهده نمود. در این كشورها، به آسانی، میتوان هرگونه جرم و جنایت را مشاهده نمود. تا آنجا كه تعداد زندانیان پیشرفتهترین كشور دنیا، آمریكا، 25% كل زندانیان دنیا را تشكیل میدهد. علیرغم آنكه جمعیت آن كشور حتی كمتر از یك سوم جمعیت كشورهایی همچون چین یا هندوستان است، لیكن تعداد زندانیان آن، معادل یك چهارم كل زندانیان جهان است. تعداد افراد مبتلا به امراض بدون علاج، به خصوص بیماریهای عصبی، در این كشور از تمام دنیا بیشتر است و مصرف داروهای آرام بخش مورد نیاز برای افراد مبتلا به كسالتهای عصبی در این كشور بیداد میكند و قابل مقایسه با كشورهای دیگر نیست.
علل بسیاری از فسادهای شایع در كشورهایی همچون آمریكا مشخص است و در برخی از این كشورها مبارزه با این مفاسد در دستور كار مسئولان قرار گرفته است؛ لیكن حقیقت آن است كه در عمل، چندان توجهی به این حقایق نمیشود و روز به روز بر فساد در این جوامع افزوده میشود. ساده اندیشانی تصور نمودهاند كه شایسته است، خدایی كه این عالم را برای صلاح و كمال آفریده است و هدف او از آفرینش انسانها رسیدن به كمال است، جلوی این افراد را گرفته و مانع از وقوع فساد در این جوامع شود. اما باید به این افراد كه صلاح انسان را در این میدانند كه خود خداوند مانع تحقق فساد انسانها در جوامع مختلف شود، یادآوری نمود كه كمترین اشكال بر این ایده، آن است كه با حكمت آفرینش انسان سازگار نیست. اراده خداوند بر این امر تعلق گرفته است كه انسان با اختیار خود، و نه با جبر و زور، به كمال برسد.
تا قبل از آفرینش انسان این خلأ در جهان وجود داشت كه موجودی دارای اختیار در آن وجود نداشت كه بتواند به مقام جانشینی خداوند در
روی زمین دست یابد. از این رو، ضرورت، اقتضا مینمود كه موجودی پا به عرصه وجود گذارد كه دارای گرایشات و تمایلاتی به سوی گناه باشد، لیكن علیرغم وجود چنین جاذبههایی، خود را حفظ كرده و مرتكب معصیت خداوند نشود. در صورتی كار انسان ارزشمند است كه این جاذبهها در او وجود داشته باشد، والاّ اگر خداوند بهگونهای انسان را میآفرید كه هرگز نتواند مرتكب معصیت شود، در این صورت كار انسان از ارزش چندانی برخوردار نبود و انسان نمیتوانست به كمال نهایی دست یابد.
گرچه قرآن كریم در آیاتی همچون آیه شریفه فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِین؛(1)پس اگر [خدا] میخواست قطعا همه شما را هدایت میكرد، تأكید میكند كه خداوند متعال میتواند تمام انسانها را به سمتی سوق دهد كه كار شایسته انجام داده، به او ایمان آورند، لیكن خداوند این كار را نخواهد كرد؛ چرا كه با هدف آفرینش و حكمت الهی سازگار نمیباشد و خداوند هرگز در صدد مجبور ساختن انسانها به اطاعت از خود نیست. تا زمانی كه انسان، انسان است، باید زمینه انتخاب گناه هم برای او فراهم باشد، اما او نیز باید تلاش نماید تا از ارتكاب معاصی بپرهیزد.
حال كه باید دست انسان برای انجام گناه باز باشد و خداوند نیز تصمیم به مجبور ساختن انسان برای عدم ارتكاب معاصی ندارد، میبایست تدبیری اندیشیده شود تا جوامع، از كشیده شدن به سمت فساد مصون مانند. برای دست یافتن به این هدف، از همان روشهای تشریعی استفاده شده است كه منافاتی نیز با اختیار انسان ندارد. خداوند متعال با وضع قوانین و دستوراتی تلاش نموده تا انسان را از مهلكه فساد نجات داده و او را به سمت اعمال شایسته سوق دهد. برخی از این دستورات و قوانین
1. انعام (6)، 149.
الهی كه از طریق انبیا به دست انسانها رسیده و برای آنان تشریح شده است، در ذیل میآید:
اولین اقدامی كه میتواند بیشترین تأثیر را در جلوگیری از فساد داشته باشد، تشكیل حكومت حق است. تمام افراد از هر مذهب و نژادی، بر این مسأله اتفاق نظر دارند كه در هر جامعهای باید حكومتی وجود داشته باشد كه دارای قدرتی مافوق قدرت افراد باشد؛ در غیر این صورت، هرج و مرج حاكم میشود و انسانها مانند گرگ به جان یكدیگر افتاده و فسادی برپا خواهند كرد كه قابل كنترل نخواهد بود. بنابراین در هر جامعهای باید حكومت وجود داشته باشد، حتی اگر خود این حكومت هم از اهل فساد باشد. در این زمینه، حضرت علی(علیه السلام) تصریح میفرماید: إِنَّهُ لاَبُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیر بَرٍّ أَوْ فَاجِر؛(1) همانا مردم چارهای جز داشتن امیری نیكوكار یا فاسد ندارند. براساس این فرمایش، جامعه نباید در هیچ زمانی بدون حاكم بماند. در صورتی كه حاكمی شایسته حكومت كند، مطلوب حاصل است، اما اگر چنین نبود، حتی وجود حاكم ظالم از نبودن حكومت بهتر است. خدمت انبیا به بشر این است كه تلاش میكنند تا حاكم جامعه، حاكمی صالح و حكومت نیز حكومتی برحق باشد.
از منّتهای خداوند بر جوامع انسانی كه آمادگی پذیرش حكومت حق را پیدا كردهاند، این است كه كسی را كه صلاحیت حكومت داشته باشد، برای آنان مبعوث و یا معرفی نموده است. حكومت حضرت داوود(علی نبینا و آله و علیه السلام) در میان بنی اسرائیل، از نمونههای بارز عنایت خداوند به
1. حضرت علی(علیه السلام)؛ نهج البلاغه؛ ترجمه محمد دشتی؛) بیجا(: نشر مشرقین، 1379، ص92، خطبه 40.
انسانها است. حضرت داود هم پیامبر و هم دارای حكومت بود. خداوند متعال، آن حضرت را اینچنین مورد خطاب قرار داد: یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِیفَه فِى الْأَرْضِ فَاحْكُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّكَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَاب؛(1) ای داوود ما تو را در زمین خلیفه [و جانشین] گردانیدیم؛ پس میان مردم به حق داوری كن و زنهار از هوس پیروی مكن كه تو را از راه خدا گمراه میكند. در حقیقت كسانی كه از راه خدا به در میروند به [سزای] آنكه روز حساب را فراموش كردهاند، عذابی سخت خواهند داشت. در این آیه شریفه، آن حضرت، به طور رسمی، به عنوان خلیفه خدا در روی زمین و جهت حكومت بر مردم معرفی شده است و مردم نیز موظف به اطاعت از او شدهاند. بعد از او نیز فرزندش، حضرت سلیمان به حكومت رسید.
قبل از به قدرت رسیدن حضرت داوود، پیامبری دیگر در میان بنیاسرائیل مبعوث گردید كه براساس برخی از روایات، نام او اشموئیل، كه در زبان عربی اسماعیل گفته شده است، میباشد.(2) از آنجا كه در آن زمان مردم آن دیار، تحت شكنجه و ظلم حاكمی مستبد قرار گرفته بودند، آن پیامبر بزرگوار مردم را به مبارزه با این حاكم ظالم دعوت كرد. آنان نیز آماده جنگ شده و از آن حضرت درخواست كردند تا سلطان یا امیری را برای ایشان معرفی كند تا در سایه اطاعت از او در این جنگ پیروز شده و حكومت حقّی را تشكیل دهند. آن پیامبر عظیم الشأن نیز در برابر اجابت درخواست آنان، از آنان قول گرفت كه حكومت كسی را كه از جانب خدا
1. ص (38)، 26.
2. العروسی الحویزی، الشیخ جمعه ؛ تفسیر نور الثقلین؛ چ4، قم: مؤسسه اسماعیلیان، 1373،ج1، ص245، روایت 972.
برای آنان معرفی میگردد، پذیرفته و از او اطاعت نمایند. اما به محض اینكه، طالوت به عنوان ملك و حاكم از سوی خدا معرفی گردید، همان افراد به بحث و جدل با پیامبر خویش پرداختند و در حكومت طالوت تشكیك كردند و اظهار داشتند: أَنَّى یَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَه مِّنَ الْمَال؛(1)چگونه او را بر ما پادشاهی باشد با آنكه ما به پادشاهی از وی سزاوارتریم و به او از حیث مال گشایشی داده نشده است!؟ آنان بر طالوت ایراد وارد ساختند كه وی شخص ثروتمندی نیست و لذا حق حكومت را نیز نخواهد داشت. در پاسخ به این ایراد گفته شد: إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَه فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ یُؤْتِى مُلْكَهُ مَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیم؛(2) در حقیقت خدا او را بر شما برتری داده و او را در دانش و [نیروی] بدنی بر شما برتری بخشیده است و خداوند پادشاهی خود را به هر كس كه بخواهد، میدهد و خدا گشایشگر داناست. بدین ترتیب به مردم آن دیار فهمانده شد كه آنچه لازمه چنین حكومتی است، توانایی فكری، علمی و بدنی است كه تمام این موارد در شخص طالوت جمع است و از این رو خداوند او را از میان بندگان خود برای حكومت بر بنی اسرائیل برگزیده است.
حاصل آنكه خداوند متعال برای افرادی كه در صدد احقاق حق خود و مبارزه با فساد بر میآیند، حاكمان شایسته را تعیین فرموده و حتی در مواقعی از آنان نام برده است. از سوی دیگر، این وظیفه بر گردن سایر افراد قرار داده شده است كه در صورت صدور احكام حكومتی از جانب
1. بقره (2)، 247.
2. بقره (2)، 247.
انبیا الهی، به آن فرامین گردن نهند و از آن بزرگواران اطاعت نمایند. بدین جهت اطاعت از فرستادگان الهی در حكم اطاعت خداوند دانسته شده است: مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّه:(1)هر كس از پیامبر فرمان برد، در حقیقت خدا را فرمان برده است.
بنابراین، برقراری حكومت حقی كه احكام خدا را بشناسد، صادقانه برای اجرای این احكام تلاش نماید و در جهت رضایت خداوند گام بردارد، بهترین راه برای جلوگیری از مفاسد اجتماعی است. اما باید به این نكته توجه داشت كه هر حكومتی قائم به افراد محدودی است و در یك جامعه چند میلیونی، متصدی شدن میلیونها نفر از افراد آن جامعه امكان پذیر نخواهد بود؛ بلكه تعداد محدودی از افراد جامعه در قالب دولت و كارمندان دولت، كه این قبیل وظایف را بر عهده دارند، قرار میگیرند. از آنجا كه اعضای دولت و كارمندان آن، از میان خود مردم انتخاب میشوند، در صورتی كه فساد در جامعه رواج داشته باشد، در اعضای دولت كه از بطن همین جامعه به پا خاستهاند، نیز تأثیر خواهد گذاشت. به عنوان نمونه، در صورت عادت افراد جامعه به رشوه خواری، فردی كه از میان آنان انتخاب میشود نیز، حتی اگر در مقام وزارت باشد، به رشوهخواری خواهد پرداخت. نمایندگان مجلس چنین جامعهای نیز با اخذ رشوه، به وزیری رأی داده و یا وزیری را به استیضاح خواهند كشاند. مسلم است كه با وجود چنین حكومتی، مشكلات جامعه به حال خود باقی خواهد ماند.
تنها در صورتی جامعه رو به صلاح حركت خواهد نمود كه افراد نخبه و ممتاز شناخته شده، حكومت به آنان سپرده شود. بدین ترتیب، آنان صادقانه به مردم خدمت كرده، تا حد امكان از گسترش فساد در جامعه
1. نساء (4)، 80.
جلوگیری میكنند. بر كسی مخفی نیست كه این تعداد از افراد به قدر كافی در جامعه وجود ندارند و قدرت آنان در حال حاضر به آن اندازه نیست كه بتوانند در كل جامعه و در هر شهر و دیار و قصبهای، مانع از تحقق فساد گردند؛ به ویژه آنكه جامعه كنونی ایران با توطئههای مختلف جهانی برای ایجاد فساد مواجه است. بنابراین، تنها در صورتی میتوان به جلوگیری از فساد در جامعه امید داشت كه دولت صالح و شایستهای بر مسند امور قرار گیرد.
در صورتی كه حاكمی صالح و دولتی وظیفه شناس در رأس امور باشد، تنها قادر خواهد بود تا با بخشی از مفاسد در جامعه به مبارزه برخیزد. به همین دلیل خداوند متعال برای كامل نمودن لطف خود بر بندگان، قانون دیگری را نیز وضع كرده است تا جلوی فساد در جامعه گرفته شود. این قانون، همان قانون امر به معروف و نهی از منكر است كه حتی كودكان مكتبی نیز از آن اطلاع دارند، لیكن در جامعه، كمتر كسی به آن قانون عمل میكند. حتی كمتر كسی را میتوان یافت كه به وظیفه امر به معروف و نهی از منكر، به آن میزان كه در رسالههای عملیه نوشته شده است، عمل نماید.
علت به وجود آمدن چنین وضعیتی آن است كه در جامعه شرایطی را فراهم نمودهاند كه در آن، انجام اینگونه تكالیف كاری بیهوده قلمداد میشود. هم اینك فرهنگ جامعه را به فرهنگی مبدل ساختهاند كه در آن جامعه، خود امر به معروف، از منكَرات شمرده میشود. ترویج فرهنگ تساهل و تسامح و فرهنگ لیبرالیسم، آنچنان جامعه را تحت تأثیر
فرهنگ الحادی غرب قرار داده است كه امر به معروف و نهی از منكر، بیادبی و دخالت در كار دیگران محسوب میشود. متأسفانه در این جامعه، نه تنها آمرین به معروف و نهی كنندگان از منكر، محترم شمرده نمیشوند، بلكه به آنان اعتراض میشود و حتی آنان را ترور نیز مینمایند.
ترویج فرهنگ تساهل و تسامح، زمینه امر به معروف و نهی از منكر را در جامعه از بین خواهد برد. كسانی كه شعار مقدم بودن آزادی بر دین را مطرح مینمایند، به دنبال این هستند كه زمینهای فراهم شود كه كسی نتواند به عنوان وظیفه دینی، امر به معروف یا نهی از منكر نماید. تا روز قیامت، هر چه گناه در اثر ترویج این فرهنگ در جامعه انجام گیرد، بخشی از آن در نامه اعمال این افراد نوشته خواهد شد و اینان مورد لعن خدا قرار خواهند گرفت: وَالَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِى الأَرْضِ أُوْلَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَه وَلَهُمْ سُوءُ الدَّار؛(1) و كسانی كه پیمان خدا را پس از بستن آن میشكنند و آنچه را خدا به پیوستن آن فرمان داده، میگسلند و در زمین فساد میكنند بر ایشان لعنت است و بد فرجامی در سرای آخرت برای آنان است.
برای مبارزه با فساد در جامعه مراحل مختلفی وجود دارد. اولین گام، ارشاد كسانی است كه از ناپسند بودن یك عمل اطلاعی ندارند و نمیدانند كه اینگونه اعمال، به ضرر جامعه و خلاف مصلحت است. زمانی مصیبت بزرگ خواهد بود كه همان دستگاهی كه موظف به ارشاد است، خود وسیلهای برای گسترش فساد گردد و اجازه پخش نوارهای مبتذل را داده و نه تنها اجازه چاپ كتب گمراه كننده را صادر نماید، بلكه برای چاپ آن
1. رعد (13)، 25.
كتب، یارانه نیز اختصاص دهد. انتشار كتب گمراه كنندهای همچون كتب «كسروی» و توزیع رایگان آن در مدارس و دانشگاهها از جمله مواردی است كه با مشاهده آن كسی تردید نمیتواند بكند كه این گونه اعمال در جهت اشاعه فساد در جامعه صورت میپذیرد.
دومین گام در مسیر مبارزه با فساد، موعظه نمودن كسانی است كه علیرغم آگاهی از یك حكم، تحت تأثیر عوامل اجتماعی، دچار غفلت شده و برخلاف آن حكم عمل میكنند. چنین افرادی همواره تلاش میكنند تا خود را همرنگ جماعت كنند و به دنبال همان كارهایی بروند كه اكثریت افراد جامعه آن مسیر را میپیمایند. اولین اقدامی كه در مورد چنین افرادی میتوان انجام داد، این است كه از طریق موعظه و تذكر، آنان را از كار ناپسند باز داشت.
سومین مرحله جلوگیری از فساد، نهی كردن صریح است. در این مرحله باید در برابر اعمال ناشایست افراد، آنان را مورد عتاب و سرزنش قرار داد. چنین نهی كردنی باید همراه با اعمال مولویت و قدرت باشد. نهی از منكر تنها به این نیست كه از كسی با خواهش و تمنا خواسته شود كه عملی را ترك نماید، بلكه اساساً این گونه درخواستها نهی شمرده نمیشود. هم چنان كه امر به معروف نیز باید آمرانه باشد و خواهش و تمنا، هیچ گاه امر محسوب نمیگردد. لذا مراحل تذكر و موعظه، قبل از امر و نهی است و در صورتی امر به معروف و نهی از منكر مصداق پیدا میكند كه تذكر و موعظه مؤثر واقع نشود.
بنابراین، نهی از منكر آن است كه با مشاهده گناه از سوی كسی در جامعه، آمرانه به او تذكر داده شود. برای انجام چنین وظیفهای، باید شرایط فرهنگی جامعه بهگونهای باشد كه شخص مصلح بتواند به طور صریح و آمرانه، شخص خطاكار را نسبت به خطای خود آگاه نموده و او را
از ارتكاب آن عمل باز دارد. بر كسی پوشیده نیست كه در هر شرایطی نمیتوان اینگونه عمل نمود و در فضایی كه در حال حاضر، در اثر ترویج فرهنگ لیبرالیسم بر جامعه ما حاكم شده است، چنین كاری به آسانی میسّر نیست.
مطابق آیه شریفه فَلَوْلاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِیَّه یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِى الأَرْضِ إِلاَّ قَلِیلاً مِّمَّنْ أَنجَیْنَا مِنْهُم؛(1)پس چرا از نسلهای پیش از شما خردمندانی نبودند كه [مردم را] از فساد در زمین بازدارند جز اندكی از كسانی كه از میان آنان نجاتشان دادیم، مبتلا شدن اقوام پیشین به عذاب الهی، ناشی از فسادهایی بوده است كه در میان آنان رواج داشته است. برخی از مصادیق فساد شامل مختل نمودن امنیت جانی، مالی، ناموسی و هتك حرمت مؤمن میشود كه در مباحث گذشته به آنها اشاره شد. لیكن از آنجا كه در سایه تساهل و تسامح، تبلیغات مسموم ومغالطاتی در این زمینه صورت میگیرد، به طوری كه گاهی حقیقت امر بر برخی از افراد اهل فضل نیز مشتبه میگردد، لذا جا دارد به برخی از این مغالطات و پاسخ به آنها، به طور مختصر، اشاره شود.
برخی تصور مینمایند كه ضرورت برقراری امنیت جانی و ناپسند بودن آدمكشی به معنای تأیید همان مطلبی است كه در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است و بر اساس آن باید مجازات اعدام، به طور كلی، برچیده شود. اما باید به اینگونه افراد یادآوری شود كه مراد از ایجاد امنیت جانی در اسلام، تأمین امنیت برای نفوس پاك و افراد بیگناه است
1. هود (11)، 116.
و شخص جنایتكار باید از عقوبت عمل خود همواره خائف باشد تا جامعه روی امنیت را به خود ببیند. براساس آیه شریفه مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِى إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْس أَوْ فَسَاد فِی الأرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا؛(1)از این روی بر فرزندان اسرائیل مقرر داشتیم كه هر كس، كسی را جز به قصاص قتل یا [به كیفر] فسادی در زمین بكشد، چنان است كه گویی همه مردم را كشته باشد، اقدام به قتل افراد در صورتی گناه محسوب میشود كه منجر به كشته شدن كسانی شود كه مرتكب هیچ گونه قتل و فسادی نشدهاند. همین قرآن، در آیات دیگری همچون آیه شریفه وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا؛(2) و هر كس عمداً مؤمنی را بكشد، كیفرش دوزخ است كه در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم میگیرد و لعنتش میكند و عذابی بزرگ برایش آماده ساخته است، مجازات قتل اشخاص بیگناه را عذاب دائم در آتش جهنم دانسته است. در اینگونه موارد باید چنین افرادی در این دنیا نیز به مجازات رسیده و قصاص شوند تا از این طریق حیات جامعه تضمین گردد: وَلَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَیَه یَاْ أُولِیْ الألْبَاب؛(3) و اِی خردمندان شما را در قصاص زندگانی است. بنابراین، امنیت جانی در پرتو حكم قصاص و اجرای حدود الهی است و قرآن كریم، در مواردی كه فساد شدیدی جامعه را تهدید مینماید، مجازات كشتن افراد را تجویز میكند.
در مباحث حقوقی، از دو نوع مجازات سخن به میان میآید: 1ـ مجازاتهایی كه جهت اعمال آنها باید شاكی خصوصی وجود داشته
1. مائده (5)، 32.
2. نساء (4)، 93.
3. بقره (2)، 179.
باشد. به عنوان نمونه، اگر فردی مرتكب قتل عمدی شود، در صورت درخواست اولیای دم، حكم اعدام در مورد قاتل اجرا میشود و در صورتی كه آنان قاتل را عفو نمایند، این حكم در مورد او به اجرا درنمیآید. لیكن در مواردی، كسی حق عفو نداشته و نیازی نیز به شاكی خصوصی وجود ندارد. به عنوان نمونه، در مواردی كه حق الهی مطرح میباشد، مدعی العموم یا دادستان، حتی در صورت عدم وجود شاكی خصوصی، میتواند در برابر انجام آن عمل، درخواست مجازات كند. در صورتی كه شخصی مشروبات الكلی را سه مرتبه در ملاء عام بیاشامد و یا مرتكب اعمال منافی عفت شود ، در مرتبه چهارم باید حكم اعدام در مورد او به اجرا درآید. حتی در مورد برخی از اعمال زشت، باید در همان مرتبه اول، حكم اعدام اجرا شود.
اعدام كسانی كه مرتكب چنین اعمالی میشوند، براساس آیات قرآن كریم، نه تنها گناه شمرده نمیشود، بلكه بزرگترین مبارزه با فساد را شكل میدهد. بركت اجرای حدی از حدود الهی، به اندازهای است كه براساس برخی از روایات بركت آن از چهل شبانه روز نزول باران بیشتر است. در بخشی از روایت منقول از رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) آمده است: حَدٌّ یُقَامُ لِلَّهِ فِى الْأَرْضِ أَفْضَلُ مِنْ مَطَرِ أَرْبَعِینَ صَبَاحا؛(1) به پا داشتن حدی از حدود الهی در روی زمین، نیكوتر از باریدن باران در چهل شبانه روز است. بنابراین، قتل اشخاص بیگناه مورد مذمت قرار گرفته است، نه اعدام كسی كه مرتكب جنایت و یا گناهی شده است كه حد آن اعدام است.
از جمله گناهانی كه مجازات اعدام برای آن در نظر گرفته شده، محاربه است: إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِى الأرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الأرْض
1. الكلینی، محمد بن یعقوب؛ فروع الكافی؛ بیروت: دار الاضواء ، 1413ق، ج 7، ص 174 ، باب التحدید، روایت8.
ذَلِكَ لَهُمْ خِزْىٌ فِى الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِى الآخِرَه عَذَابٌ عَظِیم؛(1) سزای كسانی كه با [دوستداران] خدا و پیامبر او میجنگند و در زمین به فساد میكوشند، جز این نیست كه كشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهتیكدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند. این رسوایی آنان در دنیاست و در آخرت عذابی بزرگ خواهند داشت. در عرف قرآن و ادبیات اسلامی، به كسی عنوان محارب اطلاق میگردد كه اقدام به جنایت مسلحانه نموده و از این طریق، با تهدید اسلحه، مال دیگران را به زور تصاحب نماید یا متعرض ناموس دیگران شود. در قوانین و مقررات رایج كشور نیز كسانی كه اقدام به ترویج مواد مخدر مینمایند، مفسد فی الارض شمرده میشوند. اینان مصداقی از مصادیق بارز كسانی هستند كه برای ترویج فساد در جامعه، تلاش میكنند. براساس این آیه شریفه، خداوند متعال برای مبارزه با فساد، چهار مجازات برای اینگونه افراد قرار داده است: دار زدن، قطع دست و پای آنان در جهت خلاف یكدیگر، تبعید و اخراج آنان از جامعه و یا كشتن آنان به هر طریقی كه مقدور است.
با توجه به نص این آیات شریفه، به خوبی مشخص میشود كه اسلام خشونتهای قانونی را به رسمیت میشناسد و نباید به این بهانه كه اسلام دین رحمت است، از اجرای این احكام خودداری ورزید. بنابراین، هر عملی كه حكم آن، مجازات اعدام باشد، از مصادیق فساد به شمار میرود و اجرای این چنین حكمی، مبارزه با فساد محسوب خواهد شد.
حاصل آنكه، خداوند متعال، برای مبارزه با فساد موجود در جوامع، انبیا را به سوی مردم فرستاد تا مردم را ارشاد نموده، در صورت فراهم
1. مائده (5)، 33.
بودن شرایط، یا همچون حضرت داوود و حضرت سلیمان(علی نبینا و آله و علیهما السلام)، خود، حكومت را به دست گیرند و یا همانند اشموئیل، از طرف خدا حاكمی را برای مردم تعیین كنند. از سوی دیگر، مسؤولیت امر به معروف و نهی از منكر نیز بر عهده تمام مردم گذاشته شده است تا زمینه برای حكومت افراد صالح فراهم شود. در روایتی از امام معصوم(علیه السلام)، این چنین بر این مطلب تأكید شده است: لَتَأمُرَنَّ بِالمَعرُوفِ وَ لَتَنهُنَّ عَنِ المُنكَرِ أو لَیَستَعمِلَنَّ عَلَیكُم شِرارُكُم فَیَدعُوا خِیارُكُم فَلایُستَجابُ لَهُم؛(1) البته، یا امر به معروف و نهی از منكر خواهید كرد و یا خداوند بدترین افراد را از میان شما بر شما مسلط خواهد ساخت. آنگاه هر چه خوبان امت دعا و تضرع كنند، به استجابت نخواهد رسید.
از آنجا كه نقل داستان و سرگذشت اقوام پیشین، درسهای آموزندهای را در پی دارد، لذا در قرآن كریم داستانهای فراوانی نقل گردیده است. بخشی از این حكایات، در مورد قوم بنی اسرائیل میباشد. تعداد زیادی از افراد این قوم گرفتار معصیت الهی شده و مستقیماً به انجام امور خلاف اقدام نمودند. این عده علیرغم ممنوع شدن صید ماهی در روزهای شنبه، در این روز تور به آب میانداختند و در روز بعد ماهیان را صید و از آب خارج میكردند. آنان از این طریق، تصمیم داشتند تا خداوند را فریب دهند، غافل از آنكه خداوند متعال نسبت به درون آنان آگاهی دارد. عدهای دیگر از افراد همین قوم، به نصیحت و اندرز معصیت كاران
1. الكلینی، محمد بن یعقوب؛ فروع الكافی؛ بیروت: دار الاضواء ، 1413ق، ج 5، ص 59 ، باب الامر بالمعروف و النهی عن المنكر، روایت 3.
پرداخته و به آنان گوشزد مینمودند كه با اینگونه اعمال، زمینه عذاب الهی بر آنان فراهم میشود. لیكن نصیحتهای آنان ثمری نبخشید و نافرمانی خداوند هم چنان تداوم یافت. در میان این گروهها، گروه دیگری حضور داشت كه نصیحت كنندگان را موعظه مینمود، تلاش آنان را بینتیجه قلمداد میكرد و اظهار میداشت: لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا؛(1) برای چه قومی را كه خدا هلاككننده ایشان است یا آنان را به عذابی سخت عذاب خواهد كرد، پند میدهید. اما آن گروه كه به نصیحت خطاكاران میپرداخت، پاسخ میداد: مَعْذِرَه إِلَی رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُون؛(2) تا معذرتی پیش پروردگارتان باشد و شاید كه آنان پرهیزگاری كنند. براساس این بخش از آیه، این افراد احتمال عدم تأثیر نصیحتهای خود را میدادند، لیكن برای آنكه در نزد خدا عذری داشته باشند، به این عمل خود ادامه میدادند. علاوه بر اینكه آنان یقین نداشتند كه تلاششان بیثمر باشد، بلكه این احتمال وجود داشت كه در میان آن افراد خاطی، كسانی یافت شوند كه تحت تأثیر این موعظهها قرار گرفته و عمل ناشایست خود را ترك نمایند. سرانجام پس از مدتی عذاب الهی بر آنان نازل گردید و افراد خطاكار و كسانی كه وظیفه امر به معروف و نهی از منكر را ترك نموده بودند، به جزای اعمال خود رسیدند.
ترك امر به معروف و نهی از منكر تا آن حد، حائز اهمیت است كه براساس برخی از روایات، صد هزار نفر از افراد قوم حضرت شعیب(علی نبینا و آله و علیه السلام) به عذاب الهی گرفتار آمدند كه تنها چهل هزار نفر از آنان، از كسانی بودند كه خود، اقدام به انجام اعمال فاسد مینمودند. شصت
1. اعراف (7)، 164.
2. اعراف (7)، 164.
هزار نفر دیگر، از كسانی بودند كه نهی از منكر را رها و این افراد را به حال خود واگذار كرده بودند.(1) تنها، كسانی از این عذاب الهی جان سالم به در بردند كه در هیچ شرایطی دست از امر به معروف و نهی از منكر برنداشته و به وظیفه خود عمل نمودند. بنابراین، در هر جامعهای، كسی كه گناهی را مشاهده نماید و اقدام به نهی از منكر نكند، در گناهِ مرتكبِ آن خطا، شریك خواهد بود و همچون او عذاب الهی را خواهد چشید.
1. الكلینی، محمد بن یعقوب؛ فروع الكافی؛ بیروت: دار الاضواء ، 1413ق، ج 5، ص 56 ، باب الامر بالمعروف و النهی عن المنكر، روایت 1.
پیش از این، مباحثی در ارتباط با اصلاح، افساد، صلاح و فساد از دیدگاه قرآن كریم مطرح گردید. در ابتدا در مورد مفهوم واژه اصلاح سخن به میان آمد و این نتیجه به دست آمد كه این مفهوم، از واژه صلاح، كه در مقابل فساد قرار دارد، گرفته شده است. سپس با استفاده از مصادیق یقینی و همچنین موارد استعمال اصلاح در قرآن كریم، تعریفی از صلاح و فساد ارائه گردید و ملاك صلاح و فساد مورد بررسی قرار گرفت. در نهایت، این نتیجه حاصل شد كه موجودی صالح شمرده میشود كه با حفظ كمالات خود، در مسیر تكامل گام برداشته و به غایت و هدفی كه منظور از وجود اوست، نایل آید. در این صورت به چنین وضعیت و شرایطی، صلاح اطلاق میگردد، كسانی كه چنین شرایطی را برای این موجود فراهم میكنند، اصلاحگر شمرده میشوند و آنچه كه موجب رسیدن این موجود به كمالش میشود، «مصلحت» نامیده میشود. در مقابل، اگر موجودی در وضعیتی قرار گیرد كه نتواند كمالات خود را حفظ نماید و در مسیر تكامل گام بردارد، به چنین وضعیت و شرایطی فساد اطلاق میگردد، كسانی كه چنین شرایطی را فراهم ساختهاند، مُفسد شمرده میشوند و آنچه كه آن موجود را از رسیدن به كمال باز میدارد، «مفسده» نامیده میشود.
پس از آن، با توجه به آیاتی از قرآن كریم، عوامل ایجاد فساد در جامعه و راههای مقابله با آن مورد بررسی قرار گرفت و مشخص گردید كه ابتدا باید به ارشاد و تعلیم جاهل پرداخت و سپس به موعظه و تنبیه غافل اقدام ورزید و در نهایت، باید برای دفع و رفع فساد از جامعه، به سراغ عالیترین مرحله امر به معروف و نهی از منكر و تشكیل حكومت حق رفت. در این صورت، كسانی كه به وظایف خود عمل كنند و این امر خطیر را به سرانجام رسانند، اصلاحگر و طبعاً كسانی كه برخلاف آن رویه عمل كنند، مُفسد شمرده میشوند.
یكی از مباحث حائز اهمیت در تعیین ملاك صلاح و فساد، پذیرش یا عدم پذیرش یك هدف مطلوب مطلق در بحث از فلسفه ارزشها میباشد. برخی معتقدند كه انسان از چنین هدفی برخوردار است و باید جهت نیل به آن تلاش كند. اما برخی دیگر بر این اعتقادند كه نمیتوان هدف مطلوب مطلقی را برای تمام انسانها معرفی كرد. این اندیشه كه هماینك در غرب دارای گرایش غالب میباشد، با مسأله نسبیگرایی در ارتباط است. با ترویج گرایشهای لیبرالی و افكار انسانمدارانه و فردگرایانه، دیگر جایی برای تعریف هدف مطلوب مطلق باقی نخواهد ماند. از این رو، هرگاه نسبیگرایان دم از اصلاح و افساد برمیآورند، تنها به تعریف خود از این دو واژه توجه دارند.
به عبارت دیگر، براساس تفكر رایج در غرب، هر مكتبی میتواند برای خود تعریف خاصی از این دو واژه ارائه دهد. گاهی ممكن است كه
عملی در یك مكتب اصلاح و در مكتب دیگر افساد به شمار آید. اما براساس بینش صحیح اسلامی، انسان دارای هدف مطلوب مطلق است و اصلاح و افساد، همواره از تعریف مشخصی برخوردارند. بدین ترتیب، هرگاه حركتی رو به صلاح باشد، آن حركت، حركتی اصلاحی خواهد بود، خواه دیگران آن را اصلاح و خواه افساد تلقی نمایند و هرگاه حركتی رو به فساد باشد، آن حركت، افساد خواهد بود، خواه دیگران آن را افساد و خواه اصلاح تلقی نمایند. اصلاح یا افساد تابع هوس و سلیقه اشخاص نیست، بلكه تابع آن هدف مطلوب و مطلقی است كه خلقت جهان آفرینش، ارسال رُسُل، انزال كتب و سایر موهبتهای الهی در راستای تحقق آن میباشد.
هدف از خلقت تمام هستی، هدایت بشر میباشد. هرچه كه در این مسیر قرار گیرد و انسان را در رسیدن به این هدف یاری رساند، اصلاح و هرچه كه انسان را از این مسیر دور كند، افساد شمرده خواهد شد. همین معنای واقعی از افساد، قبل از خلقت انسان، برای ملائكه نیز قابل پیشبینی بود. از این رو، آنان به محض مطلع شدن از خلقت انسان در روی زمین و جانشینی او از سوی خداوند، از خداوند متعال سؤال كردند: أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَك؛(1) آیا بر زمین كسی را میگماری كه در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنكه ما با ستایش تو، [تو را] تنزیه میكنیم و به تقدیست میپردازیم. بنابراین، وقوع افساد، با تعریف و واقعیت مشخصی، برای ملائكه قابل پیشبینی بوده است.
1. بقره (2)، 30.
كسانی ممكن است از روی اشتباه یا برای اغفال دیگران، ادعای اصلاحگری كنند، لیكن معنای مورد نظر آنان از اصلاح، قابل تطبیق با اصلاح واقعی نباشد. قرآن كریم در مورد چنین كسانی میفرماید: وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـكِن لاَّ یَشْعُرُون؛(1) و چون به آنان گفته شود در زمین فساد مكنید میگویند ما خود اصلاحگریم. به هوش باشید كه آنان فسادگرند، لیكن نمیفهمند. براساس این آیه شریفه، منافقین، همواره ادعای اصلاح در روی زمین را مطرح میكنند، در صورتی كه مفسد واقعی همین افراد هستند. بنابراین، یك صلاح و فساد واقعی در جهان وجود دارد كه ممكن است كسانی در تشخیص آن دو، دچار اشتباه شوند و به جای حركت در مسیر اصلاح واقعی، به افساد روی آورند.
مبانی فكری نسبیگرایانه در غرب، نسبیگرایان را به این سو كشانده است كه صلاح و فسادی ورای خواست و اراده افراد وجود ندارد. در واقع، صلاح همان است كه مردم خواهان آن هستند و فساد همان است كه مردم از آن پرهیز میكنند. اما براساس تعالیم انبیا الهی، تنها، روشی كه از سوی پیامبران آورده شده است، برحق میباشد و هر چه كه مخالف آن باشد، باطل محسوب خواهد گردید: فَذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُون؛(2) این است خدا پروردگار حقیقی شما و بعد از حقیقت جز گمراهی چیست؟ پس چگونه [از حق] بازگردانیده میشوید؟
1. بقره (2)، 11 و 12.
2. یونس (10)، 32.
حاصل آنكه، از نظر قرآن كریم اصلاح و افساد واقعی وجود دارد و پذیرش افكار پلورالیستی (تكثرگرایی) و نسبیگرایی در حوزه ارزشها، به معنای نفی آن دو خواهد بود. براساس دیدگاه رایج در غرب، كه مبتنی بر افكار پلورالیستی است، هر كس یا گروهی میتواند برای خود، تعریف خاصی از اصلاح و افساد داشته باشد. در این صورت در یك جامعه چندین میلیونی، نمیتوان یك اصلاح مطلوب مطلق را تعریف نمود. اصلاح در نزد یك گروه، همان خواهد بود كه آن گروه خواهان آن است و در نزد گروه دیگر آن چیزی خواهد بود كه برای آن گروه مطلوبیت دارد.
البته باید به این نكته نیز توجه داشت كه به سبب معصوم نبودن تمام انسانها و وجود گرایشهای منفی در میان بسیاری از آنان، كسانی باید در جهت جلوگیری از افساد این عده تلاش كنند. اینان همان كسانی هستند كه به عنوان مصلحان جامعه شناخته میشوند و حركت آنان، حركتی اصلاحطلبانه تلقی میگردد. آیه شریفه أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُون؛(1) زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد، به این مطلب اشاره دارد كه تا آن دوران، همواره در روی زمین، فساد وجود خواهد داشت و در نهایت، صالحان، اختیار را از دست فاسدان خارج خواهند كرد. بنابراین، تا قبل از آن زمان یا فاسدان به طور مطلق اختیارات را در دست دارند و یا آنكه صلاح و فساد به هم آمیخته است. صلاح مطلق زمانی به دست خواهد آمد كه جامعه بشری از رشد كافی برخوردار باشد و آن زمان، زمانی جز دوران ظهورِ تنها منجی عالم بشریت نیست.
1. انبیا (21)، 105.
هم اینك مناسب خواهد بود كه با استفاده از آیات دیگری از قرآن كریم، به دیدگاه كسانی اشاره شود كه این برداشت صحیح از صلاح و فساد را مردود شمرده و خود، معنایی دیگر از این دو واژه ارائه میدهند. انسانهای خودپرست، صلاح و فساد را تنها در تحقق منافع خود و لذتهای زودگذرِ حاصل از شرایط اجتماعی دانسته و غیر از آن، مصلحت و صلاحی برای جامعه قایل نیستند. متأسفانه، این اندیشه دنیاپرستانه، در حال حاضر، گرایش غالب در جهان غرب بوده و در كشورهای پیشرفته، تمام تلاشها در جهت دست یافتن به منافع شخصی صورت میگیرد. از این رو، علیرغم مرگ میلیونها انسان بر اثر گرسنگی، همواره مقادیر فراوانی از محصولات كشاورزی به دریا ریخته شده و یا سوزانده میشود تا قیمت آنها در بازار ثابت مانده یا افزایش یابد.
برخی از سرمایهداران، برای حفظ سود شخصی خود، به راحتی میپذیرند كه برای حفظ قیمتها، مقدار زیادی از كالاهای خود را از بین برده و یا به تولید كالاهایی بپردازند كه جز ضرر برای افراد جامعه، ارمغانی دیگر به همراه ندارد. تولید اینگونه كالاها در این جوامع آزاد بوده و حتی از طریق رسانههای جمعی، برای كالاهای آنان، تبلیغ نیز صورت میگیرد. از مسایل عجیب در دنیا این است كه گاهی سردمداران این كشورها با صراحت اعتراف مینمایند كه آنان تنها به منافع خود میاندیشند و نگران جامعه خود و به خصوص نگران كشورهای دیگر نیستند.
در شرح حال انیشتین آمده است كه پس از كشف انرژی اتمی توسط وی، سردمداران آمریكا در صدد برآمدند تا از این انرژی در جهت
ساختن سلاح اتمی استفاده كنند. وی همان زمان به آنان هشدار داد كه در صورت اقدام به این عمل، نسل بشر مورد تهدید قرار خواهد گرفت. در همان زمان عدهای از سران آمریكا، این كلام انیشتین را خلاف منافع خود دانسته و با آن مخالفت نمودند.(1) این گونه افراد، غیر از منافع مادی خود، صلاح و فسادی برای جامعه قایل نیستند و حاضرند تمام جامعه انسانی به نابودی كشیده شود، لیكن منافع مادی آنان به خطر نیفتد.
به هر حال، در طول تاریخ همواره كسانی وجود داشتند كه تنها به منعفت شخصی خویش میاندیشیدند و هرگاه از صلاح و اصلاح دم میزدند، به دنبال این بودند كه در جامعه شرایطی تحقق یابد كه سود بیشتری را عاید آنان نماید. مصلحت از دیدگاه این افراد، شرایطی است كه زمینه سوء استفاده و بهره برداری بیشتر ایشان را فراهم نماید. لیبرالیسم ریشه در همین اندیشه دارد؛ چرا كه براساس آموزههای این تفكر، افراد باید در انجام دادن هر كاری آزاد باشند و مسؤولیتی نیز در برابر زیانهای ناشی از اعمال آنها وجود نداشته باشد. البته طرفداران این تفكر میپذیرند كه در صورتی كه فساد اجتماعی به حدی رسد كه خود آنها را هم تهدید نماید، باید از آن جلوگیری كرد و در این مواقع باید قانون در امور جامعه دخالت كند.
قرآن كریم سرگذشت بسیاری از اقوام گذشته یا افراد و گروههایی را كه دارای چنین طرز تفكری بودهاند، نقل مینماید. سرگذشت فرعون و قوم
1. والنتین، آنتونینا؛ رنجهای آلبرت اینشتین؛ ترجمه هوشنگ گرمان؛ تهران: نشر دانش امروز، چ2، 1371، ص315.
او از بارزترین نمونههایی است كه قرآن از آن یاد میكند. از این رو، خداوند متعال هنگام نقل داستان فرعون، به پیامبر خود فرمود: فَانظُرْ كَیْفَ كَانَ عَاقِبَه الْمُفْسِدِین؛(1) پس ببین فرجام مفسدان چگونه بود. از این طریق، خداوند سرانجام كار مفسدین را به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نشان داد. قرآن كریم در مقام بیان فساد فرعون میفرماید: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِى الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَه مِّنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَیَسْتَحْیِى نِسَاءهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِین؛(2) فرعون در زمین برتریجویی كرد و اهل آن را به گروههای مختلفی تقسیم نمود، گروهی را به ضعف و ناتوانی میكشاند، پسرانشان را سر میبرید و زنانشان را (برای كنیزی و خدمت) زنده نگه میداشت. او به یقین از مفسدان بود.
فرعون و فرعونیان رژیمی طبقاتی را در مصر بر سر كار آورده بودند. در واقع، در آن زمان ساكنین مصر به سه دسته تقسیم میشدند: دستهای از ایشان درباریان و اطرافیان فرعون بودند كه او را به عنوان خدا و معبود معرفی كرده و مردم را وادار میساختند تا از فرعون اطاعت نموده و در برابر او سر بر سجده قرار دهند. قرآن كریم از این دسته از افراد كه از سردمداران حكومت فرعون بوده و همه گونه امكانات برای استثمار دیگران، در اختیار آنان بود، با تعبیر «الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْن»(3) یاد نموده است. گروه دوم، مصریانی بودند كه گروه اول از آنان بهرهكشی نموده، آنان را به استثمار خود در میآوردند. گرچه این افراد از شهروندان مصر محسوب میشدند، لیكن تحت سیطره اقلیت سلطه طلب و حاكم
1. اعراف (7)، 103.
2. قصص (28)، 4.
3. اعراف (7)، 109
قرار داشتند. سومین گروه نیز مهاجرانی به نام بنی اسرائیل بودند كه از زمان حضرت یوسف(علی نبینا و آله و علیه السلام) و پس از مهاجرت برادران او به مصر و سكونت در آنجا، جمعیت آنان رو به فزونی نهاد.
هرچند كه حضرت یوسف مدتها حاكم مصر بود و حضرت یعقوب (علی نبینا و آله و علیه السلام) و فرزندان دیگر او هم به مصر آمده و در آنجا ساكن شدند و پس از مدتی جمعیت آنان گسترش یافت، لیكن آنان نسبت به شهروندان مصری، اقلیتی بیگانه و مهاجر به شمار میرفتند. وضع این اقلیت بدتر از دیگران بود و سایر گروهها از آنان بیگاری كشیده و با آنها مانند برده رفتار میكردند. حضرت موسی(علیه السلام) در هنگام خطاب به فرعون، بر این مطلب مهر تأیید زده است: وَتِلْكَ نِعْمَه تَمُنُّهَا عَلَىَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِى إِسْرَائِیل؛(1) و [آیا] اینكه فرزندان اسرائیل را بنده [خود] ساختهای، نعمتی است كه منتش را بر من مینهی!؟ مدتهای مدیدی، بنی اسرائیل در نهایت بدبختی و تحت سلطه فرعونیان زندگی میكردند و لذا با تضرع و زاری فراوان در درگاه الهی، از خداوند خواستند تا آنان را از ظلم فرعونیان نجات دهد. سرانجام، حضرت موسی به پیامبری مبعوث گردید تا فرعون را به یكتا پرستی دعوت نماید و مردم را از زیر یوغ او نجات دهد.
فرعونیان در مواجهه با آن حضرت، مانع از ورود او به كاخ فرعون شدند، لیكن سرانجام، پس از مدتی، با تدبیر الهی به كاخ فرعون راه پیدا كرد و رسالت خود را به فرعون ارائه نمود. پس از آنكه فرعون از آن حضرت خواست تا حجتی بر ادعای خود اقامه نماید، آن حضرت به ذكر
1. شعراء (26)، 22.
دلایل و معجزات خود پرداخت و به فرعون ثابت نمود كه فرستاده خداوند است. كسانی كه در دربار فرعون حضور داشتند، با مشاهده این صحنهها دچار تزلزل شدند و احتمال دادند كه حق با حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) باشد. از این رو، جلسهای خصوصی برای مشورت تشكیل دادند و در این مورد به بحث و گفتگو پرداختند: فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى؛(1) [ساحران] میان خود درباره كارشان به نزاع برخاستند و به نجوا پرداختند. برخی از درباریان فرعون پیشنهاد قتل آن حضرت را دادند، برخی دیگر او را سزاوار تبعید دانستند و برخی نیز خواهان رها نمودن آن حضرت بودند.
در دربار فرعون فردی نیز به نام «مؤمن آل فرعون» حضور داشت كه به منظور خدمت به بنی اسرائیل وارد دربار فرعون گردید و در این مدت تقیه نموده و ایمان خود را اظهار نكرد. در آن جلسه مشورتی، مؤمن آل فرعون با كشتن حضرت موسی(علی نبینا و آله و علیه السلام) مخالف ورزید و برای درباریان، استدلالات مفصلی را ارائه نمود كه جریان مفصل آن در سوره مباركه غافر آمده است. در پاسخ به استدلال او، گروه سودپرستی كه اطراف فرعون را احاطه كرده بودند و سیاستمدار و مغز متفكر دربار فرعون به شمار میرفتند، اظهار داشتند: أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِیُفْسِدُواْ فِى الأرْضِ وَیَذَرَكَ وَآلِهَتَك؛(2) آیا موسی و قومش را رها میكنی تا در این سرزمین فساد كنند. از نظر آنان، آن حضرت برای فساد بر روی زمین تلاش میكند و سرانجام جامعه را به سمت انحطاط سوق خواهد داد: قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَن یُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم
1. طه (20)، 62.
2. اعراف (7)، 127.
بِسِحْرِهِمَا وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِكُمُ الْمُثْلَی؛(1) قطعا این دو تن[موسی و هارون] ساحرند [و] میخواهند شما را با سحر خود از سرزمینتان بیرون كنند و آیین والای شما را براندازند. براساس این آیه شریفه، آنان معتقد بودند كه رژیم آنان ایدهآل است و بهترین روش، همان شیوه طبقاتی است كه در جامعه آنان وجود دارد. آنان از این وحشت داشتند كه آن حضرت، زندگی عادی آنان را بر هم زده و مردم تحت سلطه آنان را از اختیارشان درآورد. از این رو، برای خنثی نمودن عمل آن حضرت، چارهاندیشی نمودند.
اطرافیان فرعون به جهت آنكه نسبت به از دست دادن موقعیت خود در هراس بودند، به وسوسه كردن فرعون پرداختند و از او خواستند تا آن حضرت و اطرافیان او را به حال خود رها نكند؛ چرا كه احتمال دارد عدهای از بنی اسرائیل را اطراف خود جمع كرده و زمینه حركتی را در مصر فراهم نماید. آنان معتقد بودند كه آن حضرت و قوم او، در صورتی كه به حال خود رها شوند، اقدام به فساد در جامعه خواهند نمود و زمینه اصلاح جامعه از بین خواهد رفت. از نظر چنین متفكران اصلاح طلبی، خدا پرستی و نجات عدهای مظلوم از دست ستمكاران فساد محسوب میگردید. در نهایت، فرعون اظهار داشت: ذَرُونِى أَقْتُلْ مُوسَی وَلْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّى أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَكُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِى الْأَرْضِ الْفَسَاد؛(2) مرا برای كشتن موسی به خود واگذارید و او پروردگارش را بخواند (تا او را نجات دهد) زیرا من میترسم آیین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد برپا كند. براساس این آیه، دلیلی كه
1. طه (20)، 63.
2. غافر (40)، 26.
فرعون برای كشتن آن حضرت ارائه كرد، این بود كه از منحرف نمودن دین مردم یا برپا شدن فساد توسط آن حضرت واهمه داشت.
همانگونه كه فرعون و فرعونیان ادعای مبارزه با فساد را مطرح و خود را اصلاح طلب معرفی مینمودند، در مقابل آنان نیز حضرت موسی بارها شعار اصلاحطلبی را مطرح فرمود و برای تحقق آن از هیچ تلاشی دریغ ننمود. حتی در جریان آن چهل روزی كه حضرت موسی به كوه طور دعوت شد، برادرش، هارون را خلیفه خود قرار داد و به او سفارشهایی كرده و فرمود: اخْلُفْنِی فِى قَوْمِى وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِین؛(1) در میان قوم من جانشینم باش و [كار آنان را] اصلاح كن و از راه فسادگران پیروی مكن. از جمله سفارشهای حضرت موسی به برادرش این بود كه در میام قوم خود به اصلاحگری پرداخته و از راه مفسدان پیروی ننماید.
واضح است كه مراد آن حضرت از صلاح و فساد، با برداشتی كه فرعون و درباریان او داشتند، كاملاً متفاوت بود و هرگز آنان از این دو واژه یك معنا را اراده نمیكردند. از نظر فرعون و اطرافیان او، دعوت به توحید و رفع ظلم از مردم مظلوم و ستمدیده و نیز محروم شدن فرعونیان از بیگاری و بهره كشی از بنی اسرائیل، فساد محسوب میگردید. بنابراین، از نظر آنان، برای جلوگیری از این فسادها، لازم بود تا آن حضرت به قتل رسد. حاصل آنكه صلاح و فساد در عرف
1. اعراف (7)، 142.
فرعونیان دارای یك معنا و در عرف حضرت موسی و عرف الهی دارای معنایی كاملاً متفاوت و متغایر است.
براساس تعریف صحیحی كه از صلاح و فساد ارائه گردید، همانند هر موجودی، جامعه انسانی نیز دارای كمالاتی است كه اساساً هدف از تشكیل جامعه، پیدایش سیر تكاملی به سوی آن كمالات میباشد. انسانها در سایه زندگی اجتماعی، به كمال نهایی خود كه قرب به خداوند است، نایل میآیند. هر چه كه انسان را در راه رسیدن به این هدف كمك كند، صلاح و مصلحت، و هر چه كه انسان را از خداپرستی، آشنا شدن با معنویات، قرب به خداوند متعال و كمالات انسانی دور كند، فساد و مفسده محسوب میگردد.
این تعریف از صلاح و فساد، مورد پذیرش همگان نمیباشد. اصلاحاتی كه امروزه در جامعه مطرح میباشد و آمریكا نیز از آن دم میزند و نگران آن است كه مبادا حركت اصلاح طلبانهای كه طی چند سال اخیر در كشور ما آغاز شده است، به بن بست برسد و تداوم نیابد، با این تعریف سازگار نمیباشد. بر كسی پوشیده نیست كه آمریكا از اصلاحاتی حمایت خواهد كرد كه فرعون از آن طرفداری میكرد. مسؤولین آمریكا از همان فسادی در هراسند كه فرعونیان از آن در هراس بودند. فرعونیان، باز داشتن مردم از بت پرستی، دعوت به سوی خدا پرستی و رهانیدن مظلومان از چنگال ظالمان را فساد میشمردند. امروزه نیز اصلاحات مورد نظر آمریكا، همان اموری است كه به تأمین منافع آن كشور كمك نماید. تنها راه چنین اصلاحاتی نیز در حال حاضر
مبارزه با دینداری و اسلام است. سران آمریكا بارها و بارها, با صراحت و گاهی با كنایه و تعبیرات مختلف، بر این مطلب مهر تأیید زده و اسلام را در كشورهای اسلامی، به خصوص در خاورمیانه و ایران، مانع تحقق منافع خود معرفی نمودهاند. از نظر آنان اصلاحات به معنای از بین بردن اسلام است و لذا به اصلاحاتی در ایران دلخوش كردهاند كه مبارزه با دین و نابود كردن ارزشهای اسلامی را هدف قرار دهد.
كسانی نیز در داخل همین كشور كه یا مزدور آمریكا هستند و یا فریفته سخنان سران آمریكا شدهاند، تصور میكنند كه با اجرای برنامههای آمریكایی، جامعه به سمت صلاح پیش رفته و رونق میگیرد؛ غافل از آنكه در كشورهایی مثل تركیه كه سرسپردگی كامل خود را به آمریكا نشان دادهاند، نه تنها نفعی از آن نبردهاند، بلكه روز به روز اقتصاد آنان رو به ورشكستگی نهاده و با تورمهای هزار درصدی مواجه شدهاند. اصلاحات آمریكایی در تركیه، آن كشور را بدان حد خوار و ذلیل ساخته كه ناچار است برای تعمیر تانك خود نیز، برای صهیونیستها دریوزگی كند. اصلاحات آمریكایی برای ایران اسلامی همان چیزی را به ارمغان خواهد آورد كه برای كشورهایی نظیر تركیه به ارمغان آورده است.
كسانی كه در حال حاضر بحث اصلاحات دینی را پیش كشیدهاند، باید مراد خود را از اینگونه اصلاحات مشخص نمایند؛ در صورتی كه مراد، اصلاحاتی باشد كه براساس دین شكل میگیرد، بدون تردید مورد پذیرش ما نیز خواهد بود. براساس این معنا از اصلاحات، مفروض این است كه هدف مقدسی وجود دارد كه دین مبین اسلام، راه رسیدن به
آن را نشان داده است. ممكن است كسانی در درون جامعه اسلامی از این مسیر منحرف گشته، از دین فاصله بگیرند. در اینجا باید برای اعمال تغییرات در جامعه تلاش كرد تا آن هدف دین تأمین گردد. اینگونه اصلاحات، كه در نقطه مقابل اصلاحات آمریكایی است، از وظایف یكایك مسلمین شمرده میشود.
اما گاهی مراد از اصلاحات دینی، اصلاح بر دین است، همان گونه كه بعد از رنسانس نیز پروتستانها با همین بهانه و به اسم زدودن انحرافات از دین، دست به اصلاحات دینی زدند. در این صورت، باید مراقب بود كه عدهای با این بهانه، ارزشهای دینی را از جامعه نزدایند. یهودیان و مسیحیان، انحرافات زیادی وارد دین خود كردند و حتی در مورد اسلام نیز، در برخی از جوامع، پیرایههایی به دین بسته شده است و تفاسیری انحرافی از این دین ارائه گردیده است؛ از این رو باید در اصلاح این قبیل موارد تلاش كرد. لیكن باید قبل از هر امر دیگری، معرفت صحیح دینی را به دست آورد. لازمه پاسخگویی به اینگونه بدعتها آن است كه بتوان مسایل اساسی دین را با یك شیوه واحد به دست آورد.
به عبارت دیگر، در هنگام سؤال از وجود یا عدم وجود خدا، تنها یك جواب میتوان ارائه داد و آن، وجود خداست. در پاسخ به سؤال از واحد یا كثیر بودن خدا نیز تنها میتوان، به واحد بودن خدا معتقد بود. هم چنین در زمانی كه سؤال از وجود وحی و حقیقت آن میشود، تنها جواب صحیح این است كه این امر حقیقت دارد و وحی چیزی جز رابطهای واقعی بین انسان و خدا نیست. در هنگام سؤال از عصمت یا عدم
عصمت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیه السلام) نیز، تنها میتوان حكم به عصمت آنان داد. در صورتی كه اصلاحات دینی، به معنای پایبندی به جوابهای صحیح این قبیل سؤالات اساسی باشد، مورد پذیرش ما نیز خواهد بود و باید تلاش كرد تا هرگونه انحرافِ از این مسیر را از جامعه زدود.
در صورت اعتقاد به پلورالیسم معرفتی و قرائتهای مختلف از دین، هیچ یك از سؤالات اساسی فوق، پاسخی واحد نخواهد داشت. در این حالت، هر كس، از اسلام تعریف خاصی را ارائه خواهد داد و تا سخن از اصلاحات دینی به میان میآید، بحث قرائتهای مختلف پیش میآید و قرائت هر شخص از دین معتبر شناخته میشود. زمانی كه مقام معظم رهبری، بحث اسلامی شدن دانشگاهها را عنوان میكند، برخی از مسئولین كشور، با طرح همین مباحث، كه ریشه در نسبیگرایی دارد، از عمل به این رهنمودها طفره میروند.
بنابراین، تنها در صورتی میتوان از اصلاحات صحیح دینی سخن به میان آورد كه یك معرفت دینی واحد وجود داشته باشد. البته، این كلام تنها در مورد مسایل اساسی اسلام صحیح خواهد بود؛ چرا كه در اینگونه مسایل، از طرق مختلفی نظیر نص قرآن، خبر متواتر و خبر واحد معطوف به قراین قطعی، میتوان به نظر قطعی اسلام پیبرد. اما در مسایل فرعی، پاسخهای ظنی نیز كفایت میكند، زیرا به دلیل عدم دسترسی به امام معصوم(علیه السلام)، نمیتوان به احكام قطعی دست یافت. در اینگونه موارد كه مجتهدین، در فتاوای خود اختلافاتی دارند، اختلاف قرائتها مورد قبول است. البته در همینگونه مسایل نیز تنها نظرات و
اختلافات صاحب نظران پذیرفته میشود، نه هر كس كه از خود نظری ارائه میدهد.
حاصل آنكه برای هرگونه اصلاح دینی، باید قرائت معتبری از دین را پذیرفت تا بتوان با آن، صلاح و فساد را از یكدیگر تمییز داد. در صورتی كه كسانی تلاش كنند تا دین را بر طبق خواست افراد تعریف نمایند، دیگر، آن عمل اصلاح دینی به شمار نخواهد رفت، بلكه اصلاح مبتنی بر نسبیگرایی خواهد بود كه براساس آن هر كس برای خود صلاح و فساد خاصی دارد و كسی هم نمیتواند دیگری را به خاطر عدم پذیرش تعریف او از صلاح و فساد مؤاخذه كند. چنین نگرشی به خلاف تعالیم قرآن و اصول مسلم اسلام است.
دستهای از كسانی كه اصلاح را به گونهای غیر از معنای مورد نظر قرآن تفسیر میكنند، تابع مكتب فردگرایی، لذت گرایی و مادیگری هستند و لذا در اصل مفهوم صلاح و فساد با دیگران اختلاف نظر دارند. فرهنگی كه بر این سه اصل استوار باشد، ورای لذتهای مادی و منافع دنیوی، آن هم برای افراد خاصی، مصلحتی را در نظر نمیگیرد. در این صورت سخن از یك تفكر و بینش است و ممكن است كسانی واقعاً در همین معرفت، شناخت و بینش اشتباه كرده باشند. بنابراین، اینگونه نیست كه هر فیلسوفی كه طرفدار لذت گرایی، فردگرایی یا مادیگرایی است، مزدور آمریكا قلمداد شود، بلكه ممكن است انسانهای كج فكری وجود داشته باشند كه بینش آنان بر این اساس شكل گرفته باشد؛ كما اینكه
در زمانهای گذشته نیز كسانی همچون اریستوكراتها تابع چنین تفكری بودهاند. بنابراین، در مورد معنای صلاح و فساد اختلاف در مبنا وجود دارد كه نخبگان جامعه، فیلسوفان، اندیشمندان و صاحبنظران باید آن را حل نمایند. البته در جای خود به این مسأله پرداخته شده و تقریباً این مكتب از نظر فلسلفی منقرض شده است، ولی به هر حال، سیاستمداران، در عمل، تابع همین مكتب هستند.
ما فرض را بر این میگذاریم كه در جامعه ما این مسأله حل شده است؛ چرا كه اصلاح طلبان داخلی خود را مسلمان میدانند و حداقل، به زبان، اظهار اسلام میكنند. البته این ادعای آنان، با گفتارهای دیگر برخی از آنان كه تاریخ مصرف احكام اسلام را منقضی دانسته و آن را برای عصر حاضر كارآمد نمیدانند، در تعارض است. مسأله با اهمیت در مورد این دسته از افراد این است كه، برخی از آنان مصالح واقعی مردم را تشخیص میدهند و حتی اذعان میكنند كه بیبندوباری، جامعه را به سمت فساد سوق خواهد داد. اما همین افراد، به خاطر منافع شخصی خود، حاضر نمیشوند كه از اینگونه اعمال چشم بپوشند. برخی از مهرههای داخلی دشمنان ایران اسلامی هم همین گونهاند. آنان با اینكه نظر اسلام را میدانند، مصالح جامعه را تشخیص میدهند و بر این باورند كه اسلام مصلحت انسانها را تأمین مینماید و دور شدن از اسلام، دور شدن از مصالح انسانیت است؛ لیكن علاقه به پول، مقام و لذتهای جنسی مانع از آن میشود كه در پیِ مصالح جامعه باشند. دلیل گسترش مسایلی از قبیل رشوه خواری، سوءاستفاده مالی، اختلاس و فسادهای جنسی، در چند سال اخیر، آن نیست كه عاملان آنها مبنای فكری
دیگری غیر از مبانی فكری اسلام دارند; بلكه دلیل اصلی این امر، مقدم داشتن منافع خود بر منافع جامعه است.
دستهای دیگر از افراد جامعه، كسانی هستند كه فریفته ظاهر فریبنده غرب شده و ناآگاهانه مصالح جامعه را با تهدید مواجه میسازند. به عنوان نمونه، اینان با مشاهده پیشرفت كشورهای غربی در تكنولوژی و عرضه صنایع جدید توسط آنها كه در تمام دنیا كاربرد دارد، تصور میكنند كه فاصله گرفتن از دین، آنان را به چنین جایگاهی رسانده است. از این رو، پیشنهاد مینمایند كه برای نیل به پیشرفتها و منافع مادی، برخی از احكام اسلام برای مدتی كنار گذاشته شود. اینان رمز موفقیت كشور را در پیروی از سیاستهای كشورهای توسعه یافته، كه در رأس آنها آمریكا قرار دارد، خلاصه میكنند. در اینجاست كه چنین كسانی برای حل تضاد بین فرهنگ اسلامی و دستورات آن با الگوی توسعه آمریكایی، نسخه توسعه را یقینی پنداشته و در دین، اصول و تعالیم آن تشكیك میكنند. این افراد بر این باورند كه راه توسعه و پیشرفت، همان راهی است كه كشورهای غربی آن را پیمودهاند و در صورتی كه كشوری همانند كشور ایران بخواهد به توسعه برسد، باید همان راه را طی نماید. لازمه سخن فوق این است كه برای حل مشكل ناسازگاری اسلام با خط مشی غربی، باید در شناخت خود نسبت به اسلام تجدید نظر نمود و آن قرائتی را از اسلام مطرح كرد كه با آن الگو سازگار باشد.
هر چند كه كسانی كه اینگونه میاندیشند، ممكن است در ابتدا سوءنیت و خصومت با ملت و اسلام نداشته باشند، اما آنچنان تحت تأثیر زرق و برقهای دنیای غرب قرار میگیرند كه اولاً چشمانشان بر مفاسد و
جنایات رایج در آن كشورها بسته شده و تنها پیشرفتهای صنعتی و اقتصادی آنها را مشاهده میكنند. ثانیاً راه رسیدن به آن پیشرفت را منحصراً در همان راهی میدانند كه كشورهای غربی آن را پیمودهاند. ثالثاً بر اساس تجزیه و تحلیل، لازمه پیمودن آن راه را در رها كردن اموری مانند حرام و حلال كه در دین مطرح است، میبینند و قید و بندهای دینی را مانع پیشرفت قلمداد میكنند.
از مجموع مباحثی كه ارائه گردید، میتوان طرفداران اصلاحات فرعونی و آمریكایی در داخل كشور را در سه دسته خلاصه نمود. یك دسته كسانی هستند كه در مبنا و تعریف صلاح و فساد با اسلام اختلاف نظر دارند. افراد این گروه، اساساً منكر وجود هدفی برای خلقت این جهانند و غایتی برای خلقت انسان در نظر نمیگیرند. آنان بر این باورند كه: مَا هِىَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِكُنَا إِلاَّ الدَّهْر؛(1) غیر از زندگانی دنیای ما [چیز دیگری] نیست. میمیریم و زنده میشویم و ما را جز طبیعت هلاك نمیكند. از نظر اینان، هر چه كه هست در همین دنیاست و غیر از زندگی مادی، حیات دیگری در كار نیست و به همین دلیل انسان تنها باید به فكر لذت و خوشی خود باشد. طرفداران این نظریه، در صورتی كه به این كلام خود ایمان داشته باشند، نمیتوانند خود را مسلمان بنامند. دسته دیگر، كسانی هستند كه صلاح و فساد را تشخیص میدهند، اما منافع ایشان به آنان اجازه نمیدهد كه مصلحت جامعه را دنبال نمایند. دسته سوم نیز كسانی هستند كه فریفته سخنان و
1. جاثیه(45)، 24.
وعدههای سران آمریكا شده و تصور میكنند كه كنار گذاشتن دین موجب توسعه اقتصادی و صنعتی میشود.
طبیعی است كه باید با هر یك از این افراد مطابق شأن و روش خاص او برخورد نمود. با فیلسوفان باید بحث فلسفی كرد و نیز باید كسانی را كه در اشتباه هستند، متوجه اشتباه خود نمود؛ هر چند كه اگر این افراد هنوز متوجه اشتباه خود نشدهاند، تجربه روزگار، به زودی، به آنها خواهد فهماند كه اشتباه بزرگی را مرتكب شدهاند. اما با كسانی كه آگاهانه در صدد نابود كردن منافع و مصالح مردم هستند، باید به صورت جدی برخورد نمود. چنین كسانی اهل توطئه و براندازی محسوب میگردند كه تنها برخورد قاطع میتواند حركات آنها را خنثی نماید. در واقع، اینان كسانی هستند كه نظام شاهنشاهی یا نظام دموكراسی لیبرال را رژیمی ایدهآل و آزادی و بیبندوباری در مسایل جنسی، اخلاقی و اقتصادی را روشی ایدهآل قلمداد میكنند و در صددند تا برای، به اصطلاح، اصلاح كشور، حكومت اسلامی را كه براساس باورها و ارزشهای اسلامی استوار است، دگرگون كنند. در مورد این گروه، اختلاف مبنا، سلیقه و مشی سیاسی مطرح نیست، بلكه آنان آگاهانه به مبارزه با دین برخاستهاند.
اینان ادامه دهنده راه همان كسانی هستند كه در طول تاریخ، به صورتهای مختلف با انبیا مبارزه كرده و هرگاه كه در موضع قدرت قرار گرفتهاند، صریحاً با انبیا مخالفت ورزیدهاند. این افراد، زمانی كه در موضع قدرت هستند، با صراحت سخن میگویند، لیكن هنگامی كه در اقلیت یا در موضع ضعف باشند، ماسك به چهره خود زده و خطمشی منافقین را دنبال میكنند. وظیفه ما در این مقطع این است كه این عناصر منافق را شناسایی نموده و فریفته سخنان آنان نشویم. قرآن
كریم با صراحت، صفات، نیّات و شیوههای این دسته از افراد را نقل میكند. در آن زمان كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در قید حیات بود، نسبت به وجود افراد دو رو و منافق در جامعه هشدار داده شد: وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِینَ یُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا یَشْعُرُون;(1) و برخی از مردم میگویند ما به خدا و روز بازپسین ایمان آوردهایم، ولی آنان گِرَوَندگان [راستین] نیستند؛ با خدا و مؤمنان نیرنگ میبازند؛ ولی جز بر خویشتن نیرنگ نمیزنند و نمیفهمند. براساس این آیه شریفه، حتی در آن زمان، كسانی در اطراف آن حضرت حضور داشتند كه، به زبان، اظهار میداشتند كه به خدا و روز قیامت ایمان دارند، لیكن در این گفتار خود صادق نبودند؛ بلكه آنان تصمیم داشتند تا از این طریق، خداوند متعال و مؤمنان را فریب دهند، غافل از آنكه خداوند اعمال آنان را در روز حساب در جلو دیدگانشان حاضر خواهد نمود.
در روز قیامت كه به محاسبه اعمال بندگان پرداخته خواهد شد، حقیقت هر كس مشخص خواهد شد و این افراد، دیگر در آنجا یارای نفس كشیدن را نیز نخواهند داشت. در آیات زیادی از قرآن، از جمله در آیات شریفه فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَه وَهُمْ لاَ یَشْعُرُون؛(2)پس در حالی كه بیخبر بودند به ناگاه [گریبان] آنان را گرفتیم، فَأَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِیزٍ مُّقْتَدِر؛(3) چون زبردستی زورمند [گریبان] آنان را گرفتیم، این حقیقت مورد تأكید قرار گرفته و به عذاب ناگهانی خداوند اشاره شده است. بنابراین،
1. بقره (2)، 8 و 9.
2. اعرف (7)، 95.
3. قمر (54)، 42.
این افراد، در این دنیا، برای مدتی به حال خود رها شدند و به ایشان مهلت داده شد تا راه صحیح را در پیش گیرند، لیكن آنان مغرور شده و راه انحرافی را در پیش گرفتند. هرچند كه این افراد، در این دنیا برای مدتی به حال خود رها شده و مهلت داده شدند، لیكن در آینده به حساب آنان رسیدگی خواهد شد: فَمَهِّلِ الْكَافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْدًا؛(1) پس كافران را مهلت ده و كمی آنان را به حال خود واگذار. این افراد همان كسانی هستند كه هنگامی كه نسبت به گسترش فساد توسط آنان مورد بازخواست قرار میگیرند، خود را مصلح معرفی مینمایند: وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِى الأرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُون؛(2) و چون به آنان گفته شود در زمین فساد مكنید، میگویند ما خود اصلاحگریم.
بنابراین، برای فهم معنای صلاح و فساد از دیدگاه قرآن كریم، باید همان مفهومی را از این دو واژه در نظر گرفت كه با آیات قرآن سازگار باشد. از نظر قرآن ظلم، خیانت، شرك، بیدینی، فساد اخلاقی، رشوه خواری، ترویج و استفاده از مواد مخدر و اختلاط نامشروع دختر و پسر، از مصادیق بارز فساد شمرده میشود. اما متأسفانه، در حال حاضر، در این جامعه اسلامی، برخی از همین قبیل اعمال، توسط خانههای جوان، فرهنگسراها و برخی از انجمنهایی كه نام اسلامی را یدك میكشند، انجام میشود. در ابتدا به بهانه آموزش قرآن، فرهنگسراهایی را ایجاد كردند و در توجیه این عمل خود اظهار داشتند كه دیگر نوجوانان برای یادگیری قرآن به مساجد نمیآیند و لذا باید فضای مناسبی وجود داشته باشد تا آنان جهت فراگرفتن قرآن و دین، برای رفتن به آنجا رغبت
1. طارق (86)، 17.
2. بقره (2)، 11.
نشان دهند. به این بهانه، مكانهایی به نام فرهنگسرا را ایجاد نمودند، نوجوانان را از مساجد بیرون كشیدند و به آنان موسیقی و رقص آموزش دادند تا در نهایت، این مكانها به مركزی برای توزیع مواد مخدر بین نوجوانان تبدیل گردید. اصلاحطلبان تمام این امور را نیز اصلاح نامیدند، اقدامات قوه قضاییه برای برخورد با عوامل گسترش اینگونه مفاسد را مانع اصلاحات معرفی كردند و این اقدامات قوه قضائیه را برخورد با آزادیهای مشروع مردم قلمداد نمودند. این اتهامات كاملاً مشابه سخن فرعون در مورد حضرت موسی(علی نبینا و آله و علیه السلام) میباشد كه در آیهای از آیات شریفه قرآن، این چنین انعكاس یافته است: إِنِّى أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَكُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِى الْأَرْضِ الْفَسَاد؛(1) همانا من میترسم آیین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد كند. آمریكا نیز روش هالیوود را روش ایدهآل میداند و هر كس را كه از این روش فاصله بگیرد، فاسد میشمارد.
برای مصون ماندن از فریب این اصلاحگران منافق باید، در ابتدا اسلام را بهتر شناخت و در مرحله بعد، از تجربیات تاریخی بهره برد. تاریخ نشان میدهد كه افرادی از همین قبیل بودند كه نهضت مشروطیت را به بن بست كشانده و به جای حركت دادن آن نهضت در مسیر عدالت و اصلاح، آن را به صورت حركتی لیبرالی و غربگرا در آوردند و برای تحقق اصلاحات در جامعه، فرنگی شدن كامل كشور را پیشنهاد نمودند. امروزه، همان افراد، بعد از گذشت بیش از دو دهه از پیروزی انقلاب، مجدداً سر از لانههای خود بیرون آورده و به نام اصلاح طلبی، نوجوانان و جوانان را میفریبند.
1. غافر (40)، 26.
باید تمام تلاش را به كار برد تا با شناخت باورها و ارزشهای اسلامی و تقویت آنها در جامعه و نیز از طریق بهرهگیری از تجربههای تاریخی، مانع از تكرار داستان مشروطیت شد؛ داستانی كه با حركت علما و متدینین برای اقامه عدل و اجرای احكام اسلامی شروع شد، ولی در نهایت، به دست كسانی كه خود را روشنفكرملی مینامیدند، به تعطیلی احكام اسلام منتهی شد. این روشنفكرمآبها همان اصلاح طلبان و تحصیلكردههای اروپا و آمریكا و فریب خوردگان مكتب ماكیاولی و امثال آن بودند.
امروزه، همان حركت، به صورتی خزنده در حال نفوذ در بعضی از مراكز تصمیمگیری كشور است و این همان مسألهای است كه امام خمینی(رحمه الله علیه) پیش از این، آن را پبشبینی نموده و نسبت به نفوذ این عناصر بدتر از منافق در دستگاههای تصمیمگیری هشدار داده است. برخی از عناصر داخلی، به نام توسعه سیاسی، دست چنین افرادی را در این كشور باز گذاشتند. برخی از آنان، حتی علیرغم درخواست برخی از مسئولین، حاضر به تغییر نام خود و گروهشان نشدند، لیكن حتی بدون آنكه نام و گروه خود را تغییر دهند، به مراكز قدرت راه یافتند. برخی از آنان نیز در پشت پرده، نقش سیاستگذار و مغز متفكر را به عهده گرفتند. هنگامی نیز كه قوه قضائیه در صدد برخورد با این افراد برمیآید، فریاد «وا اسلاما»ی آنها بلند میشود و بابت از دست رفتن آزادیها مرثیهخوانی آنها آغاز میگردد. هنگامی كه كسی از نیت درونی آنها خبر میدهد، برآشفته میشوند و آزادیهای نامشروع را از خود مبرا میدانند. لیكن وقایعی همچون كنفرانس برلین نشان داد كه آزادی مورد نظر آنها همان آزادیای است كه قبلاً خود را از آن بری میدانستند. در
آن كنفرانس ننگین، مرد و زن برهنه به رقص در حضور میهمانان ایرانی خود پرداختند، لیكن آن مدعیان اصلاحطلبی كمترین خمی به ابروی خود نیاوردند و به حضور خود در جلسه نیز ادامه دادند. تدریجاً دامنه آن اعمال نامشروع به داخل كشور نیز كشیده شد و در برخی از مجالس عیش و نوش، چهره كسانی نمایان شد كه یا در پستهای حساس مملكتی قرار گرفته بودند و یا در بعضی از گروههای سیاسی فعالیت داشتند. علیرغم اینگونه اعمال شنیع كه حتی تعقیب كیفری آنان را به همراه داشته است، آنان خود را از آزادیهای منفی مبرا دانسته و خود را طرفدار آزادی مطابق با شریعت اسلام معرفی مینمایند. باید هوشیار بود كه اینان جامعه را نیز همانند خود به منجلاب فساد نكشانند. معنای آزادی غربی، اموری از همین قبیل است. كشورهای غربی چیزی جز پول و قدرت و شهوت نمیشناسند و تصمیم دارند تا تمام دنیا را نیز با خود همراه كرده، در گرداب افكار لیبرالی گرفتار سازند.