به پیشواز خورشید غرب
گزارش سفر حضرت آیتاللّه مصباح یزدى
به اسپانیا و امریكاى لاتین
مصباح یزدی، محمدتقی، 1313 -
بهپیشواز خورشید غرب: گزارش سفر آیتالله مصباح یزدی به اسپانیا و امریکای لاتین / تدوین و نگارش: مرتضی موسیپور. - قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1391.
336ص. (انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)؛ 294؛ کلام و عقاید؛ 41)
ISBN:964-411-123-0
کتابنامه: ص: 287؛ همچنین بهصورت زیرنویس.
1. مصباح یزدی، محمدتقی، 1313 - - - سفرها - - آمریکای لاتین. 2. مصباح یزدی، محمدتقی، 1313 - - - سفرها - - اسپانیا. 3. آمریکای لاتین -- سیر و سیاحت. 4. اسپانیا -- سیر و سیاحت. الف. موسیپور، مرتضی، گردآورنده. ب. مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، انتشارات. ج.عنوان. د. عنوان: گزارش سفر آیتالله مصباح یزدی به اسپانیا و امریکای لاتین.
9 ب 6 م / 3 / 1409 F
044/918
کتابخانه ملی ایران 11606-84م
بهپیشواز خورشید غرب
گزارش سفر آیتالله مصباح یزدی به اسپانیا و امریکای لاتین
تدوین و نگارش: مرتضی موسیپور
ناشر: انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)
نوبت و تاریخ چاپ: دوم، زمستان 1391
چاپ: نگارش
شمارگان : 1000 قیمت: 9500 تومان
مركز پخش: قم، خیابان شهدا، کوی ممتاز، پلاک 38.
تلفن و نمابر: 37742326-025
0-1232-411-964 :شابک
كلیه حقوق براى ناشر محفوظ است
طرح گفتوگوى تمدنها با جهتگیرى عمدتا سیاسى، در چند سال اخیر دوباره مطرح شده است، و سال 2001 به این عنوان نام گرفت. آنچه قدرتهاى مسلط و صحنه گردانان بینالمللى از این طرح، با ظاهر زیبا و عنوان موجّهش، در نظر داشتند، گشودن پنجرهاى جدید بود براى بازگشت فرهنگى، و باز یافتن جاى پایى كه با پیروزىِ انقلاب عظیم اسلامى از دست داده بودند. این در حالى است كه اندیشه داد و ستد فرهنگى ـ علمى در میان صاحبان فكر و حقیقتجویان، از ایدههاى مورد تأیید و تأكید اسلام و پیشوایان معصوم دین بوده و سیره عملى ایشان، گواهى صادق بر این ادعاست. در جریان این تبادل نظرها و اندیشههاست كه حقیقت رخ مىنُماید و برترى اسلام كه حامل نابترین حقایق و ترجمان كاملترین آموزههاست بر جویندگان حق آشكار مىشود. انقلاب اسلامى ایران نیز، كه ادامه دهنده راه امامان علیهم السلام است، از منادیان چنین گفتوگوى حقطلبانهاى میان اندیشمندان ادیان و فرهنگها بوده است، كه نمونه آن را مىتوان در پیام تاریخى و مهم حضرت امام خمینى رحمۀ الله به رهبر شوروى سابق، میخائیل گورباچف، مشاهده كرد. همچنین پیام ارزشمند مقام معظم رهبرى، حضرت آیتاللّه خامنهاى، دام ظلهالعالى، به اجلاس هزاره ادیان را مىتوان منشور گفتوگوى ادیان به شمار آورد. بر این اساس، مبلغان و
دانشمندان دینى و فرزانگان فرهنگى جمهورى اسلامى نقش بسزایى در رساندن پیام اسلام و انقلاب و شناساندن تمدن درخشان اسلامى به جهانیان داشته و دارند. در این میان به جرأت مىتوان گفت استاد فرزانه، حضرت آیتاللّه مصباح یزدى، همواره براى شناساندن اسلام ناب محمدى صلی الله علیه و آلهو رساندن پیام انقلاب اسلامى به زبانى قابل فهم براى قشرهاى گوناگون مردم و پیروان ادیان مختلف در سرتاسر جهان، پیشتاز بوده است. ایشان با قلم و بیان خود این رسالت بزرگ را به شایستگى انجام داده و با طرح دیدگاههاى ناب اسلامى، راه صحیح براى شناساندن دین و تمدن اسلامى را متناسب با هر منطقه از جهان باز نموده است.
این نوشتار در واقع گوشهاى از پهنه عظیم فعالیتهاى فرهنگى و تبلیغى ایشان در سفرهاى خارج از كشور است كه تقدیم علاقهمندان مىگردد.
نوشتار حاضر، كه با گردآورى و تدوین حجتالاسلام مرتضى موسىپور و همكارى و مشاوره حجتالاسلام و المسلمین محسن ربّانى به نگارش درآمده و سپس در قالبِ طرح و ویرایشى جدید به همراه نمایه موضوعى، به قلم آقاى علیرضا تاجیك تنظیم شده، بخش اول از این مجموعه است و به مسافرت حضرت استاد به اسپانیا و كشورهاى امریكاى لاتین اختصاص دارد.
امید است این اثر بتواند راهگشاى كسانى باشد كه قلبهایشان براى
شناساندن اسلام به جهانیان مىتپد و در پى گفتوگوى واقعى و حقیقى تمدنها و ادیاناند، و در انتظار مصلح جهانى، مهدى موعود (عج) روزگار سپرى مىكنند.
پیش از آغاز این گزارش، بسیار شایسته است پیام ارزشمند مقام معظم رهبرى، حضرت آیتاللّه خامنهاى، به اجلاس هزاره ادیان را ـ كه به یقین بهترین راهبردها و راهكارها براى گفتوگوى ادیان و تمدنها را در بر دارد ـ به خوانندگان عزیز تقدیم كنیم تا با بهرهگیرى از این سخنان نورانى و پربركت، قدمهاى بلندتر و استوارترى در راه اعتلاى فرهنگ اسلامى و آشنا كردن جهانیان با این ارمغان آسمانى برداریم.
مركز انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد للّه ربّ العالمین وصلى اللّه على جمیع انبیاء اللّه ورسله، سیّما على خاتم النّبیّین محمد صلی الله علیه و آلهوآله الطّاهرین والسلام على بقیة اللّه فی الأرضین.
گردهمایى نمایندگان ادیان عالم را كارى شایسته و مبارك مىشمارم و از خداوند متعال توفیق عمل به گفتهها و تداوم تلاش براى بهرهمند كردن بشر از دین الهى را مسئلت مىكنم.
رهبران ادیان، امروز خود را جانشینان پیامبران و دنبالهرو و ادامهدهندگان راه آنان مىشمارند. هدف ادیان چه بوده و پیامبران به مخاطبان خود چه پیامى را از سوى خداوند متعال عرضه كردند؟ پاسخ به این سؤال باید امروز راه و روش همه كسانى كه پرچم ادیان را در دست دارند، روشن سازد. بىشك ادیان، همگى فلاح و رستگارى و نجات انسان را هدف خود ساختند، و هریك به تناسب زمان و مكان و ظرفیت مخاطبان برنامههایى را از سوى خداوند به میان مردم آوردهاند. آنان عموما براى ابلاغ و تحقق بخشیدن به پیام خود متحمل مجاهداتى دشوار و طولانى گشته، نمونههاى ممتازى از فداكارى در راه عقیده و راه خود را در یادها ماندگار ساختهاند. این جهاد و تلاش مؤمنانه براى رستگارى مردم و در راه خدا و عموما در برابر امیال و غرضها یا در برابر جهالتهایى بوده است كه صاحبان اغراض به آن
دامن مىزدهاند. تاریخ جهان و كتابهاى مقدس ادیان سرشار از ذكر این مجاهدتها و تجلیل از آن مجاهدان است. دین خدا رستگارى را براى مردمى خاص، در زمانى خاص و منطقهاى خاص نمىخواهد. آن را بر مردم تحمیل نمىكند و آن را مخصوص بخشى از عرصههاى زندگى آنان نمىداند؛ بلكه همه مردم در همه جا و همه وقت و در زمینه زندگى فردى و اجتماعى خود مخاطب پیامبران خدایند و آنان با جلب ایمان و برانگیختن خِرد و تلاش انسانها هدایت الهى را به آنان هدیه مىكنند و صراط مستقیم به سوى فلاح و صلاح را در برابر آنان مىگشایند.
تجربه قرنهاى اخیر و مخصوصا قرن بیستم ثابت كرد كه پیشرفت علم به تنهایى بشر را به سعادت نمىرساند و سعادت و صلح را به ارمغان نمىآورد. علم وقتى براى جامعه بشرى سودمند است كه با عشق، انگیزه و ایمان همراه شود و این گمشدهها را باید در ادیان جستجو كرد.
شایسته نیست كه برنامه پیامآوران سعادت انسان را منحصر به عمل فردى و رابطه روحىِ او با خدا بپنداریم و عرصه عظیم رابطه انسان با انسان، رابطه فرد با جامعه، رابطه انسان با محیط زیست و تشكیل نظام اجتماعى و سیاسى را از آن محروم بدانیم. از نظر ما همه پیامبران خدا در این خط روشن، راه پیمودهاند و ما به همه پیامبران ایمان و عشق مىورزیم: لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ.(1)
ادیان الهى، دنیا را پرورشگاه آدمى و محل امتحان او مىدانند و منحصرا راه تعالى و معنوى بشر را در بناى دنیایى سالم و به دور از عوارض طغیانها و خودخواهیها و تنگنظریهاى قدرتطلبان و ضعف و جهالت و انفعال كوتهنظران دانستهاند و براى ایجاد چنین دنیایى مجاهدت كردهاند. رها كردن و بىاعتنایى به طبیعت و نیروها و قوانینى كه در آن براى تعالى انسان به ودیعه نهاده شده است، همانند تصرف ظالمانه و فسادانگیز در آن محكوم و مردود است.
1. بقره2، 285.
سلامت محیط پرورش آدمى به معناى آن است كه بشر با خداى خود، با درون خود، با همنوعان خود و با طبیعت پیرامون خود با صلح و سلامت رفتار كند. صلح به این معناى عام یكى از بزرگترین نیازهاى بشر براى رشد و تعالى و رستگارى است. این صلح باید برخاسته از ایمان و اندیشه باشد. انبیا كوشیدهاند این حقیقت را واقعیت ببخشند. محیط سكوت ناشى از زور و رعب و فریبى كه كارگزاران زر و زور در بخشهایى از عالم پدید مىآورند با صلحى كه مبشران رستگارى، انسان را بدان فرا مىخوانند به كلى متفاوت و متناقض است. صلح باید بر مبناى عدالت و با معرفت به كرامت انسان و به دور از اغراض قدرتمداران عالم باشد. تحمیل سكوت و تسلیم بر مردمى كه به دفاع از حق پایمال شده خود برخاستهاند آن صلحى نیست كه پیامآوران صلح آسمانى به آن دعوت كردهاند.
در طول تاریخ همواره قدرتطلبانى كه جز به اشباع هوسهاى سیرىناپذیر خود نمىاندیشیدهاند، خواستهاند از دین و رجال دینى نیز در راه مقاصد سلطهطلبانه خود بهرهكشى كنند. هیچ دین الهىاى این نیرنگ بزرگ را تأیید نكرده است و بسیارى از جنگهاى به ظاهر مذهبى آلوده به چنین سوء نیتى بوده است.
دین در خدمت سیاستهاى سلطهطلبانه قرار نمىگیرد، بلكه حوزه سیاست و اداره امور جوامع بشرى را جزوى از قلمرو خود مىداند و خود در مقام نظام سیاسى متكى به عشق و ایمان مردم با آن سیاستها مبارزه مىكند. بسیارى از ارباب سلطه و سیاستمداران قدرتطلب، دین را از تصرف حوزه سیاست برحذر مىدارند و میان دین و سیاست مرزى عبور ناپذیر تعریف مىكنند. گرچه خود، این مرزبندى را هرگز رعایت نكرده و به حوزه دین دستاندازى و از آن بهرهكشى كردهاند. جهان امروز با مشكل فساد اخلاقى روبهرو است و ادیان
مىتوانند در حل این مشكل قویا چارهساز و راهگشا باشند؛ به شرط آنكه در همه پیكر جامعه حضور و جریان داشته باشند و بتوانند انگیزههاى اقتصادى را كه به فساد اخلاقى دامن مىزنند تطهیر و تعدیل كنند.
امروز دنیا تجربه موفق تشكیل نظام سیاسى بر اساس تعالیم دینى را در ایران اسلامى در برابر چشم خود دارد. بزرگترین چالش جمهورى اسلامى خنثا كردن مشكلاتى است كه از سوى قدرتطلبان بزرگ دنیا بر آن تحمیل مىشود. آنان مایل نیستند در این نقطه از جهان نیز، هیچ مانعى بر سر راه تحمیلها و ستمگریها و افزونطلبیهاى آنان خودنمایى كند.
دوستان و میهمانان! اگر رهبران ادیان الهى مىپذیرند كه در جاى پیامبران نشستهاند، راه روشن آن پیامآوران فلاح و سعادت انسان در برابر آنهاست. این راهى پرتلاش و پر مانع است ولى در عین حال راهى است كه بهجت و رضایت رهرو خود، و در نهایت، رضایت الهى را میسر و محقق مىسازد.
وَلَیَنْصُرَنَّ اللّه مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ وَالْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِین
سیدعلى خامنهاى
اگر تاریكى شب مىدانست كه گرچه جهانگستر است، هیچگاه ماندنى نیست، و در قلب حكومتش نیز ریزنورهایى به نام ستارههاى فروزان و سپس ماه در اشكال مختلف، تاریكى او را زایل مىسازد و پیروزى صبح و طلوع خورشید مغلوبش مىكند، هرگز ریزستارگان را به خود راه نمىداد.
اگر رنگهاى متلوّن و منافق مىدانستند كه سرانجام رنگِ جاویدِ سرخ، رنگ از رُخ آنان گرفته، خود جانشین ایشان مىشود و روزى مىآید كه هیچ رنگى نمىماند ـ زیرا او نیز سرانجام سرخىاش را به سپیده پیروزى واگذار خواهد كرد ـ هرگز سرخى را در جمع خود راه نمىدادند. اگر مكه مىدانست این فرزند یتیم كیست و عاقبت آنها را به كجا مىكشاند، هرگز مهد او نمىشد. اگر صبر مىدانست پیروزى چه شیرینفام است تلخى زودگذر ذائقه را تحمل مىكرد و هرگز بىتابى به خود راه نمىداد. اگر مستكبران جهان ثمره انقلاب اسلامى را مىدانستند، از ابتدا، هرگز این انقلاب را برنمىتافتند و... .
این سخنان، حرف دل محرومان و مستضعفان مسلمان در خطه آرژانتین است كه از زبان یكى از مسئولان رادیو قبله در آرژانتین بازگو شد. آن روز همراه آیتاللّه مصباح براى مصاحبه دو ساعته با رادیو قبله مىرفتیم و مسئول رادیو قبله اعلان كرد:
خورشید دین امروز با شماست، از ایشان بهره ببرید و سؤالات خود را مطرح كنید.
سفر آیتاللّه مصباح به منطقه امریكاى لاتین به یقین بسیار پر بركت بود و نور امیدى را در دل مسلمانان، روشنفكران، دانشگاهیان و حتى علما و اندیشمندان مسیحى تاباند. این سفر با اهداف بلندى صورت گرفت كه بعضى از آنها را مىتوان چنین برشمرد:
1. آشنا كردن جامعه امریكاى لاتین با ابعاد مختلف تفكر اسلامى اعم از الهیات، فلسفه و اخلاق؛
2. تبیین و معرفى بیشتر انقلاب اسلامى ایران، (اهداف و مواضع اصیل و امیدبخش آن)؛
3. تلاش براى اتحاد هر چه بیشتر پیروان ادیان توحیدى تحت لواى توحید و تسهیل راههاى گفتوگو بین پیروان ادیان ابراهیمى؛
4. ترغیب و تشویق مسلمانان به پیروى از دین مبین اسلام و بازگشت به هویت اصیل خویش و هماهنگى و اتحاد بین مذاهب اسلامى و گروههاى مسلمان؛
5. تبیین معارف اهلالبیت علیهم السلام؛
6. پاسخ به شبهات گوناگونى كه بر اثر تبلیغات خصمانه استكبار جهانى درباره اسلام و جمهورى اسلامى در اذهان مردم امریكاى لاتین ایجاد شده است.
آنچه ما را به تنظیم و تدوین این كتاب ترغیب كرد، اهمیت بازتاب این سفر و ضرورت انعكاس آن در داخل كشور و بین قشرهاى مختلف مردم، به ویژه مراكز علمى و دانشگاهى و مسئولان سیاسى و فرهنگى بود. ما باور داریم كه انتشار چنین واقعیتهایى چه به صورت كتاب و چه به صورت فیلم و... مىتواند ثمرات مهم و پرشمارى در برداشته باشد كه برخى از آنها بدین قرارند:
الف. تبلیغ مؤثر و ایجاد علاقه به دین، اخلاق و مسائل معنوى در جامعه، و اثبات برترى اسلام بر سایر ادیان: أَلاْءِسْلامُ یَعْلُو وَلا یُعْلى عَلَیْهِ؛(1)
ب. به كار گرفتن یكى از مهمترین راههاى مقابله با تهاجم ایدئولوژیك و فرهنگى غرب، با توجه به اینكه در این سفر ضعفها، نقایص و كمبودهاى غرب و حتى ارباب كلیسا در زمینه دین و اخلاق به خوبى نمایان گشته و قوت و برترى اندیشه اسلامى به منصه ظهور و بروز رسیده است؛
ج. ایجاد انگیزه در طلاب حوزه و دانشپژوهان، براى تلاش بیشتر و تفقّه در دین و ایجاد آمادگى براى نشر تعالیم اسلام در سطح بینالمللى و عمل به آیه نورانى فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ؛(2)
د. بیدارگرى نسل جوان و دانشگاهى درباره غناى فرهنگى، معنوى و علمى میراث اسلامى و هشدار در زمینه خودباختگى و خودكمبینى و مرعوبیت در برابر اندیشه و فرهنگ غربى؛
و. اطلاع رسانى به علما و بزرگان حوزه درباره نیازهاى فكرى در مقیاس بینالمللى، تا در زمینه تبلیغ اسلام، جهانى بیندیشند و برنامههایى براى نشر دین در فراسوى مرزها طراحى و اجرا كنند.
بخشى از سخنان حضرت استاد مصباح و نیز همراه ایشان، حجتالاسلام و المسلمین محسن ربانى ـ كه در این سفر همه این واقعیتها را از نزدیك مشاهده كردهاند، شاهد این مدعاست. حضرت آیتاللّه مصباح هنگام بازگشت از سفر، در سخنان كوتاهى برخى از نتایج سفر خود را چنین بیان داشتند:
اولین نكته این است كه آنچه در این سفر مشاهده كردم اگر قبل از این سفر مىشنیدم برایم به صورت یك افسانه بود. صحنههایى بود كه نه بنده و نه آقاى
1. محمد بن على بن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 334، باب میراث اهل الملل.
2. «پس چرا از هر فرقهاى از آنان، دستهاى كوچ نمىكنند تا [دستهاى بمانند و] در دین آگاهى پیدا كنند و قوم خود را وقتى به سوى آنان بازگشتند بیم دهند، باشد كه آنان [از كیفر الهى] بترسند؟» توبه9، 122.
ربانى و نه هیچ كس دیگر نمىتوانیم آنها را براى دیگران درست مجسم كنیم؛ حتى اگر فیلمش را هم ببینید باز نمىتوانید حالت خاصى را كه افراد در آنجا داشتند و اظهار مىكردند درست مجسم كنید.
ما معمولاً با افراد گوناگون از صنفهاى متعدد در آنجا ملاقات داشتیم: با رجال كلیسا، رجال مذاهب گوناگون، و همچنین با شخصیتهاى دانشگاهى و سیاسى، و نیز مصاحبههاى رادیویى، تلویزیونى و مطبوعاتى داشتیم. هم دانشگاهیها و هم رجال مذهبى حقیقتا از ما استقبال كردند، حتى مواردى را دیدم كه پیش از آن حتى تصورش را هم نمىكردم و اگر كسى براى من مىگفت باور نمىكردم.
شما در ذهن خودتان مجسم كنید كه مثلاً كشیشى براى ملاقات با اساتید مدرسه فیضیه به قم بیاید. به او چقدر بها داده مىشود و احترام گذاشته مىشود؟ حداكثر آن است كه كسى با او ملاقات مىكند، و از او پذیرایى مختصرى مىكنند. از آن طرف، معاون دانشگاه در یك كشور غیر مسلمان در فرودگاه به استقبال ما آمد و اتومبیل شخصىاش را در اختیار ما گذاشت تا در سطح شهر تردد كنیم و در دانشگاه چندین جلسه سخنرانى براى ما ترتیب داد. این بود رفتار یك استاد دانشگاه مسیحى و معاون دانشگاه با یك روحانى مسلمان ایرانى. در سائوپائولو، كاردینالى در كنار من نشسته بود و در حالى كه با یك دستش دست مرا گرفته و با صمیمیت فشار مىداد دست دیگر را روى قلبش گذاشته بود و مىگفت: «شما در قلب ما جاى دارید» و مدتى دست مرا رها نمىكرد. بعد از جلسه، آن پیرمرد بیرون آمد و تا هنگامى كه سوار ماشین شدیم و رفتیم، ایستاده بود و اظهار محبت مىكرد. كشیش شهر بوینوس آیرس(1) در جلسهاى كه مسلمانها، شیعهها و علویین تشكیل داده بودند شركت كرد و بسیار اظهار محبت نمود و بعد هم از طریق تلفن بارها جویاى حال ما شده و اظهار لطف و محبت كرده بود.
1. Buenos Aires
در مجمع اسقفهاى گوادالپ(1) اسقفى در سخنرانى خود گفت: «ایمان واقعى درغرب وجود ندارد. مردم منطقه به ما اعتمادى ندارند. حرف ما را گوش نمىدهند. این شما هستید كه هم ایمان واقعى دارید و هم توانستید ایمان را با كشوردارى جمع كنید. ما باید بیاییم و از شما یاد بگیریم». اهمیت این سخنان هنگامى روشنتر مىشود كه توجه كنیم وى در جمع اسقفها سخنرانى مىكرد و نه در یك جمع خصوصى. این سخنان هیچ تفسیرى ندارد جز اینكه اینها واقعا احساس مىكنند كلیسا شكست خورده و نمىتواند براى احیاى دین و ایمان مردم و جلوگیرى از مفاسد اخلاقى كارى انجام دهد و تنها امیدشان به اسلام است. البته برخورد ما هم به گونهاى نبود كه آنها را ناراحت كنیم، بیشتر روى موضوعاتى تكیه مىكردیم كه مورد قبول آنان هم بود: دو اصل «مبارزه با الحاد» و «مبارزه با فساد اخلاقى» تكیهكلام ما بود.
آنان چنان محبت مىكردند و گاهى آنقدر مرا در آغوش خود مىفشردند كه این حالت و ارادت را حتى از دوستان كمتر دیدهام. كشیشى در گوادالپ اطراف كلیسا را به ما نشان داد. هنگامى كه مىخواستیم جدا شویم، و در حالى كه از ما فیلمبردارى مىشد، به من گفت: «اجازه بدهید من شما را در آغوش بگیرم»، و با محبت و صمیمیتى خاص براى مدتى مرا در بغل گرفت و گفت: «ما كارى از دستمان برنمىآید. این شما هستید كه باید پرچمدار توحید و مبارزه با فساد اخلاقى و انحراف باشید».
بنده شخصا باور نمىكردم چنین منطقهاى در دنیا وجود داشته باشد كه مردم آن نسبت به اسلام و جمهورى اسلامى ایران اینچنین علاقه داشته باشند؛ ولى این چیزى است كه من با چشم خودم دیدم. شاید باور نكنید. در آخرین شب اقامتمان در بوینوس آیرس، رئیس دیوان عالى استان بوینوس آیرس ـ كه قبلاً رئیس
1. Guadalupe
دانشگاه و حالا هم استاد آن دانشگاه در رشته حقوق بود ـ از بنده دعوت كرد كه درباره حقوق خانواده از دیدگاه اسلام صحبت كنم. سالن از جمعیت پر شده بود و مردم هجوم مىآوردند. او گفت كه در را ببندند تا دیگر همهمه نشود. بیشتر از 90 درصد شركتكنندگان را خانمهاى استاد و دانشجو تشكیل مىدادند. در بحث از حقوق خانواده از نظر اسلام، طبعا مسائل اختلاف حقوق زن و مرد، ارث و چیزهایى از این قبیل مطرح مىشد. خدا لطف كرد كه با بیان و مقدمهاى شروع كردیم و بحث را به گونهاى به پایان رساندیم كه همه آنان تا چند دقیقه كف ممتد مىزدند و خود این استاد كه رئیس دیوان عالى بود نیز كف مىزد. من چند دفعه خواهش كردم كه مرا شرمنده نكنند، ولى تا دقایقى به كف زدن ادامه دادند. این پیرمرد همانجا مرا در آغوش گرفت، معانقه كرد و یك دیپلم افتخار هم امضا كرد و به من داد و گفت: «اى كاش شما چند جلسه دیگر به اینجا مىآمدید و سخنرانى مىكردید».
بسیارى از مردم كه تا آن روز افرادى با شكل و لباس ما ندیده بودند غالبا وقتى ما را مىدیدند مىایستادند و مىخندیدند. آنان كه قبل از جلسه مىخندیدند، بعد از جلسه مىآمدند و مىخواستند دست ما را ببوسند.
در یكى از این صحنهها دختر دانشجویى با فشار از بین جمعیت جلو آمد و مقابل من ایستاد و دست بلند كرده و اجازه صحبت خواست. من پرسیدم چه مىگوید؟ مترجمان گفتند مىگوید: «من نمىدانم چگونه احساس خود را بیان كنم، همین اندازه مىگویم كه خیلى از شما متشكرم».
نتیجهاى كه مىخواهم بگیرم دو نكته مهم است: یكى اینكه همه این كارها را كه فهرست اجمالى آن بیان شد، طلبهاى از قم انجام داده است. پانزده سال پیش جناب آقاى ربانى ـ كه فارغ التحصیل مؤسسه در راه حق بود ـ به آرژانتین رفت و فعالیتهایى كه تاكنون انجام گرفته به بركت تلاشهاى ایشان است. او اسلام را نهتنها در آرژانتین، بلكه در همه كشورهاى اسپانیولى زبان و حتى خود اسپانیا هم
گسترش داده است. در اروپا نیز طلبههایى را تربیت كرده و به شهرهاى مختلف فرستاده است. این دستاورد همت یك طلبه است؛ یعنى گستره كارى است كه یك طلبه مىتواند در دنیا انجام دهد. ایشان یك قدرت استثنایى نداشته است. همت و اخلاص است كه چنین صحنهها و چنین بینشى را در باب اسلام و جمهورى اسلامى به وجود آورده است.
بنابراین اولین نكته این است كه بدانید هر كدام از شما مىتوانید چنین كارى انجام دهید. اگر همت كنید و اخلاص داشته باشید خدا هم كمك مىكند، به كارتان بركت مىدهد و قلب مقدس امام عصر(عج) از شما خوشحال و خشنود مىشود؛
دوم اینكه با این زمینه پذیرشى كه در همه قشرهاى مردم جهان، از رجال مذهبى تا قشر دانشگاهى و سایر مردم وجود دارد، مسئولیت ما چندین برابر مىشود. در این مدت افراد پرشمارى در نتیجه تبلیغات صحیح در این كشورها مسلمان شدند. افرادى مثل آقاى خولیان زاپاتا (علىرضا) كه یك جوان دانشگاهى است و پنج سال است كه مسلمان شده است. ایشان چند ماه در خدمت آقاى ربانى بوده و تا حدى معارف اسلامى را یاد گرفته است و الان در دانشگاههاى كلمبیا و دیگر مراكز علمى، از ایشان براى سخنرانى دعوت مىكنند. او به زور در این اماكن حاضر نمىشود و خودش را به مردم تحمیل نمىكند، بلكه دانشگاهها از ایشان دعوت مىكنند و حاضرند براى این كار مخارج سنگینى را متحمل شوند. میزان تحصیلات دینى او به مقدار چند ماهى است كه در خدمت آقاى ربانى بوده، البته مطالعات زیادى دارد، بسیار فعال است و یك انرژى فشرده به نظر مىآید. وى برنامههاى متعددى براى بنده مىگذاشت. گاهى از صبح تا ظهر، چهار یا پنج برنامه از مصاحبه رادیویى، ملاقات با نمایندگان مجلس گرفته تا سخنرانى در دانشگاهها و پرسش و پاسخ ترتیب مىداد و اظهار مىداشت اگر شما بمانید و بتوانید، من در 60 دانشگاه برایتان برنامه مىگذارم.
در كوبا ـ كه یك كشور ماركسیستى است و دهها سال زحمت كشیدهاند تا دین را به كلى از این جامعه حذف كنند و تا اندازه زیادى هم موفق شدهاند ـ یك استاد دانشگاه دو مرتبه در مقابل من زانو زد، دست مرا بوسید و گفت: «براى پدر و مادر من دعا كنید، خواهش مىكنم یك قرآن به زبان اسپانیولى به من بدهید». او چه چیز از ما مىخواست و ما چه داشتیم كه به وى بدهیم؟ این استاد دانشگاه در برابر معاون دانشگاه ـ كه یك خانم ماركسیست بود ـ و اساتید دیگر با حرارت از اسلام و ایران تعریف مىكرد و هنگامى كه مىخواست از امام سخن بگوید احساساتى شده بود و دیگر نمىتوانست خودش را كنترل كند. او مىگفت: «درباره یك شخصیت معمایىِ اسرارآمیز مىخواهم تحقیق كنم».
همه مقامات مختلف دانشگاهى و كلیسایى كه ما ملاقات كردیم به امام عشق مىورزیدند، او را مظهر اخلاص مىدانستند، و به خاطر او به اسلام علاقهمند شده بودند، و در بین فرقههاى اسلامى به تشیع علاقهمند شده بودند؛ چون باور كرده بودند كه او براى خودش كار نمىكرد. وقتى یك مسیحى و یك كاردینال به امام خمینى اظهار محبت مىكند، این را چگونه مىتوان تفسیر كرد؟
البته در كشورهاى دیگر هم كم و بیش همین احساسات وجود دارد، اما حقیقت این است كه من با اینكه به كشورهاى زیادى سفر كردهام، ولى هیچ كجا این صحنهها را ندیده بودم. مردم آنجا مردمى هستند با فطرتهاى سالم كه هر چه در دلشان هست خیلى صاف مىگویند. اگر چیزى را قبول دارند، مىگویند قبول داریم، و اگر قبول ندارند، مىگویند قبول نداریم. با وجود تفاوتهاى فرهنگى جدى میان آداب و رسوم آنان با آموزههاى اسلامى به خصوص در زمینه مسائل مربوط به زنان، وقتى ما درباره این مسائل صحبت مىكردیم و از آنان انتقاد كرده، یا محكومشان مىكردیم، با چه شور و شعفى كف مىزدند و اظهار محبت مىكردند.
یك دانشجوى مسیحى با یك دانشجوى یهودى، در سخنرانى گوادالپ شركت
داشتند. اول دانشجوى یهودى صحبت كرد و بعد دیگرى كه مسیحى بود گفت: «من تملق نمىگویم، در مقابل شما داعى ندارم تملق بگویم، ولى در این دو شب كه در این كالج صحبت كردید من در شما نور خدایى مىبینم». از این تعبیرات فراوان بود؛ حتى بعضى كشیشها و اسقفها مىگفتند: «خدا شما را براى احیاى دینش به اینجا فرستاده است».
این عرایض فقط ابلاغ پیامى بود كه حاصل دریافتهاى بنده از این سفر است. از خدمت عزیزان تقاضا مىكنم كه اولاً قدر اسلام را بدانید و ثانیا بررسى كنید كه چقدر زمینه فعالیت در جهان وجود دارد، و چه تكالیف بزرگى بر دوش ماست.
حجت الاسلام و المسلمین ربانى در پایان ارائه گزارش این سفر مىگوید:
این تنها خلاصهاى از ملاقاتها و دیدارهاى انجام شده بود كه بعضى از آنها شاید از قلم افتاده باشد. مهم این است كه به نظر من، آغوش دانشگاههاى جهان به روى حوزه علمیه باز است؛ رادیو و تلویزیون آنها به حوزه علمیه چشم دوختهاند و كشیشها و مراكز الهیاتشان آمادگى دارند كه با ما كار كنند. اینجاست كه وظیفه ما سنگین مىشود و امیدواریم خداوند به همه ما توفیق عنایت كند كه وظیفه خود را بشناسیم به تكلیف خویش عمل كنیم.
آشنایى با امریكاى لاتین به ویژه از نظر فرهنگى ـ اجتماعى، اولین گام براى ورود به این بخش از نوشتار است. حجتالاسلام و المسلمین محسن ربانى ـ كه سالیان درازى در این منطقه حضور داشته و خدمات دینى و فرهنگى بسیارى ارائه كرده است ـ در این باره مىگوید:
چهارده سال پیش، وقتى كه اینجانب عازم منطقه امریكاى جنوبى بودم، هیچ گاه به ذهنم خطور نمىكرد كه مدتى طولانى در یك كشور كفر باقى بمانم؛ كشورى
كه به تعبیر خود مردم آرژانتین «فیندِل موندو»(1)، یعنى پایان دنیاست. براى رفتنبه آن منطقه حدود 36 ساعت، با مقدمات سفر، وقت لازم است و پرواز مستقیم به آرژانتین از اروپا تقریبا 14 ساعت طول مىكشد و راه بسیار طولانى است. شاید ما كه در ایران و آسیا زندگى مىكنیم تصور كنیم امریكاى جنوبى منطقهاى بسیار عقب افتاده است؛ منطقهاى كه در آن فقط حشیش و هروئین و مواد مخدر وجود دارد، و بیشترین موفقیت این منطقه در ورزش فوتبال است. ولى منطقه امریكاى جنوبى منطقه بسیار عظیمى است، ملتى باصفا و باخلوص، ولى از نظر فرهنگى عقبمانده دارد. آنان به امریكا وابستهاند و تحت تبلیغات امریكاى شمالى قرار دارند.
مدتى كه ما در آنجا بودیم، با توفیقات الهى و عنایات امام عصر علیه السلامو كمك دوستانى كه با من بودند، كارهاى مختصرى انجام دادیم. از جمله اینكه تعدادى از طلاب از تمام مناطق اسپانیولى زبان، از اروپا گرفته تا كشورهاى امریكاى جنوبى، به ایران آمده و درس مىخوانند و برخى از آنان معمم شده و برگشتهاند و الان مشغول كار و فعالیتاند. مراكز فرهنگى در اكثر كشورهاى منطقه مثل كلمبیا، شیلى و خود آرژانتین تشكیل شده و حدود 70 جزوه و كتاب درباره «مكتب اهلبیت علیهم السلام» به زبان اسپانیولى چاپ گردیده و مراكزى براى جمهورى اسلامى كه پایگاه اسلام است، خریدارى شده كه از آن جمله مسجدالتوحید و مدرسه فاطمهالزهرا علیهاالسلامدر آرژانتین را مىتوان نام برد. ایستگاه رادیویى «ایمان» كه در همین سفر، به دست حضرت آیتاللّه مصباح افتتاح شد، تأسیس و راهاندازى برنامه رادیویى قبله، و انتشار چهار مجله به زبان اسپانیولى از جمله این فعالیتهاست. بعضى از این مجلات به صورت فصلنامه و بعضى سالنامه است. دو عنوان از این مجلهها موفقتر بوده و مرتب به چاپ رسیده كه یكى از آنها مجله كوثر است كه براى خانمها به زبان اسپانیولى چاپ مىشود و دیگرى مجله ثقلین
1. Findel mundo
است كه یكى از برادران عزیز آرژانتینى سردبیر آن است. مجله دیگرى به نام اِل مِنْسِخ دِل اسلام(پیام اسلام)(1) كه علمى ـ فرهنگى است و یك مجله به ناماِل كِمینو دِلا فلىسیداد (راه خوشبختى)(2) براى كودكان منتشر مىشود.
آقاى ربانى انگیزه سفر به امریكاى لاتین را چنین بیان مىكند:
ما به این نتیجه رسیدیم كه مناسب است در این مقطع زمانى یكى از بزرگان و متفكران را كه دردآشناى جامعه اسلامى و مسلمین بوده، به رشد اسلام در همه جوامع توجه دارد، دعوت كنیم. بر این اساس از حضرت آیتاللّه مصباح تقاضا كردیم و ایشان با وجود كارها و مشكلاتى كه داشتند جواب مثبت دادند و موفق به فراهم ساختن مقدمات سفر شدیم.
براى اینكه این سفر موفقیتآمیز باشد، جزوهاى را با بیوگرافى حضرت آیتاللّه مصباح و مقدمهاى درباره فلسفه در اسلام در چند هزار نسخه چاپ كردیم و در اختیار تمام مراكز فرهنگى، دانشگاهها، سفارتخانهها و مراكز دیگرى كه باید به آنها اطلاعرسانى مىكردیم و رادیو و تلویزیون قرار دادیم. همچنین متن این جزوه و برنامه سفر را در بعضى روزنامههاى محلى چاپ كردیم؛ از جمله روزنامه مؤذن كه روزنامه مركز علمى و فرهنگى مسجد التّوحید در آرژانتین است.
1. مكزیك
عالىجناب اسقف اعظم كلیساى باسیلیكا گوادَلوپِه(3) در پاسخ سخنان استاد مصباح بیان داشت:
1. El mensaje del islam
2. El camino de la felicidad
3. Basilica Guadalupe
ما راهى جز پیروى از شما نداریم؛ در غرب خبرى نیست و غرب هیچگاه به خدا ایمان نیاورده است. دین اسلام دینى فطرى و متناسب با زمان و مكان است.
2. كوبا
استاد تاریخ دانشگاه هاوانا در كوبا بیان داشت:
من همیشه دوست داشتم درباره سه شخصیت تحقیق كنم:
1) حضرت محمد صلی الله علیه و آله و دین اسلام؛
2) عمرخیام؛
3) شخصیت عظیم و بزرگ حضرت امام خمینى قدس سره كه برایم یك معماست.
این استاد تاریخ و عضو هیئت رئیسه دانشگاه هاوانا بعد از راهنمایى استاد مصباح در بازدید از دانشگاه، به هنگام خداحافظى ناقوس را به صدا درآورد و گفت: «ما امیدواریم كه صداى اسلام را اینجا بشنویم». وى خطاب به استاد مصباح اظهار داشت: «شما پارهاى از قلب من هستید» و دو بار با كمال تواضع در برابر استاد زانو زد و در پایان، قرآنى به زبان اسپانیولى درخواست كرد.
3. كلمبیا
در اجتماعى كه در آن بیش از پنجاه روحانى و كشیش مذهبى حضور داشتند، حاضران بعد از صحبتها و سخنان عمیق و مستدل استاد، تحت تأثیر قرار گرفتند و زمانى كه استاد به تمامى پیروان ادیان توحیدى پیشنهاد كردند تا در برابر جریان الحاد و فساد اخلاقى یك جریان قوى فلسفى، علمى و فرهنگى را راهاندازى كنند و جبهه دین را در برابر كفر تقویت نمایند، با استقبال از این پیشنهاد، بیانات استاد را تأیید كردند.
4. كلمبیا
مسئول برنامه رادیو تودلر(1) كلمبیا گفت: «جوابهاى دانشمندان اسلامى همیشه براى شنونده منطقى و راهگشا بوده است».
1. Todelar
5. برزیل
دكتر پابلو(1) معاون رئیس دانشگاه مىگفت: «به عقیده من همیشه مكتب تشیع دراسلام پویایى و خلوص و صفاى خاصى داشته است».
6. برزیل
عالىجناب كاردینال، نماینده پاپ، با شور و اشتیاق از ایران سخن مىگفت و عشق و علاقهاش را به امام خمینى رحمۀ الله ابراز مىكرد. او مشرقزمین را مركز اشراق و نور معرفى كرده، از استاد دعوت به عمل آورد تا در منزل او حضور یابند و تا پایان جلسه با احترام دست در دست استاد داشت.
7. شیلى
معاون رئیس دانشگاه و عضو هیئت رئیسه اظهار داشت: «ما مىخواهیم در دانشگاه خود همه علوم انسانى را دایر كنیم و در این راه به علوم مشرق زمین، به ویژه كمكهاى علمى جمهورى اسلامى، به شدت نیازمندیم».
8. آرژانتین
عالىجناب اسقف اعظم ارامنه تأكید كرد: «جمهورى اسلامى پناهگاه مستضعفان و محرومان است».
9. آرژانتین
محسن على فجر، مسئول رادیو قبله، در شروع برنامه رادیو اعلام كرد:
«امروز روزى است كه خورشید دین بر ما درخشیدن گرفته است. اگر همیشه خورشید در روز طلوع مىكرد، امروز خورشید دیگرى در مركز علویها در شب خواهد درخشید».
1. Pablo
قابل ذكر است كه در آن شب مجلس بسیار عظیمى برگزار شد كه در آن جلسه ضمن حضور همه مسلمانان ـ اعم از سنى و شیعه ـ نماینده شهردار پایتخت نیز حضور داشت، و رئیس مجلس ملى از اینكه نتوانسته است در جلسه شركت نماید پوزش طلبید، و نماینده اسقفهاى بوینوس آیرس خیلى اظهار خوشحالى مىكرد و تا آخرین لحظه حضور استاد در جلسه حاضر بود.
1. دعوت به مبارزه با الحاد و بىدینى كه امروزه در جهان رایج شده و جوامع را به طور جدى تهدید مىكند؛
2. دعوت به مبارزه با فساد اخلاقى كه مؤثرترین حربه شیطان بزرگ براى به انحطاط كشیدن جوامع بشرى است؛
3. دعوت به همكارى عمیقتر بین اسلام و مسیحیت؛ در راستاى دو هدف والا؛
4. دعوت به تلاش براى تقویت بنیان خانواده در راستاى اصلاح جوامع بشرى؛
5. عرضه فلسفه و عرفان اسلامى؛
6. عرضه افكار و عقاید منطقى و مستدل اسلامى؛
7. ارائه اسلام و انقلاب اسلامى به منزله راه حل كارآمد براى معضلات امروز بشر؛
8. دعوت به مبارزه پىگیر و اساسى با تهاجم فرهنگى غرب، علیه ملتهاى محروم جهان.
1. آیا اسلام نقشى براى زن در جامعه قایل است؟
2. چرا زنان كمتر از مردان ارث مىبرند؟
3. آیا حجاب و پوشش زن مانع آزادى او نیست؟
4. آیا زنان در جمهورى اسلامى از حقوق خود بهره مىبرند؟
5. نقش زن در انقلاب اسلامى چیست؟
6. آیا حكم اعدام سلمان رشدى به فتواى امام خمینى قدس سره، مخالف آزادى نیست؟ چگونه شما مىتوانید از آزادى عقیده و بیان در اسلام صحبت كنید در صورتى كه علیه روشنفكران و متجددان حكم اعدام صادر مىكنید؟
7. آیا اقلیتهاى مذهبى در ایران آزادى عمل دارند؟
8. چرا در عربستان اجازه ساختن كلیسا داده نمىشود؟
9. نظر شما درباره بنیادگرایى اسلامى چیست؟
10. قتل و كشتارى كه از طرف بنیادگرایان انجام مىگیرد و بعضى از روحانیان مسیحى به دست آنان كشته شدهاند، چگونه توجیه مىشود؟
11. آیا حكومت ایران كه تحت ولایت فقیه اداره مىگردد یك حكومت تئوكراسى است؟! این نوع حكومت كه در آن ولى فقیه حاكم مطلق است چگونه مىتواند با دموكراسى سازش داشته باشد؟
12. آیا ولایت فقیه به معناى حكومت استبدادى نیست، همانطور كه در قرون گذشته در مسیحیت این چنین بوده است؟
13. عرفان اسلامى چیست و چگونه مىتوان از این طریق راه تكامل را پیمود؟
14. سیستم اقتصاد اسلامى چگونه است؟
15. سیستم بانك بدون ربا را چگونه مىتوان به مرحله اجرا رسانید؟
16. آیا حزباللّه و آنچه انجام مىدهد مورد حمایت شماست؟
17. آیا در ایران احزاب گوناگون وجود دارد؟
18. آیا حدودى مانند قطع دست دزد و حكم اعدام كه در اسلام آمده است، قوانین بسیار مشكل و خشونتآمیز نیست؟
19. آیا پیامبران الهى مثل حضرت عیسى علیهالسلام مورد قبول شما هستند؟
20. مسئله تعدد زوجات را چگونه در دنیاى مدرن مىتوانیم قبول كنیم؟
در مجموع، دانشگاههاى اسپانیا، مكزیك، كلمبیا، برزیل، شیلى و آرژانتین پیشنهادهاى مشابهى داشتند كه اساسىترین آنها از این قرارند:
1. برنامهریزى آموزشى براى كرسیهاى(1) اسلامشناسى؛
2. تبادل استاد و دانشجو؛
3. ایجاد كرسى زبان فارسى؛
4. تبادل هیئتهاى تحقیقاتى و مطالعاتى؛
5. تبادل اطلاعات علمى؛
6. برگزارى كنفرانسها و سمینارهاى مشترك درباره موضوعات گوناگون اسلامى به ویژه موضوعاتى كه در زمینه آنها شبهاتى وجود دارد.
انقلاب اسلامى روزنه امید مستضعفان، آتشفشان قهر ملتها علیه ظلم و ستم، الهامبخش قلوب حقپرستان جهان، پایگاه و پناهگاه محرومان و پابرهنگان، و احیاگر دین و اخلاق در صحنه جهان امروز است؛ جهانى كه مشحون از مفاهیم و اعمال ضددینى شده و دنیایى كه در آن ارزشها وارونه گردیده است. آنچه رنگ دین و اخلاق دارد عقبماندگى و ركود تلقى گردیده، آنچه فساد و ابتذال است، فرهنگ و تمدن و پیشرفت شمرده مىشود.
به راستى امروزه نهتنها مردم از نابودى ارزشها به ستوه آمدهاند، بلكه روشنفكران
1. Cursos
متعهد و بسیارى از مسئولان كلیساهاى كاتولیك ـ كه روزگارى همه امریكاى جنوبى را زیر سلطه فرهنگى دینى خویش درآورده بودند ـ مستأصل شده، به دنبال مكتبى مىگردند كه طرحهایى جدید براى نجات ایمان مردم ارائه دهد. آنان با وجود اینكه ترس خود را از قدرت روزافزون اسلام پنهان نمىكنند، در بحران هویتى كه امروز به آن مبتلا شدهاند چارهاى جز نزدیك شدن به تفكر انقلابى اسلام و شناخت راه امام خمینى نمىبینند.
در چنین موقعیتى یكى از نخبگان جهان اسلام، استاد گرانقدر و حكیم فرزانه، حضرت آیتاللّه مصباح یزدى به اسپانیا و كشورهاى امریكاى لاتین سفر كردند و در این مسافرتِ یكماهه عطش و علاقه مردم و نخبگان این كشورها را به اسلام و انقلاب اسلامى از نزدیك مشاهده كردند.
كلیساها، رادیو تلویزیون، مطبوعات و به خصوص مراكز علمى ـ فرهنگى و دانشگاهها كه تا مدتى پیش حتى نام اسلام را نشنیده بودند یا اگر اطلاعى داشتند، تحت تأثیر شدید تبلیغات استكبار جهانى بودند، هم اكنون چشمانِ اندیشه خود را به روى تفكر اسلامى گشودهاند و ضرورت نزدیكى به این كانون عرفان، معنویت و عشق به خدا و خلق خدا را احساس مىكنند. استادان فلسفه و الهیات دانشگاه مادرید، پایتخت اسپانیا، در دیدار با استاد آمادگى خود را براى همكارى و تبادل استاد و دانشجو اعلام كردند.
در سرزمین اسپانیا نشانههاى بازگشت به هویت از دست رفته، یعنى اسلام و دین الهى، به وضوح مشاهده مىشود. بنیاد فرهنگى روژه گارودى، «دبیر كل سابق حزب كمونیست فرانسه»، در هر روز هزاران نفر را با اسلام آشنا مىسازد. با برنامهریزى منظم این مركز، افراد پرشمارى با تمدن اسلامى آشنا شده، گوشههایى از حقایق اسلام را دریافت مىكنند. بنیاد با كوششى وصفناپذیر در راه تبلیغ اسلام تلاش مىكند، به طورى كه همسر روژه گارودى ـ كه همكارى نزدیكى با وى در اداره مؤسسه دارد ـ در
این باره مىگوید: «ما مردم را دوباره به اسلام دعوت نموده، از هیچ تلاشى در این باره فروگذار نمىكنیم». استاد كمونیست دیروز، امروز در غرب پرچم لا اله الا اللّه را به اهتزاز در آورده و علیه شیطان بزرگ و اسرائیل غاصب تلاش مىكند و عملاً با ایجاد یك بنیاد فرهنگى و حتى تزیین خانه شخصى خود به آیات قرآنى و پیروى از روش زندگى اندلسى در مسیر آشنا كردن مردم مغرب زمین با مظاهر اسلامى گام برداشته است.
در شهرهاى دیگر اسپانیا مثل سویا(1) (اشبیلیه) و گرانادا(2) (قرناطه)، گرایش روزافزونمردم به اسلام به روشنى احساس مىشود و در صورتى كه مسلمانان به وظایف الهى خود عمل كنند یقینا ما به زودى شاهد پیروزى نهایى اسلام خواهیم بود؛ البته اگر شعار ما همان شعار مسلمانان صدر اسلام باشد؛ آنان كه لا غالِبَ إِلاَّ اللّه را شعار خود قرار داده بودند و پیروزى را نه به خود، بلكه در همه زمینهها به خدا نسبت مىدادند.
آنچه در این سفر اهمیت والاترى دارد، ورود استاد به منطقه امریكاى جنوبى است؛ قارهاى كه چند قرن پیش استعمارگران اسپانیا با همراهى مبشران مسیحى در آن به غارت منابع و اموال و قتل نفوس پرداختند و هزاران انسان بومى سرخپوست را قتل عام كردند و هدفى جز یافتن طلا و بردن غنایم و غصب سرزمین آنان نداشتند. سفر استاد به این قاره براى انجام وظیفه و آشنایى مردم آن سرزمین با مكتب پیامبران الهى و اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام است. هنگام ورود به مكزیك، مصاحبه تلویزیونى كانال بینالمللى مكزیك، كه مهمترین كانال امریكاى جنوبى است، با حضرت استاد انجام مىگیرد، و قشرهاى مختلف مردم با استقبال فراوان پاى صحبتهاى استاد نشستهاند و برنامه از طریق رسانهها براى هزاران انسان علاقهمند و تمامى مردم امریكاى جنوبى پخش مىگردد.
در دیدار استاد با نمایندگان ادیان الهى در این كشور، نهتنها نماینده پاپ بلكه نماینده یهودیان و فرقههاى مختلف مسیحیت نیز حضور دارند. البته افرادى نیز سؤالاتى
1. Sevilla
2. Granada
مغرضانه در زمینه بنیادگرایى مطرح مىكنند؛ ولى در نهایت با سخنان مستدلّ استاد، سر تعظیم فرود مىآورند.
در مركز مقدس گوادَلوپِه(1) مكزیك در حالى كه تعداد فراوانى از اسقفهاى مسیحى وخانمهاى راهبه نیز شركت كردهاند، پس از سخنان استاد، یكى از اسقفها از جا برخاسته، جملاتى را در تأیید بیانات استاد درباره لزوم همكارى بین پیروان ادیان الهى براى مقابله با الحاد و بىدینى بیان كرده، مىگوید:
«در غرب خبرى نیست، غرب هیچگاه به خدا ایمان نیاورده است. ما شجاعت شما را تحسین مىكنیم و تناسب بین دین اسلام و زمان و مكان را مىبینیم. ما باید شما را الگو قرار دهیم و از تفكر شما تبعیت كنیم. ما آمادگى خود را براى همكارى اعلام مىداریم».
در این جلسه یك كشیش اسپانیایىتبار مىگوید: «وقتى به آنچه براى مردم مىگوییم عمل نمىكنیم و آنچه بر زبان مىآوریم بدون استدلال و به دور از منطق است، چگونه مىتوانیم توقع پیروى مردم را داشته باشیم؟!»
در كوبا با اینكه دولت از دین گریزان است، دانشگاه، مردم و اساتید نهتنها گریز و ترسى از دین ندارند، بلكه استاد تاریخ دانشگاه هاوانا با خضوع تمام، امید شنیدن نداى اسلام را به جاى صداى ناقوس دارد و داشتن یك قرآن به زبان اسپانیایى را آرزو مىكند. وجود امام خمینى قدسسره براى او یك معماست و مىخواهد درباره شخصیت والاى او و انقلاب اسلامى تحقیق كند.
در كلمبیا برنامهها بسیار فشرده است. دانشگاههاى متعددى منتظر استفاده از سخنرانیهاى استادند. مسئول مركز فرهنگى اسلامى به درخواست استاد فقط چند سخنرانى در مهمترین دانشگاهها را قبول مىكند و از بقیه عذرخواسته، قبول دعوت آنها را به سفرهاى بعدى واگذار مىكند. با وجود این رادیو، تلویزیون و بقیه مراكز با اعلام
1. Guadalupe
آمادگى و اصرار، مصاحبههاى متعددى با استاد برگزار مىكنند. نمایندگان مجلس از حضور استاد ابراز خوشحالى مىكنند، و عالىجناب، كاردینال پایتخت كلمبیا، براى همكارى اعلام آمادگى مىنماید، و استاد در جمع روحانیان مسیحى نیز سخن مىگویند. بیش از 50 اسقف و كشیش در مقابل استاد مصباح مىنشینند و سخنان او را مىشنوند و آنها را تصدیق و تأیید مىكنند.
معاون مهمترین دانشگاه كاتولیك برزیل شخصا در فرودگاه به استقبال استاد آمد و همان شب با دعوت از رئیس دانشگاه و اساتید فلسفه و الهیات در منزل خود، برنامه سخنرانیهاى استاد در دانشگاهها و مراكز فرهنگى، و نیز دیدار از دانشگاه كاتولیك را برنامهریزى كرد. این همه، نشانه آمادگى دانشگاهها و روشنفكران این كشورها براى شنیدن پیام اسلام است.
در شهر سائوپائولو(1)، نهتنها دانشگاهها و مراكز علمى خواستار اقامت بیشتر استاد وبرگزارى جلسات سخنرانى معظمله بودند، بلكه سخنان ایشان در جمع عمومى مردم نیز با استقبالى كمنظیر مواجه شد. در شیلى، دانشگاهها خواستار تسریع در تبادل علمى و فرهنگى بودند تا تشنگان حقیقت بتوانند از آموزههاى اسلام و عرفان اسلامى بهره ببرند. در بوینوس آیرس(2)، جامعه اعراب به طرز بىسابقهاى از جلسات استاد مصباحاستقبال كردند، و در مركز علویها، نهتنها مسلمانان بلكه نمایندگان ادیان و مذاهب مختلف و سیاسیون براى استماع فرمایشات ایشان گردآمده بودند. آقاى شیخ عبدالكریم، مدیر مسجد التوحید، این شب را شبى فراموش ناشدنى خواند.
به امید روزى كه شاهد گسترش اسلام در سرتاسر گیتى و تحقق پیشبینى حضرت امام خمینى قدسسره باشیم كه فرمودند: «اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را یكى پس از دیگرى برطرف، و سنگرهاى كلیدى جهان را فتح خواهد كرد».(3)
1. Sao Paulo
2. Buenos Aires
3. صحیفه نور، ج20، ص118، پیام حضرت امام رحمۀ الله به زائران بیتاللّه الحرام، 1366/05/06.
سفر پر بركت آیتاللّه مصباح از بیست و هشتم مرداد ماه هزار و سیصد و هفتاد و شش آغاز شد و به مدت یك ماه، یعنى تا بیست و نهم شهریور ماه ادامه یافت. این دیدار از اسپانیا آغاز و به آرژانتین ختم گردید، و در این میان كشورهاى زیر به ترتیب مورد بازدید قرار گرفت:
1. اسپانیا (España)،
2. مكزیك (México)،
3. كوبا (Cuba)،
4. كلمبیا (Colombia)،
5. برزیل (Brazil)،
6. شیلى (Chile)،
7. آرژانتین (Argantina).
ما نیز در گزارش جریان این سفر همین ترتیب را رعایت مىكنیم و مىكوشیم تا قدم به قدم جزئیات برنامهها، سخنرانیها و دیدارهاى استاد در این كشورها را براى خوانندگان محترم بازگو كنیم.
در پایان، ذكر چند نكته ضرورى به نظر مىرسد:
الف. همان گونه كه پیش از این گفته شد، حجتالاسلام و المسلمین آقاى ربانى در تمام سفر، همراه آیتاللّه مصباح بوده است و ما نیز اكثر مطالب را از زبان ایشان گزارش مىكنیم؛
ب. جهت رعایت اختصار در اكثر موارد از آیت اللّه مصباح با عنوان استاد و یا حضرت استاد نام مىبریم؛
ج. ممكن است بعضى از سخنرانیها و صحبتهاى استاد تاكنون به دست ما نرسیده باشد. در صورت دستیابى به هر گونه متن، نوار یا مطلب جدید، آن را در چاپهاى بعد در اختیار خوانندگان محترم قرار خواهیم داد.
آشنایى با اسپانیا(1)
اسپانیا با 782/504 كیلومتر مربع مساحت، پنجاه و دومین كشور جهان از نظر وسعت است. این كشور در جنوب غربى قاره اروپا واقع شده و بالغ بر 85% از كل شبه جزیره «ایبریا»(2) را به خود اختصاص داده است. این شبهجزیره در نیمكره شمالى واقع شده و نصف النهار مبدأ (گرینویچ) از شرق آن مىگذرد. كشور اسپانیا از طرف مغرب با كشور پرتغال، از شمال شرق با فرانسه و دوكنشین آندورا، و از جنوب با جبلالطارق همسایه بوده، دریاى مدیترانه در شرق و جنوب شرقى، و خلیج بیسكاى در شمال و شمال غربى آن قرار گرفته است. پایتخت اسپانیا شهر مادرید است كه تقریبا در مركز جغرافیایى این كشور واقع شده است.
بر اساس نتایج سرشمارى مارس 1991 میلادى، از 268/872/38 نفر جمعیت اسپانیا 446/036/19 نفر مرد و 822/835/19 نفر زن بودهاند. براساس همین سرشمارى، متوسط تراكم جمعیت اسپانیا 77 نفر در كیلومترمربع است كه 91% آنان در شهرها و شهركهاى بزرگ و بقیه در روستاها زندگى مىكنند. نژاد مردم اسپانیا سفید و 73% از تیره كاستیل، 18% كاتالان، 6% گالیسین، 5/1% باسك، و كمتر از 1% والنس و اندلس هستند. مهمترین زبان رایج در سرتاسر اسپانیا و به عبارتى زبان رسمى آن كشور زبان كاستیژانو یا همان زبان اسپانیولى مدرن و استاندارد است كه بیش از 70% مردم به آن تكلم مىنمایند و با خط لاتین نوشته مىشود.
1. España
2. Iberia
اسپانیا به منزله یكى از كشورهاى كهن اروپا، از اواخر قرن پانزدهم تا قرن نوزدهم به دست قدرتمندترین امپراتورى عصر خود اداره مىشد. امروزه هیجده كشور امریكاى لاتین به زبان اسپانیولى تكلم مىكنند و از فرهنگ آن متأثرند. از نظر موقعیت جغرافیایى، كشور اسپانیا به دلیل قرار گرفتن بین قارههاى آفریقا و اروپا و در اختیار داشتن كلیه راههاى ورودى به آبهاى مدیترانه از طریق اقیانوس اطلس و نزدیكى با منطقه جبلالطارق اهمیت استراتژیكى خاصى دارد.
اسپانیا به تبع موقعیت جغرافیایى خود و ورود ملّیتهاى مختلف به این خطّه، از خصوصیات مختلف فرهنگى این ملل، و از جمله مذهب آنها تأثیر پذیرفته است. فتح اسپانیا به دست رومیان، مذهب اساطیرى روم باستان را به اسپانیا آورد و با مسیحى شدن امپراتور، مسیحیت تا دورافتادهترین نقاط امپراتورى گسترش یافت. عبور مسلمانان از جبلالطارق در سال 711 م. جاى پایى براى اسلام در غرب اروپا باز كرد كه به زودى تقریبا تمامى شبهجزیره ایبریا را در برگرفت. گفتنى است آثار حكومت مسلمانان در قرطبه هنوز هم بر جاى مانده است. اما خروج آخرین بازماندگان حكومت مسلمانان در سال 1492 م. از جنوب اسپانیا، این كشور را به پایگاه كاتولیكها در غرب اروپا مبدل ساخت، و به همراه توفیق اسپانیا در گشودن مرزهاى جدید جغرافیایى، از این كشور تصویرى به عنوان مدافع و گسترش دهنده مسیحیت در نیمكره غربى ایجاد كرد؛ تصویرى كه تا سالها حفظ شد.
اسلام، پس از مسیحیت، بزرگترین اقلیت دینى در اسپانیاست و پیروان این دین در این كشور تا مرز 450 هزار نفر اعلام شده است، 10% این تعداد اسپانیایى و بقیه مهاجرانى هستند كه از كشورهاى افریقایى، خاورمیانه، و آسیاى جنوب شرقى به این كشور مهاجرت كردهاند و مجموعا حدود 1% از كل جمعیت اسپانیا را تشكیل مىدهند كه در قالب نوزده گروه اهل سنت و شیعه مشغول فعالیتاند.
قبل از سال 1975 م. اثرى از حضور و فعالیت مسلمانان در جامعه اسپانیا نبود. به دنبال
مرگ فرانكو و تغییر نظام حاكم بر اسپانیا، و بر اثر ورود دانشجویان عرب و مهاجرت اتباع كشورهاى اسلامى، به تدریج موقعیت مسلمانان در این كشور تغییر كرد و جمعیت آنان رو به افزایش گذاشت، و تعدادى از مردم كشورهاى اسلامى، به ویژه كشورهاى عربى، مركز فعالیتهاى خود را به اسپانیا منتقل كردند. مسلمانان با تأسیس مراكز دینى و فرهنگى گرد هم آمدند تا در فعالیتهاى مذهبى و فرهنگى به یكدیگر كمك كنند و هویت اسلامى خود و نسلهاى جدید را مستحكم سازند. امروزه آمار این مراكز به حدود سیصد مركز رسیده است كه مهمترین آنها از این قرارند:
1. جمعیت اسلامى اسپانیا: دفتر مركزى آن در مادرید واقع شده و شعباتى نیز در شهرهاى گرانادا، سِوِیّا، مالاگا، والنسیا، زاراگوزا، ابیدئو و كُردُبا دارد. این جمعیت از نظر مالى از جانب عربستان سعودى تأمین مىشود و از لحاظ فكرى به اخوان المسلمین گرایش دارد.
2. جمعیت مسلمانان اندلس: دفتر مركزى این جماعت در شهر گرانادا واقع شده است.
3. جامعه مسلمانان سویّا: دفتر مركزى این جامعه در شهر سویّا، مركز ایالت خود مختار اندلس، واقع شده و مدیریت این جامعه را «عبدالحق اسپینوزا» كه اسپانیایى است، بر عهده دارد.
4. مسجد البینه در گرانادا
5. مسجد پیلار: پروژه اجرایى این مسجد در اكتبر 1985م. به تصویب شوراى عالى شهردارى مادرید رسید و در زمینى به مساحت سه هزار متر مربع به همت شهروندان مراكشى ساخته شده است.
6. مركز فرهنگى اسلامىمادرید: این مركز كه سیزده هزار متر مربع وسعت دارد، بزرگترین مسجد اروپاى غربى را در خود جاى داده است. این مسجد را خوان كارلوس، پادشاه و صوفیا ملكه اسپانیا و شاهزاده سلمان بن عبدالعزیز از عربستان افتتاح كردند. این مسجد یك هزار نفر گنجایش دارد.
1. مركز فرهنگى امام على علیه السلام: این مركز در اكثر شهرهاى مهم اسپانیا شعبه دارد.
2. مركز اسلامى امّت
گفتنى است مراكز اسلامى تشیع كه به اهتمام مسلمانان لبنانى، ایرانى و عراقى اداره مىشوند، به دلیل مشى انقلابى آنها و حساسیت دولت اسپانیا و همچنین ضعف بنیه مالى، فعالیتهاى محدودى دارند.
اسپانیا و گرایش به اسلام
علاقه و اشتیاق به تعالیم اسلام در جامعه اسپانیا از دو جهت مشاهده مىشود: اول از آن جهت كه پیروزى انقلاب اسلامى به منزله یك حقیقت متكى به اللّه ـ كه به صورت یك رخداد سیاسى بزرگ جلوه نمود ـ تأثیر بسیار شگرفى در رشد روحیه مقاومت در مقابل قدرتهاى استكبارى شرق و غرب داشته و توجه وجدانهاى بیدار در سرتاسر جهان را به سوى اسلام جلب كرده است؛
دوم، عظمت خود اسلام است، البته نه به منزله اسطوره یا یك واقعه تاریخى مربوط به 1400 سال پیش؛ بلكه به منزله مكتبى كه توانایى پاسخگویى به تمامى نیازهاى روحى، مادى، اخلاقى و سیاسى ـ اجتماعى افراد و جوامع انسانى را دارد. گرایش به اسلام و تشیع خصوصا به منزله پیامد سیاسىِ بینالمللى پیروزى انقلاب اسلامى، بیشتر در شمال افریقا و در میان مهاجران، اعم از كارگر و دانشجو، مشاهده مىشود، و متقابلاً گرایش به اسلام و به ویژه تشیع به مثابه نمادى از گرایش به اندیشه و ارزشهاى معنوى اسلام بیشتر در شمال اسپانیا مشاهده مىشود؛ چرا كه روشنفكران اسپانیایى از طریق دانشمندانى مانند رنه گنون و هانرى كوربن با افكار اندیشمندان مسلمان چون بوعلى سینا، سهروردى، ناصر خسرو، و ملا صدرا آشنا شدهاند.
هواپیما ساعت 04/30 صبح روز سهشنبه 28 مرداد 1376 به سوى مادرید به پرواز درآمد و در ساعت 10/30 در فرودگاه مادرید بر زمین نشست. مسئولان جمهورى اسلامى، در فرودگاه از آیتاللّه مصباح استقبال كردند و سپس به اتفاق استاد و هیئت همراه به محل رایزنى فرهنگى جمهورى اسلامى ایران رفتند. در محل رایزنى، برادران شیعه پایتخت اسپانیا، اندیشمندان و روشنفكران اسپانیایى و مسئول محترم رایزنى، جناب آقاى قالیباف حضور داشتند. حضرت آیت اللّه مصباح در این جمع صمیمى سخنرانى كردند.
ایشان در این سخنرانى، امكان رشد نامحدود انسان و ارزش والاى وجودى او را تبیین كردند و رابطه معرفت را با ایمان و عمل و عشق بررسى كردند. سپس درباره دوستى با خدا و نسبت مستقیم و متقابلِ آن با دوستى پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام و نیز دوستداران آنان بحث كردند و یكى از نتایج مهم این دوستىِ با بركت را جلب فیض و رحمت الهى دانستند.(1)
سفر به سویّا(2) (اسْبیلّیه)
روز چهارشنبه 1376/05/29 استاد به شهر سویّا كه در جنوب غربى اسپانیا واقع شده است سفر كردند. در مركز اسلامى سویّا كه عدّهاى از طرفداران اهلبیت علیهمالسلام فعالیّت مىكنند. بعد از نماز جماعت مغرب و عشا استاد در محیطى باصفا و صمیمى در كنار حضار شام صرف كردند و سپس در زمینه مسائل مختلف فقهى، عقیدتى، اجتماعى و شخصى با آنان به گفتوگو نشستند. آنگاه استاد به تقاضاى حاضران سخنرانى كوتاهى ایراد كردند. سخنان ایشان درباره سختیهایى بود كه بر سرِ راه دفاع از دین و ارزشهاى آن وجود دارد.(3)
در سویّا استاد از اَلْقصر و نیز مسجدى كه اكنون یكى از آثار باستانى است دیدار
1. تفصیل این مباحث، در ضمیمه نخستِ پایان همین بخش آمده است.
2. Sevilla
3. متن این سخنان را در ضمیمه شماره دو ملاحظه فرمایید.
كردند. آثار اسلامى در همه جا مشاهده مىشد. شعارهایى كه هنوز بر دیوارها نقش بسته بود، رمز پیروزى مسلمانان صدر اسلام را نشان مىداد. شعار لا غَالِبَ اِلاَّ اللّه كه بر در و دیوار نقش بسته بود از نفوذ فرهنگ اسلامى در آن عصر خبر مىداد. این شعارها در گرانادا نیز به چشم مىخورد. روزگارى مردم مغرب زمین، به تقلید كردن از فرهنگ و ادبیات و هنر اسلامى افتخار مىكردند و شاید بدون آگاهى كامل از محتواى شعارهاى اسلامى، آنها را بر در و دیوار ساختمانهاى خود مىنگاشتند.
روز پنجشنبه 1376/05/30استاد از سویّا به كُردُبا(1) ـ یا همان شهر قرناطه ـ در جنوب اسپانیارفته، در مركز اسلامى كُردُبا حضور یافتند. بسیارى از شركت كنندگان را كسانى تشكیل مىدادند كه از مسیحیت به اسلام گرویده بودند. استاد در این جمع سخنانى ایراد كرده، و پاسخگوى پرسشها بودند.(2)
قصر الحمراء(3) از آثار معمارى دوران اسلامى اسپانیا است كه در كُردُبا قرار دارد. بازدیداز این قصر عملاً یك روز به طول مىانجامد، ولى به دلیل فشردگى برنامهها تنها دو ساعت وقت براى دیدن محدوده قصر پیشبینى شده بود. در آنجا هم شعارهاى اسلامى جلب توجه مىكرد. هر مسلمانى كه به آنجا وارد شود با دیدن آثار معمارى و بناهاى اسلامى كه با شعارهاى «لا غالِبَ اِلاَّ اللّه»، «النِّعْمَةُ للّه»، «الْحَمْدُ للّه» و «بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِیم» مزین شده است، به خود مىبالد كه مسلمانها در آنجا چه عظمتى داشتهاند، و نیز احساس ناراحتى و تأسف مىكند كه بر اثر دور ماندن از احكام اسلام و عمل نكردن به آنها این قدرت و عظمت از آنان گرفته شد.
1. Cordoba
2. تفصیل این سخنان در پایان همین فصل ضمیمه 3 آمده است.
3. Al Hambra
پس از قصر الحمراء و دیدارى از سطح شهر، استاد در بنیاد فرهنگى آقاى روژه گارودى حضور یافتند.آقاى روژه گارودى زمانى دبیر كل حزب كمونیست فرانسه بوده، و از هنگامى كه به همراه همسرش مسلمان مىشود چنان به اسلام علاقهمند مىگردد كه با وجود همه امكانات غربى مانند رادیو، تلویزیون و... كه در اختیار دارد، خانهاش را طورى مزین كرده است كه همه زوایا و ظواهر آن حكایت از خانه یك مسلمان سنّتى واقعى داشته باشد. وى تمام سعى و تلاش خود را براى معرفى و شناساندن دین اسلام به كار برده است.
آقاى روژه گارودى در این بنیاد فرهنگى عظیم، كارهاى بسیار زیبا و جالب توجهى انجام داده است كه كاملاً متناسب با زمان و مكان است. این مركز نزدیك مسجد معروف كُردُبا است كه 999 ستون دارد. در این مركز مطالب براى بازدیدكنندگان به چند زبان زنده دنیا مانند اسپانیولى، فرانسوى، انگلیسى، آلمانى، عربى و... بیان مىشود و بازدیدكنندگان مىتوانند با كمك امكاناتى كه در نظر گرفته شده از مطالب ترجمه شده استفاده كنند. براى مثال ابن عربى و نظرات عرفانى او و كتابهایش، یا ابن رشد و دیگران با طرحى زیبا و جذاب براى بازدیدكنندگان معرفى مىشوند و از طریق همین برنامهها جمعیت بازدید كننده كه غالبا مسلمان هم نیستند با اسلام آشنا مىشوند. در این بازدید، استاد و همراهان، از طرف همسر پروفسور براى ناهار به منزل ایشان دعوت شدند. در آن خانه نیز تمام آثار اسلامى جمع شده بود، آثار قدیمى و قطعاتى از آیات قرآن و احادیث در اطراف خانه چیده شده بود. آثار هنرى كه به نحوى حاكى از هنر اسلامى بود در آنجا به چشم مىخورد. در وسط حیاط، یك حوض كوچك به رنگ آبى، مانند حوضهایى كه مسلمانان داشتند و در آن وضو مىگرفتند به چشم مىخورد. منزل آقاى گارودى چنان بود كه هر كس وارد آن مىشد احساس مىكرد كه وارد خانه یك مسلمان اندلسى قدیمى شده است و بىاختیار به یاد دوران عظمت اسلام در آن دیار مىافتاد.
پس از دیدار از كُردُبا استاد به بارسلونا(1) در شمال شرقى اسپانیا رفتند. مركز فرهنگى امام رضا علیه السلام در این شهر است و به همت یكى از طلبههاى حوزه علمیه قم به نام آقاى جعفر گُنزالس اداره مىشود. دیوارهاى مركز به گونهاى با كلمات امام و رهبر معظم انقلاب مزین شده بود كه هر بینندهاى را به یاد مراكز فرهنگى و علمى در ایران مىانداخت. در این مركز فرهنگى اسپانیاییها، ایرانیها، پاكستانیها، مراكشیها و سایر مسلمانان در جلسهاى كه از قبل اعلام شده بود، حضور یافته بودند و استاد مصباح به زبان عربى براى ایشان سخنرانى كردند. استاد با تبیین نیاز جامعه به حاكم و ضرورت اطاعت از «اولى الامر» به تأثیر شگرف اتحاد نیروها اشاره كردند. سپس دعوت قرآن به اتحاد پیروان ادیان را خاطرنشان ساختند و با ضرورى خواندن اتحاد درون دینى و درون مذهبىِ مسلمین، بایستههاى این وحدت بخشى را بر شمردند.(2)
برنامه بعدى، دیدار از مسجد عربستان به نام مركز الثقافة الاسلامیه در مادرید بود. این مركز بسیار عظیم به دست عربستان و سفارتخانههاى اسلامى ساخته شده است. مدیر این مركز خبر داد كه عربستان قصد دارد در هر یك از شهرهاى اسپانیا یك مسجد بسازد. بعد از دیدار از مسجد عربستان، با حضور استاد، مدرسه سفارت جمهورى اسلامى نیز افتتاح شد و ایشان در جمع ایرانیان مقیم اسپانیا سخنرانى كردند.
یكى از جالبترین برنامهها در مادرید، دیدار از دانشگاه كامپلوتنسِ(3) اسپانیا بود.آقاى رافائل گررو(4)، رئیس دپارتمان فلسفه این دانشگاه، به همراه عدهاى از اساتید آنجادر دیدار با استاد با شور و شوق زیادى از ایشان مىخواستند كه برنامه سمینارها و
1. Barcelona
2. براى مشاهده تفصیل این مطالب، به ضمیمه شماره 4، در پایان این بخش مراجعه فرمایید.
3. Complutense.
4. Rafael guerrero.
كنفرانسهاى مشترك و تبادل استاد و دانشجو بین مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى رحمهالله در قم و این دانشگاه صورت گیرد. رئیس این دانشكده گفت كه مدتها در تلاش بوده است تا با دانشگاههاى جمهورى اسلامى ایران یك همكارى مستمر و دایم داشته باشند، ولى هنوز موفق نشده است. از جمله پیشنهادهاى ایشان تبادل استاد و گروههاى مطالعاتى بود. استاد ضمن اعلام آمادگى، اظهار امیدوارى كردند كه در سالهاى آینده این كار انجام شود. با اصرار و درخواست اساتید و دانشجویان، ایشان سخنانى به زبان عربى درباره فلسفه اسلامى و مكتبهاى مهم آن ایراد كردند و به پارهاى پرسشهاى آنان پاسخ گفتند.(1)
1. تفصیل این سخنان در ضمیمه شماره 5 پایان همین بخش آمده است.
1
(رایزنى فرهنگى: سهشنبه، 1376/05/28)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
وصلى اللّه على محمد وآله الطاهرین
خداى متعال را شكر مىكنیم كه نعمت معرفت، ایمان و عشق به خود را به ما داد. این سه چیز در واقع تنه درخت وجود آدمى است. به عبارت دیگر وجود انسانها در این عالم، همچون نهالى است كه در زمین غرس مىشود. اتفاقا آیهاى از قرآن كریم هست كه درست همین تعبیر در آن به كار رفته است: وَاللّه أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتا؛(1) «و خداوند [است كه] شما را [مانند ]گیاهى از زمین رویانید».
اما درخت وجود انسان با سایر درختها یك فرق اساسى دارد، و آن، این است كه اگر آب و نور و سایر لوازم به درخت رسید، رشد مىكند وگرنه خود به خود مىخشكد و در جذب مواد غذایى اختیارى از خود ندارد؛ اما انسان درختى است كه با اختیار رشد مىكند. اگر خودش خواست رشد مىكند و شاخ و برگ و میوههاى شیرین مىآورد و اگر نخواست نهتنها از میوه محروم مىماند بلكه تكه چوب خشكى مىشود كه فقط به درد سوختن مىخورد. البته فرقهاى دیگرى را نیز مىتوان بین انسان و درخت ذكر كرد، از جمله اینكه هر درختى حد رشد محدودى دارد، اما رشد انسان هیچ حد و حصرى ندارد، و بستگى دارد به اینكه
1. نوح71، 17.
چقدر همت كند و پیش رود و رشد كند. بنابراین براى هر درختى مىشود یك قیمت معینى تعیین كرد، اما درخت وجود انسان چون میوههایش نامحدود است نمىتوان هیچ قیمتى هم براى آن تعیین كرد. به همین دلیل مىتوانیم بگوییم كه یك انسان هرچند بچه كوچكى باشد، به خاطر اینكه استعداد كمال بىنهایت را دارد، ارزش او از همه عالم ماده بیشتر است. اما همان طور كه گفتیم انسان نهتنها ممكن است این قیمت وجودى را از دست بدهد، بلكه قیمت منفى هم پیدا كند. قرآن كریم مىفرماید: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّه الَّذِینَ كَفَرُوا فَهُمْ لاَ یُؤمِنُونَ؛(1) «بىتردید، بدترین جنبندگان نزد خدا كسانىاند كه كفر ورزیدند و ایمان نمىآورند».
بنابراین مهم این است كه بدانیم چگونه باید حركت كنیم تا به كمال بىنهایت برسیم. طبیعى است انسان با ادراكات محدود و عقل ناقص خود نمىتواند بفهمد كه این كمال، چیست، و قادر نیست راه رسیدن به این كمال را بشناسد. اینجاست كه نقش انبیا روشن مىشود. خداى متعال بر انسانها منت گذاشت و انبیا را فرستاد تا به بشر بفهماند كه هدف از آفرینش چیست، و راه رسیدن به آن هدف كدام است.
من مىخواهم از شما برادران سؤالى بپرسم. آن سؤال این است كه اگر كسى به شما بگوید كتابى هست كه در آن نقشه گنج بسیار گرانبهایى ترسیم شده است، و اگر شما آن كتاب را پیدا كنید مىتوانید با راهنماییهاى آن كتاب به گنجى برسید كه از همه ثروتهاى دنیا با ارزشتر است، چقدر حاضرید تلاش كنید تا آن كتاب را به دست آورید، ترجمه كنید و بفهمید كه مفاهیم آن كتاب چیست؟! من گمان مىكنم هر عاقلى اگر بداند كه چنین كتابى وجود دارد حاضر است عمرى طولانى صرف كند تا این كتاب را به دست آورد و معناى آن را بفهمد.
با توجه به این سؤال، مىخواهم این نكته را بیان كنم كه ما كتابى را مىشناسیم
1. انفال8، 55.
كه ارزش آن حتى از آن راهنماى گنج شایان و گرانسنگ نیز بیشتر است. فراموش نكنیم كه اگر چنین كتابى وجود مىداشت و گنجهاى دنیا را به ما نشان مىداد، به هر حال این گنجها نامتناهى نبود. براى اینكه اگر فرضا همه كره زمین نیز گنج مىشد باز هم نامحدود نبود. ولى ما كتابى سراغ داریم كه راه رسیدن به گنجى را نشان مىدهد كه نهتنها از كره زمین بلكه از همه جهان، ارزش آن بیشتر است. آن كتاب، قرآن است كه راه رسیدن به كمال بىنهایت را به انسان مىآموزد. بنابراین ما باید ارزش قرآن را بیشتر بشناسیم و در راه فهمیدن حقایق قرآنى بیشتر تلاش كنیم.
در قرآن مطالب بسیار متنوعى درباره زندگى فردى و اجتماعى انسان بیان شده است. این كتاب آسمانى، دستور زندگى و تربیت انسان از قبل از تولد تا بعد از مرگ، در محیط خانواده و در محیط اجتماع، در روابط با دوستان و دشمنان و نهایتا در ارتباط با همه ملتهاى جهان را دارد. اما همه این دستورها براى این است كه انسان در تمام شئون زندگى خدا را بشناسد، آثار جمال و جلال الهى را در وجود خود، همسر و فرزندانش و در وجود دوستانش، طبیعت و تمامىِ جهان تماشا كند تا با تماشاى جلوههاى الهى در عالم هستى، معرفتش به خدا بیشتر شود. هر چه معرفت و شناخت او بیشتر گردد ایمانش به خدا قوىتر مىشود و در سایه ایمان و عمل، عشق او به خداى متعال بیشتر مىشود. وقتى در دل انسان محبت خدا پیدا شود همه آثار الهى نیز محبوب انسان مىشود، و به یقین، هر كس به خدا نزدیكتر باشد به او بیشتر عشق مىورزد.
الحمد للّه خداوند به ما این معرفت را داده است كه بدانیم محبوبترین و نزدیكترین بندگان به خداوند متعال، حضرت محمد صلی الله علیه و آلهو اهلبیت اطهار علیهم السلام هستند. از این جهت است كه هر كس خدا را بیشتر دوست بدارد، پیغمبر خدا را بیشتر دوست خواهد داشت و هر كس پیغمبر خدا را بیشتر دوست بدارد اهلبیت
و یاران راستین او را بیشتر دوست خواهد داشت. همچنین هر قدر درباره محبت پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام بیشتر بكوشیم و محبت خود را بیشتر اظهار كنیم، محبت ما به خدا افزوده مىشود. براى مثال اگر شما شخصى را دوست بدارید فرزند او را نیز دوست خواهید داشت. هر قدر به فرزند او بیشتر اظهار محبت كنید بر محبت به خود او نیز افزوده مىشود. اما اگر محبت خود را به فرزند او اظهار نكنید و هیچ عملى كه نشانه محبت است انجام ندهید، تدریجا محبتى كه به خود او نیز دارید ضعیف مىشود. با توجه به این مطلب است كه معناى این آیه قرآن بیشتر روشن مىشود: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى(1)
سرّ این مطلب همین است كه تنها از راه اظهار محبت به اهل بیت علیهم السلام، محبت به خود پیغمبر افزوده مىشود و با افزایش محبت به پیغمبر است كه محبت به خدا افزون مىشود و انسان با این وسیله به هدف آفرینش مىرسد. البته ما مىدانیم كه محبت اهلبیت علیهم السلام تنها به این علت نیست كه ایشان فرزندان جسمانى پیغمبر هستند بلكه از این جهت است كه آنها نزدیكترین افراد از نظر روحى و معنوى به پیغمبر هستند. در میان خانوادههاى پیغمبران كسانى بودند كه فرزند پیغمبر بودند اما نسبتى با روح او نداشتند. همه ما مىدانیم كه قرآن به حضرت نوح علیه السلام مىفرماید كه پسر تو از اهلبیت تو نیست: إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِكَ.(2)
بد نیست همین داستان حضرت نوح را یادآورى كنم. خداوند متعال وحى فرمود كه طوفانى مىفرستد و تمام گنهكاران از بنىآدم هلاك مىشوند مگر خانواده حضرت نوح. وقتى طوفان نازل شد و زمین را آب فرا گرفت، حضرت نوح به پسرش فرمود: تو بیا سوار كشتى شو تا غرق نشوى. ولى چون پسرش ایمان نداشت حرف پدر را نپذیرفت و در جواب پدر گفت: من بالاى كوهى مىروم تا از
1. «بگو: به ازاى آن رسالت پاداشى از شما خواستار نیستم مگر دوستى درباره خویشاوندان و...» شورى(42)، 23.
2. هود11، 46.
امواج دریا مصون باشم. ولى با آنكه بالاى كوه رفته بود، موج او را در كام خود فرو برد. حضرت نوح عرض كرد: خدایا تو وعده داده بودى كه خانواده من غرق نمىشوند. این آیه نازل شد: إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ.(1)
پس ملاك، تنها نسبت مادى و جسمانى نیست؛ بلكه احترام اهلبیت علیهم السلام بیشتر به خاطر نسبت معنوى و روحىاى است كه با پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله دارند. نتیجه اینكه اولاً، باید سعى كنیم به تمام كسانى كه به پیامبراكرم صلی الله علیه و آله انتساب حقیقى دارند عشق بورزیم: در درجه نخست و بیش از همه، اهلبیت او علیهم السلام را دوست بداریم؛ بعد هم سایر كسانى كه بیشتر از آن حضرت تبعیت كردهاند و در این زمان نیز، به هر كس بیشتر از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله پیروى مىكند بیشتر عشق بورزیم. به عقیده ما در این زمان كسى كه تمام وجودش را صرف پیروى از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله كرد، امام خمینى قدس سرهبود. او علاوه بر اینكه فرزند نَسبى پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله بود، تمام عمرش را صرف عملى كردن دستورها و تعالیم اسلام در تمام ابعاد زندگىاش كرد. در واقع زندگى امام نمونه كاملى از یك مؤمن واقعى و یك قرآن مجسم بود. او علاوه بر اینكه در زندگى فردى خود تمام دستورهاى اسلام را رعایت مىكرد، كوشید تا آنها را در جامعه نیز تحقق ببخشد. او براى جامه عمل پوشاندن به اسلام، سالها رنج و زحمت و تبعید و زندان را تحمل كرد تا اینكه خداى متعال بر او منت نهاد و او را به آرزوهاى معنوى خود رساند و به این وسیله بر انسانها منت گذاشت كه نمونه عینى اسلام را در عالم تحقق بخشید. شمار كسانى كه در سراسر عالم به واسطه محبت به امام، به اسلام مشرف شدند كم نیست. در قرآن كریم آمده است: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا.(2) ما این وعده قرآن كریم را درباره امام قدس سره عملاً تجربه كردیم و مىبینیم كه در سراسر جهان مردم چه عشق
1. «اى نوح! او در حقیقت از كسان تو نیست او داراى كردارى ناشایسته است» همان.
2. «كسانى كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كردهاند، به زودى [خداى] رحمان براى آنان محبتى [در دلها] قرار مىدهد» مریم19، 96.
و علاقهاى به او پیدا كردهاند؛ و در سایه این محبت، به حقیقت رسیدهاند. از همین جا درس دیگرى باید بگیریم و آن این است كه ما نیز اگر سعى كنیم راه خدا و پیغمبر را درست بپیماییم، هم موفقیت دنیوى و هم ثواب اخروى خواهیم داشت؛ زیرا بىشك رحمت خداوند مخصوص یك شخص و گروه خاص نیست و اگر كسى خالصانه و مخلصانه در راه خدا تلاش كند مشمول رحمت و فیض الهى خواهد شد.
از خداى متعال در خواست مىكنیم كه معرفت و محبت ما را به خود و اولیاى خودش زیاد كند و ایمان ما را تا آخر عمر حفظ بفرماید. توفیق عمل به دستورهاى دین تا آخرین لحظه زندگى را به ما عطا فرماید. نسل ما را تا روز قیامت مؤمن و عاشق پیامبر و اهلبیت علیهم السلام او قرار دهد. به همه انسانهایى كه لیاقت ایمان و معرفت به خدا را دارند این نعمت عظیم را مرحمت بفرماید و به همه ما این افتخار را بدهد كه در راه هدایت سایر انسانها تلاش كنیم. خدا روح امام و روح شهیدان راه اسلام را با اولیاى خودش محشور فرماید و هر كسى در هر جاى كره زمین براى خدمت به اسلام و مسلمین تلاش مىكند توفیق بیشتر مرحمت فرماید.
والسلام علیكم ورحمة اللّه وبركاته
2
(مركز اسلامى سویّا: چهارشنبه 1376/05/29)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
من از اینكه در حضور برادران مؤمن و مخلصى هستم كه براى حفظ دینشان زحمتهاى فراوانى را تحمل مىكنند خوشحالم. براى اینكه تحمل این سختیها براى شما قدرى راحتتر شود مىخواهم به یك حقیقت تاریخى اشاره كنم. تا آنجا كه ما اطلاع داریم، همیشه اسلام به دست افراد مستضعف، فقیر و محروم جوامع تقویت شده است و هر كس بیشتر طرفدار حق بوده و به حق نزدیكتر بوده سختیها و مشكلاتش بیشتر بوده است. براى نمونه، در صدر اسلام كسانى كه به پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آلهایمان آوردند سه سال در شِعب ابىطالب محصور بودند و طىّ این مدت حتى براى قوت لایموتشان به سختى افتادند. شبها بعضى از مسلمانان به طور مخفیانه از آنجا خارج مىشدند و مقدار بسیار ناچیزى غذا براى كودكان تهیه مىكردند. مشركان به قدرى مسلمانان را اذیت كردند كه عدهاى حاضر شده بودند به حبشه ـ كه كشور دور دستى بود و زمامدار و مردم آن مسیحى بودند بروند تا از اذیت مشركان در امان باشند، و همانطور كه مىدانید، اصل هجرت مسلمانان از مكه به مدینه به سبب اذیتهایى بود كه قریش به مسلمانان وارد مىكرد. مهاجرین آنقدر سختى مىكشیدند كه حتى لباسى كه ساتر عورت آنها باشد تا نمازشان را بخوانند نداشتند. كسانى كه به مدینه مشرف شدهاند، مىدانند
كه در مسجد پیامبر اكرم صلی الله علیه و آلهجایى است به نام «صُفّه» كه محوطه كوچكى بود و 9 نفر روى آن زندگى مىكردند كه فقط یك لباس براى نماز داشتند. این یك لباس را یك نفر مىپوشید، نمازش را مىخواند، بعد بیرون مىآورد و دیگرى مىپوشید. حتى در جنگها، گاه مىشد كه در طول روز، هفت نفر یك دانه خرما مصرف مىكردند. شما تصور كنید كه هفت نفر در یك روز یك دانه خرما بخورند چگونه مىتوانند در میدان جنگ از خودشان و از دینشان دفاع كنند؟!
به هر حال، در طول تاریخ هر كس به حق نزدیكتر بوده مشكلاتش بیشتر بوده است. شما باید خدا را شكر كنید كه همین امكانات محدود را در اختیار دارید. درست است كه در اینجا محدودیتهایى دارید، ولى گمان نمىكنم هیچ كس شما را به دلیل مسلمان بودنتان شلاق زده باشد. اما مىدانیم كه قبل از اسلام پدر و مادر عمّار را زیر شكنجه كشتند. به هر حال، منظورم این نیست كه شما نباید براى بهبود وضعیت زندگى خود تلاش كنید؛ اما خواستم با توجه به این حقیقت تاریخى تحمل سختیها برایتان راحتتر شود. البته برادران مسلمان شما در ایران و دیگر كشورهاى اسلامى هم وظایفى دارند كه باید انجام دهند.
شما این محدودیتها را به فال نیك بگیرید و علامت این بدانید كه راه شما صحیح است و مثل مسلمانان صدر اسلام به خاطر راه حق خود سختى مىكشید. در خاتمه به شما بشارت مىدهم كه خداوند متعال به صراحت فرموده: كسانى كه سختیها را در راه او تحمل كنند هم در دنیا و هم در آخرت به آنان پاداش خیر مىدهد.(1) امیدوارم كه در آینده نزدیكى، شما نتایج پربار سختیها و مشكلاتى را كه تحمل مىكنید در همین دنیا ببینید. امیدوارم كه خداوند متعال از همه ما راضى باشد و توفیق دهد اعمالى را انجام دهیم كه مورد رضایت او باشد.
والسلام علیكم و رحمة اللّه و بركاته
1. وَالَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللّه مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَلأَجْرُ الآْخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا یَعْلَمُونَ نحل، 41.
پس از این سخنان كوتاه، حاضران، سؤالات مختلفى مطرح كردند و استاد به آنان پاسخ گفتند. در این بخش ترجمه پرسشها و پاسخها را كه به زبان عربى مطرح شدهاند مىآوریم:
سؤال: یك زن عرب و مسلمان وقتى به اینجا مىآید همه چیز برایش تغییر مىكند. او در اینجا نمىتواند هم كاملاً زندگى اسلامىاش را دنبال كند و هم با فرهنگ اسپانیایى رابطه داشته باشد. راه چاره چیست؟ در اسپانیا زنان نمىتوانند حجاب داشته باشند. حق یك زن در مقابل شوهرش چیست؟ مىدانید كه عادات و رسوم در بین ایشان مختلف است و یك اسپانیایى نمىتواند مانند یك مسلمان زندگى كند. پس در اینجا راه رسیدن به خدا چیست؟
پاسخ: هنگامى كه ما وضع مسلمانان را در اینجا با دیگر كشورهاى اسلامى مقایسه مىكنیم، مىبینیم كه اختلافات و تفاوتهایى هست. اما شما مىدانید كه در كشورهاى اسلامى نیز مشكلات زیادى وجود دارد و مسلمانان نمىتوانند به احكام و واجبات دینى خودشان به درستى عمل كنند، و در دیگر سرزمینها و پایتختهاى اسلامى این مشكلات كم و بیش یافت مىشود. بنابراین واجب است زن مسلمان صبر و مقاومت كند، همچنان كه مؤمنان راستین صبر كردند، و از خدا یارى بجوید و به وعده نصرت و یارى خداوند امیدوار باشد.
سؤال: در آیه شریفه: «قُلْ لاَ أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى، مودتى كه خداوند براى اهلبیت پیامبر علیهم السلام قرار داده، از كدام نوع است؟ پیامبر گرامى به محبت و مودت به اهلبیتش وصیت فرموده و اصحاب و یاران آن حضرت نیز نسبت به اهلبیت احترام فراوان قایل مىشدند. در این زمان كسانى مىآیند و مىگویند ما از اهلبیت پیامبر هستیم و این در حالى است كه ایشان در پایینترین حد از عمل به دین اسلام قرار دارند، و از آن جمله هستند فاسقانى كه اعمال غیر اخلاقى انجام مىدهند. آیا این
مودت قرآن بر ایشان منطبق است؟ و اصلاً مودتى كه ما باید در حق اهلبیت پیامبر گرامى قایل شویم از چه نوعى است؟ علماى شیعه دایما احادیثى از اهلبیت را تكرار مىكنند به گونهاى كه شاید سه چهارم از احادیث آنها از اهلبیت علیهم السلام نقل مىشود و نیز پیوسته آنچه بر خاندان و اهلبیت پیامبر علیهم السلام گذشته است، نقل مىكنند. سؤال این است كه چه هدفى از این تكرارها دنبال مىشود و ما از این سخنان درباره اهلبیت علیهم السلام چه نتیجهاى مىگیریم؟
پاسخ: پیش از این گفتیم كه این آیه از محكمات است و نیاز به تفسیر ندارد و نیز بیان كردم كه وقتى انسان فردى را دوست دارد، آنچه را كه او دوست دارد، نیز دوست مىدارد. دوستى و محبت به اهلبیت رسول خدا موجب تقویت محبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و به خداى متعال خواهد بود. اما آن دسته كسانى كه مخالف دین و روش اهلبیت هستند، آنان دیگر از اهلبیت نیستند، چنان كه در قرآن كریم درباره فرزند نوح علیه السلام داریم كه او از اهلبیت تو نیست. بنابراین اهلبیت واقعى رسول خدا صلی الله علیه و آله كسانى هستند كه انتساب حقیقى به حضرت رسول دارند به گونهاى كه محبت به رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در محبت به آنان تجلى یافته و دوستى با ایشان موجب دوستى رسول خدا در دل مىگردد. پس اگر كسى در مورد این آیه كریمه كه مىفرماید: «من از شما اجر و مزدى به غیر از محبت و دوستى در حق اهلبیت نمىخواهم» سوء استفاده یا زیادهروى كرد، خودش باید پاسخگو باشد.
والسلام علیكم ورحمة اللّه وبركاته
3
(مركز اسلامى كُردُبا: پنجشنبه 1376/05/30)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
وصلى اللّه على محمد وآله الطاهرین
از اینكه خداى متعال توفیق داد در جمع شما مسلمانان پاك و مخلص حضور پیدا كنم بسیار خوشحالم. من معتقدم مسلمان بودن ما و شما دستكم دو فرق دارد: فرق اول این است كه ما مسلمانى را از پدران خود گرفتهایم و بعد درباره آن تحقیق كردهایم، اما شما اول تحقیق كردهاید و بعد مسلمان شدهاید و با اسلام آوردن خود، گناهان گذشته را محو كردید، و این سعادت بزرگى است كه كسى حقیقت را بیابد و خداى متعال به واسطه یافتن این حقیقت از گناهان گذشتهاش چشمپوشى كند.
بارها گفته شده است كه مهمترین امتیاز اسلام خالص بودن توحید است. البته اساس همه ادیانى كه از جانب خدا آمده، توحید بوده است؛ ولى در طول تاریخ و بر اثر حوادث مختلف، شوائبى از شرك با آن مخلوط شده است؛ ولى اسلام ناب، خالصترین و كاملترین توحید را براى بشر به ارمغان آورده است. توحید در اسلام تنها یك اعتقاد قلبى نیست، بلكه نورى است كه در تمام زندگى انسان اثر مىگذارد. انسان موحد و مسلمان نهتنها آفریدگار جهان را یكى مىداند بلكه تدبیر كلى جهان را نیز به دست خداى یگانه مىداند. اسلام مسلمانان را دعوت مىكند
كه جز از خداى یگانه نترسند، و جز او از كسى كمك نخواهند، و در مقابل هیچ كس جز خداى متعال كرنش نكنند، و به طور كلى توجه عمیق آنان همیشه به او باشد.
این تعلیم از یك سوى انسان را در مقابل عظمت الهى كاملاً متواضع و خاضع مىكند، و از سویى دیگر به او در مقابل همه مخلوقات عظمتى مىبخشد كه به خود اجازه نمىدهد براى هیچ كارى تملق بگوید و در برابر كسى جز خداى متعال خضوع كند. براى هر كسى كه احترام قایل مىشود در سایه احترامى خواهد بود كه براى خدا قایل است، و كسى را بیشتر دوست خواهد داشت كه خدا را بیشتر دوست دارد. احترام به اولیاى خدا و معلمان و پدر و مادر همه در شعاع بندگى و اطاعت خداست. در یك كلمه، اسلام كارى مىكند كه توجه اصلى انسان در تمام زندگى به خداوند متعال باشد. با این اعتقاد است كه مسلمان هیچ وقت احساس شكست نمىكند و بر همین اساس است كه انسان مسلمان هیچ گاه زبون و پست و متملق نمىشود و همه انسانها را دوست مىدارد، و به همه احترام مىگذارد چرا كه بندگان خدا هستند، زیرا مقتضاى بندگى این است كه براى خدا و آنچه مربوط به اوست احترام قایل شود.
امیدواریم خداى متعال هر روز بر معرفت ما بیفزاید و توفیق عمل به دستورهاى اسلام در همه ابعاد زندگى را به ما مرحمت كند. در خاتمه، من به همه برادران و خواهران، نعمت عظیم اسلام را تبریك مىگویم، به ویژه به برادر و خواهرى كه تازه به اسلام مشرّف شدهاند، و آمادهام كه اگر برادران و خواهران سؤالى داشته باشند در حد بضاعت خویش جواب دهم.
والسلام علیكم ورحمة اللّه وبركاته
سؤال: اختلاف دین اسلام با ادیان دیگر چیست؟
پاسخ: ما معتقدیم كه اساس همه ادیان الهى از جمله یهودیت و مسیحیت
و اسلام یكى است. به عقیده ما اختلافى كه امروز در بعضى عقاید دیده مىشود بر اثر تحریفاتى است كه در ادیان گذشته پیش آمده است، و یكى از حكمتهاى بعثت پیغمبر جدید همین بود كه دین سابق دچار تحریف مىشد. پس فرق اصلى بین اسلام و سایر ادیان آسمانى این است كه عقاید اسلام خالص است اما در عقاید سایر ادیان كم و بیش تحریفاتى صورت گرفته است. فرق دیگر در وسعت دایره احكام اسلام است. در ادیان گذشته به دلیل محدود بودن روابط اجتماعى، قوانین محدودى از طرف خدا نازل مىشد، ولى چون اسلام به عنوان دین خاتم نازل شد، خداى متعال كاملترین قوانین را نازل فرمود. شاید براى شما و غیر مسلمانان جالب باشد كه در قرآن به صورت مكرر تأكید شده است كه مسلمانان باید به همه انبیا، از جمله حضرت موسى علیه السلام و حضرت عیسى علیه السلام و سایر انبیا، ایمان داشته باشند و تكذیب یكى از آن انبیا به منزله تكذیب همه آنان است؛ زیرا همه در پیغمبر بودن و از طرف خدا بودن مساوى هستند.
سؤال: فهمیدیم كه مسئله اسلام مسئلهاى جهانى است نه تاریخى. من در یك فضاى مسیحى بزرگ شدهام و جایى كه ما زندگى كردهایم و آنگونه كه ما فهمیدیم یهودیت اول بوده و بعد مسیحیت آمده است، و اینها به آن صورت جنبه بینالمللى نداشتهاند، و حال آن كه این نقص در اسلام وجود ندارد. یكى از پیامهاى قرآن توجه مرا جلب كرد و آن این بود كه همه ملتها پیامبر داشتهاند و مورد توجه خداوند متعال بودهاند. من در اینجا مىتوانم بگویم كه یكى از امتیازات اسلام و فرق آن با دیگر ادیان این است كه به همه نژادها و همه انسانها از هر فرقهاى كه باشند احترام مىگذارد و بالاخره پیامش جهانى است، بر خلاف دیگر ادیان كه این پیام را ندارند.
پاسخ: احسنتم، درست مىفرمایید.
سؤال: فرق فلسفه اسلامى و فلسفه غربى چیست؟
پاسخ: اگر بخواهیم براى فلسفه تعریف كلى و تعبیر و اصطلاح مشتركى داشته باشیم، آن را اینگونه تعریف مىكنیم: «مجموعه بینشهایى كه انسان درباره عالم هستى دارد و از راه تعقل و استدلال به آن مىرسد». منظور این است كه اولاً فلسفه یك نگرش جامع نسبت به همه هستى دارد، و ثانیا روش آن تعقلى است نه روش تجربى و روش نقلى.
فلسفه غربى را اگر مجموعه تفكرات فلسفى مغرب زمین از دوران یونان باستان تا به حال در نظر گیریم، مجموعهاى است از افكار یونانیان، ایرانیان، مسیحیت، و اسلام. اما معمولاً امروز اصطلاح فلسفه غربى به فلسفه مدرن اطلاق مىشود كه معمولاً از دكارت(1) شروع شده و بیش از همه، كانت(2) و هیوم(3) در فلسفه غربى نقش دارند. در واقع، مكاتب مختلف فلسفى غربى امروز كم و بیش از كانت و هیوم متأثرند و لذا كم و بیش در همه این مكاتب نوعى گرایش به شكاكیت وجود دارد، ولى در فلسفه اسلامى عنصر شك به عنوان یك عنصر اصلى و غالب دیده نمىشود.
سؤال: آیا ممكن است بگوییم قبل از اینكه انقلاب اسلامى به وجود بیاید دانشجویان دانشگاهها بیشتر به فلسفه اسلامى علاقه داشتند و اخیرا گرایش آنها قدرى كمتر شده است و دانشجویان آن گرایش قبلى را ندارند؟
پاسخ: در هر جامعهاى وقتى اقلیتى تحت فشار قرار مىگیرند تمام نیروهاى خودشان را براى مقابله با آن اكثریت متمركز مىكنند. دانشجویان مسلمان، قبل از انقلاب اسلامى در محیط دانشگاه در اقلیت بودند و فقط یكى ـ دو استاد مثل
1. Descartes
2. Kant
3. Hume
مرحوم آیتاللّه شهید مطهرى بودند كه با آنها ارتباط داشتند. شاید بدانید كه در آن وقت، برادران دانشجو حتى نمىتوانستند در محیط دانشگاه وظایف مذهبى خود را انجام دهند، و خواهران دانشجو نمىتوانستند حجاب و پوشش خود را داشته باشند، از این روى، كسانى كه واقعا مسلمان بودند تمام تلاش خود را بر دفاع از اسلام و فلسفه اسلامى متمركز مىكردند. بعد از پیروزى انقلاب، گرایش عمومى به اسلام و فلسفه اسلامى زیاد شد، ولى در مقابل، اقلیتى هم تحت تأثیر افكار غربى ـ و به دنبال آن حمایت دولتهاى غربى ـ قرار گرفتند و سعى مىكردند كه تمام تلاش خود را براى حفظ موجودیت خویش به كار گیرند.
سؤال: در مقدمه انگلیسى كتاب شیعه در اسلام، مترجم مىنویسد كه شیعه و سنى دو چهره ظاهرى اسلاماند و هر كدام یكدیگر را تكمیل مىكنند، یكى بیشتر سیاسى بود و یكى مذهبى. شیعیان بیشتر مذهبى بودند و سنیها بیشتر سیاسى بودند. نظرتان در این باره چیست؟
پاسخ: البته ممكن است در ترجمه و نقل مطالب نوساناتى پیدا شود و مطلب نویسنده به طور صحیح معلوم نشود. این مطلب به یك صورت قابل توجیه است. ممكن است منظور ایشان این بوده كه چون سُنیها در اكثریت بودهاند و حكومت را در اختیار داشتهاند، عملاً سیاست اسلامى در دست آنها بوده است و شیعیان چون از حكومت محروم بودهاند و در اقلیت به سر مىبردند، بیشتر به مسائل معنوى پرداختهاند.
4
(بارسلونا، مركز فرهنگى امام رضا علیه السلام: شنبه 1376/06/01)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد للّه رب العالمین وصلى اللّه على سیدنا محمد وآله الطاهرین
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیكُمْ رَسُولَ اللّه لَوْ یُطِیعُكُمْ فِی كَثِیرٍ مِنَ الأَْمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللّه حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الإْیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِكَ هُمُ الرّاشِدُونَ.»(1)
این آیه و بسیارى از آیات دیگر در قرآن كریم به حقیقت اجتماعى مهمى اشاره دارد و آن این است كه اداره جامعه، به نحو مطلوب، به دست مدیر شایسته صورت مىگیرد. ما مشاهده مىكنیم كه در قرآن كریم آیات پرشمارى، مؤمنان را امر مىكنند كه علاوه بر اطاعت از خدا، از رسول نیز اطاعت كنند و در بعضى آیات اطاعت از «اولى الامر» را هم اضافه مىكند و مىفرماید: أَطِیعُوا اللّه وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَْمْرِ مِنْكُمْ.(2) بنابراین، نیاز همه جوامع به كسى كه امور آن جامعه را به نحو مطلوب اداره كند امرى است كه مذاهب و فرق مختلف هیچ اختلافى در آن ندارند، و حتى عقلاى عالم هم در امور مهم دنیایى خود چنین مىكنند. این مسئله،
1. «و بدانید كه پیامبر خدا در میان شماست. اگر در بسیارى از كارها از [رأى و میل] شما پیروى كند، قطعا دچار زحمت مىشوید، لكن خدا ایمان را براى شما دوستداشتنى گردانید و آن را در دلهاى شما بیاراست و كفر و پلیدكارى و سركشى را در نظر شما ناخوشآیند ساخت. آنان [كه چنیناند] رهیافتگاناند» حجرات 49، 7.
2. «از خدا و رسول و اولیاى امرتان اطاعت كنید». نساء4، 58.
امرى اساسى در اسلام و حكومت اسلامى است كه به دست رسول خدا صلی الله علیه و آله آغاز شده و سپس به جانشینان آن حضرت انتقال یافت.
ممكن است بین برخى افراد و گروههاى امت، درباره كسى كه باید متصدى امر حكومت باشد، اختلاف وجود داشته باشد، اما در وجوب حكومت و ضرورتِ وجود حاكم در بین امت اسلامى هیچ اختلافى نبوده است و ما مىتوانیم به منزله یك قاعده اسلامى، و بلكه عقلى، وجود مدیرى كه امور جامعه را به خوبى اداره كند امرى ضرورى بدانیم.
آنچه باید در اینجا مورد تأكید قرار گیرد آن است كه ضرورت وجود شخصى كه متصدى امور باشد منحصر به جوامع بزرگ نیست، بلكه هر جا جمعیتى باشند و بخواهند كار مشتركى انجام دهند و به هدف معینى برسند، این اصل اسلامى اقتضا مىكند یك نفر از آنان مدیر باشد. در حدیثى از رسول اكرم صلی الله علیه و آله آمده است كه به اصحابشان توصیه مىفرمودند هر گاه به سفر رفتید، حتى اگر سه نفر بودید، یكى از شما باید امیر باشد و دیگران از او فرمان ببرند. این همه اهتمام به مسئله اداره جامعه به دست یك مدیر، و به عبارت دیگر، تأكید بر وحدت جامعه حول یك مدیر، در واقع مبتنى بر همین قاعده مهم اسلامى است كه تا آنجا كه بتوانیم و فرصت اجازه دهد به آن اشاره مىكنیم.
در هر جامعهاى، هر كدام از افراد تواناییها و استعدادهاى ویژهاى دارند. اما هنگامى كه قواى هر فرد با دیگر افراد جمع شود تأثیر آن به صورت تصاعد هندسى بالا مىرود و ما به تجربه تاریخى دیدهایم كه در جوامع مختلف، این وحدت نیروها چه آثار مثبتى بر جاى گذاشته است. بنا بر این اصل تجربى، تاریخى، عقلى و اسلامى، بر ما لازم است كه سعى كنیم تا صفوف خود را متحد و همبستگىمان را بیشتر گردانیم تا بتوانیم در مقابل دشمنان بایستیم و در جهت اهداف والا و مقدّسمان پیش رویم. البته این وحدت بین نیروها همیشه با قیام
كسى كه صلاحیت اداره امور را دارد، و با اطاعت همه نیروها از او كامل مىگردد، و ثمرات بىشمارى را به دنبال خواهد داشت.
براى توضیح بیشتر مثالى مىزنم: اتوبوسى را در نظر بگیرید كه با سرنشینان مختلف خود مىخواهد از جایى به جاى دیگر برود. اگر هر یك از مسافران بخواهند بر اساس رأى و نظر خاص خودشان اتوبوس را متوقف كنند یا به حركت در آورند، این اتومبیل هیچگاه به مقصد نخواهد رسید. زیرا بین مسافران به دلیل اختلاف نظرى كه دارند تنازع و مشاجره و اختلاف پیش مىآید. اما اگر این كار را به دست راننده بسپارند و خودشان دخالتى نكنند، با اینكه ممكن است راننده هم مرتكب اشتباهى شود، اما سرانجام بهتر، سالمتر و سریعتر به مقصد خواهند رسید. راز این مطلب آن است كه همچنانكه انسانها از نظر خلقت متفاوتاند، از نظر آرا و افكار هم با یكدیگر تفاوت دارند و به ندرت مىتوان دو نفر را یافت كه در همه افكار و آرا با هم متفق باشند، بلكه مردم در معرفت و چگونگى برخورد با مسائل اجتماعى با هم اختلاف دارند و یكسان نیستند. پس اگر هر كس بخواهد رأى خود را به كرسى بنشاند و هر طور كه خودش صلاح دید عمل كند هرگز اتفاق و اتحاد حاصل نمىشود، بلكه فقط با صرف نظر از نظرات بعضى، به منظور رعایت مصلحت همه مردم، وفاق عملى به وجود مىآید.
قرآن مجید نیز همه امت اسلامى را به وحدت فرا خوانده، مىفرماید: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه جَمِیعاً وَلا تَفَرَّقُوا.(1) حتى به همین مقدار هم اكتفا نكرده و ادیان دیگر را نیز به وحدت دعوت كرده است و مىفرماید: قُلْ یا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَبَیْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّه وَلا نُشْرِكَ بِهِ شَیْئاً وَلا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّه.(2)
1. «و همگى به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراكنده نشوید» آل عمران3، 103.
2. «بگو: اى اهل كتاب بیایید بر سر سخنى كه میان ما و شما یكسان است بایستیم كه جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریك او قرار ندهیم و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد» آل عمران3، 64.
اسلام حتى امتهاى دیگر، از یهود و نصارا و صابئین و مجوس را به توحید كامل دعوت مىكند، و در واقع آنها را به محور و كلمه مشترك بین همه ادیان دعوت مىكند و آن كلمه این است كه جز خداى یگانه را نپرستند. در جایى كه وظیفه داریم بین مسلمین و نصارا و یهود اختلافات را تقلیل دهیم، آیا وظیفه نداریم بین خودمان اتحاد برقرار كنیم و اختلافات درونمذهبى را با دیگر برادران مسلمان به حداقل برسانیم؟!
ما اكنون در زمانى زندگى مىكنیم كه بحمداللّه همه مردم به اهمیت وحدت و اتحاد مذاهب پى بردهاند. حتى مسیحیت و یهودیت نیز در پى نزدیك شدن به اسلاماند، و همچنین فرقههاى مسلمین همگى مسلمانان را به وحدت و اتحاد و اعتصام به حبل اللّه و پرهیز از تفرقه و اختلاف دعوت مىكنند. البته ادعا نمىكنیم كه همه كسانى كه دعوت به اتحاد بین مذاهب و ادیان مىكنند، هدف و نیت صادقانه دارند، بلكه در بین آنها اغراض مختلف جناحى و سیاسى وجود دارد؛ لكن اكثر مردم متدین و اصحاب ادیان مختلف این حقیقت را دریافتهاند كه انسانیت در جوامع گوناگون در معرض خطر جدى قرار گرفته، و عقاید الهى از توحید و سایر اصول ادیان ابراهیمى مورد تهدید واقع شده، و اخلاق و اصول انسانى و اجتماعى به نابودى كشیده مىشود، و در نهایت جوامع انسانى و تمدنهاى آنها رو به سقوط و انحطاط پیش مىرود. از این روى، به این نتیجه رسیدهاند كه باید با هم متحد شوند تا بتوانند در مقابل الحاد و بىبند و بارى اخلاقى بایستند.
این حقیقت انكارناپذیر، یعنى اتحاد بین گروههاى مختلف مسلمان و ایستادگى در مقابل دشمنان، نیاز اصلى و ضرورى ما مسلمانان است. در اینجا همان سؤال را تكرار مىكنم كه اگر واجب است سعى كنیم تا بین اسلام و سایر ادیان ابراهیمى و توحیدى نزدیكى و وحدت ایجاد كنیم آیا واجب نیست كه بین خودمان اتحاد و اتفاق و نزدیكى باشد؟!
از این رو توجه شما را به این حقیقت جلب مىكنم كه هیچ وحدتى حاصل نمىشود مگر اینكه اشخاص و افراد، نظرها و آراى شخصى خود را كنار گذاشته، پیرامون یك نظر واحد و تحت فرمان یك امیر واحد با هم متحد گردند. این امر منحصر به جوامع بزرگ انسانى نیست، بلكه همانطور كه قبلاً گفتیم درباره اجتماعات كوچك نیز جریان دارد. حتى در اجتماع كوچك خانواده نیز لازم است كه همه افراد خانواده اختلافات را كنار گذارند و اداره امور را به دست مدیر آن خانواده بسپارند. همچنین در همه تشكّلهاى انسانى، حتى در جمع بین سه نفر، همچنان كه در حدیث رسول اكرم صلىاللهعلیهوآله آمده بود، خوب است كه از یك نفر اطاعت و پیروى شود تا وحدت محقق گردد.
اگر این امر نباشد، هیچگونه وحدت، اتحاد و اتفاقى در هیچ كجا به وجود نمىآید و سرانجام به اختلاف و جدایى مىكشد و این همان چیزى است كه خداى تعالى در آیات كریمه قرآن مجید ما را از آن نهى كرده است و مىفرماید: وَأَطِیعُوا اللّه وَرَسُولَهُ وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُكُمْ.(1)
در پایان، خود و شما برادران دینى را به رعایت حق و عدل اسلامى توصیه مىكنم و تأكید مىكنم كه به عاقبت اختلاف در رأى و عمل بیندیشید و مفاسد و بدیهاى آن را در نظر آورید و بدانید كه هرگاه بخواهیم به یكدیگر نزدیك شویم و بین صفوف خود اتحاد برقرار كنیم، قبل از هر چیز لازم است نفسمان را آماده كنیم كه به آرا و نظرات دیگران احترام گذاریم و آنها را بپذیریم، و سپس هر گونه سوء ظن نسبت به برادران مؤمن را از بین ببریم. اگر كارى را نپسندیدیم به عامل آن تهمت نزنیم و محكوم نكنیم، بلكه عمل او را به بهترین وجه حمل كنیم. امامان معصوم علیهم السلام نیز ما را به اخلاق اسلامى توصیه كردهاند. حدیثى به طور متواتر (با اختلاف در نقل)، از پیامبر اكرم صلىاللهعلیهوآله رسیده است كه
1. «و از خدا و پیامبرش اطاعت كنید و با هم نزاع نكنید كه سست شوید و مهابت شما از بین برود و...» انفال8، 46.
مىفرماید: كَذِّبْ سَمْعَكَ وَبَصَرَكَ عَنْ أَخِیكَ فَإِنْ شَهِدَ عِنْدَكَ خَمْسوُنَ قَسّامَةً وَقالَ لَكَ قَوْلاً فَصَدِّقْهُ وَكَذِّبْهُمْ.(1)
معناى این حدیث آن است كه هر گاه پنجاه نفر پیش شما آمدند و قسم خوردند كه برادر دینى شما كار منكرى را انجام داده، ولى خود آن شخص گفت من آن كار را انجام ندادهام، باید قسم آنها را ردّ كرد و قول آن یك نفر را پذیرفت.
البته فقط در این مورد به خصوص، قسم آنها را رد و قول یك نفر را قبول مىكنیم، ولى در سایر موارد باید قول بیّنه را پذیرفت.(2)
مىبینیم كه مكتب اهلبیت علیهم السلام و علماى اسلام چه دستورى را براى ما تعیین كردهاند؛ اما در اكثر موارد ما مخالف آن را انجام مىدهیم و به مجرد آنكه یك نفر ـ هرچند به صورت احتمال ـ گفت كه مثلاً كسى كارى را انجام داده ولى خود آن شخص شواهدى آورد و قسم خورد كه این كار را نكردهام باز هم حرف او را رد مىكنیم و حرف احتمالى دیگرى را قبول مىكنیم، و توجیه مىكنیم كه «تا چیزى نباشد مردم چیزها نمىگویند!»
قرآن مجید در این باره مىفرماید: إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا.(3) ما خبرهاى بسیارى از فاسقان و از رادیوهاى مغرض مىشنویم و آنها را مىپذیریم، بدون آنكه تحقیق كنیم آیا اینها درست است یا نه؟ در حالى كه تحقیق كردن در اكثر موارد كار سخت و دشوارى نیست. مثلاً در مورد حرفهایى كه به برادران ما از فِرَق اسلامى نسبت مىدهند، ما مىتوانیم به كتابهاى آنان مراجعه كنیم و به راحتى حرفها و ادعاهاى واقعى ایشان را ببینیم.
ما معتقدیم اگر به دستورهاى اسلامى و اوامر اخلاقى قرآن مجید مانند «تحقیق
1. محمد بن الحسن الحر العاملى، وسائل الشیعة، ج 12، ص 295، باب تحریم اذاعة سرّ المؤمن.
2. براى اطلاع از جزئیات بیشتر این حكم به كتابهاى فقهى مفصل مراجعه فرمایید.
3. «اگر فاسقى خبرى آورد، پس جستجو كنید» حجرات49، 5.
در اخبارى كه مىشنویم» یا «حمل عمل مؤمن بر احسن وجه» یا «تصدیق اشخاص و اصل برائت در آنچه كه شخص، خودش انجام مىدهد» عمل كنیم، مىتوانیم به وحدت، اتفاق، و نفى اختلاف و دشمنى برسیم، به شرط آنكه در قبال آرا و افعال سایر برادران مسلمان كه با نظر ما سازگار نیست صبر پیشه كنیم و آنها را تحمل نماییم. اگر به این دستورها عمل كنیم سعادت دنیا و آخرت را خواهیم داشت و در این صورت است كه خداى متعال هم نصرت و پیروزى را براى ما ضمانت كرده است.
وفقنا اللّه وإیاكم لما یحبّ ویرضى وجعل قلوبنا مملوئة بالمحبة لإخواننا بعضنا لبعض وفی طرد أحقادنا الشخصیة والسعی وراء الإتحاد والتوافق وحسن الظن لإخواننا.
والسلام علیكم ورحمة اللّه وبركاته
سؤال: چگونه مىتوان به كودك پنجسالهاى كه مىپرسد خدا چیست، كیست و كجاست پاسخ داد؟
جواب: البته همه كودكان از نظر میزان درك یكسان نیستند، ولى اگر حد وسط این سنین را در نظر بگیریم، مىتوانیم بعضى از اشیا، مثل كامپیوتر یا تلویزیون را به آنان نشان دهیم و بگوییم كسى این را ساخته است و او اینجا نیست و شما او را نمىبینى؛ و یا اینكه در تلویزیون صورت شخصى را مىبینى ولى خود او را نمىبینى و ما نمىدانیم او الان كجاست، اما آثارش را در اینجا مىبینیم و مىدانیم كه چنین كسى هست. اگر ما ندانیم كه الان خدا كجاست، دلیل نمىشود بر اینكه خدا نیست. آثار او را كه مىبینیم و از زیباییهایى كه خلق كرده یا نعمتهایى كه به ما داده است، مىفهمیم كه او هست؛ اگرچه نمىتوانیم او را ببینیم. پس به همین اندازه به او القا شود كه موجوداتى هستند و وجود دارند و ما مىدانیم كه هستند، اما نمىتوانیم آنها را درك كنیم و از جاى آنها نیز خبر نداریم و نمىدانیم در كجا هستند.
سؤال: چگونه مىتوان بین امور بدیهى كه در علوم تجربى و كلاسیك وجود دارند با بدیهیات عقلانى و مجرد جمع كرد؟
جواب: این مسئله در حقیقت یكى از مهمترین مسائل معرفتشناسى و شناخت است و نظرات و آراى فلسفى درباره آن مختلف است. بعضى مىگویند براى انسان ممكن نیست شناخت و معرفت یقینى درباره هیچ چیزى پیدا كند و همه مسائل نزد او مشكوك است. بلكه همه شناختهاى او ظنى است، و به هیچ مسئلهاى شناخت یقینى ندارد. در مقابل، بعضى دیگر این مسئله را به عقل فطرى و مشترك بین انسانها واگذار كرده، مىگویند هر چیزى را كه با عقل مشترك به آن رسیدیم صحیح و یقینى است و در سایر امور نیز به راههاى عملى و ادله تجربى بستگى دارد كه به چه مقدار یقینآور باشند.
به نظر ما در فلسفه اسلامى، بسیارى از امور تجربى كه یقینى محسوب مىشوند، در معرض شك، بلكه در معرض بطلاناند، و همچنین بسیارى از نظریاتى كه امروزه مورد قبول دانشمندان علوم قرار دارد به نظر ما صد در صد یقینى نیستند، مانند نظریات موجود در علوم طبیعى. اما براى مسائلى كه متعلق به متافیزیك و ماوراءالطبیعه است رسیدن به یقین ممكن هست، ولى این راه خیلى دشوار است و باید وجه صحت را در مورد آن شناخت و پیمود. فیلسوف اسلامى هم عمر خود را در راه حصول مطالب یقینیهاى صرف مىكند كه تنها با نیروى عقل شناخته مىشوند نه با تجربه حسّى.
5
(دانشكده فلسفه، دانشگاه كامپلوتنس، مادرید: شنبه 1376/06/01)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد للّه رب العالمین وصلى اللّه على سیدنا محمد صلی الله علیه و آله وآله الطاهرین
بنا بر پیشنهاد شما عزیزان، موضوع بحث اشارهاى به تحولات فلسفه اسلامى از ابتدا تا امروز است. قبل از هر چیز دوست دارم تعریفى از فلسفه ذكر كنم تا مفهوم مشتركى بین ما و مخاطبان وجود داشته باشد. فلسفه، بنا بر اتفاق علماى ما، عبارت است از عمل عقلانى براى كشف حقایق واقعى با روش عقلى. بنابراین اگر براى فهم حقایق، راههاى دیگرى مانند طریق وحى یا طریق شهود عرفانى یا روش تجربى به كار گرفته شود، حتى اگر به فهم حقایق هم منجر شود، در قلمرو فلسفه نمىگنجد؛ زیرا فلسفه راه رسیدن به حقایق از طریق عقل است و نه راه دیگر.
ممكن است مسائلى در قلمرو فلسفه مطرح باشد كه ذاتا دینى یا عرفانى باشد و بتوان از طریق غیر عقلى به آنها رسید، ولى هنگامى آنها از مسائل فلسفى شمرده مىشوند كه با روش عقلى مورد بررسى قرار گیرند. براى مثال، مسئله توحید را در نظر بگیرید. گاهى حل این مسئله را فقط از طریق عقل پىگیرى مىكنیم. در این صورت، عملى فلسفى انجام دادهایم، و گاهى از طریق شهود قلبى به آن مىرسیم، كه این را عمل عرفانى، یا تصوف گویند، و آنگاه كه آن را از طریق متون دینى و وحى الهى فهم مىكنیم، مسئلهاى دینى نامیده مىشود. بنابراین ممكن است
مسئلهاى كه مطرح مىشود از راههاى سهگانه مورد بحث و تحقیق قرار گیرد. به عبارت دیگر كشف حقایق، ممكن است از سه راه عقل، وحى و شهود قلبى امكانپذیر باشد.
بعد از این مقدمه، وارد بحث اصلى مىشویم. اصولاً مسائلى كه طبیعتا و ذاتا فلسفى هستند از ابتداى تاریخ، براى انسان مطرح بودهاند. مسائلى مانند اینكه مبدأ عالم چیست؟ مقصد و نهایت عالم كجاست؟ حقیقت انسان چیست؟ آیا انسان غیر از جسمى كه مشهود است حقیقتى به نام روح دارد؟ آیا براى انسان زندگانى غیر از این زندگى مادى هست یا نه؟ و مسائل بسیارى از این قبیل كه همواره در طول تاریخ براى انسانها مطرح بوده است. مىبینیم كه دانشمندان در هر دورهاى در صدد پاسخگویى به این سؤالات و اشكالات برآمدهاند و هر كدام كوشیدهاند از طریقى این مشكلات را حل كنند. بعضى از آنها راه تعقل را برگزیدهاند، و بعضى دیگر به راه كشف قلبى و شهود عرفانى متمسك شدهاند، و گروه سوم به متون دینى و وحى الهى پناه بردهاند و تنها راه كشف حقایق را وحى دانستهاند.
چنین روشهایى براى حل مشكلات فكرى در بین دانشمندان مسلمان نیز رایج بوده است. دانشمندانى كه طریق عقل را برگزیدند فیلسوف نامیده مىشوند، و گروهى دیگر از آنان كه راه شهود قلبى را پیش گرفتند، عرفا و متصوفه خوانده مىشوند، و گروه سوم كه تنها راه را طریق وحى و سنّت دانستهاند به اهل حدیث معروفاند. حتى در همان قرون نخستین تاریخ اسلام، این روشهاى استدلال در بین اصحاب و تابعین مرسوم بوده است.
آنچه ما از مكتب اهلبیت علیهم السلام استفاده مىكنیم آن است كه هر سه راه مىتواند ما را به حقیقت برساند، اما هر كدام شرایطى دارند. وحى هنگامى كه مستقیما از جانب خداى تعالى بر پیامبر نازل شده باشد حق است و هیچ شبههاى در آن
نیست؛ زیرا مختص انبیاست و در آن شك و تردید راه ندارد. شهود عرفانى به دلیل آنكه از غیر انبیا هم بر مىآید، ممكن است با شبهات و وسوسههاى نفسانى و شیطانى آمیخته شود و حق و باطل با هم مخلوط گردند. بنابراین براى تشخیص حق از باطل باید از راه دیگرى مثل عقل و وحى استفاده شود. از طرفى اهل حدیث با احادیث و روایاتى كه از پیامبر صلىاللهعلیهوآله و ائمه علیهمالسلام رسیده سر و كار دارند، و در بین این احادیث ممكن است بعضى غیر صحیح و جعلى باشد یا ممكن است برداشت حاصل از ظاهر حدیث نادرست باشد.
از این رو، گروهى از صاحب نظران و دانشمندان مسلمان، از همان صدر اسلام، كوشیدهاند كه حقایق اعتقادى را از طریق عقل كشف كنند، و بنابراین سراغ آثار فلاسفه متقدم رفته، مكتب ارسطو را در اكثر دورهها پیروى كردهاند. مشهورترین فلاسفه كه براى حل حقایق عقلى از طریق فلسفه قیام كردند عبارتاند از فارابى، ابن سینا و ابن رشد. لكن باید توجه داشته باشیم كه این فلاسفه بزرگ فقط به آنچه كه از یونانیان رسیده بود اكتفا نكردند، بلكه مسائل بسیارى را كه از طریق وحى و شهود گرفتند به آنها افزودند. بنا بر آنچه استاد ما، مرحوم علامه طباطبایى، فرمودند، آنچه از فلسفه یونان به مسلمانان رسیده بود نزدیك به 200 مسئله بود، و مسلمانان 500 مسئله به آنها اضافه كردند، و در نتیجه مسائل فلسفى نزد آنان به حدود 700 مسئله رسید.
این جریان فلسفى را كه از كندى شروع شد و با فارابى و ابنسینا به اوج رسید و با ابن رشد خاتمه پیدا كرد جریان مشائین ـ به معناى تابعین فلسفه ارسطو ـ گویند. در كنار این جریان فكرى، دو جریان دیگر در كشورهاى اسلامى تحقق پیدا كرد: یكى از این دو را فلسفه اشراق مىنامند كه بیشتر به عرفان نزدیك است، و آن را به سُهروردى نسبت مىدهند. او بعد از ابنسینا در ایران ظهور كرد. جریان فكرى دیگر به فیلسوف متأخر ایرانى یعنى ملا صدرا نسبت داده مىشود. متأسفانه
نویسندگان مغرب زمین از این دو جریان فكرى اطلاع دقیق و كاملى ندارند و ما در اینجا بعضى از ویژگیهاى این دو فلسفه را متذكر مىشویم.
فلسفه اشراق، همانطور كه اشاره كردیم، منسوب به فیلسوفى است كه در فلسفه نابغه بوده، و كتابهاى ارزشمندى دارد. بسیارى از این كتابها به زبانهاى خارجى ترجمه شده است كه بهترین آنها به پروفسور كوربن،(1) كه با علامه طباطبایى دیدار داشته است، تعلق دارد. اما فلسفه مهمى كه ما آن را حكمت متعالیه مىنامیم، همان فلسفهاى است كه صدرالمتألهین در دوره اخیر تأسیس كرده است. او تقریبا 4 قرن پیش در شیراز مىزیست و سپس به اصفهان هجرت كرد و بعد از آن در قم به ریاضت و تحقیق و تصنیف مشغول بود و در راه یكى از سفرهایش به مكه مكرمه وفات كرد.
این فلسفه بسیار با ارزشتر از فلسفه ارسطو است، و حتى در مقایسه با فلسفه اشراق كه مشاهدات قلبى و عرفانى را اضافه كرده است، ارزش بالاترى دارد؛ زیرا بسیارى از مطالب را با متون دینى، به ویژه با آیات قرآن كریم تأیید كرده و كوشیده است از این راه بین همه روشها جمع نماید و حقایق را بر اساس هدایتهاى عقل، نقل، شهود قلبى، و وحى روشن نماید. صدرالمتألهین كتابهاى ارزشمند و پرشمارى دارد كه مشهورترین آنها كتاب اسفار اربعه است و در 9 جلد چاپ شده، و بسیارى از فلاسفه اسلامى آن را شرح و نقد كردهاند. این فلسفه اكنون از فلسفههاى رایج در ایران اسلامى به شمار مىرود، و بعضى از فلاسفه غربى به آن توجه كردهاند، و مطالبى درباره آن به زبانهاى انگلیسى، آلمانى، فرانسوى و... نگاشتهاند كه از جمله آنها نوشتههاى دكتر نصر به زبان انگلیسى است. مشهورترین شاگردان این فلسفه در عصر حاضر، امام خمینى قدس سره، علامه طباطبایى قدس سره و علامه مطهرى قدس سره و جمع پرشمارى از شاگردان این اساتید بزرگ هستند.
1. Henry Corbin
صدرالمتألهین و پیروان او آرا و نظریههاى جدیدى در تفسیر وجود ارائه كردهاند كه نظیر آنها در فلسفههاى دیگر یافت نمىشود، و بسیارى از حقایقى كه نزد فلاسفه گذشته مجهول بود از طریق این نظریات فهمیده مىشود، و تناقض و تزاحمى كه بین آراى عرفا و اهل دین و دیگران مشاهده مىشد از راه این فلسفه از بین رفته، و در واقع بین همه آنها تلفیق حاصل مىشود. خداوند متعال به او جزا و پاداش خیر عطا كند و ما و شما را به آنچه مورد رضایت او است توفیق دهد.
وفقنا اللّه وایاكم لما یحب ویرضى
سؤال: این فلسفه كه بین روشهاى مختلف اتحاد برقرار مىكند ـ و این طرز تفكرى بسیار پسندیده است ـ آیا نباید در كنارش این فكر باشد كه نباید خشونت به خرج داد؟
جواب: بنا بر آنچه كه من از سؤال استاد محترم فهمیدم، ایشان محدوده فلسفه را وسعت بخشیدند؛ تا آنجا كه شامل مسائل عملى و دینى نیز مىشود. البته ممكن است دایره فلسفه را، همان گونه كه در گذشته مرسوم بوده، وسعت داد تا شامل همه علوم طبیعى، ریاضى، اخلاقى، سیاسى، اقتصادى و غیر آن گردد، یعنى بگوییم فلسفه واژهاى است كه شامل جمیع علوم مىشود. اما بنا بر تعریفى كه معاصران براى فلسفه كردهاند، این واژه مخصوص فعالیتهاى عقلى و نظرى است كه به وسیله آنها باید حقایق عالم را بفهمیم. بنابراین فلسفه به مسائل عملى ارتباط ندارد.
اما واژه فلسفه كاربرد دیگرى دارد كه با پسوند یكى از علوم به كار مىرود و اصطلاحا «فلسفه مضاف» نامیده مىشود؛ مانند فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، فلسفه اقتصاد، فلسفه علم، فلسفه تاریخ، فلسفه اجتماع، فلسفه علم النفس. یكى از این فلسفهها فلسفه حقوق است كه شامل مسائل حقوقى، از جمله حقوق بشر، مىشود.
از جمله حقوق طبیعى انسان ـ اگر این تعبیر صحیح و قابل قبول باشد، همچنان كه در مباحث حقوق طبیعى مىگویند این حقوق خودبهخود براى هر انسانى ثابت است ـ آزادى است. حال این سؤال پیش مىآید كه آیا براى این حق طبیعى انسان، یعنى آزادى، حدى وجود دارد یا نه؟ اگر بگوییم براى آن حدى نیست، پس هر كسى مىتواند هر كارى كه خواست انجام دهد، و هر چه خواست بگوید، و كسى هم به او اعتراض نكند، زیرا او آزادى مطلق دارد. پس هر كس هر كارى كرد و هرگونه برخوردى با دیگران داشت، در همه زمینهها آزاد است، زیرا او آزادى مطلق دارد و این یعنى هرج و مرج.
اما هنگامى كه بگوییم براى این آزادى حد و حدودى هست ـ كما اینكه فطرت همه ما هم مىگوید كه انسان به طور مطلق آزاد نیست كه هركار خواست بكند؛ زیرا در آن صورت نه تمدن، نه اجتماع، نه زندگى سالم و آرام و نه هیچ آرمان دیگرى وجود نخواهد داشت ـ در این صورت بحث متفاوت مىشود. پس باید براى آزادى حد و حدودى باشد. حالا سؤال این است كه این حد و حدود چیست و چه كسى باید آن را تعیین كند؟ پاسخ به این سؤال بسیار مشكل است، و از این روى، فلاسفه اصلاً به آن نزدیك نشدهاند و دیگران نیز جوابهاى مبهمى دادهاند؛ مثل اینكه بعضى گفتهاند حد آزادى آن است كه با آزادى دیگران منافات نداشته باشد كه باز سؤال مىشود حد آزادى دیگران چیست؟!
آنچه بر اساس اصول اسلامى در جواب این مسئله مىگوییم این است كه حد آزادى آنجاست كه با كمال نوع انسان تضادى نداشته باشد. پس هر گاه آزادى شخصى با تكامل دیگران مزاحمت داشته باشد، تكاملى كه بر زندگى طبیعى و فعالیتهاى علمى و اجتماعى آنها متوقف است، در آن صورت باید آن را محدود كرد. براى مثال، یكى از مهمترین موارد تكامل انسانها حفظ ارزشهاى متعالى انسانى است، پس حد آزادى هر شخصى آنجاست كه مزاحمتى با این ارزشها
نداشته باشد. بنابراین هر گاه آزادى شخصى برخوردى با ارزشهاى اجتماعى افراد، چه اجتماع كوچك مثل خانواده و چه اجتماع بزرگتر مثل شهر و كشور و جامعه جهانى داشته باشد، باید جلوى آن را گرفت تا راه تكامل دیگران مسدود نشود. مثلاً هرگاه سارقى با اسلحه سرقت كند، نباید او را آزاد رها كرد و اگر كسى با او مقابله كرد نباید او را خشونتطلب نامید؛ زیرا كار آن سارق با ارزشهاى جامعه تزاحم دارد، یا اگر در همین مجلس یك نفر برخیزد و فحاشى كند، آیا مانع این كار او نمىشویم، و به این دلیل كه او آزاد است ساكت مىمانیم؟ این در حالى است كه او كسى را نمىكشد و نمىزند، بلكه فقط كلماتى را كه مخالف با كرامت دیگران است بر زبان مىآورد و آبروى دیگران را مىریزد. پس در اینجا نیز آزادى كلام او محدود است به اینكه كرامت دیگران را حفظ كند. بدترین نوع سوء استفاده از آزادى، تحت عنوان آزادى بیان صورت مىگیرد كه یك نفر احترام و كرامت میلیونها انسان را نادیده بگیرد و به ارزشهاى آنان ناسزا گوید. اگر بگوییم آزادى بیان براى انسان مطلق است، تا هر چه دلش مىخواهد بگوید، حرف بسیار نامعقولى گفتهایم، و حتى اگر یكى از مكاتب حقوقى چنین چیزى را اجازه دهد، اسلام و فلسفه اسلامى هیچگاه اجازه نخواهد داد.
والحمد للّه رب العالمین
آشنایى با مكزیك(1)
مكزیك برگرفته از كلمه مكزیتلى، به معناى «خداى جنگ» (یكى از خدایانى كه ساكنان این منطقه مىپرستند) است. ایالات متحده مكزیك در شمال امریكاى مركزى واقع شده و از شمال به ایالات متحده امریكا، از جنوب به گواتمالا و بلیز، از شرق به خلیج مكزیك و دریاى كارائیب و از طرف غرب به اقیانوس كبیر و خلیج كالیفرنیا محدود مىشود. وسعت این كشور 1/958/201 كیلومتر مربع است كه 1/908/691 كیلومتر مربع آن را خاك و 49/510 كیلومتر مربع آن را آب تشكیل مىدهد، و با چنین مساحتى سیزدهمین كشور پهناور جهان به شمار مىآید. مكزیك حدود 143/10 كیلومتر ساحل دارد و در 326/3 كیلومتر با امریكا هم مرز است. نژادهاى سرخ با 30%، سفید 9% و دو رگه سرخ و سفید 60% اكثر جمعیت مكزیك راتشكیل مىدهند. جمعیت آن از 39 میلیون مرد و 41 میلیون زن تشكیل شده است و میانگین رشد جمعیت 9/1 درصد (در دهه 90) است. زبان رسمى مردم مكزیك، اسپانیولى است و زبان انگلیسى نیز در این سرزمین رواج دارد. 8% جمعیت این كشور به زبان محلى سرخپوستى سخن مىگویند.
در این كشور آزادى مذهب وجود دارد؛ اما جدایى دین از سیاست امرى الزامى است. رئیس جمهور نمىتواند از مقامات مذهبى باشد، یعنى كشیشها نمىتوانند نامزد ریاست جمهورى شوند. 95% مردم مكزیك كاتولیك، 3% پروتستان، 1% یهودى و تنها
1. Mexico
1000 نفر تابع كلیساى كاتولیك رم هستند. پوشیدن لباس كشیشى و انجام مراسم مذهبى در اجتماعات به صورت علنى غیر قانونى است، و طبق قانون مزبور، حضور كشیشهاى خارجى در كشور ممنوع اعلام گردیده است. بر اساس همین محدودیتها و طبق اصل 130 قانون اساسى مكزیك، كشیشها از حق رأى در انتخابات عمومى و شركت در هر گونه فعالیت سیاسى نیز محروم گردیدهاند. به رغم وجود محدودیتهاى قانونى، كلیساى مكزیك طى سالهاى گذشته به طور غیرقانونى به فعالیتهاى خود ادامه داده و نزدیك به 86 تا 96 در صد از مردم این كشور را همچنان پایبند به اصول كاتولیك باقى نگه داشته است. امروزه اصلاحاتى در قانون اساسى خصوصا در اصل 130 صورت گرفته است.
عدم موافقت با بازگشت شاه مخلوع به مكزیك، رأى ممتنع این كشور به قطعنامه تحریم اقتصادى امریكا علیه ایران، و همچنین اعتراض شدید مكزیك درباره مسدود كردن داراییهاى ایران از جانب امریكا، باعث توسعه و گسترش روابط مكزیك با ایران شد. در سال 1369 اولین سفیر ایران در مكزیك و در همان سال سفیر مكزیك در تركیه به عنوان سفیر آكردیته(1) در جمهورى اسلامى ایران تعیین، و متعاقب آن نیز در سال 1371 به عنوان سفیر مكزیك در ایران انتخاب گردید.
دولت مكزیك در جنگ ایران و عراق به قطعنامه 598 شوراى امنیت رأى مثبت داد و خواستار اجراى كامل آن شد. شمار ایرانیان مقیم مكزیك بسیار اندك است كه بیشتر آنان به كار تجارت مشغولاند و بعضى نیز در دانشگاههاى این كشور تحصیل مىكنند.
روز یكشنبه، 1376/06/02، مطابق با بیست و چهارم آگوست نود و هفت، سفر
1. «Accredited Ambassador» اگر دو كشور كه با یكدیگر روابط سیاسى دارند، سفیر مبادله نكرده باشند، در این صورت معمولاً سفیر مقیم خود در یكى از كشورهاى نزدیك را به عنوان «سفیر آكردیته» نزد كشور دیگر معرفى مىكنند. این سفیر در واقع در دو كشور مأموریت خود را انجام مىدهد.
استاد به مكزیك آغاز شد. معظمله در فرودگاه از طرف سفیر وقت ایران، جناب آقاى دكتر دیهیم، و اعضاى سفارت مورد استقبال قرار گرفتند.
اولین برنامه، گفتوگو با مهمترین كانال تلویزیونى بینالمللى امریكاى جنوبى به نام اكو(1) بود كه برنامههاى آن در كشورهاى كلمبیا، ونزوئلا، شیلى،آرژانتین، اروگوئه، پاراگوئه، بولیوى، برزیل، كوبا، كاستاریكا، هائیتى، نیكاراگوئه، پاناما و دیگر كشورهاى امریكاى مركزى و همچنین در امریكا و كانادا شنیده مىشود، حتى در قارههاى افریقا و اروپا هم شنونده دارد.
استاد به مدت یك ساعت با گزارشگران این كانال مصاحبه كردند و درباره موضوعات مختلف فرهنگى، سیاسى و اسلامى سخن گفتند. این مصاحبه در روز یكشنبه 1376/06/02 انجام شد و در شب دوشنبه از اخبار بینالمللى اكو پخش شد. تا ظهر روز دوشنبه نیز مكررا بخشهایى از آن از كانال تلویزیون اكو پخش گردید، و بقیه مصاحبه كه بحث علمى بود، به صورت تحلیل در برنامههاى آخر هفته پخش شد.
برنامه بعدى، مصاحبه دیگرى بود با كانال نوزده مكزیك كه یك كانال داخلى است. این مصاحبه نیز همان شب در اخبار پخش شد.
روز دوشنبه سوم شهریور، استاد میهمان نماینده پاپ و كاردینال شهر بودند. معمولاً كاردینال در هر شهرى نماینده رسمى پاپ است و بقیه روحانیون مسیحى، یا اسقفاند یا پدر روحانى خوانده مىشوند. در آن جلسه سفیر جمهورى اسلامى ایران و نماینده یهودیان، بوداییها، هندوها، پروتستانها، كاتولیكها و شاخههاى مذهبى دیگر حضور داشتند. مسئله مهم و مشكل مشترك همه شركت كنندگان در این جلسه آشتى و ارتباط بین سه راه رسیدن انسان به حقیقت و خداوند متعال یعنى راه عقل، وحى و عرفان بود. استاد ضمن
1. ECO
توضیحات مفصلى براى آنان، تبیین كردند كه جمع بین این سه راه میسر است و این راه حل در حكمت متعالیه ملا صدرا بیان شده است.
این جلسه بسیار وزین و پربار بود و سخنان و توضیحات و راه حلهاى استاد براى حاضران بسیار جالب بود. هنگامى كه استاد فرمودند كه ما براى مبارزه با بىدینى و بىاخلاقى در جهان احتیاج به یك جریان فكرى، علمى و فلسفى داریم، آنان واقعا مانند تشنگانى كه به آب دست یافتهاند، به خوبى استقبال كردند. حتى یكى از كاردینالها گفت:
«دستهاى ما در مقابل تهاجم فرهنگى غرب بسته است و هیچ كارى نمىتوانیم بكنیم. ماهواره به درون خانههاى ما آمده و از هدایت زن و بچههاى خود هم عاجزیم چه رسد به جامعه مسیحیت. شما اگر مىتوانید بیایید و كارى كنید و انسانها را نجات دهید».
نمایندگان ادیان بسیار تحت تأثیر قرار گرفته بودند. در پایان جلسه هنگامى كه استاد دعا مىكردند، نماینده یهودیان به نشانه احترام كلاه خود را بر سر گذاشت و همگى احترام كردند و بر این عقیده بودند كه این مباحثه و گفتوگو بین ادیان باید ادامه یابد.
ساعت 12 روز دوشنبه سوم شهریور ماه استاد براى ایراد سخنرانى به دانشگاه ملى مكزیك رهسپار شدند. آیتاللّه مصباح در این سخنرانى ابتدا به خاستگاه تكلیف و انواع مسئولیتهاى انسان از منظر اسلام اشاره كردند و سپس به حقوق دیگر انسانها بر فرد پرداختند. نسبت جوامع با یكدیگر، موضوع دیگرى بود كه از منظر جامعهشناسى و قرآن بررسى شد: دو دیدگاه عمده جامعهشناسى در این باب، و راه میانه قرآن كه امكان همگرایى جوامع را نیز منتفى نمىداند. استاد در همین زمینه به وجود قوانین مشتركى میان همه جوامع اشاره كردند و با تشریح سنت عامِ آزمایش، آن را طریقى براى تعالى همه
جوامع خواندند. در پایان این سخنرانى پرسشهایى در باب عدالت از سوى حاضران مطرح شد كه استاد به آنها پاسخ گفتند.(1)
شب سهشنبه 1376/06/03 استاد در كالج مكزیك برنامه داشتند. این كالج یكى از مهمترین مراكز علمى و فرهنگى مكزیك است، و مسئولان آن براى هر نوع همكارى علمى و فرهنگى اعلام آمادگى كردند. استاد در آنجا نیز در جمع اساتید دانشگاهى درباره مسائل عرفانى سخن گفتند. ایشان پس از بیان معانى عرفان، به پیمان میان مرید و مراد، جذبه و مجذوب، و مقام «فنا» و «وحدت» اشاره كردند. آیتاللّه مصباح، هدف نهایىِ اسلام را عرفان خواندند و پیامبران الهى را بهترین راهنمایانِ این طریق دانستند. ایشان سپس با اشاره به منازل و مراحل سیر و سلوك عرفانى، نقش كلیدىِ عشق به خداوند و امدادهاى الهى را در این طریق روشن ساختند. پاسخ به پرسشهاى حاضران در باب مسائل عرفانى نیز پایانبخش این سخنرانى بود.(2)
شاید بتوان نقطه اوج برنامههاى مكزیك را دیدار از مركز مقدس (باسیلیكا گوادَلوپِه)(3)دانست كه روز سهشنبه چهارم شهریور مطابق با 1997/08/26 صورت گرفت. این مركز كه در شهر مكزیكوسیتى، پایتخت مكزیك واقع است، بزرگترین مركز مقدس در قاره امریكاست، و همواره جمعیت زیادى از مؤمنان مسیحى در آنجا جمع مىشوند، و همیشه حداقل دو تا سه هزار نفر در آنجا حضور داشته، به سخنرانى كشیشها گوش مىدهند. مىگویند گاهى اوقات، جمعیت شركتكننده در مراسم به یكصد تا پانصد هزار نفر مىرسد.
ساعت 9 صبح، استاد با راهنمایى مسئولان محلى مقابل مركز مقدس (مثل محل ایراد خطبه نماز جمعه در كشورهاى اسلامى) و در برابر مؤمنان قرار گرفتند. روحانیون
1. تفصیل این مباحث در ضمیمه اول پایان همین بخش درج شده است.
2. مباحث مطرح شده در این سخنرانى، به تفصیل در ضمیمه شماره 2 آمده است.
3. Basilica Guadalupe
مركز اظهار مىداشتند كه تا به حال كسى به اینجا نیامده است، ولى به خاطر احترامى كه براى شما قایل هستیم شما را به اینجا آوردیم.
استاد مصباح ضمن تشكر از اسقفها و حاضران در جلسه و نیز تشكر از دعوتِ به عمل آمده، درباره رسالتِ امروز پیروان ادیان توحیدى و ضرورت مبارزه با استكبار جهانى سخن گفتند و بر ضرورت اتحادِ میان پیروان ادیان و قیام فرهنگى بر ضد دشمنان دین تأكید ورزیدند، و سپس به پارهاى پرسشهاى حاضران پاسخ گفتند.(1)
در پایان جلسه، مسئول مركز گوادَلوپِه ضمن تشكر از حضور استاد مصباح و سفیر جمهورى اسلامى ایران گفت:
متأسفانه قبل از این جلسه ما طور دیگرى فكر مىكردیم، و درباره اسلام ذهنیتهاى باطل و غلطى داشتیم. واضح است كه ما غربیها معلومات و اطلاعات خود را از رسانههاى غربى مىگیریم و متأسفانه آنان حقایق و واقعیتهاى جوامع مسلمان را بیان نمىكنند. من از اینكه آن ذهنیت، امروز پاك شد متشكرم، و همین جا باید اضافه كنم كه همین دورى و جدایى و جهل و ناآگاهى ما باعث سوء استفاده دشمنان دین و قضاوتهاى عجولانه و غیر واقعى خود ما شده است. ما آمادگى داریم كه در سطوح عالى با شما همكارى كنیم و این مركز و دانشگاه كاتولیك به روى شما باز است. من از استاد تقاضا مىكنم كتاب یادبود را امضا كرده، به یادگار، مطلبى بنویسند تا بعدا همراه ایشان به محل عبادت برویم و با مؤمنین دیدار داشته باشیم.
پس از آنكه استاد دفتر یادبود مركز را امضا فرمودند دیدارى از قسمتهاى مختلف مركز داشتند. سپس به دلیل اصرار و تقاضاى دانشگاهیان براى ادامه مباحث روز گذشته، استاد بار دیگر به كالج مكزیك رفتند و در زمینه عرفان اسلامى توضیحاتى دادند. در این جلسه عدهاى از اساتید دانشگاه حضور داشتند كه درباره اسلام به تحقیق
1. متن سخنرانى و پرسش و پاسخ در ضمیمه 3، در پایان همین بخش درج شده است.
مشغول بودند، و با علاقه زیادى درباره جنبههاى مختلف اسلام از استاد سؤال مىكردند. یكى از آنان كه مسیحى بود اظهار كرد:
به دلیل اینكه در اینجا استاد مسلمان پیدا نمىشود ما به نمایندگى از شما اسلام را تبلیغ مىكنیم!
1
(سخنرانى در دانشگاه ملى مكزیك: دوشنبه 1376/06/03)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد للّه رب العالمین وصلى اللّه على سیدنا محمد وآله الطاهرین
با تشكر از فرصتى كه در اختیار بنده گذاشته شد، بحث را درباره تكلیف و وظیفه با این پرسش آغاز مىكنم كه از كجا انسان تكالیف و وظایفى دارد و بر اساس چه منطقى باید تكالیف واجبى را انجام دهد؟ جواب ما از زبان اسلام این است كه چون هستى انسان از خداى متعال است پس در برابر او تكلیف دارد. كسانى كه با فلسفه حقوق آشنا هستند مىدانند كه یكى از مسائل مهم و در عین حال حل نشده در فلسفه حقوق این است كه اساس حق و تكلیف از كجاست؟
با اشارهاى كه كردم معلوم مىشود كه از دیدگاه اسلام اساس تكلیف همان مملوكیت انسان در برابر خداى متعال است. اراده الهى بر این است كه انسان مسیر تكامل خویش را بپیماید و در این راه از وسایل لازم استفاده كند. با توجه به این اساس در فلسفه حقوق، اساسا مسئولیت انسان در برابر خداى متعال است ولى این امر متعلقاتى هم دارد.
از یك طرف، انسان مسئول است كه در برابر نعمتهاى خدا شكرگزارى كند. قرآن در این باره مىفرماید:إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْئُولاً.(1) بر
1. «... و چیزى كه به آن علم ندارى دنبال مكن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد» اسراء17، 36.
اساس این آیه نورانى، هر انسانى در قبال اندامهاى خودش هم مسئول است و وظیفه دارد كه ابزارهاى شناخت خود را در راه تحصیل علم یقینى به كار گیرد و هیچ راهى را و هیچ كارى را كوركورانه و بدون علم نپیماید و انجام ندهد. مسئولیتِ دیگرِ انسان، در قبال سایر مخلوقات خداست. انسان نسبت به همه انسانها، و هر فردى نسبت به انسانهاى دیگر، مسئولیتهاى مختلفى دارد. البته بر اساس بینش اسلامى مسئولیت حقیقى در برابر خداست، ولى هر موجود دیگرى مورد این مسئولیت است؛ یعنى خداست كه انسان را مسئول قرار داده و او نسبت به پدر و مادرش، نسبت به همسر و فرزندان، نسبت به همسایهها، نسبت به استاد و معلم، نسبت به همشهریان و در نهایت نسبت به همه انسانهاى دیگر مسئولیت دارد و به هر حال هیچ انسانى نیست كه نسبت به همه انسانهاى دیگر به نوعى مسئولیت نداشته باشد. دایره مسئولیت هر فردى نسبت به سایر انسانها تا آنجا گسترش مىیابد كه شامل انسانهاى آینده نیز مىشود و بر همین اساس است كه ما مكلف هستیم زمینه زندگى را براى آیندگان نیز فراهم كنیم، محیط زیست را با كارهاى حساب نشده خودمان ضایع نكنیم و منابع طبیعى را بىجهت به هدر ندهیم؛ زیرا آیندگان هم حق دارند كه از این آب و خاك و از این منابع طبیعى و زیرزمینى بهرهمند شوند.
نوع دیگر مسئولیت انسان در برابر سایر مخلوقات، غیر از انسانهاست. از دیدگاه اسلامى، انسانها نسبت به حیواناتى كه در اطراف آنان زندگى مىكنند مسئولیتى دارند. همچنین نسبت به قطعات زمین و جنگلها و زمینهاى مزروعى و سایر موجودات طبیعى مسئولیت دارند كه آنها را حفظ كنند و بىجهت آنها را ضایع نسازند.
آنچه در میان همه این مسئولیتها مربوط به بحث ما مىشود مسئولیت انسان در برابر سایر انسانهاست. از دیدگاه اسلام شخص حق ندارد ادعا كند كه من
زندگى را با زحمت خودم اداره مىكنم و لذا نسبت به دیگران مسئولیتى ندارم. در همین زمینه است كه انسان حتى از دستاوردهاى كار و فعالیت خودش باید سهمى را براى دیگران در نظر بگیرد. تعبیر قرآن در این زمینه این است كه سایر انسانها در اموال شما حق دارند، مخصوصا انسانهایى كه به دلایلى نتوانستهاند بهره كافى از زندگى داشته باشند یا عوامل طبیعى موجب شده كه نقصى در وجودشان پدید بیاید، یا مرضى پیدا كنند، یا عوامل اجتماعى موجب شده است كه در زندگى محروم و مورد رنج و تعب قرار گیرند. به هر دلیلى كه باشد، انسانهاى محروم نسبت به همه انسانهایى كه بهرهمند باشند، حق دارند كه از كمكهاى آنان بهرهور شوند. بر اساس این تعالیم قرآن، ثروتمندانى كه بخشى از اموال خود را در اختیار محرومان قرار مىدهند حق ندارند منّتى بر آنان بگذارند؛ زیرا همه آنچه در اختیار ایشان است نعمتهاى خداست و آنچه را خدا به ایشان اجازه تصرف و استفاده داده است، براى دیگران هم حقى در آن اموال قرار داده است.
درباره جامعه از دیدگاه قرآن مسائل بسیار زیادى قابل طرح و بررسى است. از جمله مسائلى كه امروز در جامعهشناسى مطرح است و باید از دیدگاه اسلامى هم جواب روشنى به آنها داده شود این است كه آیا جوامع مختلف اساسا با هم تباین دارند و جهت مشتركى بین آنها وجود ندارد، یا اینكه تناسب و اشتراكى بین همه جوامع و فرهنگها وجود دارد؟ در این زمینه هم نظریاتى در حد افراط و تفریط وجود دارد. بعضى از جامعهشناسان معتقدند هر جامعهاى یك واحد منحصر به فرد است كه با سایر جوامع اصلاً جهت اشتراك ذاتى ندارد. بنابراین هر جامعهاى شرایط و قوانین خاص خود را خواهد داشت و هیچ فرهنگى از یك جامعه به جامعه دیگرى قابل نقل و سرایت نیست و طبعا تلاش در جهت نزدیك كردن فرهنگها و پروراندن فرهنگ رایج براى همه انسانها خیالى واهى است.
در مقابل، نظر دیگرى وجود دارد كه بنا بر آن، همه جوامع انسانى مصادیقى از
یك ماهیت هستند كه احكام كاملاً مشترك دارند؛ بنابراین اگر قوانینى در یك جامعه حاكم باشد، كاملاً قابل سرایت به جامعه دیگر خواهد بود. از دیدگاه اولى چنین نتیجه گرفته مىشود كه چون هر جامعهاى قوانین خاص خود را دارد پس ما نمىتوانیم براى جامعهشناسى قوانینى كلى قایل شویم و از این جهت تصریح مىكنند كه جامعه شناسى فایده كلى ندارد. حداكثر این است كه دو جامعه در امور عَرَضى با هم شباهتهایى داشته باشند، بنابراین تلاش كردن براى كشف قوانین جامعهشناسى تلاشى بیهوده است. مقتضاى نظریه دوم این است كه همه جوامع بشرى داراى قوانین و قواعد مشترك هستند و هر قانونى كه در یك جامعه حاكم باشد مىتواند در سایر جوامع هم حاكم باشد.
طبعا سؤال مىشود كه آیا قرآن در این زمینه نظریهاى دارد یا نه، و اگر دارد كدام است؟ نظریه قرآن نظریهاى معتدل و بین این افراط و آن تفریط است. چنین نیست كه هر جامعهاى یك واحد منحصر به فرد و داراى قوانین خاص و غیر قابل سرایت به جامعه دیگر باشد و متقابلاً چنان هم نیست كه تمام قوانینى كه بر جامعهاى حاكم باشد، به جوامع دیگر هم قابل سرایت باشد؛ ولى هیچ مانعى ندارد كه جوامع بر اثر نزدیك شدن به یكدیگر و تأثیر و تأثر متقابل بر هم داراى جهات مشترك بیشترى شوند و در نهایت به سوى همگرایى بیشتر حركت كنند، و هیچ بعید نیست كه بتوان دورانى را براى بشر پیشبینى كرد كه اصول فرهنگى مشتركى بر همه آنها حاكم شود.
در پایان بحث مایلم به بعضى از اصول مشتركى كه از دیدگاه قرآن بر جوامع حاكم است اشارهاى داشته باشم.
یكى از این قوانین مشترك یا به تعبیر دیگر، سنتهاى الهى كه بر جوامع مشترك انسانى حكومت مىكند، این است كه در هر جامعهاى از آغاز تشكیل، تحولاتى رخ مىدهد كه زمینه رشد و تكامل آن جامعه را فراهم مىكند. این تحولات با سختیها
و مشكلاتى همراه است كه در آغاز تشكیل یك جامعه پدید مىآید. افراد و گروههاى جامعه باید با این مشكلات دست و پنجه نرم كنند و در این جریان بر قدرت و قوت خود بیفزایند و اگر از این قانون استفاده كردند و مشكلات را تحمل كردند به نتایج بسیار ارزشمندى دست خواهند یافت. اما اگر در مقابل این مشكلات تسلیم شدند و حاضر نشدند سختیها را تحمل كنند رو به زوال و نابودى مىروند. در این زمینه به آیهاى از قرآن كریم اشاره مىكنم كه مىفرماید: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمّا یَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ.(1)
مفاد این آیه شریفه این است كه هر جامعهاى براى رسیدن به سعادت باید حتما سختیها و مشكلاتى را تحمل كند. ما باید از این آموزشهاى قرآنى استفاده كنیم و بكوشیم همواره در مقابل مشكلات و سختیها مقاومت و پایمردى داشته باشیم. اگر مثل كودكان نازپرورده وقتى كه سختى پیش آمد از زیر بار آن شانه خالى كنیم و از میدان نبرد فرار كنیم، به زودى محكوم به زوال و نابودى خواهیم شد. تجربههاى تاریخى هم نشان داده است كه هر جامعهاى در مقابل سختیها و دشواریها مقاومت بیشترى داشته باشد به نتایج مطلوبترى نایل خواهد شد.
فرصت را نگه مىدارم تا اگر برادران و خواهران سؤالى در این زمینه داشته باشند به قدر بضاعتم پاسخ دهم.
سؤال: از بیانات استاد ارجمند تشكر مىكنم. همانطور كه اشاره فرمودید قرآن هم اساس حیات جامعه را عدالت مىداند و هم اساس هستى را بر عدالت و سنجش كه هر دو را با تعبیر میزان یاد كرده استوار مىداند. در این زمینه به این آیه شریفه توجه بفرمایید كه مىفرماید: وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلا تُخْسِرُوا المِیزانَ؛(2) یعنى خدا بناى آسمانها را بر سنجش قرار داده تا شما در زندگى خود از میزان و سنجش حقیقى
1. «آیا پنداشتید كه داخل بهشت مىشوید و حال آنكه هنوز مانند آنچه بر [سرِ] پیشینیان شما آمد، بر [سرِ ]شما نیامده است» بقره2، 214.
2. «و وزن را به انصاف بر پا دارید و در سنجش مكاهید» الرحمن55، 9.
تجاوز نكنید و همیشه عظمت خدا را در نظر داشته باشید. امیدوارم كه خداى متعال همه ما را بر اجراى صحیح عدالت راهنمایى كند و موفق بدارد. مىخواستم در این زمینه توضیح بیشترى بفرمایید.
جواب: در اینجا لازم است به نكتهاى اشاره كنم و آن اینكه ارزشها و پذیرفتن این ایدئالها و كمال مطلوبها همیشه با مقاومت انسانها همراه نیست. پذیرفتن ارزشهایى مثل عدالت و حقجویى گرایش فطرى همه انسانهاست. ما حتى اگر ببینیم كسى به حیوانى اذیت و ظلم مىكند ناراحت مىشویم. اما در مواردى اتفاق مىافتد كه خودمان نسبت به انسانهاى دیگر حتى نسبت به عزیزترین انسانها ستم مىكنیم. حذف اینگونه رفتارهاى ظالمانه از اجتماع با وضع یك قانون یا یك توصیه اخلاقى ممكن نیست. تنها چیزى كه مىتواند به رفتارهاى ظالمانه انسانها خاتمه دهد بالا رفتن سطح فرهنگ معنوى آنان همراه با نظارت جدى حكومت صالح است. بنابراین ما باید سعى كنیم در مرحله اول پایبندى خود را به ارزشها بیشتر كنیم و در مرحله بعد بكوشیم دیگران را با این ارزشها آشنا سازیم. اما آنچه در این زمان خطر جدى تلقى مىشود شبهاتى است كه درباره اساس ارزشها مطرح مىشود و وجود این ارزشها را زیر سؤال مىبرد. شما مىدانید كه در فلسفه اخلاق مكاتبى وجود دارد كه اساسا وجود ارزشهاى اصیل اخلاقى را انكار مىكند و ارزشهاى انسانى را تابع قراردادها و سلیقههاى افراد و گروهها تلقى مىكند. در اینجا من اشاره به مكتب پوزیتیویسم اخلاقى و مكتبهاى شكگرایى مىكنم. آیا شما فكر مىكنید كه با ایجاد این شكوك و شبهات دیگر جایى براى مبارزه با فساد اخلاقى مىماند؟! بنابراین بر ما و دانشگاهیان است كه در باب قوانین اخلاقى بیشتر تعمق كنیم تا آنها را بر اساس عقلانىِ محكمى استوار سازیم و شبهاتى كه متوجه اصالت اخلاق مىشود با روشهاى عالمانه و محققانه پاسخ دهیم و در نتیجه از فروپاشى پایههاى نظام انسانى و اخلاقى جلوگیرى كنیم.
سؤال: آیا وحدت بشریت ممكن است؟
جواب: آنچه بنده در صدد بیان آن بودم این است كه بر اساس بینش اسلامى امكان این هست كه جوامع از نظر فرهنگى به هم نزدیك شوند و تدریجا به سوى وحدت حركت كنند. براى تحقق این هدف دو چیز لازم است: یكى تحقیق عالمانه و بحث بدون تعصب، و دیگرى صداقت و نیت پاك. اگر قانونگذاران جامعه بكوشند تا با استدلالهاى منطقى، افكار خود را به هم نزدیك كنند طبعا مىتوانند قدمى در راه حل اختلافات بردارند؛ اما همه ما مىدانیم كه همیشه انسانها با نیت صادق در این راه تلاش نمىكنند و در بسیارى از موارد هوسهاى شخصى و گروهى مانع این است كه تلاش جدى در راه كشف حقیقت انجام گیرد.
سؤال: آیا اختلافات در ایران حل شده است و زنان با مردان مساوى هستند؟
جواب: همانطور كه مىدانید جامعه ایران در این مسیر حركت مىكند كه احكام اسلامى را پیاده كند و در این زمینه هم فعالیتهاى زیادى انجام گرفته است تا همانطور كه خواست اسلام و قرآن است زن و مرد در كنار یكدیگر در راه ترقى و تكامل خود قدم بردارند. اما همه ما مىدانیم كه تساوى، به معناى یكسان بودن در رفتارها نیست. اگر بین زن و مرد اختلافها و تفاوتهاى طبیعى وجود دارد، كاملاً قابل قبول است كه تفاوتها بر رفتارهاى اجتماعى آنها هم اثر مىگذارد؛ اما به هر حال باید زن و مرد به حقوق عادلانه و منصفانه خودشان نایل شوند و از هر گونه ظلم و تعدى و تبعیضهاى ناروا جلوگیرى شود. شاید براى شما بد نباشد كه من احساس خودم را بر اساس شناختى كه از اسلام دارم نسبت به مرد و زن بیان كنم. من صادقانه به شما مىگویم كه دركى كه من از اسلام دارم این است كه زن و مرد در جهت انسانى هیچ تفاوتى ندارند و ممكن است زنان هم از نظر رشد معنوى و هم از نظر رشد مادى و فعالیتهاى اجتماعى به جایى برسند كه بسیارى از مردان
توان رسیدن به آن را ندارند؛ اما در عین حال معتقدم كه بر اساس تقسیم كار، مرد و زن باید مسئولیتهاى اجتماعى را طورى تقسیم كنند كه با شرایط طبیعى آنها متناسبتر باشد.
سؤال: درباره عدالت توضیح دهید.
جواب: درباره مفهوم عدالت و نیز تعیین مصادیق آن اختلافات زیادى بین صاحبنظران وجود دارد و صدها كتاب كه از طرف متخصصان سطح بالا در این زمینه نوشته شده است نشانگر این اختلاف نظر است. بنابراین طبیعى است كه برداشتهاى انسانها از این مسئله اساسى اجتماعى متفاوت باشد. برداشتى كه من از متون اسلام دارم این است كه عدالت عبارت است از اینكه هر كس به حق خود برسد. در اینجاست كه ما از مفهوم منتقل به مصداق مىشویم و براى تعیین مصادیق دو راه وجود دارد: اول از راه عقل مشترك بین انسانها و مورد اتفاق همه عقلا، و در آنجا كه عقل انسانها نارسا باشد و در نتیجه بین عقلا اختلاف پدید آید باید از راه دوم یعنى وحى وارد شویم. در غیر این صورت، در موارد مشتبه اختلاف انسانها همچنان باقى خواهد ماند.
والسلام علیكم و رحمة اللّه و بركاته
2
(سخنرانى در كالج مكزیك: دوشنبه 1376/06/03)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد للّه رب العالمین وصلى اللّه على محمد وآله الطاهرین
خداى متعال را شكر مىكنم كه توفیق داد در جمع اساتید محترم این مركز دانشگاهى حضور یابم. موضوع بحث ما عرفان است كه هرچند بسیار ارزشمند و دلنشین است، سخن گفتن درباره آن كار مشكلى است. موضوع عرفان، تا آنجا كه ما اطلاع داریم، در همه ادیان ابراهیمى و غیر ابراهیمى وجود داشته و دارد و این قبل از هر چیز بر گرایش فطرى انسان به خدا دلالت مىكند.
از آنجا كه قبل از ورود به هر بحثى توضیح و تحلیل مفاهیم مربوط به آن لازم است چند لحظهاى را به توضیحى مختصر درباره عرفان اختصاص مىدهیم. عرفان یك معناى عام دارد كه عبارت است از نوعى گرایش انسان به ماوراى این جهان طبیعت و انس با ماوراى طبیعت، و در نهایت، كشف حقایقى از غیر راه استدلال و تجربه حسى. اما معنایى كه ما از عرفان اراده مىكنیم یك معناى اخصى است كه متناسب با فرهنگ اسلامى است. بنا بر این تعریف، عرفان عبارت است از یك حركت انسانى به سوى خداى متعال و یافتن او در اعماق وجود و دل. از این روى، ریاضتهایى كه بعضى از پیروان ادیانى مانند هندویسم و بودیسم و دیگران انجام مىدهند، و به نتایجى هم مىرسند، مشمول این تعریف نمىشود؛ هرچند ما
معتقدیم اساس همه اینها بر یك گرایش توحیدى بوده كه تدریجا بر اثر مرور زمان دچار تحریف شده است. مثلاً اوپانیشادها كه كتاب مذهبى هندوهاست پر از مضامین توحیدى است. در بعضى از موارد آن قدر مضامین عالى توحیدى دیده مىشود كه مشابه آن را جز در قرآن كریم در جایى دیگر سراغ نداریم، و این مؤید بزرگى براى این نظریه است كه اساس همه ادیان توحید بوده و شرك به عنوان یك عامل انحرافى در ادیان نفوذ پیدا كرده است.
به هر حال عرفان در مفهوم اسلامى شامل عناصر و مراحلى است: عنصر اول در عرفان اسلامى عبارت است از یك حركت باطنى كه اصطلاحا سیر و سلوك نامیده مىشود. براى اینكه این حركت به صورت منظم انجام گیرد، ارباب عرفان دستورهایى را براى مریدان خود ارائه مىدهند كه با عمل كردن به آن دستورها مىتوانند این راه را طى كنند. براى اینكه سالكان تازهوارد اراده محكمى براى پیمودن این راه داشته باشند و در طول راه از مسیر منحرف نشوند معمولاً اساتید عرفان از یك عامل روانشناختى استفاده مىكنند و آن عبارت است از عهد و پیمانى كه مرید با شیخ یا قطب یا هر معلم دیگرى كه در هر عرفانى مرسوم است، مىبندد كه از دستورهاى او صد در صد اطاعت كند. این عهد و پیمان معمولاً با یك آداب و رسومى شروع مىشود كه این فكر را در ذهن مرید به وجود مىآورد كه ارتباط روحى با استادش برقرار كرده و از نَفَس و اراده او استفاده مىكند. در صورتى كه سالك، این مسیر معین شده را به درستى طى كند، حالات روحى خاصىبرایش حاصل مىشود كه این حالات گاهى به صورت حالت جذبه و شیفتگى به افراد دست مىدهد كه دست از زندگى مىكشند و نمىتوانند آرام و قرار بگیرند و به بیابانها و دیرها پناه مىبرند. چنین كسانى را اصطلاحا «مجذوب» مىنامند و نمونههایى در میان همه عرفا دارند. در میان عرفاى ایرانى هم عرفاى مجذوب زیاد بودهاند، كه معروفترین آنان، صاحب رباعیات معروف، باباطاهر عریان
است. بر حسب ادعاى عارفان، شخص در نهایت سیر به مقامى مىرسد كه گویى در مقابل خداى متعال هیچ وجودى از او باقى نمىماند و محو مىشود. البته این حال مراتب مختلفى دارد و الفاظ و تقریرات مختلفى درباره آن به كار مىرود كه معروفتر از همه تعبیر «وحدت» است. حتما شما هم تعبیر وحدت وجود را به عنوان یك مفهوم عرفانى مىشناسید و درباره آن مطالبى شنیدهاید. درباره این واژه تفسیرهاى گوناگونى شده كه بعضى از آنها مسلما تفسیرهاى صحیح و مقبولى نیست. این تعبیرات در فلسفههاى قدیم سابقه داشته و در دوران جدید هم كسانى داراى این تفكرات هستند.
بر خلاف فلاسفه مشاء، فلاسفه رواقى یونان هم گرایشى به وحدت وجود داشتهاند و یك نوع اعمال خاصى براى رسیدن به آن انجام مىدادهاند. در عصرهاى متأخر هم باز در بین فیلسوفان اروپایى عدهاى گرایش به این معنا داشتهاند كه «اسپینوزا» نمونهاى از آنان است. اما اگر نگاهى به فلسفههاى هندویسم و بودیسم بیفكنیم، رواج این مفهوم را مشاهده خواهیم كرد.
حال این سؤال مطرح است كه دیدگاه اسلام درباره عرفان و مفاهیمى از قبیل سیر و سلوك، شهود قلبى، وحدت وجود و مفاهیمى از این قبیل چیست؟ طبیعى است كه تحقیق درباره این مفاهیم در این فرصت كوتاه مخصوصا با وقت محدودى كه بنده دارم و نصف وقت براى ترجمه گرفته مىشود، طبعا میسّر نخواهد بود، ولى سعى مىكنم جملات كوتاهى را كه حتىالمقدور روشنگر باشد ارائه دهم. اجمالاً اینكه یك گرایش فطرى در نهاد انسان وجود دارد كه او را به سوى خداى متعال و رسیدن به مقام قرب او مىكشاند و جذب مىكند. این گرایش مورد تصدیق اسلام و متون اسلامى است، اما از آنجا كه این استعداد خودشكوفا نیست بلكه در شرایط خاصى ممكن است شكوفا شود و احتیاج به تربیت دارد، اهتمام انبیا این بوده كه این استعداد را در بشر شكوفا كنند و از راههاى مختلف
تربیتى این عشق را در او به وجود بیاورند. در یك جمله مىشود گفت نهایىترین هدف اسلام ـ مانند سایر ادیان بزرگ ـ این بوده است كه بشر را به عرفان واقعى برساند. پس آنچه ما به منزله یك قاعده اصلى در عرفان اسلامى معتبر مىدانیم این است كه گرایش فطرى انسان به سوى خداست.
مسئله دیگر، پیمودن این راه بسیار پیچیده و پر پیچ و خم و طولانى است؛ راهى كه تمام عمر انسان را در بر مىگیرد. بنابراین باید برنامه دقیقى براى پیمودن این راه در نظر گرفته شود. عرفان و قرب به خدا هوسى نیست كه با حركاتى حاصل شود یا با خواندن كتابى، یا سرودن شعرى، یا دست افشاندن و پاى كوبیدن به دست آید. رسیدن به هدف والاى عرفان از سفر به كره مریخ یا خواندن خطوط میخى و یا سایر چیزهایى كه بشر با صرف عمر طولانى خود كشف كرده است كمتر نیست. این راهى است پر پیچ و خم و بنا به تعبیر یكى از بزرگان عرفان، مانند ساییدن صخرهاى با مژگان چشم است. هر مطلوب نفیس و ارزندهاى مدعیان كاذب هم خواهد داشت. وقتى طالب برلیان یا مروارید یا فلز گرانقیمتى فراوان باشد آن وقت است كه در بازار، اجناس بدلى هم زیاد خواهد شد. به هر حال براى پیمودن این راه و رسیدن به آن مقام بسیار والا، همتى بلند و عزمى راسخ ضرورى است. اگر بپذیریم كه انبیا آمدهاند تا راه سعادت دنیا و آخرت را به بشر بیاموزند باید نتیجه بگیریم كه آنان بهترین راه رسیدن به عرفان را معرفى كردهاند؛ و آیا ممكن است خدایى كه از فرط رحمتش این همه پیغمبران را براى هدایت انسانها فرستاده است، راه رسیدن به خودش را از آنها مضایقه كرده باشد؟!
همه ما مىدانیم كه حتى عمل كردن به ظواهر دستورهاى انبیا، كه شریعت نامیده مىشود، كارى سخت است. شاید افراد كمى را بتوان یافت كه كاملاً به آن دستورها عمل كنند. شما هم توجه دارید كه در میان مسیحیان نیز كسانى كه به همه دستورهاى حضرت مسیح علیه السلام عمل كنند، كم هستند. شاید بتوان از اینجا
حدس زد كه در پیروان سایر ادیان هم چنین وضعى وجود داشته باشد، مثلاً در میان مسلمانان اولین تكلیف واجب این است كه روزى پنج مرتبه نماز بخوانند كه یكى از آنها قبل از طلوع آفتاب است. براى انجام دادن یك نماز دو ركعتى كافى است كه دو الى سه دقیقه وقت صرف شود، ولى در همین دو ـ سه دقیقه توجه انسان به جهات مختلف جلب مىشود. شخص عارف باید از همین جا شروع كند كه وقتى نماز مىخواند سعى كند تمام توجهش را در نماز متمركز كند و این قدم اول است. شما از همین جا مىتوانید حدس بزنید كه یك عمر زندگى عارفانه چه همت بلند و چه عزم راسخ و چه تلاش خستگىناپذیرى مىطلبد.
عارف باید در همه لحظهها تمام حركات ظاهرى و باطنى خود را براى خدا انجام دهد: چشمش را كنترل كند؛ به آن چیز كه مَرضى خدا نیست نگاه نكند؛ گوشش را كنترل كند تا چیزهایى را كه مرضى خدا نیست نشنود؛ زبان و سایر اندامهاى بدن را نیز باید به همین ترتیب كنترل كند. ولى كار در همین جا تمام نمىشود؛ بلكه باید توجهات قلبى خود را هم كنترل كند: در دلش نسبت به بندگان خدا دشمنى و كینه نداشته باشد؛ نسبت به رفتار دیگران بدگمان نباشد و هزاران رموز دیگر، كه باید در این مسیر رعایت كند. با این بیان شاید برخى شنوندگان فكر كنند كه این راهى است ناپیمودنى كه عملاً امكان پیمایش نخواهد داشت. ولى درجواب باید گفت كه یك چیز همه این مشكلات را آسان مىكند و آن عشق به خداست. شما مىتوانید در زندگى خود بیازمایید كه اگر به كسى علاقه داشته باشید چه فداكاریهایى براى او انجام مىدهید. انسان سختیها، بىخوابیها، گرسنگیها، تشنگیها، و هزاران مشكل دیگر را براى یك لحظه دیدار محبوبش تحمل مىكند، و این تازه محبوبى است كه معلوم نیست تا چه حد به او وفادار باشد. اما اگر دل انسان با محبت خدا آشنا شود، كسى كه جمال او و كمال او بىنهایت و بىحد و حصر است، كسى كه نهایت رحمت و محبت و فضل و عطوفت را به بندگانش
دارد، و همه چیز در ید قدرت اوست، مىتوانید حدس بزنید كه این عشق چه كیمیایى است و چه آثار عجیبى مىتواند در زندگى انسان به بار آورد؟!
ذهن ما در مقام مقایسه از مفاهیم ریاضى بهتر مىتواند استفاده كند. مثلاً اگر بخواهیم بگوییم از دو نوع گل، یكى چقدر زیباتر از دیگرى است، مىتوانیم بگوییم مثلاً دو برابر، سه برابر، یا ده برابر زیباتر است، اما اگر ما خواستیم همه جمالهاى عالم را با جمال الهى مقایسه كنیم باید بگوییم هر جمالى كه از ابتداى جهان وجود داشته و تا پایان جهان تحقق پیدا كند، كمال و جمال او محدود خواهد بود، اما جمال الهى بىنهایت و بىحد و حصر است. سمبل مهر و عطوفت، مهر مادرى است. اگر ما همه مادرانى كه در عالم وجود داشتهاند و وجود پیدا مىكنند، عطوفتهایشان را روى هم بگذاریم نامحدود نخواهد بود؛ اما عطوفت و محبت خدا بىنهایت است و شما مىدانید كه عدد متناهى هر قدر بزرگ باشد با نامتناهى هیچ نسبتى ندارد. پس اگر در عالم هر چیز دوستداشتنى وجود داشته باشد ارزش دوستى آن محدود است، اما ارزش دوستى خدا نامحدود است. البته ذهن ما از اینكه بتواند شىء نامحدود را درست تصور كند قاصر است. اما خداى متعال باز از لطف و شدت عطوفت خودش بیانات تمثیلى براى آشنا كردن ذهن ما، به ما ارائه كرده است. دوست دارم در این رابطه حدیثى را كه از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل شده، بازگو كنم. در این حدیث آمده است كه خداى متعال مىفرماید كسانى كه به من پشت كرده و مرا فراموش مىكنند، اگر بدانند كه من چقدر مشتاق آنها هستم از فرط حیرت و تعجب جان مىسپارند.(1)
در جاى دیگرى براى اینكه بندگانش را تشویق كند تا به او توجه داشته باشند مىفرماید:
شادى من از توبه گناهكار مانند شادى مسافرى است كه در بیابانى، زاد و
1. لَوْ عَلِمَ الْمُدبِروُنَ أنى كَیْفَ انْتِظارِى إِلَیْهِمْ لَمَاتُوا شَوْقا. میرزا جواد آقا ملكى تبریزى، المراقبات فى أعمال السّنة، ص 6.
توشهاش را گم كرده باشد و از فرط یأس و ناامیدى تن به مرگ داده، روى زمین دراز كشیده، دستش را زیر سرش گذاشته، و آماده مردن شود؛ اما ناگهان چشم باز كند و ببیند زاد و توشهاش جلو او آماده است. این شخص چقدر خوشحال مىشود؟ كسى كه گناهش را ترك كند و توبه كند، من از آمدنش بیش از چنین كسى كه از یافتن زاد و توشهاش شاد شده خوشحال مىشوم!
حاصل اینكه آنچه مشكلات راه عرفان را آسان مىكند، عشق و محبت به خداست. اگر ما خدا را شناختیم و به او عشق ورزیدیم تحمل همه مشكلات در این راه براى ما آسان خواهد شد. كسى كه در دل محبتى داشته باشد انرژى او براى كار و فعالیت چندین برابر مىشود، و بالاتر اینكه از تحمل سختیها خسته نمىشود بلكه لذت هم مىبرد.
مطلب دیگرى كه براى سالكان این راه امیدبخش است، اینكه خداى متعال ضمانت فرموده كه هر كس یك قدم به سوى من بیاید ده قدم به او نزدیك مىشوم؛(1) و این از الطافى است كه در آغاز حركت نصیب سالك مىشود، ولى بعدها آنقدر رحمت الهى بر او ریزش مىكند كه قابل توصیف نیست. در مراحل متوسط، سالك چنین احساس مىكند كه گویا در دستان معشوقش قرار دارد و هر حركت بدنى و فكرى او از جانب محبوب جهت مىیابد. در این باره آمده است: فَإِذا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذى یَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذى یُبْصِرُ بِهِ وَلِسانَهُ الذّى یَنْطِقُ بِهِ وَیَدَهُ الَّتى یَبْطِشُ بِها.(2)
وقتى عاشقى از خدمت كردن به معشوقش لذت ببرد، و وقتى ببیند معشوق است كه كارهاى او را انجام مىدهد، چه احساس سرور و بهجت و نشاطى به او دست مىدهد!
1. در حدیثى قدسى آمده است: من تقرّب إلىّ شبرا تقرّبتُ إلیه ذراعا، ومن تقرّب الىّ ذراعا تقرّبت الیه باعا، ومن أتانى مشیا أتیتُه هرولةً حسین بن محمّد تقى نورى، مستدرك الوسائل، ج 5، باب 7، ص 298.
2. ابى جعفر محمّد بن یعقوب الكلینى، الكافى، ج 2، ص 352، روایت 7.
عنصر سوم همان چیزى است كه در نهایت سیر براى انسان حاصل مىشود و عرفا از آن به «وحدت» تعبیر مىكنند. از لفظ وحدت گاهى معناهاى ساده و مبتذلى تصور مىشود كه نه با اسلام و ادیان الهى وفق مىدهد و نه با مقام شامخ عارفان. اما حقیقت این مقام بالاتر از آن است كه با تعبیراتى متناسب فكر كوتاه ما قابل تبیین باشد. براى آنچه در حد فهم گوینده مىگنجد ـ و بسیار فهم كوتاهى خواهد بود ـ مىتوانم یك بیان مختصرى ارائه دهم. اگر كسى مزه محبت خالص و عشق پاك را چشیده باشد مىداند كه خواسته عاشق جز نزدیكى كامل به محبوب و فانى شدن در او نیست. وقتى انسانى به یك انسان دیگر علاقه دارد، ممكن است بدنش به بدن او نزدیك باشد؛ وقتى كه به او نزدیك شد دوست دارد او را در آغوش خود بفشارد، اگر از او سؤال شود كه نهایتا از معشوقت چه مىخواهى، جوابى نخواهد داشت جز اینكه «مىخواهم با او یكى باشم و در او فانى شوم». البته این صحبتها ربطى به هوسهاى كودكانه و محبتهاى ناشى از شهوات حیوانى ندارد؛ اینها مربوط به یك عشق پاك انسانى و مقدس است و طبعا كسانى مىتوانند شمهاى از این حقیقت را دریابند كه، هرچند براى لحظهاى، از چنین محبت پاكى برخوردار شده باشند. البته این مثالى كه زدم بسیار مثال ناقصى است كه بین دو موجود جسمانى تصور مىشود، اما فانى شدن در مقابل عظمت بىنهایت الهى بسیار والاتر است. اجمالاً مىتوانیم بگوییم كه بالاترین مقام عرفان به تعبیر قرآنى، مقامى است كه نهایت قرب و نزدیكى به خداوند در آن حاصل مىشود: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیكٍ مُقْتَدِرٍ.(1)
در اینجا خوب است كلامى از همسر فرعون كه در لسان قرآن سمبلى براى مردان و زنان شریف معرفى شده است نقل كنم. همانطور كه مىدانید، قرآن كریم براى مردان و زنان مؤمن دو نمونه و سمبل معرفى كرده است: یكى همسر
1. «در حقیقت، مردم پرهیزگار در میان باغها و نهرها در قرارگاه صدق، نزد صاحب اختیارى توانایند» قمر54، 54 و 55.
فرعون و دیگرى حضرت مریم علیهاالسلام. همسر فرعون در مقابل فرعون مقاومت كرد و زیر شكنجههاى او جان سپرد. هنگامى كه وى زیر شكنجههاى فرعون بود این سرود را بر لب داشت:
رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَكَ بَیْتًا فِی الجَنَّةِ.(1)
مطلب دیگرى كه باید در اینجا اشاره كنم این است كه براى رسیدن به چنین مقامى، كه در زبان قرآن به نام مقام قرب نامیده مىشود و در لسان عرفا به نام مقام وحدت است، چه راهى را باید در پیش بگیریم؟ طبعا من اگر برنامه كاملى را نیز در این زمینه بدانم در این چند لحظه نمىتوانم آن را ارائه دهم.
اگر شما به كسى علاقه داشته باشید و او از شما چیزى بخواهد، آیا ممكن است از او مضایقه كنید؟ آیا ممكن است كسى كه ادعاى عشق مىكند از اطاعت دستورهاى معشوقش سرپیچى كند؟ بنابراین اولین قدم براى پیمودن راه وصول به خداى متعال اطاعت از دستورهاى او است. كسى كه محبت داشته باشد همواره به یاد محبوبش مىباشد و از این یاد لذت مىبرد. ما تمرین مىكنیم كه همواره به یاد خدا باشیم و از این یاد لذت ببریم؛ تمرین مىكنیم تا هنگامى كه از خواب بیدار مىشویم اولین توجه ما به خدا باشد؛ و هنگامى كه در بستر مىخوابیم آخرین چیزى كه به او توجه داریم خدا باشد؛ و همیشه در دل احساس خضوع و خشوع در مقابل خداى متعال داشته باشیم. همه بندگان خدا و همه موجودات عالم را از آن جهت كه انتساب به خداوند دارند دوست داریم، و براى اینكه این دوستى تكامل پیدا كند مىكوشیم هر خدمتى كه از دستمان بر مىآید براى بندگان خدا انجام دهیم. ما هر كس با خدا آشناتر است و بیشتر او را دوست دارد، بیشتر دوست مىداریم. براى نمونه، به انبیاى الهى، از جمله حضرت عیسى علیه السلام و حضرت محمد صلی الله علیه و آله، عشق مىورزیم براى اینكه كسى كه به دیگرى محبت داشته باشد
1. «پروردگارا! پیش خودت در بهشت خانهاى برایم بساز» تحریم66، 11.
همه متعلقات او را هم دوست خواهد داشت. در یك كلمه، به جاى دلخواه، خداخواه را قرار بدهیم، یعنى به جاى اینكه در هر كارى ببینیم دلمان چه مىخواهد، ببینیم خدا چه مىخواهد، و همان را انجام دهیم. به علاوه، تنها به پیكره كار اكتفا نكنیم، بلكه كارها را فقط به خاطر دوستى خدا انجام دهیم و در آنها امید و انتظار مزد و پاداشى هم نداشته باشیم. البته خدایى كه در این جهان بدون انجام هیچ كارى، ما را غرق در نعمتهاى خودش كرده است، هیچ گاه ما را از رحمت خود محروم نخواهد كرد، و هر قدر كه به او نزدیك شویم محبت او و رضاى او به ما بیشتر خواهد شد.
كسى كه بهرهاى از عرفان برده باشد اولاً براى خودش چیزى قایل نیست تا بگوید «من كارى را انجام دادهام» یا «چیزى مال من بوده است». عارف وقتى موفق به یك كار خیرى شود، این توفیقش را نیز نعمت خدا مىداند كه به شكر دیگرى احتیاج خواهد داشت. اما اگر فرض كنیم ما واقعا از خود چیزى مىداشتیم، آیا در مقام محبت صحیح بود كه انسان براى محبوبش كارى انجام دهد و در عین حال از او انتظار مزد داشته باشد؟! چقدر زشت است كه محبى ادعاى عشق كند و براى محبوبش قدم كوتاهى بردارد و سپس دستش را دراز كند تا مزد بگیرد! مخصوصا كسى كه از خودش هیچ ندارد و هر چه دارد مال محبوب اوست. سخن كه به عشق مىكشد، به تعبیر یكى از شاعران ما، كار به دور و تسلسل مىانجامد(1) و این سخن را پایان نیست، اما من به خود اجازه نمىدهم كه بیش از این وقت شما را بگیرم، و از خداوند مىخواهم كه دلهاى ما را لایق محبت و معرفت خود سازد، و آنچه مانع رسیدن ما به مقام قرب او مىشود ـ كه عمدتا خودخواهیها، دشمنیها، كینهتوزیها، و بتپرستیهاست ـ از ما بگیرد.
1. اشاره به شعر خواجه حافظ: «دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش».
بار دیگر از عزیزانى كه در فراهم كردن این جلسه نورانى زحمت كشیدند و شما عزیزانى كه حضور پیدا كردید و عرایض مرا تحمل كردید تشكر مىكنم و براى همه شما سعادت این دنیا و نیز جهان ابدى را از خداى متعال مسئلت دارم.
والسلام علیكم ورحمة اللّه وبركاته
در ادامه یكى از حاضران در تشكر از استاد گفت:
ما از شما به خاطر سخنان زیبایتان سپاسگزاریم و دعا مىكنیم كه خدا به همه ما این فضایل و بیشتر از اینها را مرحمت كند. سپس حضرت آیتاللّه مصباح به سؤالات حاضران پاسخ دادند كه مشروح آن از این قرار است.
سؤال: راه صحیح كدام است؟
جواب: همان طور كه مىدانید ما در امور زندگى خود در عین حال كه طالب سعادت و خوشى هستیم، احیانا مرتكب اشتباهاتى مىشویم كه ما را از هدف دور مىكند، و در راه رسیدن به این هدفى هم كه بسیار ارزندهتر از زندگى دنیاست ممكن است اشتباهاتى پیش آید و كسانى از رسیدن به مقصد باز بمانند. ما اگر در زندگى مادى و دنیایى اشتباهى كنیم ممكن است بر اثر تجربه به اشتباه خود پى ببریم، ولى موفقیت و شكست، درست یا اشتباه رفتن در مسیر قرب به خداوند و زندگى معنوى، در این جهان معلوم نمىشود، و اصولاً قابل تجربه نیست. به همین دلیل بسیارى از كسانى كه در این راه قدم مىگذارند و مرتكب اشتباه مىشوند خودشان نمىتوانند به اشكالات خود پى ببرند. در یك جمله مىتوانیم بگوییم آن راهى صحیح است كه پیغمبران خدا از طرف خدا در برابر دیدگان بشر گذاشتهاند، و طبعا راههایى كه انسانهاى ناآشنا با مقصد و راه به دست خود اختراع مىكنند ضمانتى براى صحت نخواهد داشت.
سؤال: درباره تصوف مختصرى توضیح دهید.
جواب: براى واژه صوفى هم مثل واژه عرفان معانى مختلفى ذكر كردهاند و طبعا این موضوع بر حسب هر تعریفى حكم خاصى خواهد داشت. در عرف بسیارى از مردم، عرفان و تصوف دقیقا به یك معنا به كار مىرود و طبعا همه آنچه درباره عرفان گفتیم درباره تصوف هم جارى خواهد شد. اما در عرف بسیارى از صاحبنظران، عرفان به تصوف صحیح اطلاق مىشود؛ زیرا براى تصوف راههاى انحرافى هم تصور مىشود. طبعا این معنا وسیعتر است و هم شامل عرفان صحیح و هم شامل عرفانهاى انحرافى مىشود.
سؤال: راه درست عرفان را چگونه بپیماییم؟
جواب: این سؤال بجایى است، اما جوابش در این زمان كوتاه میسر نیست. اگر ما واقعا طالب راه صحیح عرفان هستیم دست كم باید آنچه را مورد قبول همه انبیا بوده است عمل كنیم، و همراه با این سیر عملى سعى كنیم كه در میان راههاى موجود بهترین را كه دلایل محكمترى داشته باشد برگزینیم.
سؤال: اگر در این راه اشتباه كردیم چه كنیم؟
جواب: به طور كلى هر اشتباهى كه منشأ آن از قصور باشد یعنى عمدى نباشد، قابل جبران و بخشش است، و بعد كه ما این راه را دقیقتر شناختیم، مىتوانیم اشتباهات گذشته خود را جبران كنیم، ولى براى جلوگیرى از ضایع شدن عمر و هدر رفتن نیروها باید در آغاز كار دقت كافى در تشخیص هدف و راه و انتخاب راهنما مبذول داریم.
3
(سخنرانى در باسیلیكا گوادَلوپِه: سه شنبه 1376/06/04)
پیامبران الهى براى زنده كردن یاد خداوند در دل بشر و شناساندن توحید صدمات فراوانى دیدند و شكنجههاى بسیارى كشیدند. برخى از آنان از شهرهاى خود اخراج شدند و شمارى مورد تعقیب و شكنجه قرار گرفتند. در زمانهاى گذشته، انسانها مخالف انبیا بودند، ولى امروزه افراد بشر مخالف انبیا نیستند بلكه قدرت استكبار جهانى است كه با خداوند متعال و راه انبیا و كتابهاى مقدس مخالفت دارد. از این روى، لازم است به دوران رویاروییها و دشمنیهاى سابق میان مسیحیت و اسلام خاتمه دهیم؛ رویاروییهایى كه به نفع «دین و دینداران» نبوده است.
ما باید بتوانیم در كنار یكدیگر با دشمن مشترك مبارزه كنیم؛ دشمنى كه با استفاده از تكنولوژى پیشرفته دنیا را به صورت دهكده جهانى در آورده است و مىخواهد به نفع خود در اختیار بگیرد، و متأسفانه این سیستم شركآلود تا حدى موفق بوده و یك جریان الحاد و بىدینى سیستماتیك ایجاد كرده است.
آنان در باطل خود متحد و متفقاند و ما در حق متفرّق هستیم، و شما هم به این موضوع واقفید. لذا مؤمنان به خداوند متعال هم باید احساس مسئولیت كنند و اختلافات را كنار گذاشته، علیه دشمن مشترك كه استكبار جهانى است، قیام كنند. البته قیام همیشه به معناى مبارزه مسلحانه نیست. از آنجا كه حمله دشمن به
صورت فرهنگى است، و با ترویج الحاد و بىدینى و فساد اخلاقى در جوامع بشرى شروع شده است، ما هم باید در مقابل، آمادگى فرهنگى ایجاد كنیم و علیه دشمن خدا كار فرهنگى را شروع نماییم تا نظارهگر انهدام ارزشهاى الهى و متلاشى شدن خانوادهها نباشیم.
ما در این زمینه باید دو كار انجام دهیم: اول آنكه یك جریان فكرى عقلانى و فلسفى قوى همراه با استدلال و استحكام راه بیندازیم تا عقاید الهى را تحكیم كنیم؛ دوم آنكه یك جریان اخلاقى در مقابل فساد و بىبند و بارى ایجاد سازیم.
ما در هر دو موضوع در جمهورى اسلامى كارهاى خوبى را انجام داده و تا حدودى موفق بودهایم؛ لكن چون جریان الحاد و فساد، جهانى است بنابراین باید براى یك كار مشترك برنامهریزى كنیم. از جمله قدمهاى عملى كه تا كنون برداشتهایم مسافرت من به كشورهاى متعدد غربى بوده است؛ خصوصا در رم كه با عالىجناب پاپ و رؤساى دانشگاهها و كشیشها ملاقات كردم و حتى آقاى كارلوس هوبر، استاد الهیات و فلسفه دانشگاه كاتولیك گریگورى رم به قم دعوت شد و ایشان مدتى براى تدریس در دانشگاهها به ایران آمدند. امید است بتوانیم از فرصتها استفاده كرده براى حاكم ساختن ارزشهاى الهى موفق باشیم.
در این دیدار همه اسقفها به همراه خانمهاى راهبه شركت داشتند و تا دقایق پایانى به صحبتهاى استاد با اشتیاق و دقت فراوان گوش دادند و بعد یكى از اسقفها گفت: اینجانب استاد حقوق دانشگاه كاتولیك مكزیك هستم. من در آن دانشگاه حقوق شرع را تدریس مىكنم و آشنایى خیلى خوبى با شرع دارم. فارس قدیم و ایران امروز براى ما ارزش بسیار زیادى دارد؛ كورش و داریوش فرزندان خداوند هستند؛ كلیساى ایران طى قرون متمادى نفوذ بسیار زیادى بر جهان داشته است و امروز هم كلیساى كاتولیكِ كلدانیها و ارمنیها در ایران حضور و نماینده دارند.
جناب استاد مصباح! من قاطعانه و به طور جدى عرض مىكنم كه سكولاریسم
دشمن واقعى ماست. من علاقهمند به اسلام شدهام و وقتى در هوستون با دانشجویان عربِ مسلمان آشنا شدم و براى آنان از اسلام صحبت مىكردم مىگفتند تو تنها كشیشى هستى كه از اسلام خوب صحبت مىكنى. من باید اعتراف كنم كه اسلام دینى عقلانى و هماهنگ با تفكر و اندیشه بشر است، و مسیحیت متأسفانه بیشتر جنبههاى عقلانى خود را از دست داده است. اسلام به خوبى توانسته است زندگى پیروان خود را سازمان دهد و ساختارهاى معین را براى مؤمنان تعریف كند و استعدادهاى آنان را شكوفا ساخته، آنان را بر گرد یك محور متحد گرداند. اسلام آنان را مركزیت داده و عشق به خدا و توحید را با تعالیم و ساختار معین در دل آنان زنده كرده است. اما ما در غرب، ساختار مسیحى بودن را ایجاد نكردهایم. لذا امروز در مقابل تهاجم و تهدید سكولاریسم علیه مسیحیت دست خالى مانده و زندگى بدون خدا را شاهدیم.
من نهتنها موافق گفتوگو هستم بلكه معتقدم كه باید گفتوگو زیاد شود و گذشتههاى جنگ و تقابل را فراموش كنیم. من خیلى خوشحال خواهم شد كه این گفتوگو برقرار شود. ما باید از اسلام عقلانى بودن تفكر دینى را یاد بگیریم تا از ایمان داشتن خود خجالت نكشیم، و با منطق در مقابل عقاید ضد دینى بایستیم. مثل همین آقاى استاد (آیتاللّه مصباح) باشیم كه در مراكز عبادى و در دانشگاهها و با مردم حضور دارد و در متن جامعه با مردم تماس دارد، ولى ما پنج دقیقه با خداوند هستیم و 95 دقیقه با دنیا! من همراهى و همدلى خود را با جمهورى اسلامى و نمایندگان آن ابراز مىدارم و چون غرب براى آنان مشكلات زیادى ایجاد كرده ما باید از آنها درس بگیریم و با عقلانى بودن ایمان به مبارزه با سكولاریسم برخیزیم. ایشان خیلى دقیق و صحیح فرمودند كه سكولاریسم دشمن است و من باید بگویم سكولاریسم سرطانى است كه همه جا نفوذ پیدا مىكند.
سپس یكى از كشیشها سؤال كرد:
ارزشهاى انسانى كه امروزه در جمهورى اسلامى حاكم است كداماند؟
استاد در جواب فرمودند:
1. زنده كردن یاد خدا در دلها؛
2. مستحكم ساختن نهاد خانواده با ارتباط خوب بین افراد آن؛
3. عدالت اجتماعى و دعوت به این عدالت اجتماعى، كه استكبار نیز به همین دلیل علیه ما توطئه مىكند، و ما در این راه تلاش بسیار كردهایم. البته این به این معنا نیست كه ایران امروز بهشت شده است، بلكه ما در راه استقرار عدالت اجتماعى هستیم؛
4. ارج نهادن به ارزشهاى اخلاقى.
یكى دیگر از كشیشها پرسید:
درست است كه در غرب ایمان به خدا وجود ندارد ولى آزادى و وجدان و تحمل یكدیگر، جاى تعصب و عدم تحمل را گرفته است؛ اما در اسلام آن طور كه در غرب تبلیغ مىشود ظاهرا آزادى و تحمل وجود ندارد؟!
استاد در جواب فرمودند:
مسئله تساهل و تسامح كه بعد از رنسانس درباره آن صحبت مىشود، در اسلام همیشه به صورت احترام به همه ادیان و افكار وجود داشته است. ما به دین مسیحیت احترام مىگذاریم و از آنها نمىخواهیم كه به احكام دینى خود عمل نكنند، ولى احترام به عقاید دیگران معنایش آن نیست كه افراد در عقاید خود سست شوند، مگر اینكه آن دینِ مورد احترام بهتر و مقدستر باشد. ما امروز شاهد گرایشهاى پلورالیستى نیز هستیم كه مىگویند اسلام خوب است و مسیحیت هم خوب است، و در عین حال نه به احكام اسلام عمل مىكنند و نه به تعالیم مسیحیت، كه این خود بحث طولانى مىخواهد و باید در جاى خود از آن صحبت كنیم. اما مسئله دیگر این است كه پیروان ادیان الهى در طول تاریخ اشتباهاتى
داشتهاند و كسانى هم به نام دین با دین مبارزه كردهاند. ما تخلفات پیروان ادیان را هرچند به نام اسلام باشد، قبول نداریم. شما مىدانید كسانى به نام مسیحیت بر ضد این دین عمل كردهاند و حتى با سایر مسیحیان جنگیدهاند، همانطور كه امروز هم در بعضى از كشورهاى اروپایى مشهود است، ولى همه مىدانیم كه مسئولان شایسته كلیسا این اعمال را تأیید نمىكنند.
ما همه پیروان ادیان الهى هستیم و چون روحانى مىباشیم براى یك هدف واحد تلاش مىكنیم. متأسفانه دور بودن از یكدیگر و همین طور عدم شناخت و عدم گفتوگوى مستقیم باعث شده است فكر كنیم دشمن یكدیگریم. نهتنها قرآن به ادیان الهى احترام مىگذارد، بلكه مسلمانان به همه پیامبران الهى مثل حضرت ابراهیم علیه السلام، موسى علیه السلام و عیسى علیه السلاممعتقدند و در آیات كتاب الهى از پیامبر اسلام خواسته شده است كه با اهل كتاب گفتوگو كند:
قُلْ یا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَبَیْنَكُمْ.(1)
ما در جمهورى اسلامى عملاً به این نداى قرآن پاسخ دادهایم و در مجلس شوراى اسلامى، نمایندگان ادیان حضور دارند كه این مسئله در بسیارى از كشورهاى غربى وجود ندارد. امروز مسیحیان و یهودیان در جمهورى اسلامى معتقدند كه از زمان رژیم گذشته زندگى بهترى دارند و این مطلب را در مصاحبه با خبرنگاران خارجى اظهار كردهاند. دلیل رضایت ایشان این بوده است كه معتقدند در جمهورى اسلامى، فرزندانشان تعالیم دینى را خوب یاد مىگیرند و به راه ابتذال و فساد و مواد مخدر كشیده نمىشوند، و مىتوانند فرزندان خود را بهتر تربیت كنند. وقتى از یك خانم یهودى سؤال كرده بودند كه آیتاللّه خامنهاى براى شما چه موقعیتى دارد؟ جواب داده بود او رهبر ماست كه خبرنگار (كه خود یهودى بود) تعجب كرد و گفت: دیگر حرفى ندارم.
1. «بگو: اى اهل كتاب! بیایید بر سر سخنى كه میان ما و شما یكسان است بایستیم» آل عمران3، 64.
براى عمل به تعالیم پیامبران الهى بهترین راه، همكارى بین ادیان الهى است. آنان كه مىگویند ما خدا را عبادت مىكنیم، چگونه است كه به جاى كار در راه خدا با یكدیگر مبارزه مىكنند و راه را براى دشمنان دین هموار مىسازند؟ از خداوند متعال خواستاریم كه دلهاى ما را به هم نزدیك و موانع اتحاد را از ما دور نماید.
یكى از حاضران در ارتباط با سلمان رشدى سؤال تندى كرد. استاد با كمال متانت فرمودند: «من از سؤالى كه شما كردید تشكر مىكنم»، و بعد جواب قانع كنندهاى دادند و این برخورد از یك عالم دینى مسلمان براى آنها خیلى جالب بود، به طورى كه یكى از كشیشها برخاست و گفت:
اگر شجاعت هم هست شما مسلمانان و ایرانیها دارید، و ما باید از ایران تبعیت كنیم و جمهورى اسلامى بود كه دین را در دنیا احیا كرد. اسلام تبلیغش را با زمان و مكان هماهنگ مىكند و در تبلیغات اسلام هماهنگى وجود دارد و مردم فطرتا تبلیغات اسلام را قبول مىكنند.
آشنایى با كوبا(1)
كوبا در دریاى آنتیل و در نزدیكى مدار رأس سرطان واقع شده است. شكل كشیده و باریك آن، این جزیره بزرگ را به یك تمساح شبیه ساخته است. این جزیره از خلیج مكزیك تا گذرگاه وان كشیده شده است، و مساحت آن 524/114 كیلومتر مربع است. جزایر بزرگ و كوچك مجمع الجزایر كوبا نیز در این مساحت به شمار آمدهاند:
جزیره پیتزو، سپس جزایر كوچك مرجانى كایو جزیره اصلى را احاطه كردهاند. شمار این جزایر مرجانى به 1600 مىرسد.
جزیره كوبا بزرگترین جزیره از مجمع الجزایر آنتیل است. طول آن به 1200 كیلومتر مىرسد و بیشترین پهناى آن 145 كیلومتر است.
از ژانویه سال 1976، قلمرو كوبا به 14 ایالت تقسیم شده است. كوبا 5745 كیلومتر ساحل پر پیچ و خم و سازههاى متنوع دارد كه در آن خلیجها، پلاژهاى شنى، مردابها، تشكیلات مرجانى، ریزشها و صخرهها یكى پس از دیگرى به چشم مىخورند.
جمعیت كوبا بر حسب سرشمارى سال 1994، 11064344 نفر است كه در سرزمینى به وسعت 9250 كیلومتر مربع زندگى مىكنند. شیلى با وسعتى هفت برابر كوبا جمعیتى برابر با كوبا دارد.
كوبا طىّ پانصد سال، به سبب موقعیت استراتژیك جغرافیایىاش، فراز و نشیبهاى
1. Cuba
بسیارى را پشت سر نهاده است و اینك نیز، دوران سرنوشتساز دیگرى را سپرى مىكند. در این باره مىتوان پارهاى عوامل را بر شمرد:
الف) رویدادهاى شوروى و تحولات بلوك شرق؛
ب) عدم كارایى و ناتوانى ایدئولوژى ماركسیسم ـ لنینیسم در حل مسائل و مشكلات اجتماعى؛
ج) مجاورت كوبا با مركز لیبرالیسم و كاپیتالیسم (ایالات متحده امریكا)؛
د) شرایط سخت ناشى از تحریم اقتصادى طولانى امریكا علیه این كشور و كاهش كمكهاى اقتصادى بلوك شرق و شوروى سابق.
اما اظهارات و گفتههاى فیدل كاسترو، رهبر كوبا، طىّ سالهاى اخیر، نشان دهنده این مطلب است كه او همچنان به آرمانهاى سوسیالیسم وفادار است.
بنا بر آمار سال 1994، كاتولیكهاى كوبا 40 درصد جمعیت آن را تشكیل مىدهند، و حدود 55 درصد بدون مذهب و 5 درصد هم پیروان سایر ادیان و مذاهباند.
یهودیان در كوبا با اینكه اقلیت ناچیزى هستند، اما فعالیت زیادى دارند. خانه جامعه یهودیان، كتابخانهاى با 13 هزار جلد كتاب دارد، و خدمات این كتابخانه فقط در اختیار یهودیان گذاشته مىشود.
در سال 1990، در دیدار نمایندگان كلیساى مسیحى با كاسترو موافقت شد كه ممنوعیت عضویت مذهبیون در حزب كمونیست به طور داوطلبانه لغو گردد، و از همین زمان اداره خاصى در كمیته مركزى حزب كمونیست براى رسیدگى به مسائل مذهبى ایجاد شد و از سال 1991 عصر جدیدى آغاز گردید؛ به طورى كه آثار آن را مىتوان در مواردى مانند شركت نمایندهاى از سوى شوراى ملى روحانیون كوبا براى اولین بار در كنگره جوانان، و اصلاح لحن قانون اساسى، آنجا كه نسبت به مذهب، موضعى منفى دارد، مشاهده كرد.
در كوبا سه دانشگاه معتبر وجود دارد:
1. دانشگاه هاوانا كه بزرگترینِ آنهاست؛
2. دانشگاه سانتاكلارا؛
3. دانشگاه سانتیاگو.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، میان ایران و كوبا روابط سیاسى برقرار شد، و در آغاز به دلیل حمایت كوبا از مردم انقلابى ایران این رابطه خوب بود، ولى در دوران جنگ تحمیلى، به علت وابستگى كوبا به شوروى، كوبا هم از عراق حمایت سیاسى مىكرد و این امر به روابط دو كشور صدمه زد. بعد از جنگ، بار دیگر روابط سیاسى افزایش یافت و كمیسیونهاى مشترك همكارى فعال شدند.
توجه به نكاتى درباره كشور كوبا خالى از فایده نیست:
1. در كوبا اكثر مردم در فقر مطلق به سر مىبرند، و كوپنى كه دولت ماهانه به آنان مىدهد مكمل هزینههاى زندگى نیست. مردم هنوز حق انتخاب شغل آزاد ندارند؛ نمىتوانند خانه بخرند یا چیزى را مالك شوند؛
2. واحد پول در آن كشور دلار است، و كشورى كه با امریكا مخاصمه چندین ساله دارد اجازه داده است دلار بازار را در اختیار بگیرد؛ چرا كه چارهاى جز این نداشته است، و «پزو» كه واحد پول كوباست، اصلاً اعتبارى ندارد؛
3. در خیابانها به ندرت اتومبیل دیده مىشود، و اكثر مردم با دوچرخه یا حداكثر ماشینهاى فرسوده و قدیمى سفر مىكنند. این موضوع، گویاى عقبماندگى كشور از نظر تكنولوژى است، و در حالى كه اغلب كشورهاى همسایه در رفاه به سر مىبرند، این كشور، 30 سال پس از انقلاب و شعار و تلاش، همچنان گرفتار فقر و عقب ماندگى است؛
4. در كوبا جز یك روزنامه كه با كیفیت بسیار پایین و در چهار صفحه منتشر مىشود، روزنامه دیگرى وجود ندارد، و این امر دلیل بر عدم آزادى مطبوعات است؛
5. تلویزیون تنها از یك كانال برنامههاى قدیمى و غیر جذاب پخش مىكند. این امر
سبب شده است تا طبعا گروهى در صورت امكان از ماهواره استفاده كنند و در نتیجه رسانههاى امریكایى در تغذیه فكرى و اطلاعاتى مردم نقش بارزترى یافتهاند؛
6. بعد از قطع كمكهاى شوروى كارخانههاى مهم تعطیل شده است؛
7. دختران جوان و زنان براى ارتزاق و زندگى بهتر، همكارى و همگامى با توریستهاى خارجى را برمىگزینند، و این امر براى سلامت جسمى و روانى جامعه خطر آفرین شده است؛
8. اگر امروز دروازههاى كشور براى مسافرت به خارج باز شود، بسیارى از مردم خواستار مهاجرت به كشورهاى دیگر هستند و اكثرا تمایل دارند به امریكا سفر كنند. اخبار غرق شدن گروههاى فرارى از كوبا همیشه بحث روز بوده است.
با وجود تمام این نكات منفى، برخى نكات مثبت نیز در این كشور به چشم مىخورد؛ براى نمونه:
1. مسئولانِ كشور، افرادى مردمى هستند؛ به گونهاى كه حتى وزیران با دوچرخه سفر مىكنند. این رفتار حاكمان موجب شده است پنجاه درصد مردم از دولت خود حمایت كنند؛
2. مردم از امنیت خوبى برخوردارند؛
3. سطح دانش مناسب است؛
4. بهداشت در حد مطلوبى است؛
5. مردم كوبا در عین حال كه خواستار رابطه دیپلماتیك با امریكا هستند، همچنان مخالفت خود را با دولتِ مستكبر این كشور حفظ كردهاند.
روز چهارشنبه، پنجم شهریور 1376، مطابق با 1997/08/27 میلادى حضرت آیتاللّه مصباح وارد كشور كوبا شدند و مورد استقبال سفیر وقت، جناب آقاى ادریسى و اعضاى سفارت و برخى مسئولان دولت كوبا قرار گرفتند.
در كوبا مجموعا هشت برنامه ملاقات و سخنرانى براى استاد تدارك دیده شده بود. ملاقاتها در سطح معاون وزیر، وزیر خارجه، وزیر فرهنگ و معاون حزب بود. دیدارهایى نیز با رئیس بیت العرب، مركز برادران عرب زبان و هیئت رئیسه دانشگاه كوبا پیشبینى شده بود.
دانشگاه كوبا یكى از مهمترین دانشگاههاى امریكاى جنوبى است و در زمینه طب و بعضى رشتههاى دیگر علمى در سطح پیشرفتهاى قرار دارد. جلسهاى هم با اعضاى سفارت ایران و سایر مسلمانان برگزار شد كه در آن علاوه بر سخنرانى استاد، دعاى كمیل نیز خوانده شد.
در دیدار با معاون حزب كمونیست كوبا،(1) اىسیدرو گومز، استاد به نفوذ فرهنگامریكایى در جامعه كوبا اشاره كرده، فرمودند: اكنون كه شما دخترها و پسرها را آزاد گذاشتهاید تا با فرهنگ امریكایى رشد كنند و دخترهایتان به عنوان راهنما با امریكاییها مراوده داشته باشند، چگونه انتظار دارید چهل سال دیگر بتوانند به كشور شما خدمت كنند؟
با شنیدن این سخنان رنگ چهره معاون حزب كمونیست، تغییر كرد و چون حرفها را مطابق با واقعیت و بر حق دید، گفت: «من اینها را قبول دارم؛ ولى ما چارهاى نداریم، براى اینكه بتوانیم اقتصادمان را درست كنیم باید این روابط را آزاد بگذاریم تا باعث رشد اقتصادى شود!»
چنین سخنانى حاكى از این حقیقت بود كه ایدئولوژى ماركسیستى به بنبست رسیده است. گرچه فعالیت مسلمانان در این كشور به شدت محدود شده است، با این حال دانشگاهیها از استاد بهگرمى استقبال كردند و براى تبادل استاد و دانشجو و برنامههاى مشترك مطالعاتى و تحقیقاتى اعلام آمادگى نمودند.
یكى از صحنههاى به یاد ماندنى در كوبا، اظهار علاقه و تمایل یك استاد تاریخ
1. Isidro Gomez
دانشگاه كوبا(1) به اسلام و ایران بود. او مىگفت: «همیشه علاقه داشتم درباره چند چیزتحقیق كنم. یكى از آنها اسلام و یكى هم شخصیت امام خمینى است كه به عنوان یك معما براى من مطرح است». وى كه از برجستهترین اساتید تاریخ دانشگاه، و عضو هیئت رئیسه و افراد بانفوذ بود، با دقت خاصى به سخنان استاد گوش مىداد. وى دو بار در برابر استاد زانو زد و اظهار داشت: «شما در قلب من جاى دارید». رفتار و گفتار این استاد تاریخ براى ما شگفتآور بود، به ویژه آن گاه كه زنگى شبیه زنگ كلیسا را به صدا درآورد و گفت: «امیدوارم همانطور كه صداى این زنگ از اینجا به آسمان بلند مىشود، صداى اللّه اكبر و صداى اسلام هم بلند شود». او در پایان این دیدار با حالت التماس از استاد درخواست كرد كه قرآنى به او بدهند، و با سفارش استاد، یك قرآن به زبان اسپانیولى، به ایشان هدیه شد.
1. DR. Delio Carreras
آشنایى با كلمبیا(1)
كلمبیا در شمال امریكاى جنوبى بین پاناما و برزیل و در سواحل دریاى كارائیب و اقیانوس كبیر قرار دارد. این كشور در منطقهاى استوایى در همسایگى كشورهاى ونزوئلا، برزیل، پرو و اكوادور قرار دارد.
مساحت آن 1/141/748 كیلومتر مربع و داراى آب و هواى گرم و مرطوب در نواحى پست و معتدل در نقاط كوهستانى است. از رودهاى مهم آن ماگدالنا است كه به دریاى كارائیب مىریزد و شاخههاى رود آمازون و ارنیكو از اینجا سرچشمه مىگیرد.
جمعیت آن 34/545/000 نفر و تراكم نسبى جمعیت 30 نفر در هر كیلومتر مربع است. مردم آن از نژاد سفید، سیاه و سرخ و دورگهاند. زبان رسمى كشور، اسپانیولى، و 70 درصد مردم آن شهرنشین هستند. مركز حكومت آن بوگوتا نام دارد.
نام كلمبیا از نام كاشف معروف قاره امریكا، كریستف كلمب، گرفته شده است. این كشور به كشور كلمب و گرانادا مشهور است و در زبان فارسى در دوره قاجاریه آن را به صورت كولومبیا و كلون تپه نیز نوشتهاند.
83 درصد مردم این كشور باسوادند، و 50 درصد از نوجوانان و جوانان (19 ـ 5 ساله) در مدارس در حال تحصیل هستند.از نظر دینى، 95 درصد مردم آن كشور كاتولیك و 1 درصد پروتستان هستند و حدود 3 تا 4 درصد را مسلمانان تشكیل
1. Colombia
مىدهند. مسلمانان در شهرهاى بوگوتا، بوئنو ونتورا، كالى و میكائو ساكناند. اكثر مسلمانان شهر میكائو را اعراب مهاجر تشكیل مىدهند.
مىگویند، اسلام نخستین بار از طریق تعدادى مسلمان سیاهپوست كه با یك كشتى امریكایى به كلمبیا آمدند، به این كشور راه یافت و تدریجا گسترش پیدا كرد. ابتدا شخصى به نام عبدالرحمن به كشور عربستان رفت و نحوه تعلیم قرآن را فرا گرفت و آن را به شاگردانى تعلیم داد. مسلمانان این كشور تفاوتى بین شیعه و سنى قایل نبودند، تا اینكه با همكارى و كمك بعضى شخصیتها اكثر مسلمانان این كشور به مذهب تشیع گرویدند. از جمله كشورهاى اسلامى كه در این كشور سفارتخانه دارند ایران، مصر و مراكشاند.
در بوگوتا، پایتخت این كشور، مركز فعالى براى تبلیغ و ترویج اسلام و معارف شیعه به نام مركز فرهنگى و اسلامى وجود دارد و مسئول آن فردى كلمبیایى است كه ابتدا مسیحى بوده و پس از گرویدن به مذهب شیعه، این مركز را راهاندازى كرده و با استفاده از ابزار و امكانات مختلف، در شناساندن معارف شیعه به مجامع مختلف تلاش پىگیرى داشته است. عمده فعالیت این مركز سخنرانى در دانشگاهها و مراكز فرهنگى و ارتباط با شخصیتها و مسئولان كشور است.
روز جمعه 7 شهریورماه 1376 استاد وارد كلمبیا شدند و مورد استقبال سفیر، جناب آقاى زینالدّین، و كارمندان و آقاى خولیان مدیر مركز فرهنگى اسلامى و دیگر مسئولان مركز فرهنگى و اسلامى قرار گرفتند.
سفر به كلمبیا از دیگر كشورها پربارتر بود. شاید به این دلیل كه مسئول مركز فرهنگى اسلامى، شخصى تازهمسلمان و بسیار فعّال بود. او براى استاد دوازده سخنرانى در دانشگاههاى كلمبیا برنامهریزى كرده بود كه به دلیل كمبود وقت فقط چند مورد از آنها عملى شد.
اولین برنامه در كلمبیا، مصاحبه استاد با یكى از روزنامهها به نام اسپكتادور بود. بعد از آن، سخنرانى استاد در مركز فرهنگى و اسلامى بوگوتا بود كه در جمع مسئولان فرهنگى برگزار شد.
صبح روز دوشنبه، دهم شهریورماه، استاد با رادیو تدلر، كه یكى از رادیوهاى مهم كلمبیاست، مصاحبه داشتند. در این برنامه نیمساعته مصاحبهگر درباره موضوعات بسیار مهمى با استاد صحبت كرد و ایشان به پرسشهاى وى پاسخ دادند.
ساعت 9 صبح نیز استاد با اسقف اعظم، یعنى كاردینال بوگوتا، دیدار داشتند. در این دیدار، كاردینال ضمن استقبالى بسیار گرم از حضرت استاد، در زمینه گفتوگوى ادیان با ایشان مذاكراتى انجام داد.
این ملاقات در محل كلیساى كاتولیك و مقرّ نمایندگى پاپ انجام شد. آقاى پدرو روبیانو(1)كاردینال بعد از ابراز خوشحالى از ورود استاد اظهار كرد:
ما در زمان بسیار سختى زندگى مىكنیم؛ چون سكولاریسم بر جامعه حاكم است. در عین حال خیلى زیباست كه جوانانى به خدا روى مىآورند. ما و شما ارزشهاى مشتركى داریم كه در كنفرانس چین و قاهره هم مطرح شد و مىتوانیم با هم همكارى كنیم. ما همه مخلوق خداوند متعال هستیم. ارزشهاى انسانى، همكارى، تعاون و احترام متقابل را مىتوانیم زمینه كار مشترك قرار دهیم. عشق به خدا، عشق به همه انسانهاست و چقدر خوب است كه شما در عین حال رئیس یك دانشگاه هستید.(2)
ما در كلمبیا مشكلاتى داریم، مثل هجوم فرقههاى مذهبى، خصوصا گروههاى
1. Pedro Rubiano
2. ظاهرا به این معناست كه «شما علاوه بر اینكه یك روحانى و عالم دینى هستید، مدیریت یك دانشگاه را هم به عهده دارید».
پروتستان امریكا كه هر گونه بخواهند انجیل را تفسیر مىنمایند و باعث جدایى مردم از كلیساى كاتولیك مىشوند. من امروز مسئله خانواده و حفظ آن را جدّى مىدانم؛ چون بدبختى جوامع وقتى شروع مىشود كه خانواده ضعیف شود.
پس از سخنان مهرآمیز كاردینال، استاد مصباح فرمودند:
از اینكه ما را پذیرفتید تشكر مىكنم. مشكلاتى كه شما اشاره كردید مشكلات منطقهاى نیست، بلكه مشكلات جهانى است و در ایران قبل از انقلاب هم تا حدودى وجود داشت و ملت ما به دلیل همین مسائل به رهبرى علما قیام كردند و علیه رژیم شاه مبارزه كردند تا حكومتى بر پایه تعلیمات الهى پىریزى كردند.
ما معتقدیم كه باید با پیروان مذاهب و فرهنگهاى مختلف ارتباط داشته باشیم تا به كمك یكدیگر برنامه جامعى براى هدایت بشر ارائه نماییم. یكى از عوامل جدایى ادیان الهى از یكدیگر برداشتهاى نادرستى است كه نسبت به هم دارند و مىتوان آن را ناشى از بىاطلاعى و ناآگاهى دانست. در صورتى كه از یكدیگر شناخت داشته باشیم بهتر مىتوانیم ارتباط برقرار كنیم. ما براى اینكه بتوانیم با دنیاى مسیحیت همكارى خوبى داشته باشیم، عملاً گامهایى را برداشتهایم. هم اكنون دانشجویان ما در واشنگتن، كانادا و جاهاى دیگر در رابطه با مسیحیت مشغول تحصیل هستند. خود من تا به حال مسافرتهایى به كشورهاى غربى از جمله ایتالیا داشتهام و با مسئولان كلیساهاى كاتولیك ملاقات كردهام؛ خصوصا در شهر ناپل ایتالیا كه ملاقات بین من و اسقف كلیساى شهر خیلى صمیمانه و دوستانه بود و همچنین با عالىجناب پاپ نیز در رم ملاقاتى داشتم. با دانشگاه گریگورى ایتالیا ارتباط برقرار نمودم و رئیس بخش الهیات آن دانشگاه هم براى تدریس یك دوره تابستانى به ایران آمد و كلاس او در تلویزیون جمهورى اسلامى هم پخش شد.
بنابراین یكى از اهداف ملاقاتها و ارتباط بین ادیان، شناخت بیشتر نسبت به یكدیگر و برطرف كردن سوء تفاهمهاست، و دومین هدف، آن است كه وظیفه
الهى و بینالمللى ما اقتضا مىكند كه در مقابل آنچه بشریت را تهدید مىكند با هم همكارى نماییم. امروز الحاد، بىدینى، نابودى ارزشهاى اخلاقى و فساد، سیلآسا در جوامع پیش مىرود. این دو موج الحاد و فساد اخلاقى با هم كار مىكنند و اوج مىگیرند. ما باید به عنوان پیروان ادیان الهى با این دو جریان مبارزه نماییم.
اما در مقابل الحاد و بىدینى، باید مبانى توحیدى را موافق منطق و عقل ارائه كنیم و یك جریان فلسفى نیرومند راه بیندازیم؛ زیرا پر واضح است كه جوانان امروز چیزى را بدون استدلال و منطق قبول نمىكنند و شیاطین هم در حال مغشوش كردن ذهن جوانان هستند. من به عالىجناب پاپ پیشنهاد كردم كه باید جریان فلسفى علمى به راه انداخت. ایشان هم تأیید كردند و گفتند خودم در فلسفه كار كردهام و تدریس داشتهام.
اما در زمینه اخلاقى خوشبختانه ما ارزشهاى مشتركى داریم؛ ارزشهایى كه هیچ بحث و مشكلى درباره آنها نیست. هر فردى باید به ارزشها عمل كند و به آنها پایبند باشد. با اینكه امروز فساد هست ولى فطرت پاك بشر و خصوصا جوانها آماده پذیرش حق است. در این زمینه لازم است یك جریان اخلاقى راه بیندازیم تا مردم بفهمند و آگاه شوند و در آن صورت است كه كار، موفقیتآمیز خواهد بود. ضمن تشكر مجدد از شما از خداوند متعال خواهانم كه به ما كمك كند تا بتوانیم مردم را به سوى ارزشهاى الهى دعوت كنیم.
كاردینال گفت:
من فرمایشهاى شما را قبول دارم و مىدانم كه اگر ارزشهاى اخلاقى حاكم نباشد، ارزشهاى معنوى هم در جامعه حاكم نخواهد شد. یكى از چیزهایى كه خداوند به انسان عطا نموده، آزادى است كه خود انسان راه را انتخاب كند و ما باید راه درست را به انسانها نشان دهیم و من دعا مىكنم كه همان طور كه خدا ما را دوست دارد ما هم دیگران را دوست داشته باشیم و به یكدیگر احترام بگذاریم.
پس از این دیدار، در ساعت یازده، دیدارى با اسقفها در كلیساى كاتولیك انجام شد. در این كلیسا، استاد از طرف رئیس، اسقف اعظم آقاى آلبرتوخیرالدو(1) و دبیر كل كنفرانساسقفى آقاى اسقف كبریرو(2) و معاون دیگر ایشان به نام وندلیو(3) مورد استقبال قرارگرفتند. بعد از خیر مقدم، اسقف اعظم درباره كنفرانس اسقفى گفت:
این كنفرانس هر سال دو اجتماع مهم دارد. در طول سال، كمیسیونهاى مختلف اسقفها مشغول كار و فعالیت هستند و موضوعات بحث و تصویب شده را اجرا مىكنند. هر كدام از كمیسیونها یك معاونت دارد و یك دپارتمان كه زیر نظر معاونت كار مىكند و آنها در تمام طول سال مشغول طرح و برنامهریزى هستند. بعضى از عناوین كمیسیونها به شرح ذیل است:
1. كمیسیون تعلیمات؛
2. كمیسیون الهیات؛
3. كمیسیون زبان؛
4. كمیسیون تعلیم و تربیت؛
5. كمیسیون بزرگ كشیشان به نام كمیسیون اجتماعى.
كمیسیون اجتماعى، بزرگترین و مهمترین آنهاست كه اختلافات و معضلات اجتماعى را بررسى مىكند و مسئله فقر و مریضى و گرفتاریهاى جامعه و همین طور مسئله عدالت اجتماعى و صلح در بین اقشار جامعه را پى مىگیرد و واسطه بین گروههاى مختلف براى هماهنگى و وحدت مىگردد. البته مشكل این است كه اختلافات و تشنجات ممكن است ریشههاى خارجى هم داشته باشند. این گروه به مسائل روحى زندانیان و روحیات این افراد نیز مىپردازد و به آنان كمك مىكند و
1. Alberto Jiralda
2. Pastor Cabriero
3. Pastor Vandalio
نیز مسئله بازنشستگان و یارى رساندن به آنان هم یكى دیگر از كارهاى كمیسیون اجتماعى است. یك بخش كمیسیون الهیات، مربوط به گفتوگوى بین مذاهب است و ما با اینكه تا به حال با اسلام هیچ ارتباطى نداشتهایم ولى مىتوانیم براى آینده زمینه ارتباط را فراهم كنیم. من آمادهام تا نظرهاى شما را در زمینه همكارى مسیحیت و اسلام بشنوم.
استاد مصباح فرمودند:
قبل از هر چیز، از وقتى كه در اختیار ما گذاشته شده است تشكر مىكنم. ما به عنوان ادیان ابراهیمى وظیفه داریم مشكلات را بررسى كنیم. یكى از مواردى كه مشكلات زیادى براى بشریت فراهم كرده است حركت پرشتاب به سوى فساد اخلاقى است كه این خود باعث نگرانى مؤمنان جهان شده است. ما طىِ دو دهه در كشور خودمان فعالیتهاى بسیارى انجام دادهایم، ولى فعالیتهاى محلى نمىتواند جلو مفاسد جهانى را به طور كلى بگیرد! امروز مسائل فرهنگى از طریق كتاب، ویدیو، كامپیوتر، تلویزیون و غیره به مردم دنیا مىرسد. بنابراین ما در همه این زمینهها مىتوانیم با هم همكارى داشته باشیم. اولین گامى كه باید برداریم برنامهریزى علیه تهاجم به ارزشهاى اخلاقى و الهى است كه بین ما مشترك است. دومین كار، مقابله با خطر الحاد و بىدینى است كه این هم براى همه انسانهاى باایمان و پیروان مذاهب ابراهیمى درد مشترك محسوب مىشود.
براى شروع كار، ما فكر كردیم كه باید با رجال مذهبى و دانشگاههاى كاتولیك ارتباط برقرار نماییم و چون ایتالیا مركزیت دارد، در سفر به آنجا با عالىجناب پاپ و شخصیتهاى مذهبى در شهرهاى مختلف ملاقات كردم، و از استاد الهیات دانشگاه رم دعوت شد و ایشان به ایران آمد و به تدریس پرداخت. همچنین دانشجویانى را به كشورهاى خارجى اعزام كردیم. امیدوارم با توكل به خدا و صمیمیتى كه در شما مىبینیم بتوانیم مسائل كنونى را بررسى نموده، راه حلهایى
ارائه دهیم و با هم به مشورت و تبادل نظر بپردازیم و در عین حال تشكر مىكنم اگر نظر خود را درباره دفع خطرها بیان كنید.
رئیس كنفرانس اسقفى در پاسخ تصریح كرد:
باید اعتراف كرد كه فرهنگ امروز، مردم را از خدا جدا نموده و كارش خدازدایى است و هدفش نفى خداوند متعال است. موضوعاتى كه امروز واقعا مورد نگرانى كلیساست مىتوان به شرح ذیل بر شمرد:
1. دفاع از زندگى و معیشت سالم؛
2. دفاع از خانواده؛
3. دفاع از صلح كه باید ریشههاى صلح را در كتاب مقدس پیدا كنیم؛
4. همان طور كه شما فرمودید چون اعتقاد به خداى واحد داریم باید تحت این پرچم متحد شده و براى یكدیگر ارزش قایل شویم.
امروز انسانشناسىِ منحرف در جوامع پیدا شده است لذا مىبینیم مىخواهند سقط جنین و خودكشى براى انسانهاى مریض را از تصویب پارلمانها بگذرانند در حالى كه اینها راه غیر خداست و انسان را از ارزشها جدا مىكند. ما مىتوانیم چنین تعریف كنیم: انسان مهمتر است یا اشیا؟ روح مهمتر است یا ماده؟ اخلاق مهمتر است یا تكنولوژى؟ افزون بر این سه مورد، زمینههاى دیگرى هم وجود دارد كه با یكدیگر مىتوانیم همكارى كنیم.
یكى دیگر از اسقفها اظهار داشت:
دو موضوعى را كه حضرت آیتاللّه مطرح كردند براى من تعجبانگیز بود چون همان موضوعاتى است كه ذهن ما را به خود مشغول كرده است: یكى موضوع الحاد و بىدینى و دیگرى رواج فسادهاى اخلاقى.
رئیس شوراى اسقفى گفت:
من اضافه مىكنم كه متأسفانه بعضى چیزها به صورت شعار درآمده است؛
مثل قضیه صلح بین گروههاى رقیب در كلمبیا. من مىگویم صلح یك دشمن دارد و آن دروغ است و متأسفانه دروغ امروزه به عنوان یك استراتژى در كشورهاى امریكاى جنوبى دنبال مىشود و فساد دولتى نیز یك نوع بحران و زمینه كارخانه دروغسازى است. مثال معروفى است در امریكاى جنوبى كه مىگویند: «دروغ بگو، دروغ بگو، بالاخره یك چیزى از آن در ذهن مردم مىماند».
مسئول مركز فرهنگى و اسلامى كلمبیا گفت:
موضوعات دیگرى كه مىتوانیم به طور مشترك به آنها بپردازیم حقوق بشر، عدالت اجتماعى و وحدت مذاهب ابراهیمى است.
رئیس شوراى اسقفى گفت:
ما در سطح دانشگاه مىتوانیم همكارى كنیم و مهمترین سؤال ما آن است كه چه نوع انسانشناسىاى را باید دنبال كنیم؛ چون ما همه مخلوق خدا هستیم، آیا در مقابل یكدیگر مسئول نیستیم؟ البته مىدانیم كه مسئول هستیم.
استاد مصباح فرمودند:
دیدگاههاى مشتركى درباره خدا، ایمان و مشكلات اجتماعى مثل فساد اخلاقى داریم، و چون مفاسد زیاد هستند باید سراغ علل و ریشهها برویم، نه اینكه تنها با معلول مبارزه كنیم. شما اشاره كردید دروغگویى وسیله رسیدن به هدف شده و همه چیز را تحتالشعاع خود قرار داده است. این راه از چندین قرن پیش به شكلى عریان مطرح شد و صاحبنظران سیاست به سیاستمداران توصیه كردند كه براى پیشرفت كار دروغ بگویند. از زمان ماكیاولى همیشه این سیاست كه هدف وسیله را توجیه مىكند، بین سیاستمداران شایع بوده است. براى مبارزه با این آفت اجتماعى با نصیحت نمىتوان كارى كرد، پس باید با همكارى راه درست را پیدا كنیم.
ما به حسب یك وظیفه الهى كه همه پیروان ادیان الهى دارند باید براى هدایت
همه مردم تلاش كنیم. ما مىدانیم كه در جامعه بینالمللى مفاسد اخلاقى واجتماعى فراوانى وجود دارد و این مفاسد متأسفانه رو به تزاید است. این حركت پرشتاب فساد، همه كسانى را كه علاقهاى به جامعه سالم و خداپرست دارند نگران مىكند هرچند ما در كشور خودمان در طول انقلاب فعالیتهاى بسیار مؤثرى در این جهت انجام دادهایم ولى از آنجا كه امروز جهان به منزله یك دهكده است هیچ گاه فعالیتهاى محلى محدود و منطقهاى نمىتواند جلو مفاسد را به طور كلى بگیرد. فراوردههاى فرهنگى انحرافى از راه كتابها، مجلات، فیلمها و نوارهاى ویدیویى و بقیه وسایل ارتباط جمعى در كوتاهترین زمان به همه جهان منتقل مىشود. امروز كامپیوتر هم بر اینها افزوده شده و در آینده نزدیكى با وسایل مدرنترى هم مواجه خواهیم شد. ما باید با همكارى در جهت مبارزه با فساد تلاش كنیم.
خوشبختانه در میان ادیان آسمانى ارزشهاى مشتركى وجود دارد كه با احیاى این ارزشها مىتوان جلو بسیارى از مفاسد را گرفت. ما از طریق بازشناسى این ارزشها و تلاش در جهت احیاى آنها در سطح بینالمللى مىتوانیم قدمهاى بلندى در راه انجام این وظیفه وزین الهى و مشترك برداریم. همچنین یك موج خطرناك بىدینى و الحاد آینده بشر را تهدید مىكند. این خطر همه پیروان ادیان الهى اعم از یهودى، مسیحى و مسلمان را به طور یكسان تهدید مىكند. بنابراین در جهت تقویت ایمان مردم و جذب آنها به طرف دین و خداپرستى باید همكاریهاى مشتركى داشته باشیم.
بر اساس این واقعیت است كه ما دستاندركاران دینى، روابطى با مراكز مذهبى و دانشگاهى كشورهاى مسیحى برقرار، و این همكاریها را شروع كردهایم. طبعا ایتالیا به عنوان كشورى كه هم به ما نزدیكتر است و هم نسبت به كشورهاى مسیحى نوعى مركزیت دارد، نقطه شروع ما بوده است. بنده شخصا سفرهایى به ایالات مختلف ایتالیا مثل رم، فلورانس، میلان، ناپل و سایر شهرها كردم و با
كاردینالها، اسقفها، و رؤساى دانشگاهها ملاقاتهایى داشتم و همچنین چند ماه پیش یك ملاقات خصوصى با عالىجناب پاپ اعظم داشتم. البته با رؤساى دانشكدههاى الهیات و فلسفه هم بحثهایى در این زمینه داشتیم؛ از جمله با دانشگاه گریگورى رم تماس داشتیم و رئیس دانشكده فلسفه آن دانشگاه، آقاى پروفسور هوبر، را به ایران دعوت كردیم و ایشان هم سال گذشته برنامهاى براى دانشجویان ما اجرا كردند. از طرف دیگر، ما دانشجویانى كه تحصیلات دینى داشتند براى آموزش و كسب اطلاع دقیقتر از آموزشهاى مسیحى به دانشگاههاى خارج اعزام كردیم. در همین باره ما دعوت مركز اسلامى كلمبیا را پذیرفتیم و با جناب كاردینال دیدارى داشتیم و بعدا براى دیدار شما آمدیم. امیدواریم كه به یارى خداى متعال و با صمیمیتى كه مسئولان كلیساى كاتولیك در اینجا دارند بتوانیم مشكلات جوامع انسانى را بررسى كنیم و راهحلهاى مناسبى براى آنها پیدا كنیم.
من بار دیگر از فرصتى كه در اختیارم گذاشتید تشكر مىكنم و منتظر پیشنهادهاى شما براى توسعه این همكاریها هستم.
رئیس شوراى اسقفى گفت:
در یكى از كنفرانسها در اروپا صحبت كردم و آن چیزى را كه درباره جوانها و جامعه لازم بود بیان نمودم و آن مسئله ایمان است. دفاع از خانواده و مسئله صلح براى ما یك مبارزه دایمى است. در این زمینه حرف بسیار است. بعد مسائل جوانان است: اعتیاد به حشیش و هروئین و... . اینها را مىخواهند قانونى كنند. ما این را نتیجه یك انسانشناسى بدون خدا مىدانیم. بنابراین براى حاكم نمودن ارزشها باید همراه هم مبارزه كنیم. سه موضوع را پیشنهاد مىكنم كه باید مورد توجه مشترك قرار دهیم:
موضوع اول این است كه شخص مهمتر است و باید در جهت تربیت افراد قدم برداریم؛
دوم اینكه روح مهمتر است از ماده؛
سوم اینكه اخلاق مهمتر است از مادیات. همین طور مسئله مبارزه با فساد اخلاقى موضوع كار مشترك ماست.
استاد در پاسخ فرمودند:
همانطور كه حدس مىزدم دیدگاههاى مشتركى در زمینه مفاسد اجتماعى و راه حلهاى آنها داریم. این مفاسد اجتماعى هرچند زیاد هستند ولى از نظر اولویت و شناختن ریشهها قابل درجهبندىاند و طبعا باید كار را از ریشهاىترین مسائل شروع كرد كه نتیجه بهتر و پایدارترى داشته باشد. در این زمینه من بر این نكته تأكید مىكنم كه در مبارزه با مفاسد اجتماعى اول باید علتها را شناخت و تنها به مبارزه با معلولها اكتفا نكرد. شما اشاره كردید كه اقداماتى اخلاقى براى رسیدن به اهداف صورت گرفته ولى فساد همه چیز را تحتالشعاع خودش قرار داده است. این راهى است كه از چندین قرن پیش سیاستمداران و بعضى از صاحبنظران سیاسى براى سیاستمداران توصیه كردند. این شعار كه «هدف وسیله را توجیه مىكند» از زمان ماكیاولى در بین سیاستمداران شایع بوده است. اگر ما بخواهیم براى مبازره با این بیمارى اجتماعى به توصیههاى اخلاقى اكتفا كنیم گمان نمىكنم چندان موفقیتى داشته باشیم. به عنوان نمونه من یك مثال مىزنم: من در ایام عید پاك در رم بودم و پیام نصیحت اخلاقى عالىجناب پاپ را شنیدم كه به مردم توصیه مىكردند به جاى روزه گرفتن، حداقل یك روز روزه تلویزیون بگیرند، یعنى یك روز تلویزیون تماشا نكنند. فكر مىكنید كه آن توصیه پاپ در چند درصد مردم اثر مىكند؟! البته این نصایح را باید انجام داد، و كار راهنمایان جامعه همین است كه مردم را توجه بدهند كه نقاط ضعف خود را اصلاح كنند، و توصیههاى اخلاقى داشته باشند، ولى اینها كافى نیست. باید دید كه گرایش مردم به این فسادها از كجا ناشى شده و مسئله اساسى و ریشهاى كدام است؟ این علاقه عجیب و رو به افزایش نسل جوان به مسائل خلاف از یك مقطع خاصى شروع شده و
مسائل مختلفى به آنها دامن زده است كه باید با برنامهریزى علمى و فرهنگى در برابر آن ایستاد و مبارزه كرد.
برنامه بعدى استاد مصاحبه تلویزیونى بود كه روز شنبه هشتم شهریور ماه در برنامهاى به نام «لحظات فرهنگى» برگزار شد. بعد از آن، با برنامه «صبح به خیر كلمبیا» مصاحبه رادیویى داشتند، و در زمینه موضوعات اسلامى و فرهنگى مطالبى را بیان فرمودند.
سپس استاد در سمینارى تحت عنوان حقوق بشر و اسلام شركت كردند. آیتاللّه مصباح در این سمینار كه در دانشگاه هاورىیانا(1) برگزار شده بود، درباره همین موضوع سخنرانى كردند. ایشان ابتدا با بر شمردن مبانى حقوق بشر از دیدگاه برخى مكاتب حقوقى، نظیر مكتب حقوق طبیعى، مكتب حقوق الهى و مكتب حقوقى امروزِ غرب، یعنى پوزیتویسم، و پس از آن، اشاره به مبانى مكاتب حقوقى یهودیت و مسیحیت، به مبانى حقوق بشر در اسلام پرداختند. در این بحث حق و تكلیف در دیدگاه حقوقى اسلام و رابطه آن دو تشریح شد، و اشكالات و تناقضاتى كه در این زمینه در اعلامیه حقوق بشر وجود دارد به اجمال بیان گردید.
«حدود آزادى انسان»، در اعلامیه جهانى حقوق بشر، و تضادهاى حقوق پوزیتویستى با این حدود، موضوع بعدىِ این سخنرانى بود و پس از آن نسبت حقوق و آزادى و نیز نسبت حق و تكلیف در اسلام تبیین شد. در ادامه، قوانین كیفرى از منظر اعلامیه حقوق بشر و همچنین دیدگاه اسلام در این خصوص مطرح گردید و پس از آن استاد به پرسشهاى حاضران پاسخ دادند.(2)
1. Javeriana
2. متن این سخنرانى به همراه متن پرسش و پاسخ پس از آن در ضمیمه شماره 1 مندرج است.
روز سهشنبه، یازدهم شهریورماه 1376، استاد در دانشگاه رُساریو(1) درباره حقوق انساناز دیدگاه اسلام سخنرانى كردند. در ساعت 30/18 همان روز نیز كنفرانسى در دانشگاه سنترال (مركزى) با موضوع «گفتوگوى فلسفى و سیاسى اسلام و غرب» داشتند.
چهارشنبه 12 شهریور، ضمن دیدار از مجلس نمایندگان، تعدادى از نمایندگان مجلس با استاد ملاقات و گفتوگو كردند و سؤالاتى را مطرح و پاسخ دریافت كردند.
ساعت 30/9 همان روز در دانشگاه خورخه تئدو(2) كنفرانسى با حضور استاد برگزارشد و ایشان درباره نظریه برخورد تمدنها سخن گفتند و راهكارهایى جهت تعامل میان تمدنها بیان كردند.
آخرین كنفرانس علمى استاد در كلمبیا، در دانشگاه آنتونیو نرینو(3) بود كه در زمینهموضوع اقتصاد سخنرانى فرمودند. در این كنفرانس، آیتاللّه مصباح ابتدا درباره دو دسته كلان نظامهاىِ آزاد و متمركز توضیح دادند و ضمن تبیین مبانى كاپیتالیسم و سوسیالیسم و كمونیسم، اشكالات عمده هر یك از آنها را مطرح كردند. سپس نظام اقتصادى سوسیال دموكراسى به مثابه جایگزینى كه در غرب براى این سیستمها پدید آمد، طرح و نقد شد.
نظام اقتصاد اسلامى، چهارمین سیستمى بود كه استاد مصباح درباره آن سخن گفتند و مبانى و امتیازات آن بر دیگر سیستمها را بر شمردند، و ایشان پس از آن به سؤالات شركت كنندگان در كنفرانس پاسخ دادند.(4)
1. Rosario
2. Jorge Taedo
3. Antoño Narino
4. متن سخنرانى و پرسش و پاسخها در ضمیمه 2، پایان همین بخش مندرج است.
1
(سخنرانى در دانشگاه هاورىیانا، شنبه 1376/06/08)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد للّه رب العالمین وصلى اللّه على محمد وآله الطاهرین
من خدا را شكر مىكنم كه توفیق عنایت فرمود در این جمع دانشگاهى محترم حضور پیدا كنم و از برگزار كنندگان و رؤساى دانشگاه و از حضار محترم تشكر مىكنم كه این محفل علمى را تشكیل دادند.
موضوع بحثى كه براى سخنرانى من در نظر گرفته شده، حقوق انسان از دیدگاه فلسفه اسلامى است. موضوع حقوق بشر در دهههاى اخیر یك موضوع معروف و جنجالى در جوامع علمى، سیاسى، و دانشگاهى است. در سطح سیاسى بحثهایى در این زمینه انجام گرفته كه حقوق بشر چه اندازه مىتواند حقوق مردم ضعیف، اقلیتهاى مذهبى، و سایر قشرهاى آسیبپذیر جامعه را تأمین كند؟ از این موضوع نتیجههاى مثبتى در كشورهاى مختلف گرفته شده و تا حدود زیادى از حقوق محرومان دفاع شده است، همچنان كه در كنار آن سوء استفادههایى هم از جانب دولتهاى بزرگ انجام گرفته است.
امروز شاهد هستید كه هر كشورى در مقابل بعضى از كشورهاى بزرگ مقاومت كند و از آنها اطاعت كامل نكند به اتهام نقض حقوق بشر آماج توهین و تضعیف قرار مىگیرد، اما كشورهایى كه خود را در اختیار ابرقدرتها قرار دادهاند، هرچند در
داخل كشورشان حقوق انسانها را به راحتى پایمال كنند، هیچ گاه مورد سرزنش قرار نمىگیرند. از طرف دیگر امروز بحثهایى مطرح است كه تأمین حقوق بشر با وضعى كه امروز سازمان ملل دارد و چند كشور قدرتمند حق وتو دارند، چگونه ممكن است تأمین شود؟! و در حقیقت این سؤال بىجواب همچنان وجود دارد كه چگونه كسانى كه سعى مىكنند حق وتو را براى خودشان حفظ كنند دم از حمایت از حقوق بشر در سطح جهان مىزنند؟ اینها بحثهایى است كه در سطح سیاسى و از لحاظ اجراى حقوق بشر در جهان مطرح مىشود و طبعا این سیاستمداران هستند كه باید در این بحثها وارد شوند و به این سؤالات پاسخ دهند.
بحثهاى دیگرى در زمینه حقوقى و آكادمیك مطرح مىشود و آن این است كه اعلامیه حقوق بشر با آن همه تناقضاتى كه در درون خودش دارد چگونه مىتواند كارآیى داشته باشد؟! این گونه بحثها از طرف حقوقدانها و اساتید مطرح مىشود. اما یك سلسله بحثهاى اساسى هم درباره فلسفه حقوق بشر وجود دارد، از قبیل اینكه اصولاً این حقوق از طرف چه كسى باید اعتبار شود و از طرف چه كسى باید پذیرفته شود؟ چه كسى باید معین كند كه حقوق بشر چند تا و چه چیزهایى است؟ همچنین این سؤال وجود دارد كه اگر كسانى اعلامیه حقوق بشر را امضا نكردند با آنها چگونه باید رفتار كرد. آیا باید آن را به زور بر آنها تحمیل كرد، یا باید آنها را آزاد گذاشت تا هر طورى مىخواهند رفتار كنند؟ آزاد بودن همه انسانها اقتضا مىكند كه كسانى حق امضا نكردن اعلامیه را داشته باشند و این حقوق را نپذیرند، از سوى دیگر اگر این حقوق از طرف بعضى از كشورها پذیرفته نشود تضمینى براى سایر مردم جهان هم وجود نخواهد داشت. پس براى اینكه این حقوق در صحنه بینالمللى ضمانت اجرایى داشته باشد از چه قانونى باید استفاده كرد؟
عنوانى كه براى بحث این جانب تعیین شده در ارتباط با بحثهایى بسیار عمیق و
اساسى و ریشهاى است كه فلاسفه حقوق به آنها مىپردازند؛ چون از این بحث توقع بیان دیدگاه فلسفه اسلامى درباره حقوق بشر مىرود. بحثهاى فلسفه حقوق را تا حدودى مكاتب مختلف حقوقى به صورتهاى گوناگون پاسخ دادهاند. یكى از مكاتب معروف در این زمینه، مكتب حقوق طبیعى است. بر اساس این نظریه، طبیعت به انسان حقوقى را اعطا كرده است كه نمىشود از آنها صرف نظر كرد. مشابه این مكتب، نظریهاى است كه قایل به حقوق الهى بوده و معتقد است خدا حقوقى را به انسان عطا كرده و جز او كسى نمىتواند این حقوق را از او سلب كند. اما همچنان كه مىدانید امروز این گونه مكتبها در محافل فلسفى دنیا چندان رونقى ندارند.
آنچه عملاً بیشتر مورد توجه قرار گرفته و بحثهاى آن پذیرفته مىشود مكتب حقوقى پوزیتویسم است. بر حسب این نظریه، حقوق به خواست خود مردم تعیین مىشود. اگر مردمى این حقوق را براى خود نپذیرند نسبت به آنها هیچ الزامى وجود نخواهد داشت. طبعا سؤال مىشود كه اگر حقوق بشر یك حقوق عمومى است كه نسبت به همه اقوام، ملل، نژادها، و ادیان باید به طور یكسان اعمال شود، چگونه ممكن است این حقوق از طریق انتخاب خود مردم ثابت شود؟ نهایت چیزى كه از طرف این مكتب گفته مىشود این است كه محتواى این حقوق، مربوط به همه انسانهاست و اختصاص به گروه یا نژاد خاصى ندارد. ولى ملاحظه مىفرمایید كه این جوابِ قانعكننده و الزامآورى نیست، و اگر مردمى گفتند ما این حقوق را قبول نداریم، بر اساس نظریه پوزیتویسم، با هیچ منطقى نمىشود آنها را محكوم كرد؛ چون اساس این نظریه بر این است كه حقوق بر اساس خواست مردم به وجود مىآید و اگر مردمى نخواستند نمىتوان جبرا براى آنها حقوقى را مقرر كرد.
ما به حسب اطلاعات محدودى كه داریم، هنوز در مكاتب مختلف فلسفه حقوق، مكتبى كه بتواند حقوق بشر را با استدلال عقلى و منطقى اثبات كند سراغ
نداریم؛ اما معتقدیم كه ادیان الهى و به ویژه اسلام قرنها قبل از اینكه اعلامیه حقوق بشر نوشته شود حقوق بشر را تثبیت كردند و حقوق از دیدگاه آنها قابل اثبات عقلانى است. البته پیروان ادیان یهودى و مسیحى اثبات این حقوق را بر اساس این استدلال مىدانستهاند كه تنها خدا مىتواند حقوقى را به انسانها بدهد یا از آنها بگیرد و آنچه در كتاب مقدس آمده است مىپذیرفتهاند. اسلام اصل این مطلب را كه حقوق از طرف خدا اعطا مىشود، پذیرفته است. اما مسلمانان بر این باور هستند كه با دلیل عقلانى هم مىتوان این حقوق را اثبات كرد، یعنى تنها دلیل اثبات این حقوق متن كتاب مقدس یا مشابه آن نیست. ما در این زمینه بحثهاى گستردهاى انجام دادهایم كه بیان آنها در این لحظات كوتاه میسر نیست ولى اشارهاى به حاصل این بحثها مىكنم.
اساس این نظریه بر این مبتنى است كه ببینیم اصولاً حق چیست و چگونه پدید مىآید؟ حق در واقع ابزارى است براى اینكه موجودى به كمال نهایى خود برسد. اگر موجودى كه قابل تكامل هست بتواند از شرایط تكامل و وسایل تكامل استفاده كند مىتواند به كمال مطلوب برسد و اگر حق استفاده از این منابع و وسایل را نداشته باشد هیچ گاه به كمال خود نخواهد رسید. با توجه به اینكه از دیدگاه اسلامى و در فلسفه اسلامى انسان مخلوق برتر الهى است كه براى تكامل و تقرب به خدا آفریده شده است، باید حق داشته باشد تا از آنچه موجب تكاملش هست استفاده كند. اما با توجه به اینكه زندگى انسان اجتماعى است و همه افراد انسان باید از ابزار و وسایل تكامل استفاده كنند در این ارتباط همراه حق، مسئله تكلیف هم مطرح مىشود، یعنى هیچ فردى نمىتواند به طور مطلق از همه ابزارهاى تكامل استفاده كند به گونهاى كه موجب محرومیت دیگران شود.
بنابراین حق و تكلیف براى افراد در جامعه به طور همزمان اثبات مىشود و این نقص بزرگى در اعلامیه حقوق بشر است كه فقط از حقوق صحبت كرده و به بیان
تكالیف نپرداخته است. در واقع اعلامیه حقوق بشر حق افراد را بر جامعه مقدّم مىدارد. از طرف دیگر براى افراد حق قایل مىشود ولى براى آنها تكلیفى اثبات نمىكند؛ مثلاً وقتى مىگوید كه هر انسانى آزاد است و به هر كیفیتى كه بخواهد مىتواند زندگى كند، به دلالت التزامى جامعه را مكلف مىكند كه این حق را براى افراد حفظ نمایند. به عبارت دیگر مفاد اینكه هر انسانى حق دارد آزادانه زندگى كند این است كه جامعه مكلف است این آزادى را براى افراد قایل شود. در صورتى كه بر اساس نظریه اسلامى و فلسفه حقوق اسلامى باید گفت كه هر جا حقى براى كسى قایل مىشویم در كنارش باید تكلیفى هم ثابت شود. اگر براى افراد، حقوقى تعیین شود قطعا باید براى آنها هم تكالیفى تعیین شود. همچنین وقتى براى جامعه تكالیفى تعیین مىشود ـ یعنى باید حقوق افراد را حفظ كند ـ در كنارش حقوقى هم براى جامعه باید در نظر داشت.
پس دلیل اثبات حق براى هر انسانى این است كه این انسان موجودى است داراى استعداد تكاملى، و اگر از این مواهب طبیعى و شرایط دیگر اجتماعى استفاده نكند نقض غرض مىشود و نمىتواند به تكامل برسد. پس باید هر انسانى حق حیات داشته باشد تا بتواند مسیر تكاملىاش را طى كند و روزى و مواد غذایى و مایحتاج زندگى خود را تأمین كند، و اگر فردى از تأمین مایحتاج زندگىاش عاجز باشد جامعه مكلف است نیاز او را برطرف كند و از همین جا حقوق افراد محروم و عاجز در جامعه پایگاه عقلانى پیدا مىكند.
یكى از اشكالات اساسى كه بر اعلامیه حقوق بشر وارد مىشود، این است كه آیا این حقوق كاملاً مطلق است یا قید و محدودیتى دارد؟ اگر این حقوق مطلق است، معنایش این است كه هر كس هر نوع جنایتى هم بخواهد مىتواند انجام دهد و هیچ مقامى حق ندارد از جنایتى كه با آزادى عمل انجام مىگیرد جلوگیرى كند. طبیعى است كه چنین نظریهاى موجب هرج و مرج و فساد و نهایتا نابودى جامعه خواهد
شد. مدافعین حقوق بشر مىگویند این حقوق كاملاً مطلق نیست و قید دارد. جوابى كه معمولاً داده مىشود این است كه حد آزادى این است كه مزاحم آزادى دیگران نباشیم، اما بار دیگر این سؤال مطرح مىشود كه حدود آزادى دیگران كدام است؟
جوابى كه داده مىشود این است كه قانون حد این آزادى را تعیین مىكند. ولى باید توجه داشت كه مفاد اعلامیه حقوق بشر این است كه قانونگذاران هم حق ندارند این آزادیهاى بشر را محدود كنند و همین مسئله است كه امروز در دنیا مورد كشمكش واقع شده و این پرسش را به وجود آورده است كه قوانین داخلى كشورها تا چه اندازه مىتواند آزادیها را محدود كند؟!
هر كشورى كه بخواهد از اعلامیه حقوق بشر سرپیچى كند، به قوانین داخلى كشورش تمسك مىكند و مىگوید ما طبق این قوانین عمل مىكنیم، و هنگامى كه دولتهاى بزرگ بخواهند بر دولتهاى كوچك اِعمال زور و فشار كنند، مىگویند قانونهاى شما معتبر نیست چون مخالف حقوق بشر است و به هر حال این كشمكشها به یك پاسخ قطعى قابل قبول براى همه منتهى نشده است.
در اینجا موضع پوزیتویسم خیلى موضع سستى است؛ براى اینكه اگر مردمى براى خودشان حق مطلقى را پذیرفتند قانون دیگرى نمىتواند آنها را محكوم كند، و اساسا به استناد حقوق بشر، هیچ جامعه و اجتماعى را نمىشود محكوم كرد؛ براى اینكه آنها خواهند گفت ما این قانون را قبول نداریم و این حقوق نزد ما معتبر نیست. پاسخى كه فلسفه اسلامى به این سؤال مىدهد این است كه این حقوق مطلق نیست و بر اساس مبنایى كه اشاره كردم پاسخ این خواهد بود كه هر كسى در دنیا آزاد است كه هر طور مىخواهد زندگى كند، مادامى كه به تكامل انسانى لطمه نزند. چون اساسا آنچه این حق را اثبات كرده بود همان استفاده از ابزارها براى تكامل بود.
از سوى دیگر بر اساس همان اصل كه حق و تكلیف با هم توأم هستند نتیجه
مىگیریم كه هر انسانى همانطور كه حق دارد از وسایل زندگى براى تكامل خود استفاده كند، تكلیف دارد كه مانع تكامل دیگران نشود. قلمرو این حقوق تنها امور مادى نیست. تنها این نیست كه ما حق داشته باشیم از آب و هوا، زمین، جنگل و دریا استفاده كنیم. دامنه این حقوق شامل همه بهرههاى انسانى از علم، صنعت، معنویات، مذهب، اخلاق و سایر شئون زندگى انسان مىشود. بر همین اساس است كه هر انسانى در جامعه حق دارد محترمانه زندگى كند و جامعه هم موظف است احترام او را حفظ كند. در كنار این حقى كه براى هر فردى ثابت مىشود تكلیفى هم ثابت مىشود كه باید احترام دیگران را هم حفظ كرد، و همین طور هر انسانى حق دارد حیات خودش را حفظ كند و در كنار آن تكلیف دارد به حیات انسانهاى دیگر تجاوز نكند. بر اساس همین توازن حق و تكلیف است كه اگر كسى تخلف كرد و مثلاً احترام دیگران را رعایت نكرد دیگران هم مىتوانند بر اساس ضوابطى این حق را براى او محترم نشمرند.
بر اساس اعلامیه حقوق بشر، وضع قوانین كیفرى سخت از طرف دولتها مجوزى ندارد و به همین دلیل، محافل حقوقى سكولار سعى در كمرنگتر كردن مجازاتها دارند؛ از جمله اینكه مجازات اعدام یا هر گونه مجازات سخت، و به اصطلاح خشن، را در كشورها لغو مىكنند و معمولاً زندان را به جاى آنها تجویز مىكنند. ولى از نظر منطقى جاى این سؤال باقى است كه زندانى كردن یك انسان هم محدود كردن آزادیهاى اوست. شخص زندانى نمىتواند به فعالیتهاى زندگى آزاد بپردازد، معمولاً در تحصیل علم هم چندان موفقیتى ندارد، و از زندگى خانوادگى و انس با همسر و فرزندانش هم محروم است، چنانكه خانواده و فرزندان هم از سرپرستى و مدیریت او محروم مىشوند. چه چیزى این محرومیتها را تجویز مىكند؟! شما در اعلامیه حقوق بشر چه مواردى مىتوانید پیدا كنید كه به دولتها حق بدهد حتى همین مجازاتهاى ضعیف را اجرا كنند؟
اما در سیستم قضایى اسلامى كه بر اساس توازن حق و تكلیف است همه اینها مىتواند دلیل منطقى داشته باشد. ماهیت جرم در این نظریه مانع بودن از تكامل انسانى است. هر كس هر جرمى كه مرتكب مىشود یعنى یك مانعى براى تكاملانسانى فراهم كرده است، بنابراین مجازات او هم این است كه به همان اندازهاى كه مانع از تكامل دیگران شده جریمه گردد، و این از آن جهت است كه عبرتى شود براى دیگران تا از این تكالیف تخلف نكنند. البته اگر بخواهیم جزئیات همه قوانین را بر اساس ادعاها و فرمولهاى عقلانى تفسیر كنیم دچار شبهات و اشكالاتى خواهیم شد. تعیین اینكه هر جرمى چه مرتبهاى از ماهیت تكامل انسانى را محدود مىكند كار آسانى نیست. در بسیارى از موارد با عقل سلیم مىتوانیم این مراتب را تعیین كنیم؛ مثل مواردى كه معمولاً در قوانین همه ملتها به نحو یكسانى وجود دارد. در موارد دیگرى هم متخصصان و كسانى كه عمرى را در راه ارزشیابى جرایم گذراندهاند مىتوانند تا حدودى ارزشگذارى كنند، اما نهایتا به مواردى برخورد مىكنیم كه تعیین دقیق مرتبه جرم كار بسیار دشوارى است؛ مخصوصا زمانى كه جرم مربوط به امور معنوى و حیثیت و شرافت انسانى و تكامل روحى انسانها باشد. مثلاً اگر كسى مالى را از جیب كسى بدزدد یا از خانه كسى سرقت كند تعیین مقدار جرم او كار چندان مشكلى نیست، اما اگر كسى انسانهایى را و حتى جامعهاى را از ارزشهاى معنوى محروم كند تعیین درجه جرم او كار آسانى نیست. معمولاً همه مردم مىفهمند كه دزدى و جیببرى یك جنایت است و به جامعه ضرر مىزند، اما اگر كسى كارى كند كه ارزشهاى معنوى از بین برود، فرهنگ مردم جامعه فاسد شود، اخلاقشان فاسد شود، تشخیص اینكه وى چگونه جرمى را مرتكب شده است كار آسانى نیست. كسى كه كارى را در جامعه رواج دهد كه موجب از هم پاشیدن خانوادهها مىشود چه جرمى مرتكب شده و جرمش چه درجهاى دارد؟ تعیین آن كار آسانى نیست. در
اینگونه موارد كه تشخیص مقدار جرم كار مشكلى است، اسلام خود عهدهدار تعیین مسئله جرم و مجازات آنها شده است؛ زیرا خداى انسان بهتر مىداند كه چه چیز براى كمال انسانى مفید و چه چیزى مضر است، و او بهتر مىداند كه جرمهاى معنوى چه مرتبهاى از ضرر را براى جامعه دارند، و او بهتر مىداند كه چه قوانینى مىتواند جلو این گونه جرمها را بگیرد.
پس حاصل كلام این شد كه تا آنجا كه عقل مىتواند مرتبه ضرر و جرم را در جامعه تشخیص دهد و بداند كه این عمل چه اندازه مانع از تكامل انسان مىشود نظر عقل معتبر است، و اسلام هم تشخیص آن را بر عهده عقل گذاشته است. اما در مواردى كه فرمولهاى پیچیده دارد و تشخیص آنها مشكل است اسلام قوانین مشخصى براى آن تعیین كرده است و در این موارد باید به قوانین الهى تمسك كنیم. این قوانین عقلى و الهى هستند كه به مطلق بودن حقوق انسان قید مىزنند، نه اینكه مانند مكتب پوزیتویسم كه قید را هم تابع خواست مردم مىداند، اگرچه مردم تفكر عقلانى ثابتى نداشته باشند. بنابراین حقوق انسان از دیدگاه اسلام، حقوق ثابتى است كه مبناى عقلانى و الهى دارد و احتیاجى به امضا و تصویب كسى ندارد. این قوانین قرنها از طرف ادیان مراعات مىشده و پیروان راستین ادیان، اینها را رعایت مىكردهاند و آنچه این حقوق را مقید و محدود مىكند آن امور واقعى و عقلانى است كه آنها هم ثابتاند و تابع سلیقهها و خواستههاى مردم نیستند.
والسلام علیكم ورحمة اللّه وبركاته
سؤال: آیا حقوقى كه خداوند متعال در دین اسلام براى مرد و زن تعیین كرده یكسان است؟
پاسخ: در اسلام در آنچه مربوط به جهات مشترك مرد و زن است براى
هردو حقوق مساوى در نظر گرفته شده است؛ اما در مواردى كه به خصوصیات هر یك از زن و مرد مربوط مىشود، حقوق و تكالیف اختصاصى براى آنها مطرح شده است. این تفاوتها به مواردى مربوط مىشود كه اختلاف طبیعى میان مرد و زن موجب اختلاف در اعمال و تكالیف اجتماعى آنها شده و در نتیجه براى آنها حقوقى متناسب با وظایف اختصاصى هر یك به همراه آورده است. طبیعى است كه مثلاً شیر دادن به نوزاد از مرد ساخته نیست و این تكلیفى است كه به دوش زن مىآید، و در مقابل آن هم حقى براى زن در مقابل این تكلیف تعیین شده است. اگر كسانى اصرار داشته باشند كه تمام حقوق و تكالیف مرد و زن باید مساوى باشد باید فكرى براى تساوى زایمان و شیر دادن هم بكنند!
سؤال: وقتى ما مىبینیم كه حقوق اسلامى با آنچه در اعلامیه حقوق بشر آمده تفاوت دارند پس چگونه مىتوانیم برنامهاى را در زندگى مردم شرق و غرب براى نجات انسانها از این گرفتاریهایى كه هست داشته باشیم؟!
پاسخ: اولاً در مورد روابط بین الملل در اسلام قوانین خاصى وجود دارد كه در موارد مختلف مشكلگشاست. ولى صرف نظر از این قوانین، یك مسئله مطرح است كه در هر جا حقوقى تعیین مىشود، اگر مردم آن حقوق را رعایت نكردند چه باید كرد؟ جواب كلى این است كه در مواردى احكام اضطرارى و ثانوى قرار داده مىشود. حاصل كلام این است كه فرق است بین نظریه و عمل. در مقام عمل اگر تخلفاتى انجام بگیرد مىتوان قوانین جانشینى براى حل این تخلفات در نظر گرفت كه نهایتا به توافق طرفین بر سر موضوعات خاص و عقد قراردادهایى مىانجامد. در چنین مواردى اسلام تأكید دارد كه هرگاه قراردادى بسته شد این قرار داد به هیچ وجه از طرف مسلمانان نقض نشود. نقض چنین قراردادهایى تنها در صورتى مجاز است كه طرف مقابل ابتدا آن را نقض كند.
سؤال: چگونه تكالیف و حقوق خود را تعیین كنیم؟
پاسخ: جواب كلى این است كه ما گاهى راههاى تكامل و ارزش ابزار تكامل را با عقل خود مىتوانیم تشخیص دهیم و آن در مواردى است كه با استدلال بتوانیم براى همه انسانها اثبات كنیم كه چنین مسایلى هست و این ارزشها را دارد. اما مواردى هم هست كه ما نمىتوانیم معلوم كنیم و تشخیص بدهیم. در اینجا مرجع تعیین كننده، خداوند است. اساسا یكى از ادله نیاز به شریعت و دین آسمانى همین است كه عقل عموم انسانها از تشخیص دقیق حقوق و تكالیف عاجز است. از این جهت احتیاج است كه خداى متعال به وسیله پیغمبران این حقوق و تكالیف را تعیین كند.
سؤال: براى اینكه افرادى كه مىخواهند وارد راه تكامل شوند، از این كار باز داشته نشوند و بتوانند مسیر را تا پایان ادامه دهند چه باید كرد؟
پاسخ: شما اگر در خانه خود كودكى داشته باشید او را آزاد مىگذارید كه در اتاق، یا حیاط خانه بازى كند، و انواع حركات را براى رُشد و تكاملش انجام دهد؛ اما آیا اجازه مىدهید كه دستش را به كنتور برق و یا اتوى داغ بزند، یا دستش را داخل چرخ گوشتى كه در حال كار كردن است فرو ببرد؟! مسلما شما به بچه چنین اجازهاى را نمىدهید براى اینكه با این عمل جان خودش را به خطر مىاندازد و خسارات زیادى به خانواده مىزند. پس آزادى بچه هم محدودیتى دارد كه اولیاى او آن محدودیت را ندارند، ولى انواع تمهیدات را براى رشد و تكاملش فراهم مىسازند.
2
(دانشگاه آنتونیو نرینو، چهارشنبه 1376/06/12)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد للّه رب العالمین وصلى اللّه على سیدنا ونبینا محمد وآله الطاهرین
خدا را شكر مىكنم كه موفق شدم در پایان این سفر و در لحظاتى كه عازم فرودگاه هستم در جمع شما دانشجویان عزیز حضور پیدا كنم.
موضوعى كه براى بحث این جلسه تعیین شده فلسفه اقتصاد اسلامى است. هر نظام اقتصادى مبتنى بر فلسفه خاصى است كه اهداف آن نظام و كیفیت رسیدن به آن اهداف را تعیین مىكند. به طور كلى نظامهاى اقتصادى به دو دسته تقسیم مىشوند: اقتصاد متمركز و برنامهریزى شده، و اقتصاد آزاد. كشورهاى غربى معمولاً داراى اقتصاد آزاد و كشورهاى سوسیالیستى داراى اقتصاد متمركز هستند. اقتصاد آزاد در خلال قرنهاى متمادى آزمایش خود را داده است و بر اثر ضعفهایى كه در آن بود، دانشمندان به فكر پىریزى نظام اقتصادى دیگرى افتادند. ابتدا اقتصاددانان فرانسه اقتصاد سوسیالیسم را پایهگذارى كردند و بعد این نظام به دست ماركس و انگِلس تكمیل شد. این اقتصاد نیز طىِ حدود 70 سال در كشورهاى شرقى به اجرا در آمد و چون نقطه ضعفهاى روشنى داشت تدریجا رو به افول گذاشت. با صرف نظر از تجربه عملى این دو نظام، ما مىتوانیم تفاوت آنها را به این صورت بررسى كنیم
كه هدف از اقتصاد آزاد، افزایش سود سرمایهدار و درآمد ملى است. اقتصاددانان براى رسیدن به این هدف سعى مىكنند تولید را افزایش دهند و هزینه را كم كنند، و همچنین مىكوشند براى اینكه هزینهها كم شود از تكنولوژى پیشرفته استفاده كنند.
این نظام دو اشكال اساسى عمومى داشت: یكى اینكه به واسطه كم كردن هزینه و مزد كارگر تعداد زیادى كارگران از حق خودشان محروم مىشدند و از طرفى به سبب اینكه سرمایهها در دست اقلیتى متراكم مىشد اختلاف سطح ثروت و اختلاف طبقاتى روز به روز بیشتر مىشد. با صرف نظر از اینكه مشكل دیگرى هم از نظر متدینین و پیروان ادیان داشت و آن این بود كه اصول اخلاقى در این فرایند رعایت نمىشد.
به دلیل اشكالاتى كه این نظام داشت، اقتصاددانان فرانسه به این فكر افتادند كه نظام دیگرى را پىریزى كنند كه همان نظام سوسیالیسم بود. آنها اشكال كار را در مالكیت سرمایهها مىدانستند كه باعث تمركز ثروت در دست یك اقلیت مىشد. از این جهت به فكر افتادند كه سرمایهها را ملى كنند و دیگر اشخاص و افراد مالك سرمایههاى بزرگ نباشند. شكل حاد و كامل سوسیالیسم در كمونیسم جلوه كرد كه در پى ملى كردن سرمایهها بوده و مالكیت را به طور كلى مُلغا كرد. اما تجربه 70 ساله كشورهاى كمونیستى نشان داد كه این نظام هم كارآیى لازم را ندارد.
به عبارت دیگر، كسانى كه مالك سرمایه نبودند انگیزه چندانى براى فعالیت اقتصادى نداشتند، و افزون بر این، دولتى كردن اقتصاد باعث شد نیروهاى زیادى صرف كنترل كارها شود و این عمل هزینه سنگینى را ایجاب مىكرد.
كسانى در این میان به فكر افتادند كه راه میانهاى را اتخاذ كنند: مىباید اقتصاد تا حدى آزاد باشد، اما منافع جامعه هم در نظر گرفته شود؛ دولت براى اقتصاد
كلان برنامهریزى كند ولى در كارهاى جزئى دخالت نكند، و از طرفى هم مالیاتهاى سنگینى از سرمایهداران بزرگ بگیرد تا به نفع طبقات محروم جامعه صرف كند. این نوع نظام، كه گاهى به نام سوسیالدموكراسى نامیده مىشود، امروز در بسیارى از كشورهاى دنیا وجود دارد. این نظام هرچند امتیازاتى بر اقتصاد آزاد و اقتصاد سوسیالیسم دارد ولى باز هم بىاشكال نیست؛ براى اینكه در این سیستم هم سرمایهداران هستند؛ اما آزادى كامل ندارند و همه سود اقتصادى نصیب خود آنها نمىشود؛ ولى به هر حال براى افزایش سرمایه و افزایش سود از هر وسیلهاى بهره مىگیرند. امروز در همین كشورها هم بىكارى و آفات دیگر اقتصادى به چشم مىخورد.
در مقابل هر سه سیستمى كه گفتیم، سیستم اقتصادى دیگرى به نام سیستم اقتصاد اسلامى وجود دارد كه ویژگیهاى خاص خود را دارد. به نظر ما اقتصاد اسلامى امتیازات هر یك از این سیستمها را دارد به اضافه امتیاز بزرگ دیگرى كه به شرح آن مىپردازیم.
مالكیت خصوصى در اسلام پذیرفته شده است تا انگیزهاى براى فعالیت اقتصادى وجود داشته باشد، ولى به دست آوردن سرمایه، كه معمولاً از سود فعالیت اقتصادى به دست مىآید، داراى شرایط خاصى است. فعالیت اقتصادى به هر شكل و براى كسب هر نوع سود و درآمدى مجاز نیست بلكه باید در چارچوب شرایط اخلاقى انجام بگیرد. شرایط تولید باید به صورت عادلانه باشد، حق كارگر به طور كامل به او پرداخت شود، نوع كالایى كه تولید مىشود باید به نفع مردم باشد یا دستكم ضررى براى جامعه نداشته باشد، و در جریان تولید از تزویر و تخلف و انواع كارهاى غیر اخلاقى خوددارى شود. باید بخش مهمى از سود حاصل از فعالیت اقتصادى به محرومین جامعه اختصاص داده شود، بخش ثابتى كه به محرومین تعلق مىگیرد، در هر نوع فعالیت اقتصادى جارى است و مقدار آن
20% مىباشد.(1) دولت مىتواند در شرایط خاصى از بعضى از فعالیتهاى اقتصادى كه سودهاى كلان دارد مالیاتهاى بیشترى دریافت كند.
بنابراین در این سیستم اقتصادى هیچ گاه كالاهایى كه به ضرر جسم و روح انسان است تولید نخواهد شد، همچنین در این سیستم صاحب سرمایه حق ندارد از كارگر بیگارى بكشد و مزد را به اندازهاى كه دلش خواست بدهد. شرایط رفتار باید كاملاً عادلانه و در جهت خیر عموم مردم باشد. در این سیستم رباخوارى به صورتى كه در كشورهاى لائیك مطرح است پذیرفته نیست، در این سیستم معمولاً كارگر با صاحب سرمایه در سود شریك و به صورت عادلانهاى طبق قرارداد از سود سرمایه بهرهمند مىشود.
بر اساس این سیستم است كه بانكهاى اسلامى مىتوانند به صورت بانكهاى غیر ربوى عمل كنند. یعنى بانك به صورت یك عامل اقتصادى كار مىكند و سرمایهها را از دیگران جذب كرده و سود حاصل از فعالیتهاى اقتصادى را بین خود و صاحبان سرمایه تقسیم مىكند؛ براى مثال، بانك یك پروژه بزرگ اقتصادى را عهدهدار مىشود و با سرمایههایى كه مردم در اختیارش گذاشتهاند آن كار را به پایان مىبرد و سود حاصل را بین خود و صاحبان سرمایه تقسیم مىكند.
در این سیستم صاحب سرمایه سود مىبرد اما نهتنها به این دلیل كه مدتى سرمایهاش را در اختیار دیگرى گذاشته است، بلكه به جهت سودى كه از فعالیت اقتصادى حاصل شده و او سهم عادلانهاى از آن مىبرد.
تفاوت این سیستم با سیستم بانكهاى ربوى در این است كه اگر عامل در یك پروژه اقتصادى ضرر كرد یا نفعى حاصل نشد صاحب سرمایه هم در ضرر آن
1. در سیستم اقتصاد اسلامى این بخش با عنوان «خمس» مطرح شده است؛ یعنى از اضافه درآمد افراد كه به محرومان تعلق مىگیرد.
شریك است. البته مىتوان این ضررها را به صورت دیگرى، مثلاً در شكل بیمه، جبران كرد كه به صاحب سرمایه ضررى نخورد.
به نظر ما این سیستم چند ویژگى ممتاز دارد. امتیاز آن بر نظام سوسیالیستى این است كه چون مالكیت شخصى را مىپذیرد انگیزه فعالیت اقتصادى در جامعه وجود خواهد داشت، و امتیاز آن بر نظام سرمایهدارى این است كه اختلاف طبقات به صورت بىحد و حصر به وجود نخواهد آمد و هیچ فرد و گروهى در جامعه گرسنه نخواهند ماند. شركتهاى تعاونى تولید كه در این سیستم فعال هستند باعث مىشوند كه كارگران به واسطه اینكه خود را شریك در سود مىدانند فعالیت بیشترى كنند. با این همه، ما امتیاز بزرگترى براى این سیستم قایل هستیم كه در قالب اهداف اقتصادى نمىگنجد و آن حاكمیت نظام اخلاقى بر فعالیت اقتصادى است؛ یعنى در این سیستم اقتصادى كالاها و خدماتى كه به زیان جامعه است تولید نخواهد شد، همچنین سرمایهداران بر اساس اصول اخلاقى با كارگران رفتار مىكنند.
مكانیسم دیگرى نیز در این سیستم وجود دارد كه در سیستمهاى اقتصادى دیگر اعم از سوسیالیسم و كاپیتالیسم وجود ندارد و آن این است كه پرداختن حقوق محرومان به عنوان یك عبادت انجام مىگیرد و هر كس با اختیار خود و به خاطر رضاى خدا این كار را انجام مىدهد و این در واقع ثمره حكومت دینى است و حكومتهاى سكولار از این ویژگى محروماند.
من به سبب تنگى وقت بحثم را تمام مىكنم. اگر سؤالاتى درباره این مباحث دارید در حدى كه وقت باشد جواب خواهم داد.
سؤال: بالاخره هر كدام از این سیستمها مشكلاتى داشتهاند و من مىخواهم سؤال كنم كه در ایران آیا مصونیتى براى حقوق مردم هست و حقوق مردم چه خواهد شد؟
پاسخ: با توضیحى كه دادم هر كدام از سیستمهاى سوسیالیسم و كاپیتالیسم در یك جهت افراط كردهاند. یكى در جهت تولید و دیگرى در جهت توزیع. نظامى كه بخواهد ضررهاى اینها را نداشته باشد باید نوعى تعادل بین تولید و توزیع برقرار كند، باید سود حاصل از نظام اقتصادى را بین همه مردم به صورت عادلانهاى تقسیم كرد. طبعا در چنین نظامى سرمایههاى كلانى براى یك اقلیت جمع نمىشود اما این عیبش نیست بلكه این حسن است.
همه مىدانیم كه در برخى از كشورها اقلیتهایى هستند كه افراد خانواده آنها هر كدام علاوه بر ماشینهاى شخصى، هواپیماى شخصى هم دارند و در كنار آنان میلیونها مردم هستند كه یك وعده غذاى كامل هم در روز نمىخورند. طبعا اگر سود فعالیتهاى اقتصادى به صورت عادلانه تقسیم شود جمعیتهاى میلیونى مردم گرسنه هم سهمى از این بهرهها خواهند برد و این چیزى است كه ما در نظام جمهورى اسلامى به دنبال تحقق آن هستیم و در حدى كه شرایط اجازه داده است به موفقیتهایى هم نایل شدهایم. ولى هنوز به آن هدف عالى و ایدئال نرسیدهایم و امیدواریم كه با ادامه فعالیتها تدریجا به آن نایل شویم.
سؤال: مسئله بىكارى با توجه به این سیستم در ایران چه جور است؟
پاسخ: یكى از وظایف دولت در هر كشورى این است كه با سیاستگذاریها و برنامهریزیهاى خاص اشتغال ایجاد كرده و با بیكارى مبارزه كند. در كشورهاى دیگر هم دولتها درصدد این مطلب هستند. براى این كار یك سلسله قوانین و مقررات داخلى لازم است و یك مقدار شرایط بینالمللى. ما در كشورمان تا آنجا كه مربوط به وضع قوانین داخلى و اجراى آنها بوده به موفقیتهاى زیادى رسیدهایم، اما شرایط بینالملل همیشه در اختیار ما نیست.
شما مىدانید كه جنگ هشتسالهاى كه بر ما تحمیل شد اجازه اداره اقتصاد
سالمى را به ما نمىدهد. همچنین محاصره اقتصادى كه از طرف بعضى از دولتهاى بزرگ نسبت به ایران صورت گرفته است شرایط اقتصادى را براى ما سخت مىكند. شما اطلاع دارید كه هر روز طرح جدیدى براى محدود ساختن فعالیتهاى اقتصادى ما از طرف بعضى از كشورهاى بزرگ به اجرا در مىآید. در این جریان ما، هم از تكنولوژى پیشرفته محروم مىشویم و هم از فعالیتهاى اقتصادى بزرگ، اما با توجه به همه این شرایط، وضع بىكارى در كشور ما نگرانكننده نیست.
سؤال: اگر شرایط بینالملل هر روز تغییر كند، شما با مسائل بین الملل چه مىكنید؟
پاسخ: همان گونه كه عرض كردم ما در شرایط فعلى نمىتوانیم نظام اقتصادى اسلام را به طور كامل اجرا كنیم؛ به خاطر اینكه به هر حال فعالیتهاى اقتصادى در جهان به هم بستگى دارند و همه شرایط خارجى در اختیار ما نیست. ما سعى مىكنیم فعالیتهاى اقتصادى خود را بیشتر با كشورهایى انجام دهیم كه شرایط ما را مىپذیرند و افزون بر آن اگر سودى در فعالیتهاى مشترك باشد عاید كشورهایى شود كه در محرومیت و ضد استعمار بودن با ما مشترك هستند.
سؤال: این سیستم اقتصادى همیشه بوده یا شما الان برقرار كردهاید؟
پاسخ: این سیستم در تئورى اسلامى همیشه وجود داشته، ولى قبل از پیروزى انقلاب، كشور ما هم مثل سایر كشورها دنبالهرو سیستمهاى غربى بود و ما از زمان پیروزى انقلاب سعى كردیم كه این سیستم را در كشور پیاده كنیم.
سؤال: همه كشورهاى اسلامى از نظر تكنولوژى عقب ماندهاند، اگر روزى نفت تمام شود این مردم چه مىكنند؟
پاسخ: اینكه بعضى از كشورهاى اسلامى رفتارى دارند كه با نظام اسلامى
سازگار نیست چیزى است كه ما هم تأیید مىكنیم. كشور خودمان هم پیش از پیروزى انقلاب طبق قوانین اسلام عمل نمىكرد با اینكه یك كشورِ به اصطلاح اسلامى بود، بنابراین اگر این سیستم در كشورى دقیقا پیاده شود مىتوان دربارهاش قضاوت كرد نه اینكه صرفا اسم اسلام را داشته باشد.
سؤال: در ارتباط با عقب ماندگى آنها چه مىگویید؟
پاسخ: عقبماندگى آنها به این دلیل است كه به دستورهاى اسلام عمل نكردهاند.
جمهورى برزیل با مساحت 8/511/996 كیلومتر مربع، پس از كشورهاى روسیه، كانادا، چین و ایالات متحده امریكا، پنجمین كشور پهناور دنیاست. این كشور در نیمكره غربى قرار دارد و از شمال با كشورهاى كلمبیا، ونزوئلا، گویان، سورینام و گویان فرانسه، از غرب با پرو و بولیوى، و از جنوب با پاراگوئه، آرژانتین و اروگوئه مرز مشترك دارد.
برزیل با جمعیتى در حدود 170 میلیون نفر، پرجمعیتترین كشور امریكاى لاتین به شمار مىآید. پایتخت آن برازیلیا با جمعیتى معادل 1/804/500 نفر و شهرهاى بزرگ دیگر آن سائو پائولو(1) و ریودِژانیرو است.
جمعیت برزیل آمیزهاى از نژادها، رنگها، فرهنگها، و ملیتهاى متفاوت با زبان پرتغالى است. با این حال در برزیل اكثریت نژادى را سفیدپوستان اروپایى با 53% تشكیل مىدهند و بقیه دو رگههاى سیاه و سفید یا سرخ و سفید هستند.
به دلیل پایین بودن سطح فرهنگ این ملت، و فقدان ریشههاى تاریخى و غناى فرهنگى، و سادگى و رنگپذیرى این مردم، سلطه فرهنگى با جلوههاى جدید و تئورى دهكده كوچك جهانى و مسئله ارتباطات، مجال تاخت و تاز بیشترى یافته است.
برزیل بزرگترین كشور كاتولیك جهان است، و حدود 90% مردم آن پیرو این آییناند، اما با وجود تبلیغ مسیحیت در بین سرخپوستان و تحمیل آن بر سیاهپوستان، مردم هنوز دین
1. São Paulo
اجدادى خود را حفظ كردهاند، به نحوى كه هنوز بتپرستى در برزیل وجود دارد. مهاجران به این كشور نیز، به نوبه خود مذاهب دیگرى مانند پروتستان، مارونى و اسلام را به همراه آوردهاند. مسلمانان در برزیل نزدیك به هفت میلیون نفر و اكثرا سنى مذهباند، و شیعیان به طور عمده در شهرهاى سائوپائولو، كوریتیبا(1) در 200 كیلومترى آن و فوز دِ ایگواسو(2) ساكناند.
نفوذ اسلام به این كشور در مرحله نخست با ورود بردگان سیاهپوست مسلمان از افریقا صورت گرفته است، به این ترتیب كه بسیارى از این بردگان، قرآن و كتب مذهبى را با خود به آنجا بردند و شمارى از مردم آن دیار مسلمان شدند. گروه دیگرى از مسلمانان برزیل از نسل مهاجران عربتبار یا هندىاند كه در اصل براى تجارت یا در جستجوى فرصتهاى شغلى به این كشور وارد شدهاند، و جمعى از آنان در حال حاضر در كشور ترینیداد و توباگو زندگى مىكنند.
در برزیل به دلیل سیاست دولت مبنى بر آزادى مذاهب، زمینه براى فعالیتهاى اسلامى مساعد است. از این روى، اقلیتهاى مذهبى پایگاههاى اقتصادى، سیاسى و فرهنگى خاص خود را دارند؛ ولى از سوى دیگر سلطه فرهنگى و فشارهاى سیاسى ـ اقتصادى امریكا و اسرائیل بر حكومت موجب شده است از هرگونه حركت حساسیتزا جلوگیرى شود.
در برزیل نزدیك به صد مسجد و مركز اسلامى وجود دارد كه عمدتا متعلق به اهل سنت بوده، از حمایتهاى عربستان و مصر برخوردارند. از میان معدود مساجد شیعیان مىتوان از مسجد محمد رسول اللّه صلی الله علیه و آله در شهر سائوپائولو، مسجد امام امیرالمؤمنین علیهالسلام در شهر كوریتیبا، و مسجد و حسینیه امام خمینى رحمۀ اللهدر شهر فوزدِ ایگو اسو یاد كرد.
سفر استاد به برزیل، روز پنجشنبه سیزدهم شهریور 1376 با ورود به ریو دو ژانیرو(3) آغاز
1. Coritiba
2. Foz De Iguasu
3. Rio dejaneiro
شد. ایشان در این شهر، مورد استقبال آقاى دكتر پاولو فرناندو، معاون و یكى از اساتید دانشگاه كاتولیك، و آقاى طاهریان، سفیر جمهورى اسلامى ایران، قرار گرفتند. دكتر فرناندو شخصا براى استقبال به فرودگاه آمده بود. ایشان، كه برنامهریزى جلسات و سخنرانیها را بر عهده گرفته بود، آیتاللّه مصباح را به منزل خود دعوت كرد. وى همان شب در خانهاش جلسهاى ترتیب داده، اساتید حقوق، فلسفه و عدّهاى از مدیران بینالملل را دعوت كرده بود. در این جلسه از جمهورى اسلامى بسیار تجلیل شد و مباحث فلسفى و كلامى مورد بحث قرار گرفت.
استاد، ملاقاتى با كاردینال ریو، نماینده پاپ، داشتند و در آن دیدار درباره گفتوگوى بین ادیان سخن به میان آمد.
روز بعد دیدارى با شیعیان انجام گرفت. پس از سخنرانى استاد در جمع مسلمانان، ایشان به ملاقات كاردینال (نماینده پاپ) شهر ریودِژانیرو رفتند. كاردینال، پیرمردى هفتاد و چند ساله بود. با ورود آیتاللّه مصباح به محل كار او، كاردینال در برابر استاد نشست، دست ایشان را گرفت و گفت:
من از اینكه دعوت مرا پذیرفتید بسیار خوشحالم. خواسته من این است كه بین اسلام و ادیان دیگر گفتوگو صورت گیرد و در میان كسانى كه براى دین خدا تلاش مىكنند اتحاد به وجود آید. من از قدیم به ایران و تمدن ایرانى علاقه داشتم، و از زمان وقوع انقلاب اسلامى به رهبرى آن انسان بزرگ و رادمرد فرزانه ـ یعنى امام خمینى ـ به جمهورى اسلامى عشق مىورزم، و این علاقه روز به روز بیشتر مىشود. سلام مرا به مسئولان دولت جمهورى اسلامى برسانید.
استاد نیز ضمن تشكر از استقبال كاردینال، درباره گفتوگو میان ادیان سخن گفتند.
پس از دیدار با كاردینال، به دانشگاه ریو رفتیم. در جریان این دیدار رئیس دانشگاه،
آقاى خسوس هرتال،(1) درباره گفتوگوى بین ادیان مطالب جالبى ارائه كرد و استاد نیزسخنانى در این خصوص بیان داشتند.
استاد سپس عازم شهر سائو پائولو شدند. ایشان در مسجد محمد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و بعد در دانشگاه سائو پائولو سخنرانى كردند. استاد همچنین در تاریخ دوشنبه 1376/06/17 در موضوع «پرستش خدا» به ایراد سخن پرداختند. انگیزهها و انواع پرستش، و ارزش انواع پرستش از جمله محورهاى مورد بحث در این سخنرانى بود. معناى خشنودى خداوند، هدف پرستشِ او، فایده تكالیف و عبادات و در نهایت مفهوم تقرّب الهى موضوعاتى بودند كه در این فرصت، طرح و بررسى شد.(2)
طبق قرار قبلى، ساعت 9 صبح سهشنبه، استاد مصباح همراه با شیخ خزرجى و آقاى رُسَلْوُ سالگیرو در منزل كاردینالِ سائوپائولو آقاى پائولو اوراسیو ارِنْس مورد استقبال ایشان قرار گرفتند. وى با گرمى از استاد استقبال كرد و جمهورى اسلامى را به دلیل اینكه موجب تحول باطنى انسانها شده است ستود. ایشان با ابراز نگرانى از مادىگرایى انسانِ امروز بر ضرورت پرداختن به امر عبادت و نماز تأكید ورزید. ایشان همچنین تلاش براى برقرارى عدالت اجتماعى را یكى از ضرورتهاى زمانه و یكى از زمینههاى مشترك همكارى پیروان ادیان الهى شمرد.
آیتاللّه مصباح نیز ضمن تشكر از محبتهاى فراوان ایشان، مهمترین محورهاى همكارى مقابل را تلاش براى برقرارى عدالت اجتماعى، احیاى ارزشهاى اخلاقى و مبارزه با بىدینى برشمردند.(3)
1. Jesus Hortal
2. این سخنرانى را در ضمیمه شماره 1 در پایان همین بخش مشاهده فرمایید.
3. متن این گفتوگو را مىتوانید در ضمیمه شماره 2، پایان همین بخش ملاحظه فرمایید.
هماهنگى برخى برنامههاى استاد در این شهر را آقاى رُسَلْوُ انجام مىداد. وى با اینكه هنوز ظاهرا مسلمان نشده بود، به اسلام و جمهورى اسلامى علاقه فراوانى داشت، و براى محرومان جامعه خود فعالیت مىكرد. آقاى رُسَلْوُ استاد را با خود براى بازدید از پروژه خانهسازى براى مستضعفان و محرومان برد. استاد هنگام بازدید، وى را تشویق كرده، احادیثى از ائمه علیهم السلام و پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله براى او خواندند كه موجب خوشحالى وى شد. از این مراسم فیلمبردارى كردند و گفتند حتما از كانالهاى تلویزیونىِ خود، این فیلم را پخش مىكنیم تا مردم بدانند یك آیتاللّه از محرومان شهر ما دیدار كرده و پروژه خانهسازى را تحسین كرده است. استاد در جمع كارگران هم سخنان كوتاهى بیان كردند.
آخرین برنامهاى كه براى برزیل پیشبینى شده بود سخنرانى در مسجد محمد رسول اللّه صلی الله علیه و آله بود. این مسجد را بعد از انقلاب، جمهورى اسلامى ایران ساخته است و یكى از مهمترین مساجد برزیل به شمار مىآید. آقاى شیخ خزرجى جلسهاى را با حضور علما و مسلمانان و طرفداران اهلبیت علیهم السلام برنامهریزى كرده بودند كه استاد در آن جلسه براى ایشان سخنرانى كردند و آنان را به تقوا و تلاش براى حفظ دین خود و فرزندان دعوت نمودند.
1
(دانشگاه سائوپائولو: دوشنبه 1376/06/17)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
قبل از هر چیز از ریاست محترم و معاونت دانشگاه تشكر مىكنم كه این فرصت را در اختیار ما گذاشتند. موضوعى كه براى بحث در نظر گرفته شده است «پرستش خدا از دیدگاه اسلام» است.
ما نیز مثل یهودیان و مسیحیان و همانند بسیارى از ادیان دیگر كه ریشه الهى دارند معتقدیم باید خداى یگانه را پرستش كرد. اما شاید همه پیروان این ادیان درباره انگیزه پرستش خدا آگاهى درستى نداشته باشند؛ یعنى به درستى ندانند چرا باید خدا را پرستش كرد. چه بسا بسیارى تصور مىكنند كه خدا را باید پرستش كرد تا نیازهاى ما را در دنیا برطرف كند؛ مثلاً به ما غذا دهد و لباس، مسكن، سلامتىِ بدن و سایر نیازهایى را كه در زندگى داریم، تأمین كند.
این مطلب صحیح است كه انسان موجود محتاجى است و نیازهایش را باید از خدا بخواهد. در قرآن كریم تأكید شده است كه بندگان خدا دست نیاز به سوى او دراز كنند و آنچه احتیاج دارند از او بخواهند. در روایات اسلامى هم آمده است كه خداى متعال به حضرتموسى علیه السلام وحى فرمودكه «حتى نمك آش را هم از من بخواه».(1) اما سؤال ایناست
1. یا موسى سلنی كل ما تحتاج الیه حتى علف شاتك وملح عجینك محمّدباقر المجلسى، بحار الانوار، ج 93، ص 303، باب 16، روایت 39.
كه آیا پرستش و عبادت فقط به خاطر خواستن حاجت از خداست یا مىتواند انگیزه دیگرى هم داشته باشد؟ شاید در سخنان بعضى عارفان، چه از یهودیان، چه از مسیحیان، و چه از مسلمانان، دیده شود كه گفتهاند ما خدا را براى خشنودى او عبادت مىكنیم. اما باز هم این سؤال باقى مىماند كه خدا چه نیازى به عبادت ما دارد، و چگونه است كه از عبادت كردن ما راضى مىشود، و آیا انگیزهاى بالاتر از این هم براى عبادت تصور مىشود یا نه؟!
در اسلام بر دعا به منزله یك عبادت تأكید شده است، ولى عبادتهاى دیگرى هم هست كه شرطش دعا كردن نیست. عبادتهایى كه از پیغمبر اسلام و پیشوایان بزرگ دین ما نقل شده عبادتهایى است كه در آنها دعا براى حاجات دنیوى كمتر دیده مىشود. پیشواى اول شیعیان، حضرت على علیه السلام، در این باب مىفرماید:
عبادت بندگان نسبت به خداى متعال بر سه قسم است: اول عبادت بردگان است، یعنى كسانى كه رفتارشان نسبت به خداى متعال در یك سطح پایینى است و از ترس عبادت مىكنند، عبادت مىكنند تا در روز قیامت به عذاب مبتلا نشوند، و اگر انسان خدا را فقط به خاطر این عبادت كند كه در روز قیامت و بعد از مرگ در عذاب نباشد و در جهنم نسوزد، این مثل بردهاى است كه از ترس كتك زدن مولاى خود كارى را انجام مىدهد.
نوع دوم، عبادتى است كه انگیزه آن رسیدن به رحمتهاى الهى و نعمتهاى ابدى باشد. این نوع عبادت، عبادت بازرگانان و تجّار است كه معامله و داد و ستد مىكنند و چیزى را مىدهند تا سودى ببرند. آنها هم عبادت مىكنند تا اجر و پاداش اخروى بگیرند.
قسم سومى از عبادت هم هست كه مخصوص آزادگان است: آنها كه نه مثل بردگان از ترس عبادت مىكنند و نه مثل بازرگانان براى معامله و سود، بلكه از روى محبت و عشق به خدا عبادت مىكنند. در یكى از مناجاتهایى كه از حضرت
على علیه السلام نقل شده آمده است: إِلهِی ما عَبَدْتُكَ خَوْفَا مِنْ نارِكَ وَلا طَمَعا فی جَنَّتِكَ لكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلاً لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ.(1)
بنابراین در اسلام با توجه به اینكه همّتها و معرفتهاى افراد متفاوت است، سه نوع عبادت تجویز شده است. اگر شرط عبادت تنها این بود كه براى عشق به خدا باشد، براى افراد كمى میسّر مىشد. اما بین این سه قسم عبادت تفاوت بسیار است. فرض كنید فرزندى دارید كه فقط از ترس تنبیه شما كارى را انجام مىدهد، و فرزند دیگرى به امید پاداش؛ اما فرزند سومى هم دارید كه تنها چون شما را دوست دارد به دستورتان عمل مىكند. فاصله بین این سه فرزند از نظر ارزش بسیار است.
درباره اینكه چرا خدا را عبادت مىكنیم و براى عبادت چه انگیزهاى باید داشته باشیم، مىگوییم باید سعى كنیم عبادت را فقط به خاطر محبت و عشق به خدا انجام دهیم؛ اما اگر این معرفت را هنوز به دست نیاوردهایم نباید دست از عبادت بكشیم؛ بلكه حتى اگر به دلیل ترس از عذاب یا دریافت رحمت الهى هم باشد، باید او را عبادت كنیم.
سؤال دیگر این است كه اصولاً چرا خدا دوست دارد عبادت شود و از كارهاى خیر ما خشنود مىگردد؟ آیا خدا نیازى به عبادتها یا كارهاى خیر ما دارد؟ آیا نقصى دارد كه با عبادت ما جبران مىشود؟
در خداشناسى اسلامى بر این مطلب تأكید شده است كه خداى متعال به هیچ چیزى هیچگونه نیازى ندارد. اگر تمام مردم جهان، همه عمرشان را صرف عبادت او كنند، به اندازه یك سر سوزن سودى عاید خدا نمىشود، و اگر همه انسانها در طول عمر خود همیشه خدا را معصیت و نافرمانى كنند، كمترین ضررى به او
1. «پروردگارا تو را نه از سرِ ترس از آتش جهنم و نه در آرزوى بهشت پرستیدم؛ بلكه تو را شایسته عبادت یافتم، و به بندگىات پرداختم» محمّدباقر المجلسى، بحار الانوار، ج 68، ص 187.
نمىرسد. تعابیرى از این بالاتر هم در متون دینى ما آمده است كه فهمیدنش قدرى مشكل است، و آن این است كه اصولاً در خدا تغییرى پیدا نمىشود. چنین نیست كه یك وقت راضى نباشد بعد راضى شود، یا اینكه راضى باشد بعد غضبناك شود. تغییر حال، مخصوص مخلوقات است و خدا از تغییر حال مبرّاست. اینجاست كه سؤال به صورت پیچیدهترى مطرح مىشود كه از یك سو مىگوییم عبادت مىكنیم كه خدا راضى باشد، و این بدان معناست كه رضایتى در او پیدا شود كه نبوده است و از سوى دیگر مىدانیم در خدا تغییر حال پیدا نمىشود. جمع این دو چگونه ممكن است؟!
امام حسین علیه السلام در یكى از دعاهایشان عرض مىكنند: «خدایا، رضایت تو بالاتر از این است كه علتى از ناحیه خودت داشته باشد؛ مرا چه رسد كه بتوانم رضایت را در تو ایجاد كنم».(1)
قبل از اینكه به سایر مطالب بپردازم، پاسخ كوتاهى به این شبهه مىدهم كه چگونه ممكن است كارى موجب رضایت خدا شود. پاسخ ساده سؤال مزبور این است كه رضایت خدا به كارهاى خیر تعلق مىگیرد، و این امرى ثابت و تغییر ناپذیر در خداست. انسان هر گاه كار خوبى انجام دهد، خود را مصداق كسى مىسازد كه مورد رضایت خداست. رضایت خدا نسبت به كارهاى خیر همیشه ثابت است و تغییر نمىكند. این ماییم كه تغییر مىكنیم؛ گاهى كار خوب انجام مىدهیم و متعلَّق رضایت خدا قرار مىگیریم، و گاه انجام نمىدهیم و مورد رضایت او واقع نمىشویم.
حال كه دانستیم خدا نیازى به اعمال و عبادات ما ندارد و عبادتهاى ما تغییرى در او ایجاد نمىكند پس چرا عبادت كنیم؟ پاسخ این سؤال به صورت
1. الهی تقدّس رضاك ان تكون له علّة منك، فكیف یكون له علّة منّی محمّدباقر المجلسى، بحار الانوار، ج 98، ص 226، باب 2، روایت 3.
خیلى خلاصه این است كه خداى متعال سعادت و تكامل ما را مىخواهد و چون تنها با عبادت خدا و انجام كارهاى خوب است كه شایسته دریافت رحمتهاى او مىشویم و روح ما تكامل مىیابد، از این جهت باید او را عبادت كنیم.
در اینجا به یك تشبیه بسیار ناقص براى فهمِ بهترِ مطلبْ توجه كنید: پدر پیرى را در نظر بگیرید كه در بستر مرگ افتاده و روزها و ساعتهاى پایانى عمر خود را سپرى مىكند. او مىداند كه اگر فرزندش عالم شود یا كار نیكى انجام دهد، نمىتواند او را از مرگ برهاند یا در این دنیا سودى به او برساند. با این همه، پدر با دلسوزى به فرزندش سفارش مىكند كه درس بخواند و كار نیك انجام دهد. تنها انگیزه او در این خیرخواهى، آن است كه دوست دارد فرزند او رشد كند و به كمالات بیشترى دست یابد. اینكه خدا دوست دارد ما عبادتش كنیم به این معناست كه دوست دارد ما كامل شویم؛ اگر تكالیفى بر ما واجب كرده، باز براى این است كه خیر و نفع آنها به خود ما مىرسد.
فایده بعضى تكلیفهایى كه در دین تعیین شده براى ما قابل فهم است و مىدانیم در همین زندگى دنیوى براى ما سودمندند. مثلاً وقتى خداى متعال دستور مىدهد چیزهایى كه براى بدن یا عقل شما ضرر دارد استفاده نكنید، مىفهمیم كه فایده آنها عاید خودِ ما مىشود و بر اثر عمل كردن به آنها بدن و عقل خود ما سالم مىماند. اما عبادتهاى محض مثل نماز خواندن روشن نیست چه تأثیرى در سلامت ما دارد. در قرآن به بعضى فواید اینگونه عبادتها هم اشاره شده است تاانگیزه بیشترى براى انجام آنها داشته باشیم. از جمله درباره فواید نماز آمده استكسانى كه نماز مىخوانند كمتر به گناه آلوده مىشوند و نماز مانع مىشود از اینكه به گناهان مبتلا شوند. شاید اگر آمار صحیحى از نمازگزاران، چه در اسلام و چه در سایر ادیان، داشته باشیم بتوانیم این حقیقت را به وضوح دریابیم كه آنها كمتر به
جنایات و كارهاى زشت دست مىیازند. در قرآن كریم آمده است: إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ.(1)
این در واقع اشارهاى است به یكى از منافع عبادت كه عاید جامعه مىشود. در قرآن به منفعت دیگرى نیز اشاره شده است كه جنبه روانشناختى دارد؛ یعنى یكى از فایدههاى نماز عاید روح و روان خود انسان مىشود و او مىتواند اثرش را در روح خود احساس كند، و آن عبارت است از آرامش دل: أَلا بِذِكْرِ اللّه تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.(2)
این اثر را ما هم مىتوانیم در خودمان تجربه كنیم. اگر زمانى نگرانى شدیدى براى ما پیش آید و از پیشامدى در اضطراب باشیم، وقتى به نماز و مناجات با خدا بپردازیم، احساس آرامش و آسودگى مىكنیم. در دیگران هم مىتوانیم این اثر را ببینیم و آن این است كه نماز گزاران كمتر مبتلا به اضطراب و افسردگى مىشوند.
مىدانیم كه یكى از آفات بزرگ عصر ما اضطراب دلها و ناراحتى اعصاب است كه به صورت بیمارى بسیار فراگیرى در آمده است و شاید در هیچ دورهاى، جوانان تا این حد به دلهره، اضطراب و افسردگى مبتلا نبودهاند. این اضطرابها از طرفى موجب تحلیل رفتن و نابودى نیروى جوانان شده، چنان احساس بیهودگى براى آنها ایجاد مىكند كه حتى گاهى دست به خودكشى مىزنند، و از طرف دیگر موجب رفتارهاى ناهنجار شده، آنان را به كارهایى وا مىدارد كه براى اجتماع زیانهاى جبرانناپذیرى دارد.
كسانى كه با روانشناسى آشنا هستند مىدانند بیماریهاى روانى در عصر ما چقدر قربانى مىگیرد و چه مبالغ هنگفتى صرف معالجه آنها مىشود. به تجربه ثابت شده است در كشورهایى كه مردم بیشتر به خدا ایمان دارند و بیشتر به
1. «همانا نماز از كارهاى زشت و ناپسند باز مىدارد» عنكبوت29، 45.
2. «آگاه باش كه با یاد خدا دلها آرامش مىیابد» رعد13، 28.
عبادت و نماز مىپردازند اینگونه بیماریها بسیار كمتر است و قابل مقایسه با كشورهایى نیست كه از بىایمانى رنج مىبرند. امروز یكى از روشهاى رواندرمانى، نیایش است، كه به خصوص از زمان ویلیام جیمز(1) بیشتر شایع شده است. وى كه خود به نگرانى شدیدى مبتلا شده بود، آن را با استفاده از نیایش برطرف ساخت، و سپس این روش را به منزله یك روش كارآمد براى معالجه بیماران روانى پیشنهاد كرد.
علاوه بر اشاره به چنین فوایدى براى نماز، در اسلام مطلبى به مراتب مهمتر نیز بیان شده است كه دریغم مىآید به آن اشاره نكنم، و آن این است كه اساسا عبادت موجب نزدیكى انسان به خدا مىشود.(2) این مطلب كه چگونه وقتى انسان عبادت مىكند به خدا نزدیك مىشود براى ما معماگونه و اسرارآمیز بوده، تبیین عقلانى آن كار آسانى نیست.
من نمىتوانم ادعا كنم كه توان بیان این مطلب را به صورتى قابل فهم دارم؛ اما در حدى كه خود مىفهمم و با بیان قاصر خود مىتوانم در اینجا بیان كنم، بدان اشاره مىكنم. باید توجه كنیم كه نزدیك شدن ما به خدا، نزدیك شدن ادراكى است و نه جسمانى. خدا جسم نیست كه ما از نظر مكانى به او نزدیك شویم، بلكه این روح و دل ماست كه به او نزدیك مىشود. او جسمى بر فراز آسمانها نیست كه با ما نسبت جسمانى داشته باشد، بلكه او در همه جا حاضر و به همه چیز نزدیك است و به تعبیر قرآن كریم: «خدا از رگ گردن به ما نزدیكتر است».(3) انسان اگر شاهرگش بریده شود، حیاتش از بین مىرود، ولى خدا از این هم به ما نزدیكتر است و این ماییم كه از خدا دوریم. دورى ما به واسطه این است كه او را درك نمىكنیم و به او توجه نداریم؛ هنگامى كه به خداى متعال توجه پیدا مىكنیم، مثل
1. روانشناس مشهور امریكایى و نویسنده كتاب دین و روان.
2 عن الرضا علیه السلام: اَلصَّلاةُ قُرْبانُ كُلِّ تَقیّ. ابى جعفر محمّد بن یعقوب الكلینى، الكافى، ج 3، ص 265، روایت 6.
3. وَ نَحْنُ أَقْرَبُ الیه من حبل الورید ق(50، 16).
این است كه كلید برق را مىزنیم و به دستگاه تولید كننده انرژى متصل مىشویم. بنابراین معناى نزدیك شدن ما به خدا همان نزدیك شدن قلبى و روحى است و این چیزى است كه بر اثر عبادت و نیایش حاصل مىشود.
شاید براى همه شما اتفاق افتاده باشد كه یك وقت آن چنان غرق در عبادت مىشوید كه گویا خدا را در كنار خود بلكه در درون خود مىیابید. كسانى كه از عبادت بهرهاى كامل داشته باشند و وظایف عبادى خود را درست انجام دهند، چنین حالت ثابتى برایشان حاصل مىشود. این حالت به قدرى لذتبخش است كه با هیچ لذت جسمانى و مادى قابل مقایسه نیست.
امیدواریم همه ما توفیق درك چنین حالاتى را داشته باشیم.
2
(سه شنبه 1376/06/18)
كاردینال: من شما را به خانه خود دعوت كردم نه به كلیسا تا ارتباط من با شما بیشتر شود. خیلى خوش آمدید. من اصالتا آلمانى و از نژاد آریایى مىباشم ولى از مهاجرین ایتالیا به برزیل هستم. حدود یك میلیون نفر از ایتالیا به این كشور مهاجرت كردهاند. معتقدم امروز، موقعیت جدیدى براى اتحاد انسانها شروع شده است و فكر مىكنم در سال 2000 همه با هم متحد شویم. من كشور ایران را دوست دارم. ایران كشورى است كه با قلب مردم دنیا صحبت مىكند و در قلوب آنان جاى دارد. البته من در زمان جنگ هم طرفدار شما بودم و شما را دوست داشتم. از زمانى كه آیتاللّه خمینى به ایران برگشت، من بیشتر به شما علاقهمند شدم. امام كارى كرد كه موجب تحول باطن انسانها شد. من به ایشان عشق مىورزم و امروز ارادتم به ایشان زیادتر هم شده است.
ما امروز احتیاج داریم كه بیشتر دعا كنیم و نماز بخوانیم؛ چون دنیا به مادّیت سوق پیدا كرده است و این براى بشر خوب نیست. ما باید در راه بازگشت انسانها به خدا تلاش كنیم. غرب دنیا را در مادىگرایى فرو برده است و ما باید براى تغییر آن بكوشیم. من از اینكه شما اینجا تشریف آوردید بسیار خوشحال شدم. این تشریففرمایى براى همیشه ثبت خواهد شد. به دولت ایران بگویید شما دوستان خیلى خوبى در برزیل دارید.
ما باید براى عدالت اجتماعى بكوشیم؛ چون فقر و گرفتارى در جوامع بشرى زیاد است و ما مىتوانیم با شما در رفع این معضل همكارى كنیم. مشرقزمین همیشه كانون نورافشانى و ایمان بوده است و اصولاً ادیان الهى در شرق متولد شدهاند.
استاد مصباح فرمودند:
با تشكر از محبتهاى فراوان شما و فرصتى كه براى بنده فراهم كردید. این ارتباط بسیار صمیمانه مرا به یاد محبتهاى یكى از اسقفهاى ناپل در ایتالیا مىاندازد كه با گرمى از ما استقبال و بسیار محبت كردند. قرآن مجید مىفرماید: «نصارا با شما دوستند چون استكبار نمىورزند».(1) ما امروز آنچه را در قرآن خواندهایم در عمل شما مشاهده مىكنیم.
براى برطرف ساختن مشكلاتى كه بشر را تهدید و او را از خدا جدا مىكند، باید در چند موضوع همكارى داشته باشیم:
اولاً، همان طور كه شما اشاره كردید باید مسئله بسیار مهم عدالت اجتماعى را در نظر داشته باشیم. فقرا باید رهبران دینى را از خود بدانند و به مراكز مذهبى امید داشته، رفع مشكلات را از آنجا بخواهند. البته وقتى انسان به دین الهى درست عمل كند، خداوند هم محبت او را در قلب فقرا مىاندازد؛
ثانیا، مبارزه با كمرنگ شدن ارزشهاى اخلاقى است كه مىتواند موضوع همكارى قرار گیرد؛
ثالثا، مبارزه با الحاد و بىدینى است.
با اینكه موضوعات زیادى براى انسانها مشكل ایجاد كرده است، این سه موضوع بیش از همه اهمیت دارد. اما اینكه ابراز امیدوارى كردید همه ابناى بشر متحد شوند، ما نیز همین را از خداوند متعال خواستاریم و در این زمینه تلاش
1. ر.ك: مائده 5، 82.
مىكنیم. در روایات اسلامى آمده است كه اسلام و مسیحیت با هم پیروز مىشوند. حضرت مهدى(عج) با حضرت مسیح علیهالسلام مىآیند، با هم نماز مىخوانند و جهان را اصلاح مىكنند، پس باید آماده شویم. از خداوند متعال خواهانم كه ما را هدایت كند و قلبهاى ما را به هم نزدیك گرداند.
كاردینال در جواب استاد گفت: من با تمام فرمایشهاى شما كاملاً موافقم و از شما استدعا دارم كه دفتر یادبود را امضا كنید تا افتخارى دیگر براى ما باشد.
جمهورى شیلى با مساحت 756/962 كیلومتر مربع در جنوب قاره امریكا و در كنار اقیانوس آرام قرار دارد. همسایگان این كشور، كشورهاى آرژانتین در شرق و بولیوى و پرو در شمالاند. طبق آمارهاى رسمى، جمعیت شیلى در سال 1994، 13/805/000 نفر بوده است. پرجمعیتترین شهر آن سانتیاگو است كه با بیش از 4 میلیون نفر جمعیت، پایتخت این كشور را تشكیل مىدهد.
مردم شیلى از نظر نژادى، 6/91 درصد، میستزو،(1) 8/6 درصد سرخپوست و مابقىعمدتا از نژاد اروپایى هستند. از نظر دین، 7/80 درصد كاتولیك، 1/6 درصد پروتستان، 2/0 درصد یهودى و 12 درصد بىدیناند. زبان رسمى و رایج مردم آن اسپانیولى است كه با رسمالخط لاتین نوشته مىشود.
شیلى اولین كشور امریكاى لاتین است كه داراى حكومت ملى گردید. در سال 1970 سناتور سوسیالیست، دكتر سالوادر آلنده بعد از دو دوره شكست، به ریاست جمهورى انتخاب شد، اما به تحریك سازمان سیا حكومت وى به دست ژنرال پینوشه سرنگون و اختناق شدیدى در این كشور برقرار گشت.
مسلمانان شیلى در جنوب و شمال این كشور زندگى مىكنند. هرچند اكثریت مسلمانان شیلى، لبنانى الاصل بوده، خود را پیرو مذهب اهلبیت علیهم السلام مىدانند از مسائل
1. Mixto (دورگه)
دینى بهره كمى بردهاند؛ تا آنجا كه بسیارى از مردگان خود را بدون آنكه بر آنها نماز گزارند با خواندن قرآن به زبان اسپانیولى دفن كردهاند. در شهر لاسیرینا در شمال كشور، گروهى از علویها ساكناند و در شهر اكیكى نیز جماعتى از اهل سنت زندگى مىكنند.
آیتاللّه مصباح طبق برنامه، صبح روز سهشنبه هیجدهم شهریور وارد سانتیاگو شدند و در ساعت 5/9 در فرودگاه سانتیاگو، برادران مسلمان و كاردار جمهورى اسلامى، جناب آقاى ضیائى و اعضاى سفارت به استقبال ایشان و هیئت همراهشان آمدند.
اولین برنامه در شیلى در ساعت 12 همان روز با ملاقات و گفتوگوى آیتاللّه مصباح یزدى با كاردینال كارلوس اوبیه دو كاوادا، در محل نمایندگى كلیساى واتیكان در سانتیاگو صورت گرفت.
در این ملاقات، نماینده پاپ ضمن خیر مقدمگویى به آیتاللّه مصباح از دیدار ایشان اظهار خوشحالى كرد. وى ضمن تأكید بر اندكشمار بودن مسلمانان شیلى و عدم توجه محافل علمى كشورش به مباحث فلسفى، ابراز امیدوارى كرد كه در زمینه تقویت معنویت، با یكدیگر همكارى كنند. سپس آیتاللّه مصباح، مشكلات جوامع بشرى امروز را برشمرده، آنها را پیچیده توصیف كردند. ایشان ضمن مقایسه جامعه اسلامى ایران با جوامع غربى، كمتر بودن مشكلات اخلاقى ـ معنوى در جمهورى اسلامى را ناشى از رسوخ تعالیم دینى در زندگى مردم دانستند. ایشان به ملاقاتشان با پاپ و برخى كاردینالها در كشورهاى دیگر اشاره كردند و علاقهمندى آنان را به همكارى براى ترویج دین و اخلاق و هدایت مردم و جوانان به سوى خدا خاطرنشان ساختند. ایشان تأكید ورزیدند كه ادیان الهى باید براى مقابله با بىدینى و فساد اخلاقى و اجتماعى در چند زمینه همكارى كنند:
الف) ترویج اصول ادیان ابراهیمى و تأكید بر خداپرستى و مظاهر توحیدى؛
ب) تقویت ارزشهاى اخلاقى؛
ج) حفظ و تقویت بنیاد خانواده؛
د) توسعه عدالت اجتماعى و حمایت از محرومان.(1)
سپس در محل نمایندگى، با حضور شیخ توفیق رومیه رهبر مسلمانان و امام جماعت مسجد السّلام سانتیاگو و برادران سفارت جمهورى اسلامى، ضیافت ناهار به افتخار آیتاللّه مصباح یزدى برگزار شد.
ساعت 16 ملاقات و گفتوگوى آیتاللّه مصباح با شمارى از اساتید و مقامات كلیساهاى مسیحى (اعم از كاتولیك، پروتستان و ارتودوكس) در محل كلیساى ارتودوكس سانتیاگو صورت گرفت. در این گفتوگو، 9 نفر از اساتید دانشگاههاى شیلى متخصص در امور مذاهب مختلف مسیحیت، استاد مصباح، حجتالاسلام ربانى، سرپرست و كارشناس نمایندگى جمهورى اسلامى حضور داشتند. در این دیدار آقاى رابرت موشر، نماینده كلیساى كاتولیك و مدیر كمیسیون ملى گفتوگوى بین مذاهب، ضمن خیر مقدمگویى به آیتاللّه مصباح براى شركت در جلسه گفتوگوى بین مذاهب، اظهار داشت: این جلسه هر هفته با حضور جمعى از اساتید در همین محل تشكیل شده، مسائل مختلف مذهبى در آن بحث و بررسى مىگردد. وى اضافه كرد: ما به اصول واحدى معتقدیم و در این زمینهها مىتوانیم همكارى كنیم. آیتاللّه مصباح درباره توحید و اخلاق اسلامى، و ضرورت همكارى بین مذاهب سخن گفتند، و در خاتمه نمایندگان مذاهب سؤالاتى درباره وضعیت اقلیتهاى مذهبى در ایران، شیوه حكومت اسلامى، موضوع ولایت فقیه، و منع فعالیتهاى مذهبىِ غیر مسلمانان در كشورهاى اسلامى، مطرح كردند. استاد مصباح پاسخهاى مفصلى ارائه دادند و حضور نمایندگان اقلیتهاى مذهبى در مجلس شوراى اسلامى را نشاندهنده همزیستى مسالمتآمیز ادیان در ایران قلمداد و اظهار
1. تفصیل این دیدار و گفتوگو را در ضمیمه شماره «1» همین فصل ملاحظه كنید.
امیدوارى كردند كه این نوع همزیستى و همكارى در سایر كشورها نیز تقویت شود.(1) آقاى رابرت موشر با اشاره به سیاسى بودن فرقه ضالّه بهائیت و حمایت صهیونیسم و برخى دولتهاى بیگانه از آن براى ایجاد ناآرامى و تفرقه در جمهورى اسلامى ایران، از حضور استاد مصباح در جلسه تشكر كرد.
از برنامههاى دیگر استاد، سخنرانى در دانشگاه شیلى در سانتیاگو بود. رئیس مركز مطالعات عربى دانشگاه، آقاى دكتر شعبان، مسئولیت ارائه تسهیلات، تأمین محل كنفرانس، چاپ دعوتنامه و آگهى برگزارى سخنرانى را به عهده داشت. آگهیهاى مربوط به برنامه در تابلوهاى مترو و تعدادى از دانشگاههاى سانتیاگو نصب شده بود و رادیوى دانشگاه نیز موضوع برنامه را اعلام مىكرد. استقبال دانشگاهیان بسیار خوب بود و حدود 200 نفر در جلسه سخنرانى شركت كردند. در ساعت 19 آیتاللّه مصباح در جلسه حضور یافتند و درباره فلسفه اسلامى و تحولات آن به ایراد سخن پرداختند.
پیش از سخنرانى استاد، آقاى دكتر شعبان، ضمن تشكر از استاد مصباح به دلیل قبول دعوت براى سخنرانى در دانشگاه، آن را فرصتى طلایى براى حاضران به منظور آشنایى با فلسفه اسلامى دانست. آیتاللّه مصباح در سخنرانى خود به تاریخ فلسفه اسلامى، پیشروان نحلههاى مختلف فلسفى از جمله ابن سینا، ابن عربى، و ابن رشد و راههاى دستیابى به حقیقت (عقل، شهود و وحى) پرداختند. ایشان اوج تكامل فلسفه اسلامى را در زمان صدرالمتألهین دانستند و به این حقیقت اشاره كردند كه فلسفه صدرایى براى غرب شناخته شده نیست و تنها برخى اندیشمندان، نظیر توشیهیكو ایزوتسو براى شناساندن این اندیشه به غرب تلاشهایى كردهاند، كه با توجه به عمق و گستردگى حكمت متعالیه، نتوانستهاند آن را به جهان غرب بشناساند. سخنرانى استاد با استقبال فراوانى مواجه شد و سؤالات بسیارى طرح گردید كه دو ساعت طول كشید.(2) در پایان،
1. متن این سخنرانى در پایان همین فصل ضمیمه شماره 2 آمده است.
2. متن این سخنرانى را در ضمیمه شماره «3» ملاحظه فرمایید.
تعدادى از حضار خواهان تداوم برنامههاى مشابه بودند و برخى نیز درخواست كردند كه امكان تأسیس دانشگاه اسلامى در شیلى بررسى شود.
روز چهارشنبه 19 شهریور (10 سپتامبر 1997)، استاد براى سخنرانى در دانشگاه فدریكو سانتاماریا به شهر والپارائیسو واقع در 150 كیلومترى پایتخت سفر كردند. دو روز پیش از سفر آیتاللّه مصباح، نمایندگى جمهورى اسلامى ایران در شیلى، برنامهاى یك روزه و فرهنگى براى آشنا كردن اساتید، دانشجویان و علاقهمندان شهر والپارائیسو با جمهورى اسلامى ایران در دانشگاه فدریكو سانتا ماریا ترتیب داد. برنامههاى فرهنگى این روز شامل یك سخنرانى، پخش فیلم مستند آشنایى با ایران، معرفى سینماى ایران و پخش فیلم سینمایى «باشو، غریبهاى كوچك» بود.
در آن جلسه، دبیر و مسئول روابط عمومى مركز همگرایى مسلمانان شیلى متنى را كه در دفتر نمایندگى تهیه شده بود قرائت كرد و اطلاعاتى كلى درباره جمهورى اسلامى ایران (پیشینه تاریخى، تمدنى، هنرى و اقلیتهاى مذهبى) در اختیار مخاطبان قرار داد. سپس فیلم مستند «ایران، طلوعى دیگر» به مدت نیم ساعت نمایش داده شد و پیش از نمایش فیلم «باشو، غربیهاى كوچك»، مقالهاى در زمینه تاریخچه سینما در ایران، و موضوع و محتواى فیلم براى حضار قرائت شد.
در بدو ورود استاد به دانشگاه، مدیر بخش علوم انسانى دانشگاه آقاى رافائل منا، به استاد خیر مقدم گفت و ساعت 12، آیتاللّه مصباح در جمع اساتید و دانشجویان به معرفى عرفان اسلامى پرداختند. این جلسه در حدود دو ساعت طول كشید. آیتاللّه مصباح در این سخنرانى پس از معرفى هدف زندگى در منظر عرفان، و بررسى امكان و حقیقت ارتباط با خدا، ابعاد وجودى انسان را بر رسیدند و شیوه برقرارى ارتباط با خداوند را با توجه به بعد عاطفىِ وجود انسان تبیین كردند. همچنین پس از آن به پرسشهاى دانشجویان در این زمینه پاسخ گفتند.(1) در این جلسه، جزوههایى حاوى
1. متن این سخنرانى و پرسش و پاسخ را در ضمیمه شماره «4» همین فصل ملاحظه كنید.
زندگىنامه استاد، مقدمه كوتاهى بر فلسفه اسلامى كه به همت رایزنى فرهنگى جمهورى اسلامى ایران در بوینوس آیرس تهیه شده بود، و ترجمه مقالهاى از استاد مصباح در اختیار علاقهمندان قرار گرفت. معاون دانشگاه به نمایندگى از رئیس دانشگاهكه در سفر بود، ضمن حضور در جلسه سخنرانى، از فرصت به دست آمده ابراز خوشبختى كرد و اظهار داشت سخنرانى استاد موجب تفكر بیشتر دانشجویان و طرح مسائل بسیارى براى آنان شد، و این خود مشوق تحقیق و یادگیرى بیشتر خواهد بود.
سپس ضیافت ناهارى از سوى معاون صِربِ دانشگاه به افتخار آیتاللّه مصباح یزدى برگزار شد.
استاد مصباح ساعت 15 با هیئت رئیسه دانشگاه دیدار كردند. در این جلسه، یكى از معاونان ضمن تشكر از حضور ایشان در دانشگاه و ایراد سخنرانى، آمادگى آن دانشگاه را براى برگزارى فعالیتهایى همچون مبادله استاد و دانشجو اعلام داشت و ابراز امیدوارى كرد كه این امر، شروع همكاریهاى گستردهتر بعدى باشد. استاد مصباح ضمن تشكر، آمادگى متقابل خود را براى برگزارى برنامههاى كوتاهمدت و بلند مدت با این دانشگاه اعلام كردند. روزنامه المركوریو والپارائیسو با چاپ عكسى از استاد مصباح و حجتالاسلام ربانى در صفحه اول خود، خلاصهاى از سخنرانى استاد در دانشگاه را چاپ كرد.
پس از اداى نماز مغرب و عشا، آیت اللّه مصباح با هیئت امناى مسجد السّلام در سانتیاگو گفتوگو كردند و ضمن اطلاع یافتن از فعالیتهاى فرهنگى این مسجد، بر ضرورت تداوم برنامههاى متنوع دینى و فرهنگى تأكید ورزیدند.
سپس استاد عازم مركز اسلامى ـ فرهنگى مسلمانان شده، با شیعیان این مركز به گفتوگو نشستند. در این دیدار، آقاى شیخ محمد خلیل، رئیس مركز، به آیت اللّه مصباح و همراهان خوشآمد گفت و شمهاى از برنامههاى آینده مركز را تشریح كرد. این گفتوگو آخرین برنامه استاد در كشور شیلى بود و ایشان روز پنجشنبه، 20 شهریور،
ساعت 12:30 با همراهى حجتالاسلام محسن ربانى ـ كه در طول برنامهها ترجمه اسپانیولى گفتوگوها و سخنرانیها را بر عهده داشتند عازم آرژانتین شدند. نكته قابل ذكر آن است كه مطبوعات و رادیو و تلویزیون كشور شیلى، به اخبار و رویدادهاى سایر كشورهاى جهان و به ویژه ایران توجه بسیار كمى مبذول مىدارند. ویژگیهاى جغرافیایى طبیعى مانع مهمى براى دریافت صداى رادیوهاى خارجى است و شهروندان سانتیاگو امكان استفاده از رادیوهاى خارجى را ندارند. صداى جمهورى اسلامى ایران نیز در پایتخت دریافت نمىشود و اخبار منتشر شده درباره كشور ایران به نقل از خبرگزاریهاى بینالمللى بسیار اندك و نادرست است. با وجود این، مردم شیلى احترام نسبتا زیادى براى خارجیان قایل هستند و از برنامههاى فرهنگى استقبال مىكنند. بنابراین برگزارى برنامههاى مشابه كمك زیادى به آشنایى مردم و روشنفكران با ایران و اسلام خواهد كرد. اعزام حداقل سالانه یكى از اساتید حوزه یا دانشگاههاى كشور براى ایراد سخنرانى در رشتههاى مختلف علمى و مذهبى در شناساندن واقعیات كشورمان بسیار مفید خواهد بود.
1
آیتاللّه مصباح یزدى، حجتالاسلام محسن ربانى، رایزن محترم فرهنگى جمهورى اسلامى ایران در بوینوس آیرس، و كارشناس نمایندگى، ساعت 12 روز سه شنبه هیجدهم شهریور ماه، با كاردینال كارلوس، در محل نمایندگى كلیساى واتیكان در سانتیاگو ملاقات كردند. در این ملاقات، نماینده پاپ ضمن خوشآمد گویى به آیتاللّه مصباح و اظهار خوشحالى از دیدار ایشان گفت: تنها 1000 نفر مسلمان در شیلى زندگى مىكنند. ما باید مفاهیم الهى را در جامعه ترویج دهیم. اگر خدا فراموش شود، نظام جوامع برهم خواهد خورد. فساد اخلاقى، الكلیسم و غیره موجب فراموشى خدا شده است و معتقدان به خدا باید براى زدودن مشكلات موجود همت كنند. وى یادآور شد: چند هفته قبل با همكارى شهردار سانتیاگو و حضور نماینده یهودیان و مسلمانان، میدانى را افتتاح كردیم و براى برقرارى صلح در فلسطین، آن را اورشلیم نام نهادیم.
استاد مصباح نیز از فرصتى كه براى ملاقات با كاردینال پیش آمده بود ابراز خرسندى كردند. ایشان همچنین فرمودند كه قبلاً با پاپ خوان پابلو دوم،(1) دیدار و درباره همكارى بیشتر گفتوگو كردهاند. ایشان در ادامه سخنان خود گفتند:
در شرایط جهانى امروز نباید تنها درباره مسائل و مشكلات یك دین اندیشید؛ زیرا خطراتى كه جهان را تهدید مىكند مربوط به یك گروه خاص نیست. در بخش عقاید، عمده خطر موجود ـ همان گونه كه شما اشاره كردید ـ تردیدهایى است كه
1. تلفظ اسپانیولىِ «ژان پل دوم»
درباره خداوند وجود دارد. امروزه فلسفههاى ماتریالیستى شبهات و تردیدهایى درباره متافیزیك طرح مىكنند، در حالى كه اكثر دانشگاهیان و دانشمندان كشورهاى غربى اطلاع چندانى از دین ندارند. خطر دیگر، تهدیدى است كه از جانب دستاوردهاى جدید متوجه جوامع شده و جوانان را با مشكلات زیادى مواجه كرده است؛ سودپرستى سرمایهداران بزرگ این موج را تشدید مىكند. افراد بسیارى از طریق تجارت مواد مخدر و تولید و پخش فیلمهاى مستهجن، منافع سرشارى نصیب خود مىكنند و در اقدامات خود نیز موفق بودهاند. البته مبارزه با همه آنها كه داراى ابعاد سیاسى، اقتصادى، فرهنگى است آسان نخواهد بود لیكن آنچه بر عهده دین است كار در دو زمینه فلسفى و اخلاقى است.
در گذشته دانشمندان مذهبى با مواعظ اخلاقى در كلیساها و مساجد تأثیرات خوبى بر شنوندگان مىگذاشتند؛ فطرت مردم بیدار بود و با دلایل بسیار ساده به راه راست هدایت مىشدند. اما امروزه مفاسد اخلاقى دامنگیر انسانها شده و به آسانى حاضر به ترك آن نیستند. زنان و مردان در نتیجه فساد به امراض گوناگونى دچار شدهاند. از هم پاشیدگى خانوادهها نیز تأثیرات روانى مخربى بر جوانان داشته است. در شرایط موجود موعظه در كلیسا و دِیر چندان مؤثر نیست. ما در كشورمان پس از پیروزى انقلاب اسلامى از فسادهاى موجود در جوامع دیگر كمتر نشان داریم، لیكن دنیا به صورت یك دهكده كوچك در آمده و در هراسیم كه مشكلات جوامع دیگر به كشور ما هم سرایت كند. تكنولوژى پیشرفته، فساد را به داخل خانهها و كلیساها و معابد نیز آورده است. امروزه به راحتى نمىتوان جلو برنامههاى ماهوارهها، تلویزیونها و اینترنت را گرفت.
بنابراین مسئولان مذهبى وظایف سنگینترى بر عهده دارند. من در این زمینه با بسیارى از بزرگان ادیان مختلف، پاپ اعظم و كاردینالها صحبت كردهام و خوشبختانه همه آنها اعلام آمادگى براى همكارى كردند و برخى از آنان محبت
بسیارى ابراز داشته، ما را شرمنده الطاف خود كردند. بنده معتقدم براى مقابله با این موج، باید در دو زمینه با فعالیتهاى تبلیغىِ فرهنگى و فلسفى به مقابله با الحاد بپردازیم. فیلسوفان مسلمان و مسیحى در گذشته با هم همكارى داشتهاند كه نمونه آن را مىتوان در آثار توماس اكویناس دید. امروزه باید اقداماتى متناسب با شرایط موجود انجام داد. فكر مىكنم كه فرهنگ غنى اسلام و مسیحیت توان مقابله با مشكلات موجود را دارند. من در این زمینه با پاپ صحبت كردم و ایشان گفتند كه مطالعات فلسفى زیادى داشتهاند. ما نیاز به یك فلسفه اخلاقى قوى داریم. امروزه مردم براى پذیرش یك مرام باید اصول فلسفى آن را بپذیرند.
آیت اللّه مصباح در جاى دیگر با اشاره به صحبتهاى كاردینال درباره صلح در سرزمینهاى اشغالى فلسطین بیان كردند هدف از سفرشان به منطقه، احساس مسئولیت ایشان در قبال بشریت است و مىخواهند از طریق گفتوگو با مقامات ادیان، راه حلى براى مشكلات موجود بیابند. ایشان تأكید كردند: «با وجود كشمكشهاى استكبارى و تبعیض آمیز و گرایشهاى سلطه جویانه در جهان، امیدى براى حل مشكلات موجود نیست مگر آنكه پایگاههاى حامیان آنها تضعیف شود. چگونه مىتوان انتظار داشت كه صلح واقعى در جهان حاكم شود در حالى كه برخى از كشورها هیچ كنوانسیون بینالمللىاى را قبول ندارند، از مقررات بینالمللى سر باز مىزنند و قدرتهاى بزرگ نیز از آنها حمایت مىكنند؟ از خدا مىخواهم كه گرایشهاى شیطانىِ مستكبرانه و تبعیضآمیز را از بشر دور سازد تا بتواند به راحتى زندگى كند».
كاردینال اوبیه دوكاوادا در پاسخ گفت: همه انسانها با هم برابرند و من بیانات شما را قبول دارم كه باید تبعیض و استكبار را كنار گذاشته، جهت تقویت معنویت با یكدیگر همكارى كنیم. وى گفت كه علوم فلسفى در امریكا بسیار كم است، و به رغم وجود رشتههاى فنى مختلف، به فلسفه بسیار كم پرداخته مىشود. خوشحال خواهم شد كه یك حركت فلسفى را با شما شروع كنم.
2
(كلیساى ارتدكس سانتیاگو، 9 سپتامبر 1997)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
خدا را شكر مىكنم كه توفیق حضور در جمعى را عطا فرمود كه در راه ترویج دین خدا و آشنا كردن خلق خدا با پروردگار كار مىكنند. خداى متعال را شكر مىكنم كه به ما و امثال ما نعمت بزرگى داده است تا در زمانى كه جهان به سوى مادىگرایى و الحاد و انحطاط اخلاقى مىرود دین خدا را بشناسیم و به پرستش او افتخار كنیم. در قرآن كریم آمده است:
اَلْحَمْدُ للّه الَّذِی هَدانا لِهذا وَما كُنّا لَنَهْتَدِیَ لَوْلا أَنْ هَدانَا اللّه.(1)
ما نیز خدا را سپاس مىگوییم كه ما را به این راه رهبرى كرده، ما را محل محبت خودش قرار داده است، و همچنین محبت بندگانش را به ما داده تا در خدمتشان باشیم.
شاید كسانى براى اندك خدمتى كه به كسى مىكنند، بر آنها منّت گذارند، اما ما توفیق انجام خدمت را نیز نعمتى از جانب خدا مىدانیم كه باید شكر آن را به جاى آوریم. در مقابل این نعمتهاى عظیم كه با هیچ چیز دیگرى قابل مقایسه نیست، اولاً واجب است كه شكر آن را به جاى آوریم و ثانیا لازم است كه دیگران را از
1. «ستایش خدایى را كه ما را به این [راه] هدایت نمود، و اگر خدا ما را رهبرى نمىكرد ما خود هدایت نمىیافتیم» اعراف7، 43.
این نعمتها بهرهمند نماییم. در واقع دین خدا امانتى است كه به ما سپرده شده است تا آن را به بندگان خدا برسانیم كه اهل و صاحب این امانتهایند.
در تعبیرات اسلامى آمده است كه علما وارثان انبیا هستند. انبیا در اصل موظف بودند بندگان خدا را هدایت كنند و این عالمان هستند كه جانشین آناناند و این وظیفه را بعد از انبیا برعهده دارند. همه ما مىدانیم كه انبیا چه زحمتها و مصیبتهایى را تحمل كردند تا توانستند بشر را هدایت كنند و ما هم اگر پیروان راستین آنان هستیم باید خودمان را براى تحمل این سختیها آماده كنیم.
در قرآن آمده است كه حضرت ابراهیم علیه السلام براى هدایت بندگان خدا حاضر شد در آتش بیفتد. همچنین حضرت موسى علیه السلام براى هدایت قوم بنى اسرائیل سالهاى متمادى زحمت كشید و بهانه گیریهاى مردم را تحمل كرد، و حضرت مسیح علیه السلام هم كه نزد ما احترام خاصى دارد، سختیهاى فراوانى را تحمل كرد. نوبت به پیامبر ما كه مىرسد، تعبیرى از خود ایشان نقل شده كه گفتهاند: آزار و اذیتى كه به من روا داشتهاند به هیچ یك از پیامبران وارد نشده است.(1) همچنین بعد از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله، ائمه ما علیهم السلام سختیهاى پرشمارى را تحمل كردند. شاید شما اسم امام حسین علیه السلام را شنیدهاید كه براى مبارزه با باطل، جان خود و عزیزانش را فدا كرد.
به هر حال، گذشتگان كه خدا را به ما معرفى كردند الگوهاى ما هستند و ما باید راه آنان را ادامه دهیم. در حقیقت علاوه بر هدایتهاى انبیا و امامان علیهم السلام، رفتار آنان به منزله الگو، نعمت بزرگ دیگرى است كه اهمیت فراوانى در تربیت دارد؛ اما متأسفانه در روزگارى زندگى مىكنیم كه اكثریت مردم معنویت را فراموش كردهاند. امروز شیطان قدرت، ثروت و شهوت بر بشر غالب شده است و ما موظفیم در حد توان خود با این نیروهاى شیطانى مبارزه كنیم. همه مىدانیم كه در مقابل این نیروهاى بزرگ شیطانى چیزى جز ایمان به خدا كارساز نیست. ما در
1. ما أُوذیَ نبیٌّ مثلَ ما أُوذیتُ (محمّدباقر المجلسى، بحار الانوار، ج 39، ص 56، باب 73، روایت 15).
كشور خودمان این تجربه را داشتیم كه مردم با تقویت ایمانشان توانستند در مقابل طاغوت زمان مقاومت كنند، با بزرگترین قدرتهاى جهانى مبارزه كنند، استقلال خود را به دست آورند و حكومت اسلامى برقرار سازند. البته شرایط همه كشورها مثل ما نیست و ما معتقد نیستیم كه همه باید دقیقا مثل ما رفتار كنند. هر كشورى شرایط تاریخى، جغرافیایى و فرهنگى خاصى دارد، ولى اعضاى همه جوامع در این جهت شریكاند كه باید ایمان به خدا را تقویت كنند و ارزشهاى اخلاقى را رواج دهند تا بتوانند با بسیارى از این مشكلات مبارزه كنند.
تصور مىكنم براى تقویت ایمان دو وظیفه داریم: یكى ایجابى و مثبت، و دیگرى سلبى و منفى. در جهت ایجابى باید براى اصول قطعى مشترك بین همه ادیان، دلایل عقلى و فلسفى محكم و قانع كنندهاى اقامه كنیم؛ زیرا امروز، اذهان جوانان ما به شبهات الحادى و فلسفههاى مادى آلوده شده و آنان به راحتى نمىتوانند ایمان بیاورند مگر اینكه این شبهات زدوده شود. در جهت سلبى باید از مطرح كردن مطالب غیر قابل استدلال و اثبات عقلانى در میان جوانان بپرهیزیم؛ زیرا طرح این نوع مسائل باعث مىشود جوانان از دین بگریزند و حرفهاى قابل استدلال را هم نپذیرند. وظیفه مهم دیگر ما در جنبه مثبت این است كه ارزشهاى اخلاقى را ترویج كنیم. به نظر ما رواج دادن ارزشهاى اخلاقى، دو دشمن بزرگ دارد. در واقع دشمن اصلى، یكى از اینهاست و دیگرى در خدمت آن قرار دارد. دشمن اصلى اخلاق، اقلیت سرمایهدار زورگویى هستند كه همه چیز را در خدمت منافع شخصى خودشان گرفتهاند. آنان كه حتى یكهزارم جمعیت روى زمین را همتشكیل نمىدهند، حاضرند نهصد و نود و نه هزارم جمعیت بشرى فاسد شوند تا خود به منافع بیشترى برسند. اگر این اكثریت قاطع، به مواد مخدر و یا سایر امراض جسمانى، عقلانى، و روحانى مبتلا شوند، آنها هیچ نگرانىاى ندارند. امروزه مىبینیم با كمال وقاحت میلیونها تُن نعمت خدا را در دریا مىریزند، یا در آتش
مىسوزانند تا قیمت بازار نشكند، و این در حالى است كه در مقابل چشمان آنان میلیونها انسان در سراسر جهان از گرسنگى و فقر جان مىدهند. این اقلیت سودپرست همچنین براى تأمین منافع اقتصادى خود حاضرند دنیا را به آتش و خون بكشند و میلیونها انسان بىگناه كشته شوند تا آنان بتوانند سلاحهاى جنگى خود را بفروشند. آنان براى تأمین منافع خود جوانان را در سراسر جهان به بیماریهاى روحى، روانى و جسمانى مبتلا مىكنند تا كالاهاى ضد اخلاقى خود را به فروش برسانند. این دشمن بزرگى است كه رواج ارزشهاى اخلاقى را تهدید مىكند، اما این دشمن تنها به فعالیتهاى آشكار اكتفا نكرده است بلكه ابزارهاى فكرى و فلسفى را هم در اختیار گرفته است. امروزه بسیارى از فلسفههایى كه ارزشهاى اخلاقى را بىاعتبار و یا نسبى دانسته، آنها را مورد شك و تردید قرار مىدهند در جهان ترویج مىشوند. در زمانهاى گذشته، مردم در شناخت خوب و بد مشكل زیادى نداشتند، و بیشترین نگرانى مصلحان و مكاتب اخلاقى این بود كه چگونه مىتوان كارهاى خوب را انجام داد و از كارهاى بد احتراز كرد. اما مكتبهاى اخلاقى امروز اصل خوب و بد را زیر سؤال برده، مىگویند همه اینها اعتبارى و قراردادى است، و پایه و اساس واقعى و عقلانى ندارد. امروز در دنیا كم نیستند مكتبهاى اخلاقى كه خوب و بد را تابع قراردادها و سلیقههاى مردم مىدانند و بر اثر رواج همین فلسفههاست كه جوانها زشتترین كارها را پسندیده مىشمارند و براى آنها شعار مىدهند؛ چیزهایى كه روزگارى براى همه عاقلان دنیا به منزله بدترین فحشها بود امروزه به صورت یك ارزش در آمده است! متأسفانه كار به جایى رسیده كه برخى علما و رؤساى پیروان ادیان نیز در قبال این مسائل مسامحه مىكنند و حتى گاه با آنها از درِ مسالمت در مىآیند. با وجود اینكه در كتاب مقدس، صریحا از اینگونه اعمال با نهایت زشتى یاد شده است، بعضى علماى ادیان آنها را تجویز مىكنند.
گمان نمىكنم فاجعهاى بالاتر از این بتوان تصور كرد: از یك طرف وجود خدا و ماوراى طبیعت انكار مىشود، و از طرف دیگر ارزشهاى اخلاقى را زیر سؤال مىبرند.
فكر مىكنید بعد از این چه امتیازى براى انسان باقى مىماند و سرانجام كار چنین جامعهاى به كجا مىكشد؟ آیا زمان آن نرسیده كه مسئولان ادیان آسمانى براى این فاجعه عظیم انسانى كه در تاریخ بىسابقه است فكرى اساسى كنند؟ من از اجتماع شما، اعضاى مذاهب مختلف مسیحیت كه سعى مىكنید اختلافات میان خود را كم كنید، بسیار خرسندم و به شما تبریك مىگویم كه سعى مىكنید با پیروان سایر ادیان آسمانى روابط خوبى داشته باشید، گفتوگو و بحثهایى را انجام مىدهید و به هم نزدیكتر مىشوید. ولى ضمن تبریك این همكارى و گفتوگو، یادآورى مىكنم كه اگر اینگونه بحثها آنقدر طول بكشد كه دیگر جامعه آمادگى خود را براى پذیرش درمان از دست بدهد، درمانهایى كه ما ارائه مىدهیم فایدهاى براى جامعه نخواهد داشت و نوشدارویى پس از مرگ بیمار خواهد بود.
چیزى كه موجب تأسف مىشود این است كه گاهى حركتهاى فریبندهاى به نام معالجه امراض اجتماعى عرضه مىشود كه در واقع نه شیوه صحیحى دارد و نه حُسن نیتى در پسِ آن نهفته است. اگر بیمارى بر روى طبیب خود سلاح كشیده و قصد كشتن او را داشته باشد، مسامحه و سهلانگارى طبیب، چیزى جز فریب و بازى خوردن در مقابل بیمار نخواهد بود. ما نباید فریب چنین بیمارهاى شیطان صفتى را كه قابل معالجه نیستند بخوریم و وقت خود را صرف آنها كنیم. آنان بارها ثابت كردهاند كه پایبند هیچ عهد و پیمانى نیستند و هیچ یك از مقررات بینالمللى یا اخلاقى را نمىپذیرند. ما مثلى داریم كه مىگوید كسى كه آزمایششده را دوباره امتحان كند، پشیمان خواهد شد.(1)
1. مَنْ جَرَّبَ الْمجرَّبَ حَلَّتْ بِهِ النَّدامَةُ.
از خداوند متعال درخواست مىكنم كه دلهاى ما را به نور معرفت خود روشن سازد، قلبهاى همه پیروان ادیان الهى را به هم نزدیكتر كند، هواهاى نفسانى و شیطانى را كه مانع یافتن حقیقت و برقرارى صلح در جهان مىشود از بین ببرد. امیدوارم به زودى آن وعده الهى كه بازگشت حضرت مسیح علیه السلام در همكارى با امام مهدى علیه السلام است، به زودى تحقق پیدا كند و همه ما سعادتمند شویم.
سؤال: عرفان براى بسیارى از ما این مفهوم را القا مىكند كه «شناخت، از طریق تلاشهاى شخصى بشر قابل دستیابى است»، در حالى كه ایمان یك موهبت الهى است و حقایق وحى محصول تلاشهاى بشر نیست. به همین دلیل من نظر مثبتى درباره عرفان ندارم چرا كه تأكید بیش از حدّى بر تلاشهاى فردى دارد. حال سؤال این است كه آیا عرفان واقعا ارزش مثبتى دارد؟
پاسخ: از دیدگاه اسلامى آنچه در عالم است همه نعمت خدا و موهبت او است، حتى نعمتهایى كه ما به واسطه تلاش فردى خود به دست مىآوریم باز هم از آن جهت كه امرى وجودى است و به دست ما مىرسد، عطیهاى الهى است. كارگرى كه تلاش مىكند تا روزى به دست آورد، گرچه زحمت مىكشد، اما هم قدرتى كه براى انجام كار دارد از خداست و هم روزىِ به دست آمده از خداست. بنابراین همه علومى كه انسان به دست مىآورد از خداست، خواه علوم طبیعى و مربوط به شناخت جهان مادى باشد، خواه علوم الهى و در زمینه خداشناسى باشد كه انسان از راه استدلال عقلى به دست مىآورد، همه اینها موهبت خداست. نوبت به ایمان كه مىرسد، این هم البته نعمت عظیم خدایى است، اما معنایش این نیست كه بنده خدا هیچ نقشى در كسب شایستگى براى دریافت ایمان نداشته باشد. اگر چنین بود انسانهاى مؤمن مجبور بودند، و چیزى كه جبرى است ارزشى ندارد. اگر خدا ایمان را جبرا به كسانى مىداد و جبرا از كسانى مىگرفت، ارزشى براى برترى مؤمنان بر
كافران باقى نمىماند. بنابراین با اینكه ایمان هدیهاى الهى است، ما باید با اعمال خود شایستگى دریافت این عطیه الهى را فراهم كنیم. اگر چنین نباشد، دیگر جایى براى دعوت یا توبیخ دیگران باقى نمىماند.
سؤال: آیا تنها افراد بىاعتقاد عامل بروز بحرانهاى شدید ارزشها و فقدان بنیادهاى قوى فكرىاند یا اینكه مذهبیها نیز در ظهور چنین مشكلاتى سهم دارند؟
پاسخ: ریشه همه این مشكلات، ضعف ایمان است؛ چه ضعف در افراد متدین باشد، چه در افراد بىایمان. در واقع اعمال خیرى كه از ما سر مىزند، پرتوى از نور ایمانى است كه در ما وجود دارد. هر قدر این نور زیادتر باشد اعمال بهترى از ما سر مىزند؛ باید نور ایمان را تقویت كنیم. هر جا فسادى باشد نتیجه ضعف ایمان است. اگر انسان، كافر باشد اصلاً ایمان ندارد، و اگر مؤمن باشد ضعف ایمان او فساد مىآورد.
سؤال: اگر فكر كنیم تلاش انسانى، تعقل و به ویژه تكامل فكرى چیزهایى هستند كه مىتوانند ما را به ایمان برسانند، این واقعیت را نادیده مىگیریم كه شناخت خدا تنها به واسطه لطف و كلام او ممكن است. اگر در عین حال فكر كنیم توانایى و ظرفیت انسانى وسیلهاى براى رسیدن به خداست، و هر آنچه داریم از خداست، و خداوند ابزار را در اختیار ما قرار مىدهد، در این صورت باید بگوییم ثروتاندوزى نیز موهبت خداست! من ترجیح مىدهم این گونه فكر نكنم؛ ترجیح مىدهم فكر كنم كه تنها لطف و رحمت خداست كه به ما مىرسد و ما را به شناختش دعوت مىكند.
پاسخ: البته هر كسى آزاد است آنگونه كه دوست دارد فكر كند، اما ما نظر اسلام را عرض مىكنیم. ما عقل را چیزى متعلق به خود نمىدانیم كه خداوند آن را نداده باشد. اصولاً چیزى وجود ندارد كه خدا به انسان نداده باشد. عقل هم نعمت
عظیمى است در كنار دیگر نعمتها كه خدا به ما داده است. اگر من و شما كتاب خدا را مىخوانیم و از آن استفاده مىكنیم، چشمى كه این كتاب را مىخواند و نیز عقلى كه معناى آن را مىفهمد، از خداست. اگر خدا چشم و گوش و عقل را به ما نداده بود، چگونه از كلمات خدا استفاده مىكردیم؟ بنابراین ما باید با عقل خود خدا و سخن خدا را بشناسیم و از نكاتش استفاده كنیم. به راستى اگر كسانى كه مطلقا منكر خدا هستند از ما بپرسند چگونه خدا را بشناسیم و به او ایمان بیاوریم، آیا تنها مىتوانیم بگوییم منتظر بمانید تا خدا ایمان را به شما بدهد؟ یا به او بگوییم شما ایمان بیاورید، سپس خدا به شما معرفت مىدهد؟ آیا معناى همین سخن این نیست كه ایمان آوردن به اختیار انسان است و اوست كه به اختیار خودش مىتواند ایمان بیاورد یا نیاورد، نه اینكه خداوند جبرا به او ایمان مىدهد یا نمىدهد؟
در قرآن، چشم و گوش و عقل، ابزارهاى شناخت حقیقت معرفى شده كه به دنبال آن، نور ایمان در دل انسان وارد مىشود. كسانى كه از این نعمتهاى عمومى به خوبى استفاده كنند لیاقت دریافت ایمان را پیدا مىكنند.
سؤال: اسلام دین آزادى است. آزادى نیز یك موهبت و ویژگى بسیار روشن بشر به منزله یكى از مخلوقات خداست. در كشورهاى اسلامى كه به مسیحیان اجازه ساختن كلیسا داده نمىشود این آزادى را چگونه مىتوانیم ارزیابى كنیم؟ اگر انسانِ آزادى را در نظر بگیریم كه دینى ندارد و به صورت منطقى و بر اساس عقل و روش و احساس خود به دنبال یافتن خداست، آیا جایى براى چنین فردى در قانون مذهبى و فقه و شریعت اسلامى وجود دارد؟
جواب: درباره سؤال اول، متقابلاً از شما سؤال مىكنم: با وجود اینكه شما آزادى را یك موهبت خداوندى مىدانید آیا اجازه مىدهید یكى از فرزندان شما در خانه،
چكش بردارد و یك ساعت قیمتى را خُرد كند و از بین ببرد؟ آیا اجازه مىدهید دستش را داخل پریز برق ببرد و خودش را بكشد؟ آیا اجازه مىدهید خودش را از پشت بام به پایین پرت كند، یا در حالى كه هنوز شنا نیاموخته است اجازه مىدهید وارد دریا شود؟ قطعا هیچ پدر عاقلى چنین اجازهاى به فرزند خود نمىدهد، زیرا آزاد گذاشتن انسان داراى حدود و شرایطى است و از این نعمت باید در حدى استفاده كرد كه نتایج آن به نفع بشر باشد.
ما چون معرفت خدا و ایمان به او را، راه سعادت بشر مىدانیم، سعى مىكنیم زمینهاى فراهم سازیم تا انسانها با آزادى، خودشان راه خدا و دین خدا را بشناسند. بعد از آنكه خدا را شناختند، به آنها یاد مىدهیم كه وظایف دینى خودشان را درست انجام دهند، و اگر هنوز بعضى از تكالیف را نشناختهاند به آنها اجازه مىدهیم تحقیق كنند. همه انسانها در مقابل انبیا حكم فرزندانى را دارند كه تحت تربیت آنها هستند. اگر مجموعهاى از آنها یك ملت و یك كشور را تشكیل دادند و راه صحیحى را انتخاب كردند، دیگر اجازه نمىدهند كه كارهاى زیانبار و تباه كننده در آن مجموعه انجام شود.
شما مىدانید ما به همه ادیان احترام مىگذاریم و اصل همه آنها را یكى مىدانیم. در عین حال معتقدیم در برخى ادیان تغییراتى انجام گرفته و از مسیر اولى خود منحرف شدهاند. حال اگر ملتى راه صحیحى را انتخاب كرد، آیا به نظر شما كار نادرستى است كه سعى كنند همان راه مستقیم فرا روى دیگران قرار گیرد و عناصرى از راههاى دیگر كه طبعا آنها را صحیح نمىدانند، در آن نفوذ نكند؟ البته اگر كسانى قبلاً راه دیگرى را انتخاب كردهاند به آنها مهلت داده مىشود كه یا به همان راه ادامه دهند یا تحقیق كنند تا راه بهترى را بشناسند.
هم اكنون در ایران كلیساها آزادند، اقلیتهاى دینى در مجلس قانونگذارى نمایندگانى دارند، و نمایندگان مذاهب، كه در این زمینه تحقیق كردهاند، ایران را
یكى از بهترین كشورها از نظر آزادى اقلیتهاى مذهبى دانستهاند. در ایران یهودیها و زرتشتیها هم آزادند مراسم خاص خود را انجام دهند و حتى مراسم آنها از تلویزیون پخش مىشود. طبعا شما به ما حق مىدهید كه اگر اسلام را صحیحتر مىدانیم دوست داشته باشیم دیگران هم به این دین گرایش پیدا كنند. در عین حال ما به سایر ادیان حق مىدهیم نظر خود را بیان كنند. اگر واقعا ثابت شد انتخاب آنها صحیحتر است ما نیز به دین آنها مىگرویم. من هم شخصا به شما قول مىدهم اگر ثابت كنید مسیحیت بر اسلام برترى دارد، من همین جا در حضور شما مسیحى شوم.
سؤال: بیانات شما تا حدودى براى من مبهم بود. آیا شما معتقدید دولت اسلامى مىتواند ارادهاش را بر مردم تحمیل كند و مردم باید تسلیم آن باشند؟
جواب: مطالبى كه در سؤال قبل مطرح كردند چند بُعد داشت. من به یك بعد آن اشاره كردم و فرصت نشد كه سایر ابعادش را بیان كنم. بُعد اول سؤال این بود كه چون آزادى نعمت خداست نباید جلو آزادى دیگران را بگیریم. جواب این بود كه اگر چیزى را نعمت خدا بدانیم بدین معنا نیست كه حد و اندازه ندارد. آزادى نعمتى است كه باید حد آن رعایت شود و اگر معتقد باشیم آزادى هیچ حصرى ندارد، لازمهاش آن است كه بچهها را در خانه آزاد بگذاریم تا هر كارى دلشان خواست انجام دهند، اگر چه به قیمت جانشان تمام شود! حال اگر آزادى حدى دارد، حد آن همان است كه مصلحت اجازه مىدهد. آزادى نباید به قدرى باشد كه براى فرد و جامعه مضر باشد. این مثال كه درباره خانواده مطرح مىشود، در سطح وسیعى در جامعه نیز صدق مىكند. نقشى كه پدر در خانواده دارد، دولت در جامعه دارد. پس اگر دولت صالح و مشروعى براى مردم محدودیتهایى قایل شود، در جهت صلاحشان است و عیبى بر دولت نیست. همان طور كه اگر پدرى
بچهاش را آزاد بگذارد تا خودش را آتش بزند، پدر بدى است، دولتى هم كه مردم خود را آزاد بگذارد تا جامعه را به فساد بكشند، دولت بدى خواهد بود. البته پدر باید سعى كند در محیط خانواده زمینهاى فراهم كند كه بچه با عقل خودش مصلحت خود را تشخیص دهد. دولت هم به عنوان پدر جامعه باید سعى كند مردم با عقل خودشان بفهمند، اما آنجا كه كسانى بر خلاف مصالح جامعه قدم بردارند باید جلو آنان را گرفت.
سؤال: اینكه دولت در جامعه نقش پدر را داشته باشد، بسیار بد است. این خطر بزرگى است كه دولت، حتى اگر اعضایش از مؤمنان باشند، زمام امور و تصمیمگیرى را در دست داشته باشد. این امر خود موجب فساد بزرگى مىشود. انقلاب ایران به رهبرى آیتاللّه خمینى قدس سره به این دلیل صورت گرفت. آیا غیر از این بود كه دولت شاه بد بود؟ بنابراین در هر زمانى و در دست هر فردى، دولت مىتواند بد باشد.
پاسخ: ما در اینجا نظر دیگرى داریم، گذشته از نظام ولایت فقیه كه ماهیتى غیر از ماهیت حكومتهاى استبدادى دارد، در نظام اسلامى، شورایى از علما در كنار دولت هستند كه كارهاى آن را كنترل مىكنند.
سؤال: بنابراین تلقى، اسلام به مثابه یك دین پدرسالار، نقش پدرى را ضرورت مىبخشد؛ لیكن باید دانست كه فرزندان هم بزرگ مىشوند و جمعیت و گروه خود را تشكیل مىدهند. ما معتقدیم جوامع نیز بالغ مىشوند و مانند فرزندان رشد مىكنند و همیشه نیاز ندارند كه پدر از آنان مواظبت كند.
پاسخ: همان طور كه مىدانید، هنگامى كه دو چیز را به یكدیگر تشبیه مىكنند، وجه مشابهت مورد توجه است، نه آنكه آن دو را از هر جهت به یكدیگر تشبیه كنند. اگر درباره شخص شجاعى گفتیم مثل شیر است، معنایش این نیست كه او
هم مىدَرَد و آدمها را مىخورد؛ اگر صورت زیبارویى را به گل تشبیه كردیم، معنایش این نیست كه بعد از مدتى پژمرده مىشود و بر روى زمین مىریزد. در تشبیه همیشه جهت یا جهات خاصى مورد توجه است. تشبیه جامعه به خانواده، و دولت به پدر، از این جهت بود كه در محیط خانواده معمولاً پدر حافظ عدالت و رعایت مرزهاى آزادى افراد است همان گونه كه در سطح اجتماع، دولت مجرى قوانین و ضامن آزادیهاى مشروع است. ولى این دو از بسیارى جهات با هم تفاوت دارند. پدر یك مقام طبیعى و تغییرناپذیر دارد، یعنى نسبت میان پدر با فرزندش هیچ گاه دستخوش تحول نمىشود، ولى چنین ویژگیهایى در این تشبیه مورد توجه ما نیست. ما فقط خواستیم روى این جهت تشبیه تكیه كنیم كه مادامى كه دولتى مسئولیت مدیریت جامعه را دارد، باید حدودى را براى آزادى رعایت كند.
اما ولایت فقیه یك مقام حكومتى در سطح عالى، ولى تابع شرایط خاصى است، و تا زمانى كه شخص آن شرایط را دارد این مقام را خواهد داشت. از جمله شرایط ولى فقیه آن است كه باید عادل (باتقوا) باشد. در صورتى كه فرد مزبور حتى مرتكب یك گناه شود، از عدالت مىافتد، و چون از عدالت افتاد خود به خود از مقام ولایت عزل مىشود. از جهت اثباتى، عدهاى به نام خبرگانِ رهبرى هستند كه بر كار فقیه نظارت دارند و هر وقت احساس كنند شرایط در او جمع نیست، یا فاقد شرایط شده است عزل او را اعلام مىكنند. بنابراین رهبر هم تا زمانى كه مسئولیت مدیریت جامعه را بر عهده دارد، از این جهت به پدر مىماند، ولى اگر شرایط مدیریت را از دست داد مثل سایر مردم است و شخص واجد شرایطى جاى او را مىگیرد. امتیاز ولایت فقیه بر سایر سیستمهاى حكومتى آن است كه علمِ دین و عدالت را در حاكم شرط مىكند، در حالى كه در سایر سیستمها این دو شرط وجود ندارند. در جهان رؤساى حكومتهایى را مىتوان سراغ گرفت كه گرچه بر حسب قانون خودشان مجرم هستند ولى همچنان در رأس حكومتاند؛ ولى چنین چیزى
در ولایت فقیه امكان ندارد. بنابراین ولایت فقیه چیزى از حكومتهاى دیگر كم ندارد بلكه دو امتیاز اضافه دارد: یكى آنكه حاكم باید دین را بهتر از دیگران بشناسد؛ و دیگر آنكه عدالتش بیش از دیگران باشد.
سؤال: شما گفتید در ایران براى تمامى مذاهب آزادى وجود دارد. آیا این آزادى براى گروههاى اجتماعى غیر مذهبى مانند ماسونها نیز هست؟
پاسخ: ما براى آزادى مراتبى قایل هستیم. پیروان ادیان الهى در ایران معابد مقدسى دارند كه به آنها احترام مىگذاریم و به كسى اجازه نمىدهیم كمترین توهینى به آنها كند. اگر كسى به حضرت مسیح یا حضرت موسى علیهما السلام توهین كند همان مجازات توهین به پیامبر اسلام برایش در نظر گرفته مىشود. این مرتبه از آزادى را اسلام براى سایر ادیان توحیدى كه خداپرست هستند قایل است. اما براى ادیان غیر توحیدى، بتپرستان و مشركان، به هیچ وجه چنین آزادیهایى قایل نیست و آنها در كشور اسلامى اجازه داشتن معبد ندارند. البته ما هیچ كس را به خاطر عقیدهاش مجازات نمىكنیم. در ایران هم بتپرستهایى هستند كه آداب و رسوم خود را در خلوت انجام مىدهند، اما در جامعه معبدى ندارند؛ مخصوصا اگر گروههایى عامل سیاستهاى خارجى باشند و به بهانه مذهب بخواهند نظام را براندازند؛ مانند بهائیان كه عامل صهیونیسم هستند و ما آنان را خوب مىشناسیم.
3
(دانشگاه شیلى، سانتیاگو، سهشنبه 1376/06/18)
پیش از سخنان استاد، پروفسور شعبان، رئیس مركز مطالعات عربى دانشگاه شیلى، مقدمهاى به این شرح بیان كرد:
از طرف مركز مطالعات عربى در دانشكده فلسفه دانشگاه شیلى، به آیتاللّه محمدتقى مصباح، و آقاى ربانى، رایزن فرهنگى جمهورى اسلامى ایران در بوینوس آیرس صمیمانه خوشآمد مىگویم، و از اینكه فرصتى فراهم شد تا در این فضاى دانشگاهى از سنت هزار ساله و میراث بسیار غنى توسعه فكرى بهرهمند شویم خوشحالیم. میهمان عالىقدر ما به سنتى از توسعه اندیشه تعلق دارد كه سابقه آن به مكتب ابن عربى برمىگردد و سپس در عصر صفوى ادامه یافت و فیلسوفان بزرگى چون سهروردى و صدرالمتألهین از برجستهترین چهرههاى این حركت فكرى به حساب مىآیند. سهروردى پایهگذار مكتبى به نام اشراق است كه مىتوان آن را به نورى كه از آفتاب شرق روشنى مىگیرد ترجمه كرد. این مكتب در جستوجوى راستى است كه مصداق آن در فلسفه اسلامى نیل به حس عمیقى از حقیقت است. گمان مىكنم بهتر است صحبت بیشتر درباره این موضوعات را بر عهده میهمان عالىقدر خود بگذاریم، كه مىتوانند این مفاهیم را با عمق بیشترى براى ما توضیح دهند.
آیتاللّه محمدتقى مصباح یزدى یك شخصیت برجسته ایرانى است كه
كارهاى مطالعاتى و تحقیقى بسیارى در زمینه قرآن و فلسفه اسلامى و تفسیر نظریههاى ملاصدرا انجام داده است. ایشان مؤسس تعدادى مؤسسات آموزشى و پژوهشى در زمینه مطالعات علوم انسانى است كه شمار زیادى از اندیشمندان برجسته ایران معاصر از آنها فارغالتحصیل شدهاند. این فرصتى مغتنم و افتخارى بزرگ براى دانشگاه ماست كه این عالم بزرگ در جمع ما حاضر شدهاند. شاید نتیجه این حضور، نزدیكى ما به آن نورى باشد كه از شرق روشنى مىگیرد. اكنون رشته كلام را به آیتاللّه مصباح مىسپارم كه درباره این موضوعات ما را مستفیض كنند.
پس از معرفى استاد از سوى پروفسور شعبان، آیتاللّه مصباح سخنانى به این شرح ایراد كردند:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد للّه رب العالمین وصلى اللّه على جمیع الانبیاء والمرسلین
خداى متعال را شكر مىكنم كه توفیق حضور در جمع اساتید محترم این دانشگاه را مرحمت فرمود و از مسئولان محترم این جلسه و شما خواهران و برادران ارجمندى كه شركت كردید صمیمانه تشكر مىكنم.
تلاش انسان براى كشف حقیقت، امرى است كه با تاریخ بشرى همراه است. انسان به طور طبیعى، در آغاز از حس و ابزارهاى مادى خود براى شناخت هستى استفاده مىكرده و سپس با رشد عقلانى، قدرت تجزیه و تحلیل یافتههاى حسى را به دست آورده است. در واقع فلسفه از همین جا شروع مىشود كه ما از معلومات حسى و تجربى خود مفاهیم كلى و انتزاعى به دست مىآوریم. بنابراین براى شناخت، دو مبدأ وجود داشته است: ابتدا حس و بعد عقل. از میان فلاسفه نیز برخى بیشتر به حس گرایش داشتهاند و بعضى به عقل، و دو نحله مهم فلسفى
حسگرایان و عقلگرایان را در طول تاریخ تشكیل دادهاند. تاریخ فلسفه فراز و نشیبها و نوساناتى داشته و در مقطعهاى مختلف تاریخى، گاهى این دسته و گاهى آن دسته پیروزیهاى بیشترى به دست آورده و شهرت بیشترى پیدا كردهاند. امروز در محافل فلسفى جهان، هم گرایش حسى و تجربى مطرح است و هم گرایش عقلى؛ ولى شاید در یك نگاه كلى بتوان گفت در قرن نوزدهم گرایش عقلانى بیشتر بود در حالى كه در قرن بیستم گرایش حسى و تجربى بیشتر شده است. جاى شك نیست كه پیشرفت علوم تجربى و دستاوردهاى صنعتى و تكنولوژیك آن توجه اكثر مردم را به مسائل حسى و تجربى بیشتر جلب كرد. به تدریج علوم جاى فلسفه را گرفتند، و وقت و امكانات اكثر دانشگاهها صَرف كارهاى علمى و تجربى شد. اما در عصر حاضر نیز در گوشه و كنار دنیا فیلسوفانى هستند كه همتشان فراتر از لذات مادى و معلومات حسى است. آنان هستند كه كشف حقیقت را بر زندگى پر زرق و برق مادى ترجیح مىدهند.
یك راه كلى براى معرفت عبارت است از عقل، كه از ابزار حس و تجربه نیز استفاده مىكند. این همان روش فلسفه است كه در آن دو عنصر حس و تجربه از یك طرف، و عقل از طرف دیگر نقش مؤثرى دارند. كسانى كه با استدلالهاى عقلى به وجود عواملى فراتر از عالم ماده پى بردهاند، اشتیاق پیدا كردهاند درباره آنها شناخت بیشتر و دقیقترى پیدا كنند. این اشخاص مانند كسانى بودند كه براى مثال، از جدول «مندلیف» به وجود عناصر دیگرى پى بردند و خواستند حقیقت آنها را بشناسند. كسانى هم از راه فلسفه دانسته بودند كه وراى عالم ماده و حس، حقایق دیگرى هست و براى دستیابى به معرفت بیشتر و عینىتر، به آنها مشتاق شدند. از این روى، تلاش كردند از راه تفكر، تأمل در خود، ریاضتها و سیر و سلوكهاى عرفانى به این مقصود دست یابند. این گرایشها در ادیان، ملتها و اقوام مختلف كمابیش وجود داشته و دارد، و شاید بتوان قدیمىترین آنها را در بین
مردم مشرق زمین و پیروان ادیان هندویسم و بودیسم مشاهده كرد، ولى در ادیان دیگر نیز به تناسب شرایط مختلفشان چنین گرایشهایى وجود داشته است و در همه ادیان عارفانى پیدا شدهاند؛ از جمله در میان یهودیان، مسیحیان و مسلمانان عارفان بنامى را مىتوان برشمرد.
ویژگى مشترك همه عارفان این است كه مىخواهند از راه ریاضتهاى باطنى معرفت دقیقترى درباره خدا و ماوراى طبیعت پیدا كنند. امروز گروههاى دیگرى از جوانان كه از فرهنگ مادى خسته شدهاند اشتیاق پیدا كردهاند به این روشهاى روحى و معنوى روى آورند. البته نمىخواهم بگویم همه كسانى كه دنبال چنین راههایى مىروند راه درستى را مىپیمایند و به حقیقت نایل مىشوند، ولى براى یافتن حقیقت راهى نیز به نام راه باطنى وجود دارد. اگر كسى این راه را درست بپیماید و از خطرهایش مصون بماند نتایج بسیار ارزندهترى در مقایسه با دستاوردهاى استدلال عقلى و فلسفى به دست خواهد آورد. بنابراین در كنار عقل، راه دیگرى نیز براى كشف حقیقت هست به نام شهود باطنى و عرفان.
ما پیروان ادیان الهى معتقدیم غیر از این دو راه، كه كمابیش براى عموم مردم میسر است، راه سومى نیز وجود دارد كه مخصوص پیامبران است. این راه، «وحى» نام دارد. خداوند متعال، حقیقت را به بعضى از افراد برگزیده خود كه لیاقت بیشترى دارند، وحى مىكند. این راه هرچند مستقیما مخصوص انبیاست، دیگران هم به صورت غیر مستقیم مىتوانند از آن استفاده كنند؛ یعنى انبیا وحى الهى را به دیگران ابلاغ مىكنند. اگر وحى به شكل صحیح به دیگران برسد آنان نیز مىتوانند مفاد وحى را بفهمند و براى كشف حقیقت از آن استفاده كنند.
ما معتقدیم كتابهاى آسمانى كه به انبیا وحى شده بودند، همگى از قبیل همین وحى و كاشف از حقیقتاند. اما طبیعى است كه در زمانهاى گذشته به دلیل كمبود وسایل ارتباطى، كتابت و امثال اینها، كتابهاى آسمانى در معرض اختلاف نسخه و
تحریف قرار مىگرفتهاند. بعید نیست كسانى هم به عمد در آنها تصرفاتى كرده باشند و چه بسا اختلافاتى كه بین نسخههاى یك كتاب هست به دلیل چنین تصرفاتى باشد. ما مسلمانان معتقدیم آخرین كتاب آسمانى، قرآن است و چون آخرین كتاب است و كمتر در معرض گذشت زمان قرار گرفته، و نیز به دلیل آنكه در خود قرآن ضمانت شده كه خداى متعال آنرا از تحریف حفظ مىكند، این كتاب آسمانى تحریف نشدهاى است كه امروز در اختیار بشر است.
با صرف نظر از این بحثها كه جنبه مذهبى و دروندینى دارد، اصل وحى به منزله راهى براى كشف حقیقت، در میان همه ادیان آسمانى از جمله یهودیت، مسیحیت، و اسلام مشترك است. بنابراین مىتوانیم بگوییم براى كشف حقیقت سه راه كلى وجود دارد: عقل، وحى، و شهود باطنى. در میان انسانها كسانى كه همت بلندى داشتهاند كوشیدهاند از هر سه راه بهره بگیرند، و نقص و كمبود برخى را به مدد دیگرى تكمیل كنند.
در تاریخ فلسفه اسلامى مىتوان سه مرحله را از یكدیگر متمایز كرد: در مرحله اول فقط عقل مورد توجه بوده و محور فلسفه، راه عقل بوده است. فارابى، ابن سینا و ابن رشد شخصیتهاى برجسته این دورهاند؛ در مرحله دوم كسانى خواستند علاوه بر استفاده از راه عقل، از راه عرفان و شهود باطنى هم استفاده كنند و این دو راه را به نوعى با هم تلفیق كنند. مشهورترین شخصیت این دوره شهابالدین سهروردى است. سهروردى براى پژوهشگران مغرب زمین كاملاً شناخته شده نبود، تا اینكه پروفسور كوربن با استفاده از محضر مرحوم علامه طباطبایى تلاشهایى كرد و این فیلسوف بزرگ و مكتبش را به غربیها شناساند. ما به سهم خودمان از زحمتهاى این مرد بزرگ براى معرفى فلسفه اشراق به مردم مغرب زمین، تشكر مىكنیم.
اما تكامل فلسفه اسلامى با سهروردى پایان نگرفت. اوج تكامل آن در مرحله سوم است كه به دست فیلسوف بزرگ اسلامى ایران، صدرالمتألهین شیرازى
تحقق یافت. این مرد كه در قرن یازدهم هجرى (قرن شانزدهم میلادى و تقریبا معاصر با دكارت) در ایران زندگى مىكرد، مكتب جدیدى در فلسفه پایهگذارى كرد. روش ویژه ملا صدرا این بود كه مطالب را از سه راه اثبات مىكرد. البته قبل از او هم كارهاى پراكندهاى در این زمینه انجام گرفته بود، ولى به منزله یك روش كامل و فراگیر، براى اولین بار این كار به دست ملا صدرا صورت گرفت، و او نام حكمت متعالیه را بر آن نهاد. متأسفانه به رغم وجود وسایل ارتباطى زیاد در عصر ما، افكار ملا صدرا هنوز براى غربیها درست شناخته نشده است. البته بعضى از فیلسوفان آلمانى و فرانسوى كمابیش با افكار او آشنا بودهاند. همچنین در دهههاى اخیر، فیلسوفى ژاپنى به نام توشیهیكو ایزوتسو هم كارهایى در این زمینه انجام داده، و نیز بعضى كتابهاى ملا صدرا به زبان انگلیسى و ژاپنى ترجمه شده است، ولى جا دارد كه در این زمینه كار بیشترى انجام شود و كسانى كه مایل به تعمق و كنجكاوى بیشترند باید به افكار ملا صدرا توجه بیشترى كنند. در ایران اسلامى، بعد از انقلاب، تلاشهایى صورت گرفته كه افكار ملا صدرا به صورت منقح و منظم درآمده، به زبانهاى زنده دنیا ترجمه شود.
یك سؤال بسیار مهم این است كه آیا نتایج این سه راه یكى است یا این راهها به نتایج مختلفى مىرسند؛ یعنى آیا عقل همان چیزى را مىفهمد كه در لسان وحى آمده است و عارف در مقام شهود به آن مىرسد، یا اینها در رسیدن به نتیجه با هم تفاوت دارند؟ در این زمینه اختلاف نظرهایى وجود دارد، ولى پاسخ ملا صدرا این است كه اگر استدلال ما درست و خالى از مغالطه باشد، و اگر فهم ما از وحى صحیح و طبق اصول و روشهاى صحیح باشد، و نیز اگر سیر و سلوك عرفانى ما از راه صحیح بوده، از وساوس شیطانى مصون بماند، نتایج حاصل از هر سه راه مشابه خواهد بود. بنابراین اگر در جایى یك مطلب از هر سه راه مورد بررسى قرار گرفته ولى به نتایج مختلفى انجامیده است دلیل بر آن است كه در یكى از راهها اشتباهى
رخ داده است؛ مثلاً یا در استدلال دچار اشتباه و مغالطه شدهایم، یا در فهم متون مقدس خطا كردهایم، و یا خیالات شیطانى را به جاى شهودهاى قلبى تلقى كردهایم، و در مقابل، اگر در موضوعى هر سه راه به یك نتیجه برسند، اطمینان بیشترى درباره صحّت نتیجه پیدا مىكنیم.
سؤال: وقتى شما درباره حقیقت صحبت مىكنید منظورتان چه نوع حقیقتى است، آیا حقیقت مطلق است؟
جواب: بله مطلق است. اگر حقیقت را به شناخت مطابق با واقعیت تعریف كنیم، شناخت ما درباره چنین حقیقتى مىتواند از نظر واضح یا مبهم بودن درجات مختلفى داشته باشد. محض نمونه، براى دیدن تابلویى كه بر دیوار نصب شده است كسانى كه چشمان ضعیفى دارند آن را در مقایسه با كسانى كه چشمان قوىترى دارند با وضوح كمترى مىبینند. البته اگر كسى بر اثر شدت تب یا در حال مستى صورتهایى خیالى ببیند كه در خارج وجود ندارند، نمىتوان آنها را حقیقت نامید.
سؤال: شما درباره هندویسم صحبت كردید. آیا كتاب آنها، «ودا»، را آسمانى مىدانید؟
جواب: ما معتقدیم همه اقوام جهان داراى پیامبر و كتاب بودهاند و این مطلبى است كه قرآن بدان تصریح كرده است؛ ولى همانطور كه اشاره كردم طبیعى است در طول هزاران سال، با نبودن وسایل ارتباطى، و محدود بودن امكانات خط و كتابت، در نقل مطالب اشتباهات زیادى رخ داده باشد. از طرف دیگر، مفاهیم دینى هم ممكن است با آداب و رسوم محلى اقوام ممزوج و دچار تغییراتى شده باشند. در كتاب «ودا» ـ كه اسم بردید ـ اگر خوب دقت بفرمایید، مطالب توحیدى بسیار ارزشمندى وجود دارد كه با رفتارها و عقاید خاص هندویسم هیچ تناسبى ندارد. به اعتقاد ما، این دین در طول زمان دچار تحریفاتى شده است، و به شكل
امروز نمىشود آن را یك دین آسمانى نامید. در هر حال، ما به مطالبى كه در كتاب «ودا» آمده است و با آموزههاى كتابهاى آسمانى اصیل دیگر و قرآن وفق دارد احترام مىگذاریم.
سؤال: آیا درست است كه انسان حقیقت را در ایام خردسالى از طریق حس، و در دوران بلوغ از راه استدلال، و در دوران پختگى از طریق نور درونى و عرفان كشف مىكند؟
جواب: من مطالب شما را بىوجه نمىبینم، ولى مثال بنده ناظر به جنبه دیگرى بود. من خواستم تاریخ فلسفه انسانى را با تاریخ زندگى یك فرد مقایسه كنم. ابتدا معلومات یك كودك از عالم خارج فقط از طریق حواس تأمین مىشود تا به حدى مىرسد كه به قول روانشناسان، فرد قوه تجرید به دست مىآورد و كلیات را درك مىكند. این شبیه مرحلهاى است كه جامعه بشرى به حدى رسیده بود كه مطالب را از راه عقل درك مىكرد، و این دوران شكوفایى فلسفه بود. اما مرحله عرفان، مرحله كاملاً ممتازى است كه همه كس همت رسیدن به آن را ندارد. همان گونه كه وحى نیز در طول تاریخ مخصوص عدهاى خاص (انبیا) بوده و دیگر ادامه نخواهد یافت.
سؤال: ارتباط قرآن با جامعه اسلامى و فلسفه چگونه است؟
جواب: پاسخ تفصیلى به این سؤال مجال و فرصت وسیعترى مىطلبد؛ ولى اجمالاً باید بگویم قرآن مطالب گوناگونى دارد: یك بخش، مسائل الهى از قبیل صفات خداوند متعال مانند یگانگى خدا و علم و قدرت بىنهایت او است؛ بخش دیگر، داستانهاى انبیا و مسائل اخلاقى كلى؛ و بخش سوم دستورهاى عملى است كه به منزله قانون اساسى جامعه اسلامى مىباشد. طبیعى است جزئیات همه قوانینى
كه مورد احتیاج جامعه است در قرآن ذكر نشده است بلكه روشهاى كلى براى استنباط قوانین و تطبیق آن با قوانین كلى و اساسى وجود دارد. بعضى از قوانین تابع شرایط زمانى و مكانى است كه در چارچوب اصول در آنها تغییراتى رخ خواهد داد. بنابراین تغییرات ضابطهمندى كه در فقه اسلام دیده مىشود و تابع شرایط مكانى و زمانى است، غیر از اشتباهاتى است كه ممكن است در این زمینه رخ دهد.
سؤال: آیا فلسفه اسلامى مىتواند چیزى جداى از قرآن باشد؟
جواب: با توجه به توضیحى كه دادم روشن شد كه فلسفه یك راه براى اثبات حقیقت است و قرآن و كلام خدا راهى دیگر.
سؤال: ارتباط بین عرفان و فلسفه یونان چیست؟
جواب: آن گونه كه تاریخ فلسفه نشان مىدهد در یونان قدیم هم كمابیش گرایشهایى عرفانى وجود داشته است. از جمله مىشود نمونههایى از توجه به راههاى شهودى را در آثار فیثاغورث سراغ داد كه بعدها به افلاطون و نوافلاطونیان منتهى شد.
سؤال: وقتى مىگویند خداوند، عشق است، آیا مىتوان این را یك حقیقت دانست؟ در برخى نوشتهها تعبیر مىشود كه حضرت مسیح علیه السلام استاد عشق بود. به این دلیل مىخواهم بدانم آیا مىتوان عشق را به منزله یك حقیقت تصور كرد؟
جواب: ما وقتى از حقیقت سخن مىگوییم معتقدیم هر چیزى ممكن است حقیقتى داشته باشد، مثلاً وجود خدا یك حقیقت است، وجود عقل هم یك حقیقت است و وجود عشق هم به نوبه خود یك حقیقت است. اما سخن این است كه براىشناخت خدا از كجا باید آغاز كرد. اگر كسى كه هنوز نور معرفت در دلش نتابیده و
خدا را نشناخته است از ما بخواهد كه خدا را به او معرفى كنیم از كجا مىتوانیم شروع كنیم؟ آیا مىتوانیم بگوییم به خدا عشق بورز؟ آیا مىتوانیم بگوییم كتاب مقدس را بخوان تا او را باور كنى؟ كتاب خدا براى كسانى كه خدا را بشناسند مقدس است، ولى كسانى كه به خدا اعتقادى ندارند براى آنها كتاب مقدسى وجود ندارد. ما باید اول از عقل شروع كنیم تا ثابت كنیم خدایى هست، بعد از طریق كتاب خدا راه نزدیك شدن به او را بیابیم، و سپس با پیمودن آن راه به او نزدیك شویم تا به مقام عرفان برسیم.
سؤال: بسیارى از مذاهب و مكاتب فكرى بر آناند كه خداوند متعال، میان ما زندگى مىكند؛ گروهى دیگر معتقدند بهترین راه شناخت خدا كسب توانایى لازم براى غور در خویشتن است؛ و گروه دیگرى نیز مىگویند كه او را باید از راه فلسفه شناخت. اسلام كدام یك از این گزینهها را توصیه مىكند؟
جواب: همانگونه كه اشاره كردم، كه اگر به كسى كه هنوز خدا را قبول ندارد بگوییم از راه ایمان و عشق، خدا را بشناس قانعكننده نخواهد بود؛ اما همه از نور عقل بهرهمندند. بنابراین ما باید ابتدا از آن نور استفاده كنیم هر چند ضعیف باشد.
سؤال: چه ارتباطى بین حقیقت و آزادى وجود دارد؟ مكاتب مختلف راههایى را براى رسیدن به حقیقت ارائه مىدهند كه انسان را مقید مىكند؛ در حالى كه انسان باید آزاد باشد و هر گونه دلش مىخواهد به حقیقت برسد، آیا این طرز تفكر درست است؟
جواب: من سؤال شما را به خودتان برمىگردانم. شما كه معتقدید انسان باید كاملاً آزاد باشد، آیا اجازه مىدهید فرزندتان خودش را بكشد؟ آیا اجازه مىدهید همسایه شما از حیاط خانه خودش بمبى در خانه شما بیندازد؟
سؤال كننده: جامعه ما نظم و قانون دارد و به ما مىگوید چه كارى خوب و چه كارى بد است.
استاد مصباح: من از شما سؤال مىكنم، نه از جامعه شما. آیا شما اجازه مىدهید كه همسایهتان خانه شما را منفجر كند؟ اگر شما این امر را اجازه نمىدهید، پس شما هم به آزادى مطلق معتقد نیستید.
سؤال كننده: گاهى انسان به خودش ضرر مىزند و گاهى به دیگرى، بنابراین بستگى دارد كدام باشد.
استاد مصباح: در هر صورت چه به خودش ضرر بزند و چه به جامعه، شما حدى برایش قایل هستید؛ پس آزادى به طور مطلق مطلوب نیست و باید دید حدّش چیست.
سؤال: راه دستیابى به حقیقت كدام است؟ آیا «كار» مىتواند به آن منتهى شود؟
جواب: «كار» مفهوم بسیار وسیعى است؛ اگر منظورتان هر كار اقتصادى اجتماعى باشد، طبیعى است كه نمىتواند چنین نتیجهاى را به دنبال داشته باشد. هر كارى اثر متناسب با خودش را خواهد داشت. اما اگر منظور شما كار خاصى باشد، البته كسانى كه قایل به سیر و سلوك باطنى هستند، راههاى خاصى را پیشنهاد مىكنند. همانطور كه ادیان مختلفى وجود دارند، روشهاى عرفانى مختلفى هم مطرحاند؛ اما طبعا ما روشى را پیشنهاد مىكنیم كه موافق اصول اسلامى باشد.
سؤال: خداوند در اسلام به چه معناست؟ آیا موجودى ماورایى است، یا عینى و قائم به ذات؟
جواب: در میان صحبتهایم مثالى زدم كه هر كس چشم داشته باشد تابلوهاى
نصب شده بر دیوار را مىبیند ولى كسانى هستند كه چشمشان خیلى ضعیف است و تنها شبحى از آنها را مىبینند. اما كسانى كه تیزبین هستند تابلوها را با تمام دقایقشان مىبینند. مردم هم در معرفت به خداوند متفاوتاند. بعضى او را مثل آب پاك و روشن مىبینند كه هیچ ابهامى ندارد، و بعضى او را مهآلود و مانند شبحى در تاریكى مىبینند.
سؤال: آیا گمان مىكنید ممكن است روزى یك دانشگاه اسلامى در اینجا تأسیس شود كه ما بیشتر با مفاهیم اسلامى آشنا شویم؟
جواب: ما از رحمت خدا مأیوس نیستیم، ولى تحقق چنین كارى همتهاى بلندى مىطلبد كه امیدوارم شما چنین همتهایى داشته باشید. این كار بزرگ مقدمهاى دارد و آن این است كه افكار اسلامى به عنوان نظریات علمى، مطرح شود و مورد بحث و بررسى قرار گیرد.
سؤال: آیا دین برهمایى مورد قبول اسلام است؟
جواب: همانطور كه اشاره كردم، بر حسب آنچه قرآن به ما مىآموزد همه اقوام و ملتها پیامبرى داشتهاند، اما تجربه تاریخى نشان مىدهد كه تعالیم انبیاى گذشته درست به دست آیندگان نرسیده است. پس باید صحت و بطلان هر دینى را با معیارهایى از قبیل استدلال عقلى، شهود باطنى، و آموزههاى قرآنى تشخیص دهیم.
4
(دانشگاه فدریكو سانتا ماریا، چهارشنبه 1376/06/19)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد للّه رب العالمین والصلاة والسلام على سیدنا محمد وآله الطاهرین
خداوند را شكر مىكنم كه توفیق داد تا در جمع اساتید و دانشجویان محترم این دانشگاه حضور پیدا كنم، و از همه مسئولان دانشگاه، به خصوص بزرگوارانى كه حضور دارند و این جلسه را برگزار كردهاند، و همچنین از شما عزیزانى كه ساعتى از وقت خود را در اختیار این جلسه گذاشتید صمیمانه تشكر مىكنم.
موضوع بحث ما «عرفان از دیدگاه اسلام» است. من مىخواهم ابتدا مقدمه كوتاهى درباره ارتباط عرفان با موضوعاتى كه در دانشگاهها مطرح مىشود، بیان كنم. پیشرفت سیستم تعلیم و تربیت در جهان محسّنات فراوانى داشته است؛ از جمله اینكه باعث شده كوچكترین موضوعات، مورد بحث و تحقیق خاص قرار بگیرند. براى مثال، زمانى پزشكى رشتهاى بود كه شامل همه مباحث مربوط به سلامتى جسم انسان مىشد؛ اما امروزه رشتههاى مربوط به طب، به دهها و گاه صدها گرایش مىرسد. شئون مربوط به انسان بخشهاى متعددى دارند كه دانشگاههایى را به خود اختصاص دادهاند، اما آنچه به جوهر روح انسان و تكامل او مربوط است كمتر مورد توجه دانشگاههاى امروز قرار مىگیرد.
مَثَل مردم زمان ما مثل كسى است كه هواپیمایى را در حال پرواز مىبیند و
همه مكانیسمهاى آن را مورد توجه قرار مىدهد، اما از خلبان كه در تصمیمگیرى، جهتیابى، اوج گرفتن و بر زمین نشستن آن نقش اساسى دارد غافل است. در وجود انسان ارگانهاى مختلفى هست كه مورد تحقیق علوم تجربى قرار مىگیرند. در زندگى اجتماعىِ او هم ابعادى وجود دارند كه در علوم اجتماعى تحقیق و بررسى مىشوند. اما در بسیارى از دانشگاههاى جهان جایى براى بحث از خلبان این مجموعه وجود ندارد. عرفان، در واقع به خلبان اصلى این دستگاه عظیم مربوط مىشود. عرفان، متكفل توضیح این مسئله است كه ادارهكننده این دستگاه انسانى چه هدفى دارد و از چه راهى به مقصود مىرسد. در یك كلمه، هدفى كه عرفان براى زندگى انسان مىشناسد ارتباط نزدیك با خداى جهانآفرین است.
گرایش به عرفان از قدیمىترین ایام زندگى بشر وجود داشته و در همه اقوام و ملل نمونههاى مختلفى از آن به چشم مىخورَد؛ اما شاید نخستین مردمى كه به عرفان توجه كردهاند، مردم مشرق زمین بودهاند كه امروز هم بیشترین سهم را در این زمینه دارند. همان طور كه مىدانید، مشرق زمین محل پیدایش ادیان معروف بوده، و یهودیت، مسیحیت، و اسلام همه در مناطقى از خاور میانه ظهور كردهاند. ولى گاه انسانهایى در سایر مناطق كره زمین، از جمله غرب، پیام برخى ادیان را پذیرفته و در عمل به آموزههاى آنها از ساكنان سرزمین اصلىشان پیشى گرفتهاند. این نكتهاى است كه باید به فال نیك گرفت؛ چون پیام اسلام به منطقه و مردم خاصى اختصاص ندارد. اسلام رحمتى الهى براى همه جهانیان در همه زمانها و همه نسلهاست.
در عرفان اسلامى مسائل مهمى وجود دارد و تا حدى كه فرصت اجازه دهد به آنها اشاره مىكنم:
سؤال اول این است كه آیا ارتباط انسان با خدا ممكن است یا خیر؟ پاسخ این پرسش در همه گرایشهاى عرفانى الهى مثبت است؛ سؤال دوم ـ كه مهمتر است
این است كه حقیقت این ارتباط چیست و نهایتش كجاست؟ كسانى كه گرایش و درك مادى دارند تصور مىكنند خداوند در مكانى مانند آسمان است و انسان بر اثر سیر تكاملى خویش مىتواند ساكن محلّى شود كه به مكان خدا نزدیك است. بعضى سادهاندیشان گمان مىكنند انسان وقتى ترقى مىكند در فضایى رو به بالا صعود مىكند و به جایى مىرسد كه به خدا نزدیك مىشود. برخى دیگر روح انسان را همچون بخار تصور مىكنند كه بعد از مرگ به طرف آسمانها بالا مىرود، یا در مقابل، تصور مىكنند خدا از آسمانها پایین مىآید، در بدن انسان حلول كرده، با روح او متحد مىشود!
اینگونه تصورات، توهماتى سادهاندیشانه، ابتدایى و ناشى از تفكرات مادى است. در فلسفه اسلامى و تعالیم دینى اسلام، و در قرآن مجید تأكید شده است كه خداوند متعال از هر گونه صفات مخلوقات و مخصوصا مادیات منزه است. بنابراین نزدیك شدن به خداوند و ارتباط یافتن با او از قبیل ارتباطهاى جسمانى نیست. ارتباط با خدا تنها از راه روح و دل حاصل مىشود كه نحوه وجودش مانند علم، ادراك و عشق است.
مسئله بعد این است كه حال كه فهمیدیم ارتباط با خدا ارتباط روحى و قلبى است باید بدانیم این ارتباط به چه صورت انجام مىگیرد. همان طور كه گفتیم، حقیقت روح جوهرى است از سنخ علم و شعور، اراده، محبت و عشق. ارتباط روح با خدا هم در همین مقولات است. بنابراین هر قدر روح در جهت علم و شعورو معرفت بالا رود مىتواند از این راه به خداوند نزدیكتر شود. بحث در این قسمت دو محور دارد: یك طرف انسان و طرف دیگر خداوند است. تكامل انسان و تقویت رابطهاش با خدا از یك طرف با خودش و معرفت خودش سر و كار دارد، و از طرف دیگر با معرفت خدا ارتباط پیدا مىكند. از این جهت در آموزههاى اسلامى ارتباط عجیبى بین شناخت خود و شناخت خدا ملحوظ شده
است.(1) وقتى چنین ارتباطى میان انسان و خدا باشد، هر چه معرفت به خود و خدا بیشتر شود این ارتباط قوىتر مىشود.
شناختن، خود از دو طریق انجام مىگیرد: یكى از راه مفاهیم ذهنى و دیگرى از راه واقعیت عینى. ممكن است در روانشناسى مبحثى درباره عشق بخوانید كه چه حالتى است، توسط چه عواملى پیدا مىشود، چگونه رشد مىكند، و چگونه از بین مىرود. اما اگر كسى عشق را در وجود خودش احساس نكرده باشد با این اطلاعات هرگز حقیقت آن را درك نمىكند. كسى كه در روانشناسى مبحثى درباره عشق خوانده است هرچند درباره آن، علم و شناخت دارد ولى شناخت او مبهم است، اما آنكه حرارت عشق را در قلب خود احساس مىكند خوب مىفهمد حقیقت عشق چیست. این مثالى است براى دو نوع شناخت انسان: یكى مفهومى و دیگرى شهودى.
در زمینه شناخت خداوند متعال عینا همین دو نوع شناخت مطرح مىشود. یك راه، شناخت مفهومى است كه از راه استدلال عقلى حاصل مىشود و این كار فلسفه است. اما یك نوعى شناخت دیگر وجود دارد كه مخصوص دوستان و اولیاى خداست و آن این است كه خداوند را با دل خود مىیابند. عارف درصدد به دست آوردن چنین معرفتى به خداست.
این بحثى بود درباره یك بُعد از وجود انسان كه عبارت بود از علم و شناخت. اما روى دیگر سكه و بُعد دیگر وجود انسان را خود محبت و عشق تشكیل مىدهد. آثار این بُعد در زندگى انسان مشهود است كه در عواطف خانوادگى و اجتماعى ظهور پیدا مىكند، اما اوج تكامل این بُعد انسانى در عشق به خداست. محبت به دلایل مختلفى براى انسان حاصل مىشود، و این دلایل به نحو كاملتر در خدا
1. قال النبی صلی الله علیه و آله: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ؛ «كسى كه خود را بشناسد خداى خود را خواهد شناخت». محمّدباقر المجلسى، بحار الانوار، ج 2، ص 32، باب 9، روایت 15.
وجود دارد. اگر كسى را به خاطر خدمتى كه به ما كرده یا به این دلیل كه مشكلات زندگى ما را حل كرده است، دوست بداریم، مىدانیم كه همه نعمتها از خداست و اوست كه همه مشكلات را حل مىكند. مریضى را تصور كنید كه بر اثر شدت مرض مشرف به مرگ بوده، هیچ راه شناخته شدهاى براى علاج او وجود نداشته باشد. حال اگر شخص نیكوكارى پیدا شود كه هم پزشك باشد و هم داروساز، و او را معالجه كند، این بیمار چقدر به او محبت پیدا خواهد كرد؟ بدون شك چنین شخصى تا پایان عمر، خود را مدیون او مىداند و همواره به یاد او خواهد بود. حال چنین خدمتى را با نعمتهاى خداوند مقایسه كنید كه همه وجود ما از اوست؛ چشم و گوش و قلب و تمام اعضا و جوارح ما از اوست؛ همه اینها را به سلامت به ما داده است و اگر مریض شویم هم اوست كه ما را شفا مىدهد؛ پس چقدر باید به او محبت داشته باشیم؟
عامل دیگر براى محبت این است كه انسان در شخصى كمال برجستهاى را تشخیص مىدهد كه توجه او را جلب و نسبت به او محبت پیدا مىكند. این كمال ممكن است نبوغى در علم باشد یا مهارتى در ورزش یا در یك هنر مانند نقاشى و مجسمهسازى. در هر صورت، اگر كمال فوقالعادهاى در كسى ببینیم، به طور ناخودآگاه و ناخواسته به او علاقهمند مىشویم. نمونه این محبتها در علاقه جوانان امروزى نسبت به هنرمندان برجسته و یا قهرمانان ورزشى به چشم مىخورد. اما این كمالات هر قدر برجسته باشد حد معیّنى دارد و كمال بىنهایت مخصوص خداست. پس اگر ما در رابطه با صاحبان چنین كمالاتى محبت داشته باشیم، باید به خداوند بىنهایت عشق بورزیم.
عامل دیگر براى پیدایش محبت، جمال و زیبایى است. هرچند هنوز هم فیلسوفان زیباشناسى نتوانستهاند حقیقت زیبایى را تعریف كنند اما به هر حال، جمال صفتى است مخصوص مخلوقات خداوند كه در حقیقت آن هم مخلوق
خداست. اگر مجموع زیباییهاى انسانهاى صاحب جمال را درك و جمع كنیم باز در برابر جمال خداوندى، جمال محدودى خواهد بود. اگر جمال یك انسان آن قدر ارزش داشته باشد كه انسان سالیانى دراز دل خود را به او بسپارد و براى رسیدن به او تلاش كند، پس براى وصال خداوند كه همه جمالها را یكجا و به كاملترین وجه دارد چه اندازه باید تلاش كرد؟
در اینجا باید به دو نكته دیگر هم توجه كنیم: یكى اینكه جمال همه موجودات این جهان زودگذر است و پایدار و ماندنى نیست، و از طرف دیگر ارتباط ما با انسان صاحب جمال، در شرایط محدود و موقتى حاصل مىشود. به عبارت دیگر، اگر كسى را به خاطر زیبایىاش دوست بداریم نه زیبایى او همیشگى خواهد بود و نه ارتباط با او همیشگى است. پس به این دلیل هم باید خداوند را بیش از همه دوست بداریم كه هم جمالش ابدى است و هم ارتباط با او همیشه امكانپذیر است.
مسئله مهم دیگر این است كه ما چگونه و از چه راهى مىتوانیم با خدا ارتباط برقرار كنیم و به او نزدیك شویم؟ مىتوانیم بیان سادهاى را مطرح كنیم و آن اینكه اگر رابطه محبت بین دو نفر برقرار شود با تجربه مىتوانند درك كنند كه چه باید بكنند تا توجه محبوب به آنان جلب شود و این رابطه، طرفینى و بادوام باشد. در یك جمله، ما باید رضایت محبوب خود را به دست آوریم تا بتوانیم رابطه قوىترى با او داشته باشیم. اگر بخواهیم رابطه محبت ما با خداوند قوى باشد همیشه باید رضایت او را كسب كنیم. نكته مهم این است كه رضایت انسانها زمانى حاصل مىشود كه خودشان نفعى ببرند ولى رضایت خدا براى نفع ماست، نه براىنفع خودش. مسلما اگر ما از دستورهاى خداوند پیروى كنیم او از ما بیشتر خرسند خواهد شد. اما دستورهایى كه خدا به ما مىدهد به دلیل احتیاج او به آنها نیست و از آنها براى خداوند نفعى حاصل نمىشود. این دستورها براى مصلحتِ خود ماست و او احتیاجى به عبادت و اطاعت ما ندارد. اگر انسانى كه داراى محبت
است حاضر باشد تمام هستىاش را براى محبوبش بدهد تا او راضى شود، چگونه خواهد بود در برابر كسى كه چیزى از او نمىخواهد جز تكامل خود او؟
انسان حاضر است عمرى را زحمت بكشد و تلاش كند و حاصل تلاش خود را در راه محبوبش صرف كند تا اینكه از او خرسند شود؛ اما درباره محبوبى كه در برابر تكامل ما چیزى از ما نمىخواهد چقدر باید عشق داشته باشیم؟! من فكر مىكنم اگر ما در این باره دقیق شویم و درست فكر كنیم طاقت درك این حالت را نداشته باشیم!
نمونه دیگرى از عشق پاك، عشق مادر به فرزند است. اما این عشق و معرفت، كه در دلهاى مادران است و زمینهاى براى ادبیات شیوا و اشعار نغز فراهم كرده یك نعمت و موهبت الهى است كه خداوند به انسانها داده است. اگر محبتهاى همه مادران عالم را جمع كنیم پرتویى از خورشید محبت الهى خواهد بود و به همین دلیل مجموع محبتهاى مادران اگرچه مجموعه عظیم و غیر قابل تصورى است به هر حال بىنهایت نیست، در حالى كه محبت خداوند بىنهایت است.
ما در متون اسلامى بیانات بسیار شیوا و دلانگیزى درباره رابطه محبت انسان و خدا داریم كه جاى تأمل و بهرهگیرى فراوان دارد. در یكى از دعاهاى معروفى كه در میان شیعیان شهرت دارد و معمولاً هفتهاى یك مرتبه مىخوانند این جمله است: فَهَبْنی صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَیْفَ أَصْبِرُ عَلى فِراقِكَ.(1) در دعاهاى دیگرى مفاهیم بسیار زیبایى وجود دارد كه از رابطه عاشقانه بین بندگان شایسته خدا و معبود حكایت مىكند. در دعاى دیگرى داریم كه «خدایا اگر تو مرا به سبب كارهاى بدم به جهنم ببرى و هزاران سال مرا با بدترین عذابها بسوزانى هرگز محبت تو از دل من خارج نخواهد شد».(2) تصور كنید كسى كه به دیگرى محبت دارد، اگر محبوبش به واسطه یك خطا و یا لغزش او را عذاب و شكنجه كند، چقدر مىتواند مقاومت
1. دعاى كمیل.
2. صحیفه سجادیه.
ورزد و به محبت خود ادامه دهد؟! كم نیستند كسانى كه محبت دارند و به واسطه یك برخورد نامناسب از محبوبشان به طور كلى دست برمىدارند. با وفاترین عاشقها در مقابل سختیهاى محدودى مىتوانند مقاومت كنند. اما امام چهارم شیعیان در این دعا مىگوید: «اگر تو هزاران سال هم مرا با بدترین عذابها بسوزانى هرگز محبت تو از دل من خارج نخواهد شد». این دعا و تعبیر دلیلى دارد و آن این است كه هیچ كس عوامل دوست داشتن را مثل تو ندارد، تا اگر من دل از تو بردارم به سوى او بروم. اگر من از محبت تو دست برمىداشتم چه كسى بود كه ویژگیهاى تو را داشته باشد كه بتوانم به او دل ببندم؟
سؤال: شما در ابتداى سخنرانى فرمودید كه خداوند بخشنده و مهربان است. بخشندگى به این معناست كه به شخصى هدیهاى بدهند كه شایسته و سزاوار آن نیست. این در حالى است كه فرمودید اگر بشر خودش را نشناسد و به دلیل عدم برخوردارى از دل پاك، از زیبایى درونى برخوردار نباشد و به دیگرى عشق نورزد، نمىتواند به خدا نزدیك شود. من فكر مىكنم خدایى كه در انجیل است، از ما دعوت مىكند كه یك رابطه شخصى و مستقل از شرایط فرهنگى و شرایط زندگى فردى خودمان با او داشته باشیم. عشق او آنچنان بزرگ است كه ما را مجبور نمىكند چنین رابطهاى با او داشته باشیم و آن را به اجبار قبول كنیم. اینكه او را قبول داشته باشیم به تصمیم ما بستگى دارد. به خصوص شما در رابطه با زیبایى خداوند، عشق به او، و اینكه معرفت درونى شرط اساسى براى شناخت خداست سخن گفتید، حال چه پیش مىآید اگر شرط مذكور وجود نداشته باشد؟
جواب: عشق همانند اراده، ویژگیهایى ذاتى دارد ولى متعلق آن در انسان فرق مىكند. هر كسى در زندگى حداقل یك چیز را دوست مىدارد. اگر انسان چیزى را منشأ محبت مىداند، باید دید آیا آن عامل به نحو احسن در خدا هست یا نه؟ در
مثالى كه عرض كردم، اگر مریضى در حال مرگ باشد و كسى او را درمان كند، آیا انسانى را مىشناسید كه این محبت را فراموش كند؟ اگر فرضا چنین انسانى پیدا شود، در انسانیت او باید شك كرد. من دوست دارم در اینجا به حدیثى اشاره كنم كه مىفرماید: خداى متعال در یكى از مناجاتهاى حضرت موسى علیه السلام در كوه طور به او فرمود: كارى كن كه بندگانم مرا دوست بدارند. حضرت موسى علیه السلام گفت: چه كنم كه بندگانت تو را دوست بدارند؟ و خداوند جواب داد: نعمتهاى مرا به یاد آنها بیاور، آنان مرا دوست خواهند داشت.(1) امیدوارم ما از این وحى الهى به حضرت موسى علیه السلام استفاده كنیم.
سؤال: تفسیرهاى پرشمارى درباره قرآن وجود دارد. چگونه مىتوان صحت آنها را تشخیص داد؟
جواب: این سؤال مهمى است كه امروزه به خصوص در رابطه با متون دینى در جهان مطرح است. امروزه صدها كتاب درباره تفسیر متون دینى نوشته شده و این موضوع، یكى از مباحث مطرح در محافل علمى است كه پرداختن به آن در این مجال محدود میسّر نیست. من سعى مىكنم با ذكر یك مثال، پاسخ روشنى به این سؤال بدهم. اگر شما یك نطق سیاسى را از سیاستمدارى بزرگ بشنوید ممكن است نكات مهم و برجستهاى از آن استفاده كنید، اما اگر همین نطق در دست مفسران سیاسى قرار گیرد خواهید دید كه آنان از هر فراز آن دهها مطلب استخراج مىكنند. آنها از انتخاب هر كلمه، مقدم داشتن كلمهاى بر كلمه دیگر، تقارن بین جملهها و صدها نكتهاى كه در سخن گفتن وجود دارد مطالب متعددى را استفاده مىكنند. وقتى مفسران سیاسى این تفاسیر را منتشر مىكنند، مردم
1. أوحى اللّه تعالى الى موسى: حببنی الى خلقی وحبب خلقی الیّ، قال یا رب كیف أفعل؟ قال ذكّرهم آلائی ونعمائی لیحبّونی... محمّدباقر المجلسى، بحار الانوار، ج 2، ص 4، باب 8، روایت 6.
عادى تعجب مىكنند كه این مطالب را از كجا به دست آوردهاند. در یك كلمه باید گفت كلمات و عبارات، چنان ظرفیتى دارند كه صدها برابر خود بار معنایى را حمل مىكنند، و این متخصصان هستند كه بر اثر ممارست و تجارب زیاد و انس با آن مفاهیم مىتوانند این بارهاى معنایى را از آنها به دست آورند. گاهى هم میان مفسران در تفسیر جملهاى از یك گوینده اختلاف پیش مىآید كه منظور گوینده از گفتن آن جمله خاص چه بود؟ این هم از ویژگیهاى كلام است كه هر قدر انسان در آن دقت كند باز جاى ابهامهایى باقى مىماند و حتى بین متخصصان هم در تفسیر و توضیح آن اختلاف پیش مىآید.
در تفسیر قرآن كریم این مطلب به صورت عمیقترى وجود دارد؛ زیرا قرآن كلام خداست و اسرار بىشمارى در آن نهفته است. هر قدر افراد بیشتر با مفاهیم قرآن آشنا باشند، بیشتر با آن انس بگیرند، و دقت زیادترى به خرج دهند، مىتوانند معناى بهترى از آن استنباط كنند. البته ادعاى شخصى و بىدلیل قابل قبول نیست، اما اگر این استنباطها بر اساس اصول عقلایى انجام گیرد، كار غلطى نیست. اجمالاً چنین تفاسیرى اگر با هم تنافى نداشته باشند تا حدودى قابل قبول هستند.
سؤال: بحث شما سراسر درباره مسئله خداست و این در صورتى است كه خدایى وجود داشته باشد. حال اگر كسى خدا را قبول نداشته باشد این مباحث براى او چه سودى خواهد داشت؟
جواب: وقتى یك دانشمند فیزیك در رابطه با ماده صحبت مىكند فرض او این است كه مخاطبانش وجود ماده را از قبل پذیرفتهاند؛ لیكن اگر مخاطبان، اصل وجود ماده را نپذیرفته باشند برایشان سؤال پیش مىآید كه اصلاً علم فیزیك چه فایدهاى دارد. هر گفتوگویى یك اصل موضوع دارد كه فرض، آن است كه قبلاً
پذیرفته شده است. در اینجا نیز اصل موضوع آن است كه خدا هست. اگر كسى در وجود او شك داشته باشد باید ابتدا این موضوع را از راه فلسفه و الهیات براى او ثابت كرد.
سؤال: شما فرمودید كسى كه به احكام خدا عمل مىكند، كار او براى خدا هیچ سودى ندارد و تنها خود انسان از آن منتفع مىشود. بنابراین چگونه مىشود قبول كرد كه در ادیان مختلف دعوتها و احكام مختلفى براى بشر طرح شده باشد؟ اینها چگونه مىتوانند به بشر سود برسانند در حالى كه ما مىدانیم چیزهایى كه خدا براى نفع بشر قرار داده براى همگان است و بدین ترتیب نبایستى تفاوت داشته باشند؟
جواب: سؤال شما به فلسفه اخلاق و ارزشها باز مىگردد؛ یعنى به بحث درباره اینكه آیا خوبیها و بدیها همگانى و مطلقاند یا محدود و نسبى. بعضى بر این عقیدهاند كه همه ارزشها در همه جا و در همه شرایط یكساناند و هیچ تغییرى در آنها صورت نمىگیرد. متقابلاً كسانى تصور مىكنند هیچ ارزش مطلق و ثابتى وجود ندارد و همه چیز نسبى است. نظریه مورد قبول ما در فلسفه اخلاق این است كه اصول ارزشها ثابتاند، اما موارد و مصادیق آنها متغیرند. اصول ثابت ارزشى منشأ احكام ثابت الهى در همه ادیان و در همه زمانهاست، اما شرایط متغیر باعث مىشود قوانین و احكام، متناسب با زمان و مكان تعیین شوند. تعیین شرایط متغیر كار آسانى نیست، اما احكام ثابت تقریبا در همه ادیان الهى مشتركاند.
سؤال: در سازمان ملل برنامههایى است كه بىدینى را تبلیغ مىكند. به این ترتیب فكر نمىكنید كه یك جنگ مقدس شروع خواهد شد؟
جواب: همیشه در میان انسانها اختلاف نظرهایى وجود داشته و بعد از این هم وجود خواهد داشت. این اختلاف نظرها گاهى به این علت است كه تشخیص و
شناخت افراد نسبت به مسائل تفاوت دارد. اما بسیارى از اظهار نظرها ریشه در منافع فردى و گروهى كسانى دارد كه آن را ابراز مىكنند، و در حقیقت خودشان نیز آنها را باور ندارند. ما امروز در دنیا شاهدیم كه برخى از قدرتهاى بزرگ چیزهایى را ادعا مىكنند كه چه بسا خود نیز به آنها عمل نمىكنند. آنها گاهى در كشور خودشان اعضاى برخى گروهها را یكجا مىسوزانند بدون اینكه سر و صدایى ایجاد كنند، اما اگر حادثهاى در گوشهاى از دنیا اتفاق افتد كه مخالف منافعشان باشد آن را مطرح و به عنوان یك اقدام مخالف حقوق بشر محكوم مىكنند. ما فكر مىكنیم اگر انسانها سوء نیتى نداشته باشند، در مواردى كه اختلاف سلیقه وجود دارد مىتوانند رفتار مسالمتآمیزى داشته باشند و درگیر جنگ نشوند. ما نمونههایى را سراغ داریم كه افرادى با اختلاف مذاهب و اختلاف نظرهاى بسیار در كنار هم زندگى دوستانه، صمیمانه و حتى برادرانهاى دارند، اما گروههاى دیگرى را هم سراغ داریم كه به دلیل گرایشهاى نژاد پرستانه یا سلطهجویانه، همه مقررات بینالمللى را زیر پا مىگذارند و حاضر نیستند به هیچ تعهدى پایبند باشند. طبیعى است كه زندگى با چنین افرادى كار آسانى نیست و خواه ناخواه به درگیرى منتهى خواهد شد. بنابراین طالبانِ صلح و زندگى مسالمتآمیز باید آنها را نصیحت كنند و وادارشان سازند كه دست از این گرایشهاى متعصبانه بردارند.
سؤال: آیا خداى عدالت نیز وجود دارد كه بدى را كیفر و نیكى را پاداش دهد؟
جواب: وقتى گفتیم خدا داراى همه خوبیهاست، یكى از خوبیهاى وى نیز عدالت اوست. بنابراین مجازات كردن افراد ستمگر و متجاوز نیز زیبا و خوب است و همان خداى زیبایى است كه این صفت را نیز دارد. آیا شما یك فرد عادل را دوست نمىدارید؟!
سؤال: در صورتى كه هویتى كمال مطلق را در خود دارد چگونه مفهوم نیاز و احتیاج را درك خواهد كرد؟
جواب: شما به نكته بسیار لطیفى اشاره كردید. براى اشاره به پاسخ مىتوان گفت: شناخت حقایق از دو راه ممكن است: یكى اینكه نمونهاى از آن در خود شخص باشد؛ دیگر اینكه از ضدى به ضد دیگر پى ببریم. كسى كه خود زیبایى را دارد، از ضدش كه زشتى باشد نفرت دارد. كسى كه خود عادل است و عدالت را دوست دارد از ظلم و بىعدالتى نفرت دارد. براى اینكه زشتى ظلم را بفهمیم لازم نیست خودمان ظالم باشیم بلكه اگر عادل نیز باشیم مىفهمیم بىعدالتى زشت است.
سؤال: خداوند قادر مطلق است و هیچ محدودیتى براى او نیست و یكى از نامهاى او «حق» است. انسان آفریده اوست و محدودیتهایى دارد. با این وصف او مىتواند خدا را بشناسد، و این اندیشهاى بود كه شما در قالب عرفان توضیح دادید. بسیارى از دانشمندان، فیلسوفان، عارفان و شاعران به این دریافت رسیدهاند كه مىتوانند خود را به خدا متصل كنند. براى مثال برخى از عارفان «انا الحق» مىگویند و برخى از سرخپوستان اینجا هم مىگویند: «من او هستم و او من است». آیا این مفاهیم از دیدگاه اسلام صحیح است؟
جواب: شما به مسئله معروفى در عرفان اشاره كردید كه وحدت وجود نامیده مىشود. همان طور كه اشاره كردید در برخى كلمات عارفان، صوفیان و شاعران این تعبیرات به چشم مىخورد. این تعبیرات به هیچ قوم یا پیروان دین خاصى اختصاص ندارد. بوداییان و هندوان هم چنین تعبیراتى دارند. حتى در فلسفه یونانى و فلسفه رواقى چنین تعبیراتى وجود دارد. میان فیلسوفان عصر جدید نیز اسپینوزا تعبیر مشابهى دارد. درباره كسانى كه در زمانهاى بسیار دور مىزیستهاند
یا ما با فرهنگ آنان آشنا نیستیم نمىتوانیم قضاوت كنیم كه چه معنایى از آن الفاظ درك مىكردهاند، اما به طور كلى مىتوانیم بگوییم اگر كسى مقصودش از آن تعبیرات این باشد كه او واقعا خداست یا خدا در او حلول كرده، تعبیر غلطى است و مورد قبول اسلام نیست. اما اگر معنایى شبیه به این را اراده كند كه وجودش مانند نور ضعیفى در مقابل خورشید است كه در برابر آن قابل رؤیت نیست و چیزى به حساب نمىآید، ما این تعبیرات را اظهاراتى شاعرانه و ادیبانه تلقى مىكنیم و مىتوانیم معناى صحیحى برایشان در نظر بگیریم.
جمهورى آرژانتین با 2/780/092 كیلومتر مربع مساحت، هشتمین كشور جهان از نظر وسعت است و در جنوب قاره امریكا و غرب اقیانوس اطلس جنوبى واقع شده، و با كشورهاى شیلى در غرب، بولیوى و پاراگوئه در شمال، برزیل و اروگوئه در شمال شرقى، همسایه است.
آب و هواى آرژانتین از شرق به غرب آن متغیّر است به گونهاى كه میزان بارندگى از غرب به شرق سیر نزولى دارد. این كشور آب و هوایى معتدل و مرطوب دارد. جمعیت كشور آرژانتین بیش از 33 میلیون نفر است كه نزدیك به 16 میلیون نفر آن را مردان و 17 میلیون نفر آن را زنان تشكیل مىدهند، و بیش از سه میلیون نفر در پایتخت (بوینوس آیرس) زندگى مىكنند. زبان رسمى آرژانتین اسپانیولى است و 96% مردم به این زبان صحبت مىكنند، و به خط لاتین مىنویسند. اكثریت مردم آرژانتین (97%) از نوادگان مهاجران اسپانیایى و ایتالیایى و بقیه، اقلیتهایى از تیرههاى بومیان سرخ پوست، عرب، و دو رگه سرخ و سفیدند. آرژانتین كشورى مهاجرپذیر به حساب مىآید و نژادهاى مختلف در آن به سر مىبرند.
كشور وسیع آرژانتین در منطقه امریكاى لاتین قرار داشته، با آنكه با نقاط حساس و بحرانى جهان فاصله زیادى دارد، طول زیاد سواحل آن در كنار اقیانوس اطلس جنوبى و نزدیكى آن به منابع دستنخورده قطب جنوب، شامل سنگ آهن، زغالسنگ، نفت،
گاز، طلا، نقره و دیگر مواد معدنى، به همراه موقعیت جغرافیایى ویژه و امكان نظارت بر شاهراه آبى مذكور، اهمیت استراتژیك خاصى براى این كشور پدید آورده است.
نفوذ گسترده یهودیان و صهیونیسم در دستگاه حاكمه آرژانتین این كشور را پس از سرزمین اشغالى قدس به دومین و بزرگترین پایگاه صهیونیسم در جهان مبدل ساخته است.
بر اساس تصمیمات كنگره بین المللى یهود مبنى بر انتخاب آرژانتین به عنوان سرزمین موعود و لزوم مهاجرت یهودیان سراسر جهان به این كشور، جمعیت محدود سیصد هزار نفرى آنان در تمامى بخشهاى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى كشور نفوذ كردهاند.
95% مردم آرژانتین باسوادند، و به همین دلیل این كشور از نظر میزان باسوادان بیست و هشتمین كشور جهان است. مذهب رسمى مردم آرژانتین كاتولیك است و 93% مردم این كشور پیرو این مذهباند و فقط 2% آنان پروتستان مىباشند. بقیه جمعیت این كشور را 4/1% مسلمانان، 1% یهودیان و مابقى را طرفداران ادیان و مذاهب دیگر تشكیل مىدهند. فعالیت مذهبى براى كلیه ادیان و مذاهب در آرژانتین آزاد است و هیچگونه محدودیتى ندارد.
از جمعیت مسلمانان، بیش از دویست هزار تن در پایتخت زندگى مىكنند كه تمركز اصلى مسلمانان را تشكیل مىدهند، و بقیه مسلمانان آرژانتین به ترتیب در شهرهاى توكومان، كردبا، روزاریو و دیگر شهرها و روستاهاى آرژانتین پراكنده شدهاند. متأسفانه مسلمانان برخلاف یهودیان از اتحاد و همبستگى لازم برخوردار نیستند، و به ترتیب از پیروان مذاهب مختلف اهل سنت، شیعیان، علویها و دروزیها مىباشند.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، جمهورى اسلامى ایران بنا به رسالت خود در حمایت از مسلمانان جهان و ایجاد تسهیلات بیشتر براى انجام امور مذهبى و فرایض دینى، مسجدى به نام مسجدالتوحید در شهر بوینوس آیرس بنا كرد. این مسجد و دو
مسجد دیگر در مقیاسهاى كوچكتر كه در شهرهاى توكومان و كانیوئلاس قرار دارد از پایگاههاى مهم مسلمانان آرژانتین به شمار مىروند.
مؤسسات، مراكز و جمعیتهاى اسلامى متعددى به دست مسلمانان آرژانتین برپا شده است. انگیزه تشكیل این مراكز آن بوده كه در میان مسلمانان دوستى و همبستگى بیافرینند و مبانى دین مبین اسلام را به آنان بیاموزند تا هم مسلمانان را منسجمتر سازند و هم به صورت منظمترى به مشكلات مسلمانان رسیدگى شده، در حل و فصل آنان تلاش و اقدام گردد. در این مؤسسات به آموزش زبان عربى، حفظ قرآن كریم، و احیاى فرهنگ اسلامى در میان مسلمانان توجه مىشود. در اینجا به معرفى اجمالى بعضى از این مراكز مىپردازیم:
1. مسجدالتوحید، مركز فرهنگى ـ علمى و حوزه علمیه التوحید:
این مسجد و مدرسه علمیه در بوینوس آیرس پایتخت آرژانتین و در زمینى به مساحت 760 متر مربع قرار دارد.
2. جمعیت عربى ـ اسلامى فلورس:
این جمعیت متعلق به شیعیان است كه یكى از مراكز مهم اسلامى در بوینوس آیرس به شمار مىرود. این جامعه قابل اعتمادترین و پرارزشترین جامعه اسلامى در تمام آرژانتین است.
3. مدرسه عربى اسلامى:
این مدرسه وابسته به جمعیت عربى ـ اسلامى، و یگانه مدرسه مسلمانان است كه از نظر دولتْ قانونى شناخته شده است.
4. انجمن اسلامى بوینوس آیرس:
این انجمن كه زیر نفوذ سفارت عربستان است داراى یك مدرسه ابتدایى بوده، ریاست آن با شخصى به نام آقاى دانیال صالح است.
5. جمعیت حاج یوسف:
این جمعیت متعلق به مسلمانان شیعه اثنى عشرى است كه در شهر بوینوس آیرس قرار
دارد و براى خدماترسانى به جامعه مسلمانان در قالب برگزارى گردهماییها، جمعآورى كمكها، مراسم تغسیل و تعزیه اموات، مجالس دعا و غیره بنیانگذارى شده است.
6. انجمن و هیئت مدیره قبرستان اسلامى
7. گوشتفروشى اسلامى
8. جامعه اسلامى محله سن كریستوبال:
اكثر افراد این جامعه از اصناف سورى و لبنانىالاصل هستند. این مركز تحت نفوذ سفارت عربستان سعودى قرار دارد.
آخرین كشورِ میزبان استاد مصباح در این مسافرت، آرژانتین بود. ایشان روز پنجشنبه 20 شهریور 1376، وارد فرودگاه آرژانتین شده، از طرف كاردار و بعضى از مسئولان جمهورى اسلامى در بوینوس آیرس مورد استقبال قرار گرفتند. سپس در مسجد التوحید، جایى كه بسیارى از مسلمانان اعم از علویها، شیعیان و برادران اهل سنت در انتظارشان بودند حضور یافتند. پس از نماز جماعت به امامت آیتاللّه مصباح، جناب شیخ یوسف، یكى از شیوخ علویها، از طرف جامعه علویها، ورود استاد را خیر مقدم گفت. سپس آقاى شیخ محمد حمزه از طرف جامعه شیعیان و آقاى شیخ عبدالكریم، مدیر مسجد التوحید سخنانى در معرفى و تمجید از استاد بیان كردند. آنگاه استاد سخنانى در باب نقش اسلام در برقرارى صلح و آسایش و امنیت در جوامع ایراد كردند. در این سخنرانى فرو رفتن جوامع در ظلمت و غفلتزدگى، و روى آوردن به فساد و فحشا را نتیجه بىتوجهى مردم به اسلام و احكام آسمانىِ آن دانستند، و با تبیین رابطه خودآگاهى با خداآگاهى در انسان، نقش اطاعت از خدا و دستورات او را در انسانیتِ انسان و سعادت وى روشن ساختند.
ایشان همچنین با اشاره به برقرارى صلح و امنیت، به منزله یكى از اهداف اسلام،
ایجاد زمینه براى «خداشناسى و خداپرستى» را هدف والاتر و اصیلترِ تشكیل جامعه اسلامى خواندند.(1) پس از سخنرانىِ استاد نیز مراسم نورانىِ دعاى كمیل برگزار شد.
روز جمعه 21 شهریور، استاد مصباح در نماز جمعه اهل سنت بوینوس آیرس حاضر شدند و پیش از خطبههاى نماز براى نمازگزاران سخنرانى كردند كه با استقبال مردم روبهرو شد و تأثیر خوبى بر تحكیم اتحاد میان برادران شیعه و سنّى بر جاى گذاشت.
تا پیش از انقلاب اسلامى، در آرژانتین معمولاً اهل سنت مراكز اسلامى و حتى شیعیان را تحت نفوذ خود داشتند ولى امروزه به بركت انقلاب اسلامى، برادرى و اتحاد بسیار خوبى میان مسلمانان ایجاد شده است. علاوه بر آنكه شیعیان هم با امكانات پیشرفته و بسیار خوبى فعالیت مىكنند.
برنامه بعدى، حضور در كلیساى مركزى ارامنه بود. ارامنه در آرژانتین جمعیت زیادى داشته، علاقه خاصى به ایران دارند. در این جلسه كه اسقفها و كشیشها حضور داشتند، آیتاللّه مصباح سخنرانى كردند. پس از بیانات ایشان، یكى از روحانیان مسیحى كتابى خدمت استاد آورد كه ایشان امضا كنند و اظهار داشت:
من همیشه به جمهورى اسلامى علاقه داشتهام، ولى امشب كه سخنرانى شما را شنیدم علاقهام بیشتر شد و در رابطه با اسلام تحقیق خواهم كرد.
صبح روز شنبه، حضرت استاد ابتدا به مدت دو ساعت با رادیو قبله مصاحبه داشتند و سپس، مركز ایستگاه رادیو ایمان توسط حضرت آیتاللّه مصباح افتتاح شد. این ایستگاه رادیویى به همت جمهورى اسلامى تأسیس و راهاندازى شده است.
ایشان در همین روز، در مجلس باشكوهى كه در مركز بزرگ علویون تشكیل شده بود شركت كردند. در این جلسه شخصیتهاى سیاسى ـ فرهنگى بسیارى از جمله معاون شهردار بوینوس آیرس و نماینده كلیساهاى شهر و رئیس «فیا عرب» (اتحادیه عربهاى امریكاى جنوبى)، حضور داشتند.
1. این سخنرانى، به تفصیل در ضمیمه شماره 1 آمده است.
برنامه بعدى، سفر به شهرستان كانیوئلاس و دیدار از مسجد الامام این شهر بود. در این شهر به بركت جمهورى اسلامى یك كانال تلویزیونى ماهوارهاى ایجاد شده و در هفته دو ساعت برنامهاى به نام تمدن اسلام پخش مىكند كه در سرتاسر كشورهاى امریكاى جنوبى قابل دریافت است. مصاحبه با این كانال تلویزیونى، دیدار از نمایشگاه ملتها، بازدید از مدرسه فاطمة الزهرا علیهاالسلام، حضور در دانشگاه ملى آرژانتین در بوینوس آیرس و سخنرانى درباره حقوق از دیدگاه اسلام، از دیگر برنامههاى آیتاللّه مصباح در آرژانتین بود.
آخرین سخنرانى استاد در آرژانتین، در دانشگاه شهر روساریو در سالنى مملوّ از اساتید و دانشجویان فوق لیسانس و دكترا ایراد شد. موضوع سخن در این جلسه كه اكثر مخاطبان را خانمها تشكیل مىدادند، «خانواده از دیدگاه اسلام» بود. ابتدا خاستگاه تفاوت نقش زوجین مطرح شد، و سپس از فواید تشكیل خانواده سخن به میان آمد: تأمین نیازهاى فیزیولوژیكى زوجین، تأمین آرامش روحى، ارضاى عاطفه مهرورزى، و ارضاى علاقه به فرزند در خانواده. استاد همچنین درباره حكمتِ محدودیتهایى كه اسلام در روابط زن و مرد تشریع كرده است، توضیح دادند. پس از آن نیز از حكمت تفاوت حقوق و تكالیف زوجین و حیطه تساوىِ حقوق زن و مرد سخن گفتند.(1)
1. متن كامل این سخنرانى را مىتوانید در ضمیمه شماره 2 ملاحظه فرمائید.
1
(مسجد «التوحید» بوینوس آیرس: پنجشنبه 1376/06/20)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد للّه رب العالمین وصلى اللّه على محمد وآله الطاهرین
خداى متعال را شكر مىگویم كه در این شب مبارك توفیق عنایت فرمود تا در محفل نورانى شما، پیروان راستین پیغمبر اكرم و پیشوایان اهلبیت علیهم السلام، حضور پیدا كنم. براى من مایه خوشوقتى است كه بتوانم دقایقى از وقت شما را بگیرم و درباره مهمترین نكتههایى كه درباره اسلام آموختهام به شما تذكراتى بدهم. هرچند مطالب گفتنى بسیار است ولى من مىكوشم عناوینى از این مطالب را براى شما عرض كنم و خوشحال مىشوم اگر سخنانم را به صورت جملههاى كوتاهى به خاطر بسپارید.
اسلام و قرآن یك نعمت الهى است كه به وسیله پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آلهبر ما نازل شده است. قرآن در این باره مىفرماید، یكى از هدفهاى نزول قرآن این است كه راههاى آسایش و صلح را به شما نشان دهد: یَهْدِی بِهِ اللّه مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ.(1) پس یكى از اهداف اسلام این است كه سلامت و امنیت در جامعه برقرار شود و مردم با یكدیگر در صلح و صفا و صمیمیت زندگى كنند. همچنین اسلام راههایى را به انسان نشان مىدهد كه او را از هر خطرى اعم از مادى و معنوى
1. «خداوند هر كس را كه از خشنودى او پیروى كند، به وسیله آن [كتاب] به راههاى سلامت رهنمون مىشود» مائده5، 16.
حفظ كند و این درست برخلاف آن چیزى است كه دشمنان علیه اسلام تبلیغ مىكنند و مسلمانها را جنگطلب و تروریست معرفى مىكنند.
این آیه مبارك به نكته مهم دیگرى نیز اشاره مىكند و آن این است كه اگر مردم از اسلام استفاده نكنند در میان ظلمتها و تاریكیها غرق مىشوند. این مطلب در موارد زیادى از قرآن تأكید شده است كه اصولاً هدف همه انبیا این است كه انسانها را از تاریكیها و ظلمتها نجات دهند و به نور برسانند. مسلما منظور از این نور، نور خورشید یا نور چراغ و الكتریسیته نیست؛ بلكه نورى معنوى است كه در روح و جان انسانهاست. اگر در این لحظه برق این مسجد قطع و چراغها خاموش شود، و همه چراغها و منبعهاى روشنایى شهر از نور افشانى باز مانند، مردم چه وضعى خواهند داشت؟ مسلما وضع وحشتناكى پدید مىآید كه هم خطرهاى مادى به دنبال دارد و هم اضطراب روحى.
براى روح انسان هم نورى لازم است كه در پرتو آن بتواند به نیازها و خواستههایش نایل شود. متأسفانه مردم این زمان در ظلمتها چنان غوطهور گشتهاند كه خود را فراموش كردهاند؛ گویى نورى براى روح وجود ندارد. نشانه این ظلمتها این است كه مىخواهند خود را سرگرم و مشغول كرده، از حقیقت زندگى و آرمانهاى انسانى فرار كنند. پناه بردن به الكل و مواد مخدر و سایر چیزهایى كه انسان را از خودش غافل مىكند، براى این است كه از زندگى انسانى و هوشیارانه وحشت دارند و در ظلمت به سر مىبرند. انسانها اگر نور را در وجود خودشان مىیافتند و از آن لذت مىبردند، هرگز حاضر نمىشدند خود را به مستى و بیهوشى و غفلت بیندازند.
كسانى كه از این نور الهى بهرهمند شدهاند نهتنها هیچ گاه حاضر نمىشوند به چنین آلودگیهایى تن دهند، بلكه همواره سعى مىكنند حالت هوشیارى و تذكر خود را نسبت به خود و خداى خویش حفظ و تقویت كنند. بندگانى كه قدر نور الهى را
مىدانند، سعى مىكنند حتى هنگام خواب از یاد خدا و توجه به او غافل نباشند. آنها چنان به خدا نزدیك مىشوند كه در عالم خواب هم خدا یادش را در دلهاى آنها مىاندازد. چقدر فرق است بین انسانى كه حاضر نیست یك لحظه از یاد خدا غافل باشد و انسانى كه سعى مىكند همیشه در حال غفلت به سر برد. این نكته به حقیقت بسیار مهمى اشاره مىكند و آن این است كه هر چه انسان بیشتر به یاد خدا باشد، حقیقت خویش را بیشتر درك مىكند، و بالعكس هر چه توجهش به حقیقت خودش بیشتر باشد بیشتر هم به یاد خدا خواهد افتاد. با یك تعبیر قوى فلسفى مىتوانیم بگوییم كه خداآگاهى و خودآگاهى با هم توأماند و آگاهى به خود، آگاهى به خداست. اگر خدا را فراموش كنیم در حقیقت انسانیت خود را فراموش كردهایم. قرآن در اینباره مىفرماید: وَلا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللّه فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ.(1) كسانى كه خدا را فراموش مىكنند در واقع به یك نوع نسیان درباره خود مبتلا مىشوند.
یكى از اهداف بلند قرآن این است كه انسان را به نور خودآگاهى و خداآگاهى برساند. براى رسیدن به این مقام عالى انسانى راهها و دستورالعملهایى لازم است كه انبیا آنها را براى بشر بیان كردهاند. این دستورها شامل همه امور زندگى از مسائل فردى و خانوادگى و اجتماعى و بینالمللى مىشود. عمل كردن به دستورهاى خدا در همه امور زندگى، پیمودن راهى است كه انسان را به خدا نزدیك مىكند. اگر انسان در هر بخشى از این امور به دستورهاى خدا عمل نكند در واقع بخشى از انسانیت خود را از دست داده است. انسان كامل انسانى است كه در همه این امور خدا را بجوید و او را اطاعت كند و رضایت او را طالب باشد: در زندگى فردى چشم و گوش و دست و پایش را در راه رضاى خدا به كار گیرد؛ در زندگى خانوادگى رفتارش مورد رضاى خدا باشد و از چارچوب مقررات خانوادگى
1. «و چون كسانى نباشید كه خدا را فراموش كردند و او [نیز] آنان را دچار خود فراموشى كرد و...» حشر59، 19.
خارج نشود و از رفتارهاى ناشایست و رفتارهاى جنسى ناصحیح دورى كند. امروزه انحراف از این مسیر، بیشتر كشورهاى غربى را در جهنمى از وحشت و اضطراب فرو برده است، اما خانوادههایى كه طبق دستورهاى اسلام عمل مىكنند همواره در آسایش، صفا، صمیمیت، عشق و محبت وافرى به سر مىبرند. لذتى كه مؤمنان از زندگى خانوادگى خود مىبرند براى دیگران به هیچ وجه قابل درك و تصور نیست. همچنین در زندگى اقتصادى و اجتماعى، عمل كردن به دستورهاى خدا موجب آسایش خاطر و صلح و صفا و عدالت مىشود.
امروز در سرتاسر جهان شاهد بىعدالتیها، ظلمها و تعدیهاى فراوانى هستیم. چارهاندیشیهایى كه خیراندیشان براى رفع این ظلمها مىكنند به هیچ نتیجه مثبتى نرسیده است. سازمانهاى عریض و طویلى كه براى برقرارى صلح و عدالت به وجود آمده، خود به ابزارهایى در دست ظالمان و ستمگران بزرگ تبدیل شدهاند. امروز در فلسطین اشغالى، اقلیت نژادپرستى كه به هیچ یك از مقررات انسانى و بینالمللى پایبند نیستند سرنوشت بسیارى از مردم را به دست گرفتهاند، و استعمار و استكبار جهانى هم آنها را تأیید مىكند. این اقلیت ستمگر همواره مورد تأیید دولتهاى بزرگاند، اما مردمى كه زیر چكمههاى ظلم اینان دست و پا مىزنند، اگر از خود دفاع كنند، تروریست نامیده مىشوند. در حقیقت، اگر در جهان گروه تروریستى وجود دارد همین گروه نژادپرست است، اما همواره دیگران را متهم به تروریسم مىكنند. متأسفانه دولتهاى اسلامى هم بر اثر دور ماندن از تعالیم اسلام و عمل نكردن به دستورهاى شرع دنبالهرو این مسیر شدهاند.
این هم یك حقیقت والاست كه اگر ما از دستورهاى اسلام منحرف گردیم مبتلا به ظلمها و ظلمتها مىشویم و هنگامى از همه این ظلمتها و تاریكیها نجات پیدا مىكنیم كه دستورهاى اسلام را هم در زندگى فردى و هم در زندگى اجتماعى دقیقا رعایت كنیم. بسیارى از كسانى كه اهداف اسلام را وصف كردهاند بالاترین هدف
اسلام را برقرارى صلح و عدالت دانستهاند.این مطلب گرچه تا حدى درست است و در قرآن هم به این مطلب اشاره شده است، اما امام خمینى قدس سره به مطلبى بالاتر از این اشاره كرده و فرمودهاند: تشكیل جامعه اسلامى هم مقدمهاى است براى خداشناسى و خداپرستى.
در قرآن اشاره شده كه در آخرالزمان، امام دوازدهم علیه السلام ظهور خواهند كرد و با مسلمانانى كه پیرو ایشان هستند حكومت جهانى را تشكیل خواهند داد. آیه شریفه مىفرماید: وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ.(1) این آیه در عین حال كه وعده تحقق یك حكومت اسلامى فراگیر را مىدهد، به هدف این حكومت هم اشاره مىكند.
به لطف خدا، در این عصر، یكى از پیروان راستین پیامبر اكرم صلی الله علیه و آلهو ائمه اطهار علیهم السلام، و فرزندى از تبار آن بزرگواران پرچم اسلام را در جهان برافراشت و خورشیدى را در آسمان این جهان هویدا كرد كه نورش سراسر عالم را فرا گرفته است. ما خدا را شكر مىكنیم كه در زمانى زندگى مىكنیم كه این امام بزرگوار را درك كردیم و از تعالیم و دستورهاى او استفاده بردیم. اما ایشان با همه عظمتى كه داشت خودش را شاگرد كوچكى از مكتب ائمه معصوم شیعه و امام زمان(عج) مىدانست، و هرگاه از آن بزرگوار یاد مىكرد مىفرمود: رُوحی لِتُرابِ مَقْدَمِهِ الْفِداء.
ما معتقدیم در همین زمان، در هر گوشه دنیا و در هر حالى كه باشیم مىتوانیم با آن حضرت ارتباط برقرار كنیم. شما امشب در همین جا كه نشستهاید مىتوانید با توجه به آن حضرت قلب مقدسش را به خودتان متوجه كنید و از انوار الهیش بهرهمند شوید. او در حقیقت چونان خورشید است و دلهاى شما چون آینه. اگر این آینه را به طرف خورشید بگیرید، نور او به دلهاى شما خواهد تابید. در یك تشبیه
1. «و خواستیم بر كسانى كه در آن سرزمین فرودست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم و ایشان را وارث زمین كنیم» قصص(28)، 5.
دیگر مىتوان گفت، عنایات او مانند آبشار عظیمى است كه ریزش مىكند و ما با گرفتن ظرفهاى دل خود در مقابل آن آبشار، مىتوانیم از زلال بركات او استفاده كنیم. از طرف او هیچ بخلى نیست كه به ما هم عنایتى بنماید، ولى ما باید لیاقت دریافت عنایت او را پیدا كنیم.
امیدواریم دلهاى خود را از آلودگیها پاك و با دعا قلب خویش را متوجه قلب مقدس او كنید و شاهد باشید كه از طرف او چه عنایتى به طرف شما خواهد شد و چه نورانیتى براى شما پدید خواهد آمد. خدا را شكر مىكنیم كه نعمت معرفت این وجود مقدس را به ما مرحمت كرده و محبت و عشق او را در دلهاى ما قرار داده است. از خدا مىخواهیم كه این نور محبت و ولایت را روز به روز بیشتر و توفیق استفاده از این خورشید عظیم را بیشتر به ما مرحمت كند، و نور ولایت را تا آخرین لحظه حیات براى ما حفظ كرده، نسل ما را تا روز قیامت از پیروان و دوستداران این خاندان قرار دهد.
والسلام علیكم ورحمة اللّه وبركاته
2
(دانشگاه روساریو)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد للّه رب العالمین وصلّى اللّه على محمد وآله الطاهرین
خدا را شكر مىكنم كه توفیق عنایت كرد در این دانشگاه بزرگ و در این جلسه باشكوه شركت یابم و از مسئولان محترمى كه این جلسه را تشكیل دادهاند صمیمانه تشكر مىكنم.
موضوع بحث من «خانواده از دیدگاه اسلام» است. تبادل نظر اندیشمندان در مسائل مختلف اجتماعى مىتواند ایدههاى جدیدى را به افراد بدهد و در نتیجه آنها این امكان را پیدا مىكنند كه براى زندگى خود راههاى بهترى انتخاب كنند. من امیدوارم در این لحظاتى كه در اینجا هستم بتوانم دیدگاه اسلام را به روشنى بیان كنم تا شما بهتر بتوانید آن را با دیگر نظریات مقایسه و درباره آنها قضاوت كنید.
آیهاى از قرآن داریم به حكمت تشكیل خانواده و فواید آن اشاره دارد و مىفرماید:
وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَیْها وَجَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِكَ لآَیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ.(1)
1. «و از نشانههاى او اینكه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا در كنار آنها آرام گیرید، و میان شما دوستى و رحمت نهاد. آرى در این [نعمت] براى مردمى كه مىاندیشند قطعا نشانههایى است» روم30، 22.
در توضیح و تفسیر این آیه شریفه مطالبى را به طور خلاصه عرض مىكنم. از نظر اسلام هسته مركزى جامعه، خانواده است. خانواده ابتدا از یك مرد و یك زن تشكیل مىشود. این دو از نظر انسانیت با هم مساوىاند و از طریق ازدواج یك نوع ارتباط خاصى بین یك مرد و یك زن برقرار مىشود كه وظایفى را بر عهده هر یك مىگذارد و همچنین حقوقى را براى هر كدام از آنها ایجاب مىكند.
این دو عنصر اصلى تشكیل دهنده خانواده از لحاظ اینكه هر دو انساناند و وظایف و اهداف انسانى و اخلاقى مشتركى دارند، تفاوتى ندارند، و اگر در بعضى از نظریات و مكاتب فكرى یا سنتهاى فرهنگى، زن، انسانِ درجه دوم حساب مىشود، در اسلام به هیچ وجه چنین چیزى وجود ندارد. البته مرد و زن از نظر فیزیولوژیك و نیز از جهت روانى با هم تفاوتهایى دارند و این اختلافات بر نقشى كه در خانواده دارند اثر مىگذارد. تأثیرى كه به طور طبیعى هر كدام از اعضا در خانواده مىبخشند لوازمى دارد و امور و وظایف خاصى را مىطلبد. از این جهت، در اسلام براى هر یك از آنها حقوق و وظایف ویژهاى در نظر گرفته شده است.
تشكیل خانواده چند اثر مهم را دارد. اولین اثر آن مربوط به نیازهاى فیزیولوژیك انسان است. بلوغ مرد و زن نیازهاى خاص جنسى را به همراه دارد و هر یك را به دیگرى متمایل مىكند. تأمین این نیاز از نظر اسلام به هیچ وجه مذموم نیست، بلكه عملى پسندیده و حتى مقدس به شمار مىرود، ولى نظر اسلام این است كه همه نیازهاى انسان باید در حد اعتدال ارضا شوند تا ضررى به ابعاد وجودى دیگر او نزند. بنابراین بلوغ جنسى باید به طور طبیعى انجام گیرد و از عواملى كه باعث بلوغ زودرس مىشود جلوگیرى شود. در كنار بلوغ جنسى باید سایر نیازمندیهاى انسان نیز در نظر گرفته شود و به گونهاى نباشد كه فقط این مسئله تمام ذهن فرد را اشغال كند.
بنابراین تأمین این نیاز طبیعى اولین اثرى است كه در تشكیل خانواده به آن
توجه مىشود. ولى اگر زندگى مشترك مرد و زن تنها براى رفع این نیاز بود، هیچ احتیاجى به تشكیل خانواده نبود. این تصورى است كه امروز به خصوص در مغرب زمین رواج پیدا كرده و گرایش فرهنگ غربى به این سوى جهت یافته است كه نیازى به تشكیل خانواده نیست و نیازهاى جنسى را بدون تشكیل خانواده هم مىتوان تأمین كرد. به راستى اگر فایده ازدواج زن و مرد تنها رفع همین نیاز جنسى باشد شاید حرف نامعقولى هم نباشد! ولى از دیدگاه اسلام این اولین و كمترین فایدهاى است كه در تشكیل خانواده به آن توجه مىشود. دومین اثر ازدواج، پیدایش آرامش روحى خاصى است كه اثر روانى ازدواج تلقى مىشود و آیه شریفهاى كه تلاوت شد به این فایده اشاره كرده است: «ما براى شما همسرانى قرار دادیم تا در كنار آنها آرامش پیدا كنید». كسانى كه هنوز ازدواج نكردهاند نمىتوانند این فایده را لمس كنند؛ ان شاء اللّه وقتى به زودى ازدواج كردند این اثر را درك خواهند كرد.
اثر سومى كه بر ازدواج مترتب مىشود ارضاى عاطفه خاصى است كه جز در زندگى خانوادگى به صورت كامل ارضا نمىشود. انسان به خصوص در سن بلوغ، احساس مىكند نیاز دارد كه كسى را دوست داشته باشد و متقابلاً آن شخص هم او را دوست بدارد. از این جهت دنبال اشخاص مختلفى مىرود و هر روز به كسى دل مىبندد و بعد از شكست خوردن در یك مورد، سراغ دیگرى مىرود. كم نیستند جوانانى كه بهترین ایام عمرشان را در این موضوعات به هدر مىدهند و با فراز و نشیبها و نوساناتى كه در زندگى جوانى پیدا مىكنند در نهایت با اعصابى فرسوده و گاهى مأیوس از زندگى به پیرى مىرسند.
اما اگر ازدواج حساب شده و سنجیدهاى داشته باشند محبوب خود را پیدا مىكنند و مىدانند كه باید به چه كسى عشق بورزند و متقابلاً او هم به ایشان علاقهمند خواهد شد و در یك زندگى كاملاً باصفا و صمیمانه به زندگى ادامه
خواهند داد. خانوادههایى كه به این ترتیب و با رعایت اصول اخلاقى تشكیل مىشوند از صفا و لذت زندگى بهرهمند مىشوند؛ لذتى كه دیگران از آن خبر ندارند. به هر حال این هم یك نیاز فطرى انسان است كه نیاز به دوست داشتن و محبوب دیگران شدن است كه در زندگى خانوادگى به بهترین وجه تأمین مىشود. در همین آیه شریفه به این نكته هم اشاره شده است؛ آنجا كه مىفرماید: وَجَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً.
چهارمین اثرى كه بر ازدواج مترتب است ارضاى علاقه انسان به فرزند داشتن است. معمولاً انسانها به گونهاى فطرى به داشتن فرزند اشتیاق دارند و این آرزو در پدر و مادر، و شاید به خصوص در مادر، به صورت شدیدترى وجود دارد. پیدایش فرزند، خانواده را وارد مرحله جدیدى مىكند و مسئولیت آینده جامعه را به عهده خانواده مىگذارد. هر قدر خانواده بتواند فرزند شایستهترى پرورش دهد، آینده جامعه بیشتر تضمین مىشود، و هر اندازه در این راه كوتاهى شود، جامعه به خطر مىافتد.
سه فایده اول، یعنى ارضاى غریزه جنسى، دستیابى به آرامش روحى، و ارضاى عاطفى، تقریبا بین زن و مرد به طور مشترك و یكسان وجود دارد، اما نقش زن و مرد در این ثمره چهارم با هم متفاوت است، و از همین جاست كه تفاوت بین حقوق و وظایف زن و مرد پدید مىآید. نقشى كه یك زن از نظر طبیعى و فیزیولوژیك در امر پیدایش و پرورش فرزندان به عهده دارد به هیچ وجه قابل انتقال به مرد نیست؛ همان گونه كه بعد از تولد فرزند، شیر دادن و تغذیه فرزند از عهده زن ساخته است كه مىتواند بهترین، سالمترین، طبیعىترین و سازگارترین غذاها را با كمترین مؤونه در اختیار طفل بگذارد، و این هم قابل انتقال به مرد نیست. به علاوه، مسئله مهمتر این است كه طفل به طور طبیعى نیاز به نوازش مادر دارد و این كار هم از هیچ كس دیگرى ساخته نیست و هیچ چیزى نمىتواند
جاى آن را بگیرد. حتى از نظر علمى ثابت شده است كیفیت شیر دادن مادر به كودك و اینكه مادر هنگام شیر دادن نوزادش را روى سینهاش قرار دهد، در آرامش اعصاب طفل و سلامت ساختار عصبى و روانىاش مؤثر است.
بنابراین زن در خانواده نقش بىبدیلى درباره فرزند دارد: مدتى طولانى او را در شكم خود نگه مىدارد؛ نقش تغذیه او را در دو سال اول كه به او شیر مىدهد؛ و نیز ارضاى نیاز عاطفى فرزند را به عهده دارد تا روح و روان سالمى به او ببخشد.
هر اندازه مادر بتواند هم از نظر جسمانى فرزندش را سالم به دنیا بیاورد و رشد دهد، و هم از نظر روانى آرامش خودش را حفظ كند تا در سایه آرامش او، آرامش فرزندش هم تأمین شود، جامعه اعضاى سالمترى خواهد داشت. از نظر علمى ثابت شده است كه وضع روحى مادر، هنگام باردارى و شیر دادن، در سلامت روحى طفل بسیار مؤثر است. اینها تفاوتهایى است كه بین نقش مادر و پدر در قبال فرزند وجود دارد و از نظر علمى كاملاً ثابت شده است.
این اختلاف در نقش پدر و مادر در به ثمر رساندن خانواده و تولد و تربیت فرزند حتما باید در حقوق و تكالیف آنها اثر بگذارد. اگر در این شرایط بین مادر و پدر فرقى گذاشته نشود و از نظر حقوق خانواده مساوى باشند به زن خیلى ظلم شده است؛ زیرا از یك طرف مادر باید از نظر اقتصادى آرامش داشته باشد تا بتواند زندگى خودش را به راحتى بگذراند و كودك را سالم به دنیا بیاورد، و از طرف دیگر باید در محیط خانواده از نظر روحى در آرامش و اطمینان به سر برد و دچار اضطراب نشود.
با توجه به این واقعیتهاست كه اسلام اولاً تأمین زندگى اقتصادى زن را به عهده شوهر گذاشته است تا نگرانى و خستگى روحى نداشته باشد. حتى مادر مىتواند در ازاى شیرى كه به فرزندش مىدهد از شوهرش پول دریافت كند. البته در خانوادهاى كه زن و شوهر بر اساس اصول اسلامى تربیت شدهاند و اخلاق اسلامى
حاكم است هیچ وقت چنین شرایطى پیش نمىآید، ولى اگر مادرى بخواهد حقش را بگیرد، مىتواند. بنابراین براى تأمین آسایش خانواده باید حقوقى را به نفع زن در محیط خانواده در نظر گرفت. وقتى چنین بارى به دوش مرد گذاشته مىشود، باید واقعبینانه امكان انجام این كار را به مرد داد، یعنى سرمایه بیشترى در اختیار مرد قرار بگیرد تا بتواند با فعالیت اقتصادى بیشتر هزینه خانواده را تأمین كند. به همین جهت اسلام ارث مرد را دو برابر زن قرار داده است تا با سرمایه بیشترى كه در اختیار دارد بتواند فعالیت اقتصادى بیشترى داشته باشد. كسانى كه از دور به قانون ارث در اسلام نگاه مىكنند فكر مىكنند اسلام به زن ظلم كرده است، ولى با توجه به توضیحى كه دادیم متوجه مىشوند كه نهتنها ظلمى نكرده، بلكه تعادل مطلوبى برقرار كرده است.
نكته دیگرى كه در زندگى خانوادگى باید رعایت شود این است كه ارتباط فرزند با پدر و مادر باید ارتباطى كاملاً سالم و شناخته شده باشد. اگر شرایط اجتماعى و حقوقى جامعه به گونهاى باشد كه بچههایى به وجود آیند كه پدر و مادرشان معلوم نباشند چنین كودكانى نهتنها از سلامت جسمى و روانى خوبى برخوردار نخواهند بود، بلكه عامل بزرگى براى انواع ناهنجاریها، بزهكاریها و جنایات خواهند بود. امروز در بسیارى از كشورها جنایتكاران و بزهكارانى هستند كه از همین بچهها به وجود آمدهاند و مشكلات زیادى براى جامعه پدید آوردهاند. مسئولان كشورها براى اینگونه مشكلات چارهجوییهایى كردهاند و مراكزى براى جمعآورى و تربیت آنان پیش بینى كردهاند، اما همان طور كه مىدانید این چارهاندیشیها به جایى نرسیده و روز به روز بر مشكلات افزوده مىشود.این گونه مشكلات اجتماعى در جوامع اسلامى و در جوامعى كه قوانین اخلاقى خانواده را رعایت مىكنند به ندرت دیده مىشود.
اسلام براى جلوگیرى از این گونه مشكلات اجتماعى قوانینى وضع كرده است تا
روابط جنسى محدود به محیط خانواده و بین دو همسر قانونى باشد و در این راه از هیچ سعى و كوششى فروگذار نكرده است. این قوانین اسلامى موجب مىشود اعتماد همسران در محیط خانواده نسبت به یكدیگر بیشتر شود، اما در جوامعى كه این مقررات رعایت نمىشود و ارتباط جنسى آزاد است غالبا همسران دچار اضطراب روحى هستند و این اضطراب در دوران باردارى و شیردهى و حضانت بر كودكان هم اثر مىگذارد.
به علاوه، در این جوامع و در این گونه خانوادهها معمولاً عشق جدى و بادوامى پیدا نمىشود و همیشه احساس خلأ عاطفى وجود خواهد داشت. به راستى، مردى كه دلش را به دیگرى سپرده چگونه مىتواند محبت خودش را در همسرش متمركز سازد؟ اسلام آنقدر به این مسئله اهمیت داده كه حتى ارتباط بدنى در حدّ دست دادن بین مرد با غیر همسر خودش از جنس مخالف را ممنوع كرده است.
شاید كسانى كه از دور به زندگى مسلمانان نگاه مىكنند فكر كنند دست ندادن مرد با زن نوعى بىاحترامى به زن است، ولى رعایت این مسئله در فرهنگ اسلام ابدا چنین مفهومى ندارد بلكه این نشانه وجود حجاب و پردهاى است كه از ارتباط مردان با زنهاى دیگر غیر از همسرانشان مانع مىشود. در واقع تماس بدنى مرد با زن كلید ارتباطات بعدى است كه به ناامنى روانى و آثار سوء دیگرى منجر مىشود. این تمهیدات و چاره اندیشیها همه براى این است كه محیط خانواده محیطى امن و كاملاً باصفا و صمیمى باشد.
پس این اختلافاتى كه میان حقوق و تكالیف مرد و زن در خانواده قرار داده شده و بعضى به نفع زن و بعضى به نفع مرد است همه براى این است كه خانواده سالم باشد و در نهایت جامعه سالمى از آنها به وجود آید. اما در سایر امورى كه به این اختلافات ارتباطى ندارد، مرد و زن از حقوق مساوى و مشتركى برخوردار
هستند. زن مىتواند فعالیت اقتصادى مستقلى داشته باشد و درآمدش را به خود اختصاص دهد. زن مىتواند در خارج از محیط خانواده هم به كارهاى اقتصادى و ادارى بپردازد و درآمدش هم از آنِ خودش خواهد بود. در جمهورى اسلامى ایران براى رعایت مسئولیتهاى خانوادگى زنان قوانینى به نفع بانوان وضع شده است تا بتوانند در ادارات به طور نیمهوقت كار كنند و با سابقه كار كمترى بازنشسته شوند. زنان علاوه بر اینكه هزینه زندگىشان به وسیله همسر تأمین مىشود، مىتوانند كار مستقل اقتصادى داشته باشند و همه درآمد آن هم مال خودشان باشد. زن از نظر اسلام مىتواند پا به پاى مرد در فعالیتهاى علمى و تحقیقاتى شركت كند. هم اكنون در دانشگاههاى ما نسبت دختران بیش از پسران است؛ دانشجویان دختر ما در المپیادهاى جهانى شركت مىكنند و گاهى از پسران هم جلو مىافتند.
در فعالیتهاى سیاسى، اعم از انتخاب كردن و انتخاب شدن، زنان مثل مردها مىتوانند شركت كنند، و در یك جمله، تفاوتهایى كه در اسلام بین حقوق و تكالیف مرد و زن وجود دارد، محور اصلى آنها را مسائل خانواده تشكیل مىدهد، و همه به نفع سلامت خانواده و در نهایت سلامت جامعه است. بنابراین ما حق داریم ادعا كنیم در هیچ نظامى به اندازه اسلام نسبت به خانواده، اهمیت داده نشده است.
والسلام علیكم ورحمة اللّه وبركاته
بعد از سفر، حجتالاسلام و المسلمین ربانى با گروهى از طلاب اسپانیولىزبان حضور استاد مصباح آمدند. پس از آنكه آقاى ربانى حضّار را معرفى كردند، استاد فرمودند:
طى سالیان گذشته، جناب آقاى ربانى بارها از منطقه امریكاى لاتین، زمینه گسترده آن براى كار و فعالیت، و نیاز فراوان به افراد فعال بسیار گفته بودند و ما چندان جدى نمىگرفتیم. در این سفر بیش از آنچه شنیده بودیم صفاى مردم و عطششان را براى شناخت حقیقت اسلام دیدیم و زمینه كار و فعالیت واقعا بسیار چشمگیر بود. ما اگر در آن منطقه صد نفر عالِم داشته باشیم باز هم كم است، و جالب این است كه ما تا به حال هر جا نماز جماعت خوانده بودیم مأموم مسیحى نداشتیم، اما مدیر گروه علوم انسانى دانشگاه شیلى با اینكه مسیحى است با ما نماز خواند!
سپس جلسه با بیان دغدغهها و سؤالات طلاّب ادامه یافت.
سؤال: آیا اسلام مىتواند جوابگوى نیازهاى مسلمانان در كشورهاى غیر اسلامى و به خصوص در كشورهاى غربى باشد، و آیا مسلمانان در آنجا مىتوانند به احكام شرعى عمل كنند در حالى كه در چنان شرایطى عمل صد در صد به احكام اسلام براى طلبهها هم دشوار است! آیا این منافات ندارد با این مطلب كه مىگویند اسلام شریعت سمحه و سهله است؟
پاسخ: مشكل بودن عمل به دستورها، گاه به سبب این است كه خود احكام سخت و تنگنظرانه است، ولى گاهى به علت فراهم نبودن شرایط محیط است.
براى توضیح این مطلب باید گفت دستورات اسلام مجموعه احكامى است با زمینههاى اعتقادى و فرهنگ خاص. اگر در جامعه شرایط اعتقادى و فرهنگى لازم فراهم باشد اجراى احكام سهله و سمحه خواهد بود و مشكلى ندارد اما هر حكمى كه در شرایط خاصى موجب عسر و حرج باشد، قاعده كلى یُرِیدُ اللّه بِكُمُ الْیُسْرَ وَلا یُرِیدُ بِكُمُ الْعُسْرَ،(1) آن حكم را برمىدارد. گاه مىخواهیم احكام اسلامى را در محیطى اجرا كنیم كه آمادگى ندارد؛ محیطى كه در آن، عقاید اسلامى پذیرفته نشده و فرهنگ اسلامى وجود ندارد. اگر چند مسلمان بخواهند احكام اسلام را در آنجا دقیقا پیاده كنند، طبعا مشكل خواهد بود. در محیطى كه از مأكولات و مشروبات گرفته تا روابط اجتماعى، مسائل آموزشى، ورزشى و فرهنگى همه چیز تابع فرهنگ مادى یا فرهنگ بىبند و بارى و فساد اخلاقى است، در چنین محیطى اگر چند مسلمان بخواهند دستورهاى اسلام را طورى عمل كنند كه در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله یا ائمه علیهم السلام در محیط اسلامى كاملى اجرا مىشده، طبعا كار سختى است و نباید توقع داشت در آنجا هم بتوان به راحتى، همه احكام را اجرا كرد. ولى این بدان معنا نیست كه آنها نمىتوانند به دستورهاى دینى عمل كنند؛ زیرا هنگامى كه اجراى احكام اولیه موجب عسر و حرج (یعنى موجب مشقت زیاد) باشد آن حكم از عهده آن شخص برداشته مىشود؛ یعنى یك حكم بدلى، یك حكم اضطرارى، جانشین آن مىگردد كه آن هم حكم اسلامى است، منتها حكم اضطرارى و درجه دوم. پس براى او هم عمل كردن به اسلام حرج نخواهد بود.
بنابراین اگر اسلام را به صورت یك مجموعه در نظر بگیریم كه از عقاید شروع مىشود تا به احكام فردى و اجتماعى برسد، یك مجموعه هماهنگ است و سهله و سمحه؛ اما اگر بخشى از احكام اسلام را بخواهیم در محیطى اجرا كنیم كه آمادگى ندارد، طبعا با مشكلاتى مواجه خواهد شد، ولى آن مشكلات به حسب نظر اولى
1. بقره2، 185.
است و با توجه به اینكه قاعدهاى در اسلام داریم كه هر حكمى موجب عسر و حرج شود برداشته مىشود، در چنین حالتى نیز در عمل به دستورهاى اسلام حرجى نخواهد بود.
سؤال: شنیدهایم در سفر شما به كشورهاى اسپانیولى زبان، روحانیان مسیحى از شما به گرمى استقبال كردهاند. به نظر شما علت استقبال گرم و صمیمى ایشان و مخصوصا پیشنهاد آنها درباره همكارى بین اسلام و مسیحیت براى مقابله با مشكلات اخلاقى، سكولاریسم و استكبار جهانى چه بود؟ اگر این همكارى امكان داشته باشد تصور مىكنید چطور باید صورت پذیرد؟
جواب: برخوردهایى كه با مسیحیان و به خصوص رجال كلیسا داشتیم بسیار دوستانه، و به خصوص در بعضى موارد فوق حدّ انتظار بود، یعنى اظهار صمیمیت و محبت آنان بیش از اندازهاى بود كه تصور مىكردیم. تحلیلى كه من از این موضوع دارم (همانگونه كه بعضى از آنها تصریح مىكردند) آن است كه حركت امام خمینى رحمۀ الله تنها موجب رواج اسلام و تشیع نشد، بلكه موجب رواج دین در دنیا شد. قبل از انقلاب اسلامى در ایران، دین به طور كلى در جهان در حال ركود و افول بود تا جایى كه رجال كلیسا و پیشوایان سایر مذاهب به خود جرأت نمىدادند به طور جدى دین را ترویج كنند؛ حداكثر كارشان این بود كه به صورتى اصل مسیحیت را در بین مردم حفظ كنند، و همان طور كه مىدانیم در یك قرن اخیر، كلیسا به تدریج عقبنشینى كرده و هر گاه مردم چیزى را نمىپذیرفتند آنها ناچار عقبنشینى مىكردند. سیاست كلى آنها این بود كه مردم را به شكلى مسیحى نگه دارند؛ هرچند به بهاى دست برداشتن از برخى عقاید و دستورات كلیسا باشد. سال گذشته در ایام عید پاك، پاپ در سخنرانى خود گفت این روز را باید مسیحیان روزه بگیرند (ایام عید پاك ایام روزه مسیحیان است) ولى من از شما
مىخواهم یك روز از تلویزیون روزه بگیرید، یعنى فقط یك روز به تلویزیون نگاه نكنید! این نشانه آن است كه انتظار مسیحیت از پیروانش چقدر است. تازه همین دستور پاپ را شاید یك درصد از مسیحیان هم عمل نكردند.
وقتى مسیحیان مىبینند دین در یك كشور با كمال قدرت حكومت مىكند و تمام مردم یا اكثریت آنان علاقهمند به جمهورى اسلامى هستند، و این كشور اسلامى در صحنه بینالمللى توانسته جاى خود را باز كند، و در دنیا پذیرفته شده است، احساس مىكنند دین مىتواند در متن جامعه حضور داشته باشد و به این نتیجه مىرسند كه حتما در روش خودشان نقصى هست. لذا در صدد برمىآیند بفهمند كه این دینداران مسلمان چگونه توانستهاند دین را در دنیا مطرح سازند و پیروان جدى پیدا كنند. خود ارباب كلیسا به این مطلب تصریح مىكردند. براى نمونه، در كنفرانس گوادَلوپِه، یكى از اسقفها تصریح كرد: «در غرب ایمان واقعى وجود ندارد و این شما هستید كه هم ایمان واقعى دارید و هم توانستید دین را با دنیادارى و كشوردارى جمع كنید، و اگر مسیحیت بخواهد باقى بماند باید از شما پیروى كند».
پس یك علت اینكه آنها میل داشتند با ما ارتباط داشته باشند و اظهار محبت و صمیمیت مىكردند این بود كه مىخواستند ببینند مسلمانان در ایران چگونه كار كردهاند، چه سیاستى را به كار بردهاند و خط مشى آنها چه بوده كه توانستهاند دین را زنده كنند.
نكته دیگر آن است كه ما در برخوردهایمان روى مشتركات تكیه مىكردیم. ما مسائل اسلام را از آن جهت كه ویژگیهاى خاصى در مقابل مسیحیت دارد مطرح نكردیم و به رخ آنان نكشیدیم. البته در میان بحثها گاهى اشاره مىشد كه اسلام صلاحیت بیشترى براى اداره جامعه و بقا دارد ولى این اشارهها خیلى رقیق و لطیف بود و بحثهاى عمده ما بر مشتركات، خطراتى كه اسلام و مسیحیت را تهدید مىكند، و چگونگى همكارى براى مقابله با این خطرات متمركز بود. آهنگ صحبت ما
دعوت به همكارى بود نه دعوت به مناظره و رویارویى. ما مىگفتیم هدف مشتركى داریم زیرا مادیگرى، بىایمانى و الحاد خطرهایى است كه هم اسلام را تهدید مىكنند و هم مسیحیت را؛ همان گونه كه فساد اخلاقى، بىبندوبارى و فساد جنسى از جمله چیزهایى است كه بشر را تهدید مىكند و ما باید با استفاده از دستورهاى انبیا و تعالیم الهى جلو این خطرها را بگیریم.
ما در آنجا گفتیم براى اینكه بتوانیم با الحاد مبارزه كنیم باید عقایدى را مطرح كنیم كه قابل دفاع باشد و دلیل منطقى داشته باشد. البته اشاره مىكردیم كه بعضى عقاید مسیحیت مانند تثلیث و عشاى ربانى كه دلیل منطقى ندارند قابل دفاع نیستند و نباید آنها را مطرح كرد. آنها هم چون احساس مىكردند ما در پى اهداف مشتركى هستیم و غرض سوئى نداریم، صمیمانه استقبال مىكردند. شاید اگر ما به شكل دیگرى برخورد مىكردیم و رسما در مقام مبارزه با مسیحیت بر مىآمدیم آنها علاقهاى نشان نمىدادند.
بنابراین براى این مطلب دو عامل سراغ داریم: یكى حركت امام رحمۀ الله و پیروزى جمهورى اسلامى كه باعث توجه همه جهانیان به اصل دین شده است، و آنان مىخواستند رمز این پیروزى را بفهمند، و دیگر آنكه ما عملاً آنها را به مبارزه فرا نخواندیم و بر اهداف مشترك تكیه مىكردیم و بر ایمان به خدا و اصول اخلاقى تأكید مىورزیدیم.
سؤال: آیا در حال حاضر مىتوان با یهودیان، بوداییها و مسیحیان، خصوصا در امریكاى لاتین همكارى نمود و در كلام، فلسفه و سایر رشتهها نقطه مشترك پیدا كرد؟
جواب: من از همكارى با یهودیت، هندویسم، و حتى بودیسم هم مأیوس نیستم؛ چون ما با همه اینها جهات مشتركى داریم؛ زیرا ارزش دادن به امور معنوى و پایبند
بودن به اصول اخلاقى بین همه اینها مشترك است. البته در تشخیص مصادیق یا در اینكه اصول اخلاقى چند تاست و براى كدام یك باید بیشتر ارزش قایل شد با هم اختلاف نظر داریم، ولى به ویژه با تمام ادیان الهى مشتركات زیادى داریم، مانند توجه به امور معنوى و ماوراى طبیعى كه مىتوانیم در این جهات در مقابل كسانى كه دنیا را به طرف مادیات و انكار معنویات پیش مىبرند با آنها همكارى كنیم.
ما با یهودیت خیلى جهات مشترك داریم كه از بعضى جهات از اشتراكات ما با مسیحیت هم بیشتر است. یهودیان (به خصوص ارتدكسها) گوشت خوك نمىخورند، مشروب نمىآشامند، جهات اخلاقى در ارتباطات جنسى را بیشتر رعایت مىكنند، و به اصول خانوادگى پاىبندند. در مسیحیت هم فرقههایى مثل فرقه منونایتها هستند كه مسائل خانوادگى را رعایت مىكنند، ولى در میان یهودیها زیادند. بسیارى از ارتدكسهاى یهودى از نظر پایبندى به اصول اخلاقى و خانوادگى به مسلمانان نزدیكاند. در میان آنان كسانى هستند كه سعى مىكنند احكام شریعت حضرت موسى علیه السلام را تا اندازهاى كه به دستشان رسیده است عمل كنند و افراد درستكار و سالمى باشند. فساد اخلاقى و روابط دختر و پسر بیگانه در میان آنها خیلى كم است. وقتى مىخواهند به گردش، تفریح و مسافرت بروند در بین خانواده نظم خاصى برقرار است و هر بزرگترى مسئول كوچكترهاست. در برخى دبیرستانهاى دخترانه یهودى در امریكا، همه باید لباس بلند و سنگین داشته باشند، و هیچ دخترى حق ندارد لباسش كوتاهتر از زیر زانو باشد! این مقررات به قدرى جدّى است كه تعدادى لباس بلند تدارك دیده شده تا اگر دانشآموزى اتفاقا لباسش بالاى زانو باشد، پیش از حضور در كلاس آن را عوض كند. در این مدارس، دانشآموزان هر روز باید در مراسم مذهبى شركت كنند، و هر روز درس دینى دارند.
بنابراین نباید از ارتباط با یهودیان مأیوس باشیم. حساب صهیونیستها از سایر یهودیان جداست. گروههاى یهودى متعددى هستند كه با صهیونیستها مخالفاند و روش آنها را تأیید نمىكنند چون صهیونیستها واقعا مادىگرا و بىدیناند و براى احكام و عقاید هیچ ارزشى قایل نیستند. آنان نهتنها خودشان فاسدند، بلكه معتقدند باید دیگران را هم فاسد كرد. بنابراین باید كسانى را كه با آنها جهات مشترك دینى و اخلاقى داریم شناسایى كرده، با آنها رابطه برقرار سازیم.
در یك كنفرانس فلسفى در نیویورك و در میزگردى با یك پروفسور یهودى و یك پروفسور مسیحى درباره روش خداشناسى همبحث شدیم. یهودى معتقد بود كه از راه فلسفه نمىشود خدا را شناخت زیرا خدایى كه فیلسوفان معرفى مىكنند غیر از خدایى است كه ادیان معرفى مىكنند. مسیحى كاتولیك مىگفت باید از راه استدلال عقلى خدا را اثبات كرد. وقتى نوبت به نظر اسلام رسید، ما آن دو را آشتى دادیم و بحثى را مطرح كردیم كه هر دو را قانع كرد. گفتیم: یك وقت مخاطب ما منكر خداست و مىخواهیم براى او ثابت كنیم كه خدایى هست. اینجا چارهاى نداریم جز آنكه با استدلال عقلى اصل وجود خدا را اثبات كنیم. اما بعد از اینكه فهمیدیم و پذیرفتیم خدایى هست، براى اینكه صفات خدا را بشناسیم و كیفیت ارتباط با او را بدانیم طبعا از كلام خدا بهتر مىتوانیم استفاده كنیم. بنابراین از هر دو راه باید استفاده كرد ولى میان این دو تقدم و تأخر منطقى وجود دارد. براى كسى كه به خدا معتقد نیست باید از برهان عقلى استفاده كرد كه راهى است فلسفى، اما بعد از اینكه پذیرفت خدایى هست و خدا براى هدایت بندگانش به انبیا وحى كرده و كتاب مقدسى نازل كرده است، آن وقت از متن وحى مىتوان براى شناخت بیشتر خدا استفاده كرد. منظور از نقل این خاطره این است كه راه ارتباط با مسیحیان و یهودیان به طور كلى مسدود نیست. ما با همه ادیان جهات مشتركى داریم و با كسانى كه صادق باشند و اهل شیطنت نباشند مىتوان كار كرد.
سؤال: یكى از سؤالاتى كه در ذهن جوانان آن دیار رسوخ كرده و بسیار مىپرسند این است كه دین نمىتواند نظریات داروین و فروید را رد كند و این در حالى است كه این دو دانشمند معتقدند میان دین و علم تضاد وجود دارد. در مقابل این پرسش چه پاسخى باید داد؟
جواب: فرضیه تكامل و تبدّل انواع حتى در میان دانشمندان زیست شناسى هم مورد اتفاق نیست. علاوه بر اینكه پذیرفتن اصل تئورى ترانسفورمیسم با پذیرفتن نظریهاى كه در ادیان درباره خلقت آدم علیه السلام از خاك مطرح است، قابل جمع است، یعنى ما مىگوییم حضرت آدم علیهالسلام خلقت مستقلى داشته است و لازمه آن نفى تبدّل انواع در حیوانات نیست؛ همانگونه كه در عالم طیور، پرندگان زیادى هستند كه طبق نظام طبیعى به وجود مىآیند، اما حضرت عیسى علیه السلام پرنده خاصى را از گل آفرید. چنین معجزهاى معنایش این نیست كه قانون تخمگذارى پرندگان نفى شده است، بلكه آن قانون در جاى خود درست است و این مورد استثنایى بوده است. بنابراین به فرض اینكه نظریه تبدّل انواع به عنوان یك قانون علمى ثابت شده بود، با این نظر كه حضرت آدم علیهالسلام خلقت مستقل داشته است منافات ندارد، بلكه حتى در آن صورت هم مىتوان گفت این یك مورد استثناست.
اما راجع به نظریه روانكاوى فروید باید توجه داشت كه نوك پیكان مخالفت وى با ادیان، متوجه مسیحیت است كه ارضاى غریزه جنسى و ازدواج را كارى زشت و حیوانى مىشمارد و با این آموزه، غریزه جنسى سركوب مىشود؛ اما در اسلامسركوبى غریزه جنسى نداریم. ازدواج در اسلام یك عمل مقدس و مورد تشویق است: مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ، یعنى نصف دین با ازدواج حفظ مىشود. به علاوه، در مذهب شیعه ارضاى غریزه جنسى منحصر به همسر دایمى نیست؛ زیرا ممكن است به عنوان مثال، انسان در شرایطى باشد كه نتواند همسر دایمى اختیار كند. در چنین شرایطى طبق مذهب شیعه، مىتوان همسر موقّت اختیار كرد.
بنابراین در اسلام، به خصوص در مذهب شیعه، سركوبى غریزه جنسى وجود ندارد. مسیحیتِ تحریف شده مىگوید ازدواج یك عمل زشت حیوانى و پلید است و كشیشها حق ندارند ازدواج كنند! عكسالعمل آن تفریط و انكار فطرت انسانى این شده كه ارضاى غریزه جنسى امروزه محور زندگى غربیها را تشكیل داده است. ولى در اسلام چنین چیزى نداریم. اسلام با مسائل جنسى مبارزه نكرده بلكه راههاى مشروع و معقولى ارائه داده و ارضاى غریزه جنسى از راه ازدواج قانونى را مقدس شمرده است.
علاوه بر این، در نظریات فروید نكتههاى مثبتى هم هست كه با دین بیشتر قابل تبیین است تا با فلسفه مادى. نظریه فرامن و شعور ناخودآگاه با فلسفه مادى قابل تبیین نیست، اما با فلسفه الهى قابل تبیین است. بنابراین ما هیچ مشكلى با پیشرفت علم و فلسفه نداریم. البته در هر علمى نظریات مختلفى وجود دارد و طبعا هیچ كس انتظار ندارد با همه عالمان و همه فرضیات و نظریات یك علم موافقت داشته باشیم بلكه هر نظریهاى را با ملاكها و روشهاى متناسب با خودش مىسنجیم و آنگاه درباره درستى یا نادرستى آن قضاوت مىكنیم.
سؤال: به گفته حضرت عالى مردم جهان تشنه اسلام هستند، و در یكى از كتابهاى شما مىخوانیم دشمنان اسلام و ایران غالبا حكومتداران و سرمایهداراناند. بسیارى از تودههاى مردم غیر مسلمان از اسلام و ایران آگاهى ندارند، و اگر اسلام را مىشناختند از جان و دل آن را مىپذیرفتند. وظیفه روحانیت است كه اسلام را به آنان بشناسانند، ولى عملاً چنین تماسها و ارتباطاتى صورت نمىگیرد. به نظر شما چطور مىتوان این مشكل را حل كرد تا حقیقت اسلام به غیر مسلمانان برسد، و با توجه به اینكه دیدگاه مردم نسبت به اسلام به دلیل تبلیغات تلویزیون و روزنامهها بسیار منفى است، چطور مىتوانیم پیام اسلام را به جهانیان برسانیم؟
جواب: این واقعیت كه مردم حقیقت دین را نمىشناسند به دو عامل بستگى دارد: اول اینكه مبلغان آن دین كوتاهى كرده باشند و دیگر اینكه دشمنان آن دین موانعى ایجاد كرده باشند. در زمان پیامبران هم این مشكل وجود داشته كه تودههاى مردم به حقیقت دعوت انبیا پى نمىبردند و مسلما آن شرایط معلول ضعف دعوت انبیا نبود. آنان با تمام قوت براى نشر دعوت خود تلاش مىكردند و هر آنچه در اختیار داشتند به كار مىگرفتند تا آنجا كه حتى جان خودشان را به خطر مىانداختند، ولى موانع به قدرى قوى بود كه بسیارى از مردم حقیقت را نمىشناختند. همان موانع امروز هم با پیشرفتهاى تكنولوژى و وسایل ارتباط جمعى كه در اختیار دشمنان اسلام است به شكل قوىترى وجود دارد. این سخن بدان معنا نیست كه عامل جهل مردم فقط همین موانع است. باید اعتراف كنیم كه ما هم به عنوان مبلغان اسلام ضعفهایى داریم. اینكه این ضعفها از كجا ناشى مىشود و تا چه اندازه قصور است و چه اندازه تقصیر، قابل بحث است، ولى باید اعتراف كنیم كه محروم ماندن مردم از حقیقت دین تنها به واسطه موانع نیست. ما باید سعى كنیم نقطههاى ضعف خود را بهتر بشناسیم و از امكاناتى كه در دنیا وجود دارد بهتر استفاده كنیم و راههاى تبلیغ اسلام را بهتر بشناسیم. این مسئله احتیاج به كار و امكانات زیادى دارد و در یك روز و دو روز انجام نمىگیرد. به نظر مىرسد بعد از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، این حركت به سمت صعود میل كرده است، یعنى تدریجا در طول این دو دهه، براى معرفى اسلام در دنیا بیشتر از سابق زمینهها فراهم شده است. اینكه امروز ما درك مىكنیم مردم نیازهاى شدیدى دارند و احساس عطش مىكنند، به این دلیل است كه بیشتر حضور پیدا كردهایم و از نزدیك این نیازها را دیدهایم.
پس، از یك طرف باید بدانیم كه فعالیت دشمنان به قوت خود باقى است و روز به روز براى تضعیف اسلام بیشتر تلاش مىكنند، و ما باید این راههاى
شیطانى را بشناسیم تا بتوانیم با آن مبارزه كنیم؛ از طرفى هم باید خود را تقویت كنیم، شیوههاى صحیح تبلیغ و معرفى اسلام را بیاموزیم و راههاى نفوذ در جوامع غربى را به صورتهاى مستقیم و غیرمستقیم فرا بگیریم. در برخى موارد ممكن است اگر بخواهیم ابتدائا مردم را به تشیع و اسلام دعوت كنیم كار آسانى نباشد، اما راههاى غیر مستقیمى وجود دارد كه بتوانیم با تودههاى مردم ارتباط برقرار كنیم، و از راههاى دیگرى مانند حضور در دانشگاهها و فعالیتهاى اجتماعى بتوانیم زمینه را براى معرفى اسلام فراهم سازیم.
سؤال: نتیجه سفر خود به اسپانیا و كشورهاى امریكاى لاتین را چگونه ارزیابى مىكنید و چه آثار مثبتى داشته است؟
جواب: از نتایج عملى مثبت این سفر یكى رفع بعضى شبهات و سوء تفاهماتى بود كه درباره اسلام و ایران وجود داشت و ما در برخوردها، گفتوگوها، و مصاحبههاى مطبوعاتى و رادیویى ـ تلویزیونى توانستیم این شبهات را جواب دهیم، و شاید در همه موارد احساس مىشد كسانى كه شبهه داشتند و سؤال مىكردند قانع مىشدند و احساس رضایت و خردسندى مىكردند. این اثر مثبتى بود كه بالفعل تحقق پیدا كرد.
اثر دیگر بالقوه است و باید با پیگیرى در دراز مدت ظاهر شود. در این سفر زمینههاى موجود براى فعالیتهاى دراز مدت روشن شد: هم تقاضا در آنها به وجود آمد و هم ما اطلاع پیدا كردیم كه چنین زمینههایى وجود دارد و از این راهها مىتوانیم همكاریهاى علمى، فلسفى و حتى دینى داشته باشیم. وقتى انسان زمینههاى كار را شناسایى كند و بفهمد از چه راههایى مىتوان فعالیت كرد، در برنامهریزیهاى علمى، تحقیقاتى، فرهنگى و بینالمللى اثر مىگذارد. ان شاء اللّه بتوانیم از فرصتها استفاده كنیم و در مقابل این تقاضاها پاسخ دهیم. اینها هم نتایج بالقوهاى است كه بر این سفر مترتب شد.
سؤال: به كسانى كه مىخواهند در خدمت اسلام باشند (اعم از طلبه و غیر طلبه) توصیه مىكنید در كدام رشته از علوم اسلامى بیشتر كار كنند؟
جواب: سطوح مردم مختلف است، قشرهاى مردم متفاوتاند و راههاى نفوذ در مردم و معرفى كردن اسلام هم متفاوت است. توقعات، شبهات و سؤالات تودههاى مردم با انتظارات و خواستههاى دانشگاهیان و نخبگان یكسان نیست، و پاسخ به این دو نوع نیاز، مقدمات و ابزارهاى متفاوتى را طلب مىكند.
ما باید دست كم در دو سطح فعالیت داشته باشیم: یك سطح براى عموم مردم كه مشكلات اجتماعى و اخلاقى دارند، و به دنبال راه نجاتى از این مفاسد اجتماعى و انحرافات اخلاقى مىگردند. به این منظور باید بیشتر روى مسائل اخلاقى، اجتماعى و حقوقى اسلام كار كنیم. ولى نخبگانى هم هستند كه اشكالات نظرى و تئوریك دارند، و باید بیشتر از منظر فلسفى به آنان پرداخت. از آنجا كه این دسته از پرسشها ممكن است به متافیزیك، فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق یا فلسفه سیاسى مربوط شود، باید در ابعاد مختلف فلسفى كار كرد. پس گروهى باید براى نخبگان در ابعاد فلسفى اسلام كار كنند و گروهى باید براى عموم مردم راهكارهاى عملى مبارزه با فساد ارائه دهند و از دستورها و احكام اسلام دفاع كنند.
والحمد للّه رب العالمین
1. قرآن كریم.
2. صحیفه سجادیّه.
3. ابن بابویه القمى، ابى جعفر الصدوق محمد بن على بن الحسین، من لا یحضره الفقیه، تحقیق و تعلیق حسن خرسان، چاپ ششم، دار الاضواء، بیروت، 1405 ه . ق.
4. حر العاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة الى تحصیل مسائل الشریعه، ج 12، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1411 ه . ق.
5. خمینى رحمهالله، روح اللّه، صحیفه نور، ج 20، انتشارات سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، 1369 ه . ش.
6. كلینى، ابى جعفر محمد بن یعقوب، الكافى، دار الكتب الاسلامیه، تهران، 1365 ه . ش.
7. مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، مكتبة الاسلامیه، تهران، [بىتا].
8. ملكى تبریزى، میرزا جواد آقا، المراقبات فی أعمال السّنة، قم، انتشارات الإمام المهدی، 1381ه . ش.
9. نورى الطبرسى، میرزا حسین، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، بیروت، 1408 ه . ق.
سفر به اسپانیا
1. نقش معرفت، ایمان، و محبت در تكامل حقیقى انسان
اختیارمندى؛ مهمترین ویژگىِ انسان··· 55
امكان رشد نامحدود انسان··· 55
قرآن؛ راهنماى انسان به كمالِ بىنهایت··· 56
رابطه معرفت، ایمان، عمل و عشق··· 57
رابطه دوستى با خدا، و دوستى با پیامبر و اهلبیت علیهم السلام··· 57
رابطه محبت به خدا، و هدف آفرینش··· 58
دلیل و ملاك محبت به اهلبیت علیهم السلام··· 58
محبت به امام خمینى رحمهالله و نیل به حقیقت··· 59
راه جلب فیض و رحمت··· 60
2. تحمل مشكلات در راه خدا
تقویت اسلام به دست مستضعفان··· 61
وجود سختیها؛ علامت درستى راه··· 62
مشكلات زنان مسلمان اسپانیا، و راه حل آنها··· 63
محبت اهلبیت علیهمالسلام و خاستگاه آن··· 63
3. عزّت اسلامى
فضیلت مشرّفان به اسلام بر دیگر مسلمانان··· 65
توحید و آثار آن··· 65
تفاوت اسلام با دیگر ادیان··· 66
تفاوتهاى فلسفه اسلامى و غربى··· 68
اقبال دانشگاهیان به فلسفه اسلامى، قبل و بعد از انقلاب··· 68
نسبت تشیع و تسنن با سیاست··· 69
4. رهبرى، وحدت، و استقامت؛ رمز پیروزى و سعادت
نیاز جامعه به حاكم··· 71
ضرورت اطاعت از «اولى الامر»··· 71
مصادیق اولى الامر··· 72
نیاز تشكّل به مدیر··· 72
تأثیر اتحاد نیروها··· 72
بایستههاى وحدتبخشى··· 73
اطاعت از حاكمِ صالح··· 73
دعوت قرآن به اتحاد پیروان ادیان··· 73
ضرورت اتحادِ دروندینى و درونمذهبى··· 74
بایستههاى وحدتبخشى··· 75
اطاعت از مدیر··· 75
تزكیه نفس··· 75
شیوه پاسخگویى به كودكان درباره خدا··· 77
امكان و روشِ كسبِ معرفت یقینى··· 78
5. تحولات فلسفه اسلامى از آغاز تا عصر حاضر
تعریف فلسفه··· 79
راههاى كشف حقیقت··· 79
مسلمین و راههاى كشف حقیقت··· 80
شرایطِ روشهاى كشف حقیقت··· 80
مشائینِ مسلمان··· 81
فلسفه اشراق··· 81
حكمت متعالیه··· 82
خشونت و حد آزادى در اسلام··· 83
سفر به مكزیك
1. تكلیف، مسئولیت، و استقامت از دیدگاه اسلام
خاستگاه تكلیف در اسلام··· 99
انواع تكالیف انسان··· 99
تكلیف در قبال نعمتها··· 99
تكلیف در قبال دیگر انسانها··· 100
تكلیف در قبال طبیعت··· 100
حقوق دیگران بر فرد··· 100
نسبت جوامع در قرآن··· 101
جامعهشناسى و نسبت جوامع··· 101
سنت آزمایش در جوامع··· 102
راههاى برقرارى عدالت··· 103
امكان همگرایى جوامع··· 105
نسبت حقوق زن و مرد در اسلام··· 105
مفهوم و تعیین مصداق عدالت··· 106
2. عرفان اسلامى: معرفت، محبت، و تقرب به خداوند
معانى عرفان··· 107
پیمان مرید با مراد··· 108
جذبه و مجذوب··· 108
مقام «فنا» و «وحدت»··· 109
«وحدت وجود» در فلسفه غرب··· 109
عرفان؛ غایت اسلام··· 109
راهنمایانِ عرفان··· 110
مراحل عرفان··· 110
نقش عشق در عرفان··· 111
مدد الهى در سیر و سلوك··· 113
مقام وحدت یا مقام قرب··· 114
نقش عشق در قرب الهى··· 115
راه قرب الهى··· 117
نسبت مفهومىِ تصوف و عرفان··· 118
مراحل عرفان··· 118
خطا در سیر و سلوك··· 118
3. نهضت فكرى و اخلاقى؛ وظیفه مشترك ادیان توحیدى
رسالت امروزِ ادیان توحیدى··· 119
ضرورت مبارزه با استكبار جهانى··· 119
ضرورت اتحاد و قیام فرهنگى··· 119
ارزشهاى انسانى در جمهورى اسلامى··· 122
تساهل و تسامح در اسلام··· 122
همزیستى ادیان در ایران··· 123
سفر به كلمبیا
1. حق، تكلیف، و كمال انسانى: بحثى در حقوق بشر از دیدگاه اسلام
سوء استفاده از «حقوق بشر»··· 151
مبانى فلسفى حقوق بشر··· 152
مكتب حقوق طبیعى··· 152
مكتب حقوق الهى··· 153
مكتب حقوقى پوزیتویسم··· 153
مبانى حقوق بشر در یهودیت و مسیحیت··· 153
مبانى حقوق بشر در اسلام··· 154
حق و تكلیف در دیدگاه حقوقى اسلام··· 154
حق و تكلیف در اعلامیه حقوق بشر··· 154
خاستگاه حقوق انسان در اسلام··· 155
حدود آزادى در اعلامیه حقوق بشر··· 155
تضاد حقوق پوزیتویستى با اعلامیه حقوق بشر··· 156
نسبت حقوق و آزادى در اسلام··· 156
نسبت حق و تكلیف در اسلام··· 156
قوانین كیفرى از منظر اعلامیه حقوق بشر··· 157
قوانین كیفرى از منظر اسلام··· 158
ماهیت جرم در اسلام··· 158
مبانى حقوق در اسلام··· 159
خاستگاه تفاوت حقوق زن و مرد در اسلام··· 159
اسلام و قوانین بینالمللى··· 160
واضع حقوق و تكالیف در اسلام··· 161
مبناى محدودیت آزادى در اسلام··· 161
2. اقتصاد اسلامى
نظامهاى اقتصادى آزاد و متمركز··· 163
اشكالات كاپیتالیسم··· 164
اشكالات سوسیالیسم و كمونیسم··· 164
سوسیال دموكراسى و نقد آن··· 164
مبانى اقتصاد اسلامى··· 165
بانك غیر ربوىِ اسلامى··· 166
امتیازات نظام اقتصادى اسلام··· 167
عدالت اقتصادى در جمهورى اسلامى··· 167
«بىكارى» در ایران··· 168
ایران و روابط اقتصادىِ بینالمللى··· 169
عامل عقبماندگى اقتصادى كشورهاى اسلامى··· 170
در كشور برزیل
1. پرستش خدا؛ اكسیرى جاودانه
انگیزههاى پرستش خدا··· 181
پرستش، براى رفع نیازهاى دنیوى··· 181
پرستش، براى خشنودى خدا··· 181
پرستش، از سرِ محبت··· 182
ارزش انواع پرستش··· 183
نسبت عبادت و معرفت··· 183
نسبت عبادت و همّت··· 183
معناى خشنودى خدا··· 183
بىنیازى خدا از مخلوقات··· 183
عدم تغیّر در خدا··· 184
متعلَّق خشنودى خدا··· 184
هدف پرستش··· 184
خدا و هدف پرستش··· 184
انسان و هدف پرستش··· 185
فایده تكالیف و عبادات··· 185
سودمندى دنیوى تكالیف··· 185
عبادت و ناهنجاریها··· 185
فواید نماز··· 186
نیایشدرمانى··· 186
عبادت و تقرّب··· 187
مفهوم تقرّب··· 187
2. گفتوگو با كاردینالِ سائوپائولو
دلیل دوستى نصارا و مسلمین··· 190
زمینههاى همكارى ادیان··· 190
برقرارى عدالت اجتماعى··· 190
احیاى ارزشهاى اخلاقى··· 190
مبارزه با الحاد··· 190
سفر به شیلى
1. ملاقات با كاردینال كارلوس اوبیه دوكاوادا
ضرورت ترویج مفاهیم الهى و مبارزه با مظاهر فساد در شیلى··· 205
تردید درباره خدا؛ تهدیدى بزرگ براى جهانِ امروز··· 205
مخاطراتِ دستاوردهاى تمدن مدرن، و رسالتِ دین··· 206
لزوم همكارى میان ادیان··· 206
ضرورت دفع گرایشهاى سلطهطلبانه··· 207
2. رسالت مشترك عالمان ادیان؛ اثبات و ترویج ارزشهاى ثابت اخلاقى
رسالت عالمان دین··· 209
وظیفه بندگان در قبال نعمتها··· 209
وظایف مشترك عالمان ادیان··· 210
سرمایهدارى؛ دشمن شماره یكِ ارزشهاى اخلاقى··· 211
نسبىگرایى؛ دشمن شماره دوِ ارزشهاى اخلاقى··· 212
اولویتبندى وظایف عالمان ادیان··· 213
نقش انسان در كسب ایمان··· 214
نسبتِ ضعف ایمان با فساد و افساد··· 215
نقش عقل در شناخت خدا··· 215
نقش «آزادى» و حدود آن، در هدایت انسان··· 216
حدود و شرایط استفاده از آزادى··· 216
آزادیهاى اقلیتهاى مذهبى در ایران··· 217
اختیارات و وظایف دولت در محدود ساختن آزادیها··· 218
مهار قدرتِ دولت در نظام اسلامى··· 219
شرایط اساسىِ ولىّ فقیه··· 219
امتیاز ولایت فقیه بر دیگر سیستمهاى حكومتى··· 220
جمهورى اسلامى و آزادیهاىِ گروههاى غیر مذهبى··· 221
3. سیر تحول در متدولوژى فلسفه اسلامى
مبادى معرفت و ترتیب تاریخىِ بهكارگیرى آنها··· 224
حسگرایى و عقلگرایى در تاریخ فلسفه··· 224
عقل، وحى، و شهود باطنى؛ راههاى كشف حقیقت··· 225
بودیسم و هندویسم، و راههاى كشف معرفت··· 226
عرفان و ریاضت باطنى··· 226
اختلاف نُسَخْ و تحریف كتب آسمانى پیشین··· 226
راههاى كشف حقیقت در تاریخ فلسفه اسلامى··· 227
فلسفه مشاء و شیوه عقلى··· 227
فلسفه اشراق و شیوه عقلى عرفانى··· 227
هانرى كوربن و فلسفه اشراق··· 227
حكمت متعالیه و شیوه عقلى ـ شهودى ـ وحیانى··· 227
توشیهیكو ایزوتسو و حكمت متعالیه··· 228
نسبت عقل، وحى، و شهود باطنى با حقیقت··· 228
حقیقت مطلق و درجات شناختِ آن··· 229
آیین هندو و پرسش در باب آسمانى بودن «ودا»··· 229
شباهت مراحل رشد انسان با تاریخ فلسفه··· 230
رابطه قرآن با جامعه اسلامى و فلسفه··· 230
نسبت فلسفه با قرآن··· 231
نسبت قرآن و فلسفه در كشف حقیقت··· 231
رابطه عرفان با فلسفه یونان··· 231
جایگاه عشق در مراحل معرفت الهى··· 231
رابطه عشق و حقیقت··· 231
مراحل معرفت الهى··· 231
عقل و معرفت الهى··· 231
عشق و معرفت الهى··· 231
كتاب مقدس و معرفت الهى··· 232
اسلام و مراحل معرفت الهى··· 232
مذاهب و مكاتب فكرى، و راههاى معرفت الهى··· 232
اسلام و مراحل معرفت الهى··· 232
رابطه آزادى و نیل به حقیقت··· 232
آزادى و نیل به حقیقت··· 232
آزادى و معرفت··· 232
حدود آزادى··· 233
اطلاق و نسبیت آزادى··· 233
راه عملىِ نیل به حقیقت··· 233
رابطه عمل با نیل به حقیقت··· 233
ادیان و سلوك عملى··· 233
اسلام و سلوك عملى··· 233
مراتب گوناگون درك وجود خدا··· 233
طرح تأسیس دانشگاه اسلامى و پیشنیازهاى آن··· 234
اسلام و حقانیت آیین برهما··· 234
4. عرفان از دیدگاه اسلام: از آشنایى تا مهرورزى
هدف زندگى انسان، از منظر عرفان··· 235
دیرینهشناسى عرفان و ادیان··· 236
امكان ارتباط انسان با خدا··· 236
حقیقت ارتباط با خدا··· 237
ابعاد وجودى انسان··· 237
روح؛ جوهرى از سنخ علم، شعور، اراده و عشق··· 237
نقش طرفین در ارتباط خدا و انسان··· 237
بُعد شناختى رابطه انسان و خدا··· 238
بُعدِ عاطفى رابطه انسان و خدا··· 238
عوامل جلب محبت··· 239
كمالدوستىِ انسان··· 239
جمالدوستىِ انسان··· 239
جلب رضایت؛ راه ارتباط با خدا··· 240
تفاوت رضایتمندى انسان با خدا··· 240
تفاوت محبت الهى و انسانى··· 241
شبهه نفى رابطه بخشندگى خدا و عشق به او··· 242
رابطه بخشندگى و عشق··· 242
تعدد تفاسیر قرآن و راه دستیابى به تفسیر بهتر··· 243
شبهه تنافى تعدد شرایع آسمانى با مطلقگرایى اخلاقى··· 245
خاستگاهها و پیامدهاى اختلاف آرا میان انسانها··· 245
جمع میان عدالت خدا با زیبایى و خوبىِ او··· 246
«كمال مطلق» الهى و درك مفهوم «نیاز»··· 247
«وحدت وجود» در اسلام··· 247
سابقه تاریخى «وحدت وجود»··· 247
در سرزمین آرژانتین
1. خودآگاهى و خداآگاهى
سلامت و امنیت اجتماعى در اسلام··· 259
پیامد بىبهرگى از اسلام··· 260
رابطه خودآگاهى و خداآگاهى··· 260
نقش اطاعت خدا در انسانیت··· 261
هدف تشكیل جامعه اسلامى··· 262
امكان ارتباط با امام عصر(عج)··· 263
2. خانواده از دیدگاه اسلام
خاستگاه تفاوت نقش زوجین··· 265
فواید تشكیل خانواده··· 266
تأمین نیازهاى فیزیولوژیك در خانواده··· 266
تأمین آرامش روحى در خانواده··· 266
ارضاى عشقورزى در خانواده··· 267
ارضاى علاقه به فرزند در خانواده··· 268
رابطه فرزندپرورى با سعادت جامعه··· 268
خاستگاه تفاوت حقوق و وظایف زوجین··· 268
حقوق زن بر مرد··· 269
حكمت محدودسازى روابط زن و مرد··· 270
حیطه تساوى حقوق زن و مرد··· 272
بعد از سفر، در جمع طلاب امریكاى لاتین
ضرورت معرفى اسلام به امریكاى لاتین··· 275
شریعت، و شرایط زمان و مكان··· 275
سختیهاى عمل به تكلیف··· 275
تساهل و تسامح در احكام··· 276
اقبالِ كلیسا به جمهورى اسلامى··· 277
انقلاب اسلامى و دینگرایى در دنیا··· 277
تأكید بر مشتركات ادیان··· 278
همكارى اسلام و سایر ادیان··· 279
مشتركات اسلام و یهودیت··· 280
اسلام و ترانسفورمیسم··· 282
اسلام و نظریه روانكاوى فروید··· 282
مخالفت روانكاوى فروید با مسیحیت··· 282
اسلام و غریزه جنسى··· 282
سركوب غریزه جنسى در مسیحیت··· 283
وظایف مبلغان··· 283
عوامل ناشناختگىِ دین در جوامع··· 284
دستاوردهاى سفر به اسپانیا و امریكاى لاتین··· 285
بایستههاى عرضه اسلام··· 286
تصاویر سفر
اسپانیا ـ دیدار از مرکز اسلامی در شهر سویا
اسپانیا ـ جلسه سخنرانی در محل نمازخانه سفارت جمهوری اسلامی ایران در مادرید
اسپانیا - دیدار از آثار تاریخ اسلام در سویا
اسپانیا ـ دیدار با مسلمانان کوردوبا
اسپانیا ـ بنیاد فرهنگی پرفسور روژه گارودی
اسپانیا ـ مرکز اسلامی گرانادا
اسپانیا ـ مرکز اسلامی گرانادا
اسپانیا ـ مرکز اسلامی امام رضاعلیه السلام در بارسلون
اسپانیا ـ رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در اسپانیا
اسپانیا ـ مرکز اسلامی عربستان در مادرید
اسپانیا ـ دیدار و گفتگو با اساتید دانشگاه سویا
اسپانیا ـ دیدار و گفتگو با اساتید دانشگاه سویا و بازدید از آثار تاریخ اسلامی
مکزیک ـ سخنرانی در دانشگاه ناسیونال مکزیک
مکزیک ـ سخنرانی در کالج معروف شهر مکزیکوسیتی
مکزیک ـ اسقف اعظم مکزیک و سفیر جمهوری اسلامی در مکزیک در مرکز مقدس گوادالوپه
مکزیک ـ حضور در کالج مکزیک
مکزیک ـ دیدار اسقف اعظم در مرکز مقدس گوادالوپه
مکزیک ـ سخنرانی در کالج مکزیک
مکزیک ـ دیدار با روسای ادیان الهی در مقر نمایندگی پاپ در مکزیکوسیتی
مکزیک ـ دیدار با روسای ادیان الهی در مقر نمایندگی پاپ در مکزیکوسیتی
مکزیک ـ در جمع اساتید و اسقفها در مرکز مقدس گوادالوپه
کوبا ـ در زمینه عکس نوشته شده: سنگرهای عقاید, ارزش بیشتر و والاتری از سنگرهای سنگی دارند؛ کلامی از خوزه مارکی یکی از ایدئولوگهای فقید کوبا که به اسلام علاقه داشت
کوبا ـ دیدار با استاد تاریخ در دانشگاه هاوانا
کوبا ـ آثار تمدن اسلامی به جامانده از زمان استعمار اسپانیا
کوبا ـ دیدار با معاون وزیر خارجه کوبا
کوبا ـ دیدار با معاون حزب کمونیست کوبا
کوبا ـ جلسه با هیات رییسه دانشگاه هاوانا و آمادگی برای مبادله استاد و دانشجو
کوبا ـ همراه با سفیر ایران در کوبا
کوبا ـ همراه با استاد تاریخ دانشگاه هاوانا که علاقه بسیار خاصی به امام داشتند
كلمبیا ـ دانشگاه سنترال كلمبیا
(بعد از سخنرانی در حضور مسؤولین فرهنگ اسلامی و مسؤولین دانشگاه)
کلمبیا ـ دیدار با نمایندگان مجلس کلمبیا
کلمبیا ـ دیدار با رهبر اسقفهای کلمبیا در بوگاتا
کلمبیا ـ مصاحبه با خبرنگار روزنامه اسپکتادور
کلمبیا ـ دیدار و سخنرانی در جمع شورای اسقفی کلمبیا
کلمبیا ـ در جمع شورای اسقفی کلمبیا
کلمبیا ـ مرکز اسلامی بوگاتا
کلمبیا ـ مرکز اسلامی بوگاتا
کلمبیا ـ دانشگاه روساریو
کلمبیا ـ دانشگاه روساریو
کلمبیا ـ سخنرانی در دانشگاه کلمبیا (آنتونیو نرینو)
کلمبیا ـ سخنرانی در دانشگاه مرکزی (سنترال) کلمبیا؛
موضوع بحث: اسلام و غرب از دیدگاه فلسفه
برزیل ـ در جمع مسلمانان ریودوژانیرو در منزل ابراهیم یکی از مسلمانان فعال
برزیل ـ دیدار با کاردینال سان پابلو در محل نمایندگی پاپ
برزیل ـ دیدار با کاردینال سان پابلو در محل نمایندگی پاپ
برزیل ـ دیدار با رییس دانشگاه سان پابلو (اونیکسول)
برزیل ـ دیدار با رییس دانشگاه کاتولیک ریو
برزیل ـ دیدار با کاردینال در محل نمایندگی پاپ با حضور سفیر جمهوری اسلامی ایران در برزیل
برزیل ـ دیدار با رییس دانشگاه کاتولیک ریو و اساتید بخش فلسفه در منزل دکتر پابلو رییس دانشگاه
شیلی ـ با مسؤولین دانشگاه شیلی در شهر وال پاراایسو
شیلی ـ دیدار با نمایندگان ادیان و کلیساهای مختلف
شیلی ـ در حضور جمعی از مسلمانان و رییس و مؤسس (آقای توفیق رومیه) مسجد السلام ـ سانتیوگو
آرژانتین ـ مرکز علویون آرژانتین
(نماینده اسقفهای آرژانتین در حال صحبت با آیت الله مصباح)
آرژانتین ـ حضور در مرکز اسلامی حاج یوسف (متعلق به شیعیان)
آرژانتین ـ حضور در مرکز اسلامی اهل سنت همراه با کاردار جمهوری اسلامی ایران در بوینوس آیرس
آرژانتین ـ ملاقات با آقای هکتور نگری مدیر دانشگاه لوماس دسامورای بوینوس آیرس و رییس دیوانعالی قضایی منطقه لوماس دسامورا
آرژانتین ـ حضور در مرکز رادیو قبله (مصاحبه دو ساعته)
آرژانتین ـ سخنرانی در مرکز علویون