بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت اللّه مصباح یزدی(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1385/10/20 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
«قَدْ أَبْصَرَ طَرِیقَهُ وَ سَلَكَ سَبِیلَهُ وَ عَرَفَ مَنَارَهُ وَ قَطَعَ غِمَارَهُ وَ اسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَی بِأَوْثَقِهَا وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا فَهُوَ مِنَ الْیَقِینِ عَلَی مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِی أَرْفَعِ الْأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَیْهِ وَ تَصْیِیرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَی أَصْلِهِ مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ كَشَّافُ عَشَوَاتٍ مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ دَلِیلُ فَلَوَاتٍ یَقُولُ فَیُفْهِمُ وَ یَسْكُتُ فَیَسْلَم»1
در جلسات گذشته، بخشهایی از خطبه هشتاد و هفتم نهجالبلاغه را توضیح دادیم و ویژگیهایی از محبوبترین بندگان خدا را كه یا وجود شریف حضرت امیرعلیهالسلام یا عنوانی كلّی است كه مراتبی دارد و مرتبه عالیه آن حضرت امیرعلیهالسلام است و مراتب نازلهاش برای دیگران است، ذكر كردیم. (چه بسا احتمال دوم ارجح باشد، چون در مقابل نیز عنوانی ذكر شده است كه به شخص خاصی اختصاص ندارد. در ادامه این خطبه حضرت میفرماید: كسی كه از محبوبترین بندگان خداست، راهی را پیموده تا به این مقام رسیده است. در مرحله اوّل این راه را درست دیده و كوركورانه و چشم بسته وارد راه نشده است. در مرحله دوّم این راه شناخته شده را آگاهانه پیموده است. این راه پستی و بلندیها، پیچ و خمها و نشیب و فرازهایی دارد؛ محبوبترین بنده همه اینها را با قوّت و قدرت طی كرده و از این سختیها، گردنهها و پیچ و خمها عبور كرده است.
جایی كه راه دچار تیرگیها و ابهامهایی است، خدای متعال برای آن علایمی نصب كرده و نوری قرار داده است. این شخص آن علایم را شناخته و در پرتو نوری كه خدا برای او قرار داده، ظلمتها را شكافته و راه صحیح را پیموده است تا جایی كه خود را وقف راه خدا كرده و درصدد راهنمایی دیگران برآمده است. چنین كسی وقتی سؤالی از او میشود، میتواند در پرتو حقیقتی كه كشف كرده و به یقین رسیده است، آن سؤال را پاسخ دهد. به حدّی برایش راه روشن است و ابهامی ندارد كه گویا مثل نور خورشید كه همه جا را روشن میكند، هیچ ابهامی برایش وجود ندارد. چنین كسی میتواند ابهامهای دیگران و مشكلات آنها را رفع كند، اما اگر آدم خودش دچار ابهام و اشكال باشد چگونه میتواند اشكال دیگران را حل كند؟! مجموعاً از این بخش خطبه شریف حضرت، نكاتی استفاده میشود:
اولاً باید توجه كرد كه پیمودن راه خدا مثل یك راه ساده و همواری نیست كه هر كسی بخواهد، خیلی راحت آن را بشناسد و به راحتی بتواند آن را طی كند بدون این كه با مشكلاتی رو به رو باشد! البته حكمتی وجود دارد كه باید این راه پیچ و خمها و فراز و نشیبهایی داشته باشد. انسانها باید در مسیر كمال میل به بینهایت پیدا كنند. آن قدر این راه باید وسعت داشته باشد و آن قدر باید درجات متفاوت باشد كه در این مسیر كسی مثل علیعلیهالسلام راه پیما باشد و به مقامی برسد كه دیگران از فهم آن عاجزند. باید این راه طولانی باشد تا معلوم شود علی كجاست و افراد ضعیفی مثل ما كجا! راه باید طولانی باشد تا هر كسی بتواند مقداری از راه را بپیماید و معلوم شود چه اندازه ظرفیت دارد و همّت افراد معلوم شود. اگر راه این پیچ و خمها را نداشته باشد، ارزش كار و عبادتهای انبیا و اولیا معلوم نمیشود. پیامبر اكرمصلی الله علیه وآله آن قدر به نماز میایستاد كه پاهایش ورم كرده بود! ما درست نمیفهمیم این یعنی چه؟! یكی از همسران پیامبرصلی الله علیه وآله میگوید: پیامبر اكرمصلی الله علیه وآله بعد از نماز عشا كه خوابید، مقداری از شب كه گذشت و فكر كرد من خوابم برده است، دیدم از جایش بلند شد و مشغول نماز شد. نماز خواند و مناجات كرد و آرام آرام به سجده رفت. در سجده گریه میكرد و ذكری میگفت. من خودم را نزدیك پیامبرصلی الله علیه وآله رساندم تا ببینیم در حال سجده چه میگوید، دیدم زار زار گریه میكند و میگوید: «الهی لاتكلنی الی نفسی»؛ خدایا مرا به خودم وامگذار. حضرت آن قدر گریه كرد كه بیحال شد. من دیگر وانمود كردم كه بیدار شدهام، حضرت فرمود: بیداری؟ گفتم: بله، عرض كردم: یا رسول الله، چه قدر شما خودتان را زحمت میدهید؟ قرآن میفرماید: «ما أَنْزَلْنا عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی»2؛ هم چنین میفرماید: «لِیَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّر»3؛ چرا شما این قدر گریه؛ میكنید؟ حضرت فرمود: «أفلا اكون عبداً شكورا»4؛ آیا من بنده؛ شكرگزاری نباشم؟ در نظر بگیرید كه مثل پیامبری آن جور گریهها دارد! او این خطر را احساس میكند كه اگر كسی به خودش رها شود، هلاك شده است! كسی هم چون علیعلیهالسلام درك میكند كه این راه چه راهی است و چه قدر سخت و طولانی است! ما چه میفهمیم؟! خیال میكنیم دو ركعت نماز كه خواندیم، دیگر كلاه خود را باید به عرش بیندازیم و ملائكه باید برای خدمت كردن به ما بیایند!! اوایلی كه من به قم آمده بودم، دوستی داشتیم كه بعدها در حادثه هفت تیر به شهادت رسید. ایشان در تهران خدمت مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی آملی رضوان الله علیه رفته و از ایشان دستور العملی خواسته بود. ایشان فرموده بود: راهی را كه تو میخواهی، پیمودنش خیلی سخت است! آیا خودت را آماده كردهای؟ دوست ما در پاسخ گفته بود: به اندازهای كه عقلم میرسد! خود را آماده كردهام. ایشان فرموده بود: راهی را كه تو میخواهی بروی، مثل كندن كوه با مژه چشم است. آیا خودت را برای چنین كاری آماده كردهای؟!
این نكته را باید بفهمیم تا نه مغرور و نه ناامید شویم. وقتی انسان ندانسته وارد راهی شد، انتظار دارد زود به مقصد برسد. اگر نرسد خسته و سرخورده میشود، البته كار را نباید آن قدر سخت گرفت كه بدان اقدام نكرد. اگر كسی قصد جدّی كرد و با خدا عهد بست، خدا كمكش میكند.
ثانیا طولانی بودن، سخت و ناهموار بودن، و پیچ و خم داشتن راه یك مسأله است، و زیاد بودن راههای فرعی و انحرافی مسألهای دیگر است. ممكن است آدم راه اصلی را از فرعی نشناسد و در همین راهها گم شود! امیر المؤمنینعلیهالسلام در همین خطبه از این وادیهای انحرافی به «فَلَوَات»؛ یاد میكند. «فلوات»؛ راههای كویری است كه تشخیص آن از راه اصلی خیلی مشكل است. خیلی شخص باید ماهر و راه آشنا باشد كه بتواند تشخیص دهد راه كجاست! گاهی باید به كمك قطب نما و امثال آن راه را تشخیص دهد. به خاطر همین است كه بسیاری از مردم در تشخیص راه به شكّ و شبهه مبتلا میشوند. این كه امروز میبینید تقریباً اكثریّت قریب به اتّفاق مكاتب فلسفی دنیا شكگرا و نسبیگرا شدهاند، به دلیل آن است كه باور نمیكنند آدم بتواند یك راه صحیح و درستی را تشخیص دهد و هم چون آفتاب برایش روشن باشد كه حقیقت چیست. اینان به شكّاك بودن خود افتخار میكنند و میگویند: آن هایی كه ادّعای یقین میكنند، احمق هستند و چیزی نمیفهمند!! امّا امیرالمؤمنینعلیهالسلام میفرماید: آن كسی كه خدا دوستش دارد و راهنماییش كرده تا مراحلی را گذرانده است، همان طور كه خورشید را میبیند و هیچ شكّی در آن ندارد، راه حق و سعادتش را میشناسد. چنین كسی عهدهدار راهنمایی دیگران است. مردم نیز باید بدانند كه به چنین كسانی احتیاج دارند، باید آنان را بشناسند و از راهنماییهایشان استفاده كنند وگرنه به شیطنت شیاطین و حیله فریبكاران و حقّه بازان دچار میشوند، از راه به در میروند و بالاخره دچار هلاكت میشوند!
شناختن چنین افرادی و اطمینان كردن به این كه اینها راهشان درست است، نیز خود مشكلی است! باید معیارهای صحیحی در دست داشته باشیم تا اشخاص را ابتدا با این معیارها بشناسیم و پس از شناخت، كاملاً نصیحتهای آنها را بشنویم و از راهنماییهایشان استفاده كنیم تا بتوانیم در این كورهراهها و كج راههها، راه صحیح را پیدا كنیم و به مقصد برسیم. اینها نكتههایی است كه از این قسمت كلام امیر المؤمنینعلیهالسلام استفاده میشود.
شخصی كه از محبوبترین بندگان خداست، راه را دیده است. حضرت نمیفرماید: «نظر»؛ یا «رَﺃٰی»، بلكه میفرماید: «ابصر»؛ یعنی دید كامل و شناخت برنامه ریزی شده داشته است، نه این كه نگاهش به چیزی افتاده باشد! چنین كسی پس از شناخت، راه را با كمال جدّیّت میپیماید. معمولاً برای رهایی از بیراهههای گمراه كننده، برجهایی میساختند تا كاروانها از دور راه را بشناسند. شبها هم گاهی روی آن برجها چراغی روشن میكردند و به همین جهت، آنها را منار - جای نور - میگفتند. حضرت میفرماید: كسی كه نزد خدا محبوب است، این راه پرپیچ و خم و طولانی و این علامتها و چراغهای راهنما و گودالهای خطرناك و لغزشگاههای زیادی را كه سر راه وجود دارد، كاملاً میشناسد. به همین جهت، در راه نمیماند و در لغزشگاهها نمیافتد. «فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی؛ لاَ انْفِصامَ لَها»5؛ كسی كه به طاغوت كفر بورزد و به خدا ایمان بیاورد، به مطمئنترین دستگیره چنگ زده است! عروه به معنای دستگیره است. وقتی آدم به خدا ایمان آورد و به طاغوت كفر ورزید، به دستگیره محكمی چسبیده است. گاهی آدم احساس نمیكند كه به دستگیرهای نیاز دارد. وقتی من این جا نشستهام، چه احتیاجی دارم كه به دستگیرهای بچسبم یا به ریسمانی چنگ بزنم؟! این تعبیرات نكتهای دارد؛ یعنی باید بدانید كه آدمیزاد در مسیر زندگیش گاهی در شرایطی قرار میگیرد كه گویا میان زمین و آسمان قرار گرفته است و زیر پایش یك دریا یا گودال پر از آتشی است! در چنین شرایطی احتیاج دارد كه دستگیرهای داشته باشد تا به آن بچسبد و پرت نشود. پس انسان دایماً در معرض پرت شدن است و اگر كسی دستگیرهای نداشته باشد، حتماً سقوط میكند. این بیان، این تشبیه را در ضمن خود دارد كه شما در مسیرتان به جاهایی میرسید كه خودتان را هم چون كسی میبینید كه از آسمان پرت شده و در حال سقوط به یك گودال آتش است! در حال سقوط باید طبیعتا به دنبال چیزی بگردید كه دست خود را به آن بگیرد تا در آتش نیفتید. ما هم به چنین چیزی احتیاج داریم؛ چون واقعاً زیر پای ما جهنم است و دایماً با گناه در معرض سقوط در آن هستیم.
ممكن است فكر كنیم دستگیره وجود دارد، ولی تا بدان چنگ زنیم، كنده میشود. ریسمانی كه پاره شود، فایدهای ندارد. پس باید «حبل المتین»؛ داشته باشیم، یعنی طناب باید محكم باشد. به همین جهت است كه حضرت میفرماید: كسی كه از بندگان محبوب خداست، محكمترین دستگیرهها را پیدا كرده و بدان چنگ زده است. ما خیال میكنیم به خدا احتیاجی نداریم. هر زمانی كه كمبودی یا حاجتی داشته باشیم، آن وقت میفهمیم كه به خدا نیاز داریم! ما غافلیم كه در هر نفس كشیدنی ما هزاران نیاز به خدا داریم! مؤمنی كه خدا دوستش دارد، چشمش باز شده است و دایماً نیاز خود را به خدا میبیند و به همین جهت، دایما به او متوسل میشود و میگوید: خدایا، خودت مرا حفظ كن و خدا هم او را حفظ میكند. «وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی؛ صِراطٍ مُسْتَقِیم»6؛ چنین پیوندی دیگر گسستنی نیست! اگر آدم این راه را پیدا كند و بداند در هر حال فقط باید از خدا بخواهد تا او را حفظ كند، هیچ وقت دستش كوتاه نمیشود. اگر یقین و اطمینان قلبی میخواهید راهش این است. اگر میخواهید از تحیّر و شكّ و شبهه نجات پیدا كنید، این مهم از كتاب و بحث به دست نمیآید. این مهم جز از راه عبادت، توسّل، توكّل بر خدا و اعتصام بالله پیدا نمیشود.
در میان كسانی كه زیارت كردهام، این خصیصه در مرحوم آیت الله بهاء الدینیقدس سره كاملاً روشن بود. هیچ وقت ندیدم ایشان دست پاچه باشد.
وقتی امام قدس سره؛ را در پانزده خرداد 42 دستگیر كردند، ایشان مثل كوه، با وقار، ایمان و اطمینان بودند و هیچ نگرانی نداشتند! خود امامقدس سره؛ نیز وقتی دستگیر شده بود، فرمودند: آن سرلشگری كه مرا به تهران میبرد، میلرزید، ولی من هیچ نترسیدم! كسی كه محبوب خدا باشد، خدا این چنین با او رفتار میكند. چنین كسی میتواند خودش را در مقام رهبری قرار دهد و خود را برای هدایت مردم وقف كند. هر كه به او وارد میشود و هر سؤالی كه از او میكنند، او میتواند پاسخ دهد. وقتی از او سؤال میكنند، او با ارجاع فروع به قواعد كلّی كه در دست دارد، مسأله را حل میكند.
راههای باریك را روشن میكند و در كویرها راهنمای دیگران است. در پایان حضرت میفرماید: بهترین بنده خدا وقتی سخن میگوید، برای این است كه دیگران را تفهیم كند، راه را برایشان روشن كند و مشكلشان را حل كند. او میداند كجا باید سخن بگوید و كجا باید سكوت كند؛ جایی كه سخن میگوید، دیگران را راهنمایی میكند و از ابهام بیرون میآورد و جایی كه سكوت میكند، برای این است كه سلامت و آرامش حفظ شود و وظیفهای كه خدا برایش معین فرموده است، انجام دهد. اگر مطلبی خطر دارد و مصلحت نیست یا سخنی است كه شبهه دارد، سكوت میكند.
1.؛ نهجالبلاغه، خطبه 87.
2.؛ طه، 2.
3.؛ فتح، 2.
4.؛ كافی، ج2، ص؛ 95.
5.؛ بقره، 256.
6.؛ آلعمران، 101.