بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت اللّه مصباح یزدی(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1385/12/16 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
«وَ إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی لَعَبْداً وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَی نَفْسِهِ، جَائِراً عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ، سَائِراً بِغَیْرِ دَلِیلٍ. إِنْ دُعِیَ إِلَی حَرْثِ الدُّنْیَا عَمِلَ، وَ إِنْ دُعِیَ إِلَی حَرْثِ الْآخِرَةِ كَسِلَ، كَأَنَّ مَا عَمِلَ لَهُ واجِبٌ عَلَیْهِ وَ كَأَنَّ مَا وَنَی فِیهِ سَاقِطٌ عَنْه»
در جلسات گذشته قسمتی از خطبه هشتاد و هفتم نهج البلاغه كه محبوبترین بندگان خدا را معرفی كرده بود، توضیح دادیم و نقطه مقابل آن را حضرت با این عنوان كه «وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّی عَالِماً وَ لَیْسَ بِه»؛ مطرح فرموده بود. در خطبه شماره 103 نهج البلاغه صبحی صالح در باره این نقطه مقابل فرموده است: «وَ إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی لَعَبْداً وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَی نَفْسِه». مبغوضترین بندگان نزد خدا كسانی هستند كه خداوند آنان را رها میكند و به خودشان وامیگذارد، در حالی كه محبوبترین بندگان مورد توجه و كمك خدا بودند و خدا آنان را به حال خودشان وانگذاشته بود، اما اینان كسانی هستند كه گویا خدا با آنان قهر و رهایشان كرده است. چنین كسانی علایمی دارند كه از جمله این علامت است كه «جَائِراً عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ، سَائِراً بِغَیْرِ دَلِیل»؛ از راه راست منحرف میشوند، چون خدا آنها را رها كرده است. ما در تمام شؤون زندگی به اعانت خدا احتیاج داریم. «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِین»1: در همه چیز باید از خدا كمك بخواهیم. هر چه داریم به؛ بركت عنایت الهی است. وقتی خدا كسی را به حال خود واگذارد و رهایش كند قطعاً منحرف میشود و هدایت الهی شاملش نمیشود و او را راهنمایی نمیكند. هیچ كس ـ حتی پیامبرصلی الله وعلیه وآله ـ از ذات خود هدایت ندارد و هدایتش از طرف خداست. اگر خدا هدایت نكند همه گمراه مىشویم. خداوند انبیا را خودش به وسیله وحی هدایت میفرماید و دیگران را به وسیله انبیا هدایت میكند. هر كس از خودش سخنی بدون استناد به كلام خدای متعال، انبیا و اولیا بگوید كلامش حجیتی ندارد و اوهامی بیش نیست، گرچه ظاهری فریبنده داشته باشد. البته استناد به كلام خدا و پیامبرصلی الله وعلیه وآله مراتبی دارد. گاهی سند قطعی و دلالت هم قطعی است. آن جا دیگر خاطر همه جمع است، اما اگر یكی از مراحل ظنی باشد طبعاً استناد محكم نخواهد بود. در چنین جایی باید كسی را پیدا كنیم كه بیشترین انس را با كلمات خدا و اولیای خدا دارد، عمرش را در شناختن آن گذرانده و آفتهای علم به او نرسیده و در امان مانده باشد.
كسی كه خدا او را به حال خودش واگذاشته است، طبعاً راهنمای مطمئنی نخواهد داشت. چنین كسی یا دنبال كسی میرود كه گمراه است یا به فكر و رأی خود اعتماد میكند كه اعتباری ندارد. طبعاً چنین كسی گمراه میشود.
علامت دیگری كه میتوان فهمید فردی مبغوضترین بندگان است، این است كه «إِنْ دُعِیَ إِلَی حَرْثِ الدُّنْیَا»، اگر كسانی او را به چیزی كه نفع دنیوی دارد، با وساوس شیطانی و راههای دیگر دعوت كنند این دعوت را میپذیرد. به همین جهت، در قرآن خداوند متعال میفرماید: «مَنْ كانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیب»2: كسانی هستند كه كشت و كارشان دنیاست و محصولشان هم محصول دنیوی است؛ كسانی هم هستند كه كشت و كارشان اخروی است و محصولی هم كه به دست میآورند، یك محصول اخروی است و ما كشت آنان را زیاد میكنیم. اگر یك هكتار میكارد هفتاد هكتار و اگر یك دانه میكارد هفتاد دانه برداشت میكند. كسانی كه طالب كشت دنیا باشند از این كشت چیزی به آنها خواهیم داد، آن هم به اندازهای كه مصلحت بدانیم، ولی چنین كسی بداند كه «وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیب»؛ بهرهای در آخرت نخواهد داشت، چون برای دنیا كار كرده و مزدش را هم همین جا گرفته است.
علامت كسی كه خدا او را به حال خود واگذاشته، این است كه وقتی كسانی او را دعوت میكنند تا كاری كند كه برای دنیایش خوب باشد و پول حلال در آن باشد، به سرعت پاسخ مثبت میدهد و در این راه تلاش میكند، اما اگر به او بگویند: بیا كاری كن كه ثوابش در آخرت به تو میرسد برای او خیلی اهمیت ندارد و با سستی و كسالت برخورد میكند. «وَ إِنْ دُعِیَ إِلَی حَرْثِ الْآخِرَةِ كَسِل».
سپس امیرالمؤمنین سلام الله علیه میفرماید: چنین كسی كارهایی انجام میدهد كه هیچ تكلیفی نسبت به آنها ندارد و آنها را با جدّیّت انجام میدهد و در صحنههای مختلف دنبال درس و رشتهای است كه فایده دنیوی داشته باشد، اما اگر دعوت شود به چیزی كه تكلیف واجبی است، هم باید خودش اعتقاد داشته باشد و هم دیگران را هدایت كند، حال ندارد.
آن گاه حضرت در ادامه میفرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ سَیَأْتِی عَلَیْكُمْ زَمَانٌ یُكْفَأُ فِیهِ الْإِسْلَامُ كَمَا یُكْفَأُ الْإِنَاءُ بِمَا فِیه»: آگاه باشید روزی خواهد آمد كه اسلام همانند ظرف پرآبی خواهد بود كه واژگون و تمام محتوای آن خالی شود و به صورت ظرف خالی فقط پوستهای، اسمی و ظاهری از آن باقی بماند. «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعَاذَكُمْ مِنْ أَنْ یَجُورَ عَلَیْكُمْ وَ لَمْ یُعِذْكُمْ مِنْ أَنْ یَبْتَلِیَكُم»؛ خداوند این قول را داده است كه به شما ظلم نكند. در قرآن هم میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئا»3؛ یا «أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ؛ لِلْعَبِید»4. اما قول نداده است كه شما را امتحان نكند، بلكه برعكس، تأكید كرده است كه ما شما را امتحان خواهیم كرد. سپس حضرت یكی از آیات قرآن را در باره امتحان ذكر میكند و میفرماید: «إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیاتٍ وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِین»5؛ ما شما را مبتلا میكنیم، یعنی امتحان میكنیم. خدا نعمت اسلام را به ما داده و هدایتش را از ما سلب نمیكند و بیجهت نعمتی را كه به كسی میدهد، نمیگیرد. «ذلك بأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَكُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی؛ قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم»6؛ خدا نعمتی را كه میدهد، بیجهت از كسی نمیگیرد تا این كه زمینه گرفتن نعمت با كفران، ناشكری و ناسپاسی فراهم شود. «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِید»7. پس سنت ابتلا و امتحان سنت ثابتی است. «وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَة»8: اصل امتحان این است كه یك وضع مبهمی پیش آورند تا هر كس آن چه را مخفی دارد، ظاهر كند. در امتحان شرایطی پیش میآورند و سؤالاتی مطرح میكنند تا معلوم شود كه فرد چیزی یاد گرفته است تا اظهار كند یا خیر.
اگر میخواهید ایمانتان محكم باشد، باید معلومات، شناخت و عقایدتان را از كسی اخذ كنید و به قول كسی اعتماد كنید كه برای شما حجیت داشته و اطمینانبخش باشد. اگر به هوس و رأی خودتان یا رأی كسی كه اعتمادی به او نیست و سخن او حجیت ندارد، استناد كردید، طبعاً در معرض گمراهی قرار خواهید گرفت و روزی خواهد آمد كه اسلام شما هم فقط یك اسلام اسمی خواهد بود و محتوایی نخواهد داشت. فقهای بزرگ ما اسوههایی بوده كه در عالم كم نظیرند و آن قدر به كار خود و راهی كه به آنها آموخته بودند، ایمان و اعتماد داشتند كه داستانهای عجیبی دارند: مرحوم صاحب جواهر _اعلی الله مقامه الشریف_ كه ذخیره بزرگی برای همه فقیهان از خود باقی گذاشت و تقریباً باید گفت: همه فقیهان پس از او سر خوان نعمت او نشستهاند، در جایی از جواهر نوشته است كه امشب فرزند من جوانمرگ شد و از دنیا رفت. بنا شد جنازهاش را تا صبح در منزل بگذاریم تا مراسم تغسیل، تكفین، و تشییع انجام شود. چون اولین شب وفاتش بود، من خواستم آن شب خدمتی برایش انجام داده باشم كه نافعترین كار برای او باشد. با خود گفتم: چه كنم كه بهترین كار باشد؟ آیا برایش قرآن بخوانم، نماز بخوانم یا دعا كنم؟ هر چه فكر كردم دیدم كاری ارزشمندتر از نوشتن جواهر سراغ ندارم. یقین داشتم كه نوشتن این كتاب از خواندن نماز مستحبی و از خواندن قرآن ثوابش بیشتر است. ثواب نوشتن آن شب جواهر را به روح پسرم اهدا كردم! یك انسان چه قدر باید به راه خودش اطمینان داشته باشد كه بهترین خدمت را نوشتن جواهر خود بداند.
اهتمامی كه بزرگان دین در رفتار و عملشان داشتند و احتیاطها را در فتوا دادن خود رعایت میكردند و دقّتهایی را به كار میبردند، باعث شده است كه آنها در تاریخ اسوه بینظیر باشند. از چنین كسانی جا دارد انسان تقلید كند، اما از كسانی كه مشكوك است تحصیل درستی یا تقوای درستی داشتهاند یا نه، چگونه میتوان به فتوایشان اعتماد كرد؟ «وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّی عَالِماً وَ لَیْسَ بِه»؛ اینان اسم خود را عالم گذاشتهاند، اما علم حقیقی ندارند.
ما باید وقتی این طور كلمات را میخوانیم، فرض كنیم امیر المؤمنینعلیهالسلام دارد با ما سخن میگوید، كه آقا تو عالم حقیقی هستی یا نام آن را یدك میكشی؟ واقعاً تلاش كافی كردهای برای این كه علم خود را درست به دست آوری؟ از مأخذ صحیحی به دست آوری؟ آیا در فهم كلمات خدا و پیامبرصلی الله وعلیه وآله دقت كافی كردهای تا ببینی مقصود چیست؟ از بزرگان علما، آنها كه راه صحیح رفتهاند، استفاده كردهای؟ با آنها مشورت یا از آنها سؤال كردهای؟ در مقام عمل آن چه دانستی واقعاً عمل كردی یا این كه شیطان تو را فریب داد و به دنبال هوس رفتی؟ آیا از جایی اخذ كردی كه به مال، شهرت و ریاست میرسیدی، اما آن چه اینها را نداشت و احیاناً مردم هم با بدبینی و اخم نگاه میكردند و از فتوا و صحبتها خوششان نمیآمد، رها كردی؟!
با توجه به این خطبه باید بررسی كنیم و ببینیم عضو كدام گروه هستیم. نكند خدای ناكرده خودمان راه كج رویم و دیگران را نیز به گمراهی بكشانیم. اعاذنا الله و ایاكم و وفّقنا الله و ایاكم لما یحب و یرضی
1. حمد، 5.
2. شوری، 20
3. یونس، 44.
4. حج، 10.
5. مؤمنون، 30.
6. انفال، 53.
7. ابراهیم، 7.
8. انبیا، 35.