بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
شهادت آقا و مولايمان أبا عبدالله الحسينعلیهالسلام را به پيشگاه مقدس ولى عصرعجلاللهفرجهالشریف و نايب برحقش، مقام معظم رهبرى و همه شيفتگان مكتب تشيع تسليت عرض مىكنيم و از خداوند متعال درخواست مىكنيم كه محبت و ولايت اين خانواده را از ما سلب نكند و توفيق اداى حقوق اهلبیت را به همه ما عنايت بفرماید.
نثار روح امام راحل و شهداى والامقام اسلام صلواتى ختم بفرمایید.
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيطَانِ الرَّجِيمِ* أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ؛[1]
بیمقدمه به سؤالى كه در اذهان بسيارى از مردم و بهخصوص جوانان اين عصر وجود دارد وارد میشوم و آن اين است كه خداوند متعال كه اين عالم را براى تكامل انسانها مهيا فرموده و انسان را براى رسيدن به قرب خودش كه عالیترین مقامات وجود برای یک موجود مخلوق است آفریده است چرا وضع عالم را بهگونهای قرار نداده كه مردم خيلى صاف و سرراست به طرف بهشت بروند؟!
ما از آن وقتى كه از تاريخ انسانيت خبر داريم كه بهترین مدركش قرآن كريم است، بین همان فرزندان بلاواسطه حضرت آدم اختلاف پیش آمد و يكى، ديگرى را به قتل رساند! داستان هابيل و قابيل را كه همه شنيدهايد. از همان وقت، در زمان حضور حضرت آدم و همان اوايل خلقت انسان، اين جريان فساد در زمین شروع شد و تاريخ بشریت دائماً از این ظلمها، جورها، جنایتها، اختلافات و کشمکشها پر است.
خدايى كه انسان را برای این آفريده كه به سعادت برسد، خوب بود یک راه همواری را پيش پای آدم مىگذاشت كه دیگر اینهمه اختلاف و كشمكش و كشت و كشتار و ظلم و جنايت درون آن نباشد. حالا من نمىخواهم مثالهایی براى اين ظلمها بزنم. امروز در دنيایی كه دنياى تمدن است و همه عالم دَم از پيشرفت و ترقى و تمدن مىزنند میبینید كه در قلب اروپا، در بين خود اروپائیها چه جناياتى دارد واقع مىشود كه از جهت فجیع بودن و ظلم بیامان، در عالم کمنظیر است.
طبعاً اين سؤال مطرح مىشود كه چرا خدا عالم را اینگونه خلق كرده كه اینقدر فساد درون آن باشد؟! شايد اگر از شما هم بپرسند بيش از نود درصدتان تصدیق میکنید که چنين سؤالى در ذهن ما هم هست؛ همینگونه نیست؟!
همه شما شايد يك جواب اجمالى هم شنيده باشيد كه خداوند متعال انسان را در اين عالم، آزمايش مىكند و اینها هم مقدمات آزمايش است؛ كسانى هستند که در اين امتحان سرفراز بيرون مىآيند و كسانى هم هستند که رفوزه مىشوند؛ اين فسادها از آن کسانی است كه سر امتحان رفوزه شدهاند. این جواب، يك جواب اجمالى و صحيحى هم است اما خيلى قانعکننده نيست يعنى مقدارى احتياج به توضيح بيشترى دارد.
اين انسانی كه گل سرسبد خلقت است و خدا براى او مقامى در نظر گرفته كه فرشتگان بايد در مقابل او سجده كنند، بهراحتی به آن مقام نمىرسد. آن مقام به قدرى بلند است و به قدرى عظمت دارد كه فرشتگان مقرَّب الهى در مقابل كسى كه به اين مقام رسيده باشد به خاك مىافتند.
خداوند متعال قبل از اينكه حضرت آدم را خلق كند اين تكليف را براى فرشتگان مقرر فرموده بود. وقتى خلقت آدم را شروع كرد به ملائكه فرمود فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ.[2] با وجود اینکه خلقت آدم هنوز تمام نشده بود، هنوز روح در او ندميده بود و فقط بدنش ساخته شده بود و مراحلی را گذرانده بود خدا فرمود وقتى كه خلقت آدم، کامل شد و درون او روح دميديم همه بايد بر او سجده كنيد؛ فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ.[3] آن مقامى كه حضرت آدم داشت چه برتریای بر فرشتگان داشت؟!
آن مقامش براى اين بود كه آن قرب را بايد با اختيار خودش كسب كند. ملائكه هر مقامى كه دارند هر قدر هم كه عالی باشد موهبتى است که خدا از اول به آنها داده است و خودشان در كسب آن مقام نقشى نداشتهاند اما مقامى كه آدم به آن مىرسد چون مقامى است که بايد با اراده و اختيار خودش كسب كند و از بسیاری از چيزها بايد چشمپوشی كند تا به آن مقام برسد و برای رسیدن به آن مقام بايد مجاهده كند، اين مقام آنقدر شرافت دارد كه ملائكه هم بايد در مقابلش سجده كنند.
اگر بخواهیم وارد هر كدام از اين بحثها بشويم به بحثهای زيادى احتياج دارد اما اجمالاً ما با همان فرهنگ اسلامیای كه داريم مىتوانيم بهآسانی بپذيريم كه برترى آدم بر ملائكه به خاطر این است كه بايد با اختيار و انتخاب خودش به آن مقام برسد يعنى دائماً سر دوراهیها واقع شود، يك طرف يك جاذبههايى هست که او را به طرف پایین مىكشند، پایين كه مىگویيم يعنى مقام پست؛ و يك طرف جاذبههايى هست كه او را به طرف خدا مىكشند. اين را مىگویيم بالا. بالا و پایين براى اين است كه براي ما محسوس باشد وگرنه خدا بالا و پایين ندارد و همه جا هست.
انسان دائماً بين دو جاذبه متضاد هست. بايد يكى را سركوب كند، از آن چشمپوشی كند، با آن مبارزه كند تا آن يكى فعال و كارگر شود و او را پيش ببرد؛ يعنى انسان دائماً در حال جهاد است، در حال جنگ است، جنگ با نفس، جنگ با شيطان، جنگ با هواپرستی؛ هوا و هوسها او را پایين مىكشند، جاذبههاى الهى او را بالا مىكشند؛ تا كدامشان را انتخاب كند. چون موقعيت انسان اینچنین است که كمالاتش را از اول یکجا به او ندادهاند و خود او بايد انتخاب كند اين كارش سخت است و آن مقامش هم بسیار مقام عالیای است.
براى اينكه دائماً اين زمينه انتخاب براى انسان فراهم شود بايد دو جور جاذبه وجود داشته باشد. خدا ازیکطرف انبيا را مىفرستد كه بشر را راهنمایى كنند و او را به آن مقامات عالى دعوت كنند. علاوه بر هواى نفسى كه در وجود خود انسان هست ازیکطرف هم يك عوامل ديگرى که اجمالاً اسمش شياطين است، گاهى شياطين جنّى هستند و گاهى شياطين انسى هستند، شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ،[4] اینها هم انسان را به طرف مقابل دعوت مىكنند.
خداوند متعال اين دو نيرو را متوازن قرار داده است. هم ازیکطرف جاذبههاى مثبت الهى و هم ازیکطرف جاذبههاى منفى شيطانى. همانگونه كه انبيا را فرستاده در مقابلش هم مىفرمايد وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا تا آخر؛[5] در مقابل هر پيامبرى هم، يك دشمنى از شياطين انس و جن قرار داديم تا این دو كفه متوازن باشد و انسان دائماً در مقابل دو جاذبه متوازن قرار داده شود.
آن كسانى كه حُسن انتخاب دارند و طرف جاذبه الهى را تقويت مىكنند خدا آنها را بيشتر از ديگران كمك مىكند؛ سَبَقَت رَحمَتُهُ غَضَبَهُ؛[6] كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ.[7] آن كسانى هم كه راه بد را انتخاب مىكنند به همان مقتضاى اعمال خودشان كيفر داده مىشوند. خدا پاداش خوبان را ده برابر مىدهد؛ مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا؛[8] آنهایی كه راه بد را انتخاب مىكنند به مقتضاى همان بدى خودشان سقوط مىكنند اما كسانى كه راه خوب را انتخاب مىكنند ده برابر پيش میروند و ده برابر پاداش داده مىشوند. اين لطف خداست.
يكى از اسباب ترقى انسان اين است كه از سرنوشت ديگران پند بگيرد. اين يكى از چيزهايى است كه به انسان كمك مىكند که راه خوب را انتخاب كند؛ یعنی وقتى ديد كسانى كه راه بد را رفتهاند به چه سرنوشتى مبتلا شدهاند این باعث مىشود كه حواسش را جمع كند و به آن راه مبتلا نشود.
شما اگر در خيابان يك انسان معتادى را ببینید كه نمىتواند درست راه برود، آب از دهانش راه افتاده و خودش را نمىتواند كنترل كند، همینکه قيافهاش را ببینید این كافى است كه با خودتان عهد كنيد كه هیچگاه به مواد مخدر دست نزيد و نزديكش نرويد چون مىبينيد که انسان به چه سرنوشتى مبتلا مىشود. انسان هر قدر آثار کسانی را كه راه بد را انتخاب كردهاند ببيند اين مىتواند كمك كند به اينكه حُسن انتخاب داشته باشد و راه خوب را انتخاب كند. اسم اين كار، عبرت گرفتن است؛ انسان از كار ديگران و از خطاى ديگران عبرت بگيرد.
يكى از شيوههاى هدايت انبيا، بيان جريانات عبرتانگیز است. خود قرآن مىفرمايد ما اين داستانهای گذشتگان را كه براى شما نقل مىكنيم براى اين است كه عبرت بگيرید؛ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ.[9]
يكى از مطالبى كه قرآن براى عبرت گرفتن برای ما نقل كرده اين است كه تمام كسانى كه به راه سعادت رسيدهاند از پیچوخمهای خطرناكى عبور کردهاند و دچار نوساناتى شدهاند؛ برای آنها مشكلاتى در زندگانی پيش آمده است؛ زمينههايى، هم براى سقوط و هم برای ترقیشان فراهم شده است؛ امتحانات سختى براي آنها پيش آمده است و بسيارى از گذشتگان در اين امتحانات سخت رفوزه شدهاند.
شما به خصوص وقتى که سوره شعرا را بخوانيد داستان گذشتگان را كه نقل مىكند بعد مىفرمايد وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ؛[10] إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ؛[11] اكثر اینها مؤمن نبودند و به سرنوشت عذاب مبتلا شدهاند. مىفرمايد شما هم بايد بدانيد كه بهآسانی به هدف مقصود نمىرسيد. راه سعادت شما هم پیچوخمهایی دارد. گمان نكنيد كه بهآسانی و راحتى مىتوانيد يك راه را طى كنيد و به سعادت برسيد.
اين يك مقدارى جواب آن سؤالى است كه مطرح كردم كه چرا خدا راه زندگى انسانها را پر پیچوخم قرار داده است؛ براى اينكه آن مقامى كه مىخواهند برسند در گرو مبارزه با اين مشكلات است. زندگى انسان هر قدر مشکلتر باشد و دشواریهای بيشتری داشته باشد امكان رسيدن به مقامات عالىتر بيشتر خواهد بود.
حالا به عنوان تقریب به ذهن، در مسابقاتی كه در دنيا برگزار مىشود مثلاً مسابقات وزنهبردارى، آن كسى كه مىخواهد وزنههای سنگین را بردارد این براي او مشکلتر است يا وزنههاى سبك؟ طبعاً وزنههاى سنگين، مشکلتر است. چه كسانى موفق مىشوند وزنههاى سنگين را بردارند و در مسابقه برنده شوند؟ كساني كه تمرين بيشترى كرده باشند و زحمت بيشترى كشيده باشند. آن كسانى كه شب رفتهاند راحت در خانهشان خوابیدهاند و تمرينى نکردهاند هيچ وقت هم در مسابقات سنگين برنده نمىشوند. در کشتی هم همینگونه است. در مسابقات ديگر ورزشى هم همینگونه است. در مسابقات علمى هم همینگونه است؛ كساني كه در مسابقات علمى در دنيا برنده مىشوند چه كسانى هستند؟ آنهایی هستند كه بيشتر درس خواندهاند و بيشتر زحمت كشيدهاند.
پس براى رسيدن به مقامات عالیتر بايد زحمت بيشترى كشيد. اگر براى كسانى زحمت پيش نمىآيد معنايش اين است كه ترقیشان هم كم است. هر قدر زمينه زحمت كشيدن بيشتر باشد، هر چه آدم بیشتر كشتى بگيرد و به زمين بخورد، اين براى اينكه كشتى سنگینوزنتر بگيرد مهياتر مىشود. اگر بنا باشد هميشه كنار گود بايستد و به كشتی گيران بگويد لنگش كن اين هيچ وقت کشتیگیر نمىشود، هيچ وقت پهلوان نمىشود. هر وقت در گود آمد، كشتى گرفت، زمين خورد و پا شد، دوباره، سه باره، آنوقت ترقى مىكند و پهلوان مىشود اما اگر راحتطلب باشد و نخواسته باشد که به زمین بخورد و احیاناً دستوپایش هم خراشى بردارد او هيچ وقت پهلوان نمىشود.
در زمينه معنويات هم همینگونه است. خداوند متعال زمینههايى را براى تمرينات براى انسان فراهم مىكند تا انسان با مشكلات دستوپنجه نرم كند. آن كسانى كه حالش را ندارند ترقیای هم نمىكنند. حداكثرش این است که گليم خودشان را از آب بكشند و نان و پنيرى گيرشان بيايد اما اگر مىخواهند ترقى كنند و به اوج برسند بايد آماده پذيرش سختىها باشند. به همين دليل است كه تمام انبيا در دنيا به گرفتاریها و سختیها مبتلا بودهاند. بعد از انبیا، اوليای خدا، هركس مقامش بالاتر بود سختیهای بیشتری داشته است؛ چرا؟! خدا مگر با آنها دشمنى داشته است؟! نه، اینها تمرين است، اینها فراهم كردن زمينه رشد است. انسان تا با سختیها دستوپنجه نرم نكند پهلوان نمىشود و پيشرفت نمىكند.
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ؛ ترجمه تحتاللفظی اين آيه شريفه كه تلاوت كردم تقریباً اين است؛ يعنى آيا پنداشتهاید كه شما وارد بهشت خواهيد شد بدون اينكه آن مشكلاتى كه براى پيشینيان پيش آمد براى شما پيش بیايد؟! وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ؛ داستان پيشینيان براى شما پیش نيايد و شما به مقامات عالى برسيد؟! در صورتی كه پيشینيان اینگونه نبودهاند؛ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا؛ آنقدر سختیها و گرفتاریها براي آنها پيش آمد؛ حتی بالاتر؛ از اين سختیها و رنجها تزلزل پيدا كردند؛ آنقدر مشكلات براي آنها پيش آمد كه گفتند نكند ما فريب خورده باشيم؟! نکند پيروزى در كار نباشد؟! وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ؛ در كشاكش اين گرفتاریها، كار به جايى مىرسید كه خود پيغمبر و مؤمنان هم صدايشان درمىآمد كه مَتَى نَصْرُ اللَّهِ؛ پس خدا كِى كمك خواهد كرد؟! كار به اينجا كه مىرسد آن وقت خدا جواب مىدهد أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ؛ حالا كه اين سختیها را تحمل كرديد ميوه شيرينى خواهيد چيد؛ نصرت خدا نزديك است؛ نگران نباشيد!
اين داستان پيشینيان بود. بدانيد که براى شما هم چنين جرياناتى پيش خواهد آمد. شما هم بهراحتی بهشتى نمىشويد. بهشتى به دو معنا؛ شما هم بدون تحمل سختیها به آن اوج و كمال نمىرسيد. اگر مىخواهيد به آن مقامات برسيد و اگر مردش هستید كمرتان را محكم ببنديد و آماده تحمل سختیها و گرفتاریها باشيد ولی اگر راحتطلب هستيد عيب ندارد كنار بنشينيد اما آرزوى مقامات عالى هم نداشته باشيد؛ تا همتتان چقدر برسد.
در ذيل اين آيه شريفه، حديثى از پيغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله وارد شده كه اين حديث را، هم شيعه و هم برادران اهل تسنن با سندهای مختلف و مستفیض نقل کردهاند که حضرت فرمودند هر جريان و هر امتحانی که برای بنیاسرائیل پيش آمده باشد براى شما هم پيش خواهد آمد؛ هر جا آنها وارد شده باشند شما هم وارد خواهید شد.
در ذيل اين حديث يك تعبير عجيبى دارد؛ مىفرمايد حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ؛[12] اگر بنیاسرائیل وارد سوراخ سوسمارى هم شده باشند شما هم وارد خواهيد شد. اين يك بيان تمثیلی و تشريحى است يعنى منتظر باشيد که همه جرياناتى كه برای بنیاسرائیل واقع شده است براى شما هم پيش بیاید. البته معنايش اين نيست كه عين آن حادثه با شخص، با خصوصيتش، با مكانش و با زمانش تطابق خواهد كرد. اين كه شدنى نيست؛ اما روح اين حوادث با آن حوادث، هماهنگ است؛ همان مشكلاتى كه براى آنها پيش آمد براى شما هم پيش خواهد آمد. خوشیهایی كه براى آنها پيش آمد براى شما هم پيش مىآيد. زمينههاى امتحان سختى كه براى آنها پيش آمد براى شما هم پيش مىآيد، به شكلى متناسب با زمان و مكان شما و عصرى كه در آن زندگى مىكنيد. این حوادث آنقدر به هم نزديك است كه گويا تاريخ تكرار مىشود. هر جا که آنها وارد شدهاند شما هم وارد خواهید شد؛ حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ!
شايد سرّ اين كه در قرآن كريم داستان بنىاسرائيل بيشتر از همه اقوام نقل شده هم همين باشد؛ براى اينكه داستانهایی كه براى آنها اتفاق افتاده بسيار عبرتانگيز است و مىتواند درس عبرتى براى ما باشد. اگر از آنها درس بگيريم مىتوانيم جلوى بسیاری از پيشامدهاى سوء را بگيريم ولى اگر درس نگرفتيم ما هم به آن بلاهايى كه آنها مبتلا شدند مبتلا خواهيم شد.
یکی از داستانهای عجيب بنیاسرائیل اين است که همانگونه که میدانید اینها در مصر زندگى مىكردند و از طرف دستگاه فرعونيان به بيگارى كشيده شده بودند يعنى حكم برده را با اینها اجرا مىكردند و رفتارشان با بنیاسرائیل كانه رفتار با بردگان بود؛ كارهاى سخت و سنگين را به آنها واگذار مىكردند، مزد كمترى به آنها مىدادند و كاملاً در اختيار فرعونيان بودند. آنقدر به اینها سخت گرفته شد كه پيش علمایشان آمدند و از آنها خواستند که دعا كنند و توسلات و دعاها و گريهها و زاریها کردند تا خدا فرجى براى آنها برساند.
خدا بعد از آن همه توسلات، حضرت موسى را براى آنها فرستاد كه آنها را نجات دهد. مردمى كه حالا در روايات هست که چهارصد سال زير يوغ فرعونيان زندگى کرده بودند و آرزو مىكردند که كسى از طرف خدا براى نجات آنها بيايد تا اینکه حضرت موسى مبعوث شد و آنها را از چنگال فرعونيان نجات داد و فرعونيان با آن سطوت و سلطنتى كه داشتند جلوى چشمشان در دريا غرق شدند و آنها بهسلامتی از دريا عبور كردند، اینهمه كه خدا به آنها تفضل كرد و آنها را از چنگال فرعونیان نجات داد، زروزیورهای فرعونيان را برداشتند و با خودشان بردند، وارد دريا شدند، دريا براى آنها خشك شد و آنها از دریا عبور كردند، فرعونيان كه آمدند غرق شدند، خود فرعون هم غرق شد و بدن او را از آب گرفتند و موميايى كردند كه هنوز هم موميايى بدن فرعون در موزهها هست، خدا هم در قرآن مىفرمايد ما بدن تو را نجات مىدهيم تا عبرتی براى آيندگان باشد و ببينند اين بود كه مىگفت أَنَاْ رَبُّكُمُ الأعْلَى، ببینيد که به چه روزى افتاده است؛ بنیاسرائیل این جریانات را دیدهاند و حالا نجات پیدا کردهاند، ديگر از آن ظلم و شكنجه فرعونيان خلاص شدهاند و ثروتها و زروزیورهای آنان را برداشتهاند و دارند به طرف سرزمين موعودشان مىروند، حالا حقش اين بود كه اینها چه كار كنند؟! حقش اين بود كه اینها شبانهروزشان را به شكر خدا بپردازند و عبادت خدا کنند که ما را از یک چنین گرفتاریای نجات داده است.
اینها سر راه به يك بتکدهای رسيدند. گويا اين بتكده يك ساختمان بسيار زيبايى سر یک تپه بود. اینها گفتند برويم تماشا كنيم. رفتند ديدند عجب جايى است! اینها پیش حضرت موسی رفتند و گفتند اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ؛ مىدانيد این يعنى چه؟ پيش حضرت موسى آمدهاند مىگويند اى پيغمبر خدا كه ما را از چنگال فرعونیان نجات دادى! يك خدايى مثل اين خداها براى ما درست كن! دوست داريم يك مجسمه زيبايى باشد که او را ببينيم و دست روى سروگوشش بكشيم و در مقابلش هم به خاك بيفتيم! این خدایی که تو مىگويى یک خدایی است نديدنى و نمىشود او را ديد، ما اینجور دوست نداريم؛ مىخواهيم يك خدايى مثل اینها داشته باشيم؛ ببین چه جاى زيبايى! مجسمه طلايى روى اين تپه خوش آبوهوا! اين درختها! اين باغها! ما يك چنين خدايى را مىخواهيم؛ اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ؛ يك خدایى مثل خدايى كه آنها دارند براى ما درست كن!
حضرت موسى به اینها چه بگويد؟! اینها را نصيحتشان كرد که از اين حرفهایتان توبه كنيد! خدا كه جسم نمىشود؛ بت را كه نمىشود پرستش كرد؛ خدا شما را نجات داده، اين خدايى است که انبيا را برای پدران شما فرستاده، من را براى نجات شما مبعوث كرده است، دشمن شما را جلوى چشمتان در دريا غرق كرد، آنوقت شما دوباره مىخواهيد برويد بتپرست بشويد؟!
بههرحال با هزار زحمت اینها را منصرف كرد كه حركت كنند و به طرف ارض موعود بروند تا اینکه به صحراى سينا رسيدند، همين صحرای سینایی كه امروز مدتى دست یهودیها بود و يك قسمتى از آن هنوز هم هست. اینها به وادى اَیمَن رسيدند و حضرت موسى براى مناجات به كوه طور رفت. كوه طور در همين صحراى سينا است. خدا حضرت موسى را دعوت كرد، ابتدا يك ماه و بعد هم ده روز اضافه شد و قرار شد چهل روز در آنجا باشد تا تورات و احكام اجتماعى و قوانين اداره جامعه را بر حضرت موسى نازل كند و يك جامعه متمدن، تحت سرپرستى حضرت موسى و بر اساس قوانين الهى تشكيل شود.
در اين فاصلهاى كه حضرت موسى براى مناجات و گرفتن الواح و دستورات خدا به كوه طور رفت يك آقايى به نام سامرى پيدا شد و گفت این شما نبوديد كه مىخواستید یک خدايى مثل خداى آن قوم داشته باشيد؟! من حاضر هستم چنين خدايى را برای شما درست كنم. گفتند چه کار کنیم؟ گفت اين طلاهايى را كه از فرعونيان برداشتهاید و آوردهاید را اينجا بياوريد، من اینها را آب مىكنم و يك خداى طلايى قشنگ براي شما درست مىكنم. گفتند بسيار خوب؛ طلاها را آوردند و آقاى سامرى آنها را آب كرد و به صورت يك گوسالهاى درآورد. حالا اینکه اين را از كجا ياد گرفته بود و چه كار مىكرد بماند، داستانش مفصل است و همه شما شايد بارها كم یا بيش شنيده باشید.
بنىاسرائيل نجاتیافته از فرعونیان که پيغمبرشان به كوه طور رفته براى اين كه قانون را براى اداره جامعهشان از خدا دريافت كند در مقابل گوساله سامرى به خاك افتادند در حالى كه برادر موسى و جانشين او، حضرت هارون، سرپرستشان بود و آنها را نصیحت مىكرد ولی آنها به حرف هارون گوش ندادند و رفتند تابع سامرى شدند و گوسالهپرست شدند. تا اینکه بعد از چند روز كه حضرت موسى برگشت و ديد كه اینها گوسالهپرست شدهاند اوقاتش تلخ شد و ابتدا به هارون پرخاش كرد و ادامه داستان که خودتان مىدانيد و نمىخواهم وقت شما را زياد بگيريم.
اين داستان براى بنىاسرائيل اتفاق افتاده است. آيا فكر مىكنيد براى امت اسلامى هم اتفاق بيفتد؟! مگر پيغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله نفرمود که حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ؛ اگر بنىاسرائيل وارد سوراخ سوسمارى هم شده باشند شما هم وارد خواهيد شد؟! آنها گوسالهپرست شدند، آیا ما هم خواهيم شد؟! مسلمانها هم خواهند شد؟! بله، اما به شكل ديگرى. آن گوسالهپرستی متناسب با آن زمانى بود كه مردم بتپرست بودند، بتشان گوسالهها بود، در مصر ديده بودند، بعد هم سامرى براي آنها يك گوساله درست كرد. اگر زمانى مردم به جاى گوسالهها و بتهای سنگى بتهاى ديگرى پرستيدند، بتپرستى ديگران هم متناسب با همان خواهد بود.
امروز دنياى كفر، دنيايى كه از پرستش خداى يگانه روگردان است و در مقابل خداى آفريننده جهان سر خم نمىكند يك بتى دارد كه همه اين جهان در برابر او سر تعظيم فرود آوردهاند. اين همان بتى است که در قرآن نام آن به صورت ديگرى ذكر شده و امروز یک اسم ديگرى روى آن گذاشتهاند. قرآن مىفرمايد أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ؟! آيا كسى را ديدی كه اله و معبود خودش را هواى نفس قرار داده باشد؟! اين كدام بت است؟! هواى نفس را خدا، اله و معبود قرار دادن يعنى چه؟! مگر هواى نفس یک چیزی است که آنجا بگذراند و بگويند تو خداى منى، تو آفريننده منی؟! منظور از اتخاذ اله كه خداوند متعال مىفرمايد این است که كسانى هواى نفسشان را اله خودشان قرار دادهاند، خداى خودشان قرار دادهاند، معبود خودشان قرار دادهاند.
امروز جهان استكبارى همين بت را مىپرستند. افتخار جهان امروزی اين است كه ما آنگونه زندگی میکنیم كه دلمان مىخواهد. دل كدام است؟ يعنى همان هواى نفس. هوای نفس چيست؟ يعنى دلم مىخواهد. اینکه مىگويند فلانى تابع هواى نفسش است یعنی چه؟ يعنى هر كارى که دلش مىخواهد بكند میکند. هواپرستى يعنى چه؟ يعنى هر كارى كه دلش مىخواهد همان را انجام دهد. چيز ديگرى هم هست؟!
امروز دنياى متمدن اين شعار را مطرح كرده كه بشر، هر انسان و هر فردى باید آنچنان زندگى كند كه دلش مىخواهد و هيچ چيز نبايد مانع انجام اين دلخواه بشود مگر اينكه با دلخواه ديگران مزاحمت پيدا كند؛ چون بالاخره آنها هم انسان هستند، آنها هم دلشان مىخواهد. هر كسى بايد آزاد باشد و تا آنجايى كه ممكن است هر چه كه دلش مىخواهد عمل کند. فقط آنجايى كه با دلخواه ديگران تزاحم پيدا مىكند باید هواى همديگر را داشته باشند، خیلی به همديگر نپرند كه موجب اغتشاش شود و اصلاً انسانيت بهکلی نابود شود. اگر كسانى بتوانند با حيله و كلك خواستههاى خودشان را بر ديگران تحميل كنند عيبى ندارد، مانعى ندارد. اگر بتوانند منافع و ثروتهای ديگران را با حيله در اختيار بگيرند بدون اينكه اغتشاشى به وجود بیاید، حساسيتى ایجاد کنند و آشوبى به پا شود عيبى ندارد؛ اگر توانستند انحصاراتى درست كنند و ثروتها را در اختيار بگيرند، عيبى ندارد، بايد باشد. اگر توانستند اراضى ديگران را تصرف كنند و مردم آن شهر و آن كشور را آواره كنند اشكالى ندارد. فقط آنجايى كه موجب اين مىشود که به منابع گردنکلفتها صدمهاى بخورد آن را بايد جلويش را گرفت وگرنه اصل، اين است كه هر كه چه دلش مىخواهد عمل كند. قانون فقط در حدى كه مانع آزادى ديگران مىشود مطلوب است وگرنه هيچ محدوديتى نبايد وجود داشته باشد. اصلاً قانون يعنى چه؟! قانون فقط براى اين كه از اینکه آزادیهای ديگران سلب شود و راه استفاده زورمداران بسته شود جلوگيرى کند لزوم دارد اما تا راه استفاده زورمداران بسته نشده باشد قانون لزومى ندارد و هر كسی هر چه دلش مىخواهد عمل کند. تقریباً- در اصل باید بگويم تحقیقاً، منتها حالا چون من سند كتبى در دست ندارم مىگويم تقریباً- تمام كشورهای دنيا به استثناى ايران اگر بشود يكى دو تا كشور ديگر هم به آن ملحق كرد، امروز اين مرام را مىپسندند. تا بلوك كمونيست سركار بود يك گرايش ديگرى هم حاكم بود. آنجا اصالت را به مصالح جامعه مىدادند نه فرد. آنجا مىگفتند هر چه جامعه مىپسندد و مصالح جامعه اقتضاء مىكند بايد عمل كرد و فرد بايد فداى جامعه بشود اما در اين گرایش ليبرالى، مىگويند هر چه فرد مىخواهد، جامعه هم باید فدای فرد بشود، فقط اغتشاش و آشوب به حدى نرسد كه جلوى منافع گردنکلفتها گرفته شود. تا به آنجا نرسد آزادى وجود داشته باشد. اين را به چه عنوانى مطرح كنند كه بشود ديگران را فريب داد و دنيا را اقناع كرد كه شما هم بايد حرف ما را بپذيريد؟ اسم اين هواپرستى را آزادى گذاشتند. مىگويند ما طرفدار آزادى هستيم. آزادى يعنى چه؟ يعنى هر كسى هر چه دلش مىخواهد عمل کند.
براى اين آزادى يك قداستى را قائل شدند كه قبلاً اين قداست را معمولاً براى معبودها قائل بودند، حالا خواه معبود حق باشد مثل الله تبارکوتعالی براى مسلمانان، يا بتها باشد براى بتپرستان. آنها وقتى نام بتشان را مىبردند يك تقدیس و قداستى براي آن قائل بودند. امروز براى آزادى آن قداستى را قائل هستند كه مردم قبلى يا مسلمانان فعلى براى خدايشان قائل هستند. همانگونه كه كلمه الله براى ما مقدس است كلمه آزادى براى آنها مقدس است يعنى همين هواپرستى براى آنها قداست دارد! نهتنها همين است كه دلم مىخواهد بلکه اصلاً عمل كردن بر طبق دلخواه يك ارزش مطلق است و دیگر ارزشى بالاتر از اين وجود ندارد! در اين باره آنچنان با انواع و اقسام رسانههاى گروهى مختلفى كه دارند، از نویسا و نانویسا، از فيلمها و تئاترها، سينماها، مجلات و کتابها تبليغ و فعاليت كردهاند كه به دنيا باوراندهاند كه چيزى مقدستر از آزادى وجود ندارد، همان چيزى كه قرآن مىفرمايد: أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ.
كسانى كه اینگونه باشند که هواى نفسشان را معبود خودشان قرار داده باشند آنچنان به گمراهى مبتلا میشوند كه هيچ راهى براى هدايتشان وجود ندارد. خدا اینها را به مجازات اين راهی كه در پيش گرفتهاند گمراه مىكند؛ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ؟! كسى كه خدا او را گمراه كرد ديگر چه کسی هدایتش میکند؟! اصلاً چه کسی مىتواند هدايتش كند؟! آن گمراهیای كه هدایتپذیر نيست آن گمراهیای است كه در اثر هواپرستى پیدا میشود. لسان و لغت امروزي هواپرستى چيست؟ آزادىخواهى.
بت زمان حضرت موسى گوساله بود، سامرى آمد برای قوم موسى گوسالهای درست كرد و گفت اين را بپرستيد! بت امروز عالم، آزادى است. سامرى مسلمانها از درون جامعه مسلمانها بلند مىشود و مىگويد شما هم بیایید آزادىپرست شويد! همان سامریای كه در آنجا گوساله درست كرد، سامرى قوم ما كسى است كه به نام اسلام مىخواهد اين بت را مطرح كند و مردم را به پرستش او دعوت كند؛ حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ؛ آنها بتپرست شدند، شما هم خواهيد شد اما بتها رنگارنگ است. بت آن روز گوساله سامرى بود، بت امروز آزادىپرستى است.
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ؛ آیا تصور کردهاید اين امتحانات فقط براى بنیاسرائیل بود؟! هر قومى که بخواهد به سعادت برسد بايد اینگونه امتحانات را پشت سر بگذارد. يك روز موسی اين قوم، اگر من او را موسی خودمان تلقى كردم من را ببخشيد، مقام تشريح است، يعنى كسى كه 20 سال پيش مردم ما را از زير يوغ استكبار و استبداد نجات داد؛ چه کسی بود؟ البته كارش را 35 سال پيش شروع كرد، 20 سال پيش به پيروزى رسيد. 20 سال پيش موسی اين قوم آمد و مردم را به پرستش خداى يگانه دعوت كرد و گفت: بتهای غربیها را براى خودشان بگذاريد! ما بايد تابع اسلام باشيم، تابع قوانين و احكامى باشيم كه پيغمبر اسلام از طرف خدا براى سعادت ما آورده است؛ تنبلى را كنار بگذاريد!
وقتى به بنیاسرائیل گفته شد بروید با كفار بجنگيد تا پيروز شويد و به سرزمين موعود برسيد گفتند فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ! خيلى جالب است! حضرت موسى از طرف خدا به آنها فرمود شما بايد برويد جهاد كنيد تا اين كفار را از اين شهر بيرون كنيد، اين شهر شماست، اینجا سكونت اختيار كنيد و وطن الهیتان را بگيريد. گفتند ما حالش را نداريم! تو با خدا، دوتايى برويد بجنگيد و اینها را بيرون كنيد، وقتى بيرونشان كرديد آنوقت ما میآییم! به همين تعبير است؛ تو با خدا، دو تايى برويد؛ فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ. همه شما حتماً تا اين اندازه را با عربى آشنا هستيد؛ فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ یعنی تو با خدا، دوتاییتان بروید؛ فَقَاتِلَا؛ دو نفرى برويد بجنگيد و اینها را بيرون كنيد، إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ؛ ما همینجا مینشینیم، جنگ که تمام شد و شما اینها را بيرون كرديد، آنوقت ما میآییم.
موسی ما گفت از اين تنبلى و تنآسائی به درآیید! اهل جهاد شويد! غیرت پیدا کنید! مردم ما از پيشينيان عبرت گرفته بودند و گفتند لبيك يا خمينى! ديگر مثل بنیاسرائیل نگفتند: فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا؛ گفتند چشم! شما جلو شوید ما هم دنبال سرتان هستيم؛ با شما پيمان میبندیم، پيمان خون، که تا آخرين قطره وفادار هستیم؛ و به پيمانشان عمل كردند. خدا هم به آنها عزتى داد كه در عالم بىنظير بود. خود اين يك بحثى است كه اگر یک وقتی فرصتى باشد خدمتتان خواهم گفت كه ما مسلمانها و ما ایرانیهای مسلمان بعد از نهضت امام چه عزتى در دنيا پيدا کردهایم. اینها كمتر گفته و شكافته شده است.
اما امتحان تا اينجا تمام نشد. ما از اين امتحان پيروز درآمدیم. كسانى به درجه شهادت رسيدند و مزد خودشان را همانجا دريافت كردند و يكسره به بهشت رفتند؛ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا. كسانى ماندند اما به عهدشان وفادار ماندند. آنها آن شهيدان زندهاى بودند که تا آخرين نفس در راه اين انقلاب تلاش كردند و مىكنند؛ اما كسانى هم در امتحان بعدى رفوزه شدند؛ تا من و شما چه سرنوشتى داشته باشيم.
اكنون نوبت من و شماست؛ ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ؛ بعد از آنكه آنها را به هلاكت رسانديم و بيرون و نابودشان كرديم شما را جانشین آنان كرديم؛ که چه بشود؟! لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ؛ تا ببينيم شما چه مىكنيد؟ آن كسانى كه سرافراز از امتحان برآمدند که به مزد خودشان رسيدند. حالا نوبت امتحان من و شما است.
چه كنيم که از اين امتحان سرفراز بيرون بیاییم؟! پيمانى كه با خدا و رسول خدا بستهايم را فراموش نكنيم. پيمانى كه با امام امت و با جانشين او بستهايم را فراموش نكنيم. وصيتنامه امامرضواناللهعلیه را فراموش نكنيم.
جوانان عزيز! نور چشمان ما! جان ما به قربان شما! آينده اين كشور و اين اسلام به دست شماست. اگر وصيت امامتان را حلقه گوشتان كرديد به سعادت دنيا و آخرت خواهيد رسيد. شايد بسيارى از شما امامرضواناللهعلیه را نديده باشید و سخنان ایشان را نشنيده باشيد و اندكى از راه و سيره او را برای شما نقل كرده باشند اما دست خط ایشان هست، وصيتنامه ایشان هست و چاپ شده است، نوار سخنرانىهاي ایشان هست. من هر وقت به اين جا مىرسم از دستگاه راديو و تلویزيون تشكر مىكنم كه گه گاهی سخنان امامرضواناللهعلیه را به مناسبتهايى ولو قطعاتى از آن را نقل مىكند. آفرين بر اين كار خوبتان! اگر يك كار بدى مىكنند و ما از آنها گله مىكنيم بايد از كار خوبشان هم تشكر كنيم. اين از كارهاى خيلى خوبشان است.
به سخنان امامرضواناللهعلیه گوش دهيد! به آن طنين دلنواز و حیاتبخش كلام امام گوش دهید! كلمات او كأنه- ببخشيد باز تشبيه مىكنم- كأنه مثل وحیای است كه امروز براى نجات من و شما نازل مىشود.
حتى پيشبينىهایى كه امام كرده با تاريخى كه احتمالاً خود امام خیلی روى آن تاريخ تأكيد نداشته و به عنوان مثال ذكر كرده بود تحقق یافته است. ایشان فرمود شايد 10 سال ديگر كسانى بگويند...؛ درست سر 10 سال كسانى پيدا شدند که منحرفان را دعوت كردند، همان كسانى را که امام تأكيد كرده بود مبادا اینها را در دستگاه راه بدهيد، اینها از منافقان بدتر هستند، امروز همانها را تا مرز وزارت رسيدن دعوت مىكنند و عملاً هم كار وزير را انجام مىدهند، فقط عنوان وزير را ندارند! آن پيشبينىها حتى با تاريخش تحقق پيدا كرد.
امروز نوبت من و شما است كه به عهدى كه با امام كرده بوديم وفا كنيم. هنوز دير نشده است. هنوز احتياجی به اين پيدا نشده است كه انقلاب ديگرى پديد بيايد. اگر من و شما يک جو غيرت پيدا كنيم، بجنبيم، حيات داشته باشيم و اظهار حياتمان را بكنيم، حالا كه مىگويند همه آزاد هستند و هر چه میخواهند بگویند من و شما هم حرفمان را بزنيم؛ گفتمان فقط براى دگرانديشان حلال است؟! اظهار نظر فقط برای منحرفان مجاز است؟! شما حق نداريد حرف خودتان را بزنيد؟! چرا آرام بنشينيد؟! منتظر چه هستيد؟! همين سکوتها بود كه 1400 سال ظهور دولت اسلام را به تأخير انداخت. اگر مسلمانهای غیرتمند، بعد از وفات رسول خدا سكوت نكرده بودند كار به اينجا نمىكشيد. گفتند حالا ببينيم چه مىشود؟! ببينيم چه مىشود؟! امروز، فردا، پسفردا، امروز يك روزنامه عليه اسلام حرفى زد؛ گفتند عجب! حالا ببينيم چه مىشود؟! فردا يكى ديگر هم گفت؛ گفتند راست مىگويى؟! عجب! ببینيم چه مىشود؟! پسفردا سومى و چهارمى. كار به جايى رسيد كه در روزنامههايى كه با بودجه جمهورى اسلامى يعنى با حق پیرزنها و يتيمان، با حق بچههاى شهدا، اداره مىشوند علناً عليه اسلام چيز بنويسند و احكام اسلام را مسخره كنند! باز هم باید سكوت كرد و آرام نشست تا ببينيم چه مىشود؟! چه مىخواهد بشود؟! اعتراض كنيد! اعتصاب كنيد! تظاهرات كنيد! نامه بنويسید! طومار بنويسيد! درِ خانه علما برويد! پيش مسئولان شهر برويد! البته رعايت نظم و ادب را هم بكنيد و سوژه دست مخالفان ندهيد؛ ولی آرام حرف زدن که اشكال قانونى ندارد. اگر همين كارهاى آرام و بیسروصدا و قانونى و مؤدبانه و با نزاكت را نكنيم، روزی خواهد رسيد كه دیگر خيلى دير شده باشد.
عرايضم را خاتمه مىدهم. خيلى معذرت مىخواهم از اينكه در شب عزا، شما را به شنیدن اين سخنان تلخ وادار كردم و از عهدهام برنمىآيد كه آنچه ادای حق عزادارى است را در اين شب انجام دهم. اميدوارم برادران عزيزى كه توان اين كار را دارند جبران اين قصور و کمبود بنده را بفرمايند. همه را به خدا مىسپارم.
پروردگارا! تو را به خون حسين بن على قسم میدهیم اسلام و مسلمین را در پناه خودت عزيز و پايدار بدار!
روح امام با روح سيدالشهدا محشور فرما!
شهداى نهضت، شهداى انقلاب و شهداى جنگ تحميلى را با شهدای کربلا محشور فرما!
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
[1]. بقره، 214.
[2]. حجر، 29.
[3]. ص، 73.
[4]. انعام، 112.
[5]. همان.
[6]. مفاتیحالجنان، دعاى جوشن كبير، بند 19.
[7]. انعام، 54.
[8]. انعام، 160.
[9]. آلعمران، 13.
[10]. شعراء، 8،103،174 و ....
[11]. شعراء، 121.
[12]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج ۲۳، ص ۱۶۵.