بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطَّاهِرِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
خداوند متعال را شکر میکنیم که ما را غرق نعمتهای بیشمار خودش قرار داده و هر روز نعمتهایی که عقل ما نمیتواند آنها را درک کند را بر نعمتهایش اضافه میفرماید. حتی در این زمان، خدا نعمتهایی به جامعه ما مرحمت فرموده که در طول تاریخ اسلام به هیچ جامعهای داده نشده است. طبیعی است که هم به مقتضای حکم عقل و هم تأکیدات قرآن کریم و روایات اهل بیتصلواتاللهعليهماجمعين، اقل کاری که میبایست در مقابل این نعمتها انجام داد شکر است. عبارت لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ[1] هم مکرر در قرآن ذکر شده است؛ اما اولین شرط شکر کردن این است که انسان نعمت را درست درک و ارزیابی کند. انسان تا نداند که این چه نعمتی است و چه قدر میارزد نمیتواند شکر متناسب با آن را انجام بدهد.
متأسفانه معرفت امثال بنده در ارزیابی نعمتها بسیار ضعیف است و بسیاری از قضاوتهای ما در ارزشیابی نعمتها، قضاوتهایی کودکانه است؛ شکمی سیر بشود، ناز و نوازشی بشود، احترامی بشود، اینهاست دیگر؛ اما این نعمتهایی که مخصوص اولیای خدا و بندگان خاص خدا است اصلاً به ذهنمان هم نمیآید که اینها هم یک نعمتی است و میشود به آن دست یافت و خدا برای ما فراهم کرده، منتها ما نمیرویم درست از آنها استفاده کنیم!
یکی از راههایی که باز از نعمتهای مضاعف الهی است این است که خداوند متعال شرایطی را فراهم میکند تا مردم نعمتهایش را بشناسند. آدم قدر نعمت غذا را وقتی میداند که گرسنه بشود. آدم تا گرسنه نشده باشد نمیداند که این غذا چه قدر لذیذ، مفید و مورد حاجت است؛ و شاید - شاید که بیش از شاید- و شاید یکی از حکمتهایی که در این عالم سختیهایی برای زندگی انسانها پیش میآید همین است که نعمتهای خدا را درک کنند. تا این سختیها پیش نیاید انسانها نمیفهمند که خدا چه نعمتی را به آنها داده یا میتواند بدهد و قدرش را بدانند و شکرش را به جا بیاورند که خود آن شکر، زمینه را برای تعالی روحی، تکامل و درک نعمتهای بالاتر فراهم میکند.
اجمالاً میشود گفت همه انسانهایی که ما میشناسیم، اول خودمان و بعد هم دیگرانی که از قشرهای مختلف و در جاهای مختلف با آنها معاشرت داریم، با این پدیدههایی که در این عالم اتفاق میافتد چند جور برخورد دارند؛
یک برخورد عمومی که شاید بشود گفت اکثریت انسانهای روی زمین از باب اینکه وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ[2] یا وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ[3] همین برخورد را با پدیدههای این عالم دارند این است که حوادث این عالم را جزو طبیعت این عالم میدانند؛ میگویند آش کشک خاله است، دیگر همین است که هست؛ آدم یک روز گرسنه است، یک روز سیر است، یک روز مریض است، یک روز شاد است، دنیا همین است دیگر، هیچ چارهای هم نیست و باید با همینها ساخت؛ گر تو نمیپسندی، تغییر ده قضا را!
این افراد گاهی به حدی میرسند که دست به خودکشی میزنند، چون نمیتوانند شرایط موجود را تحمل کنند و راهی هم برای نجات ندارند لذا دست به یک چنین کارهایی هم میزنند. اصل این نوع برخورد، با شدت و ضعف آن، تقریباً یک برخورد عمومی است. حتی فکر این را هم نمیکنند که آیا یک دستی در کار است، کسی برای ایجاد اینها اختیاری دارد یا نه، همین است که هست؟! آدم، بچه است، بعد بزرگ میشود، بعد پیر میشود ولی آیا هیچ وقت سؤال میکند که آیا کسی من را پیر کرد؟ آیا کسی من را جوان کرد؟ این دسته از افراد، معتقد هستند که دیگر زندگی همین است و یک وقتی هم آدم میمیرد. این است که عملاً بنا را بر سازگار بودن با عالم میگذارند، حالا خوب آن یا بد آن، خیلی هم انتظار این را ندارند که همه چیز خوب باشد چون تجربه دارند و میدانند که این عالم برای هیچ کسی همهاش خوشی نیست، برای هیچ کسی هم همهاش بدی نیست.
متأسفانه در میان طرفداران ادیان، حتی طرفداران اسلام و حتی در میان کسانی که آشنای با قرآن هستند هم عملاً یک چنین حالتی وجود دارد! بسیاری از مسلمانها هستند که قرآن را خیلی احترام میکنند، آن را میبوسند، دست بیوضو هم به آن نمیزنند اما اینکه حالا قرآن درباره اینها چه میفرماید و ما تکلیفمان چیست خیلی به دنبال این مسائل نیستند و معتقد هستند که زندگی همین است دیگر.
بعضی انسانهای دیگر به خدا و دین معتقد هستند ولی یک نوع تقسیم کاری را قائل هستند یعنی معتقد هستند که درست است که خدا عالم را خلق کرده و البته ما خدا را انکار نمیکنیم اما یک تقسیم کاری شده است؛ خدا یک کارهایی را خودش انجام میدهد، آن اصل خلقت است و سنتهایی که در خلقت در این عالم هست که انسان چه طور به وجود بیاید، فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ؛[4] اینها کار خداست؛ اما بعد دیگر خدا کارها را به خود اسباب و مخلوقات واگذار کرده و آن دیگر کار آنهاست. اصلاً باید گفت یک کار، کار خداست، یک کار هم کار خلق است؛ این را باید تقسیم کار کرد؛ آن که کار خداست این است که خدا ما را آفریده، نوکرش هم هستیم، دو رکعت نماز هم میخوانیم، خدا را شکر! الحمدلله! سعی هم میکنیم گناهان بزرگ و امثال اینها را مرتکب نشویم؛ اما همه چیز که کار خدا نیست؛ سلامتی خودمان و اینکه مواظبت کنیم و رعایت بهداشت کنیم تا مریض نشویم، این چه کار به خدا دارد؟! اگر مریض شدی دکتر برو و دارو بخور، خوب میشوی. اگر یک وقت هم بگوییم یک دعایی بکنیم و یک توسلی داشته باشیم اینها یک خورده جنبه تشریفاتی دارد وگرنه ته دلمان این نیست که خدا یک کاری میکند. آن کاری که خدا میبایست بکند خدا کارش را کرده، عالم را خلق کرده، ما را هم خلق کرده و گفته بروید زندگی کنید. از این به بعد دیگر خدا کارها را به خود اسباب و مخلوقات واگذار کرده است. این هم برخورد دوم است؛ تقسیم کار بین خدا و عواملی که در عالم هستند.
اما یک گرایش سومی هم هست که حالا ازنظر آمار و تعداد نمیشود خیلی معین کرد که چند تا و چند درصد مردم اینگونه هستند اما با مراجعه به منابعی که میشود به آن اتکا کرد، میشود گفت که یک گرایش سومی هم برای یک افراد ویژهای هست، آنهایی که واقعاً قرآن را میفهمند، باورشان است و بنا دارند عمل کنند، بنا دارند بفهمند که اصلاً قرآن در این بارهها چه میگوید و آیا حرفی دارد یا ندارد؟ این افراد احتیاج میبینند که به قرآن مراجعه کنند تا اینها را بفهمند. آنهای دیگر نه، اصلاً مسئله برای آنها حلشده است، همین است که هست، دیگر قرآن چه میگوید؟! میگوید مریض میشوید دارو نخورید؟! مگر میشود چنین چیزی را قبول کرد؟! کدام پیغمبر یا امامی یک چنین کاری کرده است؟! اینکه اگر مریض شدیم چه کار کنیم این حلشده است، اصلاً احتیاج ندارد که برویم از قرآن سؤال کنیم که اگر مریض شدیم چه کار کنیم.
یک عدهای هستند، شاید همانهایی که قرآن میفرماید وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ یا وَقَلِيلٌ مَا هُمْ،[5] اینها وقتی بنا دارند بفهمند قرآن در این باره چه میفرماید به یک مطالبی برخورد میکنند که با هر دوی این گرایشها تفاوت دارد. از صفحه اول قرآن که شروع میکنید تا آخرش، شاید صفحهای نباشد مگر اینکه روی این مسئله به صورتهای مختلف و متناسب با مطالب مختلف تکیه کرده باشد که کار اصلی کار ماست، شما هم اگر کاری میکنید به اذن ماست، در حدی است که ما اجازه دادیم، قدرتش را ما به شما دادیم آن هم در یک محدودهای، آن هم به خاطر یک هدف خاصی است، اینگونه نبوده که حالا بذل و بخشش کرده باشیم و اینها را به شما داده باشیم و شما بروید هر کاری بخواهید بکنید؛ نه، همهاش از روی حساب است؛ نفسی که میکشید، حرکتی که میکنید، چیزی که میفهمید، چیزی که انکار میکنید، اگر از چیزی خوشتان میآید، اگر از چیزی بدتان میآید، در همه اینها یک دستی فوق همه اینها مؤثر است. اجمال کلیاش این است که إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ،[6] إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ.[7] در مورد کارهای اختیاری آن میفرماید فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ؛[8] درباره روزی آن میفرماید أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ؛[9] و امثال اینها. از اول تا آخر قرآن هر چه آدم نگاه میکند یک چنین مطالبی است.
به این جا که میرسد کار یککمی مشکل میشود. بندهای هم که بیش از 70 سال است که با قرآن سروکار دارم هنوز بسیاری از این آیات را درست نمیفهمم. یک چیزهایی در ذهن خودم میپرورانم و مثلاً خودم را قانع میکنم. 70 سال است که عمده سروکارم با قرآن و حدیث بوده و اقرار میکنم که تازه آنهایی را که فهمیدهام، در عمل، ملتزم به آن نیستم. حالا قرآن را میبوسیم و معتقد هستیم که قرآن درست گفته اما ما نمیتوانیم طبق این عمل کنیم و رفتارمان را بر این تطبیق کنیم. برای این کار اولین قدم این است که ما اصلاً درست بفهمیم که قرآن چه میفرماید؟ وقتی صحبت فهم قرآن میشود آن وقت ملاحظه میفرمایید که در بین خود ما چه اختلافاتی به وجود میآید؛
از یک طرف یک دیدگاه تفریطی وجود دارد که معتقد است اصلاً هیچ کس حق ندارد خودش برای فهم قرآن فکر کند. قرآن بر کسی نازل شده است، فهم قرآن هم برای همان کسی است که قرآن بر او نازل شده است. ما حق داریم قرآن را بخوانیم و ببوسیم و روی سر بگذاریم و امثال اینها ولی اگر بخواهیم بفهمیم که الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ یعنی چه، باید سراغ روایت برویم و خودمان هیچ فهمی از قرآن نداریم. به روایت هم که میرسد روایات هم با هم اختلاف دارند؛ نکل امره الی الله؛ آخرش هیچ؛ این آیه چی؟ خب شاید متشابهات است. ما یک نمازی میخوانیم و یک روزهای میگیریم و دیگر اگر شد بعضی جاها حلال و حرامی را رعایت میکنیم؛ قرآن خوب است، کتاب درستی هم هست ولی ما آن را نمیفهمیم یا اصلاً حق نداریم دنبالش برویم. این یک گرایش تفریطی است.
در مقابلش هم یک گرایش افراطی وجود دارد که معتقد است ما اصلاً احتیاج به هیچ چیز دیگری نداریم؛ قرآن برای همه مردم نازل شده است؛ هُدًى لِلنَّاسِ؛[10] ما هم مردم هستیم دیگر و لذا هر کسی خودش هر چه از قرآن فهمید باید عمل کند؛ و آن وقت نتیجه را ملاحظه میفرمایید که چه اختلافاتی در فهم قرآن و کسانی که خود را منتسب به قرآن میدانند پیدا میشود. ریشه اینها به برداشتهای مختلفی برمیگردد که از خود همین آیات دارند. گاهی جرأت میکنند و بعضیها که شجاعت دارند نظر خودشان را اظهار میکنند که اصلاً قرآن خلاف علم است! اصلاً به زبان عُرفی نازل شده و نمیشود به این استناد کرد! شجاعت دارند دیگر! صاف عنوان میکنند که بله، قرآن بر پیغمبر نازل شده اما اصلاً نزول قرآن بر پیغمبر یعنی این الفاظ به ذهنش آمده است؛ درواقع این الفاظ را خودش درست کرده، یک حالت معنوی پیدا کرده که اسمش وحی است، بعد اینها به ذهنش آمده و این طور متناسب با فهم مردم گفته است و همینهاست دیگر، به همین زبان مردم خودش است، خودش هم میفرماید ... بِلِسَانِ قَوْمِهِ...؛[11] بنابراین باید از قرآن خداحافظی کرد و آن را کنار گذاشت چون به یک زبانی نازل شده که برای مردم 1400 سال پیش است و ما هم امروز میفهمیم که بعضیهایش درست نیست! یک آیاتی هم پیدا میکنند و یک چیزهایی میگویند که نخیر، اصلاً علم، اینها را ابطال کرده و اینگونه نیست؛ یا طبق بعضی استظهارات ظاهری، میگویند خود شما بگویید، قرآن میفرماید هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ؛[12] خدا اول آسمانها را خلق کرد، بعد یک تختی بالای آنها گذاشت، بعد هم رفت روی تخت نشست، سوارش شد، این را قبول دارید؟! قرآن اینها را میگوید. این هم یک جور برداشت است.
آن برداشت تفریطی که میگفت اصلاً هیچی نمیشود از قرآن فهمید. این یکی هم که میگوید هر کسی هر چیزی که از قرآن میفهمد همان است. اینکه میگویید آیات را یک معنایی میکنند، خب هر کسی میتواند برای هر لفظی با یک توجیهاتی تعبیری بکند. برای اینکه بالاخره احترام قرآن محفوظ باشد آمدهاند یک تعبیراتی کردهاند وگرنه معنیهای قرآن این نیست، معنیاش همین است که همه میفهمند؛ و در همین راستا بین خود همین مفاهیم، تناقض هست؛ یک جا میفرماید آسمان و زمین را در شش روز خلق کردیم، یک جا میفرماید اصلاً إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ؛[13] شش روز را برای چه میخواهد؟! یک لحظه؛ میگوید كُن! آن هم میشود اصلاً؛ چرا شش روز؟! بعدش هم باید برود سوار عرش بشود!... ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ...؛[14]
اینها گرفتاریهایی است که ما انسانها داریم و اگر بنا باشد مسئولانی برای این گرفتاریها معرفی بشوند یا احتمال داده بشوند، شاید در درجه اول خود ما باشیم که ما آنگونه که باید و میسر بود نرفتیم قرآن را درست بفهمیم. سالها وقت صرف کردیم و دنبال خیلی چیزها رفتیم؛ دنبال اینکه متنجس، منجس است یا نیست، دنبال اینکه گفتن سه مرتبه تسبیحات اربعه واجب است یا یک مرتبه کافی است؛ چه قدر دنبال این چیزها بودیم؟! چند صفحه کتاب در این باره نوشته شده باشد خوب است؟! اما در خصوص اینکه خدا در عالم چه کاره است چه وقت بحث کردیم؟! گفتیم دیگر حالا هست!
روی این حسابها خیال میکنم ما، بنده بعد از 70سال، دیگر اگر هر گناهی هم باشد من در آن کار شریکتر از شما هستم، اگر شما ده سال، بیست سال، سی سال از عمرتان را صرف علوم دینی کرده باشید بنده بیش از 70 سال وقت زندگیام، از اول نوجوانی تابهحال، صرف علوم دینی شده و هنوز بسیاری از اینها برای من حل نشده است، آنهایی هم که حل شده عمل نمیکنم و ملتزم به آن نیستم، انگار حل نشده است!
حالا یکی از این آیههایش که خیلی ساده است را ملاحظه بفرمایید، ببینید ما نسبت به این در چه حالی هستیم؟! آیا این را باور داریم و عملمان بر این پایه، تطبیق میکند؟! آیا عمل ما عمل کسی است که این قرآن را باور کرده و بر طبق این عمل میکند؟! وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ؛ مَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلَّا...؛[15] میفرماید ما هر پیغمبری را که فرستادیم، همراه او بلاهایی نازل کردیم تا مردم حالت تضرع پیدا کنند و به خدا رو بیاورند و زمینه بهتری برای پذیرش حرف پیغمبر فراهم شود؛ اما انسانها چه کار کردند؟ وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ؛[16] گفتند کار دنیا همین است، بعضی از گذشتگان هم خوشی داشتند و بعضی ناخوشی، ما هم همینطور هستیم. این همان گرایش اول است. اگر پرسیده شود چه کار باید بکنیم؟! میگویند چه کار ندارد دیگر! باید ساخت دیگر! همین است دیگر! اگر سؤال شود که چه کنیم که راحتتر باشیم؟! میگویند باید به خودمان تلقین کنیم که بسازیم، روحیه خودمان را زود نبازیم، روانشناسان دستور میدهند که آرامش خودتان را حفظ کنید و خودتان را برای سختیها آماده کنید.
وقتی ناخوشیها کمتر است خوشحال هم میشویم. پدری به پسرش گفت وقتی میخواهی از خانه بیرون بروی فکر کن بیرون که میروی هر کسی که تو را میبیند یک فحش به تو میدهد، یک سیلی هم توی گوش تو میزند، هر کسی که این را نکرد خب الحمدلله این نشد، یک نعمتی بود! این را به خودتان تلقین کنید تا بتوانید زندگی کنید، حالا زندگی همین است دیگر ... قَدْ مَسَّ آبَاءنَا الضَّرَّاء وَالسَّرَّاء... همین است دیگر.
آن آیه میفرماید... وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛[17] وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛[18] ولی ما میگوییم اصلاً اینها ربطی به خدا ندارد؛ آدم سرما میخورد، مریض میشود، مثلاً تب میکند، بعدش هم چند روز پرهیز میکند و دارو میخورد و خوب میشود؛ به خدا چه؟! حالا یک وقتی هم یک ویروسی پیدا میشود، بالاخره عالم از این چیزها دارد؛ چند میلیون انسان در ظرف مدت کوتاهی میمیرند؛ خب آدم میمیرد دیگر، حالا ما خیلی خوشحال میشویم که ما هنوز نمردیم! چه کنیم؟! چه کنیم ندارد دیگر! باید ساخت دیگر!
ولی قرآن میفرماید أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ؛ یا در یک آیه دیگری شبیه آن میفرماید... لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ؛[19] فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ...؛[20] ما این کار را که کردیم هدفمند هم بود، همینطوری دلخواهی نبود که یک روز یک ویروسی خلق کنیم و برود؛ این کار ما هدفمند بود؛ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ؛ حالا آنهایی که اصلاً خدا و دین را قبول نداشتند هیچی، از آنهایی که توقعی نبود؛ شمایی که معتقد هستید و قرآن را میبوسید و از پرتوی آن اینقدر نان میخورید شما چرا؟! فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ...؛ انگارنهانگار که اصلاً، نه خدا کارهای است و نه چنین آیهای هست و نه ما تکلیفی داریم!
علیالقاعده با توجه به اینکه به حسب ظاهر این مسئولیت در درجه اول متوجه امثال ماست خود ما باید بیشتر دربارهاش فکر کنیم که اصلاً چرا این تغییرات در تدبیر عالم و تدبیر انسانها پیش میآید؟...وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ...؛ ... وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً...؛[21] وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ...؛[22] الی آخر. اینها حسابشده است. قسم هم میخورد که حتماً این کار را خواهیم کرد؛ وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ. ادبا میگویند این لام، لام قسم است یعنی حتماً این کار را خواهیم کرد. وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ؛ حالا صابرین یعنی چه و امثال اینها الی آخر.
به نظرم اولین درسی که ما باید از این جریان بگیریم و استفادهای که از این تدبیر الهی بکنیم این است که یک شوکی به خود ما وارد بشود و بجنبیم که آیا ما به وظیفهمان عمل میکنیم؟! آیا درست فهمیدهایم که قرآن در این باره چه میگوید و ما چه وظیفهای داریم؟! خود قرآن چه وظیفهای برای تو مشخص کرده است؟! میفرماید ول کنید! بروید! یا میفرماید شما وظایفی دارید که باید عمل کنید، هم درباره خودتان و هم برای دیگران؟! وقتی شما به وظیفهتان عمل کردید آیا دیگر تمام میشود یعنی این کاری را که خدا کرد آثارش از بین میرود؟! نه، ما نجاتتان میدهیم، به شکرانه این عمل خیری که انجام دادید ما به شما برکت میدهیم و بلا را از شما رفع میکنیم. هم آن بلا برای این بود که در شما یک شوکی ایجاد بشود و هم اینکه وسیله آزمایشی بود برای اینکه آیا صبر میکنید یا جزعوفزع میکنید؟! آیا این را کار خدا میدانید یا کار طبیعت میدانید؟! آیا برای خدا نقشی قائل هستید یا نیستید؟! و آن وقت یکی از وظایفمان این است که بدانیم ما خودمان در مقابل این حوادث و خیر و شرش چگونه باید رفتار کنیم و بعد اینکه نسبت به دیگران چه کار باید بکنیم؟ ما وظیفه داریم که به شکرانه اینکه قرآن را فهمیدهایم و اینها را درک کردهایم به دیگران هم بفهمانیم. آیا ما به وظیفهمان عمل میکنیم؟! بنده که 70 سال طلبگی کردم چه کار کردم برای اینکه این چیزها را به مردم بفهمانم؟! مسائل تاریخی، مسائل ادبی، احتمالات اینکه این مِن، مِن تبعیضیه باشد یا مِن بیانیه باشد و چیزهایی از این قبیل را زیاد گفتیم و شنیدیم و نوشتیم و خواندیم و کتابش را فروختیم و پولش را خرج کردیم؛ اما این حوادث و اینکه در مقابل این بلا چه باید کرد؟! قرآن چه میفرماید؟! نمیدانیم! اصلاً به قرآن چه که بگوید؟! یکی اینکه وظیفه خود من در مقابل اینها چیست؟ یکی اینکه اصلاً حکمت این تدبیر چیست؟ و یکی هم اینکه چگونه این را به دیگران بیان کنم و اینها را در چه مسیری قرار بدهم و به آنها کمک کنم؟ انگارنهانگار که ما در هیچ کدام از اینها تکلیفی داریم!
آن کسانی که مثل بنده باشند در این جا خیلی زیان کردهاند أُوْلَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ؛[23] اگر قرآنی به ما نرسیده بود، اگر این علما نبودند و در طول 1400 سال اینهمه تفسیر ننوشته بودند، اگر کتابهای روایی را تدوین نکرده بودند و برای ما آماده نکرده بودند شاید میتوانستیم عذری بتراشیم؛ میگفتیم نفهمیدیم! اما با اینهمه زحماتی که بزرگان کشیدهاند، علمای ما، اساتید ما، کتابها، درسها، باز هم هیچ گوش ندهیم و گوش کری بزنیم و بگوییم کشکت را بساب! و چه کار داری؟! اینها خیلی خسران است؛ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ.
أُوْلَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ که در قرآن زیاد هست؛ اما قرآن یک چیزی بالاتر هم میفرماید؛ میفرماید قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا؛[24] میفرماید میخواهید بدانید آنهایی که ضررشان از همه بیشتر است چه کسانی هستند؟! الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا؛[25] کسانی که خیال میکنند که تافته جدا بافتهای هستند، کار اینها خیلی بهتر از آنهایی است که میروند در جبههها شهید میشوند، وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا. اینها اخسرین هستند. خدا نکند که ما جزو اینها باشیم!
بههرحال در این فرصتی که آقایان اجازه فرمودند که یک چیزهایی بگویم اینها به ذهنمان رسید. اینها را گفتیم و عذرخواهی هم میکنیم اگر جسارت و توهینی شده باشد. شما هم دعا کنید که خدا یک نیت خوبی به گوینده بدهد که فردا نگویند تو هم ضَلَّ سَعْيُک فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا؛ تو هم برای زندگی دنیایت و برای آبرویت و برای احترامت این حرفها را زدی! تو هم بله، از کسانی هستی که يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا.
از پروردگار متعال عاجزانه درخواست میکنیم که اولاً بر معرفت و هدایت همه ما بیفزاید، بر ایمان و تقوای ما بیفزاید و درنهایت بر اخلاص ما در عمل بیفزاید. همه ما را به بندگان خوبش ببخشد، از صدقه سر همان جوانها، همان پیرزنهایی که برای شهادت فرزندان و همسرانشان افتخار میکنند و نمیگذارند اشک هم از چشمانشان بیاید و شبانهروز افتخار میکنند که ما خدمتگزار اینها هستیم؛ چند وقت پیش یک مصاحبهای در تلویزیون قم گذاشتند از خانمی که ده سال یک جانباز را پرستاری میکرد. شوهرش بود؛ جانبازی که فقط چشمش یککمی حرکت میکرد و دیگر هیچ نوع آثار حیاتی در او نبود و این خانم دائماً او را ناز و نوازش میکرد و میگفت که تو معلم من هستی و من به تو افتخار میکنم؛ ده سال! من یک روزش را طاقت نمیآورم.
خدا همه جا بندگان خوب دارد، دست خدا خیلی هم از بندههای خوب خالی نیست، ما خیال میکنیم وقتی بعضیها یک امتیازاتی برای ما قائل میشوند و احترامی میکنند دیگر خیلی هنر میکنیم!
انشاءالله هم معرفتمان نسبت به خداوند متعال بیشتر بشود، هم وظایفمان را بهتر بشناسیم و هم توفیق انجامش را بیشتر به ما عنایت بفرماید. به صرف انجام وظیفه هم قانع نباشیم؛ اخلاص در عمل داشته باشیم. عاجزانه از خداوند متعال درخواست میکنیم که قلب مقدس آقا امام زمان را از همه ما راضی بفرماید. ما را مشمول دعاها و عنایات ایشان قرار دهد. این بلا و سایر بلاها را از سر ما رفع کنند. ما را در راهی تأیید و کمک کنند که موجب رضایت خدا و موجب سعادت دنیا و آخرت همهمان باشد.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1]. نحل، 78؛ انفال، 26؛ و....
[2]. شعراء، 8.
[3]. سبأ، 13.
[4]. حج، 5.
[5]. ص، 24.
[6]. حج، 18.
[7]. مائده، 1.
[8]. فاطر، 8.
[9]. زمر، 52.
[10]. بقره، 185.
[11]. ابراهیم، 4.
[12]. حديد، 4.
[13]. نحل، 40.
[14]. فرقان، 59.
[15]. اعراف، 94.
[16]. اعراف، 95.
[17]. اعراف، 168.
[18]. سجده، 21.
[19]. انعام، 42.
[20]. انعام، 43.
[21]. انبیا، 35.
[22]. بقره، 155.
[23]. اعراف، 178.
[24]. کهف، 103.
[25]. کهف، 104.