بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الرَّحیمْ
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلى سَیدِالْاَنْبِیاءِ وَالْمُرسَلینَ حَبِیبِ اِلهِ الْعالَمینَ اَبِىالْقاسِم مُحَمَّدٍ وَعَلى آلِهِ الطَّیبینَ الْطّاهِرِینَ الْمَعْصُومین
اَللهُّمَ كُنْ لِوَلِیكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنْ صَلَواتُكَ عَلَیهِ وَعَلَى آبَائِهِ فِی هذِهِ الْسَّاعَةِ وَ فِی كُلِّ سّاعَةٍ وَلِّیا وَ حافِظاً وَقآئِدَاً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلاً وَ عَینَا حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَویلاً
تقدیم به روح پرفتوح امام راحل و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا میکنیم.
خدا را شكر میکنیم كه یك سال دیگر عمری داد كه امروز با شما عزیزان تجدید دیداری کنیم و به یاد خدا و یاد مولایمان با هم گفتوگویی داشته باشیم و در راه شناخت آنچه موجب رضایت آنهاست تلاش كنیم و در راه انجام آنچه آنها دوست دارند با هم همكاری كنیم.
مطالب كلیای كه عزیزان باید در این زمینه به آنها توجه داشته باشند بارها گفته شده و تكرار آنها دیگر ملالآور است. نكتهای كه در این جلسه، عزیزان را بیشتر به آن توجه میدهم مسأله رسالت جهانیای است كه ما داریم؛ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛[1] فَكَفی بِاللّهِ شَهِیداً.[2] از خودم سخن میگویم؛ وقتی گذشته خودم را نگاه میكنم میبینم بسیاری از اوقات، مسائل محدود زمانی و مكانی آنچنان ذهنم را احاطه میكرد كه به افقهای دوردست ـ هم افقهای مكانی دورتر و هم افقهای زمانی دورترـ فكر نمیكردم. آن زمانی كه ما یک طلبه مبتدی در یزد بودیم اوضاع طلبگی بسیار ناجور بود. تازه یک مقدار آزادی برای روحانیت پیش آمده بود اما هنوز نه درسی بود و نه استاد درستی. مدارس، مخروبه و استادها، همه بیحال. حتی كتاب درسی كه میخواستیم بخوانیم را هم باید در كتابخانههای خانوادههای علما میگشتیم و یك نسخه پیدا میکردیم و از آنها عاریه میگرفتیم یا میخریدیم. حتی كتاب سیوطی، جامی و شرح نظام كه آنوقتها میخواستیم در ابتدای درس بخوانیم هیچوقت در بازار پیدا نمیشد. وقتی هم كتابی پیدا میكردیم که در یك خانوادهای از اجدادشان مانده بود آنقدر خوشحال میشدیم كه حالا كتاب پیدا كردیم! اینها واقعیات است كه عرض میكنم؛ خیال نكنید افسانه است.
چنین شرایطی به آدم اجازه نمیداد كه برای توسعه معارف اسلامی در خارج از كشور فكر كند؛ در كشورهای كفر یا سایر كشورهای اسلامی چه كاری میشود كرد؟ ما در شهر خودمان كتاب درسی پیدا نمیكنیم که بخوانیم، آنوقت بتوانیم فكر كنیم درباره اینكه دنیا را چگونه با اسلام آشنا كنیم؟! اصلاً مجال این فكرها نبود. بهعلاوه مشكلات روزمرهای كه حالا هم شما و هم دیگران كموبیش با آنها آشنا هستید، منتها ما چون چند تا پیراهن بیشتر كهنه كردیم اینها را بیشتر دیدهایم؛ مسائل شهری و منطقهای و اینکه با فلان مسجد چهكار كردند و اختلافات آنها، تا برسد به اختلافات سیاسی، آنچنان ذهن آدم را مشغول میكند كه یادش میرود ما یك رسالت جهانی هم داشتیم؛ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ كُلِّهِ، وَ ما أَرْسَلْناكَ رَحمةً لِلْعالَمِینَ،[3] تَبارَكَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیكُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً.[4] بالأخره ما هستیم كه ادعا میكنیم ورثه انبیا و خلفای رسول اللهصلیاللهعلیهوآله هستیم و بار رسالت آنها را ما بر دوش میكشیم و باید وظایف آنها را در این زمان انجام دهیم. آنوقت چه قدمی برمیداریم برای اینكه اسلام را در سراسر جهان معرفی كنیم؟ حالا برای كشورهای كفر پیشكش، برای همین كشورهای اسلامی خودمان.
آن چیزی كه باعث شد در این جلسه روی این نكته تأكید كنم مسافرت اخیری بود كه به اندونزی داشتم. البته من در حدود 15 سال پیش یك سفر به آنجا داشتم و چند روزی آنجا بودم و برنامههایی اجرا كرده بودیم ولی در این سفر، اوضاع با آن زمان بسیار متفاوت بود. زمینه فعالیتِ بسیار وسیع و باز فراهم بود. مشكلات دولتی ابداً در كار نبود. بر خلاف مالزی كه شیعه در آنجا اصلاً رسمیت ندارد و ترویج آن ممنوع است، در اندونزی مركز تبلیغات شیعه خیلی آزاد و راحت وجود دارد.
یكی از برادرانی كه در سابق در مؤسسه هم چند باری خدمتشان بودیم در آنجا هستند و فعالیتهای بسیار مثبت، مفید و خیلی شایسته تقدیر و تحسین کردهاند آقای حكیم الهی هستند كه هفت، هشت سال در آنجا ساكن هستند. یك كشوری است كه همه شما كموبیش میدانید اما چند تا جمله برای معرفی آن عرض كنم: كشوری كه حدود 220 میلیون مسلمان دارد و حدود 20 میلیون هم از مذاهب دیگر؛ 17 هزار جزیره دارد كه 13 هزار جزیره آن مسكونی است. در یكی از جزایرش بیش از 100 دانشگاه دارد كه یكی یا دوتا از آنها دانشگاه اسلامی است ولی سایر دانشگاهها هم آغوششان برای پذیرفتن معارف اسلامی باز است.
شیعه، قبل از انقلاب در این كشور اصلاً شناختهشده نبود. در بعضی از جزایر، افراد نادری كموبیش با تشیع آشنایی داشتند؛ خیلی كم؛ اما الآن شیعه در آنجا حسابی شناخته شده و در كالجی كه مربوط به ایرانیهاست دانشجو دارند و فلسفه و عرفان تدریس میشود. مدیرش از ایران است و خیلی از اساتیدشان از ایران دعوت میشوند و آنجا تدریس میكنند. كتاب درسی آنها بعضی از كتابهایی است كه در دسترس شما هم هست. حالا تصور كنید در كشوری كه بعید میدانم یك میلیون جمعیت شیعه داشته باشد در مقابل 220 میلیون مسلمان غیر شیعه، بعد از سخنرانیهایی كه برای ما در دانشگاهها و محافل علمی میگذاشتند دانشجوها با ما آن رفتاری را میكردند كه بسیجیهای اینجا در جلسات سخنرانی رفتار میكنند كه نمیگذارند ما عبور كنیم و باید كوچه بدهند تا بهزحمت از بینشان عبور كنیم. از بس دست و پای ما را میبوسیدند فرصت عبور از جمعیت را نداشتیم. گاهی ما را از یك راه دیگری بیرون میبردند كه در جمعیت گیر نكنیم؛ یعنی این اقبال دانشجویان سنی آنجا بود. اینگونه برای شناختن معارف اسلام و تشیع آمادگی دارند. اینگونه به صورت رسمی اظهار علاقه میكنند. باور كنید بعضاً عاشقانه برخورد میكردند؛ اما در مقابلش ما با هزار زحمت بعد از گذشت بیست سال از انقلاب، آقای حكیم الهی را فرستادیم كه در آنجا مركزی ایجاد كند. آنجا علمای برجستهای ندارند. كسانی چند سال به دانشگاه الأزهر رفتهاند و دورهای را گذراندهاند. معلومات خاصی ندارند. كتابهایی كه به عنوان اسلام دارند عمدتاً ترجمه كتابهای آقای مطهری و آقای موسوی لاری است و بعضی دیگر از كتابهای كه از نویسندگان قم به زبانهای آنجا ترجمه کردهاند. آشنایی آنها با معارف اسلامی از همین كتابهاست.
اگر ما برای هر یك میلیون، یك نفر نیاز داشتیم، آن وقت نیاز بود كه آنجا 220 نفر عالم داشته باشیم كه معارف اسلام را بیان كنند. الآن فقط یك نفر است و با هزار زحمت، سالی دو، سه نفر از علما را دعوت میكند تا در فرصتهای مناسب دو، سه روزی آنجا بروند و سخنرانی میکنند كه بالأخره بهتر از صفر است وگرنه با یكی، دو، سه روز سخنرانی چه میشود؟ منظورم این است كه در گوشهوكنار دنیا و حتی در همین كشورهای اسلامی، اینچنین به آن معلومات سادهای كه خیلی راحت در دسترس ماست و با مطالعه یك كتاب میتوانیم به دست بیاوریم نیاز هست. همان مطالبی كه خیلی ساده در دسترس شماست برای شیعیان آنها حكم استاد را دارد و اگر ما چنین آمادگیای داشتیم که بتوانیم به آنجا مبلّغ بفرستیم مطمئناً در كمتر از 10 سال 50 میلیون نفر شیعه میشدند. آنها علاقه عجیبی به اهلبیتعلیهمالسلام دارند. مردمی بسیار عاطفی، فطری و بدون تعصبِ خشك علیه تشیع هستند. همهشان كه عمدتاً هم شافعی هستند علاقه شدیدی به اهلبیتعلیهمالسلام دارند. حالا یك نمونهاش را عرض كنم. یك سنی بیاید برای یك آخوند كه از ایران به آنجا رفته اینجور رفتار کند. باور كنید كه كفش ما را میبوسیدند. حالا ما برای آنها چه برده بودیم؟ همین اندازه كه میفهمیدند ما یك چیزهای نویی از معارف اسلامی كه با آن آشنا نیستند را عرضه میكنیم و دارند چیزهای جدیدی یاد میگیرند خوشحال میشدند. قبل از آن نیز مقامات سیاسی كشور آنجا رفته و استقبال بینظیری از آنها كرده بودند كه در رسانههای اینجا هم منعكس شد. آن هم بیسابقه بود؛ در یك كشوری كه بزرگترین كشور اسلامی دنیاست؛ 220 میلیون؛ كدام كشوری است که اینقدر جمعیت مسلمان داشته باشد؟ مردم عكس رهبر و رئیسجمهور یك كشور دیگر را روی لباسهایشان، روی شعارهایشان، روی پرچمهایشان ترسیم كرده بودند و اینجور اظهار علاقه میكردند. اینها را به این خاطر عرض میكنم که انسان نگاهش به دنیا یك مقدار وسیعتر باشد و ببیند در دنیا چه خبر است. همهاش قم و این محله و آن محله و این مسجد و آن مسجد و این نامزد انتخاباتی و آن نامزد و این حرفها نیست. دنیا فقط همینها نیست. یك مقدار بازتر فكر كنیم. افقهای بازتری را ببینیم و مسئولیتهای مهمتری را در نظر داشته باشیم.
با توجه به این شرایط، واقعاً امام زمانعجلاللهفرجهالشریف از ما چه میخواهند؟ آیا همین كه در گوشه مسجد محلهمان مثلاً یك قرائت قرآنی برپا كنیم و مسئلهای بگوییم كافی است؟! كارهایی كه نسبت به صفر خوب باشد بسیار زیاد است. بله، یك نفر هم که به دست شما هدایت شود ارزشش از ارزش همه نعمتهای روی زمین بیشتر است؛ لَأَنْ یهْدِی اَللَّهُ بِكَ رَجُلاً وَاحِداً خَیرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیهِ اَلشَّمْسُ؛[5] ولی نسبت به كارهایی كه میشود كرد و باید کرد و دنیا به ما احتیاج دارد، شایسته است كه مقداری وسیعتر فكر كنیم و بیشتر كار كنیم و بیشتر احساس مسئولیت كنیم.
این مورد چون تازه بود عرض كردم، ولی من تقریباً به 40 كشور دنیا رفتهام و نظیر همین مورد را جاهای دیگر هم دیدم؛ اما اینجا چون بیشتر بودند و زمینهاش هم فراهمتر بود و تازه هم دیده بودم یادآوری كردم.
عزیزان من! این دنیا میگذرد. ما كه دیگر آفتاب لب بام هستیم. برای دیگران هم باقی نخواهد ماند؛ وَ ما جَعَلْنا لِبَشرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ.[6] همه خواهیم رفت؛ اما چه میبریم؟! برای زندگی ابدی چه چیزی ذخیره کردهایم؟! اگر از ما بپرسند كه برای مسئولیتهایی كه به دوش شما بود چقدر اهتمام داشتید، جواب قانعکنندهای داریم؟! انشاءالله كه داشته باشیم! آفت ما در این جهات، روزمرگی و محدودیت فكر است؛ ازلحاظ محیط جغرافیایی و شرایط زمانی و تاریخی، باید مقداری بازتر فكر كرد و دنیا را بیشتر دید. آنها هم انسان هستند. آنها را هم خدا دوست دارد و خلقشان كرده است.
یكی از بزرگان ـحفظهم اللهـ نكته خوبی را تذكر میدادند؛ میفرمودند كه اسلام در حجاز متولد شد- در مكه- و جایگاه و محل رشد آن هم مدینه بود؛ بالأخره مكه و مدینه جای اسلام بود. ایران نسبت به آنجا چه موقعیتی داشت؟! جزو خاك عربستان بود؟! خیلی راه نزدیكی به هم داشتند؟! همسایه دیواربهدیوار بودهاند؟! اما الآن، به بركت مودت اهلبیتعلیهمالسلام آنچه ما در ایران از حقایق اسلام و مخصوصاً از تشیع میدانیم بسیار بیشتر است نسبت به خود آن جایی كه با اهلبیتعلیهمالسلام زندگی میكردند و چند تا از ائمهعلیهمالسلام نیز در آنجا مدفون هستند. ببینید آشنایی مردم مدینه با همین ائمهای كه بچههای پیغمبرشان هستند و سالها در این شهر زندگی كردند و مركز علم بودند و مدرسه داشتند چه اندازه است؟! علما از شهرستانها به مدینه میآمدند تا از امام باقر و امام صادقعلیهماالسلام علوم را یاد بگیرند. این را که نمیتوانند انكار كنند. حالا امام معصوم بودن و جانشین پیغمبر بودن را نپذیرند؛ اما عالم و فقیه بودن را كه نمیتوانند منكر شوند. ببینید آشنایی آنها با همین اهلبیتعلیهمالسلام چه اندازه با آشنایی ما كه هزاران فرسخ از آنها دور هستیم فرق دارد؟! یعنی ملاك بهرهمندی از اسلام، قرب جغرافیایی نیست. شاید روزی بیاید كه مردم اندونزی نسبت به ما با اسلام آشناتر باشند. پناه بر خدا! چه میدانیم؟!
چطور شد که ما الآن از مردم خود مدینه آشناتر هستیم؟! چه چیزی باعث شد كه آنها از این معارف محروم شوند و ما كه پدرانمان زردشتی بودند یا مذاهب دیگری داشتند به حقایق اسلام خیلی بیشتر از آنها آشنا باشیم؟! الآن هم ببینید علما و ملاهایشان از همان فقه و معارف خودشان چه چیزی بلد هستند؟! هنرشان حفظ قرآن و ادبیات عرب و یکمشت حدیث و صحیح بخاری است. اینهمه رشتههای علوم اسلامی كه ما داریم و تحقیقاتی كه بزرگان ما در این رشتهها کردهاند، كسانی تحقیق کردهاند كه از زادگاه اسلام خیلی دور بودند و نسبت فامیلی و نَسبی هم با پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله نداشتند؛ از مذهب و نژاد دیگری بودند؛ پس ضمانتی ندارد كه میراثی كه امروز دست ماست برای ما باقی بماند و دیگران از ما جلو نیفتند. البته جلو بیفتند؛ ما از خدا میخواهیم همه به اسلام، بهتر آشنا بشوند؛ اما چرا ما محروم بشویم؟!
وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ.[7] قدر این نعمتی كه به دست ما آمده را بدانیم و با آن بازی نكنیم. حقایق دین را همانگونه كه هست، همانگونه كه خدا نازل كرده بشناسیم و همانگونه به مردم معرفی كنیم و آن را كم و زیاد نكنیم؛ توجیه نكنیم؛ نگونیم تاریخمصرف اینها گذشته و دیگر به درد امروز نمیخورد.
قدر این نعمتها را بدانیم و همین را كه به دستمان رسیده با كمال امانتداری به دیگران معرفی كنیم. اگر از این آفتها بركنار ماندیم خدا ضمانت كرده كه لَأَزِیدَنَّكُمْ؛ اما اگر با آن بازی كردیم همان بلایی كه سر بنیاسرائیل آمد سر ما هم خواهد آمد! قانون خدا استثناء ندارد؛ لَيْسَ بَيْنَ اَللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ؛[8] خدا با كسی خویش و قومی ندارد. هر كسی كه مطیع اوست را دوست دارد و هر كسی هم كه با دین خدا بازی میكند خدا هم با او بازی میكند؛ یُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ؛[9] خیال میكنید که دارید سر خدا كلاه میگذارید در حالی که این خداست كه دارد شما را گول میزند؛ وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ؛[10] سر خدا كه كلاه نمیرود.
بههرحال توصیه این حقیر، به عنوان خدمتگزاری كه برای بعضی از آقایان شاید بیش از 30 سال توفیق خدمتگزاری داشتهام و برای بعضیها كمتر، این است که این دو نكته را فراموش نكنید: یكی اینکه شرایط محدود مكانی و زمانی، فكر شما را محدود نكند و فكرتان فراتر از این افقهای محدود باشد؛ دوم اینكه دین، امانت است؛ امانت را درست نگه دارید! با آن بازی نكنید! آن را كم و زیاد نكنید! آن را تحریف نكنید؛ تفسیر به رأی نكنید. إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها؛[11] همانگونه كه خدا و پیغمبر فرمودند همانطور بفهمید و عمل كنید و به دیگران هم برسانید.
والسلام علیكم و رحمهالله
[1]. توبه، ۳۳.
[2]. یونس، ۲۹.
[3]. انبیاء، ۱۰۷.
[4]. فرقان، ۱.
[5]. بحارالانوار، ج ۳۲، ص ۴۴۷.
[6]. انبیاء، ۳۴.
[7]. ابراهیم، ۷.
[8]. کافی، ج ۲، ص ۷۴.
[9]. نساء، ۱۴۲.
[10]. بقره، ۹.
[11]. نساء، ۵۸.