بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1389/02/15 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
در جلسات اخیر تحلیلی از کیفیت پیدایش فتنههای اجتماعی در جوامع دینی را ارائه دادیم. عرض کردیم: این فتنهها معمولاً به وسیله سه گروه انجام میگیرد: یک گروه کسانی که به تعبیر قرآن کریم از شیاطین هستند و برای رسیدن به اغراض شوم خود یک سلسله پدیدههای اجتماعی را طراحی میکنند. گروه دوم عامل مباشر در ایجاد فتنه در جامعه هستند که از عوامل پشت پرده، إلهام میگیرند و پشتیبانی میشوند و برای رسیدن به آمال و آرزوهای پست دنیوی، دینشان را میفروشند. گروه سوم کسانی هستند که اهل اطاعت و عبادتاند و احیاناً معلوماتی هم دارند؛ ولی نسبت به فعالیتهای شیاطین و نقشههای آنها آگاهی ندارند؛ گاهی به گمان انجام وظیفه، کاری میکنند که در واقع عامل تأیید فتنهگران میشود. گاهی تأثیر ایشان در جامعه از هر دو گروه دیگر بیشتر است؛ ما نسبت به این گروه باید حساسیت بیشتری داشته باشیم. در اینجا نباید اسلحهای به کار برد، نباید بیاحترامی کرد؛ اما باید از راههای عاقلانه آنها را متوجّه اشتباهشان کرد.
البته در مسائل انسانی و اجتماعی که اراده و اختیار افراد در تحقق آنها نقش دارد، فرمولی که صد در صد نتیجه بدهد، وجود ندارد. هیچ پیغمبری نتوانست تمام قومش را هدایت کند؛ هیچ امامی نبود که بتواند جامعه خودش را صد در صد اصلاح کند. قرآن از قول ایشان میفرماید: «... إِنْ أُریدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقی؛ إِلاَّ بِاللَّهِ ...»1. بالأخره موضوع هدایت، انسان است و انسان هم موجودی مختار است. تدبیر انسان یک تدبیر مکانیکی نیست، به طوریکه یک فردی را وارد کارخانهای کنند و از آن طرف یک کالای خاصّ خارج شود. هر چقدر روی یک انسان کار تربیتی شود، نهایتاً فکر و اراده خودش مؤثر است که آن هم به مقدار معرفت و ایمانش بستگی دارد.
ما برای اینکه بتوانیم به سهم خودمان از وقوع فتنهها در جامعه جلوگیری کنیم یا از شدّت آنها بکاهیم، باید تلاشمان را بیشتر صرف گروه سوم کنیم. ولی این کار سادهای نیست؛ نقشههای آن شیاطین، نقشههایی است که با کمک إبلیس و اتباعش طرح میشود و به خصوص در این عصر و زمانه بعد از تجارب چند هزار سالهی ابلیس، آنقدر این طرحها پیچیده شده است که افراد بسیار زیرک را هم به دام میاندازد. البته با استفاده از بیانات قرآن معلوم میشود که وجود این فتنهها چیز تازهای نیست؛ بلکه از روزی که جامعه انسانی تشکیل شده و شیاطین هم در میان انسانها فعّال شدهاند، این امور به صورتهای مختلف وجود داشته، ولی پیچیدگیهای آن به تدریج افزوده شده است. مواجه شدن با این فتنههای پیچیده کار آسانی نیست؛ ولی یک سری راههای کلّی وجود دارد که باید آنها را مد نظر قرار دهیم. یک دسته از این راهها ـبه اصطلاح امروزیـ جنبه راهبردی و استراتژیک دارد؛ یعنی یک خط مشیهای کلی دنبال میشود، و یک دسته جنبه تاکتیکی و کاربردی دارد؛ یعنی در شرایط مختلف و در رابطه با اشخاص، گروهها، احزاب و قشرهای مختلف جامعه و جنسیتهای مختلف، تفاوت میکند و نسبت به هر گروه خاصّ، یک راه و شیوه متناسب با آن گروه انتخاب یا ابداع میشود. به طور کلی نقشههایی که شیاطین برای ایجاد فتنه طرح میکنند، به این دو دسته کلی تقسیم میشود.
در چندین آیه از قرآن کریم تأکید شده است که ما هیچ پیامبری نفرستادیم مگر این که از طرف مردم، به خصوص از طرف مترفین و نخبگان جامعه، مورد تکذیب و استهزاء قرار گرفت.
باید توجه داشت که مسائل روانشناختی چیزی نیست که جعلی و قراردادی باشد؛ بلکه در ارتکاز همه انسانها وجود دارد. بعد از اینکه این ارتکازات را دسته بندی و تدوین کردند، به صورت یک علم در آمد، وگرنه همه انسانها از یک نوع روانشناسی بهرهمندند. یکی از روشهایی که از قدیمترین ایّام، با استفاده از یک قاعده روانشناختی، برای منحرف کردن مردم و محروم کردن آنها از هدایت انبیاء و ایجاد فتنه در جامعه از آن استفاده میکردند، تحقیر انبیاء و اولیاء خدا بود. میدیدند اینها در میان جامعه، صرف نظر از مقام نبوّتشان، مردم محترم، پاک، شریف، امین، درستکار و راستگویی هستند و همه انسانها این طور افراد را به طور فطری دوست میدارند. همه انبیاء معصوم بودند و گناهی مرتکب نمیشدند؛ مهربان بودند و به دیگران خدمت میکردند. حال چنین انسانهایی وقتی حرفهای منطقی هم بزنند، قاعدتاً باید خیلی زود پذیرفته شود؛ امّا بر عکس، تاریخ نشان میدهد و قرآن هم بیان میفرماید که این گونه نبوده است. پیغمبرانی مبعوث میشدند، عدّهی معدودی به آنها ایمان میآوردند و بقیه تکذیبشان میکردند. عمده عاملی که باعث میشد، توده مردم به انبیاء گرایش پیدا نکنند، شیاطینی بودند که انبیاء را در میان مردم تحقیر میکردند؛ «یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»2: افسوس بر این بندگان كه هیچ پیامبری برای هدایت آنان نیامد مگر اینكه او را استهزا میكردند!
اگر چند نفر دور شخص محترمی را در وسط خیابان بگیرند و مسخرهاش کنند، هر قدر هم متین و مؤدب باشد، در نظر مردم سبک میشود. اگر بچهها هم یک کسی را مسخره کنند، سبک میشود، چه رسد به این که افراد بزرگ و حسابی این کار را انجام دهند. این مسخره کردن یک پشتوانه و یک ضمائمی هم داشت؛ اول ایشان را متّهم میکردند که عقلشان کم است و گاهی صراحتاً میگفتند: اینها دیوانه هستند و حرفهای نامربوط میزنند. وقتی انبیاء الهی حرفهای متین، زیبا و مستدل میزدند،؛ میگفتند: این حرفها شعر است و اینها شاعرند؛ لذا حرفهای قشنگ میزنند. این تقریباً یک بخش از برنامهای بود که از صدر پیدایش زندگی اجتماعی بشر بین همه اقوام جریان داشته است؛ قرآن میفرماید: «؛ كَذلِكَ ما أَتَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ * أَ تَواصَوْا بِهِ ...»3: آیا این اقوام مختلف در طول تاریخ همدیگر را سفارش کرده بودند که این طور با پیغمبران برخورد کنند؟ پیداست که این شیوه شیطانی خیلی سابقه دارد؛ تنها امروز نیست که وقتی کسی مورد توجّه مردم قرار میگیرد، افرادی از سنخ همان شیاطین او را مسخره میکنند.
اگر شیاطین از راه استهزاء موفق نمیشدند که اولیاء خدا را از راهشان باز دارند، سعی میکردند آنها را به رفتارهایی که جامعه نمیپسندد و ناهنجار است، متّهم کنند. کمابیش در همه جوامع رفتارهای نامشروع با جنس مخالف، محکوم و مردود بوده است؛ حتّی در جوامعی که این امور رواج داشته و علنی بوده، به عنوان یک کار زشت و پست تلقّی میشده است. البته زشتی و زیبایی کارها در همه جوامع کاملاً مثل هم نیست؛ ولی این گونه مسائل تقریباً در تمام جوامع بشری زشت شمرده شده است. الآن هم حتّی در جوامعی که این مسائل رواج دارد، وقتی میخواهند یک شخصیّت سیاسی مهمّی را بدنام کنند، راست یا دروغ، یک چنین نسبتهایی به او میدهند. مقصودم این است که زشت شمردن این کارها یک امر فطری است؛ حتّی اگر این امور را به آنهایی که مرتکب میشوند، نسبت دهند، ناراحت میشوند. اگر به کسی که هر روز دزدی میکند، نسبت دزدی بدهند، ناراحت میشود. این امور هم همین طور است.
همین شیاطین بعضی از انبیاء را به این امور متّهم کردند تا آنها را از چشم مردم بیاندازند. کار به جایی رسید که آن قدر این مسائل عمومیّت پیدا کرد و قبح آن ریخت که در متن کتاب تورات فعلی که کتاب مقدّسِ میلیونها انسان است، به بعضی از انبیاء نسبت داده شده است که این عمل نامشروع را حتّی با دختران خودشان انجام دادهاند! قرآن به خصوص روی این مسأله تأکید فرموده و میفرماید: «؛ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذینَ آذَوْا مُوسى؛ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ كانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجیهاً»4. پیداست که زمینه این گونه اتّهامات برای پیغمبر هم بوده که میفرماید: همانند كسانی نباشید كه موسی را آزار دادند، و خداوند او را از آنچه در حق او مىگفتند، مبّرا ساخت. این نسبتها کمابیش در بعضی از مجامع رواییِ بعضی از فرق جهان اسلام هم وارد شده است.
اموری را به انبیاء نسبت دادند که اصلاً شائبهاش هم درباره آنها مطرح نبود. آنها به قدری پاک و منزّه بودند که حتّی به شدت مراقب بودند که چشمشان به نامحرم نیافتد. این اتّهامات برای این بود که مردم را از انبیاء دور کنند. آن اتّهام اول باعث میشد که مردم به افکار انبیاء دلبستگی پیدا نکنند و افکارشان را نپذیرند؛ وقتی میگویند: مجنون و کم عقل است، مردم دیگر به فکر و حرفش و به مسائل نظری و علمی که مطرح میکند، توجّه نمیکنند. این اتّهام دوم برای این بود که به رفتار انبیاء هم توجّه نکنند و تحت تأثیر رفتارشان قرار نگیرند؛ یعنی آنها را انسانهایی شایسته و اخلاقی ندانند. امور زندگی ما، یک منشأ فکری و یک منشأ رفتاری دارد. مردم، هم از فکر انبیاء و هم از سیره عملی و رفتارشان تأثیر میگرفتند. امّا وقتی در فکرشان به جنون و در رفتارشان به گناه، فساد و انحراف متّهم شوند، چیزی برای پیروی از آنها باقی نمیماند.
سرانجام اگر هیچ یک از راهکارهای فوق نتیجه نمیداد، شروع به اذیّت و آزار انبیاء میکردند و گاهی آنها را از شهر بیرون میکردند و نهایتاً آنها را به شهادت میرساندند؛ «... قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللَّهِ ...»5. این رفتاری بود که طی مراحلی نسبت به همه انبیاء واقع میشد و قرآن آنرا نقل میکند. البته قتل نسبت به همه انبیاء صورت نگرفت؛ ولی بیرون کردن از شهر، اذیّت کردن، زندان کردن و انواع ایذاها عمومیّت داشته است.
شیاطین امروز نیز در ایجاد فتنه در اجتماع از همین مدل استفاده میکنند. آنها در جامعه دینی ما، با جامعهای مواجه هستند که بر اساس مبانی دینیِ اسلامی شکل گرفته و این انقلاب بر اساس اسلام و بر اساس باورها و ارزشهای اسلامی به وجود آمده است و قوامش به همین باورها و ارزشها است. اگر این امور از آن گرفته شود، دیگر انقلاب اسلامی نخواهد بود. در مواجهه با چنین انقلابی، اوّلین کار شیاطین متزلزل کردن افکاری است که هم مایه پیدایش این حرکت انقلابی شد و هم عامل تثبیت این نظام است. این شیاطین بهتر از من و شما این را میدانند. آنها سعی میکنند آنچه منشأ فکر انقلابی شد و در طول تاریخ انقلاب و بعد از پیروزی انقلاب، تکیهگاه کلام رهبر بود، یعنی اسلام، قرآن، ... را تضعیف کنند.
در کنار تضعیف باورهای دینی، سعی میکنند کاری کنند که به ارزشهای عملی، ارزشهای اخلاقی و هنجارهای دینی توجه نشود و مردم کم کم به گناه کشیده شوند و پابند به عمل به دستورات اسلام و رعایت ارزشهای اسلامی نباشند. این دو کار اصلی آنها است؛ یعنی همان کاری که شیاطین با انبیاء میکردند. البته در گذشته امکانات سادهای برای این اهداف داشتند؛ یک شایعه ساخته میشد و دهان به دهان پخش میشد؛ امّا امروز انواع و اقسام وسایل رسانهای در اختیار آنهاست. هر کسی وبلاگ شخصی دارد و هر چه میخواهد، مینویسد و دیگران هم از آن استفاده میکنند. امکانات رسانهای اصلاً قابل مقایسه با گذشته نیست. در گذشته وقتی میخواستند یک حرفی را حتّی در یک جامعهی هزار نفری پخش کنند، به آسانی ممکن نبود. امّا اکنون در عرض یک دقیقه یک خبر به کل دنیا منتشر میشود. وسایل ارتباط جمعی و به همان میزان، نقشههای شیاطین، پیچیده شده است؛ امّا ریشه و اساس کار همان است. پس در طول جریانات همواره دو کار اساسی و استراتژیک فتنه جویان، یعنی تلاش در جهت تغییر افکار مردم و تلاش در جهت تغییر رفتار مردم، ادامه دارد. برای امثالِ ما این دو مورد خیلی مهم است. با دقت در گذشته معلوم میشود از روزهای اول انقلاب تا به حال یک سلسله تلاشهایی در جهت تضعیف باورها، اصل اعتقاد به خدا، وحی، اعتقادات شیعه، امام زمان و سید الشّهدا ـعلیهماالسلامـ صورت گرفته، و این اواخر همه چیز را زیر سؤال بردهاند. ایجاد شبهه کار مشکلی نیست؛ سنگی است که به قول معروف دیوانهای در چاه میاندازد؛ امّا صد نفر عاقل باید تلاش کنند تا آنرا بیرون بیاورند. تلاش دیگری که از اول انقلاب تا به حال صورت گرفته، این بوده است که سعی کنند مبانی ارزشی مسلمانان، حزب اللهیها و انقلابیون را از آنان بگیرند؛ سعی کردهاند چیزهایی که برای ایشان مقدّس و محترم است، کم کم کمرنگ شود. کمرنگ کردن یک ارزش گاهی در اثر ایجاد شبهههای فکری، و گاهی به وسیله برنامههای عملی است. مثلاً ربا در جامعه اسلامی یکی از خط قرمزها است که در قرآن به عنوان جنگ با خدا از آن یاد شده است: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّه؛ ...»6: اگر دست از ربا بر نمیدارید، اعلان جنگ با خدا کنید. شیاطین در دو جنبه به آن میپردازند؛ اولاً: شبهه میکنند که این ربا نیست و راه شرعی دارد و حیلههائی مطرح میکنند که عملاً ربا باشد، امّا اسمش ربا نباشد. در نهج البلاغه به خصوص در مورد فتنههای آخرالزمان به همین امر تأکید شده است. میفرماید: در آینده فتنههای عظیمی در میان مسلمانها اتّفاق خواهد افتاد. یکی این است که «... فَیَسْتَحِلُّون؛ ... الرِّبَا بِالْبَیْع؛ ...»7: ربا را به نام خرید و فروش میخورند. این یکی از برنامههای شیاطین است که مفهوم و اسم ارزش یا ضد ارزشی را عوض کنند. ثانیاً: سعی میکنند عملاً آنقدر انجام گیرد که قبح آن از بین برود. این بُعد جریان، نقشی است که امروز فیلمها و تلویزیونها و ... بازی میکنند. این، شبههای در مسائل فکری و نظری نیست؛ نمیخواهند بگوید: آیا این ارزش است یا ضد ارزش، بلکه آنقدر آن را انجام میدهند تا ارتکاب به گناه برای جوانان عادت شود. بالاخره آدمیزاد چقدر میتواند مقاومت کند؟ جوان در موقعیتی که با اوج فعالیّت غریزه مواجه است، مثل یک ماده محترقهای است که برای انفجار فقط به یک چاشنی و یک اشاره احتیاج دارد؛ آن وقت اگر نه یک اشاره، بلکه از در و دیوار آتش ببارد، چه بر سر او میآید؟ اینجا بحث از خوب یا بد بودن عمل نیست؛ این یک عاملی است که عملاً رفتار را عوض میکند.
نمونه دیگر، وضعیت لباس در جامعه ماست. در بازار به زحمت میتوان لباسی که با شئون اسلامی، تناسب داشته باشد، پیدا کرد. مدلهایی عرضه میشود که به صورتهای مختلف تبلیغ فرهنگ غربی است. روی بسیاری از لباسها، نوشتهها و علائم خیلی بدی وجود دارد که مربوط به گروههای فاسدی است، و مصرف کنندگان هم نمیدانند. عملاً کارهای اقتصادی و تأمین نیازمندیهای مردم را طوری طراحی میکنند که خود به خود به اینها گرفتار میشوند. این دو نحو فعالیّت برای آنها جنبه استراتژیک دارد.
گاهی مطالب خیلی ظریفی وجود دارد که اکثراً متوجّه نمیشوند، و اگر کسانی هم توجّه پیدا کنند، جرأت نمیکنند، بیان کنند؛ چراکه فوراً متّهم به خشونتطلبی و ارتجاع میشوند. از سیاستهای دیکته شده به شاهِ مخلوع، حمایت از ملیگرایی بود. بر همین اساس تاریخ دو هزار و پانصد ساله را به بهانه زنده کردن ملیت ایرانی، جایگزین تاریخ هجری کرد. قصد داشتند اسلام تحت الشّعاع ملیّت ایرانی قرار گیرد. کلمه میهنپرستی و وطنپرستی را در کتابهای سال اول ابتدایی مینوشتند و به جای تقویت شعارهای دینی، روی مسائل ملّی و ایرانی تأکید میکردند. این کارها از شاه عجیب نبود؛ اینها جزء سیاستهای دیکته شده به آنها برای کمرنگ کردن اسلام و ارزشهای اسلامی بود. آنها میدانستند که جامعه خالی از ارزش نمیشود و مردم به طور فطری دنبال ارزشهایی میگردند، تا پابند به آنها باشند؛ لذا میدانستند اگر بخواهند ارزشهای دینی از بین برود، باید ارزش دیگری را جایگزین آنها کنند. چیزی که میتوانست جای ارزشهای دینی را بگیرد، ارزشهای ملّی بود. هر چقدر آنها بزرگ شود، مسائل دینی کم کم بیاهمیتتر میشود. متأسفانه بعد از انقلاب هم گاهی در بین افرادی که خوش نیّت هم هستند، از این نوع گرایشها، گاهی ضعیف و گاهی قوی، دیده میشود. از این مسئله غافل میشوند و تفکّری را ترویج میکنند که دل دشمنان را خنک میکند. ترویج این تفکّر که ما ملّتی با چند هزار سال سابقه هستیم، وسیلهای برای فراموشی اسلام و رهآوردههای اسلام از یاد مردم است. مطرح کردن ارزشهای به اصطلاح انسانی به جای ارزشهای دینی و الهی، جزء؛ اسلوبهایی است که برای تضعیف مبانی فکری، اعتقادی و ارزشی به کار گرفته میشود.
نمونه دیگر، مفهوم آزادی است که یکی از ارزشهاست. باور من این است که هیچ کس در دنیا جرأت نمیکند نسبت به اهمیّت و ارزش و قداست این شعار تردیدی داشته باشد. امّا با این مفهوم بازی میکنند؛ آن چنان آن را توسعه میدهند که حاصل آن این میشود که هر چه دلت میخواهد عمل کن و هیچ قید و بندی نداشته باش! این حرف شوخی نیست؛ امروز بزرگترین افتخار فرهنگ آمریکایی همین است که میگویند: «ما نسبت به اروپاییها برتری داریم؛ زیرا ما مشغول فراهم کردن زمینهای هستیم که هر کسی هر طور دلش میخواهد، زندگی کند، و حتی المقدور قید و بندها و قانونها و هنجارهای اجتماعی شکسته شود.»؛ من اوّلین بار که در بعضی از دانشگاهها و مجامع آمریکا صحنههایی را میدیدم، واقعاً تعجب میکردم که آیا اینها بشر هستند. از ما دعوت کرده بودند سر یک کلاسی بحثی داشته باشیم. جناب آقای دکتر حداد عادل هم آن وقت تشریف داشتند و حرفهای بنده را ترجمه میکردند. یک صحنههایی را ما در کلاس دانشگاه میدیدیم که تعجب میکردیم که آیا اینجا واقعاً دانشگاه است؟! در دانشگاههای اروپا این طور نیست؛ ولی آمریکاییها با افتخار میگویند: «ما این قدر آزاد هستیم که هر کس هر کاری دلش میخواهد، میکند. این هدیهای است که ما برای انسانها آوردهایم.»؛ از یک وزیر ارشادی در دولت جمهوری اسلامی ـ البته حالا در خارج از کشور پناهنده است ـ سؤال شد: وزارت ارشاد اسلامی شما چه خدمتی به فرهنگ اسلامی ما کرده است؟ گفت: «بزرگترین خدمتی که ما کردیم دادن آزادی به مردم بود؛ چه ارزشی از این بالاتر؟ ما سعی کردیم مردم آنطور که دلشان میخواهد آزاد باشند؛ ایران هم باید مثل برخی کشورها بشود که خانمهای باحجاب و بیحجاب کنار هم هستند.»؛ طرح این مسائل یعنی فراهم شدن زمینههای فتنه؛ یعنی طوری کار فرهنگی در جامعه انجام بگیرد که باورهای مردم سست شود، و مکتبهای فلسفی مختلفی مثل شک گرایی، نسبی گرایی، پوچ گرایی، سکولاریسم، اومانیسم، در جامعه رواج پیدا کنند، که البته اکنون به صورتهای گوناگون در کتابها، فیلمها و ... منعکس میشود و کسی هم خیلی متوجّه نیست. کار به جایی رسیده بود که بعضی از تئوریسینهای بعضی از دولتهای گذشته کتابی به نام سکولاریسم نوشتند و از این تفکّر حمایت کردند. عدّهی دیگری صریحاً گفتند: «ایدئولوژی ما لیبرالـدموکراسی است و اصلاً حزب ما فقط همین تفکر را میشناسد!»؛ اینها یک سری کارهای اساسی شیاطین است که از اول انقلاب شروع شد و همچنان ادامه دارد. شیاطین انتظار داشتند که سال گذشته این تلاشها به ثمر بنشیند و فاتحه اسلام و جمهوری اسلامی خوانده شود؛ امّا اراده خدا و برکت خون شهدا بود که اجازهی به ثمر نشستن آن فتنهها را نداد و الّا شیاطین کم نگذاشته بودند.
و سرانجام اگر نتوانستند افکار برخی از دانشمندان و بزرگان را تحریف کنند و یا شخصیّتشان را ترور کنند، خودشان را ترور کردند. این ایّام متعلّق به بزرگترین دانشمند دوران انقلاب است که در اوّلین بهار انقلاب به دست این نادانان یا مزدوران به شهادت رسید و همه ما را از آثار علمی و قلمی و رفتاری ایشان محروم کردند.
پروردگارا! تو را به محمّد و آل محمّد ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ قسم میدهیم که ایشان و سایر شهدای ما را با شهدای کربلا محشور بفرما!
1. هود / 88
2. یس / 30
3؛ . الذاریات / 52 و ؛ 53
4؛ . الاحزاب / ؛ 69
5؛ . البقره / 91
6؛ . البقره / 279
7؛ . نهج البلاغه، خطبه 156