· مقدمه
· مفهوم كون و فساد
· اجتماع دو صورت در مادهٔ واحده
· رابطهٔ كون و فساد با حركت
در میان اقسام پانزدهگانهای كه برای تغیر فرض كردیم، سه قسم از آنها (قسم اول تا سوم) مشكوكالوجود بود و نتوانستیم دربارهٔ آنها نظری قطعی ارائه دهیم. دو قسم دیگر (قسم یازدهم و دوازدهم) مربوط به افزایش و كاهش عدد بود و از قبیل تغیرات اعتباری بهشمار میرفت و نیازی به بحث و گفتوگو نداشت.
از ده قسم باقیمانده، دو قسم (قسم هفتم و سیزدهم) از قبیل تغیرات تدریجی است و میبایست در مبحث حركت مطرح شود. اما هشت قسم دیگر از قبیل تغیرات دفعی است كه موجود بالقوه دفعتاً و بدون فاصلهٔ زمانی تبدیل به موجود بالفعل میشود و كمابیش دربارهٔ آنها تعبیر «كون و فساد» بهكار میرود، ولی در پیرامون آنها ابهامهایی وجود دارد كه میبایست توضیحاتی دربارهٔ آنها داده شود.
ازاینرو این درس را به بحث دربارهٔ این هشت قسم از تغیرات دفعی و تطبیق كون و فساد بر موارد آنها اختصاص میدهیم.
واژهٔ «كون» كه در زبان عربی بهمعنای بودن است، در اصطلاح فلسفی بهمعنای پدید آمدن و تقریباً مرادف با «حدوث» بهكار میرود، و در مقابل آن واژهٔ «فساد» بهمعنای نابود شدن پدیده استعمال میشود. بدینترتیب، مفهوم «كون» اخص از مفهوم «وجود» میباشد؛ زیرا در مورد موجودات ثابت بهكار نمیرود.
این دو واژه معمولاً با هم استعمال میشوند و مصداق روشن آن چنانكه اشاره شد، قسم ششم از اقسام یادشده، یعنی نابود شدن جزئی از موجودِ جوهری و پدید آمدن جزء دیگری برای آن میباشد، ولی میتوان آن را به اقسام دیگری نیز تعمیم داد. چنانكه اگر برای قسم سوم مصداقی یافت شود، میتوان تعبیر كون و فساد را دربارهٔ آن بهكار برد. همچنین تعاقب اضداد (كه قسم دهم از اقسام یادشده میباشد) را میتوان كون و فساد در اعراض دانست، هرچند اصطلاح معروف آن مخصوص به جوهر است.
اما قسم چهارم یعنی افزوده شدن جزء جوهری بدون نابود شدن جزء دیگری را میتوان «كون بدون فساد» نامید، و برعكس، قسم پنجم یعنی نابود شدن جزء جوهری بدون پدید آمدن جزئی بهجای آن را میتوان «فساد بدون كون» بهحساب آورد.
همچنین قسم هشتم (پدید آمدن عرض جدید) را میتوان «كون بدون فساد»، و قسم نهم (نابود شدن عرض) را «فساد بدون كون» در مورد اعراض بهشمار آورد.
نیز میتوان تعلق گرفتن روح به بدن را نوعی «كون» تلقی كرد، از این نظر كه صفت حیات در بدن پدید میآید و در مقابل، مردن را نوعی «فساد» بهحساب آورد، از این جهت كه حیات بدن نابود شده است، نه از آن جهت كه روح نابود شده باشد، زیرا روح قابل نابود شدن نیست.
اما تصور كردن «كون بدون فساد» در قسم چهارم و چهاردهم، و همچنین تصور كردن «فساد بدون كون» در قسم پنجم و پانزدهم، منوط به این است كه اجتماع دو صورت در مادهٔ واحده را جایز بدانیم و قائل شویم به اینكه در مورد پدید آمدن صورت جوهری جدید، همان صورت قبلی هم به حال خود باقی است و در مورد نابود شدن صورت عالیتر نیز همان صورت پستتر همراه با صورت عالیتر موجود بوده و استمرار یافته است. ولی اگر معتقد شدیم كه اجتماع دو صورت در شیء واحد جایز نیست، باید ملتزم شویم كه در قسم چهارم و چهاردهم، صورت قبلی نابود شده، و در قسم پنجم و پانزدهم، صورت جدیدی از نو پدید آمده است و در این صورت، این اقسام نیز از قبیل «كون و فساد» خواهند بود نه از قبیل كون تنها یا فساد تنها.
بنابراین مسئلهای كه باید مورد بررسی قرار گیرد این است كه آیا اجتماع دو صورت در شیء واحد جایز است تا فرض تحقق دو صورت جوهری بالفعل در موجود بالقوه و استمرار یكی از آنها در موجود بالفعل در قسم پنجم و پانزدهم، و اجتماع دو صورت جوهری در موجود بالفعل و باقی ماندن صورت سابق در قسم چهارم و چهاردهم صحیح باشد یا نه؟
در قسم چهارم و چهاردهم از اقسام مفروض برای تغیر، كل موجود بالقوه در ضمن موجود بالفعل باقی میماند و جوهر دیگری بهعنوان جزء جدیدی به آن اضافه میشود و نوعی اتحاد میان آنها برقرار میگردد، با این تفاوت كه در قسم چهارم، صورت در ماده حلول میكند و ماده، محل آن محسوب میشود، ولی در قسم چهاردهم، نفس به بدن تعلق میگیرد و بدن، محل آن شمرده نمیشود.
اكنون سؤال این است كه آیا صورت موجود قبلی زایل و فاسد میشود و بهجای آن صورت كاملتری بهوجود میآید كه دارای كمال صورت قبلی هم هست، یا اینكه در موقعیت جدید، واقعاً دو صورت وجود دارد كه یكی از آنها فوق دیگری و در طول آن قرار دارد نه اینكه صورت قبلی نابود شده باشد؟ مثلاً هنگامی كه صورت نباتی در مجموعهای از عناصر بهوجود میآید، آیا عناصر مزبور با فعلیت خودشان در ضمن گیاه باقی میمانند و میتوان گفت كه در این گیاه اكسیژن و ئیدروژن و ازت و كربن و... بالفعل وجود دارد و صورت گیاهی با مجموعهٔ آنها متحد شده است؟ یا باید گفت كه تنها صورتی كه در آن وجود دارد، صورت نباتی است و عناصر مذكور فقط بالقوه موجود هستند؟
وآیا هنگامی كه نفس حیوانی به مواد خاصی تعلق میگیرد، میتوان گفت كه آنها وجود خاص خود راحفظ میكنند ودرضمن وجودحیوان،وجود بالفعل دارند؟ یا باید گفت كه آنچه فعلیت داردصورت(نفس)حیوانی است وبدن آنبالقوه موجود است؟و
آیا مواد تشكیل دهندهٔ بدن انسان و میلیونها سلول زندهٔ آن، هركدام صورت و فعلیت خاص خود را دارند و نفس انسانی بهعنوان صورت فوقانی به آنها تعلق میگیرد؟ یا آنچه در انسان زنده فعلیت دارد فقط روح اوست و بدن وی بالقوه موجود است؟
همچنین در صورت پنجم و پانزدهم كه جزئی از موجود سابق نابود میشود یا از آن مفارقت میكند، آیا در آغاز، دو فعلیت جوهری وجود دارد و سپس یكی از آنها رخت برمیبندد و دیگری با همان فعلیت سابق باقی میماند؟ یا اینكه در آغاز، یك صورت كامل وجود دارد و با رفتن آن، صورت ناقصتری پدید میآید؟
مثلاً هنگامی كه گیاه میخشكد و تبدیل به خاك میشود، آیا صورت خاكی در ضمن گیاه، وجود بالفعل داشته و با همان فعلیت باقی مانده است؟ یا اینكه در موقعیت سابق، تنها صورت كامل گیاهی موجود بوده و با رفتن آن، صورت خاكی از نو پدید آمده است.
و در مورد مفارقت روح حیوانی و انسانی از بدن حیوان و انسان، آیا مواد بدن قبلاً وجود بالفعل داشتهاند و بعد از مفارقت روح، با همان فعلیت سابق باقی ماندهاند؟ یا اینكه در موقعیت سابق، فعلیت، مخصوص روح آنها بوده و بعد از مفارقت آن، صورتهای جدیدی از نو پدید آمدهاند.
بنابراین آنچه محور بحث را در این اقسام تشكیل میدهد، این است كه آیا اجتماع دو صورت در یك موجود جایز است یا نه؟ یعنی اگر اجتماع دو صورت در موجود لاحق جایز باشد، قسم چهارم و چهاردهم از قبیل «كون بدون فساد» بهحساب میآیند، و اگر اجتماع دو صورت در موجود سابق جایز باشد، قسم پنجم و پانزدهم از قبیل «فساد بدون كون» بهشمار میروند، اما اگر اجتماع دو صورت ممكن نباشد، همهٔ آنها از قبیل «كون و فساد» خواهند بود.
بعضی از فلاسفه اجتماع دو صورت در شیء واحد را جایز ندانستهاند و چنین استدلال كردهاند كه صورت همان فعلیت و شیئیت شیء است و لازمهٔ تعدد آن، تعدد شیء میباشد در حالی كه مفروض، وحدت آن است.
اما این استدلال قانعكننده نیست؛ زیرا اولاً وحدت موجود مركب، چنانكه در درس بیست و نهم اشاره شد، وحدتی است بالعرض بهلحاظ وحدت صورت فوقانی، و در حقیقت موجود مركب، موجوداتی است كه با یكدیگر به نوعی متحد شدهاند، نه اینكه موجود واحد حقیقی باشد، و ثانیاً، میتوان مسئله را به این صورت مطرح كرد كه آیا اجتماع دو صورت در مادهٔ واحده جایز است یا نه؟ چنانكه در عنوان بحث ملاحظه میشود؛ و روشن است كه مباحث واقعی را نمیتوان با استناد به الفاظ و عناوین حل و فصل كرد.
به هر حال، سؤال این است كه آیا مواد تشكیل دهندهٔ گیاه و حیوان و انسان، صورت و فعلیتی غیر از صورت گیاهی و نفس حیوانی و انسانی دارند؟ یا هنگامی كه صورت نباتی در مواد اولیه بهوجود میآید، یا نفس حیوانی و انسانی به بدن تعلق میگیرد، مواد قبلی، صورتها و فعلیتهای خود را از دست میدهند و به اصطلاح، صورت آنها فاسد میشود و پس از مردن گیاه و حیوان و انسان و تبدیل شدن آنها به مواد اولیه، مجدداً صورتهای جدیدی روی مواد بهوجود میآید؟
بهنظر میرسد كه نباید تردیدی روا داشت در اینكه صورتهای قبلی به حال خود باقی هستند و صورت جدیدی در طول آنها بهوجود میآید و با آنها بهنحوی اتحاد پیدا میكند و سپس با فاسد شدن یا قطع تعلق، همان فعلیتهای قبلی به حال خود باقی میمانند و دیگر صورت جدیدی از نو برای آنها پدید نمیآید.
مؤید آن، این است كه بسیاری از ذرات عناصر و مواد معدنی و آلی را میتوان با چشم مسلح بهصورت جداگانه مشاهده كرد و در بدن انسان میتوان میلیونها بلكه میلیاردها جانور زنده و ازجمله گلبولهای سفید و قرمز خون را مشاهده نمود و میتوان آنها را از بدن وی بیرون آورد و درشرایط خاصی نگهداری كرد. پس نهتنها مواد معدنی و آلی با فعلیتها و صورتهای خاص خودشان در ضمن وجود نبات و حیوان و انسان موجودهستند، بلكه موجودات نباتی و حیوانی بیشماری در ضمن یكحیوان كاملتر و
انسان، بالفعل وجود دارند و روح حیوانی و انسانی بهعنوان صورت فوقانی در مرتبهٔ عالیتر و در طول صور و نفوس آنها تحقق مییابد.
آیا بهراستی میتوان پذیرفت كه بدن حیوان و انسان هنگام تعلق روح به آن، وجود بالفعلی جدای از وجود روح ندارد و هنگامی كه حیوان یا انسان میمیرد و روح از بدنش مفارقت میكند، بدن وجود بالفعل مییابد و صورت جدیدی از نو در آن پدید میآید؟!
بنابراین نباید تردید كرد كه اجتماع دو صورت طولی یا بیشتر در مادهٔ واحده، ممكن بلكه كثیرالوقوع است و آنچه ممكن نیست، اجتماع دو صورت متضاد در مادهٔ واحده است كه در عرْض یكدیگر قرار میگیرند.
در اینجا سؤالی مطرح میشود كه به چه وسیله میتوان صورتهای طولی را از صورتهای عرْضی بازشناخت؟
پاسخ این است كه شناختن صورتهای طولی و عرْضی، تنها بهوسیلهٔ تجربه ممكن است، یعنی هر صورتی كه با تجربه ثابت شد كه قابل اجتماع با صورت دیگری نیست عرْضی، و هر صورتی كه قابل اجتماع با صورت دیگری باشد، طولی خواهد بود؛ مثلاً صورت آب و بخار و صورتهای عناصر گوناگون، از قبیل صورتهای عرْضی و متضاد هستند، اما صورتهای عناصر با صورت نباتی یا حیوانی یا انسانی قابل اجتماعاند، و ازاینرو از قبیل صورتهای طولی بهشمار میروند. همچنین اجتماع صورتهای جانوران پست، مانند سلولها و گلبولها با صورت عالیتر، مانند صورت حیوانات كاملتر و انسان، ممكن است و از این جهت، صورت حیوانات عالی و صورت انسان، نسبت به دیگر صورتها طولی میباشد.
با توجه به این اختلاف میان صورتها، میتوان آنها را به دو دسته تقسیم كرد: صورتهای متعاقب یا متضاد یا عرْضی، و صورتهای متراكب یا طولی، و روشن است كه این تقسیم از قبیل تقسیمهای اضافی و نسبی است و ازاینرو ممكن است صورتی نسبت بهصورت معیّنی، متعاقب و نسبت بهصورت دیگری متراكب محسوب شود.
روشن است كه كون و فساد مخصوص تغیرات دفعی، و حركت ویژهٔ تغیرات تدریجی است. ازاینرو نمیتوان نوع خاصی از تغیر را از یك نظر مشمول هر دو دانست، اما عدم اجتماع كون و فساد با حركت، به این معنا نیست كه هرجا حركتی وجود داشته باشد، دیگر جایی برای كون و فساد نخواهد بود، بلكه ممكن است شیء متحرك از جهت دیگری متصف به كون و فساد گردد.
توضیح آنكه ممكن است موجودی دارای حركتی باشد كه در یك «آن» پایان یابد، و درست در همان لحظه، حركت جدیدی در آن پدید آید. بهعنوان مثال هواپیمایی كه با نیروی حاصل از یك موتور حركت میكند، حركتش معلول همان نیروست و پس از خاموش شدن موتور مزبور، حركت ناشی از آن هم دیر یا زود پایان میپذیرد و هنگامی كه موتور دوم بهكار میافتد، نیروی دیگری تولید میكند كه موجب حركت جدیدی برای هواپیما خواهد شد. اكنون اگر فرض كنیم كه درست در همان آنی كه حركت اول پایان مییابد، حركت دوم شروع شود، هرچند وقفهای در حركت هواپیما روی نمیدهد، اما در واقع دو حركت در آن پدید آمده است كه یكی معلول نیروی موتور اول، و دیگری معلول نیروی دوم میباشد. در اینجا علاوه بر تغیرات تدریجی، یك تغیر آنی و دفعی هم رخ داده كه عبارت است از تمام شدن حركت اول و تبدیل شدن آن به حركت دوم، و این تغیر را میتوان «كون و فساد» نامید.
همچنین هنگامی كه دو صورت متعاقب در مادهای پدید میآید و یكی از آنها فاسد شده، دیگری جانشین آن میگردد، حركت جوهری صورت سابق پایان میپذیرد و در همان لحظه، حركت جوهری صورت لاحق آغاز میگردد. این تبدل صورتها و تعاقب حركت جوهری آنها را نیز باید از قبیل «كون و فساد» بهحساب آورد، زیرا در یك «آن» و بدون فاصلهٔ زمانی انجام میپذیرد.
بنابراین فرض استمرارحركت در یك موجود هم منافاتی با تحقق كون و فساد در
آن ندارد، زیرا ممكن است در واقع دو حركت متناوب در آن حاصل شده و با نظر سطحی، حركت واحد تلقی شده باشد. تنها در صورتی كون و فساد با حركت منافات دارد كه در میان حركت واحد حقیقی فرض شود، و اگر جهان ماده دارای وجود واحد حقیقی و دارای حركت جوهری واحدی فرض شود، دیگر جایی برای كون و فساد باقی نمیماند. اما چنین فرضی صحیح نیست، چنانكه در جای خودش توضیح داده خواهد شد.
1. كون و فساد در اصطلاح فلسفی بهمعنای پدید آمدن و نابود شدن پدیده است و اخص از وجود و عدم میباشد.
2. مصداق روشن كون و فساد، قسم ششم از اقسام تغیر است و میتوان قسم دهم را بهعنوان كون و فساد در اعراض تلقی كرد.
3. قسم چهارم و هشتم و چهاردهم را میتوان «كون بدون فساد»، و قسم پنجم و نهم و پانزدهم را «فساد بدون كون» نامید.
4. فرض كون بدون فساد در جواهر، بهمعنای جواز اجتماع دو صورت در موجود بالفعل، و فرض فساد بدون كون در آنها، بهمعنای جواز اجتماع دو صورت در موجود بالقوه است.
5. بعضی از فلاسفه اجتماع دو صورت در موجود واحد را محال و مستلزم خلاف فرض دانستهاند، زیرا شیئیت شیء بهصورت آن است و تعدد صورت، مستلزم تعدد شیء میباشد.
6. از این دلیل به دو صورت میتوان جواب داد: یكی آنكه وحدت شیء مركب، وحدت بالعرض و بهلحاظ صورت فوقانی آن است و منافاتی با كثرت حقیقی آن ندارد. دوم آنكه میتوان عنوان مسئله را «اجتماع دو صورت در مادهٔ واحده» قرار داد كه وحدت، صفت مادهٔ شیء است و بهمعنای وحدت مجموع آنها نیست.
7. وجود ذرات معدنی و آلی در نباتات و دیگر مركبات، و وجود سلولهای زندهٔ مستقل در بدن حیوان و انسان، مؤید امكان اجتماع صورتهای طولی است.
8. صورتها را میتوان به دو نوع قابل اجتماع و غیرقابلاجتماع تقسیم كرد و قسم اول را صور طولی و متراكب، و قسم دوم را صور عرْضی و متعاقب نامید.
9. این تقسیم از تقسیمات اضافی و نسبی است، و ازاینرو ممكن است صورت معیّنی نسبت بهصورت دومی، متعاقب، و نسبت بهصورت سومی، متراكب باشد.
10. كون و فساد تنها در تغیرات دفعی مصداق پیدا میكند و ازاینرو با حركت قابل اجتماع نیست.
11. ممكن است موجود واحدی از یك جهت متصف به حركت، و از جهت دیگری متصف به كون و فساد گردد، چنانكه هرگاه دو حركت متصل به یكدیگر در آن پدید آید، میتوان تبدل یك حركت را به دیگری كون و فساد نامید.
12. كون و فساد در میان حركت واحد امكان ندارد، و اگر جهانِ مادی، موجود واحد و دارای حركت واحدی میبود، كون و فساد مصداقی نمیداشت، اما چنین فرضی صحیح نیست.
1. مفهوم كون و فساد را توضیح داده، موارد آنها را در اقسام تغیر تعیین كنید.
2. آیا كون و فساد متلازماند یا كون بدون فساد و فساد بدون كون هم امكان دارد؟ و در صورت عدم تلازم، موارد كون تنها و فساد تنها را بیان كنید.
3. در كدامیك از اقسام تغیر، اجتماع دو صورت فرض میشود؟
4. اجتماع دو صورت، چه ارتباطی با كون و فساد دارد؟
5. دلیل عدم اجتماع دو صورت در یك ماده را بیان و نقادی كنید.
6. چه مؤیداتی برای اجتماع دو یا چند صورت میتوان ذكر كرد؟
7. اجتماع دو صورت در كجا ممكن و در كجا ناممكن است؟
8. صورتهای طولی و صورتهای عرْضی را چگونه میتوان شناخت و از یكدیگر تشخیص داد؟
9. تقسیم صورتها به طولی و عرضی چه نوع تقسیمی است؟ و ویژگی آن كدام است؟
10. رابطهٔ كون و فساد با حركت را شرح دهید.