از بحثهاى گذشته، كمال نهایى و مقصد سیر تكاملى انسان، و هم چنین خط مشى اساسى و نقشه كلىِ سیر و سلوك، شناخته شد و تعیین خطوط جزئى و دقیق آن به عهده علم اخلاق و فقه است. آخرین بخش این بحث، درباره تدبیر نفس براى پیمودن راه تكامل است؛ یعنى شناختن این كه چگونه مىتوانیم مقدماتى براى تصمیم قاطع و اراده جدى بر پیمودن مراحل عبادت و انجام وظایف بندگى فراهم كنیم.
مى دانیم كه در هر موجود زنده، دو خاصیت اساسى، ادراك و حركت ارادى، وجود دارد كه مجموع آنها به تعبیر منطقى، نشان دهنده فصل و امتیاز جوهرىِ حیوان است.
در انسان نیز كه موجود زنده ممتازى است، این دو خاصیت به صورت گسترده تر و پیچیده تر و عمیق ترى وجود دارد كه دو دستگاه مشترك روان تنى را تشكیل مىدهد: یكى دستگاه ادراك، و دیگرى دستگاه اراده. كار این دو دستگاه، به قدرى به هم مرتبط و وابسته است كه گاهى بر دانشمندان ریزبین هم مشتبه مىشود. براى این كه از كیفیت پیدایش اراده و ارتباط آن با دستگاه ادراك آگاه شویم، خوب است مقدمتاً نظرى به انواع ادراكات و هم چنین كششها و جاذبههایى كه منشأ پیدایش اراده مىشوند، بیفكنیم.
فلاسفه و دانشمندان از دیرباز به بررسى ادراكات و غرایز بشر پرداخته و آنها را به صورتهاى مختلفى دسته بندى كرده اند. ما در این جا صرف نظر از بحثهاى مصطلح علمى و نتیجه گیرىهاى فلسفى، به مطالعه اجمالى درباره فعل و انفعالات روانى خود، در مورد ادراك و هم چنین خاستگاههاى اراده و كیفیت انگیزش آن و پیدایش كار ارادى مىپردازیم تا شناختهاى لازم براى خودسازى و جهت دهىِ صحیح و الهى به كارهاى خود را به دست آوریم.
ادراك در انسان به صورتهاى گوناگونى تحقق مىپذیرد كه به طور فشرده به آنها اشاره مىكنیم:
یك سلسله ادراكات، همراه با فعل و انفعالات فیزیكى و شیمیایى و فیزیولوژیكىِ خاص، بین موارد خارجى و اندامهاى حسى، حاصل مىشود؛ مانند دیدن، شنیدن، بوییدن، چشیدن و بساویدن.
دسته دیگر از ادراكات جزئى، بدون تماس با مواد خارج از بدن حاصل مىشود؛ مانند احساس گرسنگى و تشنگى.
دسته دیگرى از ادراكات ما در درون ذهن و به وسیله نیروهاى روانىِ خاصى حاصل مىشود كه داراى انواع مختلف است و تحقیق درباره انواع و مشخصات و قواى مربوط به آنها و هم چنین درباره ارتباط یا عدم ارتباط آنها با دستگاه عصبى، از حوصله این بحث خارج است.
اجمالا ما در خود مىیابیم كه مدركات حس ظاهر، پس از قطع ارتباط اندامهاى حسى با جهان خارج، به شكلى در ذهن باقى مىماند وپس از غفلت یا فراموشى، مجدداً به خاطر مىآید و در صفحه آگاه ذهن منعكس مىشود، و هم چنین مدركات حس باطن و حالات انفعالى و دیگر امور ادراكى.
نوع دیگر فعالیت ذهن، مربوط به درك مفاهیم كلى است كه با تجرید ادراكات جزیى و یا به صورت دیگرى تحقق مىپذیرد، و مشابه آن، ساختن مفاهیم خاصى است كه از آنها به «معقولات ثانیه» تعبیر مىشود؛ مانند مفهوم وجود و عدم و وجوب و امكان.
نوع دیگر فعالیت ذهن، در مورد ادراكات مركب و ساختن قضایا است كه نوعى وحدت بین مفهومهاى متعدد ایجاد مىكند. و هم چنین با تركیب دو قضیه با شرایط خاص، به درك قضیه دیگرى به نام «نتیجه برهان» نایل مىشود.
در این جا خوب است توضیح مختصرى درباره قضایا بدهیم:
قضایاى ذهنى را از یك نظر، به بدیهى و اكتسابى و از نظر دیگر، به نظرى و عملى تقسیم مىكنند و معمولاً ادراكات نظرى را به «عقل نظرى» و ادراكات عملى را به «عقل عملى» نسبت مىدهند و عقل عملى را به قوهاى كه فرمان مىدهد و اراده را برمى انگیزد، معرفى مىكنند و گاهى چنین تصور مىشود كه اراده، وابسته به عقل عملى و یا حتى معلول آن است. در صورتى كه در جاى خود به اثبات رسیده است كه عقل نظرى و عملى، دو قوه جداگانه نیستند و ادراك عملى، تفاوت جوهرى با ادراك نظرى ندارد و كار عقل در مورد ادراكات عملى، عیناً مانند كار آن در مورد ادراكات نظرى است؛ یعنى عقل، رابطه بین فعل و نتیجه آن را درك مىكند؛ عیناً مانند رابطه علّى و سببى بین هر سبب و مسبب و هر حركت و غایت. و این ادراك هنگامى كه به كمك نیروى مفهوم سازىِ ذهن در قالب مفاهیم اعتبارى ریخته شود، به صورت فرمانهاى عقل در مىآید وگرنه كار عقل، در حقیقت، جز درك نیست و رابطه مستقیمى با اراده وبعث و تحریك ندارد. باید و نبایدهایى كه در مورد افعال انسان به عقل
نسبت داده مىشود، مانند باید و نبایدهایى است كه دانشمندان علوم طبیعى و ریاضى، در مقام بیان قوانین آن علوم، به كار مىبرند.
نوع دیگرى از ادراك نیز براى همه وجود دارد و آن عبارت است از علوم حضورىِ نفس به خود و قوا و افعال و ابزارهاى بدنى و تأثرات عصبى. هم چنین نوعى ادراك حضورى در مورد مبادى عالیه مبدأ اعلى وجود دارد كه در آغاز براى افراد عادى ناآگاهانه است و باید با تلاش و كوشش، آن را به آگاهى برسانند.
غیر از این ادراكات همگانى و شناخته شده، ادراكات دیگرى نیز وجود دارد، مانند تله پاتى و علومى، كه از جنّیان یا ارواح یا در حال هیپنوتیزم و منیاتیسم تلقى مىشود یااطلاعاتى كه براى مرتاضان حاصل مىگردد وهم چنین وساوس شیطانى والهامات ملكى و رحمانى.
بالاتر از همه این ادراكات، وحى است كه از طرف پروردگار متعال به حضرات انبیاء(علیهم السلام) القا مىشود و مشابه آن، الهام و تحدیثى است كه براى دیگر بندگان برگزیده نیز حاصل مىگردد؛ چنان كه به مادر حضرت موسى(علیه السلام) مژده بازگشت فرزند و رسیدن او به مقام رسالت داده شد و هم چنین مطالبى كه به حضرت مریم(علیها السلام) القا گردید و علومى كه به ائمه اطهار(علیهم السلام) الهام مىشود و حقیقت آنها جز براى كسانى كه خودشان دریافته اند، روشن نیست.
علاوه بر این كه هر دریافت و ادراكى، همراه با تفسیر منطقى و فلسفى آن نیست؛ چنان كه همه ما با وساوس شیطانى سر و كار داریم و نتیجه آنها را آشكارا در خود مىیابیم؛ ولى نمىتوانیم ماهیت آنها را بیان كنیم. راه عمومى براى تصدیق به اصل و چگونگىِ پیدایش این گونه ادراكات ـ صرف نظر از مشاهده آثار آنها ـ عبارت است از تعبد به قول معصوم(علیهم السلام)یا نقل كسانى كه خودشان یافتهاند و گفتارشان مورد اعتماد است.
در انسان میلها و كششها و جاذبههایى وجود دارد كه منشأ پیدایش اراده و حركت ارادى مىشود. روان شناسان انواع بسیارى از میلهاى طبیعى و فطرى را بررسى كرده و آنها را به دستههاى متعددى تقسیم كردهاند و در تعداد و كیفیت دسته بندىِ آنها اختلاف نظرهایى دارند. ما در این جا به ذكر انگیزهها و میلهایى كه وجداناً در خود مىیابیم (بدون تقید به اصطلاح و پیروى از مكتب خاصى) مىپردازیم.
بعضى از انگیزهها ارتباط روشنى با فعل و انفعالات شیمیایى وفیزیولوژیكىِ بدن دارند؛ مانند میل خوردن و آشامیدن كه از آغاز ولادت تا هنگام مرگ در انسان وجود دارد و در حال نیاز بدن به مواد غذایى و آب، برانگیخته مىشود و هم چنین مانند میل جنسى كه در اثر ترشح هورمونهاى خاصى در سنین بلوغ ظاهر مىگردد.
دسته بندىِ دیگرى از انگیزه ها، حالات بدنىِ خاصى را به دنبال دارند و افراد سطحى چنین مىپندارند كه آن انگیزههاى روانى، همان حالات بدنى است؛ مانند میل به دفاع و انتقام كه به صورت خشم ظاهر مىشود و در اثر آن، رنگ صورت برافروخته و رگهاى گردن پر مىشود. و نظیر آن، میل به فرار از خطر است كه نوعى دفاع به شمار مىرود.
دسته دیگرى از انگیزهها را «عواطف» تشكیل مىدهد كه مهم تر از همه، عواطف خانوادگى و اجتماعى است.
یكى دیگر از غرایز انسان، كنجكاوى و حقیقت جویى است كه آدمى را وادار به كشف مجهولات و كسب اطلاع از واقعیات مىكند.
دیگرى غریزه قدرت طلبى و یافتن تسلط و چیرگى و توسعه دایره فعالیت است.
نوع دیگرى از غرایز، مربوط به كسب عناوین اعتبارى، از قبیل جاه و مقام و استقلال شخصیت است.
نوع دیگرى از امیال، فطرى مربوط به جمالها و كمالهاى ظاهرى و معنوى است كه انسان را براى تحصیل انواع كمالات و زیبایىهاى قابل اكتساب و ارتباط و پیوستگى با اشیاى كامل و جمیل و سرانجام، خضوع در برابر كمال اصیل برمى انگیزد.
ریشه همه غرایز انسان را مىتوان حب ذات دانست كه ابتدا دو شاخه اصلىِ «حفظ موجودیت» و «تحصیل كمالات ممكن» از آن خارج مىشود و حفظ موجودیت، به لحاظ تعلق به فرد یا نوع و به لحاظ رفع نیازمندىها و دفع خطرها به اشتهاى خوردنى و آشامیدنى و شهوت جنسى و حس دفاع و فرار و انتقام و عواطف خانوادگى و اجتماعى منشعب مىگردد.
هم چنین شاخه تحصیل كمالات، مشتمل بر غریزههاى كنجكاوى و قدرت طلبى و جاه طلبى و عشق به كمال و جمال است.
اما نباید پنداشت نمودارى كه طرح كردیم به معناى حصر همه غرایز و امیال انسانى است. هم چنین نباید تصور كرد كه دسته بندىِ آنها به معناى انفكاك كلى آنها در مقام تأثیر است؛ زیرا ممكن است در كار واحدى چند غریزه، دست اندركار باشند.
نكته دیگرى كه باید به آن توجه داشت، این است كه جداكردن امیال و كششها از علوم و ادراكات، به معناى انكار شعورى بودن آنها نیست؛ زیرا بدیهى است كه این جاذبهها و حالات روانى، مانند جاذبه مغناطیس نیست كه بدون درك و شعور تحقق یابد، بلكه منظور این است كه بین دستگاه ادراك محض و دستگاه اراده، از جهت وجود كشش و انگیزش در دستگاه دوم و نبودن آن در دستگاه اول فرق گذاشته شود و رابطه بین
آنها بررسى گردد تا آگاهىِ بیش ترى به پدیدههاى روانى، براى تدبیر و كنترل آنها حاصل آید.
انگیزش هر میل، مسبوق به احساس خاصى است كه با آن، سنخیت و هماهنگى دارد؛ چنان كه اشتهاى غذا مسبوق به احساس گرسنگى است. این پیوند به قدرى قوى است كه معمولاً حالت واحدى به نظر مىرسد.
ارضا و اشباع امیال و خواستههاى غریزى نیز متوقف بر ادراكات متناسبى است و كمك دستگاه ادراكى، به دستگاه تحریكى در این مرحله، به قدرى روشن است كه نیازى به توضیح ندارد و در راه ارضاى یك میل ممكن است نیروهاى ادراكىِ متعددى در سطح وسیعى همكارى كنند؛ چنان كه دقت در تهیه غذایى كه با وسایل متعارف امروز طبخ مىشود، نشان مىدهد كه چه فعالیتهاى ادراكىِ دامنه دارى، از حسى و خیالى و فكرى، در آن سهیم بوده اند.
ولى ارتباط این دو دستگاه، منحصر به همین دو بخش نیست، بلكه نوع دیگرى از ارتباط میان آنها وجود دارد كه براى بحث ما حائز اهمیت خاصى است و آن عبارت است از تأثیر بعضى از ادراكاتى كه در انگیزش میل و اراده یا نفرت و اشمئزاز، رابطه طبیعى با میل خاصى ندارند؛ چنان كه دیدن منظرهاى یا شنیدن صدایى یا احساس بویى، موجب برانگیخته شدن اشتهاى غذا یا شهوت جنسى یا دیگر امیال مىگردد و یا توجه به رنگ و وضع خاصى، موجب نفرت و بى میلى به غذا یا شیئ دیگرى مىشود.
تأثیر بعضى از این امور به قدرى عادى و آشكار است كه انسان
مى پندارد رابطه طبیعى با انگیزش میل دارد؛ مانند احساس بوى غذا و برانگیخته شدن اشتها. برعكس، تأثیر بعضى دیگر، پنهان و غیر جالب توجه است، به طورى كه انسان مىپندارد كه برخى از امیال، اتفاقى و بدون سبب برانگیخته مىشوند و یا در مقام تعلیل آنها متحیر مىماند.
شناختن این گونه روابط، براى منظور ما كاملا اهمیت دارد؛ زیرا با دقت در آنها معلوم مىشود كه گاهى یك نگاه یا یك صدا چه تأثیرى عجیبى در سرنوشت انسان دارد و چگونه موجب انگیزش میل و ارادهاى مىشود كه به خوشبختى یا بدبختىِ شخص مىانجامد.
سرّ این رابطه، در تداعىِ مدركات و معانى، نهفته است؛ یعنى ذهن انسان طورى آفریده شده است كه تقارن مكرر و ادراك، موجب به خاطر آوردن هر یك با توجه به دیگرى مىشود؛ مثلاً غذایى را كه بامزه و رنگ و بوى مخصوصى درك كرده، هنگام احساس بوى آن، به یاد مزه اش مىافتد و اشتهایش تحریك مىشود.
اگر در علل پیدایش ارادههاى خود، كاوش كنیم، خواهیم فهمید كه ادراكات حسى، مخصوصاً دیدنىها و شنیدنى ها، چه نقش مهمى را در تخیّلات و افكار ما بازى مىكنند و به نوبه خود، چه آثارى در صدور افعال ارادى دارند. از این جا نتیجه مىگیریم كه یكى از بهترین وسایل تدبیر امیال و خواستها و سرانجام، تسلط بیش تر بر خود و پیروزى بر هواهاى نفسانى و وساوس شیطانى، كنترل ادراكات و قبل از همه، كنترل چشم و گوش است:
«اِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ اُوْلئِكَ كانَ عَنْهُ مَسئُولا.»1
همانا گوش و چشم و دل، درباره همه آنها سؤال خواهد شد.
1ـ اسراء/ 36.
چنان كه یكى از بهترین وسایل انگیزش اراده خیر، دیدن اشخاص صالح و شنیدن داستانهاى ایشان و قرائت قرآن و مطالعه كتابهاى مفید و زیارت معابد و مشاهد و امكنهاى است كه انسان را به یاد خدا و به یاد بندگان برگزیده خدا و هدفهاى مقدس و راههایى كه پیموده اند، مىاندازد:
«فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ اِبْراهیمَ.»1
(در مسجدالحرام) نشانههاى روشنى است (از جمله) مقام حضرت ابراهیم.
و از این جا حكمت بسیارى از احكام واجب و مستحب یا حرام و مكروه اسلام روشن مىشود؛ مانند حج و زیارت مشاهد مشرفه یا چشم فرو بستن از مناظر شهوت انگیز و كراهت نشستن در جایى كه با نشستن زن بیگانهاى گرم شده و هنوز حرارتش باقى است. هم چنین اهمیت نقشى كه رفیق در سعادت یا شقاوت انسان بازى مىكند.
«یا وَیْلَتَى لَیْتَنى لَمْ اَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلا لَقَدْ اَضَلَّنى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ اِذْ جاءَنى.»2
اى واى، كاش فلانى را دوست نگرفته بودم. همانا مرا گمراه كرد بعد از آن كه كتاب خدا به من رسید.
«اِذْ اَرادَ اللّهُ بِعَبْد خَیْراً رَزَقَهُ خَلیلا صالِحاً اِنْ نَسِىَ ذَكَرَهُ وَ اِنْ ذَكَرَ اَعانَهُ.»
هرگاه خدا اراده خیرى به بنده اش داشته باشد، دوست شایستهاى نصیب او مىكند. اگر فراموش كرد (خدا را) او متذكر كند و اگر بیاد باشد او را یارى كند.
«قَالَ الْحَوَارِیُّونَ لِعیسَى بْنِ مَرْیَمَ: یا رُوحَ اللّهِ مَنْ نُجالِسُ؟ قالَ مَنْ یُذَكِّرُ كُمُ اللّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزیدُ فى عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُكُمْ فى الآخِرَةِ عَمَلُهُ.»
حواریون به عیسى گفتند: با چه كسى هم نشینى كنیم؟ فرمود با كسى كه دیدنش شما
1ـ آل عمران/ 97.
2ـ فرقان/ 28 ـ 29.
را به یاد خدا بیندازد و گفتارش بر علم شما بیفزاید و رفتارش شما را راغب به آخرت كند.
هم چنین تأثیرى كه اعمال و اقوال انسان در دیگران مىگذارد و نقشى كه رفتار ما به عنوان سرمشق و الگو در سعادت یا شقاوت خانواده یا جامعه دارد و از این رو مسؤولیت دیگرى را متوجه ما مىسازد:
«كُونُوا دُعاةَ النَّاسِ بِغَیْرِ اَلْسِنَتِكُمْ.» مردم را بدون زبان دعوت كنید.