گفتیم اولین مرتبه ایمان براى خروج از كفر باطنى و یافتن استعداد حضور در بارگاه الهى، یا به تعبیر دیگر، نجات از جهنم و كسب اجازه ورود به بهشت، این است كه به «الله» و «جمیع ما انزل الله» ایمان بیاوریم. یعنى هم در مورد پیامبران الهى باید به «جمیع انبیا» ایمان داشته باشیم و هم در مورد خصوص دین اسلام، باید «جمیع احكام و معارف آن» را بپذیریم. نمىتوان ادعاى ایمان كرد، اما گفت كه من فقط پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را قبول دارم و نبوت سایر انبیا و آنچه آنان از جانب خدا آوردهاند مورد قبول من نیست!
اولین مرتبه ایمان این است كه جمیع محتویات وحى الهى را كه بر همه پیامبران نازل شده و نیز جمیع محتویات شریعت اسلام و آنچه را بر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نازل شده، بدون كم و كاست و بدون هیچ قید و شرطى بپذیریم.
در مورد تعداد مراتب ایمان نیز گفتیم كه این مراتب بسیار زیادند. ما حتى نمىدانیم كه بین ایمان ما و ایمان اولیاى خدا چقدر فاصله وجود دارد، تا چه رسد به ایمان كسى مثل امیرالمؤمنین(علیه السلام) كه مىفرماید: لَوْ كُشِفَ الغِطاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقیناً؛(1) اگر همه پردهها كنار رود ذرهاى بر ایمان من افزوده نخواهد شد!
1. ، ص 119.
اثر این تفاوت ایمانها در اطاعت و عبادت خدا ظاهر مىشود؛ از ترك معصیت و انجام واجبات و ترك محرمات گرفته تا عمل به مستحبات و ترك مكروهات و دورى از امور مشتبه و این كه چقدر حاضریم داوطلبانه و با میل و رغبت تمام در راه خدا و دین خدا اقدام كنیم.
طىّ مراتب ایمان، به صِرف درس خواندن و تعلیم و تعلّم حاصل نمىشود. در سالهاى دفاع مقدس ما كسانى را دیدیم كه سواد ظاهرى چندانى نداشتند، اما چگونه در مقام اطاعت خدا و پاسدارى از دین او صبورانه، داوطلبانه و با اشتیاق تمام اقدام مىكردند. چه بسیار پدران و مادرانى را دیدهایم كه در مقابل شهادت فرزندانشان و این داغ جان سوز چگونه با گشادهرویى و تسلیم كامل در برابر خداوند برخورد كردهاند.
انسان در ارضاى میلها و خواستههایش هیچ حد و مرزى را نمىشناسد؛ به عبارت دیگر، انسان «بىنهایتطلب» است. حضرت امام در این باره گاهى این مَثَل را بیان مىفرمودند كه: انسان ابتدا آرزو مىكند تا درآمدى به اندازهاى كه لقمه نانى در بیاورد داشته باشد و به قول معروف، به همین مقدار كه سقفى بالاى سرش باشد و آبرویش محفوظ بماند قانع است. اما اگر به این مقدار رسید، كم كم دلش مىخواهد خانه بزرگترى داشته باشد. پس از این كه به آن خانه رسید در صدد بر مىآید وسایل زندگى و رفاهى بیشتر و بهترى تهیه كند. و خلاصه، همینطور آنقدر ادامه مىدهد كه آرزو مىكند همه كره زمین متعلّق به او باشد. خلاصه، خواستههاى انسان «حدّ یَقِف» ندارد و این ویژگى در همه انسانها وجود دارد. حضرت امام(رحمهم الله) از همین جا استدلال مىكردند كه
بنابراین انسان طالب كمال بىنهایت است و چون كمال بىنهایت جز در ذات اقدس الهى یافت نمىشود، پس انسان فطرتاً خداطلب است.
على رغم این كه انسان بىنهایتطلب است، اما بسیارى از انسانها به خدا و دین و تقرب الى الله و مقامات معنوى كه مىرسند اینجا كُمیتشان لنگ مىشود! در زمینه مسایل مادى حتى به كره ماه و سایر كرات در دیگر كهكشانها قانع نیستیم، اما در معنویات به اندازه نان و پنیر و بخور و نمیرى و حتى پایینتر از آن بسنده مىكنیم؟! قانعیم به همین كه در بهشت شیر و عسلى به ما بدهند! یا اجازه دهند قدمى در بهشت بزنیم ما را بس است! و یا حتى گاه از آن هم پایینتر، همین كه ما را جهنم نبرند راضى هستیم! قطعاً چنین چیزى بر اساس فطرت ما نیست. این ناشى از ضعف و بیمارى و مرضى در روح ما است. نظیر این كه انسان به طور طبیعى غذاى لذیذ را دوست دارد، اما گاهى به علت بیمارى چنان مىشود كه گرچه ساعتها است غذا نخورده، هیچ اشتها و میلى به غذا ندارد و اگر هم لقمهاى بخورد حالت تهوع به او دست مىدهد. چنین حالتى طبیعى نیست بلكه فقط به هنگامى كه جسم ما بیمار است و دچار اشكال و اختلالى شده، این مسأله پیش مىآید. در بُعد روحى نیز همینگونه است. اگر در زمینه كمالات روحى و معنوى اینگونه نیستیم نشان از نوعى بیمارى در روح ما است و باید در صدد اصلاح آن برآییم. باید از خدا بخواهیم كه این حالت را از ما برطرف كند تا در زمینه مسایل و كمالات معنوى نیز نظیر مسایل مادى «حدّ یَقِف» نشناسیم و به هیچ حد و مرزى قانع نباشیم. خداوند از اعطاى آنها به بندگان دریغى ندارد و اشكال از ضعف همّت ما است. «گر گدا كاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست»؟!
اگر بخواهیم ایمان ما ترقى كند و در مراتب قرب و تكامل پیوسته بالاتر رویم و به خدا نزدیكتر شویم و ثوابها و درجات اخروى بالاترى نصیب ما گردد، چه باید بكنیم؟
براى پاسخ به این سؤال باید ببینیم چه چیزى موجب پیدایش ایمان مىشود، تا همان را هر چه بیشتر تقویت كنیم.
براى تقویت ایمان باید سرشاخههاى آن را بشناسیم و با مرتب كردن آنها از ساده به مشكل، از عوامل سادهتر شروع كنیم و پس از تقویت آنها به تدریج به عوامل مشكل و مشكلتر برسیم و آنها را نیز تقویت نماییم.
براى دستیابى به معرفت و شناخت كاملتر، كه از مقدمات ایمان است، فعالیتهاى مختلفى مىتوان انجام داد، اما شاید دو فعالیت اساسىتر از سایر برنامهها باشد:
الف) تلاش كنیم براى چیزهایى كه به آنها ایمان داریم دلایل و مستنداتى روشنتر و متقنتر پیدا كنیم و آنها را فرا بگیریم.
تحصیل علم در زمینه متعلّقات ایمان، یعنى علم به خدا، علم به قیامت و علم به بد و خوب، یكى از ابزارها و راههاى تكامل و تقویت ایمان است. از همینجا است كه تحصیل علم، ارزشى فوق العاده مىیابد و در معارف اسلامى نیز براى علم و عالم و تحصیل علم جایگاه و اهمیتى ویژه در نظر گرفته شده است.
ب) نسبت به مواردى كه به آنها شناخت پیدا مىكنیم، توجه بیشترى مبذول داریم و پیوسته آنها را مد نظر قرار دهیم تا از خاطرمان نرود. معرفت اگر بخواهد در زندگى و رفتار و كردار ما تأثیر داشته باشد، باید معرفتى زنده و
آگاهانه باشد. علمى كه در گنجینه معارف ما هست اما در سطح توجه ذهن ما نیست و فقط هر از چند گاهى و در مواقع لزوم به آن توجه مىكنیم، منشأ اثر زیادى نخواهد بود. معرفتى منشأ اثر است كه همواره مورد توجه و التفات و آگاهى ما باشد. یكى از اسرار این كه در عبادات شرعى بر تكرار الفاظ و مفاهیم تأكید گردیده، همین است كه این دانستهها همیشه در سطح توجه ذهن ما وجود داشته باشند. مثلا در نماز، ما در ابتداى آن «الله اكبر» مىگوییم. به هنگام رفتن ركوع نیز مستحب است آن را تكرار كنیم. پس از سر برداشتن از ركوع نیز همین طور. پس از سجده و براى سجده دوم نیز همین طور. در تسبیحات اربعه، و خلاصه، موارد متعددى، در یك نماز این ذكر تكرار مىشود.
این فلسفه، در تشریع نماز، كه هر روز و آن هم روزى چند نوبت واجب شده، به خوبى قابل درك است. این تكرارها باعث مىشود كمكم آن دانسته در ذهن ما رسوخ یابد و همواره مورد توجّه و التفات باشد.
سؤال این است كه چرا گاهى با آن كه حقیقت بر ما معلوم است زیر بار آن نمىرویم و آن را نمىپذیریم؟ در پاسخ باید بگوییم، چون ما خواستههاى دیگرى هم داریم كه با پذیرش حقیقت و عمل به لوازم آن، تزاحم دارند؛ از این رو ما باید از میان رسیدن به آن خواستهها یا تن دادن به حقیقت و لوازم آن، یكى را انتخاب كنیم.
بنابراین براى آنكه دل را تسلیم حقیقت كنیم، باید خواستهها و میلهاى مزاحم را در قلب خود تضعیف نماییم و بهطور كلّى باید مواردى را كه با آن اعتقاد سازگار نیست كمرنگ كنیم.
ما برخى از گناهان را شرم داریم كه حتى در حضور كودك و نوجوانى نابالغ اما ممیز، انجام دهیم. اگر مىدانیم كه خداوند در همهجا و در همه حال شاهد و ناظر اعمال ما است، باید شرممان بیاید كه گناه كنیم؛ اما چرا اینگونه نیست؟ چون به آن گناه و لذت آن، چنان دلبستگى پیدا كردهایم كه خدا را فراموش مىكنیم. اگر واقعاً ایمان داشته باشیم كه خدایى هست و حساب و كتابى از اعمال ما خواهد كشید، گناه نمىكنیم. در آن لحظهاى كه گناه مىكنیم این باور و این حقیقت از وجود ما جدا مىشود. اگر بىباكانه گناه مىكنیم دلیل بر ضعف عنصر دوم ایمان در ما است. چه كنیم تا آن عنصر قوى شود؟
در مورد عنصر اول، یعنى معرفت، گفتیم كه راه تقویت آن، درس خواندن، تحقیق كردن، استاد دیدن و مطالعه كردن است. پس از آن نیز تمرین و تكرار آموختهها است تا فراموش نشوند. این فقط شرط لازم و مقدمه است براى آمدن جزء بعدى و اصلى كه همان پذیرش قلبى و بناگذارى به التزام عملى است. در بسیارى از موارد ما حقیقت را مىدانیم و در بُعد شناخت و معرفتْ مشكلى نداریم، اما در التزام عملى به آن شناختْ مشكل داریم. مىدانیم نماز واجب است و مطلوب خداى متعال است، اما رغبتى براى خواندن آن نداریم.
براى تقویت عنصر دوم باید سعى كنیم اسب چموش دل و نفس را مهار كنیم و با رام كردن آن، اجازه ندهیم ما را به هر جا كه خاطرخواه او است بكشد.
البته مهار كردن نفس هم نیاز به ایجاد مقدمات دارد. براى این كه كسى بتواند خواستههاى نفس را تعدیل نماید باید از برنامههاى ساده شروع كند و به تدریج به پیش برود تا مرحله به مرحله اشتیاق و رغبت نفس را به تمكین و تسلیم در برابر خدا و حقیقت بیشتر كند.
آنچه ما نوعاً به آن مبتلا هستیم این است كه پس از شناخت حق و بناگذارى به پذیرش لوازم عملى آن، در عمل نمىتوانیم به این تعهد پاىبند بمانیم و گاهى با احكام و دستورات خداوند مخالفت مىكنیم. البته این مخالفتهاى ما به دلیل ضعف ایمان ما است، نه آن كه از سر انكار باشد. بحث ما هم در این است كه چه كنیم تا از این ضعف و زبونى به درآییم و ایمانمان را چنان تقویت كنیم كه در همه حال تسلیم امر الهى و مطیع محض دستورات حضرتش باشیم.
آیاتى از قرآن را كه در این زمینه وارد شده مورد بحث و بررسى قرار خواهیم داد و به دنبال آن، بحثى تحلیلى و عقلى را در این باره عرضه خواهیم كرد.
مورد اول
اَلَّذِینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِیل؛(1) كسانى كه مردم به ایشان گفتند: «مردمان براى [جنگ با] شما گرد آمدهاند؛ پس از آنان بترسید.» و[لى این سخن] بر ایمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را بس است و نیكو حمایتگرى است.» شبیه این آیه، آیه دیگرى است كه مىفرماید: و چون مؤمنان دستههاى دشمن را دیدند، گفتند: «این همان است كه خدا و فرستادهاش به ما وعده دادند، و خدا و فرستادهاش راست گفتند»، و جز بر ایمان و فرمانبُردارى آنان نیفزود.(2)
این آیه در مورد جنگ «احزاب» است. پس از ظهور اسلام، مشركان و دشمنان اسلام توطئههاى مختلفى را تدارك دیدند تا این دین جدید و نوپا را
1. آل عمران (3)، 173.
2. احزاب (33)، 22.
از بین ببرند. یكى از مهمترین توطئهها و برنامههاى آنان، به راه انداختن جنگ احزاب بود. در این جنگ تمامى دشمنان اسلام از مشركان و بتپرستان گرفته تا یهودیان و مسیحیان و منافقان با هم متحد شدند تا بساط اسلام و مسلمانها را برچینند. آنان در این جنگ تمامى امكانات و نیروهاى خود را بسیج كردند. علاوه بر آن از تكنیك جنگ روانى نیز استفاده كردند. این تكنیك امروزه در دنیا بسیار شایع است. در این سالهاى اخیر بر ضد این ملت و مملكت و در راستاى منافع امریكا و استعمار، جنگ روانى به راه مىاندازند. در جنگ احزاب آنان بر اساس همین تكنیك، براى خالى كردن دل مسلمانان و مرعوب ساختن آنان، شایع كردند كه این بار سپاه و تجهیزات دشمن بسیار قوى و فراوان است و شكست اسلام و مسلمانان قطعى است. این شایعه پخش مىشد كه، این روزها روزهاى آخر عمر پیامبر(صلى الله علیه وآله) است و پیغمبر به زودى به دست لشكر دشمن كشته خواهد شد و اسلام و مسلمانان از بین خواهند رفت. این شایعه براى افراد سست ایمان جوّ سنگینى درست كرده بود و آنان كاملا مرعوب شده بودند. اما مؤمنانى نیز بودند كه همچون كوه ایستاده بودند و این شایعات نه تنها سستى و ضعفى در آنان ایجاد نكرد، كه موجب تقویت روحیه آنان نیز گردید و با انرژى و اشتیاق بسیار بیشترى نسبت به قبل، آماده نبرد و رویارویى با دشمن شدند. مردم به آنان مىگفتند همه دشمنان با هم جمع شده و بر علیه شما متحد گردیدهاند و شما نخواهید توانست در برابر آنان مقاومت كنید و شكست شما قطعى است. عكسالعمل آنان در برابر این سخن آن بود كه نه تنها نترسیدند و روحیه آنان كم نشد، كه بر ایمانشان افزوده شد. نتیجه نهایى این جنگ نیز با پایدارى این گونه مسلمانانان و امدادهاى غیبى الهى این شد كه: فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَة مِنَ اللّهِ وَ
فَضْل لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللّهِ وَ اللّهُ ذُو فَضْل عَظِیم؛(1)پس با نعمت و بخششى از جانب خدا، [از میدان نبرد] بازگشتند، در حالى كه هیچ آسیبى به آنان نرسیده بود، و همچنان خشنودى خدا را پیروى كردند، و خداوند داراى بخششى عظیم است.
این مسأله در زمان ما نیز مصداق دارد. با پیروزى انقلاب اسلامى ایران در سال 57، دشمنان توطئههاى متعددى را تدارك دیدند تا این انقلاب را شكست دهند و آن را از بین ببرند. امروزه امریكا و استعمارگران غربى، پس از حذف كمونیسم و به زانو درآوردن شوروى سابق، تنها خطر مهم و جدّى براى خود را اسلام مىدانند. از این رو تمام نیرو و توان خود را براى شكست دادن و محو اسلام بهكار مىگیرند. آنان طى هشت سال همه تجهیزات و امكانات لازم را در اختیار صدام قرار دادند تا به خیال خودشان فاتحه اسلام و انقلاب را در این كشور بخوانند. اما ملت مسلمان و انقلابى ما از این تهدید و ارعابها نه تنها بیمى به دل راه نداد كه با اتكا به مدد الهى عزم خود را جزم كرد كه مردانه و یك تنه در مقابل همه دنیا بایستد، و ایستاد.
مورد دوم
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّكِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِم؛(2)او است آن كس كه در دلهاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانى بر ایمان خود بیفزایند.
مطابق این آیه، كسانى كه ایمان راستین داشته باشند، خداى متعال حالت
1. آل عمران (3)، 174.
2. فتح (48)، 4.
طمأنینه و آرامشى خاص بر قلب و روح آنان حاكم مىفرماید كه موجب تقویت و ازیاد ایمان آنان مىشود. قرآن كریم نام این حالت را «سكینه» گذاشته است. «سكینه» حالت آرامش و سكونى است كه در موقعیتهاى مختلف و از جمله در شرایط اضطرار و بحرانى بر انسان حاكم مىشود. یكى از الطاف خداى متعال به برخى از بندگان خود و مؤمنان راستین، اعطاى همین حالت به آنها است. همان گونه كه خداوند نعمتهاى مادى نظیر باران را از آسمان بر ما نازل مىكند، نعمتهایى معنوى نیز دارد كه آنها را نه بر سطح زمین، كه بر قلب مؤمنان راستین نازل مىكند. البته این نعمتْ بىحساب به هر كسى داده نمىشود و قطعاً كسانى مشمول آن مىگردند كه لیاقت و استعدادى خاص را در خود ایجاد كرده باشند. خدا هم خود وعده داده است كه اگر كسى در مسیر تقرب الى الله حركت كرد، به او مدد مىرساند و اگر او یك قدم به طرف خدا بردارد خداوند ده قدم به سوى او برخواهد داشت.
این سنّت خدا است كه اگر كسى در مسیر هدایت گام بردارد خدا او را مدد مىرساند و هدایتش را بیشتر مىكند و هر كس هم در مسیر گمراهى و انحراف گام نهد، خداوند ضلالتش را بیشتر مىكند. خدا به هر دو دسته كمك مىكند و كمك خود را از هیچ كدام دریغ نمىكند. البته طبعاً آن كس كه خود در مسیر هدایت و بهشت گام برمىدارد، مدد الهى سریعتر او را به مقصد مىرساند، و آن كس نیز كه خود مسیر ضلالت و جهنم را مىپیماید، كمك الهى سبب مىشود زودتر به جهنم و عذاب الهى برسد!
در صحنههایى كه مردم عادى دچار اضطراب، تشویش، نگرانى و دودلى مىشوند، افرادى هم با آرامش خاطرى مثالزدنى، بدون كوچكترین ترس و واهمه و تردیدى مىایستند و تا پاى جان و آخرین قطره خونشان در راه خدا و
دینش از خود پایدارى و استوارى نشان مىدهند. داشتن چنین روحیههایى بدون مدد الهى امكانپذیر نیست.
مورد سوم
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیمانا؛(1) مؤمنان همان كسانىاند كه چون خدا یاد شود دلهایشان بترسد، و چون آیات خدا بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید. آنها كه احیاناً گناهانى از آنان سرزده، با آمدن نام خدا، به یاد نافرمانىهایى كه نسبت به خدا روا داشتهاند مىافتند و اضطراب وجودشان را مىگیرد؛ اما كسانى كه مقام و معرفت بالاترى دارند، با آمدن نام خدا از توجّه به عظمت الهى این حالت به آنها دست مىدهد. مؤمن واقعى در حد معرفت خود عظمت الهى را درك مىكند، و به همین دلیل هنگامى كه نام خدا را مىشنود و متذكر خداى متعال مىگردد، نوعى اضطراب بر قلب و دل او مستولى مىشود.
در ادامه، نشانههاى بیشترى از ایمان و مؤمن واقعى به دست مىدهد؛ از جمله این كه: و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید. شنیدن آیات الهى موجب تقویت و ازدیاد ایمان آنان مىشود. نشانه سومى را نیز ذكر مىكند: و بر پروردگار خود توكل مىكنند.
پس یكى از چیزهایى كه موجب ازدیاد ایمان و تقویت آن مىشود گوش دادن به آیات الهى و قرآن است. كسانى كه روحشان آمادگى پذیرش حقیقت و تسلیم در برابر خداوند را دارد و ایمانشان قشرى و سطحى نیست با شنیدن آیات قرآن ایمانشان زیاد مىشود.
1. انفال (8)، 2.
این مواردى كه برشمردیم چه ربطى با یكدیگر دارند؟ تهدید و ارعاب دشمنان، پیش آمدن شرایط بحرانى و سخت و نزول سكینه الهى، و شنیدن آیات قرآن چه وجه مشتركى دارند كه همه آنها باعث تقویت ایمان مىگردند؟ اگر حقیقت ایمان معلوم شود، آنگاه مىتوانیم كیفیت رشد و ازدیاد آن را در اثر این عوامل بفهمیم.
فطرت كلى انسان این است كه وقتى واقعیت را بفهمد به مقتضاى آن عمل مىكند. انسان وقتى در محیط تاریك قرار مىگیرد چراغ و لامپ روشن مىكند، وقتى هوا سرد مىشود لباس گرم مىپوشد. اینكه انسان در مواجهه با واقعیتى به مقتضاى آن عمل مىكند امرى كاملا طبیعى و مطابق فطرت او است. غیر طبیعى آن است كه انسان به واقعیتى پى ببرد و به مقتضاى آن عمل نكند. غیرطبیعى این است كه انسان مىداند خدا همه جا هست، اما با این حال حیا نمىكند و مرتكب گناه مىشود؛ پى مىبرد كه همه قدرتها و اسباب به دست خدا است، اما باز هم براى حل مشكلات و انجام كارهایش تملق این و آن را مىگوید.
براى حل این مشكل و اینكه انسان به مقتضاى ایمانش رفتار كند، راه این است كه بیشتر به مورد ایمان خود توجه كند. توجه بیشتر به ایمان، باعث مىشود آثار آن بیشتر نمود پیدا كند.
در مورد ایمان نیز پس از آن كه دانستیم خدا هست و نسبت به صفات او از قبیل ربوبیت، رحمت، رازقیت، علم، حكمت، قدرت و نظایر آنها علم پیدا كردیم، هر چه بیشتر به این دانستهها و معارفمان توجه كنیم ایمانمان بیشتر خواهد شد. از این رو هر چیزى كه باعث توجه ما به این دانستهها شود از
عوامل تقویتكننده ایمان محسوب مىشود. آیات قرآن كلام خدا است و از این رو انسان با شنیدن آنها به یاد خدا مىافتد. به طور طبیعى، توجه به كلام هر گویندهاى سبب توجه به خود آن گوینده مىشود. توجه به كلام خدا نیز موجب توجه به خود خداوند مىگردد.
همه این مواردى كه در قرآن كریم سبب افزایش ایمان دانسته شده، جامع و وجه مشتركشان این است كه همه آنها اسبابى هستند كه توجه انسان را به خدا بیشتر مىكنند و هنگامى كه توجه انسان به خدا بیشتر شد، وجود او را بهتر و بیشتر درك خواهد كرد و در نتیجه بر ایمانش افزوده خواهد شد.