درباره شخصیت استاد مطهری و ویژگیهای رفتاری، اخلاقی و علمی او در طول یک ربع قرن که از شهادت او میگذرد، بحثها و گفتوگوهایی بسیار درگرفته و کتابها و مقالاتی فراوان به نگارش درآمده است و آنچه در پی میآید نیز خوشهای از یک خرمن است. حقشناسی اقتضا میکند که این نعمت بزرگ الاهی را هیچگاه فراموش نکنیم و به یاد داشته باشیم که چگونه ممکن است خدای متعال به وسیله یک انسان برکت را بر بندگانش فرو فرستد. اینکه شهید مطهری در جامعه ما چه تأثیراتی گذاشت، چه نقشی ایفا کرد و به دنبالش این تأثیر در جهان چه مزایایی در بر داشت، بحثی مفصل میطلبد.این انقلاب کمنظیر، بلکه بینظیر، حادثهای اتفاقی و لحظهای نبود که ناگهان تصادفی شود و پدیدهای شکل گیرد، بلکه این انقلاب حرکتی بود که مقدمات بعیدش از صدر اسلام ظهور کرد و در طول پانزده سالی که نهضت حضرت امام استمرار یافت، این نهال به دست باغبانی توانا آبیاری شد، تا در 22 بهمن 1357 به بار نشست. پس از آن نیز انقلاب در معرض آفتها و آسیبهای فراوانی بود که باز کسانی از آن مراقبت کردند، تا اینکه محصولاتش نصیب ملت ایران و حتی جهان اسلام و دیگر ملل جهان شد. پیش از پیروزی این حرکت مقدس، لبنانیها و فلسطینیها چندان امیدوار نبودند که بتوانند در برابر نیروهای جهنمی کفار و رژیم صهیونیستی غاصب عرض اندام کنند.
امام با دم مسیحایی خود این توان روحی را در میان امت مسلمان پدید آورد و آنان را احیا کرد و به قشرهای گوناگون سرزمینهای اسلامی هویت، عزت و کرامت بخشید. با این همه، اگرچه نقش رهبری انقلاب ویژه امام است، او بهتنهایی نمیتوانست این کار را به انجام رساند و یاورانش نیز بسیار مؤثر بودند. قدرت امام از حضرت علی، حسن و حسین(علیهم السلام) بالاتر نبود؛ اما آن بزرگان هم به مدد نیروهای مؤمن و اصحاب فداکار توانستند بر دشمن چیره شوند. خداوند متعال مقدر فرمود یارانی نصیب امام خمینی(رحمه الله) شود که مبانی فکری انقلاب را در میان مردم زنده کنند تا زیربنای اعتقادی این نهضت را بشناسند؛ باور کنند و در عمل صداقت و پاکی رهبران را ببینند و ایمان بیاورند که آنان بهراستی خیرشان را میخواهند. این درخت مبارک و این شجره طیبه نیاز به آبیاری داشت. بهتحقیق میتوان گفت پس از امام خمینی(رحمه الله) هیچکس به اندازه شهید مطهری در تقویت مبانی فکری و اعتقادی این انقلاب مؤثر نبود.(1) درست است که زندگی او پس از انقلاب طولی نکشید، اما زحماتی که در طول سالیان متمادی
1. مقام معظم رهبری آیتالله خامنهای (مدظله العالی) فرمودهاند: «انقلاب ما یک انقلابی بود که از گسترش و نفوذ اندیشه اسلامی در فکر مردم شروع شد. یعنی اگر متفکرین اسلامی در طول پانزده شانزده سال تفکر اسلامی را گسترش نداده بودند، یقیناً این انقلاب به این شکل به وجود نمیآمد. شما دیدید که مردم با دست خالی در مقابل یک قدرت عظیمی ایستادند. این باور اسلامی بود که مردم را این طور به صحنه مبارزه میکشاند.
این باور را چه کسانی به وجود آوردند؟ جز همان متفکران اسلامی که بیش از پانزده سال در گسترش اندیشه نوین اسلامی تلاش کردند، که خود مرحوم مطهری از این قبیل بود. مرحوم مطهری جزء کسانی است که قبل از شروع مبارزات، در این میدان نقش مهمی داشته است. مرحوم مطهری نهتنها در پیروزی انقلاب، بلکه در به وجود آوردن این انقلاب نقش مؤثر داشته است. همچنین آقای مطهری در زمینه حراست از مرزهای ایدئولوژیک و خط نه شرقی و نه غربی و به خصوص التقاطزدایی از اندیشه اسلامی بینظیر بود.
آثار استاد شهید مطهری مبنای فکری نظام اسلامی ایران است. دیگران به مقدمات این انقلاب خیلی کمک کردند، ولی افکار آنها در ساخت نظام جمهوری اسلامی ایران نقش آنچنانی نداشته است. آنچه که متون اسلام را بیان میکرده است، نظرات و افکار شهید مطهری بوده و ما اگر بخواهیم این نظام در ذهن مردم عمق پیدا کند و حرکات انقلابی این مردم همچنان ادامه یابد بایستی افکار شهید مطهری در میان مردم رواج یابد». (استاد در کلام رهبر، گردآوری مجتبی پیرهادی، ص 24 ـ 25).
متحمل شد؛ کتابهایی که نوشت؛ افکاری که به بار آورد؛ مقالاتی که به نگارش درآورد و شاگردانی که پرورش داد توانستند مسیر انقلاب را هموار، و آن را در برابر مکاتب انحرافی و سایر آفتها صیانت کنند.
جوّ فکری جامعه چگونه بود. در آن زمان گفته میشد جهان به دو بخش امپریالیسم(1) و سوسیالیسم(2) تقسیم میشود. جبهه امپریالیسمْ که آمریکا و کشورهای اروپایی مروج آن بودند. از سوی دیگر چین، شوروی و اقمارشان رو در روی آنان در خط سوسیالیسم قرار داشتند. دسته اول محافظهکار بودند و دلشان میخواست وضع موجود باقی بماند، تا بتوانند ملتها را استثمار کنند، اما دسته دوم میخواستند تحولی ایجاد کنند. آنان یک ایدئولوژی ـ به تصور خودشان ـ مبتنی بر علمْ تدوین کرده بودند و تأکید داشتند اگر کسی بخواهد انقلاب کند و جلوی ستمگران، متجاوزان و ابرقدرتها بایستد، تنها راهش پیروی از مکتب سوسیالیسم است. اگر کشوری میخواست انقلابی انجام دهد و علیه وضع موجود قیام کند، مانند بسیاری از کشورهای آفریقایی، آمریکای مرکزی و جنوبی، باید بهسوی شوروی و چین اقبال نشان میداد و به این ابرقدرتهای شرقی تکیه میکرد. و راه دیگری فراروی خود نمیدید. یا باید امپریالیسم و تبعیت از او را
1. واژه امپریالیسم (Imperialism) در قرن بیستم میلادی برای آن دسته از کشورهای اروپایی به کار میرفت که در طول سالهای 1880 تا 1900 میلادی تسلط خود را بر سرزمینهای آسیایی و افریقایی گسترش دادند و امپراتوری به وجود آوردند و نیز بر گسترش سلطه ایالات متحده امریکا بر امریکای لاتین و برخی بخشهای آسیای جنوب شرقی و جنوبی اطلاق میشد. اصولاً این واژه هر نوع تسلط یک کشور بر کشور دیگر را اعم از سلطه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دربرمیگیرد (گلی زواره).
2. تعریف متداول واژه سوسیالیسم (Socialism) در بسیاری از فرهنگها عبارت است از تئوری یا سیاستی که هدف آن مالکیت یا نظارت جامعه بر وسایل تولید، سرمایه، زمین، اموال و غیره، به طور کلی و اداره آنها به نفع عموم است. مهمترین عنصر مشترک نظریههای سوسیالیسم تکیه بر تقدم جامعه و منافع عمومی بر فرد و منافع فردی است و از نظر تاریخی طغیانی است علیه فردگرایی و لیبرالیسم عصر جدید.
پذیرفت، آنچنان که رژیمهای دیکتاتوری و از جمله شاه ایران پذیرفته بودند، یا باید انقلاب کرد و در این راستا پیرو محض شوروی یا چین شد. اگر میخواستند در برابر اردوی غرب مقاومت کنند، به سلاح، حمایت فکری و تبلیغی نیاز داشتند که همه اینها در اردوی شرق وجود داشت. اصلاً این فکر به ذهن نمیرسید که کسی بتواند در آنِ واحد با این دو ابرقدرت مبارزه کند. این خیالی خام و محال مینمود.
ایران تحت سیطره امریکا بود و مستشارهای امریکایی همه اعماق وجودش را زیر نظر داشتند. دهها هزار مستشار غربی در نقاط گوناگون کشور حضور داشتند و تمام کارها با اجازه، نظارت و برنامهریزی آنان انجام میشد. کسانی که میخواستند از نظر فکری از زیر بار این فشار سیاسی بیرون آیند، باید به مارکسیسم و سوسیالیسم اعتقاد میداشتند. سوسیالیستها تفکر خود را با روزنامهها، نشریات، جزوات، کتابها و بحثهای ایدئولوژیک در دانشگاهها و محافل مبارزاتی رواج میدادند.
در این فضای تیره و آلوده که استبداد داخلی تنگناهایی فراهم کرده بود، استکبار و ابرقدرتها فشار میآوردند، و اندیشههای مارکسیستی اوضاع را مشوش ساخته بودند. در این میان، یک متفکر مسلمان، یک عالم روحانی آمد؛ فریاد زد؛ سخنرانی کرد؛ آموزش داد؛ کتاب نوشت و هشدار داد که ما یک مبانی فکری و اعتقادی استوار، پویا و پر جوش و خروش به نام اسلام و برگرفته از قرآن، سنت و عترت نبی اکرم(صلى الله علیه وآله) داریم که با اینها مخالف است؛ نه امپریالیسم را میپذیرد، نه تفکر مادی را قبول دارد و نه استبداد را تحمل میکند. ما برتر از آنان هستیم.(1) شهید مطهری با غواصی دقیق، گوهرهای نابی که در جامعه ناشناخته مانده بود شکار کرد و این مرواریدها را بهدست آورد. شهید مطهری اعلام داشت حاضریم ثابت کنیم فکر ما از آنان عالیتر است؛ این
1. رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمودهاند: الاسلام یعلو و لا یعلی علیه؛ «اسلام برتری مییابد و چیزی بر آن رجحان نمییابد» (امام خمینی(رحمه الله))، تحریر الوسیله، ج 1، ص 48).
گوی و این میدان. البته او ثابت هم کرد و ادعای خود را به اجرا درآورد و کاربردی ساخت. این کارش تقریباً بیست سال پیش از پیروزی نهضت اسلامی آغاز شد. او با یک دوراندیشی ویژه، فهمید ضعف کجاست و خطر از چه ناحیهای است. مطهری گفت اندیشه اسلامی برای اداره جامعه برنامه دارد؛ موضعگیری اسلام در مسائل سیاسی و اجتماعی روشن است و این مبانی اعتقادی بسیار والاتر و بالاتر از فلسفه ماتریالیسم و ایدئولوژی مارکسیسم است. او تأکید کرد آن مکتبهای غربی و شرقی همه ناقصاند و ما باید به فرهنگ اسلامی خود بازگردیم؛ خویشتن اصیل خود را زنده کنیم؛ هویت مذهبیمان را قوت بخشیم و تعالیم حیاتبخش قرآن و سنت را بهدرستی و متناسب با عصر و تشنگی نسل جوان عرضه کنیم.
آری، او مبانی فکری نهضت را از سالها پیش آماده کرد و جامعه مسلمان را به این حقایق توجه داد. بیان توانا، نوشتههای شیوا و رسا و درسها و بحثهای مطهری توانست چنان این اصول را به خوبی و زیبایی عرضه کند که دیگر همه مکتبها در صحنههای مبارزاتی عقبنشینی کردند و نیروهای مذهبی حضوری پرقدرت و متکی بر تفکر اسلامی در صحنه یافتند.
این حرکت شهید مطهری موجب شد اصالت فکر اسلامی تثبیت گردد. این انقلاب برقی نبود که ناگهان بدرخشد و جامعه را عوض کند، بلکه این تحول متکی به زمینهسازیهای فکری و اعتقادی پیشینی بود که باغبانهایی چون مطهری موفق به انجامش شدند. حال میتوان اینها را به دقت بررسی و ارزیابی کرد و فهمید یک عالِم دینی میتواند چه نقش برجستهای در جامعه داشته باشد. اگر کوششهای مطهری در عرصههای گوناگون علمی، فرهنگی، تبلیغی، سیاسی و آموزشی نبود و اگر او در جمع پزشکان، مهندسان، فرهیختگان، دانشجویان و دیگر قشرهای جامعه آن مباحث ناب و معارف ارزشمند را مطرح نمیکرد، تفکر اسلامی به این زودی پذیرفته نمیشد و
انقلاب اسلامی به ثمر نمیرسید؛ مگر اینکه خداوند کسان دیگری را میفرستاد. البته خزانه لطف و رحمت الاهی هیچگاه و در هیچ شرایطی خالی نیست، ولی در این شرایط چنین مقدر شده بود که شهید مطهری آن سرچشمه را جاری کند، تا ما از جویبارهایش استفاده کنیم و البته باید قدردان این فداکاری باشیم و از خدا بخواهیم به ما توفیق دهد از آثار بابرکت آن درست بهرهبرداری کنیم و راهش را ادامه دهیم.(1)
شهید مطهری خود نیز در مبارزات سیاسی حضوری فعال داشت، اما شیوهاش در این عرصه بهگونهای بود که در ورای آن جوش و خروش انقلابی، انسانی آرام و برکنار از جریانهای سیاسی به نظر میرسید و فعالیتهای سیاسی خود را از نزدیکترین دوستان که انقلابی نبودند پنهان میکرد. او اعتقاد داشت پرخاشگریها و هیجانات زودگذر برای به ثمر نشستن انقلاب چندان سودی ندارد و باید فکر اصیل این حرکت حفظ، و محتوای اسلامی آن تقویت شود.
یکی از تشکلهایی که شهید مطهری ارتباط جدی با آن داشت، گروه زیرزمینی و مخفی هیئتهای مؤتلفه اسلامی بود که بار عمده مبارزه را در سال 1341 تا 1349 بر دوش میکشید.(2) مؤتلفه اسلامی پس از مدتی تلاش، به دلیل ضرورتْ شورایی را
1. سخنرانی در جمع گروهی از کادر نیروی دریایی سپاه، (1385/02/12).
2. مؤتلفه اسلامی از ائتلاف سه جمعیت با یکدیگر در سال 1342 پدید آمد. قبلاً در آغاز انقلاب اسلامی ایران، در ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی و قضایای رفراندوم قلابی شاه در ششم بهمن 1341 شمسی این افراد به صورت جمعیتهای پراکنده و تحت رهبری امام خمینی(رحمه الله) به فعالیت پرداختند و سرانجام امام امت در اوایل سال 1342 آنها را در قم با هم آشنا ساخت و از این ارتباط جمعیتهای مؤتلفه اسلامی به وجود آمد. مسئولان سازمان مرکزی این جمعیت عبارت بودند از: حاج صادق امانی، محمدصادق اسلامی، حاج مهدی عراقی، عسکراولادی، مهدی شفیق، سیدمحمود میرفندرسکی، حاج هاشم امانی، علاءالدین میرمحمدصادقی، عزتالله خلیلی، سیداسدالله لاجوردی، حاج مهدی بهادران و حاج ابوالفضل توکلی. این افراد همگی از کسبه و تجار متدین بازار تهران بودند.
بهوجود آورد تا در امور مهم و حساس تصمیمگیری کنند. شهید مطهری با نهایت دقت، رعایت اصول تقیه و مخفیکاری با این هیئت مرتبط بود و آنچنان با فراست، کاردانی و تدبیر پیش میرفت که وقتی دستگیر شد ساواک نتوانست چیزی بهدست آورد و ناگزیر، وی را آزاد کرد.
آن شهید در سالهای پس از 1342 با تلاشی گسترده به تبیین فرهنگ اسلامی در جامعه پرداخت و رسالت تدوین فرهنگ انقلاب و آگاه ساختن نسل جوان را عهدهدار شد. فعالیت در حسینیه ارشاد و مسجدالجواد نقطه اوج کوششهای فرهنگی استاد در سالهای 1342 تا 1350 بود. سرانجام با بسته شدن این کانونهای مقاومت دینی توسط ساواک در سال 1351 و دستگیری استاد و سپس ممنوعالمنبر شدنش، مشکلاتی فراوان برای شهید مطهری، در آن مقطع حساس و اوج خفقان و اختناق بوجود آمد. فعالیتهای سیاسی شهید مطهری چنان برای رژیم شاه مهم و اساسی بوده است که ساواک از کارگزاران خود میخواهد درباره فعالیتهای او گزارشهایی مستمر تهیه کنند.(1)
پس از تبعید امام به نجف، شهید مطهری ارتباط خود را به وسیله نامه و... با رهبر انقلاب ادامه داد. در سال 1355 استاد مطهری عازم عتبات عالیات شد و پس از زیارت بارگاه امام حسین(علیه السلام) در کربلا، به نجف رفت و پس از زیارت مضجع مقدس حضرت علی(علیه السلام) به دیدار امام خمینی(رحمه الله) شتافت. او مدت یک هفته در نجف ماند و با امام درباره مسائل نهضت، حوزههای علمیه و دانشگاهها به گفتوگو پرداخت.(2)
1. در سند شماره 16161/20 مورّخ 1349/05/01 که از سوی سپهبد مقدم معدوم، مدیرکل اداره سوم ساواک صادر شده، چنین آمده است:
«چون در نظر است که جهت نامبرده [شهید مطهری] تحقیقاتی فراهم گردد، علی هذا خواهشمند است دستور فرمایید با تمام امکانات موجود از مشارالیه مراقبت و نتایج حاصله را مستمراً به این اداره کل اعلام دارند تا به موقع دربارهاش تصمیم مقتضی اتخاذ گردد» (مجله اعتصام، ش 49، اردیبهشت 1365).
2. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 1، ص 11؛ مطهری مطهر اندیشهها، ج 2، ص 631 و نیز ج1 ص313؛ و شهید مطهری مرزبان بیدار، ص 151.
شهید مطهری در جامعه روحانیت مبارز نیز حضوری فعال داشت و جزو مؤسسان این تشکل بود. جامعه روحانیت مبارز عمدهترین کارها را در ارتباط با تظاهرات مردم، راهپیماییها، جلسات بزرگ و مهم و سخنرانیها، برنامهریزی و هدایت میکرد و شهید مطهری در جلسات آن، فعالیتی مؤثر و قابل توجه داشت.(1) شهید مطهری سفری نیز به پاریس داشت که در پی آن با امام ملاقات کرد و امام مسئولیت تشکیل شورای انقلاب اسلامی را به عهده ایشان نهاد.(2)
در بحبوحه انقلاب اسلامی که اعتصابها اوج گرفت و مردم ایران بر اثر اعتصاب کارکنان شرکت نفت از نظر سوخت دچار مشکل شدند، شهید مطهری برای رفع این تنگنا طرحی پیشنهاد کرد که به تصویب امام خمینی(رحمه الله) رسید و رضایت مردم را فراهم آورد.(3)
پس از ورود امام به فرودگاه مهرآباد، خیر مقدمی که استاد مطهری نوشته بود، خوانده شد. چنین تنظیم شده بود که وقتی امام به بهشت زهرا میرود تا برای میلیونها نفر از علاقهمندان و مبارزان سخنرانی کند، در آغاز پدر یکی از اعضای گروهک منافقین
1. سیمای استاد در نگاه یاران، ص 34 ـ 35.
2. در جمعه 14 مهر 1357 امام به دلیل فشارهای دولت عراق و پس از جلوگیری دولت کویت از ورود ایشان به آن سرزمین، به کشور فرانسه هجرت نمود و در دهکدهای حوالی پاریس که نوفل لوشاتو نام داشت اقامت گزید. در این دوران شهید مطهری به دیدار امام آمد. شهید صدوقی میگوید: «هنگامی که امام در پاریس تشریف داشتند و بنده هم در خدمت امام بودم، آنچه فهمیدم این بود که امام به فکر بکر مرحوم آیتالله مطهری بینهایت اعتماد داشت و در کلیه کارهای مربوط به پیروزی انقلاب با ایشان هم در شور قرار میگرفت» (شهید مطهری، مرزبان بیدار، ص 180).
3. دکتر علی مطهری فرزند آن شهید میگوید:
«در آستانه اجرای این طرح برخی به طور ضمنی اعتراض داشتند که این کار از شور انقلابی میکاهد. استاد مطهری در پاسخ آنها فرمود: این کار دو حسن دارد: یکی اینکه عملاً ثابت کنیم که انقلاب از نظر ما چنانکه کمونیستها میگویند به معنای انفجار نیست که سعی کنیم فشار وارده بر مردم افزایش یابد، تا خودبهخود به حرکت درآیند و جامعه به حالت انفجار رسد بلکه انقلاب اسلامی از ایمان و عقیده نشئت میگیرد و میتوان در ضمن انقلاب اصلاحاتی نیز به عمل آورد. حُسن دوم اینکه تاکنون همه اعمال ما جنبه منفی داشته است؛ یعنی منحصر به تخریب نظام حاکم بوده است و اکنون وقت آن است که کار اثباتی هم انجام دهیم، تا دنیا بفهمد که عملاً حکومت در دست امام است و مردم از ایشان فرمان میبرند» (سرگذشتهای ویژه از زندگی شهید مطهری، ج 1، ص 149).
سخنرانی کند. آن روزها این افراد محبوبیتی هم در میان مردم داشتند. شهید مطهری با آن بینش سیاسی دقیق در واپسین لحظات از اجرای این برنامه جلوگیری کرد.(1)
با ورود امام به تهران و استقرار ایشان در مدرسه رفاه، استاد مطهری به منزله مرزبانی بیدار و دلاور آنجا حضور داشت. در واقع بیت امام را شهید مطهری اداره میکرد و مراقب بود که مبادا عناصر ناسالم، یا اعضای گروهکها با نفوذ به داخل، اخلال یا سوءاستفاده کنند.(2)
استاد مطهری پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای تثبیت و استقرار نظامی اسلامی، فعالیتهایی ارزنده انجام داد و مهمترین و مورد اعتمادترین مشاور امام خمینی(رحمه الله) بود. او علاوه بر شرکت در جلسات شورای انقلاب و ارائه پیشنهادهای سودمند به رهبری انقلاب، بیشترین وقت خود را صرف تبیین حکومت و انقلاب اسلامی کرد.
گروه فرقان دین را از سیاست جدا میدانستند. آنان افکاری مانند منافقین داشتند و به آنان القا شده بود که روحانیان موجود مرتجعاند؛ میخواهند کشور را به قرون وسطا بازگردانند؛ پایگاه طبقاتی دارند و در واقع همان مسائلی را مطرح میکردند که مارکسیستها میگفتند. البته آنان نمیتوانستند تجزیه و تحلیلی درست بکنند، زیرا این افکار از خودشان نبود و در پی ترقی تقلیدی بودند. منافقین افکاری مارکسیستی را با لباس مذهب به آنان تزریق میکردند.(3)
1. مطهری مطهر اندیشهها، ج 1، ص 422.
2. در این باره شهید آیتالله محلاتی به خاطره جالب توجهی اشاره دارد: «آن روزها ایشان (شهید مطهری) با فراست مخصوص خود دریافت که یک گروه خاص میخواهند در مدرسه رفاه دور امام را بگیرند. ایشان به نحوی امام امت را به مدرسه علوی بُردند و نگذاشتند آن نقشه عملی شود. از همان اول مراقب اوضاع بود و هر توطئهای را خنثا میکرد (جلوههای معلمی استاد، ص 183).
3. ر.ک: سیمای استاد در نگاه یاران.
گروه فرقان پیش از انقلاب نوشتههایی منتشر میکردند، اما پس از انقلاب فعالتر شدند. شهید مطهری از این وضع ناراحت شده، احساس خطر کرد و در مقدمه کتاب علل گرایش به مادیگری نکاتی را در نقد عقاید باطل آنان نوشت. با نشر این کتاب موجی به راه افتاد. چندی پس از توزیع این نوشتار در میان مردم، شخصی که مرتبط با گروه فرقان بود، طی تماس با یکی از شاگردان شهید مطهری، تهدید کرد که اگر استاد بخواهد این روش را ادامه دهد، بچههای فرقان شدت به خرج خواهند داد و بعد هم این گروهک اعلامیهای منتشر کرد که در آن آمده بود هرکس مانع نشر افکار ما شود، بهگونه انقلابی پاسخ او را میدهیم. چون شهید مطهری از این تهدید باخبر شد، بدون هیچگونه واهمه گفت: اگر بناست آدمی از این دنیا برود، چه بهتر که در راه اصلاح عقاید و دفاع از اسلام باشد و من در این راه هیچگونه تردیدی ندارم.(1)
گروه فرقان نخست به ترور شخصیت مطهری پرداختند و تهمتها و افتراهایی را مطرح کردند تا او را از چشم مردم بیندازند. آنان گفتند او آخوندی سودجو، فرصتطلب، متعصب و ناآگاه از علوم و اوضاع جهان است، و بدینگونه میخواستند از علاقه مردم نسبت به آن متفکر بکاهند، زیرا مردم به افکار و آرمانهای مطهری عشق میورزیدند. بین جوانان و قشرهای گوناگون چنین اشاعه میدادند که این سخنهای مطهری و این نوشتهها از خودش نیست؛ از دیگران میگیرد و به نام خودش مطرح میکند؛ استقلال در فکر و عمل ندارد؛ هر طرف باد بیاید، آن طرف میرود؛ تنگ نظر است؛ نمیتواند ترقی و پیشرفت دیگران را تحمل کند و از این روی اگر روشنفکری بیاناتی ایراد کند، یا به طرح اندیشهای بپردازد، مطهری بر او میتازد. با این تبلیغات مسموم و کاذب میخواستند شخصیت مطهری را خراب کنند. درست کار خوارج را تعقیب کردند. وقتی از یکی از اعضای این گروه پرسیده بودند چرا شهید مطهری را هدف قرار دادید،
1. ر.ك: خاطرات دکتر حسین غفاری، سرگذشتهای ویژه، ج 1، ص 130 ـ 131.
گفت ما او را کافر میدانستیم! متفکران و علمای ما با چنین منحرفانی روبهرو بودهاند که در گرداب گمراهی غوطه میخوردند و در آخر هم دست به چنین جنایاتی میزدند.
اینجا، یک پرسش مطرح است که چرا آنان این اسلامشناس راستین را نشانه گرفتند و کسی را به شهادت رسانیدند که امام او را حاصل عمر خویش دانست و تمام آثارش را بدون استثنا آموزنده معرفی کرد. مگر چه خصوصیتی در سیمای این عارف سالک دیدند که او را از ملت مسلمان ایران و انقلاب اسلامی گرفتند؟ باید گفت دشمنان درست تشخیص داده بودند. آنان میدیدند اندیشهها، تعالیم و بیانات این مرد بزرگ چون چراغی فروزان، به جامعه روشنی میبخشد. نبوغ استاد به اندازهای بود که بسیار زود پی به انحرافات این گروهکها میبُرد. با تسلط بر میراث علمی، فقهی و فلسفی علمای پیشین هر جا انحطاط فکری و عقیدتی میدید، عکسالعمل نشان میداد و نقد میکرد. اجازه نمیداد در اعتقادات مردم التقاط پدید آید و عقاید آنان تخریب شود. او میکوشید جوانان را در مسیر هدایت قرار دهد و نسلی مؤمن، معتقد، مقاوم و باصلابت پرورش دهد. به این خاطر دشمنان او را برای هدف شوم خود برگزیدند؛ زیرا او دلهای مؤمنان را از دست زندیقان و ملحدان نجات میداد. خفاشصفتان دریافتند تا آفتاب مطهری در آسمان ایران پرتو میافشاند، دیگر جایی برای آشکار شدن آنان نیست؛ بنابراین مغزش را هدف قرار دادند و امت اسلامی را از وجود چنین رادمرد بزرگ و متفکر والامقامی محروم کردند، تا بتوانند نقشههای شیطانی خود را عملی کنند و به بدعتگذاری و تحریفات خود ادامه دهند.
دشمنان، مطهری را از دست امت اسلامی ِگرفتند تا بتوانند نقشههای شوم خود را عملی کنند و حقایق را وارونه نشان دهند و به گمان خود مسیر انقلاب اسلامی را منحرف کنند. آنان خواستند ماجرای مشروطیت را تکرار کرده، با به در آویختن امثال شیخ فضلالله نوری، روحانیان متعهد، متدین و مبارز را منزوی سازند. اما دوراندیشی رهبر انقلاب و
فراست امثال شهید مطهری به آنان فرصت نداد آن تجربه تلخ و ماجرای اسفانگیز را تکرار کنند. انقلابیهای راستین با این رهنمودها مراقب بودند که غربزدگان، ملحدان و منافقین در درونشان نفوذ نکنند و در نتیجه اگرچه آنان جنایتی بزرگ مرتکب شدند، نتوانستند راه مطهری را دگرگون کنند. حقیقتی که مطهری برایش میکوشید، همچنان زنده، پویا و تأثیرگذارْ جامعه را به سوی معنویت و تعالی سوق میدهد.(1)
قاتل استاد شهید، جوانی فریبخورده و از اعضای گروهک سیاسی و منافق فرقان به نام محمدعلی بصیری بود که در شب چهارشنبه، 12 اردیبهشت 1358، ساعت ده و بیست دقیقه شب با شلیک گلوله، استاد را به فیض عظمای شهادت و آرزوی دیرینهاش رسانید.(2) وی گفته بود من اصلاً مطهری را نمیشناختم، ولی از آنجا که نسبت به روحانیت
1. سخنرانی در جمع دانشجویان تربیت معلم قم، (1372/02/11)؛ سخنرانی در دانشگاه شریف، (1371/02/11)؛ سخنرانی در دانشگاه تهران، (1369/02/19) و بیانات قبل از خطبههای نماز جمعه تهران، (1381/02/06).
2. سهشنبه یازدهم اردیبهشت 1358 شمسی حدود ساعت 8 بعد از ظهر شهید مطهری نماز مغرب و عشا را در منزل خواند و خود را برای رفتن به منزل دکتر سحابی و شرکت در جلسهای خصوصی برای بررسی مسائل اجتماعی با هیئت دولت آماده کرد. بعد از برگزار شدن جلسه، حدود ساعت ده و بیست دقیقه شب بود که مطهری عازم منزل شد. دوستش و آقای مهندس کتیرایی نیز همراه او از منزل سحابی خارج میشوند و بقیه اعضای جلسه برای تبادل نظر و مشورت در منزل وی میمانند. شهید مطهری در مسیر از مهندس کتیرایی و دوستش فاصله میگیرد و متوجه میشود آن دو با هم بحثی خصوصی دارند و قدمزنان به طرف اتومبیل دوستش که در خیابان فرعی، روبهروی کوچهای که منزل دکتر سحابی در آن قرار داشت راه میافتد، اما وقتی به اول کوچه میرسد شخصی او را صدا میزند؛ سرش را به عقب میچرخاند که صاحب صدا را بشناسد، اما لحظهای بعد تیری به سوی ایشان شلیک میگردد و شهید مطهری غرق در خون به زمین میغلتد؛ مهندس کتیرایی و دیگران که متوجه این واقعه میشوند او را بهسرعت به بیمارستان طرفه در خیابان بهارستان میرسانند، اما پزشکان نظر میدهند آن متفکر متدین به شهادت رسیده و مداوا و بهبودی وی امکانپذیر نمیباشد. گلوله از زیر بناگوش راست وارد و از بالای ابروی چپ خارج شده بود. پیکر شهید مطهری پس از تشریفات شرعی و تشییع جنازهای باشکوه در تهران و قم، در جوار بارگاه حضرت فاطمه معصومه و در کنار استادش علامه طباطبایی در مسجد بالاسر حرم مطهر دفن گردید (مطهری مطهر اندیشهها، ج 2، ص 637؛ یادواره استاد شهید مرتضی مطهری، ص 296 – 297؛ شهید مطهری مرزبان بیدار، ص 197).
کینهای عمیق داشتم، پس از اینکه در بین افراد گروه مطرح شد که میخواهیم یکی از روحانیان شورای انقلاب را ترور کنیم، من داوطلب شدم، ولی بعد فهمیدم که چه اشتباه بزرگی انجام دادهام.(1)
البته گروه فرقان تصریح کرده بودند بدین علت به قتل مطهری دست زدیم که او با افکار، نگرشها و تحلیلهای ما مخالفت داشت. قاتل استاد نیز در مدارس علوم دینی درس خوانده بود، ولی دچار این ضلالت و جنایت بزرگ شد.(2)
البته شهید مطهری واقعاً شهادت را برای خود یک شرف میدانست؛ شعار نمیداد و عاشق این مسیر بود. داستانی از مرحوم آقای مطهری نقل کردهاند که بسیار گفته شده است، ولی بوی مشک هرچه تکرار شود از رایحهاش نمیکاهد. یکی از آشنایان آن شهید که از سادات و علمای بزرگ بود، شب شهادت مطهری خواب دیده بود که با ایشان در یک فضای وسیع قدم میزنند؛ به پای کوهی بسیار بلند میرسند که بر فرازش یک خیمه بسیار باشکوه برپا شده بود. میپرسند این چیست؛ پاسخ میآید خیمه رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) است. با هم به سوی خیمه پیامبر راه میافتند. مسیر طولانی بود. در حالی که به جانب آن قله و خیمه قدم بر میداشتند ناگهان فردی آشکار میشود؛ اسبی میآورد و شهید آیتالله مطهری بر آن سوار شده، با سرعت به سوی خیمه میرود. ایشان گفته بود من همینطور متحیر بودم که ما با هم بودیم؛ چطور شد برای وی مرکب آوردند و بردندش، ولی من همینجا ماندم. در همین حال از خواب بیدار شدم و بعد شنیدم که در همان شب علامه مطهری به شهادت رسیدهاند. آری آنان باورشان شده بود که شهادت یک فرصت بزرگ است که با استفاده از آن به سرعت به سوی مقصد میروند و راه صد ساله را یکشبه طی میکنند. آدم با شهادت زیان نمیبیند.
1. مطهری مرزبان بیدار، ص 196.
2. بیانات در مراسم بزرگداشت استاد شهید مطهری در جمع اساتید و محققان مؤسسه امام خمینی، (1382/02/14).
شهادت برای آن متفکر بزرگوار یک آرزوی دیرینه بود. او سالها در دعاهایش میخواند: و قتلاً فی سبیلک فوفّق لنا. ما نیز این دعا را زیر لب زمزمه میکنیم، اما تنها زبانمان به آن مترنم است؛ در حالی که او از اعماق وجود و از ته دل میخواند. اینچنین بود که او پس از انتخاب مسیر و هدفش، هیچ نگران نبود که در خون خویش غوطهور شود.(1)
همسر استاد نقل کرده است که آقای مطهری چند شب پیش از شهادتش، خوابیده بود که ناگهان با نگرانی از رختخواب برخاست. گفتم: چیست؟ چه شده؟ وقتی خود را بازیافت، در حالی که اشک از چشمانش جاری بود گفت: رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) را در عالم رؤیا مشاهده کردم؛ در حالی که در مسجد الحرام کنار امام خمینی(رحمه الله) ایستاده بودم. روبهروی کعبه با امام بودیم که یک وقت دیدم پیامبر(صلى الله علیه وآله) به سمت ما میآیند و من در حال گفتوگوی کوتاهی با امام بودم. سپس حضرت پیشتر آمدند و لبهای خود را بر لبهای من نهادند. مدّتی لبهای پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر روی لبهای من بود و حال که از خواب بیدار شدهام، حرارت آن را کاملاً احساس میکنم. سپس افزود من منتظر حادثهای شگفت هستم و چند شب بعد به شهادت رسیدند.(2)
آری مطهری پس از عمری تلاش علمی و فعالیتهای فرهنگی سیاسی به فوز عظیم شهادت نائل شد؛ ولی جامعه اسلامی ما شخصیتی را از دست داد که به این زودیها و آسانیها بازگشتپذیر نیست. به همین دلیل حضرت امام موسی بن جعفر(علیه السلام) فرمودهاند:
1. سخنرانی در مدرسه شهید صدوقی با عنوان «رمز موفقیت علامه شهید مرتضی مطهری»، (1379/02/12)؛ سخنرانی در دانشگاه علوم پزشکی رفسنجان، (1380/02/12).
2. سخنرانی در جمع مردم تبریز در مسجد شعبان، (1378/02/12).
اِذا ماتَ العالِمُ ثُلِِمَ فی الاسلام ثُلمه لا یسدُّها شیء؛(1) «هنگامی که مرگ عالمی فرا رسد رخنهای در اسلام ایجاد میشود که هیچ چیز آن را پر نخواهد کرد». در دنباله روایت تأکید شده علت این ضایعه آن است که مؤمنانِ فقیه (دانشمندان)، دژهای اسلام هستند، همانگونه که حصار شهرْ دژ آن به حساب میآید. شخصیت شهید مطهری ابعادی گوناگون داشت؛ ولی آنچه در میان خصال و امتیازات ایشان برجستگی داشت این بود که میکوشید نخست اصالت مکتب اسلام حفظ، و بدون تحریف به مردم عرضه شود. دوم اینکه میکوشید هویت هر تفکری که بخواهد این مسیر را منحرف کند، آشکار، هدفش را رسوا و تعالیم نادرستش را نقد و تحلیل کند و ادله ابطال آن را به اثبات برساند و همین جنبه منجر به شهادت ایشان شد.(2) باید دهها سال بگذرد و روزگاری طولانی سپری شود، تا از میان هزاران دانشجوی علوم اسلامی کسی مانند شهید مطهری ظهور یابد و همچون او و در استمرار راهش حقایق اسلام را بیان، و با انحرافات ایدئولوژیکی و فکری مبارزه کند و از بدعتهایی که فرقههای باطل در دین پدید میآورند پیشگیری نماید.(3) او مصداق این آیه قرآن است که میفرماید: مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن ینتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا؛(4) «از مؤمنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند. بعضی بر سر پیمانشان جان باختند و بعضی چشم به راهاند و به هیچ عنوان پیمان خود را دگرگون نکردهاند».
برگزاری مجالس بزرگداشت برای امثال شهید مطهری، نخست حقشناسی در برابر کسانی است که عمری در راه خدمت به اسلام و مسلمین صرف، و سرانجام خون
1. الکافی، ج 1، ص 38.
2. مصاحبه رادیویی به مناسبت شهادت آیتالله مطهری.
3. گفتوگویی درباره شخصیت آیتالله مطهری.
4. احزاب (33)، 23.
پاکشان را در این راه نثار کردند. این وظیفه هر صاحب وجدانی است که در برابر این فداکاریها سر تعظیم فرود آورد و ضرورت دارد هر سال این مجالس تکریم و تجلیل برای احترام به این شخصیتها برگزار شود. در واقع این نشانهای از شعور مردم و درک آنان از خدمات و زحمات این بزرگان است.
حکمت دوم برگزاری این مجالس، انتقال فرهنگ و حقایق تاریخی یک نسل به نسلهای آینده است. انقلاب اسلامی که در این کشور روی داد، نهتنها مسیر قشرهای گوناگون مردم ایران را دچار تحول ساخت، به یک معنا در دگرگونیهای جهان هم بیتأثیر نبود. این حادثه تاریخی و بینظیر که آن را انقلاب اسلامی نامیدهاند و عنوانی بسیار بامسمّاست، پیروزیاش مرهون فداکاریهای شخصیتهایی بسیار ممتاز است. مردمی که در آن زمان بودند، این ایثارها، رنجها و مشقتها را دیده، قدرشناسی کردهاند؛ اما مدتی که بگذرد، چنین وقایعی دچار غبارگرفتگی میشود و در نتیجه نسل بعدی آنگونه که باید و شاید از حقایق اطلاع نخواهد یافت. این مجالس از واقعیتهایی که پیش از این روی داده و تحولاتی عمیق و عظیم پدید آورده است گردگیری میکند. اگر این مجالس برگزار نشود، در گام نخست نسل جوان در جریان این مسائل قرار نمیگیرد و نمیداند این برکتهای ارزشمند که اکنون نصیبش میشود چه سرچشمهای دارد. سپس وقتی دشمنان دیدند اینان از هویت خود بریدگی و انقطاع یافتند، زمینههایی را فراهم میکنند تا بتوانند آن حقایق را وارونه نشان دهند؛ مسخ کنند و نقشه خود را پیاده سازند. اگر این مراسم شایسته، شکوهمند و هدفدار برگزار شوند، این حقایق را بیمه میکنند و از هر گونه تحریف پیشگیری کرده، باعث میشوند نتایج و محصولاتش به نسلهای بعد برسد. این فایده دوم است.
ولی بالاتر از اینها فایدهای دیگر هم هست که نمیتوان از آن غافل شد و آن این است که وقتی مردم بهویژه نسل بعد، نوجوانها و جوانهای امروز دانستند چه
شخصیتهایی، با چه نیتهای پاکی در راه خدمت به اسلام و مسلمین این گونه کوشیدند و حاضر شدند خونهای پاک خود را در راه هدفی مقدس نثار کنند، وجدانشان بیدار میشود و به این فکر میافتند که ما نیز در برابر چنین مقاصد عظیمی وظیفه و مسئولیتی داریم. اینها تنها یک اتفاق نبود که در زمانی روی دهد و در لایههای تاریخ مفقود شود، یا گرد فراموشی بر آن نشیند؛ این یک جریان ثابت و الاهی در جوامع اسلامی است و نسلهای بعدی باید آن را پیگیری کنند؛ وظایف خود را در این راستا بهدرستی بشناسند و آن ماجرا را ادامه داده، استمرار بخشند. این هدف از دو هدف پیشین مهمتر است و ارزش بالاتری دارد.(1)
برای اینکه روشن شود جریان شهادت علامه مطهری چه بود، چرا اتفاق افتاد و ما در برابر آن چه مسئولیتی داریم و نیز برای اینکه نکاتی برای جوانها و نوجوانها روشن گردد، لازم است به نکاتی اشاره شده، مسائلی یادآور شود.
در این کشور حکومتی برقرار بود که عملاً ابزاری در دست ابرقدرتها محسوب میشد. در آغاز زیر سلطه انگلستان، و سپس در دست امریکا بود و همیشه در جهت منافع استکبار و قدرتهای بزرگ دنیا گام برمیداشت؛ یعنی منافع کشور در اختیار آنان قرار میگرفت. نمونههایی بسیار از وابستگی، مزدوری، پستی و زبونی این دولت در برابر قدرتمندان بزرگ دنیا وجود داشت و عملاً مثل مومی در دست انگلستان و آمریکا بود. بیشتر مردم نیز این وضع اسفبار را پذیرفته بودند. تفصیل این مطالب را میتوان در کتابهای تاریخ معاصر پیگیری کرد. مردم شریف و آزاده ایران، بهویژه کسانی که
1. سخنرانی در حسینیه عاشقان ثارالله قائمشهر، (1384/02/12).
به اسلام و تشیع علاقه داشتند و در مکتب سیدالشهدا با شعار «هیهات منّا الذّله» زندگی کرده بودند، تصمیم گرفتند این وضع را تغییر دهند و دیگر زیر بار ذلت نروند. ولی گرایشهای مردمی که میخواستند با این نظام وابسته به ابرقدرتها مبارزه کنند، براساس فرهنگها و عوامل مختلف اجتماعی متفاوت بود.
در آن زمان دو جناح مبارز مطرح بودند؛ حزب و تشکیلات داشتند و در برابر دولت شاهنشاهی به منزله اپوزیسیون(1) عرض اندام میکردند. نخست جریان ملیگرایان با شعارهای ناسیونالیستی بود. تبلیغات آنان بر این محور دور میزد که ایران ملتی کهن دارد؛ از تمدنی دیرین برخوردار است و در مسیر تاریخ و فرهنگ، بسیار سرافراز بوده است. بنابراین در شأن این ملت نیست بیش از این زیر بار بیگانگان باشد. محور تبلیغات آنان جدا از عقاید و افکار مذهبی و ارزشهای اسلامی، تنها ملیگرایی بود و میخواستند چنین تمایلی را در میان مردم تقویت کنند.
در مقابل، یک گرایش چپ وابسته به چین و شوروی سابق وجود داشت که منکر دین، مذهب و خدا بود. اینان در زمینه مسائل اجتماعی و اقتصادی قائل به اشتراک بودند، یا دستکم در شعار میگفتند همه دستاوردهای یک کشور و منافع اقتصادی برای همه مردم است؛ نباید تنها در اختیار سرمایهداران قرار گیرد و کارگران و کشاورزان نیز باید سهیم باشند. این شعاری جذاب بود که باعث میشد گروههایی بسیار از مردم به سمتشان گرایش یابند. میگفتند سرمایهداران منافع شما را میمکند و شما را محروم میکنند. بیایید در برابر سرمایهداری متحد شوید.
این دو جناح هر کدام به اندازه شرایطی که برایشان فراهم میشد تبلیغاتی میکردند و یاران و پیروانی مییافتند. ملیگرایان که احزابی مختلف بودند، در جبهه
1. اپوزیسیون (Opposition): جناح مخالف، مخالفان دولت و قدرت مرکزی، دسته متضاد، اقلیت در برابر اکثریت قرار گرفتن، ضدیت کردن.
ملی(1) متمرکز میشدند و شعارشان هم مجد باستانی، ایران قدیمی و از اینگونه تبلیغات بود. گروه دوم براساس ایدههای مارکسیستی با حکومت مبارزه میکردند. سایر مردم که بیشتر جمعیت کشور و بدنه جامعه را تشکل میدادند مردم متدین و مذهبی بودند که به دینشان بیش از همه چیز بها میدادند. البته آنان نظام طاغوتی را نمیپسندیدند؛ وابستگی به کفار و بیگانگان را بر نمیتابیدند و ستمهای سرمایهداران و زمینخواران را نمیپذیرفتند، ولی چارهای نداشتند؛ میسوختند و میساختند. بدیهی است با این وجود علاج رهایی از این زورگوییها، سلطهها و یورشهای بیگانگان را در تشکیل حکومت کمونیستی و نیز ملیگرایی نمیدانستند. آنان با اینکه اکثریت قاطع را تشکیل میدادند، حزب و تشکلهای سیاسی نداشتند. متأسفانه جریانهایی هم بودند که با وجود گرایشهای مذهبی، گاهی به چپ و گاهی به ناسیونالیسم میگراییدند و با اینکه یک تفکر ملحدانه و باطل و التقاطی را قبول داشتند، دم از اسلام میزدند. اما بیشتر مردم با اینکه علاقهای به هیچ کدام از این جناحها نداشتند و از نظام هم سخت دلخور بودند، چارهای برای خود نمیدیدند و نمیدانستند چه کنند. تا اینکه در حدود سالهای 1340 و 41 حرکتی به رهبری یکی از فرزندان امام حسین(علیه السلام) و از سلاله رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بهوجود آمد. امام خمینی، آن روح قدسی، حرکتی امیدآفرین و نویدبخش را آغاز کرد و
1. نخستینبار این جبهه در دوران اوجگیری نهضت ملی برای در اختیار گرفتن صنعت نفت و خلع ید بیگانگان و بهرهبری دکتر مصدق در سال 1329 شمسی تشکیل شد، جبهه ملی اول پس از کودتا متلاشی شد. در سال 1339 شمسی جبهه ملی دوم بهوجود آمد که در برابر انقلاب سفید شاه موضعگیری نه چندان قوی پیش گرفت. این تشکل نیز از کارایی چندانی برخوردار نبود و در سال 1342 فرو ریخت و جبهه ملی سوم به وجود آمد که ترکیب نامتجانسی از شخصیتها و گروههای سیاسی بود این جبهه نیز دوام چندانی نیاورد و از هنگام فروپاشی تا اوجگیری انقلاب اسلامی نشانی از جبهه ملی سوم در فضای سیاسی ایران به چشم نمیخورد.
در سیام تیر 1356 و با یادبود قیام 30 تیر 1331 جبهه ملی چهارم به رهبری دکتر سنجابی تشکیل شد و با شعار «هدف، استقرار حاکمیت ملی است» وارد صحنه شد. این تشکل دارای نگرش ناسیونالیستی و فاقد برنامهها و هدفهای مشخص و روشن بود و به جز کلیگویی و یادآوری خاطرات قدیمی چیزی برای ارائه نداشت.
کمکم علمای دیگر جذب این جنبش شدند. بدون اینکه حزب و دستهای در کار باشد، به محض آنکه امام خمینی اعلامیهای را حتی در خارج از کشور منتشر میکرد، در فاصلهای اندک، با امکاناتی ناچیز و با وجود کنترلهای شدید ساواک، در تمام شهرستانها منتشر میشد. این جریان تداوم یافت تا آنکه بارها یاران امام مورد تهاجم واقع شدند؛ به زندان افتادند؛ شکنجه دیدند و برخی نیز شهید شدند.
سرانجام انقلاب پیروز شد، در حالی که کمتر کسی این پیروزی را پیشبینی میکرد. خوشبینترین افراد که دوراندیش و عاقبتاندیش بودند و از مبارزان مهم و مؤثر به شمار میرفتند، میگفتند این انقلاب بیست سال دیگر پیروز میشود. اما به برکت فداکاری مردم، رهبری امام و زمینهسازیهای فکری و اعتقادی علما که شهید مطهری در رأس آنها بود، ناگهان مردم چشم گشودند؛ دیدند باطل از میان رفته و حق آمده است؛ امام به ایران آمده و در بهشت زهرا میفرماید: «من تو دهن این دولت میزنم».
زمانی که امام در پاریس بود بسیاری افراد خدمت ایشان میرفتند و میخواستند این فکر را منتقل کنند که دولتی سر کار بیاید و همان قانون اساسی موجود را اجرا کند و رژیم هم بدون دخالت در کارها به سلطنت خود ادامه دهد؛ یعنی دولتی آزاد با انتخابات مردمی سر کار بیاید، اما خاندان پهلوی همچنان بر سر کار باشند. این حرف ملیگرایان و جبهه ملی بود. نهضت آزادی(1) نیز که اندکی گرایش مذهبی داشت همین تفکر را تأیید میکرد. اینان خدمت امام رفتند؛ این ایده را توضیح دادند و به خیال خود مسئله را بسیار محکم جا انداختند و انتظار داشتند امام بگوید بله، درست است. اما آن رهبر آگاه نشست؛ گوش فراداد و چون حرفهایشان تمام شد، فرمود به ایران بازگردید و از جمهوری اسلامی تبلیغ کنید. سرانجام انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 پیروز شد.
1. نهضت آزادی ایران در سال 1340 شمسی پی افکنده شد. بازرگان و دکتر سحابی بههمراه آیتالله طالقانی از مؤسسان این حزب یا تشکل بودند. آنان در همان حالی که در جبهه ملی دوم فعال بودند، اقدام به این حرکت نمودند.
بنابراین رهبرِ این حرکت مشخص بود و محبوبیتی ویژه داشت، که فریادش در دورترین نقاطْ استکبار را به لرزه در میآورد و مسلمانان و محرومان عالم را امیدوار میساخت. انقلاب از نظر رهبری کمبودی نداشت و قاطبه ملت هم از آن طرفداری میکردند. تا اینجا مسئله کاستی و نقصی نداشت، اما روزگار بازیهایی بسیار از شیاطین دیده است. کسانی که دوراندیش بودند، نگران بودند که اگر این حرکت به پیروزی برسد و شاه ساقط، و نظام اسلامی هم برقرار شود، چقدر دوام دارد. آنان میدانستند که این دوام نیاز به یک حرکت فرهنگی و علمی دارد؛ باید معارف و اعتقادات مردم را ریشهدار، و باورها را تقویت کرد، زیرا احتمال میرفت تحریفاتی صورت گیرد و زمینههای نفوذ نفاق به صفوف مردم فراهم شود. کسی که این مسئولیت را به عهده گرفت، تا فرهنگ اسلامی ناب را بیان کند، در کشور گسترش دهد و از اساس به فکر نسل آینده باشد، استاد شهید آیتالله مطهری بود. عالِم و مجتهد کم نبود؛ کسانی که علاقه وافر به اسلام، تشیع و امام داشتند نیز فراوان بودند، اما این کار تنها از عهده مطهری بر میآمد. او کسی بود که دهها سال، همه وقت و عمرش را برای کشف اسلام ناب و تبیین آن برای مردم صرف کرده بود؛ به گونهای که مفاهیم و مبانی اعتقادی را بهسهولت بفهمند و درک کنند.
این خدمتی بود که تنها از عهده او بر آمد. کسانی دیگر نیز در این راستا کوشیدند، اما بدین حد نتوانستند به فرهنگ اسلامی خدمت کنند. بیجهت نبود در همان ایامی که امام خمینی(رحمه الله) در فرانسه به سر میبرد، شهید مطهری را که یک شخصیت روحانی و عالم برجسته بود و در حوزه و دانشگاه تدریس داشت، به ریاست شورای انقلاب برگزید. این در حالی بود که برخی افراد دیگر، سوابق سیاسی و مبارزاتی بیشتری داشتند و شاید از مطهری بیشتر زندان رفته و زجر کشیده بودند و در میان مردم هم شناختهشدهتر بودند، اما امام تأکید داشت آن بزرگوار برای چنین مسئولیتی مناسبتر
است، زیرا بهخوبی متوجه بود این نهضت به متفکری نیاز دارد که بتواند اعتقادات اسلامی را چنان برای مردم تشریح کند که دچار انحراف نشوند؛ تحت تأثیر تبلیغات منفی قرار نگیرند و حقایق دین را وارونه نبینند. این مهم کسی مانند مطهری را میخواست، او امام را بهخوبی میشناخت و نزدش درس خوانده بود و امام نیز به او اعتماد داشت.
اینها سبب میشود برای آقای مطهری ویژگی خاصی قائل شویم و اجتماعاتی فراوان برای تجلیل از او تشکیل دهیم. شهید مطهری تنها به تبیین مبانی فکری انقلاب بسنده نکرد و نقش و جایگاه دیگری هم داشت که شاید برای بسیاری از مردم روشن نباشد و آن مبارزاتی است که وی با کژاندیشان زمان خود کرد و همانها بود که موجب شهادتش شد. مطهری به دست استکبار، ملحدان و کافران کشته نشد. کسانی دست خود را به خون مطهری آلودند که خود را مدافع اسلام انقلابی میدانستند، ولی در یک مسیر منحرف گام نهاده بودند و ناگهان دیدند شهید مطهری دارد حقایق را بیان میکند؛ سیمای آنان را برای مردم، آنچنان که هستند مینمایاند و دروغها و جهالتها و انحرافاتشان را مشخص میسازد. گفتند باید این چراغ را خاموش کنیم. آنان و اربابانشان بسیار خوب فهمیدند مطهری چه نیروی محرکهای برای امت و نظام اسلامی است و چقدر میتواند به جامعه رشد دهد و به مردم مسلمان فکر درست تزریق کند. بنابراین تصمیم گرفتند او را به شهادت برسانند و عالم استکبار را شاد کنند. گوارا باد بر او این فیض بزرگ که او را میهمان بزم قدسیان و محفل ملکوتیان ساخت.
حال وظیفه ما چیست؟ آیا قدردانی و تشکیل مجلس بزرگداشت کافی است؟ البته این تجلیلها خوب و سودمندند و مصداقی از تعظیم شعائر اسلامی(1) و نشانهای از تقوا
1. و مَن یعظّم شعائر الله فإنّها من تقوی القلوب؛ «کسانی که شعائر خدا را بزرگ میشمارند، کارشان نشان پرهیزکاری دلهای آنان است» (حج، 32).
هستند، اما باید بیشتر از این چشمه معرفت استفاده کنیم. البته مردم خوب استفاده میکنند؛ آثار آن شهید را میخوانند؛ نوارهایش را میشنوند و بر درک و فهم خود درباره مسائل اسلامی میافزایند، اما باید از این هم جلوتر برویم. بنا به فرمایش مقام معظم رهبری در دیدار با مردم کرمان، مرحوم آقای مطهری شبهاتی را که تا آن زمان مطرح شده بود پاسخ داد، اما روزبهروز و نوبهنو شبهههایی مطرح میشود و باید کسانی باشند که این حرکت را پی گیرند و شبهههای جدید را پاسخ گویند. این جریان تمامشدنی نیست و باید تداوم یابد.
باید از این نعمت عظیمی که خدا به انقلاب ما هدیه فرمود، یعنی وجود آقای مطهری و آثارش بیشترین بهره را ببریم و بکوشیم از این ابزار الاهی و ملکوتی که در اختیارمان قرار گرفته است، برای تقویت و تجهیز خود و سرکوبی دشمنان و خنثا نمودن افکار انحرافی بهتر بهرهبرداری کنیم. آنها که دلشان برای اسلام و جامعه اسلامی میسوزد، باید این حرکت را دنبال کنند.(1)
از جمله چیزهایی که باید از شهید مطهری و پیش از او، از امام خمینی(رحمه الله) بیاموزیم و به کار بندیم احساس مسئولیت در مورد جامعه است. پیش از انقلاب دینداری و پرهیزگاری تنها با یک سلسله اعمال فردی شناخته میشد. کسی که نمازش را سر وقت میخواند؛ تجویدش خوب بود؛ مسائل شرعی را درست میدانست و در مراسم مذهبی، عزاداری، دعای توسل و... حضور مییافت، یک آدم مؤمن و باتقوا بود. اما اگر در سراسر عمرش در یک حرکت اجتماعی و تلاش سیاسی دخالتی نمیکرد، نهتنها
1. سخنرانی در حسینیه ثارالله قائمشهر، (1384/02/12).
هیچ عیبی نداشت، کمال هم حساب میشد. برخی از خشکهمقدسها گرایش به سیاست و مسائل جامعه را دنیاگرایی تلقی میکردند. وقتی میخواستند یک روحانی را متهم کنند و او را در میان قشرهای جامعه بیاعتبار کنند، میگفتند این سیاسی است. همین انگ بس بود تا مردم از اطرافش پراکنده شوند، زیرا اعتقاد داشتند دین به سیاست کاری ندارد.
آن روزها تقوا با یک سلسله مسائل فردی شناخته میشد، در حالی که اسلام طرحهایی پرشمار برای مشارکت سیاسی، احساس وظیفه در برابر جامعه و نظام حاکم بر مردم دارد. اگر مسلمانان وظایف خود را در شرایط گوناگون درک کنند، دست دشمنان از هر گونه توطئه کوتاه میشود. اسلام حقیقی از مسلمانان میخواهد در جامعه حضور داشته باشند و از مسائل سیاسی دوری نکنند. شرکت در انتخابات، راهپیماییها و تظاهرات در جهت تقویت نظام اسلامی، جزو تکالیف دینی ماست و نباید نسبت به این امور بیاعتنا باشیم. اگر در این زمینه کوتاهی شود، افرادی نااهل و بیلیاقت روی کار میآیند و مردم را نسبت به مسائل دینی و مذهبی بدبین میکنند. حفظ کیان اسلامی و تثبیت ارزشهای معنوی منوط به همین مشارکتها و حساسیتهاست.(1)
درسی که باید از استاد شهید مرتضی مطهری گرفت این است که نخست دشمن بهویژه کسانی که عقاید و اخلاق و باورهای مردم را نشانه رفتهاند بشناسیم. در گام بعد باید در پی یک راه درست باشیم تا بتوانیم با آنان تا آخرین قطره خون مبارزه کنیم و اجازه ندهیم به مرزهای عقیده آسیبی وارد آورند.
برای اینکه دیانت را در جامعه حفظ کنیم، به دینشناس نیاز داریم. وقتی علمای
1. اقتباس از همان سخنرانی.
بزرگ مبانی اعتقادی را درست تبیین کنند و در دفاع از ارزشها ادله محکم ارائه دهند، آنگاه ضمن آنکه میتوانیم تدین مردم را عمیقتر و پایدارتر کنیم، از توفانهای شبههها و سیلابهای تردید نیز کاسته میشود. اگر چنین متخصصان مؤمنی در جامعه نباشند و به اشکالها و پرسشها پاسخ ندهند، شکهایی چون موریانه در دل و ذهن مردم ریشه میدواند و کمکم گروهی به این توهم میرسند که نکند این مباحث بیاساس باشند و رفتهرفته نسبت به بنیانهای اعتقادی کمانگیزه میشوند. اسلامشناسان راستین راه مطهری را ادامه میدهند. اینان هستند که هم دانش لازم را در این عرصه دارند و هم تشخیص میدهند دردها چیست و راه علاجشان کدام است. باید ضمن آنکه از آثار، شیوهها و تجربههای شهید مطهری استفاده میکنیم، برای رفع نیازهای آینده و حتی وضع کنونی به اموری مجهز شویم که پاسخگوی نیازهای نسل جوان باشد. مطهری نهتنها از دانشهای حوزوی و معارف اسلامی آگاه بود، با همت خود، راه را درست فهمید و برای رفع هر مشکل فکری و فرهنگی، پاسخ لازم را یافت. اگر ایشان اکنون زنده بود، بسیاری از نیازهای ما را برطرف میکرد، ولی دشمنان او را از ما گرفتند و اکنون باید بکوشیم این خلاء را برطرف سازیم و فراموش نکنیم که مطهری در میان چندین رشته کوهستان، یک قله شد و به اوج تحقیق رسید.
برای اینکه دانشمندانی همچون او تربیت شوند، باید مقدمهسازی کنیم و اهتمام بیشتری داشته باشیم تا مفاسد اخلاقی و اجتماعی به برکت پرتوافشانی این بزرگان از بین برود. یک عالم شایسته و متعهد که میخواهد راه مطهری را ادامه دهد، باید نخست اقتضائات شرایط زمان را بررسی کند. سپس باید بداند وظیفهاش در این شرایط چیست. البته آگاهی نسبت به مسائل اسلامی و مجهز بودن به تربیت و اخلاق اسلامی کافی نیست. او همزمان با تبیین معارف برای مردم، باید بکوشد فرهنگ و تربیت
اسلامی در جامعه صبغهای پررنگ بیابد. اعمال عبادی و فعالیتهای مذهبی مردم نباید به مساجد و حسینیهها منحصر شود. در هر فضایی، در روابط اجتماعی، تصمیمگیریها، جذب و دفعها، مراکز تفریحی و هر جا که ممکن است مردم حضور یابند، باید آن آفتاب ارزشها نور و حرارت بدهد و باران معرفت ببارد. همچنین دیانت و فعالیتهای تبلیغی باید دلها را متحول، انگیزهها را اصلاح و ذهنها را معنوی کند. پس از اینکه چنین بوستانی فراهم شد، باید باغبانی باشد که از آن حراست کند؛ مراقب باشد آفتها آن را دچار مشکل نسازند؛ گلهای معطر پژمرده نشوند و به دست افراد مغرض و جاهل پرپر نگردند. پس دفاع از عقاید و ارزشها در برابر تهاجم فرهنگ بیگانه و اخلال افراد و گروهها نیز ضروری است. اینجاست که وظیفه کسانی که میخواهند این راه مطهر را بپیمایند، سنگین و خطیر میشود.
باید بگردیم ببینیم خدا از ما چه میخواهد. برخی معلومات که راههای فراگرفتن آنها هم مهیاست، اگرچه به زندگی مادی ما سامان میدهند؛ برایمان شهرتی اجتماعی به ارمغان میآورند و ما را صاحب لقب و مدرک میکنند، گاهی مانع تقرب به سوی خدا و شناخت او شدهاند. از سوی دیگر کسانی که خود را به این دانشهای کمخاصیت، یا حتی بیخاصیت و احیاناً همراه با آفت مشغول داشتهاند، شرایط را برای افزایش کجرویها و ناهنجاریها هموار میکنند. شیاطین وقتی ببینند صحنه خالی است و مرزبانان و دیدهبانان در میدان حضور ندارند، بهتر یورش میبرند و سریعتر نیش زهرآگین خود را فرو میبرند. انسان باید توکل خود را به خدا تقویت کند و به راهی که در آن، دامهای شیطان تعبیه شده است نرود. پیمودن راه حق به اخلاص و خون دل خوردن نیاز دارد و گاهی طرد شدن از سوی خویشاوندان و ملامت دوستان را نیز به همراه میآورد، ولی انسان در ازای گام نهادن در این مسیر دشوار، رضایت خداوند را بهدست میآورد؛ اسلام را احیا میکند؛ راه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه(علیهم السلام) را ادامه
میدهد و فردای قیامت نیز در پیشگاه حقتعالی سرافراز است. این افتخار بزرگی است؛ آن را از دست ندهید.(1)
پروردگارا تو را به عزت و جلالت قسم میدهیم؛ تو را به رحمت بینهایتت قسم میدهیم پاداشی که درخور کرم و رحمت بیانتهای توست به مطهری عطا فرما. روز به روز بر علو درجات او بیفزا. ما را قدردان این عالم عظیمالشأن بگردان. به ما توفیق گام نهادن در راه او را مرحمت بفرما. پروردگارا تو را به خون سیدالشهدا قسم میدهیم وظایفمان را برایمان روشنتر بفرما. ما را در دینمان بیناتر قرار ده. روح امام راحل و شاگردش شهید مطهری و سایر کسانی که در راه ترویج دین و برقراری نظام اسلامی زحمت کشیدند با اولیای خودت محشور بفرما.
پروردگارا تو را به عزت و جلالت، تو را به مقام انبیا و اولیا قسم میدهیم قلبهای ما را جایگاه علم، معرفت و ایمان و محبت خودت قرار ده. معرفت و محبت ما را نسبت به اولیای خودت بیشتر کن. توفیق عمل بیشتر و بهتر به وظایفمان را مرحمت فرما. به ما توفیق بده در راه هدایت دیگران قدم برداریم. سایه مقام معظم رهبری بر سر ما مستدام بدار. علما و مراجع، بزرگان دین، خدمتگزاران شریعت مقدس اسلام، همه را در پناه امام زمان از آفات دنیا محفوظ بدار. عاقبت ما را ختم به خیر بگردان.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
1. سخنرانی در مدرسه شهید صدوقی، (1379/02/12)؛ بیانات در جمع طلاب مدرسه معصومیه، (1379/02/10)؛ مصاحبه بهمناسبت فرارسیدن دهمین سالگرد شهادت آیتالله مطهری؛ سخنرانی در دانشگاه تربیت معلم قم، (1372/02/11)؛ سخنرانی در جمع دانشآموزان ساوه، (1386/02/15)؛ و سخنرانی در دانشگاه امام صادق(علیه السلام).