مسئلة بردگی از مباحث مهم و بحث برانگیز در تاریخ نظامهای حقوقی بوده است. دربارة بردگی و الغای آن آثار متعددی تألیف گردیده است.(1) به موازات تلاش استثمارگران در بقای نظام بردگی، مصلحان و دانشمندان بسیاری با رویکرد اخلاقی و حقوقی بر اصل الغای بردهداری اهتمام ورزیدهاند. با وجود این، هنوز در این زمینه ابهامهایی وجود دارد: بردگی از چه زمانی و چگونه پدید آمده است؟ آیا بردگی مطلقاً مذموم است؟ کدام مکتب یا ایدئولوژی نقش اساسی را در زوال نظام بردگی ایفا کرده است؟ اسلام در خصوص نظام بردهداری چه نظری دارد؟ نقش اسلام در خصوص الغای بردگی چیست؟
این واقعیت که پدیدة بردهداری در تاریخ بشر سابقة دیرینه دارد، مورد اتفاق دانشمندان است. اما اینکه بردهداری از چه زمانی آغاز شده و پیشینة تاریخی آن تا کجا میرسد به طور یقینی مشخص نیست. بررسیها چنین نشان میدهد که عوامل و رویدادهای زیر در پیدایش نظام بردهداری مؤثر بودهاند:
1. جزوة حقوق و سیاست در قرآن، ج 2، ص 2042 ـ 2051.
در مواقع قحطی نیازمندانی كه از فشار گرانى و كمیابى نیازهای زندگى به ستوه مىآمدند و حیات خود را در معرض نابودى مىدیدند، به ناچار فرزندان خود را میفروختند. كسانى كه این كودكان را با قیمت ارزان مىخریدند، آنها را به بردگی میگرفتند. پدران بیشتر از مادران حق فروش فرزندان خود را داشتند. از میان كودكان هم دختران و یتیمان بیشتر فروخته مىشدند.
بدهکارانی که از پرداخت دین خود ناتوان بودند و نمیتوانستند وام خود را بپردازند، خود یا فرزندان، بهویژه پسرانشان، از سوی طلبکاران در معرض فروش قرار میگرفتند و برده میشدند.
كسانى كه به سبب ارتكاب جرم و جنایت محكوم مىشدند، گاهى در معرض فروش قرار مىگرفتند و به بردگى کشیده میشدند.
آدمربایی نیز یکی از عوامل بردگی بوده است. مردم یك سرزمین به آدمربایی از سرزمینهاى مجاور خود رغبت داشتند.
گاه مردم یك سرزمین كه از تمدن و پیشرفت مادی محروم بودند و زندگی نیمهوحشی
داشتند، مورد تهاجم اقوامى پیشرفتهتر واقع مىشدند و اینان چنانكه گویى به شکار حیوانات آمدهاند، آنان را گروهگروه به بردگی میگرفتند و به کشور خود مىبردند و به بیگارى مىگرفتند. نمونة بارز اینگونه بردهگیرى را در هجوم اروپاییان به قارة آفریقا كه عمدتاً از سدة پانزدهم میلادى آغاز شد، میتوان دید.
كسانى كه در جنگ میان دو گروه به اسارت دشمن در مىآمدند به بردگى گرفته مىشدند. برده شدن اسیران جنگى یكى از رایجترین روشهای بردگى بوده است.
نتیجة توالد و تناسل بردگان هم عامل پیدایش بردگان جدید بوده است. فرزندانى كه از پدر و مادر برده پدید مىآمدند، همانند آنان برده مىشدند.
نظام بردگى در جوامع اولیه و در سومر، مصر، بابل، آشور، فینیقیه، هند، چین، ژاپن و تقریباً همة جامعهها وجود داشته، به گونهاى كه بردگى امری عادی و فطری بهشمار مىرفته است. ارسطو آن را طبیعى و غیر قابل اجتناب مىشمرد(1) و پولس(2) حوارى، از حواریون حضرت عیسى ـ على نبینا و آله و علیه السلام ـ و از قدسیان مسیحى، آن را با مشیت الهى سازگار مىدانست و نظام بردگى را تقدیس مىكرد.(3)
1. ارسطو، سیاست، ترجمة حمید عنایت، تهران، کتابهای جیبی، 1360، ص 20؛ منتسکیو، روحالقوانین، ترجمة علیاکبر مهتدی، تهران، امیرکبیر، 1362، ص 226.
2. Saint paul
3.وی در نامهاش به مردم «افسس» مینویسد: «ای غلامان! آقایان بشری خود را، چون مسیح، با ترس و لرز، با سادهدلی اطاعت کنید؛ نه به خدمت حضور؛ مثل طالبان رضامندی انسان، بلکه چون غلامان مسیح که ارادة خدا را ازدل به عمل میآورند..». ر.ک: انجیل، رسالة پولس، باب 6، ص 5 و 6.
قرآن كریم به این مطلب اشاره دارد كه فرعونیان بنىاسرائیل را بردگان خود مىانگاشتند. وقتى حضرت موسى و هارون ـ على نبینا و آله و علیه السلام ـ فرعون و فرعونیان را به سوى خداى متعال دعوت كردند، آنان چنین پاسخ دادند: «فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ؛(1) گفتند: چگونه به دو انسان مانند خود كه قومشان بندگى ما مىكنند ایمان بیاوریم؟» به احتمال قوى تعبیر «قومهما لنا عابدون» اشاره به این است كه فرعونیان با بنیاسرائیل مانند بردگان رفتار میكردهاند؛ در آیهای دیگر، حضرت موسى ـ على نبینا و آله و علیهالسلام ـ خطاب به فرعون مىفرماید: «وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ؛(2) اینكه بنىاسرائیل را به بندگى گرفتهاى نعمتى است كه منت آن را بر من مىنهى؟!»
در یكى دو قرن اخیر نهضتى بر ضد بردگى و بردهدارى در جهان پدید آمده است. حقوقدانان و دانشمندان سیاست نظام بردهدارى را به عنوان یك نظام ظالمانه و ضد بشرى محکوم مىكنند و معتقدند كه نظام ناپسند بردهداری باید به كلى الغا شود. کشورهای صنعتى نیز در ظاهر طرفدار الغای نظام بردگى هستند، اما در واقع به جاى نظام بردهدارى فردى كه رو به زوال است، نظام استعمار و استثمار كشورهاى دیگر را كه نوعى نظام بردهدارى جمعى است جایگزین کردهاند؛ نظامى كه مظالم آن از ستم و بیداد نظام بردهدارى قدیم به مراتب بیشتر است. به هر تقدیر، بحث دربارة اصل الغای بردگی همچنان ادامه دارد.
در این فرصت، فارغ از بحث تاریخی و وضعیت بردگان در سایر نظامها و کشورها، میكوشیم دیدگاه قرآن کریم را در این زمینه بررسی کنیم. آیا اسلام نظام بردهداری را تأیید میکند، چنانکه کسانی ادعا کردهاند، یا واقعیت به گونهای دیگر است و اسلام در الغای تدریجی بردگی پیشگام است؟
افزون بر دو آیة مزبور، در قرآن كریم آیات متعددی دربارة برده و روش بردهدارى
1.مؤمنون (23)، 47.
2.شعراء (26)، 32.
وجود دارد که در بعضی از آنها براى تبیین مسئلة توحید به بردگان مثل زده شده است(1) و دلالتى بر تأیید نظام بردهدارى ندارد. اما آیات بسیاری به گونهای دلالت دارد بر اینكه نظام برده دارى در اسلام فىالجمله پذیرفته شده است. این آیات را به چند دسته میتوان تقسیم کرد:
الف) آیاتی که در آنها استمتاع جنسى از كنیزكان یكى از دو راه ارضای مشروع غریزة جنسى قلمداد شده است(2) (راه دیگر ازدواج دائم یا موقت است). در آیهای خطاب به مردان و زنان مؤمن و آزاد مىخوانیم: «وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتّى یُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِكَة وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِینَ حَتّى یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِك وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ؛(3) زنان مشرك را تا ایمان نیاورند به همسرى مگیرید. (زیرا) كنیزى مؤمن از زن مشرك آزاد بهتر است، اگر چه (آن زن مشرك به دلایلی) شما را به شگفتی آورد. مردان مشرك را به همسرى مپذیرید تا اینكه ایمان بیاورند. (چون) غلامى مؤمن از مرد مشرك بهتر است، گرچه (آن مرد مشرك) شما را به شگفت آورده باشد».
در جای دیگر میفرماید: «وَ أَنْكِحُوا الْأَیامى مِنْكُمْ وَ الصّالِحِینَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ؛(4)لا تُكْرِهُوا فَتَیاتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً؛(5) و کنیزان خود را برای دستیابی به متاع ناپایدار زندگی دنیا مجبور به خودفروشی نکنید، اگر خودشان میخواهند پاک بمانند».
ب) در دستهای از آیات، چگونگی معاشرت مالكان با غلامان بیان شده است.(6)
1. نحل (16)، 71 و 75؛ روم (30)، 28؛ زمر (39)، 29.
2.نساء (4)، 3، 24، 25؛ مؤمنون (23)، 6؛ معارج (70)، 30؛ احزاب (33)، 52 و 53.
3.بقره (2)، 221.
4.نور (24)، 32.
5.نور (24)، 33.
6.نور (24)، 31، 58؛ احزاب (33)، 55.
ج) آیهای كه راجع به قصاص و خونخواهى كسانى است كه به ناحق كشته مىشوند که در آن جمله «والعبد بالعبد» آمده است كه بیانگر یكى از احكام حقوقى و جزایى بردگان است.(1)
به هر حال، از مجموع این آیات به دست مىآید كه بردگى و بردهدارى از دیدگاه قرآن کریم، كمابیش امری پذیرفته است. اگر اصل بردگی در اسلام به کلی ممنوع بود، این همه احكام و سفارشها دربارة بردگان مورد نداشت.
به هر تقدیر، از مجموع آیات مورد اشاره به دست مىآید كه نظام بردهدارى از دیدگاه قرآنى به كلى مطرود و منفور نیست. براى توجیه این موضعگیرى اسلام در قبال مسئلة بردگى، توجه به دو نكتة بسیار مهم ضروری است:
در هنگام ظهور اسلام نظام بردهدارى در بسیارى از کشورهای جهان، و از جمله در شبهجزیرة عربستان، وجود داشت. داد و ستد بردگان یكى از سرمایههای مهم تجارت داخلى و خارجى کشورها بهشمار میرفت. اگر شارع مقدس اسلام این نظام را یكباره و به كلى الغا مىكرد، بسیارى از افراد جامعه بخش عظیمى از سرمایه و دارایى خود را از دست مىدادند و این اقدام، دستکم دو پیامد فاسد داشت: یكى اینكه جامعة اسلامى از لحاظ اقتصادى دچار بحران شدیدى مىشد؛ و دیگر اینكه رغبت مردم به پذیرش دین جدید به میزان چشمگیرى کاهش پیدا میکرد، زیرا گرویدن به آیین نو مستلزم دست بر داشتن از بخش بزرگى از ثروت شخصی بود كه هر كسى توان تحمل آن را نداشت.
1.بقره (2)، 178.
براى اجتناب از این دو نتیجة نامطلوب، نظام بردهدارى موجود پذیرفته شد و دستكم ملغى اعلام نشد. بنابراین، از سویى به دلیل رعایت مصالح اسلام و مسلمانان صدر اسلام بردهدارى هرچند به طور موقت پذیرفته شد و از سوى دیگر براى آزادسازی بردگانى كه غالباً با شیوة غیرمشروع به بردگی درآمده بودند، تدابیرى اتخاذ شد كه آنان به تدریج آزاد شوند. روش مبارزة غیر مستقیم و تدریجى اختصاص به مسئلة بردگى نداشت. اسلام در مورد سایر پدیدههاى اجتماعى ناپسند نیز به همین شیوه عمل كرد. مثلاً بخش عمدة دارایی مردم در آن روزگار از راههایی تأمین مىشد كه هرچند از دیدگاه خود آنان پسندیده و مقبول بود، به لحاظ اسلامى ناپسند و غیر مشروع محسوب مىشد. به عنوان مثال، مىتوان از معاملات ربوى نام برد كه در میان اعراب حجاز رواج تام داشت و اسلام آن را حرام مىدانست. اسلام همة این شیوههای ناپسند و حرام را یکباره رد نکرد تا پیامدهاى اقتصادى و اجتماعى ناخواسته دامنگیر جامعة اسلامى نشود و شیرازة نظام امور مسلمانان از هم نگسلد.
یكى از علل برده شدن پارهاى از انسانها وقوع جنگ میان دو گروه است. از آنجا که اسلام بعضى از جنگها را جایز و بلكه واجب مىداند، نمىتواند كسانى را كه در چنین جنگهایى به اسارت و بردگى در مىآیند، آزاد بگذارد و خرید و فروش آنان را نامشروع بداند. توضیح آنكه ممكن است كسانى بپندارند كه مىتوان انسانها را چنان تعلیم و تربیت كرد كه از جنگ و ستیز رویگردان و بیزار گردند و بدین ترتیب این پدیده از صحنة زندگى اجتماعى بشر رخت بر بندد. اسلام این عقیده را پندار خام و خلاف واقعبینى مىداند. همینطور ممكن است كسانى هیچ جنگ و ستیزى را مشروع و پسندیده ندانند و براى اجتناب از این عمل غیر اخلاقى وسایل دیگری مانند داوری و حكمیت
را برای رفع اختلاف پیشنهاد كنند. اسلام با این نگرش صلحدوستانه نیز موافق نیست. اسلام نهتنها با به كارگیری قدرت و نیروى نظامى در هر شرایطی مخالف نیست، بلكه در بعضى از اوضاع و احوال بدان توصیه و امر مىكند.
واقعبینى ایجاب مىكند بگوییم تا زمانى كه بشر زندگى اجتماعى دارد جنگ هست و مادام كه جنگ هست غالب و مغلوب نیز دارد. چون اسلام بعضى از جنگها را مشروع مىداند، طبعاً براى شكست خوردگان و اسیر شدگان آن تدبیرى اندیشیده است، چراکه آزاد ساختن آنها دستکم دو مفسده دارد: نخست آنكه شکست خوردگان و اسیران در اثر احساس حقارت، نسبت به مسلمانان دشمنی و کینة روزافزون پیدا میکنند و در نتیجه بیش از پیش بر كفر و شرك و جور و فساد اصرار میورزند. دوم آنكه وقتی به ملك و دیار خویش برگردند دوباره در صدد جمعآورى نیرو بر مىآیند تا حملة جدیدى را بر ضد جامعة اسلامى تدارک ببینند. شك نیست كه دفع این حملة جدید مستلزم این است كه امت اسلامى نیروهاى مادى و انسانى عظیم دیگرى را از دست بدهد. به عبارت دیگر، آزادسازى اسیران جنگ، خود آنان را از نعمت هدایت و صلاح و مسلمانان را از نعمت امنیت و آسایش محروم میسازد. خلاصه آنكه این اقدام نه به مصلحت اسیران است و نه به مصلحت مسلمانان. در صورتى كه اگر اسیران را به بردگى بگیرند و آنان را در داخل جامعة اسلامى نگه دارند، هر دو مفسده منتفى مىگردد: آنان معارف اسلامى را مىآموزند و اخلاق و رفتار خوب و پسندیدة مسلمانان باعث جذب آنان به دین مقدس اسلام مىشود و بدینسان هم خود هدایت میشوند و هم امت اسلامى از شر و افساد آنان در امان مىماند. البته ممكن است در بعضى از اوضاع و احوال اسیران جنگى كشته شوند؛ مثلاً در مواردی كه اشخاص به اسارت درآمده، به
درجهاى از شرارت و خباثت باشند كه به هیچ روى امیدى به اصلاحشان نباشد. این كشتن نیز موجه و معقول است، زیرا همانگونه كه مسلمانان حق دارند جنگ را ادامه دهند و دشمنان خود را تا آخرین نفر نابود سازند، حق دارند كه بنا به مصالحى گروهى از دشمنان را كه به اسیرى گرفتهاند به قتل برسانند. همچنین میتوانند در پارهاى از حالات اسیران را با گرفتن فدیه یا در برابر كارى كه از آنان مىخواهند آزاد سازند. برگزیدن هر یك از این روشها در اختیار ولىّ امر مسلمانان است؛ او نیز با توجه به احكام و قواعد فقهى و با عنایت به اوضاع و احوال موجود، بر اساس مصلحت تصمیم مىگیرد.(1)
حاصل آنكه اگر دو طرف جنگ اهل باطل باشند، چنان جنگى از اصل مشروع نیست؛ یعنى هیچ کسی از دو طرف حق ندارد كه فرد دیگرى را بكشد (یا حتى مجروح سازد)؛ اما در جنگ حق با باطل طرفداران حق همانگونه که میتوانند متجاوزان را به قتل برسانند، حق دارند بعضى از آنان را به اسارت درآورند و از آنان بهرهبردارى اقتصادى كنند. به همان ملاكى كه سپاهیان حق مىتوانند لشكریان باطل را بكشند، به طریق اولى مىتوانند آنان را به بردگى بكشند؛ به خصوص که این اقدام فایدههای بسیاری برای بردگان دارد. تاریخ اسلام گواه صادقی بر این مدعاست كه مسلمانان در بسیارى از موارد احكام حقوقى و توصیههاى اخلاقى اسلام را دربارة بردگان رعایت مىكردند و تعداد بسیاری از آنان به مقامات ظاهرى و باطنى والایى مىرسیدند. همچنین بسیارى از بردگان از موالى خود مىخواستند كه آنان را آزاد نكنند یا در صورت آزادی به آنان اجازه دهند كه در همان خانه و در میان افراد همان خانواده بمانند و به خدمت خود ادامه دهند. این امر نشاندهندة شدت رابطة عاطفى و دوستانه میان بردگان و موالى است.
1. ر.ک. محمد بن حسن طوسی، المبسوط فی فقه الامامیة، ج 2، ص 13؛ محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج 12، ص 122 ـ 126؛ ابنقدامه، المغنی، ج 10، ص 393، ابویوسف (قاضی)، کتاب الخراج، ص 195.
اگر بخواهیم نقش بزرگ دین مقدس اسلام را در الغای تدریجى بردهگیرى و بردهدارىهاى نامشروع و در آزادسازى بردگان جنگ مشروع (جنگ اهل حق با طرفداران باطل) به خوبی دریابیم، باید به دو مطلب مهم توجه كنیم.
اسلام با مسدود کردن راههای برده گرفتن انسان و گسترش اندیشة تساوی افراد بشر، روش موفقی را برای آزادی تدریجی بردگان ارائه داد. اسلام هرگز نمىپذیرد كه پدر یا مادر فرزند خود را در معرض فروش و بردگى بگذارد یا كسى خود را براى فروش و بردگى عرضه كند یا شخصى به سبب ارتكاب جرمى فروخته شود یا كسانى ربوده شوند و به بردگى بیفتند یا ملتى به علت عقبماندگى مادى و مدنى همچون حیوانات شكار شوند و به بیگارى و بردگى كشیده شوند. اسلام تأكید مىكند كه نژاد، رنگ، پوست، جنس، زبان، ملیت، وضع اجتماعى و نظائر آن نمیتواند موجب بردگی انسانها گردد. این دین مقدس اگر چه نظام بردهدارى را به كلى نادرست نمىشمرد، راه بردهگیرى را منحصر در یك امر مىداند، و آن جنگ حق و باطل است. اسلام سایر اسباب بردگى را كه در نظامها و جامعههای دیگر معمول و متعارف بوده ممنوع اعلام کرد. حتى اسیر و برده كردن انسان در جنگ حق و باطل، نیز شرایط فقهى ویژهاى دارد كه باید كاملاً رعایت شود. چنانکه میفرماید:
«ما كانَ لِنَبِیّ أَنْ یَكُونَ لَهُ أَسْرى حَتّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا والله یرید الآخرة والله عزیز حکیم؛(1) هیچ پیامبری حق ندارد اسیرانی (از دشمن) بگیرد تا کاملاً بر آنها پیروز گردد (و جای پای خود را در زمین محکم کند)، شما متاع ناپایدار دنیا را میخواهید، ولی خداوند
1. انفال (8)، 67.
سرای دیگر را (برای شما) میخواهد، و خداوند قادر و حکیم است». «فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ؛(1) و هنگامی که با کافران (جنایتپیشه) در میدان جنگ روبهرو شدید، گردنهاشان را بزنید (و این کار را همچنان ادامه دهید) تا به اندازة کافی دشمن را در هم بکوبید؛ در این هنگام اسیران را محکم ببندید». ولىّ امر مسلمانان حق ندارد به كشورى لشكرکشی کند و پس از در محاصره و تنگنا قرار دادن مردم، گروهى از آنان را اسیر و برده سازد. باید جنگ مسیر عادى و طبیعى خود را كاملاً طى كند. پس از پایان یافتن جنگ عادلانه و مشروع كه به شیوة عادى و طبیعى رخ داده است، مىتوان اسیر گرفت. عامل بردگی انسان امورى از قبیل نژاد و رنگ پوست او نیست، بلكه مخالفت و عناد او با دین اسلام و نظام مشروع و عادلانة حكومت اسلامى است. چنین شخصى اگر در جنگ بر ضد حكومت اسلامى شركت كند و اسیر شود، البته برده مىشود؛ و این بردگى هم به صلاح خود او و هم به مصلحت امت اسلامى است؛ ممكن است او از بردگى خود نفع مادى نبرد، لكن بىشك سود معنوى خواهد داشت.
اسلام اهتمام فراوان به آزاد كردن بردگان دارد. چنانکه آزاد کردن برده كفارة بسیارى از گناهان است.(2) یكى از وجوه مصارف زكات آزادسازى بردگان است.(3) افزون بر اینكه در قرآن مجید و فقه اسلامى سخن از مكاتبه است،(4) در قرآن مجید آزادسازى برده و
1.محمد (47)، 4.
2.نساء (4)، 92 (کفارة قتل مؤمن)؛ مائده (5)، 89 (کفارة سوگندهای ارادی)؛ مجادله (58)، 3 (کفارة برگشت از ظهار).
3.توبه (9)، 60.
4.نور (24)، 33.
صرف مال در این راه كارى شایان اهمیت (= العقبة(1)) و نیك (=البر) قلمداد شده است. شخص رسول اكرمˆ نیز در این زمینه بسیار میكوشیدند، در حد توان برده آزاد مىكردند و پیروان خود را نیز بدین كار توصیه و امر مىفرمودند. واجب شدن آزادسازى بردگان در بعضى از موارد و مستحب دانستن این كار در بسیارى از موارد دیگر، سبب شد كه نظام بردهدارى به تدریج از جهان اسلام رخت بر بندد.
شكى نیست كه آزادسازى بردگان نیز سخت مورد تأكید اسلام بوده و در آیات متعدد قرآنى به آزادسازى بردگان توصیه شده است: صرف كردن مال در راه آزاد ساختن بردگان (و فى الرقاب) یكى از كارهاى نیك بهشمار میرود.(2) آزادسازى برده (= فك رقبة) یكى از كارهاى مشكل (= العقبة) معرفى شده است و کسانی كه بدین كار دشوار و امر خطیر اقدام نمىكنند مورد نکوهش قرار میگیرند.(3)
در بعضى از آیات دیگر آزادسازى بردگان به عنوان كفارة پارهاى از گناهان واجب دانسته شده است. چنانکه آزادسازى بردة مؤمن (= تحریر رقبة مؤمنة) كفارة قتل خطا محسوب میشود؛(4)قبة)، به ترتیب كفارة «حنث»، «قسم»،(5) و «ظهار»،(6) بهشمار مىآید. اضافه بر این سه مورد كه در قرآن كریم آمده است، به موجب روایات، آزاد کردن برده كفارة بعضى از گناهان دیگر مانند افطار عمدی روزة واجب است.(7)
1.بلد (90)، 13.
2.بقره (2)، 177.
3.بلد (90)، 13.
4.نساء (4)، 92.
5.مائده (5)، 89.
6.مجادله (58)، 3.
7.محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 7، ص 437 به بعد (کتاب الکفارات).
همچنین یكى از وجوه هشتگانة مصرف زكات همانا آزاد كردن برده (= فى الرقاب) قلمداد شده است؛ بدین معنا كه ولىّ امر مسلمانان باید با استفاده از بخشى از زكات بردگانى را كه زیر فشار موالى خود به سر مىبرند و مىخواهند آزاد شوند آزاد سازد. حتى در مواردى، بردگانى را كه تحت آزار و اذیت نیز نیستند، با استفاده از زكات میتوان خرید و آزاد کرد.
مسئلة مُكاتَب، یعنى بازخرید بندة خود، نیز در قرآن کریم مورد تأکید قرار گرفته است: «وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمّا مَلَكَتْ أَیْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللّهِ الَّذِی آتاكُمْ؛(1) و آن بردگانتان که خواستار مکاتبه [= قرارداد مخصوص برای آزاد شدن] هستند، با آنان قرارداد ببندید، اگر رشد و صلاح در آنان احساس میکنید، و چیزی از مال خدا را که به شما داده است به آنان بدهید».
مكاتبه كه اقسام دوگانة آن، مشروطه و مطلقه، در كتب فقهى به تفصیل بررسى مىشود، بدین معناست كه برده مطابق عقد مکاتبه میتواند قیمت خود را از حاصل كسب و كار خویش به مولى بپردازد و آزادى از دست رفتة خود را باز یابد. از آنجا كه اسلام آزادسازى بردگان را دوست دارد، مكاتبه را در مواردى مستحب مؤكد دانسته است. در هر حال، نیکی و احسان به غلامان و كنیزان مورد توصیه و تأكید قرآن کریم است.(2)
اسلام در زمینة حسن معاشرت و خوشرفتارى با بردگان توصیه و تأکید فراوان دارد. اضافه بر اینکه به طور كلى مسلمانان را به نیكى كردن به بردگان سفارش مىكند، از
1.توبه (9)، 60.
2.نساء (4)، 36.
موالى مىخواهد كه غلامان و كنیزان خود را بى همسر نگذارند و موجبات ارضای غریزة جنسى آنان را فراهم كنند و نیز كنیزان خود را به روسپیگرى وادار نکنند و خود آنان اگر كنیز یا غلام مؤمن را برای همسری برگزینند، بهتر از زن یا مرد آزاد یا مشرك است. اینگونه دستورالعملها نشانة تكریم و بزرگداشت بردگان است. در بحث بردگى و بردهدارى آنچه پیش از هر چیز به ذهن متبادر مىشود، «تبعیض نژادى» و ستمى است كه بر سیاهپوستان و سرخپوستان مىرود؛ و این درست همان چیزى است كه توسط دین مبین اسلام ملغى و منسوخ گشت.
از میان راههاى گوناگونى كه در طول تاریخ بشر و در نظامهای مختلف به بردگى انسان منتهى مىشد، اسلام تنها یك راه را باز گذاشت كه كاملاً موجه و معقول است: تا جامعة بشرى برقرار است، دست كم جنگ هست. از میان جنگها بعضى مشروع و عادلانه است: جنگ حق در برابر باطل که در آن کسانی که از طرفداران باطل به اسارت در مىآیند، به بردگى كشیده مىشوند و باید بشوند. اسلام هیچگاه در صدد الغای اینگونه بردهگیرى نبوده و نیست و این موضع اسلام كاملاً قابل دفاع و توجیه عقلانى است. بنابراین، كوشش بسیارى از روشنفكران و نویسندگان غربزدة جهان اسلام كه اسلام را نافى و ناسخ هرگونه بردهدارى قلمداد میكنند و آیات مربوط به بردگى و بردهدارى را ناظر به امرى موقت و گذرا میدانند كه مختص صدر اسلام بوده تلاشى بیهوده است. اسلام بردگى را مطلقاً الغا نمىكند، بلكه یكى از راههای بردگی را صحیح مىداند. در عین حال، حسن سلوك با بردگان را به شدت توصیه مىكند و اسباب آزادى آنان را از طرق مختلف فراهم مىسازد و این از مفاخر این دین الهى است.
نظام بردهداری در تاریخ بشر سابقة دیرینه دارد. مصلحان اجتماعی و در رأس آنان انبیای الاهی برای لغو نظام بردگی و نظاممند کردن آن تلاش کردهاند. در قرآن کریم آیات متعددی در خصوص بردگان و چگونگی رفتار با آنان آمده است. اسلام اصل بردگی را به طور کلی نفی نمیکند، بلکه در مواردی به دلایلی برده گرفتن را امری ضروری میداند. در عین حال، نقش اسلام در زوال تدریجی نظام بردهداری بر اهل تحقیق پوشیده نیست. اسلام عوامل بردگی را محدود ساخت و برده گرفتن را فقط منحصر در جنگهای مشروع کرد. مادام که ساختار جهان چنین باشد، نبرد میان حق و باطل جریان دارد و طرفداران حق همانگونه که جنگ و دفاع از ارزشهای دینی را حق خود میداند، میتواند پیروان باطل را اسیر و برده سازند. این بردگی به صلاح بردگان و مصلحت امت اسلامی است و این موضع اسلام کاملاً قابل دفاع و توجیه عقلانی است. افزون بر محدود کردن راههای بردگی، اهتمام به آزادی بردگان مورد تأکید اسلام است.
بنابراین، اسلام هیچگاه درصدد الغای بردگی اسیران جنگی فتنهجویان نیست. کسانی که
تلاش میکنند آیات مربوط به بردهداری را ناظر به وضعیت صدر اسلام بدانند و بدین ترتیب اسلام را نافی و ناسخ هرگونه بردهداری قلمداد کنند، باید بدانند که این تلاشها بیهوده است و نهتنها به نفع اسلام نیست، بلکه به سود دشمنان اسلام است. بهترین خدمت به اسلام آن است که دیدگاه این دین آسمانی دربارة نظاممند کردن بردگی، آزادی بردگان و خوشرفتاری با آنان، آنگونه که هست، تبیین گردد. واقع این است که اسلام در این زمینه پیشگام بوده است.