بسم الله الرحمن الرحیم
شرور و بلاها، چرایی و وظیفه ما ( به مناسبت شیوع بیماری کرونا) – جلسه دوم– 1398/12/15
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطَّاهِرِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
در جلسه گذشته به مناسبت سؤالاتی که این روزها از قشرهای مختلف، در سطوح مختلف مطرح میشود مانند اینکه: این آفات و بلیاتی که پدید میآید و گاهی گسترش پیدا میکند و بسیاری از کشورها را در برمیگیرد؛ حتی افراد بیگناه و اطفال را مبتلا میکند، چه حکمتی دارد؟ به این مناسبت با استعانت از عنایت الهی عرض کردیم: این سؤالات را به دو دسته میتوان تقسیم کرد:
یک دسته سؤالاتی که جنبه نظری دارد و به اصطلاح خودمان بحثی فلسفی است که این آفات و بلیات و امراض (و به اصطلاح فلسفی «شرور») چرا و چگونه در عالم تحقق پیدا میکند؟
عرض کردیم: پاسخ این سؤال از طرف صاحبان مکاتب مختلف متفاوت است. بعضی اصلاً قائل به تدبیر حکیمانهای در عالم نیستند، بعضی قائل به ثنویت هستند؛ ثنویت هم در دو سطح طولی و عرضی. و جوابی که در کتابهای فلسفی ما بهخصوص روی آن تأکید شده، این است که شرور به امور عدمی برمیگردد و ازآنجهت که عدمی است، احتیاج به آفریننده ندارد.
همچنین، عرض کردیم: گو اینکه این جواب از نظر بحثهای عمیق فلسفی، جواب صحیحی است، ولی اصل اشکال سازگاری این بلاها و شرور با حکمت الهی را بهدرستی روشن نمیسازد. آن جواب بیشتر ناظر به این است که ثنویت را نفی کند و میگوید منشأ آفرینش فقط منشأ وجودی است و حیثیت عدمی احتیاج به آفریننده ندارد. اما شبهاتی که برای دینداران مطرح میشود، مربوط به این است که با وجود آفریننده و پروردگار حکیم چرا این شرور تحقق پیدا میکند؟ و چرا جهان بهگونهای آفریده نشده که این آفات و بلیات پیدا نشود؟
حاصل عرایض پراکندهای که در جلسه گذشته داشتیم این بود که این شرور و امور نامطلوب «مقصود بالعرض یا بالتبع» هستند. اراده اصلی الهی به آنها تعلق نمیگیرد. خلقت از روی اراده است، اراده هم حکیمانه است، اما اراده حکیمانه مستقلاً و اصالتاً به این شرور ازاینجهت که شر است تعلق نمیگیرد؛ بلکه نظام این عالم که شامل تزاحمات و تأثیر و تأثرات متقابل است لوازمی دارد و وجود آنکه جزء نظام احسن است لوازمی دارد که بالتبع یا بالعرض (با بیانات مختلفی که در این زمینه هست) متعلَق اراده الهی قرار میگیرد، بلکه احسن بودن این نظام اقتضا دارد که چنین شروری هم در آن پدید آید.
در توضیح این جواب عرض کردیم که تحقق بهترین مراتب کمال مخلوقات به این است که موجودی با اختیار خودش بتواند به بالاترین کمالات وجودی (غیر از وجود کمالات الهی و واجب الوجود) نائل شود و آن انتخاب اقتضا میکند که در مسیر تکاملش دو راه وجود داشته باشد: خیر و شر، مطلوب و نامطلوب، تا زمینهای برای امتحان و انتخاب آگاهانه فراهم شود. این جوابی بود برای این شبهه فلسفی که محور آن حکیمانه بودن نظام آفرینش است.
بخش دوم بحث، مربوط به این است که در مقابل این شرور، چه موضعی باید اتخاذ کرد؟ و چه رفتار اختیاری باید انجام داد؟
گفتیم که کامل بودن نظام عالم؛ یعنی نظامی که شامل همه مخلوقات میشود، به این است که مخلوقی وجود داشته باشد که با اراده و انتخاب خودش مسیر خود را انتخاب کند و در اثر حسن اختیار به عالیترین مقامی برسد که مخلوقی میتواند به آن مقام برسد. وقتی میگوییم «با اختیار خودش انتخاب کند» پای عمل در میان میآید. باید خیر و شری باشد تا یکی را با اختیار خود انتخاب کند؛ خواه انتخاب درونی و در حوزه روح و نفس خودش، یا حوزه بیرونی که مربوط به عملهای جوارحی میشود. بالاخره وقتی پای اختیار و انتخاب در کار آمد، مسئله «فعل» به معنای عامش مطرح میشود. بر این اساس، هر آنچه موجب محرومیت انسان از اصل چنین کمالی و یا درجاتی از آن باشد، متصف به «شریت» میشود، و برعکس، آنچه موجب نیل به اصل این کمال یا به درجات عالیتر آن باشد متصف به «خیریت» میشود.
موجود انتخابگر برای اینکه زمینه گستردهای برای انتخاب و تغییر مسیر داشته باشد باید وجودی تدریجی داشته باشد و همواره شرایط جدیدی برای انتخاب در عرصههای مختلف و ترقی و تنزل برایش فراهم شود؛ چیزهایی که فقط در این عالم طبیعت میسر میگردد. از سوی دیگر، انتخاب آگاهانه نیاز به شناخت کمال و نقص و خوب و بد دارد، چیزی که در مراحل اول زندگی (مثل دوران شیرخوارگی) برایش حاصل نمیشود. باید تدریجاً رشد کند تا به مرحله عقل برسد که خود آن هم مراتبی دارد و تدریجاً از قوه به فعل میرسد. و روشن است که تکامل عقل برای همه انسانها یکسان نیست. با نگاهی به جامعه و تاریخ، درمییابیم که انسانها بسیار متفاوت هستند؛ هم از لحاظ استعدادهای ذاتی برای تعقل، و هم از لحاظ شتاب تکامل.
اگر برای انسانها راه دیگری غیر از عقل ممکن باشد که بتوانند به کمک آن هرچه بیشتر و هرچه بهتر راه خیر و شر را بشناسند، حکمت الهی اقتضا میکند که آن راه هم در اختیار بشر قرار بگیرد. اینجاست که نقش دین در تکامل انسان، روشن میشود؛ یعنی خدای متعال غیر از شناختهایی که از راه عقل به انسانها میدهد، خودش عهدهدار بیان حقایق و معارفی فراتر از شناختهای عادی و عقلانی میگردد. و از راه وحی روشن میکند که چه کارهایی موجب کمال و سعادت میشود یا موجب عذاب و شقاوت میگردد. اینجاست که شریعت، احکام شرع و اراده تشریعیه الهی مطرح میشود. اراده تشریعیه خداوند به انجام رفتارهایی تعلق میگیرد که موجب کمال انسان میشود. همچنین اگر خداوند از چیزهایی نهی میکند، بهخاطر این است که موجب نزول و محرومیت انسان میشود. اینکارها همان منهیات و محرمات هستند. کسی که بخواهد در مسیر تکامل قرار بگیرد حداقل واجبات و حداقل محرمات را باید رعایت کند.
هدایت تشریعی الهی که بهوسیله ارسال رسل و انزال کتب انجام میگیرد در اصل، جنبه تعلیم دارد؛ یعنی همانطور که عقل خیر و شر را درک میکند، وحی از عقل نیابت میکند و خیر و شر را معرفی مینماید. ولی حتی این شناخت خیر و شر هم باعث این نمیشود که انسانها از نعمتهای معنوی و سعادت الهی هرچه بیشتر بهرهمند شوند. ازاینرو، تدبیر حکیمانه الهی اقتضا دارد که در این عالمی که پر از تحولات و تأثیر و تأثرات متقابل و تزاحمات است، زمینههایی فراهم شود که اولاً آنچه را انسان با عقل یا با وحی فهمیده فراموش نکند، و ثانیاً انگیزه او برای انجام کارهای خیر و همچنین پرهیز از شر بیشتر شود. به همین جهت دعوت انبیا علیهمالسلام توأم با انذار و تبشیر شده است: رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ (نساء، 165)؛ یعنی پیامبران الهی علاوه بر اصل هدایت و نشان دادن راه خیر و شر و حق و باطل، با یادآوری آثار مطلوبی که در دنیا و آخرت بر انتخابهای خداپسندانه مترتب میشود مردم را تشویق به کارهای خوب کنند، و از سوی دیگر با یادآوری آثار نامطلوب کفر و عصیان و عذابهای اخروی و دنیوی مترتب بر آنها مردم را از آلوده شدن به گناه و موجبات شقاوت دنیا و آخرت، بازدارند.
بعد فراغت از بحث نظری و توجه به حلقه واسطه بین مباحث نظری و مباحث عملی، نوبت میرسد به پاسخ دادن به بخش سؤالات مربوط به وظیفه ما در برابر پدیدههای خیر و مطلوب و پدیدههای شر و نامطلوب؛ چه آنهایی که ابتدایی است و چه آنهایی که نتیجه اعمال خود شخص است، و چه آنهایی که به دست اشخاص دیگری حتی گذشتگان به وجود میآید، و چنانکه دانستیم همه آنها در نظام احسن بهصورت بالعرض یا بالتبع منظور است، و با تکامل اختیاری انسان ارتباط پیدا میکند.
خوب است در اینجا اشاره کنیم که عامل اصلی تکامل که موجب لیاقت انسان برای دریافت عالیترین رحمتها و فیوضات الهی میشود، همان است که در لسان شرع «عبادت» نامیده شده است. یعنی انسان بیابد که از خود چیزی ندارد و از خود چیزی نمیتواند داشته باشد و هر خیری به او برسد از خدای متعال است؛ حقیقتی که طی یک مسیر بسیار طولانی، امکان تحقق دارد و طیف گستردهای از مراحل را هم از لحاظ عرضی هم از لحاظ طولی، در برمیگیرد.
و از جمله لوازم این بندگی آن است که آنچه را عقل موجب تنزل و سقوط انسان میداند ترک کنیم و آنچه را موجب صعود و ترقی ما میداند انجام دهیم. البته وقتی با وحی هم فهمیدیم که چیزی موجب ترقی و تکامل ما میشود باید آن را دوست داشته باشیم و آن را حفظ و نگهداری کنیم و بالعکس کاری را که موجب ازدسترفتن نعمت و زمینه تکامل میشود ترک کنیم. در مورد نعمتهایی که خدا در جسم و روح ما قرار داده مانند چشم، گوش، دست، پا، عقل و شعور و امیال فطری، و نیز چیزهایی مثل علم و ایمان که با کسب و تلاش خودمان پیدا کردهایم، باید سعی کنیم اولاً شکر آنها را بهجا بیاوریم؛ ثانیاً این درک و شناخت را حفظ کنیم که از بین نرود؛ ثالثاً سعی کنیم در عمل به لوازم آن ملتزم شویم. اگر در هر مرحلهای کوتاهی بکنیم، در واقع قدمی در راه تنزل برداشتهایم.
از سوی دیگر، وقتی توجه کردیم به اینکه اراده الهی فقط برای شخص من نیست، همه کسانی که بتوانند با اراده خودشان تکامل پیدا کنند خدای متعال میخواهد که آنها را به کمال برساند. پس هر نعمتی به هرکس دیگری هم داده باشد ما حق نداریم آن نعمت را تضییع کنیم؛ چه رسد به اینکه آن را از بین ببریم. و وقتی توجه پیدا کنیم که نعمتهای دیگران میتواند در آینده برای ما هم منشأ کمالی شود و ما مثلاً از مال یا علم ایشان بهرهمند شویم، نعمتی روی نعمت برای من تحقق پیدا میکند: هم نعمت حفظ اصل نعمت، هم شکر نعمت، هم استفاده از نعمت، هم تلاش برای رشد آن نعمت. و هرچه در جهت ضدش باشد متصف به شرور میشود؛ همانطور که شرور غیراختیاری ابتدایی زمینه را برای اختیار سوء فراهم میکند، شرور اختیاری هم زمینه را برای انتخابهای نامطلوب فراهم میکند.
درباره این موضوع، در آیات قرآنی مباحث زیادی در این زمینهها مطرح شده که بسیار قابل توجه و آموزنده است و متأسفانه ما از این نعمتهای قرآنی هم درست استفاده نمیکنیم و زمینه محرومیت را برای خودمان و برای دیگران فراهم میکنیم. از جمله لطفهایی که عقل ما نمیرسید و خدا خودش بیان فرموده این است که گاهی اموری در ظاهر برای شما نامطلوب است و اینها را جزو شرور حساب میکنید، اما همین امور نامطلوب زمینه را برای کمالات بعدی، فراهم میکند و در واقع نعمتهایی است که باید از آنها استفاده کنید. یکی از این نعمتها این سنت الهی است که خدای متعال همزمان با ارسال پیامبران، بلاهایی را نازل میکرد که باعث توجه به خدای متعال شود و رفع آنها را او بخواهند و همین امر زمینه بیشتری برای پذیرش دعوت انبیا علیهمالسلام فراهم کند؛ از جمله دو آیه در سوره انعام و سوره اعراف با همین مضمون است که ما پیغمبرانی برای امتهای پیشین فرستادیم: وَلَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ (انعام، 42) یا وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ (اعراف، 94). توضیح آنکه: انسان در آغاز پیدایش همسطح حیوانات است و تدریجاً مراحلی از تکامل را میگذراند تا تدریجاً مستعد رسیدن به کمالات انسانی میشود و طبعاً گرایشهای حیوانی و علاقه به لذتهای مادی در او فعلیت دارد و ارضای آنها موجب دلبستگی بیشتر به آنها میشود و اغلب انسانها در معرض عواملی هستند که آنها را به حد حیوانیت تنزل میدهد؛ دستکم باعث این میشود که عامل ترقی در آنها رشد نکند. دلبستگی به دنیا و لذتهای آن گاهی به حدی میرسد که ادراکات فطری و عقلانی، حتی بیانات انبیا هم درست مورد توجه قرار نمیگیرد؛ بلکه مورد انکار واقع میشود. این است که خدای متعال وقتی پیغمبری را میفرستد علاوه بر انذارها و تبشیرها هشدار عملی هم میدهد.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین