بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباح یزدی (دامت بركاته) است كه در تاریخ 1383/08/13 مصادف با 19 رمضان 1425 در دفتر مقام معظم رهبری (دام ظلهالعالی) ایراد فرموده اند
ما در این عالم پیوسته در حال آزمایش شدن هستیم. روزی و لحظهای نیست كه مورد امتحان نباشیم؛ لکن گاه حوادثی در زندگی ما و در كل جامعه اثر میگذارد كه میتواند زندگی انسان را به كلی دگرگون كند؛ معمولاً ما این قبیل موارد را آزمایش الهی میگوییم. گاهی آزمایش به وسیله اشخاص انسانی نیست؛ بلكه به وسیله امور مادی، فیزیكی و طبیعی است. از بارزترین نمونه این گونه آزمایشهای الهی ـكه باز در آنجا هم زمینه خود بزرگبینی و هم زمینه تواضع وجود داردـ مراسم حج است. به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) از روزی كه انسان روی زمین زندگی كرده، همه انبیا و همه اقوام به وسیله سنگهایی كه نه بینا هستند، نه شنوا، و نه نفع و ضرری برای كسی دارند، آزمایش شدهاند. خدا تعدادی سنگ را در زمین بیآب و علفی قرار داده و اسمش را گذاشته خانه خدا؛ بیت الله؛ و به مردم دستور داده که از راههای دور، از جاهای خوش آب و هوا، از خانههای خوب و راحت خودشان دست بردارند و بیایند در این بیابان بیآب و علف، و دور این سنگها بچرخند، تا آزمایش شوند كه آیا حاضرند از لباسهای فاخر، زندگی راحت و از امتیازات ظاهری دست بردارند؟ این وسیله آزمایشی است كه از زمان حضرت آدم(ع) بر روی زمین وجود داشته و تا آخرالزمان هم وجود خواهد داشت. «أَلَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ(ع) إِلَی آخِرِینَ...». خدا انسانها را به چیزهایی كه اسرارش را نمیدانند، آزمایش میكند. اگر مردم حكمتها و فوائد آن را بدانند، این سود را میپذیرند و اگر کاری منافع مادی روشنی داشته باشد، به راحتی آن را قبول میكنند؛ ولی این آزمایش واقعی نخواهد بود. آزمایش باید توأم با ابهام باشد. اگر شاگردان بدانند كه معلم چه سؤالهایی از ایشان خواهد پرسید، پاسخ دادن به آنها هنری نمیخواهد. حكمتِ وقوف در عرفات، مشعر، رمی جمرات و... برای مردم به درستی روشن نیست. اگر حج صرفاً یك سفر بود، باز ممكن بود كسانی به واسطه، انگیزهای برای این سفر داشته باشند. ولی در این سفر افعالی تشریع شده كه حكمت روشن و جاذبة چندانی ندارد. مكه شهر بیآب و علفی است. در عرفات هم آبی وجود ندارد و سابقاً روز هشتم ذیالحجه عدهای مشكهای پر از آب را به عرفات میبردند تا حاجیها در روز عرفه از تشنگی هلاك نشوند، و به همین دلیل این روز را روز ترویه میگفتند. حالا حجاج در عرفات قرار است چه كنند؟ هیچ؛ فقط باید به آنجا بروند. اگر پیش از غروب روز عرفه هم به عرفات نرسیدند، حج باطل است. آیا آن جا معاملهای میشود؟ سخنرانی میكنند؟ تعلیمی داده میشود؟ هیچ؛ فقط باید آن جا باشند. سپس باید فوراً حركت كنند تا به مشعر برسند، آن جا چه كار كنند؟ هیچ؛ باید شب را تا صبح در آن جا بمانند. و بعد هم دستور است كه صبح زود به سمت منىٰ حركت كنید. اسرار و حكمت؛ این کارها چیست؟ نمیدانیم.
این امتحانی واقعی است. آدم هزار فرسخ راه برود ــ مخصوصاً در زمانهای قدیم كه با شتر مسافر میكردندــ و برسد به سرزمینی كه نه آبی دارد، نه علفی نه غذایی و نه محل استراحتی؛ كه چه بشود؟ اگر خدا میخواست مردم به هر صورتی كه هست دستوراتش را عمل كنند، خانه خودش را در منطقهای خوش آب وهوا قرار میداد، ساختمانش را از زمرد و یاقوت میساخت، تا لااقل مردم به بهانة تماشا انگیزهای برای این سفر داشته باشند. چرا چنین نكرد؟ برای امتحان؛ برای این كه روح تكبر در انسان از میان برود. چه سّری است در این كه باید این همه با روح تكبر و خودبزرگبینی مبارزه كرد؟ ما اصلاً آفریده شدهایم برای عبادت «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»1؛ و باید بفهمیم كه در مقابل خدا هیچ نداریم؛ مگر آنچه او بدهد. پس باید هرچه را با این اندیشه منافات دارد كنار بگذاریم.
امروز اگر میبینید در تمام دنیا با اسلامِ ایران مخالفت میكنند، برای این است كه به فرمایش امام، بعد از انقلاب، بویی از اسلام در این سرزمین آمده؛ یعنی مردم دارند بنده بودن خودشان را درك میكنند و میخواهند احكام خدا را اجرا كنند.
در عمق وجود انسان نیز همان چیزی وجود دارد كه در باطن شیطان بود، گاهی به صورت ضعیف و كم رنگ، گاهی هم به صورت قوی و برجسته. امروز بعضی از ملیـمذهبیها میگویند: دیگر دوران تكلیف گذشته است! امروز، در دوران مدرنیته و پُست مدرن، بشر متحول شده! این بشر فقط باید حقش را بگیرد، از چه كسی؟ از همه؛ یكی هم از خدا! انسان باید در مقابل خدا بایستد و بگوید حق مرا بده! این همان روح انانیت، خودبزرگبینی و هویت استقلالی برای خود قائل شدن است كه با بندگی سازگار نیست. میگویند: «اصلاً مفهوم خدا را باید حذف كرد! این كه در قرآن اسم «عبد»؛ آمده، طبق فرهنگ جاهلی است! آن زمانها دوره بردهداری بوده، قرآن هم طبق فرهنگ عمومی مردم صحبت كرده است! در حالی كه انسان موجود مستقل شریفی است كه باید حقش را از همه و حتی از خدا بگیرد!»؛ این تز دشمن است.
اگر اسلام بخواهد آن هدف الهی را تحقق ببخشد، باید با روح تكبر مبارزه كند. بزرگترین مشكل انسان همین است كه برای خودش، در مقابل خدا عظمتی قائل است. اگر بناست با این خودپرستی مبارزه كند، باید ریشههای تكبر را از اعماق دل انسان؛ بركند. به همین جهت این خطبه مفصل، همهاش درباره مسأله تكبر و آثار شومی است كه در زندگی انسانها میگذارد.
خدا فرمود این سنگها خانه من است، به احترام من به دور این سنگها طواف كنید. این عبادت خداست، نه عبادت سنگها. به ملائكه هم فرمود: آدم مخلوق من است، صفیّ و خلیفة من است؛ به احترام من در مقابل او به خاك بیفتید. انگیزه ما برای این حركتها این است كه خدا را اطاعت كنیم. روح عبادت در كاری است كه به قصد قربت باشد. اگر كاری را صرفاً به خاطر منافع آن انجام دهیم، دیگر عبادت نیست. البته تكالیف و محرمات الهی دارای مفاسد و مصالح واقعی هستند؛ اما انگیزة عبد باید اطاعت خدا باشد و هر اندازه این نیت در انسان قوی باشد، باعث تقرب و كمالش میشود.
«فَجَعَلَهَا بَیْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِی جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِیَاماً»؛ گفت خانة من باعث قوام زندگی شماست، قدر آن را بدانید. «ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً...»؛ خانهاش را در سرزمینی قرار داد كه از همه جا سنگلاختر و خاكش از همه جا ناحاصلخیزتر است. درههایی كه از همة درهها تنگتر است. با كوههایی نزدیك به هم. «بَیْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ وَ عُیُونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًی مُنْقَطِعَةٍ»؛ در میان كوههای سربهفلك كشیده و ریگهای نرم و روان، كه نه گیاهی در آن میروید و نه امكان زراعت است. چشمهسارهایش كم آب است و از هم دور. آب و هوای این سرزمین برای رشد هیچ حیوانی مناسب نیست، نه شتر، نه اسب و نه گوسفند. «ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ(ع) وَ وَلَدَهُ أَنْ یَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ»؛ بنیآدم را امر كرده كه به سوی خانه من توجه كنید. آیا منظور این است كه نماز را رو به قبله بخوانید؟ یا این كه دلهایتان را متوجه آنجا كنید؟ یا منظور این است كه وقتی آن جا طواف میكنید شانههایتان به طرف خانه من باشد؟ چند قول است. مهم این است كه دلهایتان متوجه آنجا باشد. «فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ وَ غَایَةً لِمُلْقَی رِحَالِهِم...»؛ باید آن جا را مركز اجتماع و سر منزل مقصودشان قرار دهند. باید دلهای مردم به سوی این سنگلاخها پرواز كند. باید مردم از درون درههای تنگ و خطرناك، از پرتگاهها، از راههای دور و جزیرههای دور افتاده دریاها به این سرزمین رو آورند. «حَتَّی یَهُزُّوا مَنَاكِبَهُم...»؛ شانههایشان را به سوی این خانه حركت بدهند، در حالی كه «لاالهالاالله»؛ میگویند، ژولیده و خاكآلود عرض بندگی كنند. چرا؟ برای این كه روح تكبر از دلهای آنها زدوده شود. «قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِیلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِم...»؛ باید لباسهایشان را از تن درآورند و زیباییهای تن را با گرد راه و با اصلاح نكردن موهایشان از میان بردارند. «ابْتِلَاءً عَظِیماً وَ امْتِحَاناً شَدِیداً...»؛ همه اینها امتحانی بزرگ و آزمونی سخت است كه باید در آن شركت كنند و اگر چنین كنند خدا رحمتش را بر آنها نازل كرده و به بهشت خودش راهنمایی میكند.
حالا چرا خدا كعبه را در جای دیگری قرار نداه است؟ «وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ یَضَعَ بَیْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَیْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ....»؛ خدا اگر خانهاش را در سرزمینی سبز و مكانی خوش آب و هوا قرار میداد، حج، آزمایشی ساده میشد. قبلاً فرمود هر چه آزمایش سختتر باشد، پاداشش هم بیشتر خواهد بود. خدا خواسته است تا مردم زحمت بكشند و در مقابل این زحمتشان پاداش بگیرند و در حقیقت، بنده بودن خود را در مقابل خدا نشان دهند: خدایا تحمل سختیها برایمان مشكل است؛ اراده ما این دشواریها را برنمیتابد؛ اما چون تو گفتهای، اطاعت میكنیم. «وَ لَوْ كَانَ الْاسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَیْهَا...»؛ اگر به جای سنگها، خانهاش را از زمرد و یاقوت درست میكرد، دلها در هجوم به سوی این خانه تردید نمیکرد. مردم میگفتند خانه به این خوبی، تماشایی است و باید به دیدن آن رفت.
گاهی سؤال میشود كه چرا بعضی چیزها در قرآن صریحاً نیامده است؟ چرا اسم امیرالمومنین(ع) در قرآن نیامده است؟ اگر همه چیز با صراحت و روشنی تمام گفته میشد كه شكی باقی نمیماند و دیگر امتحان معنا نداشت. آن وقت كسانی كه دهها بار تصریح پیغمبر(ص) را به خلافت علی(ع) شنیده بودند، چگونه میتوانستند حتی به روی علی(ع) شمشیر بكشند. اگر شیطانی نبود، اگر وسیله امتحانی نبود، همه مردم به راه خوب میرفتند. اگر انسان در حالی که میتواند گناه بكند، مرتکب گناه نشود، آن وقت به مقام خلافت الهی میرسد. «و لَكِنَّ اللَّهَ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ...»؛ خدا مردم را به سختیها و به چیزهایی كه حكمتش را نمیدانند میآزماید تا خودبزرگبینی را از دلهایشان بزداید؛ تا انسان در برابر خدا نگوید تو یكی، من هم یكی؛ تا انسان به كمال انسانی برسد؛ تا این كارهایی كه به ظاهر ناخوشایند است، وسیلهای برای درك رحمت الهی و نائل شدن به عفو او باشد.
1؛ ذاریات: 56