درس چهاردهم:
از فراگیر انتظار میرود:
ـ مفهوم لغوی و اصطلاحی جامعیت را بازشناخته و بیان كند؛
ـ دیدگاههای موجود در باره جامعیت قرآن را دستهبندی كند؛
ـ دو دیدگاه جامعیت حد اكثری و جامعیت حد اقلی را نقد كند؛
ـ جامعیت قرآن در امر هدایتبخشی را اثبات نماید؛
ـ رابطهٔ رسالت قرآن با جامعیت آن را توضیح دهد.
«عن عبدالاعلی بن اعین قال سمعت ابا عبدالله(علیه السلام) یقول: انی لاعلم ما فی السماء و اعلم ما فی الارض و اعلم ما فی الجنّة و اعلم ما فی النار و اعلم ما كان و اعلم ما یكون، علمت ذلك من كتاب الله ان الله یقول فیه تبیان كل شیء؛ عبدالاعلی بن اعین گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم كه فرمود من از آنچه در آسمان و زمین و بهشت و جهنم و آنچه در گذشته بوده و آنچه در آینده خواهد بود آگاهم. این (همه) را از كتاب خدا دانستهام. خدای تعالی میفرماید كه در قرآن بیان هر چیزی وجود دارد».(1) مجلسی، بحار الأنوار ج92، ص85.
یكی از بحثهای مهم قرآنشناسی، شناخت قلمرو سخنان قرآن است. آیا قلمرو گفتههای قرآن كریم را محدوده و یا موضوعات خاصی تشكیل می دهد یا آنكه حوزههای گوناگون زندگی فردی و اجتماعی، دنیایی و آخرتی و حتی مسائل علمی و تخصصی را در بر میگیرد؟(3) چه موضوعاتی در قرآن مطرح شده است و در نتیجه در چه زمینههایی باید از قرآن بهره گرفت؟ در پاسخ به این پرسش دیدگاههای مختلفی مطرح شده است كه مورد بررسی قرار میگیرد.
1. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج92، ص85.
2. ممكن است این موضوع با عنوانهای دیگری مانند قلمرو و كمال نیز مطرح شود.
3. این دیدگاهها در حد وسیعتر ـ به ویژه در مباحث كلام جدید ـ در بارهٔ خود دین مطرح است كه آیا بیان دینی منحصر به مسائل ارزشی و اخلاقی است یا آنكه به مسائل عینی زندگی فردی و اجتماعی انسان و حقایق خارجی هم میپردازد؟
دیدگاههای متعدد و متنوعی در باب جامعیت قرآن مطرح شده است كه از یك منظر در سه دسته ذیل خلاصه میشود.
1. جامعیت حداكثری: قرآن بیانگر همه حقایق هستی است؛
2. جامعیت حداقلی: قرآن بیانگر همه امور مربوط به هدایت آخرتی بشر (ارزشها و هنجارها) است؛
3. جامعیت در هدایت به سعادت دنیایی و آخرتی: قرآن همه امور مربوط به هدایت انسان به سعادت دنیایی و آخرتی را بیان می كند.
دیدگاههای یاد شده را میتوان از دو منظر بروندینی و دروندینی بررسی كرد. از آنجا كه بحث ما قرآنی است، در اینجا از منظر درون دینی و به ویژه قرآنی به بررسی دیدگاههای پیشگفته میپردازیم.
برخی معتقدند كه همه چیز در قرآن وجود دارد و در یك كلمه، تمام حقایق جهان در آن آمده است.آنان برای اثبات این سخن به آیاتی از قرآن استناد كردهاند:(2)
1. جامعیت كه مصدر جعلی است و در زبان فارسی رواج یافته، از ریشهٔ جمع گرفته شده و به معنای فراگیر بودن و شمول آمده و در كتابهای عربی جدید با واژه «شمولیه» بدان اشاره میكنند.
2. این دیدگاه از ابنمسعود نقل شده است. ر.ك: اسماعیل بخاری، التاریخ الكبیر، ج 9، ص 44، و محمد فیض كاشانی، تفسیر الصافی، ج 1، مقدمه هفتم، ص 57 و 58. برخی دیگر از مفسران نیز، به این دیدگاه گرایش دارند؛ مانند محمود بن عبدالله الآلوسی در روح المعانی، ذیل آیات 89 نحل و 111 یوسف.
1. «وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی كُلِّ أُمَّةٍ شَهِیدًا عَلَیْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِیدًا عَلَى هَـؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ تِبْیَانًا لِّكُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِین؛(نحل، 89)؛ و (یاد آور) روزی كه در هر امّتی گواهی بر آنان از خودشان برانگیزیم و تو را گواه بر اینان بیاوریم؛ و ما این كتاب را كه بیانی رسا برای هر چیزی و راهنما و بخشایش و مژده برای مسلمانان است بر تو فرو فرستادیم».
خدای تعالی در این آیه، نخست وجود شهید (گواه) در هر امت و شهید بودن پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بر امت اسلامی را بیان كرده است. مفاد صدر آیه، گویای گواهی پیامبر(صلى الله علیه وآله) در قیامت بر همه جزئیات زندگی مردم است و لازمهٔ آن، آگاهی از تمام اعمال، افكار، نیتها و خصلتهای آنان است. آیه در ادامه «تبیان كل شیء بودن» قرآن را مطرح كرده است. «كل» و «شیء» نیز در اینجا عام و مطلقند و واژه تركیبی «كل شیء» همه چیز را در بر میگیرد. با این توضیح ارتباط صدر و ذیل آیه با یكدیگر به این صورت تبیین میشود كه بخش پایانی آیه به منشأ علم گسترده پیامبر(صلى الله علیه وآله) پرداخته است؛ یعنی ایشان این آگاهی را از قرآن به دست آوردهاند. پس قرآن، در بر دارندهٔ هر چیز؛ حتی اعمال، افكار، خصلتها و نیتهای هر كس است.
ظاهر آیه بالا بر تبیان بودن قرآن برای هر چیز دلالت دارد؛ ولی در اینجا نیز ـ مانند آیات دیگر ـ باید بر اساس قواعد فهم، به قراین سخن توجه كنیم. در قرآن كریم در موارد دیگر نیز چنین تعبیرهایی داریم؛ ولی كسی از آن استفادهٔ عموم نكرده است؛ مانند: «إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِن كُلِّ شَیْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ؛(نمل، 23)؛ من زنی را یافتم كه بر آنان پادشاهی میكند و از هر چیزی به او داده شده و او را تختی است بزرگ».
منظور از این آیه آن نیست كه خدا همه چیزهای جهان را به ملكهٔ سبا داده بود؛ بلكه با توجه به مقام سخن و تناسب حكم و موضوع، مقصود آن است كه از هر چیز كه لازمهٔ ملك و سلطنت است، به او عطا فرموده بود و در امور كشورداری كمبودی نداشت. در مورد قرآن نیز این مطلب صادق است؛ یعنی قرآن بیان کننده هر چیزی است كه باید در این كتاب الاهی بیان شود،(1) نه آنكه همه امور جهان در آن آمده باشد. قرآن كریم خود، مشابه همین تعبیر را درباره تورات بیان فرموده است: «ثُمَّ آتَیْنَا مُوسَى الْكِتَابَ تَمَامًا عَلَى الَّذِیَ أَحْسَنَ وَتَفْصِیلاً لِّكُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُم بِلِقَاء رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ؛(اعراف، 145)؛ ـ به دیدار پروردگارشان ایمان آورند». و: «وَكَتَبْنَا لَهُ فِی الأَلْوَاحِ مِن كُلِّ شَیْءٍ مَّوْعِظَةً وَتَفْصِیلاً لِّكُلِّ شَیْءٍ»؛(انعام، 92)؛ و برای او در آن لوحها از هر چیزی پندی و شرح هر چیزی نوشتیم».
در این دو آیه به وجود تفصیل هر چیزی در كتاب آسمانی تورات تصریح شده است، با آنكه در كاملتر بودن قرآن نسبت به تورات تردیدی نیست؛ یعنی مطالبی در قرآن وجود دارد كه در تورات نیست. بنابراین «كل شیء» در این موارد، به معنای هر چیزی است كه بیان آن در این یا آن كتاب ضرورت داشته است. تورات در زمان نزول خود، تفصیل همه مطالبی بود كه مردم برای رسیدن به سعادت واقعی خویش در آن زمان بدان نیاز داشتند. قرآن نیز، تبیان هر چیزی است كه مردم تادامنهٔقیامت درمسیرهدایت بدان نیازمندند. روایاتی نیز بر این نكته دلالت دارد؛ مانند: «اِنَّ اللهَ اَنْزَلَ فِی الْقُرْآنِ تِبْیَانَ كُلِّ شَیءٍ حَتَّی وَاللهِ مَا تَرَكَ اللهُ شَیْئا
1. «تبیانا لكل شىء من شأنه ان یكون فی القرآن؛ بیان برای هر چیزی است كه شایستگی بیان در قرآن داشته باشد».
یَحْتَاجُ اْلْعِبَادُ اِلَیْهِ اِلا بَیَّنَهُ لِلْنَّاسِ حَتَّی لا یَسْتَطِیعَ عَبْدٌ یَقُولَ لَوْ كَانَ هَذَا نُزِّلَ فِیْ اْلْقُرْآنِ اِلا وَ قَدْ اَنْزَلَ اللهُ فِیه
(1) به راستی كه خداوند بیان هر چیزی را در قرآن فرو فرستاده است تا آنجا كه به خدا قسم خدا چیزی از امور مورد نیاز بندگان را باقی نگذاشته، مگر آنكه آن را برای مردم بیان كرده است؛ به گونهای كه هیچ كسی نمیتواند بگوید كه ای كاش این (مطلب) در قرآن آمده بود، مگر آنكه خداوند همان را در قرآن فرو فرستاده است».
2. «لَقَدْ كَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَى وَلَـكِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ كُلَّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ؛(یوسف، 111)؛ هرآینه در سرگذشت آنان برای خردمندان عبرتی بوده است. این ـ قرآن ـ سخنی نیست كه به دروغ بافته شده باشد؛ بلكه تصدیق کننده آنچه (كتب آسمانی) پیش روی آن (پیشتر نازل شده) است و شرح و بیان هر چیزی و رهنمونی و بخشایشی است برای مردمی كه ایمان آورند».
مقصود از حدیث در این آیه، قرآن كریم است و «كل» و «شیء» نیز، عام و مطلق آمده و بر همه حقایق هستی قابل تطبیق است. بنابراین قرآن، بیانگر هر چیزی است كه در عالم وجود دارد.
گویا تعبیر «تفصیل كل شیء» در این آیه، در صدد ردّ ذهنیتی است كه در پی نقل
1. محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج92، ص81.. البته این بیان، اعم از بیان ظاهری و باطنی قرآن است و در همین درس به این مطلب اشاره خواهیم كرد. همچنین در روایت دیگری آمده است: اِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی لَمْ یَدَعْ شَیْئاً تَحْتَاجُ اِلَیْهِ اْلاُمَّةُ اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ اِلّّا اَنْزَلَهُ فِی كِتَابِهِ وَ بَیَّنَهُ لِرَسُولِهِ...؛ خداوند تعالی چیزی را از امور مورد نیاز امت اسلامی تا دامنهٔ قیامت واننهاده، جز اینكه در كتاب خود (قرآن) فرود آورده و برای پیامبرش بیان نموده است. ر.ك: محمد حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 28، ص 16.
برخی جزئیات قصص قرآن، برای بعضی پدید میآمد كه شاید اینها از سوی خدا نباشد. این آیات تأكید میكند كه این ریزهكاریها نیز، از سوی خداست و پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آن نقشی ندارد. پس تكیه آیه، بر بیانگر همه چیز بودن قرآن نیست؛ بلكه منظور، از سوی خدا بودن همه قرآن و از جمله جزئیات قصص است. برخی معتقدند كه این آیه مبالغهٔ در بیان هر چیزی است كه مردم در امور دینی بدان نیاز دارند؛(1) ولی حمل بر مبالغه درست نیست؛ بلكه میتوان گفت «كل شیء» مقید به قیدی است كه به سبب «مقام» آیه كه مقام هدایت است، به دست میآید و به لحاظ وضوح، آن قید ذكر نشده است. بنابراین مقصود، هر چیز مربوط به هدایت است.
1. «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی كِتَابٍ مُّبِینٍ؛(انعام، 59)؛ و هیچ تر و خشكی نیست مگر آنكه در نوشتهای است روشن».
2. «مَّا فَرَّطْنَا فِی الكِتَابِ مِن شَیْء؛(انعام، 38)؛ ما هیچ چیزی را در كتاب فروگذار نكردهایم». دلالت این دو آیه بر فراگیری كتاب نسبت به همه چیز، بسیار روشن و قویتر از آیات پیشین است. استدلال به این دو آیه بر این فرض مبتنی است كه مقصود از «كتاب»، قرآن باشد؛ ولی از ظاهر آیات چنین چیزی قابل استفاده نیست؛ بلكه با توجه به قراین موجود در صدر و ذیل این آیات، منظور از كتاب، «لوح محفوظ» است. در برخی روایات به آیه دوم بر جامعیت قرآن استدلال شده است؛(2) اما با توجه به اینكه امام(علیه السلام) در پی اثبات لزوم امامت پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)
1. برای نمونه ر.ك: محمد طوسی، التبیان، ج6، ص209.
2. در روایتی از امام رضا(علیه السلام) آمده است: اِنَّ اللهَ عزَّ وَجَلَّ لَمْ یَقْبِضْ نَبِیَّهُ حَتَّی اَكْمَلَ لَهُ الدِّینَ وَاَنْزَلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنَ فِیهِ تَفْصِیلُ كُلِّ شِیءٍ بَیَّنَ فِیهِ الْحَلالَ وَالْحَرَامَ وَالْحُدُودَ وَالاَحْكَامَ وَجَمِیعَ مَا یَحْتَاجُ اِلَیْهِ النَّاسُ كُمَّلاً فَقَالَ: مَا فَرَّطْنَا فِی الْكِتَابِ مِنْ شَیءٍ؛ به راستی كه خداوند عز وجل پیامبرش را قبضروحنكرد،مگربعدازآنكه دین را برای او كامل كرد و قرآن را بر او فرو فرستاد (كه) در آن شرح هر چیزی است. حلال و حرام و حدود و احكام و همه آنچه مردم به آن نیاز دارند را به طور كامل در آن بیان كرده است و (بر این اساس خداوند) فرمود: ما هیچ چیزی را در كتاب فروگذار نكردهایم». حضرت در ادامه با استشهاد به آیه اكمال (مائده،3) به اثبات كمال دین با انتصاب امامِ پس از رسول خدا پرداختهاند. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج25، ص120.
از طریق كمال دین و شریعت است، مقصود از جامعیت، در برداشتن همه مسائل كلی مورد نیاز (دنیوی و اخروی) برای هدایت مردم است. افزون بر اینكه در برخی روایات دیگر جامعیت كل دین، (كتاب و سنت) مورد تأكید قرار گرفته است، امری كه در صدر این روایت نیز مورد اشاره قرار گرفته و كامل كردن دین برای پیامبر(صلى الله علیه وآله) از سوی خدا را مطرح ساخته است.(1) این بدان معناست كه قرآن خود جامع همه مسائل مورد نیاز در امور دینی نیست و بیان بسیاری از جزئیات احكام به پیامبر(صلى الله علیه وآله) واگذار شده و ایشان در طول حیات شریف خود بخشهای مورد نیاز مردم را به آنان ابلاغ كرده و علم كامل آن را به اهلبیت خویش سپردند تا در مواقع لازم برای مردم بیان كنند. در برخی روایات دیگر نیز، بر نبود جزئیات احكام در قرآن تاكید شده وپیامبر(صلى الله علیه وآله) را مبین آنها دانسته است. از امام صادق(علیه السلام) نقل شده كه در پاسخ ابوبصیر كه گفت: مردم میگویند چرا نام علی(علیه السلام) و اهلبیتش در قرآن ذكر نشده است، فرمود:
«قولوا لهم ان رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) نزلت علیه الصلاهٔ و لم یسم اللّه ثلاثاً و لا اربعا
1. اِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی لَمْ یَقْبِضْ نَبِیَّهُ حَتَّی اَكْمَلَ لَهُ جَمِیْعَ دِیْنِهِ فِی حَلالِهِ وَ حَرَامِهِ فَجَائَكُمْ بِمَا تَحْتَاجُوْنَ اِلَیْهِ فِی حَیَاتِهِ وَ تَسْتَغِیْثُوْنَ بِهِ وَ بِاَهْلِ بَیْتِهِ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ اِنَّهَا مُخْبِیَةٌ عِنْدَ اَهْلِِ بَیْتِهِ حَتَّی اَنَّ فِیْهِ لَاَرْشَ اْلْخَدْش؛ِ به راستی كه خداوند عز وجل پیامبرش را قبض روح نكرد، مگر بعد از آنكه همه دینش را در (ناحیه) حلال و حرامش برای او كامل كرد و او آنچه را كه نیازتان بود، در زمان حیاتش برایتان آورد و بعد از رحلت او به او و اهل بیتش مدد میجویید و همانا آن (مجموع دین) در نزد اهلبیت او پنهان است (و به اندازهای جامع است) تا آنجا كه (حكم) دیهٔ خراش نیز، در آن وجود دارد. همان، ج26، ص34.
حتى كان رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) هو الذى فسر ذلك لهم و نزلت علیه الزكاة و لم یسمّ لهم من كل اربعین درهما درهم حتى كان رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) هو الذى فسّر ذلك لهم و نزل الحج فلم یقل لهم طوفوا اسبوعا حتى كان رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) هوالذى فسّر ذلك لهم و نزلت «اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منكم» و نزلت فى على و الحسن و الحسین فقال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) فى على من كنت مولاه فعلى مولاه و قال اوصیكم بكتاب اللّه و اهل بیتى...؛(1) به آنان بگویید [فرمان] نماز بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نازل شد [ولی] خدا سه ركعت و چهار ركعت بودن آن را برای آنان بیان نكرد تا اینكه رسول خد، خود (جزئیات) آن را برای ایشان تبیین كرد و [حكم] زكات بر آن حضرت نازل شد [ولی] برای آنان بیان نكرد كه از هر چهل درهم یك درهم زكات (واجب) است تا اینكه رسول خد، خود (جزئیات) آن را برای ایشان تبیین كرد و [وجوب] حج نازل شد [ولی] به آنان نفرمود كه هفت دور طواف كنید تا اینكه رسول خد، خود آن را برای ایشان تبیین كرد، و درباره علی، حسن و حسین [(علیهم السلام)] نازل شد كه «خدا را اطاعت كنید و پیامبر و صاحبان امر از خودتان را اطاعت كنید» پس رسول خدا(صلى الله علیه وآله) (در تفسیر و توضیح مقصود خداوند از آیه) درباره علی [(علیه السلام)] فرمود: هر كس كه من مولای او هستم، علی نیز مولای اوست و فرمود: شما را به كتاب و اهلبیتم سفارش میكنم». از اینگونه روایات معلوم میشود كه خدای متعال تفاصیل و جزئیات دین را در قرآن نازل نفرموده و بیان بسیاری از معارف و احكام دینی را بر عهده پیامبر(صلى الله علیه وآله) نهاده است.
قرآن، فقط مسائل ارزشی و اخلاقی را بیان كرده و به دیگر موضوعات كاری
1. محمد بن یعقوب كلینی، اصول كافى، ج1، ص286، باب ما نص اللّه عز و جل على الائمة(علیهم السلام) و احدا فواحد.
نداشته است؛ مانند عالمی اخلاقی كه به مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نمیپردازد و به بیان اوصاف پسندیده و نكوهیدهٔ انسانی بسنده كرده و در نهایت ممكن است به منشأ و آثار آنها اشاره كند. صاحبان این دیدگاه معتقدند كه رسالت و هدف اصلی انبیا (و به تبع آن هدف قرآن) معنابخشی به زندگی انسانی است و انسان خود میتواند نظامهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را به شكل صحیحی برگزیند و به كار گیرد. بنابراین شأن قرآن، ساختن بعد معنوی آدمی، نه بیان نظامهای اجتماعی است.(1) اشاراتی هم كه در قرآن به مسائل دنیایی و اجتماعی شده است، اموری تطفلی یا مقطعی بوده است. برخی از قائلان به این نظریه میگویند:
«قرآن كه ثمره و خلاصهٔ دعوت و زبان رسالت است، نه تنها سفارش و دستوری برای دنیا به ما نمیدهد، بلكه ما را ملامت میكند كه چرا این اندازه به دنیا میپردازید و آخرت را كه بهتر است و ماندگارتر، فراموش و رها میكنید.»(2)
این نوع نگرش و تفسیر از آموزههای اسلام و قرآن، همسو و تحت تأثیر نگرش برخی دانشمندان غربی به رابطه دین و دنیاست كه پس از رنسانس در غرب رواج یافت و به جدایی دین و سیاست و منزوی كردن دین از صحنه اجتماع
1. مهدی بازرگان، خدا و آخرت هدف رسالت انبیا، ص،80 و محمد مجتهد شبستری، نقد قرائت رسمی از دین، ص 498 ، 105، 466 و 498.
2. مهدی بازرگان، خدا و آخرت هدف رسالت انبیاء، ص60. برای آگاهی بیشتر از این دیدگاه ر.ك: علی عبدالرزاق، الاسلام و اصول الحكم، ص136.
انجامید. این روشنفكران به دلیل عدم حل كارشناسانه و بررسی همه جانبه این مسئله در خصوص اسلام و ناتوانی از پاسخگویی به شبهات و ادله غربیان در این حوزه، تحت تأثیر آنان قرار گرفته و پنداشتهاند كه چنین برداشتی نه تنها با آموزههای اسلام و قرآن ناسازگار نیست، بلكه مقتضای برخی از آموزههای مذكور در آیات و روایات و نیز دادههای عقلی مورد تأیید دین است، غافل از آنكه:
1. مقدار آموزههای اجتماعی قرآن كه ناظر به مسائل دنیایی است، به قدری فراوان است كه اندك تأمل موشكافانه در آنها، نادرستی دیدگاه یاد شده را برملا میسازد. آموزههایی مانند زكات، جهاد، امر به معروف و نهی از منكر، تولی و تبری، مرابطه و غیر آن كه با صراحت و وفور در قرآن مطرح شده است. علامه طباطبایی(رحمه الله) در تفسیر شریف المیزان موارد فراوانی از این موضوعات را ذیل آیات مربوط به آنها مطرح كرده و ذیل آیه آخر سوره آل عمران به صورت مستقل با عنوان «كلام فی المرابطه فی المجتمع الاسلامی» به تبیین این مسئله پرداختهاند كه اسلام در تمام ابعادش، اجتماعی است و نگرش اجتماعی، بر همه آموزههای اسلام حاكم است؛(1)
2. آموزههای قرآنی و روایی، به روشنی بر آمیخته بودن و عدم جدایی سعادت آخرتی از زندگی اجتماعی دلالت دارند و راه دستیابی به سعادت آخرتی را پرداختن به مسائل دنیوی در چارچوبه آموزههای اسلامی معرفی میكنند. این آیات و روایات، گاه به بیان رابطه مثبت یا منفی برخی رفتارهای اجتماعی با سعادت انسان میپردازند؛ مانند: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابْتَغَى
1. ر. ك: محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، ص92ـ133.
وَرَاء ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُون؛(1) به راستی كه مؤمنان رستگار شدند، آنان كه در نمازشان خاشعند و آنان كه از بیهوده رویگردانند و آنان كه زكات میدهند و آنان كه شرمگاه خود را (از آمیزش حرام) حفظ میكنند، مگر بر همسران یا كنیزان خود كه (به خاطر آن) سرزنش نمیشوند و آنان كه در پی غیر از این (ارتباط با همسر و كنیز خود) باشند، تجاوزگرند و آنان كه پاسدار امانتها و پیمان خویشند و آنان كه از نمازهای خود مواظبت میكنند».
و گاه به طور كلی میان هر امر اجتماعی و سعادت جاودانه انسان رابطهای مثبت یا منفی برقرار میكنند؛ مانند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون؛(2) ای كسانی كه ایمان آوردهاید، شكیبا باشید و یكدیگر را به شكیبایی فرا خوانید و (در ارتباط با رهبر و همدیگر) مرزبان (اسلام) باشید و تقوا پیشه كنید، باشد كه رستگار شوید.» و: «مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ لاَ یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ نَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَطَؤُونَ مَوْطِئًا یَغِیظُ الْكُفَّارَ وَلاَ یَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّیْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ * وَلاَ یُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ كَبِیرَةً وَلاَ یَقْطَعُونَ وَادِیًا إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ؛(3)روا نیست كه ساكنان مدینه و بادیهنشینان
1. مومنون، 1ـ9.
2. آل عمران، 200. علامه طباطبایی مقصود از مرابطه را پدید آوردن اجتماع و برقراری ارتباط میان نیروها و كارهای آنان در همه شئون زندگی دینی میداند و با توضیحی كه در «كلام فی المرابطه فی المجتمع الاسلامی» آوردهاند، روشن میشود كه دین در همه امور اجتماعی حضور جدی دارد. ر.ك: المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، ص92 به بعد.
3. توبه، 119و 120.
اطراف آنان از (جهاد به همراه) رسول خدا بازمانند و نه اینكه با رغبت به (محافظت) جان خود از (حفظ) جان او رویگردان شوند. این به خاطر آن است كه هیچ تشنگی و خستگی و گرسنگی در راه خدا به آنان نرسد و هیچ گامی كه موجب خشم دشمنان شود، برندارند و هیچ ضربهای به دشمن نزنند، مگر آنكه در برابر آن عمل صالحی برای آنان مقرر گردد كه خداوند مزد نیكوكاران را تباه نمیسازد؛ و هیچ هزینه كوچك یا بزرگی نكنند و هیچ وادیی نپیمایند، مگر آنكه برای آنان ثبت شود تا خداوند آنان را به بهترین آنچه میكردند، پاداش دهد».
3. دلیل دیگر این مدعا، آیات متعددی است كه به طور كلی میفرماید انسان در برابر هرگونه و هر مقدار از عمل خود، در آخرت بازخواست و به پاداش آن نایل میشود.(1) بنابراین حتی اگر هدف دین را تأمین سعادت آخرتی، رابطه انسان و خدا و تقویت معنویت و عبودیت بدانیم نیز، قلمرو آن زندگی دنیوی و مسائل اجتماعی را در بر میگیرد و میان هر فعالیت فردی و اجتماعی انسان و سعادت اخروی وی، رابطهای مثبت یا منفی وجود دارد كه دین باید شكل صحیح انجام دادن آن كار را تعیین كند؛
4. پرداختن دین به مسائل اجتماعی و دنیایی، در دو سطح مطرح است كه در این دیدگاه به هم آمیخته شده و به دلیل جدا نكردن آن دو، برخی مدعیان دچار اشتباه شدهاند. نخست، بیان اصول كلی و وجوه ثابت امور دنیوی كه قوانین ثابت و جهانشمول یا انسانشمولی را میطلبد، و دوم، بیان وجوه متغیر آن كه به تبع تغییر شرایط و متغیرهای مختلف، متنوع میشود.
1. مانند: «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ؛ (زلزله، 8و9)؛ وهركس به قدر ذرهای كار نیك كرده (پاداش) آن را خواهد دید و هركس به قدر ذرهای كار بدی كرده (كیفر) آن را خواهد دید».
آنچه از دیدگاه اسلام به حاكمان جامعه و متولیان امور واگذار شده است تا در صورت صلاحیت حكمرانی و تنظیم امور اجتماعی و دنیوی مردم مطابق با مصالح و شرایط زمان و در چارچوبه مقررات ثابت به آن بپردازند، وجوه و امور مربوط به سطح دوم، یعنی سطح متغیر زندگی انسان است؛ ولی وجوه و سطوح ثابت زندگی انسان به روشنی و با صراحت در آیات و روایات به دین سپرده شده و حتی متخصصان علوم دینی و حاكمان شایسته از منظر دین هم نمیتوانند برخلاف یا بدون در نظر گرفتن آنها قانونی جعل كنند و یا تصمیمگیری كنند. رسالت كارشناسان دینی، صرفا كشف این قوانین و آموزهها و وظیفه حاكمان شایسته، اجرای دقیق آنهاست.
برای مثال، اسلام در زمینه سیاست، حكومت و ویژگیهای حاكم نظام اسلامی، اصول ثابت و غیر قابل تغییری را مشخص كرده است؛ ولی شكل حكومت ـ مانند اینكه جمهوری باشد یا اینكه مجلس یا هیئت وزیران، و یا مرجع دیگری سیاست گذاری كند ـ و دیگر زمینههای فرعی و اعتباری را كه با تغییر زمان و شرایط، نیازمند تغییر و دگرگونی است، به نظر مردم واگذار كرده است؛ ولی اگر مقصود از واگذاری امور سیاسی و اجتماعی و غیر آن به مردم این باشد كه قرآن ـ و در حد وسیعتر اسلام ـ حتی در زمینه مبانی اصولی و ثابت سیاست، اقتصاد و دیگر مسائل انسانی فاقد هرگونه نظر است، سخن نادرستی است و نمیتوان آن را پذیرفت. گذشته از آنكه سیاستگذاری و تعیین مقررات در بخش متحول و متغیر زندگی انسان، در چارچوبهٔ قوانین ثابت دینی مجاز شمرده شده و ساز و كار آن در ثابتاتِ دین تعیین شده است. بنابراین مقررات مربوط به كلیه امور و فعالیتهای دنیایی و اجتماعی انسان، به صورت خاص یا در یك چارچوبهٔ كلی در متن دین آمده است.
اكنون پس از اثبات نادرستی دو دیدگاه جامعیت حداكثری و حداقلی، به شرح و توضیح دیدگاه مورد قبول خود میپردازیم. ظاهر برخی آیات، قرآن كریم را بیانگر همه چیز شمرده است؛ مانند: «وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی كُلِّ أُمَّةٍ شَهِیدًا عَلَیْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِیدًا عَلَى هَـؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ تِبْیَانًا لِّكُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ؛(نحل، 89)؛ و (یاد آور) روزی كه در هر امّتی گواهی بر آنان از خودشان برانگیزیم و تو را گواه بر اینان بیاریم؛ و ما این كتاب را كه بیانی رسا برای هر چیزی و راهنما و بخشایش و مژده برای مسلمانان است، بر تو فرو فرستادیم»؛ ولی با توجه به قراین مختلف، مفاد ظاهری این آیه مقصود خداوند نیست. یكی از آن قراین، مقام آیه است و بر اساس آن، قرآن بیانگر هر چیزی است كه در هدایت مردم نقش دارد.(1) قرینه دیگر، آیات بیانگر اهداف قرآن است كه به روشنی به شأن هدایتی قرآن تصریح میكند. روایات معصومان(علیهم السلام)(2) نیز، از دیگر قراینی است كه با توجه به آن، مقصود خداوند از «كل شیء» در این آیه مطلق نخواهد بود؛ بلكه حتی همه تفاصیل احكام و جزئیات معارف دینی نیز در قرآن نیامده است. بنابراین قرآن، كتاب هدایت بشر به سوی سعادت دنیا و آخرت و حاوی مطالب متنوعی است كه برای هدایت همه جانبهٔ انسان لازم بوده و به هر موضوع تا بدان پایه پرداخته كه مقتضای حكمت و مورد نیاز واقعی انسان است. پس برای فهم گسترهٔ مطالب قرآن، باید به فهم محدودهٔ نیاز بشر به وحی الاهی پرداخت.
1. در ارزیابی جامعیت حداكثری به تفصیل از این آیه سخن گفتیم.
2. پیش از این در نقد دیدگاه جامعیت حداكثری نمونههایی از این روایات را بیان كردیم.
نیازهای انسان به دو بخش كلی تقسیم میشود:
1. آنچه برای كسب سعادت، كمالیابی، هدایت و تربیت اوست؛
2. اموری كه صرفاً به زندگی مادی انسان مرتبط است و در جهت دستیابی به رفاه و آرمانهای مادی او قرار دارد.
بر اساس آیات بیانگر اهداف قرآن، قرآن كریم به همه نیازهایی كه در جهت سعادت دنیایی و آخرتی بشر قرار دارد، گاهی به تفصیل و گاهی به اجمال پاسخ داده است؛ یعنی بیان این مطالب، رسالت قرآن و مقتضای حكمت بالغهٔ الاهی است. پس از این، در درس «اهداف قرآن» به تفصیل از آیات بیانگر اهداف قرآن سخن خواهیم گفت؛ مثلا یكی از اهداف قرآن، برپایی جامعه عادلانه است. به طور طبیعی كتابی كه با چنین هدفی نازل شده، نمیتواند در مورد امور و عواملی كه زمینهساز تشكیل جامعه عدالتمحور است، سكوت كند و دستكم در حد كلیات در باره آن سخنی نگوید. همچنین میتوان با بررسی محتوایی قرآن كریم، به گسترهٔ قلمرو آن (در زمینه هدایت انسان در تأمین سعادت دنیا و آخرت) پی برد. نگاهی كلی به آیات قرآن كریم نشان میدهد كه در بسیاری از آیات، مسائل و موضوعات اجتماعی مانند (مسائل حقوقی، اقتصادی، سیاسی و غیر آن) مطرح شده است. برای نمونه، احكام قرض در آیه 282 و 283 سوره بقره، حدود یك صفحهٔ قرآن را به خود اختصاص داده و در حدود چهارده حكم درباره آن بیان شده است. همچنین قرآن در باب تحریم ربا و تحلیل داد و ستد میفرماید: «وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا؛(بقره، 275)؛ و خدا خرید و فروش را حلال و ربا را حرام كرده است». اینگونه آیات، احكام اقتصادی را بیان می كند.
در باب احكام جزایی میتوان به آیات زیر اشاره كرد: «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا
أَیْدِیَهُمَا جَزَاء بِمَا كَسَبَا نَكَالاً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ؛(مائده، 38)؛ و مرد دزد و زن دزد (چهار انگشتِ) دستشان را به سزای آنچه كردهاند ببرید، این كیفری است از سوی خدا و خدا توانای بیهمتا و دانای با حكمت است». و «الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ؛(نور، 2)؛ زن و مرد زناكار را هریك صد تازیانه بزنید؛ و اگر به خدا و روز واپسین ایمان دارید، مبادا شما را در دین خدا، در باره آن دو، مهربانی و دلسوزی بگیرد (كه از اجرای حكم باز دارد) و باید گروهی از مؤمنان كیفرِ آن دو را حاضر و شاهد باشند».
از آنچه گذشت، روشن شد كه قرآن پاسخگوی همه نیازهای مادی و معنوی بشر برای رساندن او به سعادت دنیا و آخرت است. اكنون این پرسش مطرح میشود كه آیا بیان قرآن در باب موضوعات مورد نظر، همواره صریح و شفاف آمده یا آنكه به صورتهای مختلفی مطرح شده است؟ دو احتمال در این باره وجود دارد:
1. مقصود از بیان و تبیان بودن قرآن، اعم از بیان ظاهری و باطنی است ـ و بیان باطنی قرآن را كسی جز پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) درك نمیكند. ـ در این فرض افراد عادی از فهم آن حقایق عاجزند و نمیتوانند خود پاسخ نیازها را از قرآن برگیرند؛ ولی قرآن در بر دارنده همه حقایق مورد نیاز است؛
2. منظور از بیان، منحصر به ظاهر است و معنای بیانگرِ هرچیز بودن قرآن، آن است كه قرآن با بیان ظاهری خود بیانکننده هر چیزی است كه در شأن آن باشد. امور متناسب با شأن قرآن، موضوعاتی است كه به نحوی در زندگی سعادتمندانهٔ انسان تأثیر دارد.
چنان كه گذشت، هدف كلی قرآن كریم، هدایتِ همهجانبه آدمی در زمینههای مختلف و تأمین سعادت او در دنیا و آخرت است. انسان نیز، ابعاد مختلفی دارد كه ساز و كار و قوانین خاصی بر آنها حكومت می كند. این قوانین در دانشهایی به نام علوم انسانی (یا علوم اجتماعی) مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. یكی از پرسشهای اساسی در بحث جامعیت قرآن، این است كه آیا تمام علومی كه به نوعی به انسان مرتبط است و به چگونه زیستن او در ابعاد گوناگون میپردازد و در پی تبیین علمی جنبههای مختلف حیات آدمی است، در قرآن آمده است؟ در بخش پایانی این درس، این پرسش را پاسخ می دهیم.
درباره علوم انسانی میتوان به اجمال چنین گفت كه آنچه بر جوامع انسانی حاكم است، مجموعهای از قوانین و سنتهای الاهی است و قرآن نیز فیالجمله به آنها اشاره دارد؛ ولی این اشارهها در قالب یك مجموعه مشخص و نظام مدون قرار ندارد؛ همان گونه كه مباحث فقهی قرآن نیز، چنین نظامی ندارد؛ یعنی در قرآن بخش مشخصی، ویژه مسائل فقهی یا فلسفه تاریخ و یا سلسله مباحث زنجیرهای و مستقل به نام سنتهای اجتماعی نداریم؛ ولی حلقههای این سلسله
1. مقصود از علوم انسانی، مجموعه نظامهای معرفتیای است كه در كانون آن؛ جامعهشناسی، اقتصاد، علوم سیاسی، انسانشناسی (anthropology)، روانشناسی و جمعیتشناسی قرار دارد و روانشناسی اجتماعی، زیستشناسی اجتماعی، جغرافیای اجتماعی و حقوق، فلسفه اجتماعی، تئوریهای سیاسی و تحقیقات تاریخی (اجتماعی، تاریخ اقتصادی)، شاخههای مشترك آن به شمار میآیند. ر.ك:
Kuper Adman، The social sciences encyclopedia. Rotlage and kogan paul.
Theodorson George، A moden Dictpary of social sciences؛
و: بولك بارس و دیگران، فرهنگ اندیشه نو، ترجمه پاشایی.
مباحث در جای جای قرآن به مناسبتهای مختلف مشاهده میشود بی آنكه به صورت بخشی مستقل آمده باشد و بتوان یكی از عنوانهای یاد شده را بر آن اطلاق كرد.
بنابراین میتوان از قواعد و كلیاتی كه در قرآن آمده، نظامهایی را در زمینه مباحث سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیر آن استنباط كرد و نیز در موارد خاصی كه موضوعات اجتماعی معینی مطرح شده، از آن بهره گرفت و یكی از این علوم را از منظر قرآنی سامان داد یا به تهذیب و تكمیل آن همت گماشت. به عبارت دیگر، مباحث سیاسی، تاریخی، حقوقی، اقتصادی وغیر آن، در قرآن به سبك كتابهای علمی تدوین نشده؛ بلكه در این موارد اصولی كلی و احیانا مسائلی خاص و جزئی ارائه میشود كه نیاز به استنباط دارد و این استنباط ـ همانند مباحث فقهی ـ گاهی قطعی و گاهی ظنی خواهد بود، و در موارد ظنی ممكن است آرای مختلفی در بارهٔ آن ابراز شود.
با این حال، قرآن كتاب جامعهشناسی و رشتههای علمی مختلف نیست، كتاب هدایت بشر است و حاوی مطالب متنوعی است كه به هدایت او مربوط میشود و به هر موضوع تا بدان اندازه پرداخته كه اقتضای حكمت و نیاز واقعی انسان ـ در مسیر سعادت جاودانه او ـ بوده است. در هر حال، بیان اینگونه مسائل علمی، از اهداف اصلی قرآن نیست؛ بلكه جنبه تبعی و مقدمی دارد. هدف اصیل قرآن، نشان دادن سعادت آخرتی و راههای رسیدن به آن است كه البته با زندگی فردی و اجتماعی انسان در این دنیا پیوند خورده است.
اكنون این پرسش مطرح است كه اگر قرآن كریم در پی بیان حقایق هستی نیست،
چگونه در برخی آیات به بیان مسائل مربوط به آفرینش هستی و دیگر امور طبیعی پرداخته است؟ در پاسخ این پرسش میتوان چنین گفت:
با توجه به مطالب گذشته، مباحثی كه در بارهٔ جهان، طبیعت و انسان در قرآن آمده است، استطرادی و تطفّلی است. شاید هیچ آیهای نیابیم كه مستقلاً و مستقیماً به بیان آفرینش جهان و كیفیت وجود آسمانها و زمین پرداخته باشد، بنابراین باید در پی فهم راز بیان اینگونه آیات در قرآن باشیم. با بررسی آیات قرآن میتوان حكمتهای ذیل را توجیه كننده وجود این آیات در قرآن دانست:
1. آگاه كردن انسان به عظمت خداوند و سترگی حكمتهایی كه در آفرینش به كار برده است تا انگیزهای برای حقشناسی و شكرگزاری باشد؛
2. شكوفا كردن و تقویت معرفت فطری و شناخت حضوری انسان به خداوند؛
3. انگیزههای دیگری مانند تفكر، تعقل و دوری از سطحینگری، پی بردن به نظام واحد جهان و ناظم واحد، شناخت صفات خداوند، نظیر حكمت و علم و قدرت، توجه به معاد و غیر آن كه در تفاصیل آیات به آنها اشاره شده است؛
به عبارت دیگر، قرآن؛ كتاب فیزیك، گیاهشناسی، زمینشناسی، كیهانشناسی و غیر آن نیست؛ قرآن كتاب انسانسازی است و نیازهای بشر در راه تكامل حقیقی (تقرب به خدای متعال) را تأمین میكند و هر چه در تحقق آن مؤثر بوده، در این كتاب آمده است.(1)
1. ر ك: همین مؤلف، معارف قرآن1ـ3، ص280 به بعد. تأكید بر اینكه همه علوم و معارف و صنعتهای مختلف بشری در قرآن آمده و دانشمندان غربی با الهام از آن به كشف و اختراع پرداختهاند، (طنطاوی بن جوهری، الجواهر فی تفسیر القرآن الكریم، ج1، مقدمه كتاب ص2و3). مدعایی بیدلیل است و نیازی به نقد و بررسی آن نیست.
1. در باب جامعیت قرآن، دو دیدگاه كلی وجود دارد: یكی دیدگاه آنان كه قلمرو قرآن را به بیان ارزشهای اخلاقی منحصر دانسته و جامعیت آن را در همه ابعاد نمیپذیرند، و دیگری دیدگاه كسانی كه محدودهٔ سخنان قرآن را بسیار فراتر از امور ارزشی میدانند؛
2. صاحبان دیدگاه اخیر نیز، دارای دیدگاههای فرعی دیگری هستند كه دو دیدگاه از همه مشهورتر است: یكی نظر آنان كه قرآن را بیانگر هر چیز كه در عالم است میدانند، و دیگری دیدگاه كسانی كه قرآن را بیانگر همه نیازهای بشر در مسیر سعادت دنیا و آخرت بر می شمرند؛
3. دیدگاه محدودیت سخنان قرآن به امور ارزشی، با رسالت قرآن و آیات و روایات متعددی سازگاری ندارد و به این جهت پذیرفته نیست؛
4. نظریهٔ جامعیت مطلق قرآن نیز، به دلیل ناسازگاری با رسالت قرآن و فقدان دلیل معتبر، قابل اثبات نیست؛
5. قرآن كریم ـ همان گونه كه خود فرموده است ـ بیان و هدایت برای مردم است و هر چه را كه برای هدایتبخشی به مردم لازم بوده، در آیات نورانی خود بیان كرده است؛
6. وظیفهٔ اصلی قرآن، رساندن مردم به كمال واقعی (قرب به خدای متعال) است و لازمهٔ آن، بیان همه مسائلی است كه به نوعی در عروج یا سقوط بشر تأثیر دارد؛ خواه در زمینه ارزشها و عبادات یا در زمینههای خانواده، جامعه، اقتصاد، سیاست و دیگر ابعاد باشد؛
7. برخی مطالب قرآن كریم، از ظاهر آیات قابل فهم نبوده و با مراجعه به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امام معصوم(علیه السلام) میتوان به آن دست یافت؛
8. قرآن كریم در هدایتبخشی خود چیزی را فروگذار نكرده است؛ ولی این به معنای بیان و طرح مطالب علمی كلاسیك در قرآن نیست و فقط اشارههایی به برخی از علوم در آن یافت میشود كه میتوان مسائل دیگری را از آن استنباط كرد.
1. جامعیت قرآن به چه معناست؟
2. ادله دیدگاه محدودیت بیانات سخنان به مسائل ارزشی را بیان و نقادی كنید.
3. چرا قرآن به بیان همه مسائل جهان نپرداخته است؟
4. رابطهٔ رسالت و جامعیت قرآن را بیان كنید.
5. دیدگاه صحیح در باب ارتباط قرآن با علوم مختلف را توضیح دهید.
6. راز كژاندیشی برخی از قایلان به جامعیت مطلق قرآن در چیست؟
7. آیا قرآن كریم همه معارف خود را به یك روش بیان كرده است؟ توضیح دهید.
1. جامعیت قرآن، جزوه درسی استاد محمود رجبی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)
2. جامعیت و كمال دین، علی ربانی گلپایگانی، تهران، دانش و اندیشه معاصر، 1379 ش.
3. قرآن در اسلام، محمد حسین طباطبایی، ص6ـ17 و 22.
4. قرآن و قلمروشناسی دین، مصطفی كریمی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1382.
5. قلمرو پیام پیامبران، احد فرامرز قراملكی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1376 ش.
6. قلمرو دین، محمدتقی مصباح یزدی (گفتارهای مركز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه).
7. جامعیت قرآن، محمد علی ایازی، رشت، كتاب مبین، 1380 ش.