بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
قَالَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى فِی کِتابِه: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ؛[1] انسان، نعمتهای مادی خدا را هم نمیتواند درست درک بکند و ارزش آنها را بسنجد؛ چه رسد به اینکه همه آنها را احصا کند و چه رسد به اینکه حق شکرش را ادا کند. ولی بالاتر از نعمتهای مادی، نعمتهای معنوی است که یکی از بزرگترین آنها نعمت وجود پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله است. همه ما میدانیم که این، نعمت بزرگی است ولی همه هم باید اعتراف کنیم که ارزش این نعمت را نمیتوانیم درست درک کنیم؛ ولی این عدم قدرت ما نباید مانع این بشود که دراینباره بیشتر فکر کنیم و تا آنجایی که قدرت داریم و ذهن ما توان درک عظمت این نعمت را دارد، تلاش کنیم.
اگر بخواهیم نعمتهای معنوی را قدر بدانیم، بهحسب ضعف قوای مدرکهمان ناچاریم یک نوع تشبیه معقول به محسوس انجام بدهیم، تا ذهن ما کموبیش آماده شود و حدی عظمت نعمتهای معنوی خدا را درک کنیم. این راهی است که اولیای دینسلاماللهعليهماجمعين بهحسب روایاتی که نقل شده به ما ارائه دادند. مثلاً درباره شناخت عظمت خدا که عظمت لایتناهی است و بشر بههیچوجه نمیتواند کُنه عظمت الهی را درک بکند، در بعضی از روایات بهحسب نقل آمده که دستور دادند درباره عظمت آفرینش و جهان طبیعت بیندیشید تا اندازهای به عظمت خداوند آفریننده پی ببرید.
یک روایت معروفی هست از زینب عطّاره که زنی عطرفروش در زمان رسول اللهصلیاللهعلیهوآله بود و ازجمله برای خود پیغمبر اکرم که علاقه شدیدی به عطر داشتند عطر میآورد. بههرحال این زن، روزی از رسول اللهصلیاللهعلیهوآله درباره عظمت خدا سؤال کرد که همین سؤال میتواند نشانهای از رشد فکری و اعتلای روحی این زن باشد. زینب عطاره از رسول اللهصلیاللهعلیهوآله درخواست کرد که عظمت خدا را برای من معرفی کن. بهحسب نقل، حضرت فرمودند که درباره عظمت عالم بیندیش. بعد خودشان شروع کردند به توضیح دادن. فرمودند: این زمین با این عظمتی که دارد، با این وسعتی که دارد، اینهمه بیابانها و کوهها و جنگلها و شهرها، نسبت به آسمان، حکم حلقهای را دارد که در یک بیابانی افتاده باشد! از این مقایسه، ذهن یک مقدار آماده میشود که وسعت و عظمت آسمان را درک بکند. اینهمه شهرها و کوهها و دریاها نسبت به آسمان اول حکم یک حلقهای را دارد که در یک بیابان وسیعی افتاده باشد. بعد فرمودند نسبت آسمان اول به آسمان دوم، همینطور است. آنهم مثل حلقهای است فی فلات. آسمان دوم و سوم همینطور، تا آسمان هفتم و آسمان هفتم نسبت به عرش و کرسی و .... از این راه خواستند عظمت عالم را برای زینب عطاره مجسم کنند تا از راه عظمت خلقت، به عظمت خالق پی ببرد.
منظور از اشاره به این حدیث، این بود که این مسئله که آدم بخواهد حقایق فوق ادراک را بهوسیله تمثیلهایی درک بکند، این روشی است که در خود روایات به آن اشاره شده است. با استفاده از این روشی که در این روایت و یا در روایات دیگر به ما تعلیم شده بنده فکر میکنم یکی از بهترین راههایی که ما بخواهیم عظمت نعمت بعثت پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله را درک بکنیم این است که درباره عظمت انقلاب خودمان بیندیشیم. گو اینکه فرق، بسیار زیاد است و نعمت وجود پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله با هیچ نعمت دیگری قابل مقایسه نیست ولی بههرحال فرق به اندازه بین خدا و خلق نیست. در آن حدیث، رسول اللهصلیاللهعلیهوآله بهحسب آن نقل وقتی خواستند عظمت خدا را برای زینب عطاره بیان کنند عظمت مخلوق را بیان کردند. این است که ما میتوانیم با استفاده از این بیان، بین این دو قیام، یک مقایسهای انجام بدهیم ولو اینکه خیلی ناقص باشد.
برای اینکه واقعاً این نعمت را درست درک کنیم، باید به قبل از انقلاب برگردیم و شرایطی که بود را با شرایط بعد مقایسه کنیم تا بفهمیم چه شد و باز این چیزی است که امیرالمؤمنینسلاماللهعليه در موارد متعددی در نهجالبلاغه تعلیم میفرماید. ایشان برای اینکه به مردم بفهمانند که شما به چه نعمتی رسیدید یادآوری میکنند که قبل از بعثت رسول اللهصلیاللهعلیهوآله چه بودید، غذایتان چه بود، آب شما چه بود، موقعیت شما در اجتماع چه بود، آبرویتان چه بود و حالا چه شد. البته همه ما اینها را کموبیش میدانیم ولی مثل ماهیای هستیم که در آب است و نمیتوانیم درست ارزش آن را درک کنیم.
برای یادآوری بعضی از جریاناتی که قبلاً بود باید به آن توجه بکنیم تا بفهمیم این نعمت، چه نعمت بزرگی است و از مقایسه آن، ذهن ما تااندازهای آماده شود که عظمت نعمت بعثت پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله را درک بکنیم. البته اگر بخواهیم در این زمینه بحث کنیم شاید ساعتها وقت بخواهد و مثل بندهای هم از عهده آن برنمیآیم ولی بهطورکلی برکاتی که این قیام و این انقلاب داشت را میشود به سه دسته تقسیم کرد:
الف) برکاتی که به طور کلی برای اسلام و مسلمین داشت؛
ب) برکاتی که برای شیعه بهخصوص داشت؛
ج) برکاتی که برای روحانیت به صورت أخص داشت.
در چند سال قبل، وضع اسلام در ایران و در دنیا طوری بود که کموبیش همه دیدیم و در جریان آن بودیم. منظور من از وضع اسلام در گذشته یعنی کیفیت انعکاس آن در اذهان مردم و برداشت و درکی که مردم از اسلام داشتند و همینطور کیفیت اجرای احکام اسلام و امکان آن و برداشتی که از اجرای احکام در ذهن مردم بود. اجمالاً طوری بود که در اجتماع خود ما که از مذهبیترین کشورهای دنیا بودیم در ذهن اکثریت مردم مسلمان ما، اسلام بهعنوان یک نوع اندیشه برای بعضی از مردم بود و بهصورت دستورالعملهایی در یک محدودهای از زندگی مطرح بود. آنهایی که میدانستند که اسلام، احکام اجتماعی وسیعی دارد، دستکم میگفتند این احکام بههیچوجه قابل اجرا نیست و فقط کسانی که به فکر امام عصرعجلاللهفرجهالشریف بودند فقط در ذهن و خیال خودشان میپروراندند که در ایران، فقط آن روز احکام میتواند اجرا بشود. در بازار و خیابان که میرفتیم نمونههای آن کاملاً روشن بود؛ از وضع لباس پوشیدن زنها، سینماها، تئاترها، قمارخانهها، مشروبفروشیها و مشروبخواریها. در این دانشگاه تهران که الآن صفهای میلیونی برای نماز جمعه تشکیل میشود اگر افراد معدودی میخواستند نماز بخوانند، نمازخواندن، برای دیگران مایه مسخره بود! نمازخواندن برای دانشجو مایه مسخره و ننگ بود! بچهمسلمانها برای اینکه دیگران آنها را مسخره نکنند نماز علنی نمیخواندند! این وضع اسلام بود آنهم در مذهبیترین کشور دنیا! دیگران هم که یا اصلاً نمیدانستند که اسلام چیست و یا اسلام را بهگونهای برای آنها جلوه میدادند که اصلاً کسی رغبت نکند در مقام مطالعه اسلام بربیاید. نهایت چیزی که مثلاً مستشرقین منصف اظهار میکردند این بود که بله، 1400 سال پیشتر، ازجمله وقایع تاریخی، این بود که شخصی که نسبت به جامعه آن روز یک برجستگی خاصی داشت قیام کرد و به زندگی اینها یک سر و صورتی داد.
اکنون آن وضع را با وضع اسلام امروز مقایسه کنید؛ کمترین چیزی که امروز همه درک میکنند این است که امروز بزرگترین دشمن برای آمریکا، اسلام است و تقریباً تمام صاحبنظران دنیا معتقدند که تنها عامل پیروزی انقلاب اسلامی ایران، ایدئولوژی اسلام بود. این عامل بود که باعث پیروزی مردم ایران شد؛ و دوست و دشمن بخواهند و نخواهند آگاهانه یا ناآگاهانه مبلغ اسلام هستند! یعنی بزرگترین دشمنهای اسلامستیز در عالم، مبلغ اسلام هستند چون با حرفهایی که میزنند اسلام را در دنیا معرفی میکنند و همان راهی که در پیش گرفتهاند عاملی است برای بقای اسلام و شناساندن آن به دیگران!
بههرحال این یک نوع برکت انقلاب بود که اسلام به این صورت در دنیا مطرح شد. این یک نعمتی برای کل مسلمین است.
دسته دوم از برکات، مربوط به تشیع است. در دنیای غیر اسلام، آنچه از اسلام میدانند از اهل تسنن است. آنچه کتاب درباره پیغمبر اسلام بهعنوان عطف تاریخی یا در مورد دین اسلام بهعنوان تاریخ ادیان نوشتند از منابع اهل تسنن است و اصلاً کأنه شیعه را جزو مسلمین حساب نمیکنند و آن را فرقه انحرافی و شاذی بلاتشبیه، بلاتشبیه، بلاتشبیه مثل بهاییها میدانند! بلکه در بسیاری از کشورهای دنیا، بهاییت از شیعه شناختهشدهتر است.
هر وقت صحبت از اسلام و مسلمین میشد اهل تسنن بودند و منابع آنها. حتی اشارهای هم به اینکه از نظر شیعه مثلاً فلان جریان تاریخی چطور است نمیکردند و عجیبتر این است که در دائرةالمعارفهایی که نوشته بودند، در چاپهای اول گاهی از شخصیتهای شیعه اسمی برده میشد، از امیرالمؤمنینسلاماللهعليه، از امام صادقسلاماللهعليه بهعنوان یک شخصی که عدهای از مردم در دنیا پیرو او هستند و از امام حسینسلاماللهعليه اما به تدریج در چاپهای بعدی دارند اینها را حذف میکنند! همین دائرةالمعارفهایی که در همه دنیا هست، هر چاپ جدیدی که میشود از شخصیتهای شیعه دارد کم میشود. این وضع شیعه بود. اما امروز، آقای گلپایگانی میفرمودند در اثر این انقلاب، کشورهای غیرمسلمان طالب این بودند که اسلام را بشناسند و کشورهای مسلمان غیرشیعه درصدد بودند که شیعه را بشناسد که این چه مذهبی بود که توانست چنین تحولی را ایجاد کند.
امروز در دنیا، اسلام که مطرح میشود اسلام ایران است، اسلامی است که ایرانیها میگویند، اسلامی است که به قول خودشان اسلام خمینی است. طوری شده که اسلام را حذف بکنید اصلاً ایران دیگر مورد توجه نیست. آنهایی که میخواهند اسلام را بشناسند، همه چشمشان را به ایران دوختهاند. میگفتند اگر میخواهید اسلام را بشناسید باید از ایران بشناسید؛ و در گوشه و کنار دنیا چقدر درخواست برای مبلغ و کتاب و نوار و فیلم و وسایل تبلیغی برای شناخت تشیع مطرح میشود.
در این سفر حج گذشته، یکی از دوستان یک جریانی نقل میکرد که میشود گفت غیرعادی هم بود. میگفت در مسجدالحرام به یک دانشمند مصری برخورد کردم و او آمد یک سری سؤالات از من پرسید و خیلی تأسف میخوردم از اینکه من نمیتوانستم درست عربی حرف بزنم و این باعث میشد که نتوانم درست تأثیر بگذارم. از چیزهای عجیبی که او میگفت این بود که میگفت ما بعد از انقلاب ایران و این عظمتی که آقای خمینی در دنیا پیدا کردند، فکر میکردیم که بعد از رسول اللهصلیاللهعلیهوآله در عالم، شخصی به این عظمت وجود ندارد. اینطور فکر میکردیم. بعد به فرمایشات ایشان برخورد کردیم که اسم امام زمانسلاماللهعليه را میبرند و میفرمایند روحی لتراب مقدمه الفداء! این ما را شوکه کرد که این دیگر کیست؟! کسی که ما فکر میکردیم که مثلاً بعد از رسول اللهصلیاللهعلیهوآله بزرگترین شخصیت عالم است و این بَعدیتش هم بهخاطر اعتقادی بود که داشتیم، حالا میبینیم ایشان از یک شخصیتی یاد میکند و میگوید جان من فدای خاک پای او! این خیلی حرف عجیبی است. حتی نمیگوید جان من فدای جان او؛ میگوید جان من فدای خاک پای او! و این منشأ این شده که اصلاً ما برویم درباره امام زمان مطالعه کنیم که ایشان کیست؟!
بدون اغراق و مبالغه، بسیاری از اهل تسنن دنیا امروز ناخودآگاه شیعه شدند، یعنی بدون اینکه توجه داشته باشند که دارند چه کار میکنند، قلباً به وجود امام زمان و حقانیت مذهب شیعه اعتراف میکنند. اصلاً خودشان را تابع امام میدانند یعنی رهبر مذهبی خودشان را آقای خمینی میدانند و اگر در این زمینه یک مقدار فکر کنیم، ما با چه وسیله تبلیغاتی میتوانستیم اصلاً اعتقاد خودمان را درباره امام زمان در دنیا معرفی کنیم؟! اگر یادتان باشد، پیش از انقلاب در بین همین جوانهای روشنفکر خودمان، مسئله امام زمان قابل مطرح کردن نبود و خیلیها بهخاطر اینکه زمینه برای پذیرش این مسئله نبود از کنار این مسئله میگذشتند! امروز ما بدون اینکه تبلیغاتی کرده باشیم و کاری در این زمینه انجام داده باشیم، علاوه بر اینکه مردم خود ما، آنهایی که مسلمان هستند این اعتقاد در آنها رسوخ پیدا کرده و توجهات به ولیعصرسلاماللهعليه که آثار خوبی در جبهه و در دانشگاه و جاهای دیگر، هرجایی که اجتماعی فراهم است دارد، تمام شخصیتهای مملکت هم بلااستثناء به هر مناسبتی سخنرانی میکنند ذکری از وجود مقدس ولیعصرسلاماللهعليه میکنند. خود امام که هر وقت سخنرانی میکنند مکرر تعبیرات عجیبی به کار میبرند.
اما برکتی که انقلاب برای روحانیت و آخوندها دارد، چیست؟ یادتان است که وضع آخوندها در زمان رژیم گذشته چگونه بود؟! من از آن اوایلی که خود را شناختم و از اوایل طلبگی خودم یادم است تا این اواخر، در یک کلمه عرض بکنم، ماهیت آخوند در جامعه از دیدگاه روشنفکرها چیزی شبیه قاریان سر قبر و چیزی از این قبیل بود، منتها یک مقدار محترمانهتر! آخوند را اینطور تصور میکردند و در بسیاری از شهرها و محیطها، وجود آخوند در یک فامیل مایه ننگ بود! این وضع روحانیت بود. در بسیاری از زمانها، حتی همین اواخر، آخوند که به یک جمعیتی وارد میشد مثلاً در قطار، در هواپیما یا در ماشین، با یک نگاه سرد بیعاطفهای با او برخورد میکردند. کسانی روی ترحم به آخوند نگاه میکردند. کمکهایی هم که میکردند رنگ ترحم داشت. شبیه کمکهایی بود که به فقرا میکردند. این وضع آخوند بود! اگر پای آخوند به یک اداره یا یک جایی میافتاد که دیگر وامصیبتا؛ چگونه با او برخورد توهینآمیز میکردند. رفتار ساواک و دستگاههای دولت ایران که معلوم بود، مگر با آنهایی که به نفع آنها کار میکردند آنها را احترام میکردند و ابزار دست آنها بودند یا کسانی که طمعی داشتند که اینجور استفادهها را از آنها بکنند. این وضع آخوند بود در مملکت خودمان، در شهر خودمان، در همین شهر قم.
اگر از دل مردم میپرسیدید که نظر شما نسبت به آخوندها و طلبهها چیست؟ معلوم بود که چه قضاوتهایی برای طلبه و آخوند میکردند، چه رسد به سایر شهرها و چه رسد به خارج از ایران؛ و اما حالا؛ خدا آنچنان عزتی به روحانیت عطا کرد که بدون هیچ سخنی، بدون هیچ شبههای، امروز بزرگترین شخصیت عالم یک آخوند است. شما ممکن است بگویید یا کسی ممکن است بگوید که این چه حرفی است؟! مثلاً رئیسجمهور آمریکا یا شوروی قابل مقایسه با رهبر ایران نیست! ولی این را فراموش نکنید که آنها در داخل کشور خودشان هم میدانند که اینها به چه صورتی رئیسجمهور و شاه میشوند و مردم برای اینها ارزشی قائل نیستند. الآن رئیسجمهور آمریکا کیست؟ کسی که چهار سال پیش یک هنرپیشه سینما بود! چیزی نشده، نزد مردم عظمتی پیدا نکرده؛ اما یک آخوند در ایران پیدا شده که تمام رؤسای جمهور دنیا منتظرند که ایشان یک وقت سخنرانی کند و ببینند چه میگوید و حرفی که این مرد میزند در سیاست کل دنیا اثر میگذارد. اگر بفهمند که ایشان فلان روز میخواهد صبحت کند همه دلها مضطرب است که این چه میگوید و بناست چه بگوید و چه موجی در دنیا ایجاد کند؛ یک آخوند! و در سایه نور این مرد، خدا چه عزتی به دیگران داد. حالا اگر طلبهای به یک مملکت خارجی برود از همان عکس امام که الآن در همه دنیا هست همین مقدار که بفهمند این هملباس همان امام است، بهخاطر امام به او احترام میگذارند، دست او را میبوسند، پای او را میبوسند چون این قیافهاش نشاندهنده قیافه اوست. حتی در خود آمریکا، مردم اصیل خود آمریکا قلباً به این مرد علاقه دارند. حالا بگذرید از آنهایی که منافعشان به خطر افتاده و رجال سیاست و اقتصاد هستند. این هم عزت و عظمتی که خدا به واسطه این مرد به روحانیت داد. آن عزتی بود که به اصل اسلام و به اصل تشیع داد و این هم به اصل روحانیت. حالا مطالعه آثار و بررسی هرکدام از اینها باب وسیعی دارد که من اشارهای کردم.
اکنون با اینکه هنوز چیزی از پیروزی انقلاب نگذشته، مجموع این آثار را در نظر بگیرید و آثاری که بعداً به دنبال اینها در تمام دنیا به خواست خدا تحقق پیدا میکند و عزت اسلام روزبهروز بیشتر میشود و مسلمانها بیشتر به اسلام توجه پیدا میکنند، اینها را که حساب کنید، البته حالا نمیدانیم چه میشود ولی همینها که الآن شده را حساب بکنیم اصلاً قابل محاسبه نیست که خدا در وجود یک انسان چقدر برکت قرار داده و هیچکس باور نمیکرد. من فکر نمیکنم خود شخص ایشان هم باور میکرد که خدا در وجود ایشان چنین چیزهایی قرار داده است، بعید میدانم که خود ایشان هم باور میکرد. یک مدرّسی مثل مدرسهای دیگر بود. امثال ایشان که آنوقت درس میگفت الآن در حوزه فراوان است. استادهایی هستند که درس خارج میگویند و صد نفر یا دویست نفر مستمع دارند. مراجعی هستند که درسهای خارج پرجمعیت دارند که مسلماً از درس آنوقت ایشان خیلی بیشتر هستند. این مسجد محمدیه که حالا ساخته شده، همین سه راه موزه، ایشان در این محل درس میگفتند و همان اوایل که ما درس ایشان میرفتیم شاید 100نفر شاگرد داشت. دیگر بعد آنجا جا تنگ شد و به مسجد سلماسی رفتند. نه رسالهای داشتند و نه حاشیهای از ایشان در هیچ رسالهای چاپ شده بود. حتی بعد از وفات مرحوم آیت الله بروجردیرضواناللهعلیه یک عدهای از ایشان تقلید میکردند. ایشان رساله نداشت. مردم مقلِّد ایشان بودند و هنوز ایشان رساله نداشت! یک حاشیه بر عروه داشت که هنوز چاپ نکرده بود. کسانی هستند که 30 سال قبل از مرجعیتشان، به امید اینکه شاید یک روزی مرجع شوند متعدد رساله چاپ میکنند! ایشان بعد از اینکه مقلد پیدا کرد تا مدتی رساله نداشت. یک رساله کوچک عملی نداشت و چیزهای عجیبی از ایشان هست که اگر فرصت باشد اینها قابل مطالعه و قابل تأمل است که ایشان چگونه بود و چه پاکیای داشت که خداوند این چیزها را به ایشان داد.
بعد از وفات مرحوم آقای بروجردیرضواناللهعلیه همه علما و مراجع به ترتیب برای ایشان مجلس فاتحه میگرفتند. حتی کسانی که در درجه دوم و سوم بودند. مدتها این فواتح برقرار بود. تا این اواخر ایشان حاضر نشد یک مجلس فاتحه بگذارد. تا اینکه بالاخره طلبهها و شاگردان ایشان رفتند و او را وادار کردند و گفتند اگر شما هم مجلس فاتحه برقرار نکنید ما به اسم شما میگذاریم. اینقدر حاضر نبود که خودش را مطرح کند؛ معتقد بود که من کسی نیستم. اگر کسی در کوچه به او برخورد میکرد و مثلاً سؤال میکرد، میایستاد سؤالش را جواب میداد و بعد میگفت بفرمایید و طرف را رد میکرد، آنوقت راه میافتاد. حاضر نبود در کوچه یک کسی همراهش راه برود چه برسد به اینکه پشت سر او بخواهد برود. همیشه تک راه میرفت. هیچوقت همراهی نداشت. اگر کسی هم سؤالی داشت میایستاد جوابش را میداد و میگفت بفرمایید و آنوقت راه میافتاد. تا بعد از اینکه ایشان مرجع شده بود، آشیخ حسن صانعی پیشکار ایشان بود و کارهایش دست ایشان بود. به ایشان میگفت دور راه بیا! خودش که راه میرفت تنها میرفت. ایشان هم با فاصله چند متری کنار میرفت. یک چنین آخوندی در این شهر زندگی میکرد. وضع مادی او چگونه بود و چه گرفتاریهایی داشت، اینها بماند. خدا این شخص را از این موقعیت به چنین عزتی رساند که در سایه عزت او، امثال بنده و خیلی بزرگتر از بنده در دنیا عزت پیدا کردند. مجموع اینها را که حساب کنید این قیام یک فرد در یک مقطع تاریخی است و این برکات را داشت. همه اینها و صدها برابر اینهایی که بنده گفتم یک قطرهای از دریای برکت رسول اللهصلیاللهعلیهوآله است منتها ایشان در محیط کوچک عربستان و شرایط تاریخی مردم آن زمان زندگی میکردند و اینها باعث این میشد که مردم نتوانند درست عمق برکات وجود ایشان را درک کنند و متأسفانه مسلمانها هم آنطور که بایدوشاید درباره عظمت این نعمت فکر نکردند.
حالا این نعمت عظیمی که خداوند متعال به ما داده، هرقدر درباره آن فکر بکنیم کم فکر کردیم و هرقدر بیشتر فکر کنیم آنوقت بهتر میفهمیم که چه وظیفه بزرگتری در مقابل شکر این نعمت داریم.
البته از آنطرف هم حساب کنید کسانی بودند و هستند که عظمت این نعمت را نشناختند، نمیتوانند بشناسند یا نمیخواهند بشناسند. آنها را هم باز با مقایسه میشود فهمید که درست است که اکثریت مردم دنیا عظمت پیغمبر اسلام را نمیشناسند، یک اقلیتی هم نمیخواهند بشناسند یا نمیگذارند که دیگران بشناسند، در صدر اسلام هم همینطور بود. کسانی که حسود و دشمن بودند، سعی میکردند که با یک برچسبهای کاذبی موقعیت پیغمبر اکرم را در چشم مردم ضعیف کنند؛ شاعر مجنون، کاهن و از این چیزها. برای اینکه عظمت پیغمبر را بشکنند و نگذارند که مردم به آنها کمکهایی بکنند. امروز هم همینطور است.
باز وقتی میخواهیم مقایسه بکنیم برای اینکه بفهمیم که آنها چه خیانت عظیمی میکردند، هرکسی که دوتا چشم بینا داشته باشد امروز میفهمد که خدا در اثر این مرد چه برکتی به این مردم عنایت کرده و چه برکاتی در دنیا برای اسلام و تشیع به بار آورده است. درعینحال کسانی هستند که یک نقطهضعفهای کوچکی که یک کسی یک گوشهای انجام داده، آنها را درشت میکنند و آنهمه برکات و عزتها را فراموش میکنند. من نمیدانم این اشخاصی که این کارها را میکنند، نسبت به خود پیغمبر اکرم و ائمه اطهار و امیرالمؤمنینسلاماللهعليه چه میگویند؟! میگویند مثلاً فلان قاضی در فلان شهری بر خلاف حق، حکم کرده یا از اموال بیتالمال، اختلاس کرده است. درباره ابن عباس، پسرعموی پیغمبر که خود حضرت او را والی کرده بود در نهجالبلاغه هست. شاید در بین اصحاب امیرالمؤمنینسلاماللهعليه کسی که مثل ابن عباس صلاحیت حکومت را داشته باشد نادر بود. در جنگ صفین وقتی صحبت از حکمیت شد، خود امیرالمؤمنین نظرشان این بود که ابن عباس حکم باشد. آنچنان به سیاست و فراست و دیانت و تقوای او اعتماد داشتند که بهترین کسی که خود امیرالمؤمنین بهعنوان حکم معرفی کرد ابن عباس بود. در خود نهجالبلاغه درباره ابن عباس چه فرموده است؟ حالا بعضی گفتند این آن نبوده، برادر کوچکتر او بوده است. ما هم علم غیب نداریم اما حالا برادر او هم که باشد، باز هم برادر این بوده و او هم یک پسرعموی دیگر او بوده است. وقتی حضرت میفرماید بیا حسابت را پس بده! جا میگذارد و در میرود و اموال بیتالمال را برمیدارد و میرود. قاضیالقضات! وزیر دادگستری! رئیس شورای عالی قضائی! چه بگویم؟!
امیرالمؤمنین که بود؟ در زمان خود امیرالمؤمنین، در کوفه که آن زمان مرکز اسلام بود، قاضی آن، که بود؟ مگر شریح قاضی نبود؟! مگر همین کسی نیست که بعداً فتوا به کشتن امام حسینسلاماللهعليه داد؟! استاندار امیرالمؤمنین در زمان حکومت خودش چه کسی بود؟! کسی که حاکم اهواز و بحرین و تمام آن خطه فارس و جنوب فارس و جزایر خلیجفارس و بحرین و .... بود چه کسی بود؟ زیاد بن ابیه. پس حالا ما بیاییم درباره حکومت امیرالمؤمنین، نعوذبالله انتقاد کنیم که این چه حکومتی بود که قاضی آن شریح قاضی بود و نمیدانم چه! آنهم ابن عباس بود، استاندار آنهم زیاد بن ابیه بود!
مگر خود رسول اللهصلیاللهعلیهوآله در زمان خودشان امرای لشگری که تعیین میکردند چه کسانی بودند؟ بعضی از کسانیکه این حرفها را میزنند میگویند ایشان وقتی میخواست حکومت اسلامی تشکیل بدهد باید ببیند که میتواند نخستوزیر و رئیسجمهور و وزارء و فلان، آنگونه که دلخواه اسلام است، مثل حکومتهای زمان ولیعصرسلاماللهعليه آیا اینگونه کسانی پیدا میشوند یا نه؟ خب درباره پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین چه میگوییم؟ این ولاتی که میفرستادند، این قضاتی که میفرستادند، اینها چه کسانی بودند؟!
وضع دنیا همین است. همیشه أكْثَرُهُمْ لا يَشْعُرُونَ، أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ. حالا که اینگونه است مگر میشود هیچ کاری نکرد، برای اینکه نکند یک گوشهای یک فسادی پیش بیاید؟! هرگاه فسادی پیش میآمد، تا حدی که بشود طبق مسائل و دستورات اسلام حکم میکردند. میشود گفت چون فلان کس فلان فساد را مرتکب شد پس این نظام غلط است؟! اگر اینطور بود پس العیاذ بالله باید بگوییم حکومت رسول الله باطل بود! حکومت امیرالمؤمنین باطل بود!
امیرالمؤمنینسلاماللهعليه برای لشگریان خودش، به زبان بنده تقیه میکرد. برای لشگریان خودش هنوز ثابت نبود که این امام واجبالاطاعة و مفترضالطاعة است، امام معصوم است، حرفش را باید بپذیرند. ببینید رفتار مردم با ایشان چطور بود؟ این خطبههای نهجالبلاغه که در آن نشانههای زیادی از تعریف از خلفاست و نامههایی که امیرالمؤمنینسلاماللهعليه برای معاویه مینویسد را ببینید. غیر از خطبه شقشقیه، هیچ جا در نهجالبلاغه پیدا نمیکنید که حضرت از اینها مذمت کرده باشد. نمیتوانست بکند، اگر میکرد همینهایی هم که دور او بودند متفرق میشدند. همین اصحاب خاصی که در رکاب او شمشیر میزدند معتقد نیستند که این امام معصوم مفترضالطاعة است و در جنگ صفین، او را مجبور میکنند که دست از جنگ بردار و الا تو را میکشیم! مگر کافر شدی؟! اینها اصحاب خودش هستند! اینها را اصحاب معاویه نگفتند! حضرت با اینها و به کمک اینها میرفت جنگ میکرد. اگر میخواست بنشیند و بگوید هروقت من یک اصحابی مثل اصحاب قائمسلاماللهعليه پیدا کردم آنوقت قیام میکنم، چه به روز اسلام میآمد؟! دیگر اسمی از اسلام میماند؟! حالا ما توقع داریم حکومت اسلامی در این زمان بهتر از حکومت امیرالمؤمنینسلاماللهعليه باشد؟! ولاتش بهتر از ولات او باشند؟! وزرایش بهتر از وزرای او باشند؟! این چه توقع بیجایی است؟! مگر اینها از عرش آمدند؟! اینها هم از همین مردم هستند. به خدا قسم، اگر من و شما بودیم بهتر از اینها نبودیم! زندگی ما دارد نشان میدهد. حالا شما را جسارت نمیکنم، خودم را عرض میکنم، زندگی ما نشان میدهد؛ آنچه در زندگی ماست هوای نفس است. هوای نفس در من هست، در شما هست، در او هم هست. خدا پدر امام را بیامرزد، حالا باز هم خدا سایه امام را نگه دارد، روزی نیاید که یک تار مو از سر ایشان کم شود. خیال میکنید ما تافته جدابافتهای هستیم؟! یک کسانی که امروز پته آنها روی آب آمده و دیگر همه، آنها را شناختند، بنده یادم است که در همین حوزه قم، مدرس اخلاق بودند! طلبهها التماس میکردند که بیا درس اخلاق بگو! فکر میکردید اگر من و شما میرفتیم حکومت را دست میگرفتیم بهتر از اینها بودیم؟! إنشاءالله که بهتر بودیم اما بنده که نبودم. آنوقت بیاییم اینها را زیر ذرهبین بگذاریم و بزرگ بکنیم و بگوییم چون چنین کسانی در دستگاه حکومت هستند پس اصل این نهضت، باطل بوده، اصل این حکومت هم غیراسلامی است. اگر اینطور است درباره حکومت رسول الله و امیرالمؤمنینسلاماللهعليه چطور؟ شما خیال میکنید اصحاب امام حسن و امیرالمؤمنین و اینها، همه اینها آنچنان ایمان کاملی داشتند به اینکه اینها امام معصوماند و اشتباه نمیکنند و خودشان هیچ اختلافنظری نداشتند و هروقت بینشان اختلاف پیدا میشد میرفتند و از امام سؤال میکردند و حل میشد؟ چه کسانی بودند که به امام حسن گفتند: السلام علیک یا مذل المؤمنین؟! همان کسانی که از شخصیتهای برجسته تاریخ شیعه هستند و ما وقتی بخواهیم از بزرگان شیعیان یاد بکنیم، در صدر اول باید از آنها اسم ببریم. اینها به امام حسن اعتراض داشتند که چرا صلح کردی؟! و رسماً میآمدند میگفتند و اعتراض میکردند! آنوقت شما توقع دارید که در این زمان، همه نظرها یکی شود و هیچکس هیچ اختلافی نداشته باشد؟ به خدا قسم این وحدتی که الآن بین مردم هست، همین وحدت نسبی که هست، این خودش یکی از معجزات است! چه زمانی چنین چیزی بوده است؟ وقتی یکی از بزرگترین شاگردان امام حسن، از بزرگترین شاگردانش، به حضرت میگوید السلام علیک یا مذل المؤمنین! تاریخ را نگاه بکنید؛ در بسیاری از مسائل، بین اصحاب اختلاف میشد و حتی به رفتار امام اعتراض داشتند، چه نسبت به امیرالمؤمنین و چه نسبت به امام حسن و چه نسبت به امام حسینسلاماللهعليهماجمعين. درباره اینها بحث میکردند، میگفتند چرا چنین کردید؟!
در نهجالبلاغه یک جمله هست که امیرالمؤمنینسلاماللهعليه درباره امام حسن و امام حسین میفرماید. این خیلی معنی دارد. این را تواریخ اهل تسنن هم نقل کردند. در تاریخها هم هرجا صحبت از جنگ صفین است اینها را تا آنجا که یادم میآید نقل کردند که امیرالمؤمنینسلاماللهعليه در آن جنگ، امام حسن و امام حسین را به تعبیر امروز در خط مقدم جبهه نمیفرستاد. محمد بن حنفیه را فرستادند اما امام حسن و امام حسین را نمیفرستادند. حالا گاهی بهعنوان فرمانده لشگر یا فرمانده یک قسمت و اینها میفرستادند اما طوری نبود که عملاً اینها در معرض کشته شدن قرار بگیرند و حضرت این مسئله را مطرح میکنند و این نشان میدهد که این اعتراضات بوده و کسانی فکر میکردند که امیرالمؤمنین دلش نمیخواهد بچههایش کشته شوند، میگفتند بچههای ما را به کشتن میدهد و خودش بچههایش را نمیفرستد! البته این صریحاً جایی نقل نشده اما این جوّ پیداست. میفرماید من که اینها را نمیفرستم برای این است که اینها یادگارهای پیغمبر هستند و نسل پیغمبر منقرض میشود. اینها باید باشند تا بعد از من، امام معصوم روی زمین باشند. خود اصحاب حضرت در دلشان بوده و شاید به زبان هم آورده باشند و اعتراض داشتند یعنی اینگونه فکر میکردند که چون بچههایش را دوست دارد نمیفرستد کشته شوند! و چیزهای عجیب و غریبی از اختلافات اصحاب که گاهی به بدگوییها و مشاجرات شدید میانجامید. اینها طبیعت لشگر است و فکر محدود و قصور و ....
ما حالا در دلمان هست که آنها دیگر چرا نسبت به امام اعتراض داشتند؟ مگر او را امام معصوم نمیدانستند؟ از همینجاها باید بفهمیم که آنگونه مقام امامتی که امروز برای ما روشن است که هرچه امام میگوید قابل خطا نیست، برای خود اصحاب خاصشان ثابت نبود! روزی حضرت امام این مطلب را در درس میفرمودند. داستان زید ابن علی ابن الحسینعلیهالسلام که در کتابهای خود ما و در روایات معتبر هست. بدون شک حضرت زید یکی از امامزادگان خیلی جلیل القدر است و بعد از شهادت او، حضرت صادقسلاماللهعليه گریه کردند و خیلی متأثر شدند ولی همین حضرت زید با امام محمدباقرعلیهالسلام سر امامت، مباحثه میکردند. در روایت خود ماست.
روزي حضرت زيدسلاماللهعليه خدمت امام باقرعلیهالسلام نشسته بودند و حضرت اشاره فرمودند که بعد از پدرم من امام هستم. جناب زيد گفتند: برادر! شما ميدانيد که پدر ما چه قدر به من علاقه داشتند بهگونهاي که لقمه ميگرفتند و در دهان من ميگذاشتند. اگر اين مسئله بود که شما امام واجبالاطاعه و مفترضالطاعه هستيد و من بايد از شما اطاعت کنم چرا به من نفرمود؟! حضرت باقرعلیهالسلام در جواب فرمودند که این هم از روی شفقت بود؛ اشفاقاً عليک. يعني از اينکه مبادا بگويند و تو نپذيري و اين نپذیرفتن، باعث سوء عاقبتت بشود. چون اگر امام این مطلب را میفرمود و او مخالفت میکرد کافر میشد، نگفت برای اینکه مبادا مخالفت کند؛ یعنی برای امامزادهای مثل زید بن علی بن الحسین، مسئله دوازده امام معصوم حل نبود و تازه آنقدر بزرگوار بود و ما هم باید احترامش میکردیم. آنوقت شما توقع دارید که در زمان ما یکدفعه همه آدمها عوض شوند؟ همه اعتقادات به اعلی درجه مقام ولایت برسد که هیچکدام آن را بو نکردیم و نخواهیم کرد؟ توقع داریم که همه مردم اینگونه اعتقاد به مقام ولایت پیدا کنند! برادر امام و پسر امام، حرفش این بود! در کتابهای ماست. در اصول کافی و کتابهای روایاتی که هست. آنوقت ما چه توقعی داریم که در یک زمان، حالا چون آقای خمینی رئیس حکومت اسلامی شد پس همه مردم باید ولایتشان به حد خمینی بشود؛ مگر شدنی است؟! باید مصالح را سنجید، مصالح عمومی مسلمین را سنجید، در حدی مطرح کرد که قابلفهم باشد، قابلپذیرش باشد، مصالح کلی مسلمانها اقتضا بکند.
اعتراض میکنند که چرا به سنیها پر و بال میدهند؟ دستورات امیرالمؤمنینسلاماللهعليه را ببینید، دستورات امام صادقسلاماللهعليه را ببینید، آن رسالهای که امام صادق برای شیعیان نوشتند که دستورالعمل هر شیعه بود و در بین اصحاب حضرت بودند کسانی که این نامه را روزانه مطالعه میکردند. آن دستوری که امام به یارانشان میدهند که میگویند هرروز مطالعه کنید در تحف العقول نقل شده است. کسانی بهخاطر علاقه زیادی که داشتند هرروز این نامه را میخواندند. امام در این نامه دستور میدهد که با سنیها چگونه رفتار کنید. چطور حالا این زمان که شد باید یکدفعه همهچیز عوض شود؟! بهخاطر اینکه شیعه حق است، پس باید به همه سنیها فحش داد و همه حقایقی که ما درباره خلفا داریم باید علناً گفت؟! مگر ایشان امام نبودند؟! مگر ایشان دستور ندادند که چگونه رفتار کنیم؟!
اینها توقعات بیجایی است و باعث میشود که انسان قدر نعمتهای خدا را نداند و کفران نعمت بکند. اگر خدا یک سیب و پرتقال نصیب ما کند میگوییم این نعمت خداست و باید شکرش را بکنیم. یک چنین نعمتی که خدا در این زمان به همه مسلمانها داده، شکر این واجب نیست؟! نباید فکر بکنیم که این چه نعمت عظیمی است؟! خدا در کدام دوران تاریخ چنین عزتی به مسلمانان داده است؟! نباید درباره این فکر بکنیم؟! آنوقت این مقدسمآبی است که ما بگوییم ما به اینها کار نداریم، ما فقط دستگاه ولایت را قبول داریم؟! چه کسی بیش از امام درباره ولایت بحث کرده، آبرو داده و به دنیا معرفی کرده است؟! کدام عالمی توانسته در دنیا چنین کاری کند؟! کدام دانشمندی در طول عمرش که درباره ولایت کار کرده باشد، توانسته این اندازه دنیا را متوجه ولایت کند؟! بزرگترین علمای ما که در این زمینه کار کردند، بهعنوان نمونه علامه حلیرضواناللهعلیه است که کتاب ألفین را نوشت و حاکم زمان را شیعه کرد و کارهای عظیمی که ایشان کرد. حالا شما ببینید این مسئله در آن زمان در چه سطحی مطرح شد و چقدر در جامعه اثر گذاشت؟ البته اثر بسیار مهمی بود. ولی اکثریت همین ایران آن زمان، سنی بودند. در همان زمان حکام بزرگ و علمای بزرگ، سنی بودند. اصلاً حکومت، حکومت سنیها بود. شیعیان یک عده اقلیتی بودند. امروز وقتی امام میفرماید: امام زمان روحی لتراب مقدمه الفداء، مثل بمب در دنیا صدا میکند. هرکس خمینی را میشناسد، میشناسد که یک کسی هست که امام درباره او میگوید روحی لتراب مقدمه الفداء؛ این شخصیت کیست؟ بیش از این میشود؟! دیگران بیش از این درباره ولایت خدمت کردند؟! ایشان هرجا درباره یکی از ائمه صحبت کردند اول و آخر حرفش این است که ما مقامات آنها را نشناختیم و نخواهیم شناخت. این سخنرانی ایشان درباره امیرالمؤمنینسلاماللهعليه است که تابهحال هیچکس مقام علی را نشناخته و نخواهد شناخت. دیگران چه میگویند؟ چه کسی بالاتر از این گفته؟ این مخالف ولایت است؟! خود ایشان نیست که در ایام سوگ، در تلویزیونی که تمام دنیا میبینند، دستمال دست میگیرد و آنگونه گریه میکند؟! مصیبت میخوانند و آنجا گریه میکند؟! چه کسی بیش از ایشان روضهخوانی را ترویج کرده است؟! چقدر ایشان گفته که ما هرچه داریم از این عزاداریها و از این روضهخوانیهاست. با همین سخنان ایشان، اینهمه دهانهایی که در دنیا علیه تشیع و ولایت باز بود بسته شد و ناخودآگاه این اعتقاد در دلها به وجود آمد. اعتقاد به امام زمان و روضه و گریه و توسل و... اینها از عقاید خیلی ارتجاعی به حساب میآمد. مسلمانهای خوب خوب ما، البته روشنفکرهایمان را عرض میکنم، اینها نمیفهمیدند و نمیتوانستند بفهمند و حاضر نبودند که اصلاً برایشان مطرح کنی. امروز ببینید این دعاهای ندبهای که برقرار میشود چه کسانی هستند؟ از اول ظهور پیغمبر اسلامصلیاللهعلیهوآله تابهحال، کدام نمازی در عالم به اندازه نماز جمعه تهران جمعیت پیدا کرده، غیر از ایام حج در مکه؟ تازه با هم قابل مقایسه است؟ معمولاً حجاج یک میلیون نفر هستند. در مکه، مگر نماز جمعه از یک میلیون نفر بیشتر میشود؟ چه زمانی، در کجای عالم، در کدام روزی، در زیر این آسمان، در روی زمین، یک چنین نماز جماعتی برقرار شده است؟ در کدام روزی از تاریخ تشیع، مجالس عزاداری مثل مجالس مهدیه و دعای ندبه در بهشت زهرا، برقرار شده است؟ اینها ترویج ولایت نیست؟! اگر در زمان حکومت طاغوت، اجازه یکهزارم اینها را به یک مرجعی میدادند، برای خودش واجب میدانست که در مقابل او خضوع بکند که بتواند چنین کاری بکند. اما امروز که به دست یک آخوند، هزار برابر آن تحقق پیدا کرده، باز هم مخالفت میکنند که این مخالف ولایت است! اینها با چشم باز میگویند یا با چشم کور؟! اینها بصیرت است؟! اینها انساناند؟! اینها انصاف دارند؟! خدا نکند که چشم آدم کور شود! چه میگویند؟! با چه منطقی حرف میزنند؟!
ما نه پسرخاله امام هستیم و نه نسبت دیگری داریم. میدانید که رفتار ما چگونه بوده، تابهحال هم نه برای احدی تملق گفتیم و نه انشاءالله تا زنده هستیم برای کسی تملق میکنیم؛ اما خدا شاهد است، من این را فقط بهعنوان وظیفه شرعی خدمت شما میگویم، والله العلی العظیم هیچ نظر دیگری هم ندارم؛ کفران نعمت است که یک چنین نعمت عظیمی که خداوند متعال به ما مسلمانها داده، یک مشت، گوشه و کنار چشمشان را ببندند و همیشه نق بزنند و اشکال بگیرند. این شد کار؟! کدامیک از این استانداران ما، خدایی نکرده شقاوتشان به پای زیاد بن ابیه میرسد؟! کدامیک از این اختلاس و رشوهخواریهایی که گوشه و کنار رخ میدهد به پای آن سوءاستفاده از بیتالمال در زمان امیرالمؤمنین میرسد؟! بالاخره بشر است و خطاکار است و نمیشود که حکومت را با ملائکه تشکیل داد. عمده این است که آن کسی که در رأس حکومت است خط صحیح اسلامی داشته باشد. شما چه کسی بهتر از ایشان میشناسید که در تاریخ زندگیاش، درباره اسلام و تشیع، بیشتر فکر کرده باشد و بهتر کار کرده باشد؟ آن کتاب کشفالاسرار ایشان است و این زندگی شخصی ایشان است. چه کسی را بهتر از ایشان میشناسید؟ شما چه کسی را احتمال میدهید که در رأس چنین قدرتی قرار بگیرد و زندگی او اینگونه ساده باشد؟ احتمالش را میدهید. ما کسانی را میشناسیم که یکهزارم ایشان قدرت ندارند و زندگیشان خیلی مرفهتر است. ما چشم داریم و میبینیم. ایشان وقتیکه نجف بود، در ماه رمضان، سحری او یک نان و یک تخممرغ بود! فرش خانه او گلیم بود! یک قالیچه در خانه او پیدا نمیشد! امروز مگر فرش اتاق آقای خمینی چیست؟ موکت است. من نمیدانم آقایان رفتند و دیدند یا نه؟ اتاقی که امام نشسته، فرش آن موکت است. آنوقتی که نفت و صابون و پودر رختشویی، جیرهبندی بود زندگی او مثل زندگی آن پیرزنی بود که کنار جماران زندگی میکرد، همانگونه بود؛ کوپن داشت. اگر نفت او تمام میشد مثل همان باید سرما بخورد. کجای دنیا چنین کسی را سراغ دارید؟! در بین این زهّاد و علمایی که شما گوشه و کنار سراغ دارید که الآن که این حکومت و این قدرت را هم ندارند کدامشان اینگونه زندگی میکنند؟! میگویید حالا اینگونه میکند! از اولی که ایشان قم بوده تا حالا زندگی او مشخص است. بروید از پیرمردها بپرسید. ما که سی سال دیدیم اینگونه بوده است. آنوقتی که ایشان اینجا مرجع بود، دوستان نزدیک ما هستند، بپرسید، مهمانی ایشان نان و آبگوشت بود که معروف بود در خانه ایشان، در آبگوشت، گوشت پیدا نمیشد! یک مقدار آب بود و یک سیبزمینی و یک مقدار نخود و لوبیا. اتفاقاً اگر یک کسی از دوستان خیلی محترم بر ایشان وارد میشد، مثلاً خدا رحمت کند آقای خادمی از اصفهان میآمد، یک دمپختکی درست میکرد، دمپختک باقلا!
این زمان ریاست ایشان بود و این جلوترش بود و این هم حالای ایشان. چه کسی را اینگونه پیدا میکنید؟! ما نمیبینیم کسانی که اینهمه دم از ولایت و دم از زهد علی میزنند خانههایشان چگونه است، زندگی زن و بچه آنها چگونه است، پولهایشان در بانکها چگونه است، فرشهای خانهشان چیست؟! پس خدا این چشمها را به آدمیزاد داده تا چه ببیند؟! دنبال چه میگردیم؟!
خدا إنشاءالله به همه ما چشم بصیرت و معرفت بیشتر به اولیاء خودش مرحمت کند و توفیق قدردانی از همه نعمتهای مادی و معنویاش را به ما مرحمت کند، مخصوصاً توفیق قدردانی از وجود این مرد که از بزرگترین نعمتهای خدا بعد از وجود مقدس پیغمبر اکرم و ائمه اطهارسلاماللهعليهماجمعين است.
پروردگارا! به حق محمد و آل محمد سایه این مرد را بر سر ما تا ظهور ولیعصر مستدام بدار!
ما را قدردان وجود ایشان قرار بده!
نعمت وجود ایشان را بر مسلمین زیاد کن!
رزمندگان ما را در جبهههای حق علیه باطل به پیروزی کامل و نهایی برسان!
دشمنان اسلام را مخذول و منکوب بفرما!
در ظهور ولیعصر تعجیل بفرما!
همه ما را از یاران آن حضرت قرار بده!
و صلّیالله علی محمد و آلهالطاهرین
[1]. آلعمران، 164.