بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطَّاهِرِین، لاسیَّما صِدیقَة الْکُبْری فاطمَة الزّهراءسلاماللهعليها
درباره مقامات حضرت زهراسلاماللهعليها زیاد سخن گفته شده و همه ما شنیدهایم و در کتابها خواندهایم و اگر صدها برابر این هم گفته شود حق مطلب ادا نشده و نخواهد شد. ما با معرفت ناقصمان تا این اندازه که میشناسیم و به ما معرفی شده، میدانیم که انسانها در میان مخلوقات خداوند متعال کاملترین مخلوقات هستند و از این جهت اشرف مخلوقات نامیده شدهاند و در میان زنان، از ابتدای خلقت تا انتها، هیچ کس به پایه این بانوی عظیمالشأن نرسیده و نخواهد رسید و در میان مردها هم آنچه بهطورقطع میشود گفت این است که وجود مقدّس حضرت فاطمه زهراسلاماللهعليها در میان همه مردهای عالم از انبیا و اولیاء خدا گرفته تا سایر مردم، بهاستثنای وجود مقدّس پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله و در مرتبه دوم وجود مقدّس حضرت علیصلواتاللهعليه، از همه مردهای عالم هم برتری دارند. اجمالاً ما این اندازه را میتوانیم بفهمیم و البته این را هم با راهنمایی خود ائمه اطهارسلاماللهعليهماجمعين فهمیدهایم وگرنه مقیاسها و معیارهای ما برای شناختن انسانها بسیار نارساست و اگر راهنمایی آنها نبود همین اندازه را هم نمیفهمیدیم. اجمالاً میفهمیم که مقام ایشان یک مقامی است فوق آنچه عقل ما به آن میرسد. حالا خداوند متعال چه قدرتنماییای کرده و چگونه این عظمتها و کمالات را در یک دختر قرار داده این نشانه قدرت خداست. بهرهای که ما میبریم باید خضوع در مقابل این مقام عظیم و دراز کردن دست گدایی و توسل به این خاندان باشد و حتی معرفت خودشان را هم با همین توسلات و گداییها بخواهیم.
آنچه به نظرم رسید که برای تقویت معرفت خودمان مفید است که در اطراف آن گفتوگو کنیم و بیندیشیم و از نتایج فکر و اندیشهمان راه بهتری جهت پیروی از اهلبیتسلاماللهعليهماجمعين پیدا کنیم این موضوع است که سرّ اینکه خداوند متعال این انوار طاهره و مقدّسه و متعالیه را در این جهان آفرید و هر کدام کم یا بیش در این جهان زندگی کردند و سختیهایی را تحمل کردند سرّ این چه بود؟
میدانیم که چهارده معصوم پاکسلاماللهعليهماجمعين حتی زمانی که در شکم مادر بودند معرفت خدا داشتند و تسبیح خدا میگفتند که یک تسبیح آنها در همان عالم بر کل عبادات ما میچربد. چرا اینها در این عالم آمدند و به این سختیها و ظلمها مبتلا شدند؟ البته همین هم با تقدیر و تدبیر حکیمانه الهی بود. این سؤال یک پاسخ اجمالی دارد که همه میدانیم و آن این است که خداوند متعال از فرط لطف و کرم و عنایتش به اینکه بندگانش رو به کمال بروند این وجودهای پاک را در این عالم آفرید تا وسیلهای برای هدایت دیگران باشند. این یک جواب اجمالی است اما جا دارد که درباره زندگی هر یک از انبیا و اولیاء خدا، مخصوصاً چهارده معصوم پاک و بالأخص وجود مقدّس حضرت زهراسلاماللهعليها که مقام جمعی نسبت به کمالات ائمه اطهارصلواتاللهعليهماجمعين دارند و تعبیرات عجیبی در شأنشان در روایات وارد شده و ایشان طبق بعضی از این روایات به نام حقیقت لیلة القدر نامیده شدهاند و تعبیرات عجیب دیگری که در شأن ایشان در روایات وارد شده، همه اینها حاکی از عظمت مقام ایشان است و در نتیجه ما درست نمیتوانیم اینها را درک کنیم، اما جا دارد که درباره زندگی این بزرگواران بیندیشیم و هدف فعالیتها و تلاشهایشان را بشناسیم و وظیفه خودمان را در مقابل زحماتی که برای ما کشیدهاند درک کنیم و از خدا توفیق بخواهیم که وظایفمان را درست انجام دهیم.
همانگونه که همه میدانید معروف این است که عمر مبارک حضرت زهراسلاماللهعليها بعد از وفات پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله تا زمان شهادتشان، هفتاد و پنج روز بود و درواقع همین مدت بود که ایشان میبایست نقش منحصربهفرد خودشان را در این عالم ایفا کند، نقشی که هیچ کس جز فاطمه زهراسلاماللهعليها نمیتوانست ایفا کند و این ایام آنقدر به ایشان سخت گذشت که موهای سرشان در سن جوانی سفید و کمرشان خمیده شد! ایشان چرا این سختیها را متحمل شدند؟
بعضی از افراد خیلی کوتاهنظر فکر میکنند که غصههای حضرت زهراسلاماللهعليها به خاطر این بود که حقشان را گرفتند. حقشان را هم همین میدانند که مثلاً فدکی در اختیارشان باشد، اموالی داشته باشند و یا مقام خلافت در دست شوهرشان باشد یعنی یک مقام دنیایی ریاستی؛ و این خیلی کوتاهفکری درباره شخصیتی مثل حضرت زهراسلاماللهعليها است، کسی که تمام دنیا در مقابل چشم ایشان با یک تلّ خاکستر فرقی نمیکند؛ اگر همه کره زمین پر از طلا بود و در اختیار حضرت زهراسلاماللهعليها قرار داده میشد یا اینکه تلّ خاکستری بود، بهطورقطع در چشم ایشان هیچ تفاوتی نمیکرد. ایشان برای کل عالم دنیا ارزشی قائل نبودند، آنوقت ایشان برای اینکه مزرعهای از ایشان غصب شده بود میآمدند آنقدر تلاش کنند، گریه کنند، آن سخنرانیها را بیان بفرمایند و آن بلاها و گرفتاریها را تحمل کنند آن هم به خاطر یک تکه زمین؟! یک مزرعه؟! این خیلی کوتاهاندیشی است.
بدون شک آنچه حضرت زهراسلاماللهعليها را رنج میداد وحشتی بود از اینکه زحمات پدرشان از بین برود، آن هم نه به خاطر اینکه پدر ایشان زحمتی کشیده بلکه به خاطر اینکه غرض خلقت تحقق پیدا نکند؛ آن چیزی که آسمانها و زمین برای آن خلق شده آن تحقق پیدا نکند؛ آنچه آفرینش همه انبیا و اولیا برای او بوده، تحمل سختیهایی که سلسله جلیله انبیاء عظامسلاماللهعليهماجمعين داشتهاند و درختی که حضرت آدم ابوالبشرعلینبیناوآلهوعلیهالسلام کاشت و به دست سایر انبیا آبیاری شد و بالاخره میبایست به دست پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله به بار بنشیند این درخت بخشکد؛ یعنی مردم با خدا آشنا نشوند و به کمالی که میبایست برسند نرسند وگرنه یک تکه زمین چیزی نیست که حضرت زهراسلاماللهعليها غصهاش را بخورد؛ این یک بهانهای بود برای اینکه مردم را هدایت کنند و نگذارند که مردم بهوسیله اشخاصی فریبکار و حقهباز که گول زرقوبرق دنیا را خوردهاند گمراه شوند و اساس اسلام از بین برود. با این حرکتشان و با این مسئلهای که مطرح کردند خواستند به مسلمانها اثبات کنند که اینها صلاحیت جانشینی پیغمبرصلیاللهعلیهوآله را ندارند.
آن نقشی که ائمه اطهارسلاماللهعليهماجمعين میبایست بعد از پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله در جامعه ایفا کنند همان نقش خود رسول اللهصلواتاللهعليه بود و اگر این رهبری در میان مردم از بین میرفت زحمات انبیا و هدف انبیا و رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله از بین میرفت. اگر درست دقت کنید این شیعیانی که امروز در دنیا وجود دارند و این حرکت اسلامی که در این دهه تحقق پیدا کرد و مجدداً نور اسلام را بر عالم تاباند و همچنین صدها و هزارها عالم شیعه که از بعد از رحلت رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله تابهحال موفق شدند راه حق را بشناسند و به دیگران بشناسانند همه اینها مرهون همین حرکت چند روزه حضرت زهراسلاماللهعليها است. اگر آن حرکت نبود کل مسلمانها گمراه شده بودند و خیال میکردند که اصلاً مقام عصمتی وجود ندارد، امام حقی در کار نیست، امام آن است که خود مردم انتخاب کنند و حکم آن است که او میدهد و اگر او امروز خواست حکم را عوض کند بتواند بکند! و اگر اینها فتح میشد و جا برای اینکه مردم تفاوت را بفهمند و امام واقعی را بشناسند باقی نمیماند زمینه برای اینکه سایر ائمه اطهارصلواتاللهعليهماجمعين هم بتوانند مردم را هدایت کنند باقی نمیماند. همان اندازه هم که امیرالمؤمنینسلاماللهعليه توانستند کار کنند برای این بود که مردم مقداری روشن شدند و یک گرایشی پیدا کردند و آرامآرام به ناشایستگی سایر خلفا پی بردند. مبدأ همه این حرکتها همان حرکت حضرت زهراسلاماللهعليها بود. اگر آن حرکتها نبود زمینهای برای اسلام باقی نمیماند.
اگر به یک معنا اسلام همه مسلمانها و تشیع همه شیعیان مرهون خون سیدالشهداسلاماللهعليه است، زمینه حرکت سیدالشهداسلاماللهعليه را هم حضرت زهراسلاماللهعليها فراهم کرد، همانگونه که در مقام معنا ولو اینکه ما حقیقت آن را نمیفهمیم نور مقدّس حضرت زهراسلاماللهعليها بود که منشعب شد و انوار ائمه طاهرینسلاماللهعليهماجمعين از آن ظاهر شد و شاید یکی از معانی لیلة القدر بودن ایشان از همین جهت است و همانگونه که ایشان در مقام ظاهر، ام الائمه هستند و وجود ظاهری همه ائمه اطهارسلاماللهعليهماجمعين مرهون ایشان است، در حرکت اجتماعی اسلام هم همه ریزهخوار حضرت زهراسلاماللهعليها هستند. آن حرکت بود که روزنهای به روی مسلمانها باز کرد و آنها را آگاه کرد که اینها چه کسانی هستند که ادعای خلافت پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله را دارند و با یگانه دختر پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله اینگونه رفتار کردند. بیانات حضرت آنقدر کوبنده، روشن، متقن و دارای استدلالاتی بود که این استدلالات به هر مبنایی و بر اساس هرگونه نظام ارزشی حاکم است که شرحها بر این خطبه شریف نوشتهاند و باز هم اگر بنویسند کم است. این بیانات آنقدر روشن و کوبنده بود که تمام مردم به گریه افتادند و بین مردم زلزله افتاد ولی متأسفانه دست شیاطین آنقدر قوی بود که نگذاشتند اینها زود به نتیجه برسد؛ ولی بههرحال فتح بابی بود.
حالا این زحمتها برای چه بود؟ این خوندلهایی که ایشان خوردند و بعد هم سایر ائمه اطهارسلاماللهعليهماجمعين، اینها برای چه بود؟ یا آن اذیتهایی که خود پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله متحمل شدند که این روایت را همه شنیدهاید کما اینکه باز هم به کُنه آن نمیرسیم که مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ؛ هیچ پیغمبری به اندازه من اذیت نشد؛ رنجهایی که پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله میبرد، مخصوصاً با توجه به آنچه به ایشان وحی و الهام میشد که در آینده چه خواهد شد، این خوندلها برای چیست؟
اگر ما یک مقدار فکر کنیم تا حدود خیلی ضعیفی میتوانیم بفهمیم که خوندلهای این بزرگواران برای چیست. حالا من یک مثال عرض میکنم، این مثال خیلی هم مثال بدی است و دلم هم نمیخواهد که اصلاً لفظش را به کار ببرم اما آن حقیقت از بس عظیم است مجوز این میشود که ما این مثال فرضی را در ذهن خودمان تصور کنیم؛ همه شما میدانید و دیدهاید که وجود مبارک امام- حفظهم الله انشاءالله- کموبیش بهخصوص در طول این بیست و چند سال اخیر چقدر رنج کشیدند و از روز اول خودشان را آماده مرگ کرده بودند؛ زندانها، تبعیدها و گرفتاریها شوخی که نبود. از طرفی هر گرفتاریای که برای هر فرد مسلمان پیش میآمد غمی برای قلب ایشان بود. الحمدلله این نهضت پیروز شد و پرچم اسلام برافراشته شد و الحمدلله روزبهروز هم پیروزیهایی نصیب مسلمانها میشود.
حالا اینکه میخواهم بگویم این است که فرض کنید اگر خدایی نکرده، خدایی نکرده، خدایی نکرده، به ایشان الهام شود که این زحمتهایی که شما کشیدهاید، اینها بعد از چند سال از بین خواهد رفت و کسانی بر این ملت حاکم خواهند شد که سعی میکنند این زحمات شما را از بین ببرند و این درختی را که شما نشاندی را بخشکانند؛ فرض کنید کسی چنین خبری به ایشان داده؛ این چه خوندلی برای امام خواهد بود؟! اینهمه خونها، شهادتها، گرفتاریها، زندانها و شکنجهها که از صدها هزار گذشته و هر روز در گوشه و کنار میبینید، همه اینها بر قلب امام سنگینی میکند؛ اما حالا اگر یک چنین خبری به ایشان بدهند آن غم با کل این غمها قابل مقایسه خواهد بود؟! چیزی که همه این غمها را سهل میکند امید به پیروزی است، امید به برقراری نظام اسلامی است، آن است که قلب ایشان را تسلّی میدهد، میگوید همه زحمتها را کشیدید، این همه خونهای پاک ریخته شد، الحمدلله این درخت اسلام شکوفا شد، این درخت پایدار خواهد بود؛ اما اگر به ایشان گفته شود که بعد از شما یک شخصی خواهد آمد و زحمتهای شما را از بین خواهد برد، ایشان چه خوندلی خواهد خورد؟! فکر نمیکنم قلب امام با همه عظمتی که دارد بتواند این غصه را تحمل کند؛ اما از طرف خداوند متعال به پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله وحی شد که بعد از وفات شما امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه سر کار نمیآید و کسانی سعی میکنند احکام اسلام را از بین ببرند؛ و ایشان این را میدانست. طبق این روایتی که الآن امامرضواناللهعلیه نقل فرمودند که در این هفتاد و پنج روز، جبرئیل امین هم اخبار آینده را به حضرت زهراسلاماللهعليها میگفت، ایشان هم این اخبار را میدانستند و شاید اگر این هم نبود ایشان اطلاع دیگری هم داشتند و خود پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله هم خیلی چیزها را به حضرت زهراسلاماللهعليها و امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه فرموده بودند. این علمها نسبت به از بین رفتن نتیجه این همه زحمتهایی که کشیده شده، آن هم از سمت همین مسلمانها، نه کفار، این خوندلش بیشتر است؛ کسانی به نام اسلام و به نام خلافت پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله میخواهند این اساس را به هم بزنند و تا حدود زیادی هم موفق میشوند. این بود که بارهای بسیار سنگینی بر دل پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله بود و ما هیچ نمیتوانیم اصلاً عظمت آنها را تصور کنیم.
ایشان میدانستند که بالاخره دشمنان آرام نخواهند نشست و شیاطین انس و جن برای گمراهی مردم تلاش خواهند کرد. همه این تلاشها برای این بود که تا آنجا که ممکن است، به هر صورتی که میشود، با هر فداکاریای که میشود و تا هر اندازهای که میشود از ضلالت مردم کاسته شود و راه برای هدایت آنها بازتر شود. همه این زحمتها را که تحمل میکردند برای این بود که روزنه هدایت بازتر شود؛ نشانههایی برای مردم بگذارند که کمتر گمراه شوند؛ مبادا روزی بیاید که همه این معانی حق، پنهان شود و دیگر کسی نتواند راه حق را بشناسد؛ و الحمدلله در این کار موفق شدند و راه هدایت برای مردم باز شد و با اینکه حکومت یا خلافت اسلامی از مجرای خودش منحرف شد اما ائمه اطهارسلاماللهعليهماجمعين توانستند آرامآرام در میان قشرهای مردم نفوذ کنند، آنها را تربیت و هدایت کنند و آنها برای روزی که بتوانند یک حکومت اسلامی را پیش بگیرند آماده کنند.
آنچه موجب این شد که زحمات خود پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله به نتیجه قطعی و پایدار نرسد مردم قریب العهد به جاهلیت بودند. البته علل مختلفی دارد. یکی از عللی که میتواند داشته باشد این است که هنوز عقاید، آداب، افکار و اندیشههای جاهلی در عمق دلهای مردم وجود داشت. عادات، رسوم، اخلاق و ملکاتی که منشأ آن جاهلیت بود هنوز در دلهای مردم رسوب داشت. مگر در طول این مدت چقدر میشود مردم را عوض کرد؟ همین اندازهای هم که شد معجزه بود. این مردم که به دست خودشان دخترهای عزیز خودشان را میرفتند زیر خاک میکردند آنچنان رأفت و رحمتی که اینها پیدا کرده بودند خود این معجزه بود؛ ولی عموم مردم بهگونهای نبودند که به عمق معارف اسلامی برسند و روحشان بر اساس ملکات فاضله و اخلاق اسلامی ساخته شده باشد و در اینها ریشه دوانده باشد بهگونهای که در قرنها و نسلهای بعد اینها باقی بماند و در مقابل عوامل شیطانی بتوانند مقاومت کنند.
این بود که میبینید، هنوز بدن مقدّس پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله دفن نشده، سخنی که هفتاد روز قبل خود پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله در بین هفتاد هزار نفر یا صد و بیست هزار نفر مردم، به آنها فرموده بود، در آخرین اجتماع همگانی که در آخر عمر پیغمبر اکرم برگزار شد و خود ایشان فرمودند که این آخرین اجتماعی است که من در آن شرکت میکنم، در حجة الوداع، با آن همه تأکیدات، هنوز هفتاد روز بیشتر نگذشته بود، اصلاً فراموش کردند! انگارنهانگار که اصلاً ما چنین چیزی هم شنیده بودیم! با آن همه تمهیدات، وسط بیابان، در اوج گرما، دستور دادند هر کسی که رفته برگردد و صبر کنید که هرکسی که نیامده برسد، مطلب مهمی است، آخرین پیام الهی است، من باید به همه شما برسانم، شما هر جا در هر شهری میروید باید به مردم برسانید، با همه این مقدمات؛ این پیام چه بود؟ «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ». هفتاد روز نگذشته بود که اصلاً فراموش کردند، انگار اصلاً چنین چیزی نبوده و در مقابلش با یک چیزهای پوچی که انبیا ارث به جا نمیگذارند و یک حدیث جعلی که خلافت و نبوت در یک خانواده جمع نمیشود - که هیچ کس چنین چیزی را نشنیده بود- اینگونه یک حدیث جعل کردند و اینها در مقابل آن فرمایش پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله با آن صراحت و با آن تمهیدات، غالب شد! این نشانه این است که مردم از نظر فکری چقدر سطحی بودند.
از نظر اخلاقی هم همینطور؛ کسانی که چهل، پنجاه سال با اخلاق جاهلی تربیت شده بودند در یک مدت کوتاهی بهکلی عوض نشده بودند. میبایست تربیت اینها ادامه پیدا کند. بعد هم نسل جوان، با آن دلهای پاکی که هنوز آلوده به اخلاق جاهلی نشده درست تربیت شوند، معارف اسلامی را بیاموزند، احکام اسلامی را بیاموزند، تربیت شوند تا اسلام روزبهروز رشد کند. اینها آمدند جلوی همه اینها را گرفتند، مردم را به اخلاق جاهلی برگرداندند، همان ارزشهای جاهلیت و عربیت از قبیل تفاوت اشخاص با مقامات و امثال اینها را دوباره در جامعه زنده کردند، ریشههای اخلاق و معارف اسلامی را خشکاندند و یک جامعه را از آن معارفی که باید بهوسیله اهلبیت ترویج شود محروم کردند و درواقع جلوی پیشرفت اسلام را گرفتند. در چنین شرایطی چه میبایست کرد؟
در چنین شرایطی حضرت زهرا و ائمه اطهارسلاماللهعليهماجمعين آنقدر حکیمانه رفتار کردند که از کمترین فرصتی برای اینکه مردم را به راه صحیح هدایت کنند استفاده کردند. ببینید اینها چقدر حکیمانه برخورد کردند که آرامآرام باز در میان مردم یک نسلهایی را بسازند و چراغ هدایت را به دست آنها بدهند و اینها را برای آیندگان حفظ کنند و یک روزی بیاید که بتوانند یک قیام انجام دهند و لااقل بخشی از کشورهای اسلامی را از سلطه کفر و طاغوت نجات دهند.
اگر زحمات ائمه اطهارصلواتاللهعليهماجمعين در طول آن دویست و پنجاه سال نبود امروز ما بویی از واقعیت اسلام نداشتیم. حتی در میان کشورهای سنّینشین آنچه از حقایق اسلام باقی مانده است به برکت آنهاست وگرنه بعد از آنکه کسی که خودش را خلیفه پیغمبر میدانست میگفت لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ، دیگر برای اسلام چه میماند؟! بعد از آنکه خلیفه مسلمین با شکم پر از شراب و با حالت مستی بیاید نماز جمعه را روز چهارشنبه بخواند دیگر برای اسلام چه میماند؟!
ائمه اطهارصلواتاللهعليهماجمعين این زحمتها را کشیدهاند تا اینکه امروز من و شما بویی از معرفت تشیع اسلام ببریم؛ اما حالا وظیفه ما چیست؟ آیا وظیفه ما این است که پای این درخت بنشینیم و میوههایش را بچینیم و بخوریم و سرمان را زیر بیندازیم و برویم؟! آنوقت ما پیرو اهلبیت هستیم؟! یا همین که اکتفا کنیم به اینکه نامی از آنها بیاوریم و اشکی بر صورت جاری کنیم و یک سینهای بزنیم و به بهشت برویم؛ آنوقت واقعاً ما پیرو آنها هستیم؟! آنها همینطور میخواستند؟!
فراموش نکنید یا سوءتفاهم نشود؛ ما همین ایمان و تشیع اسلامی هم که داریم برای همان روضهها و عزاداریهایمان است. آن هم از برکت سیدالشهدا و فاطمه زهراسلاماللهعليها است که به دست ما رسیده و همین رابطه ضعیف، موجب این همه کمال شده است؛ اما حالا که به برکت آنها و با عنایات حضرت ولی عصرعجلاللهفرجهالشریف ما به این برکات، به این شرافت، به این عظمت و به این عزت رسیدهایم آیا همین کافی است؟! حالا که یافتیم که یک ارتباط ضعیف با خاندان پیغمبر چقدر اثر داشته، آنوقت در مقابلش کافی است که همان را هم فراموش کنیم یا نه، باید از یک بُعد محدود و یک رابطه ضعیف، سعی کنیم این ارتباطمان را همهجانبه کنیم، سعی کنیم تمام انوار اهل بیتسلاماللهعليهماجمعين را به اندازه ظرفیت وجودی خودمان در وجود خودمان ظاهر کنیم؟ آنها آمدهاند که ما را به آن طرفی که خودشان رفتهاند بکَشند، بهسوی آن کمالاتی که خودشان به آن رسیدند سوق دهند، آنها فقط به خاطر اینکه دست ما را بگیرند و ما را از جهنم دربیاورند و در بهشت بگذارند که در علفزار آن بچریم نیامدهاند. البته همین هم برای ما خیلی است و اگر نبود از جهنم نجات پیدا نمیکردیم؛ اما قیمت آنها خیلی از اینها بالاتر است. آنها آمدهاند دست دیگران را بکَشند و آنها را به آنجایی که خودشان هستند ببرند، به عالیترین مقام انسانیت برسانند، آن هم نه یک نفر، دو نفر را، میخواهند همه را برسانند. آنقدر کَرم دارند، آنقدر عظمت دارند، آنقدر به مردم محبت دارند؛ به یکی دو نفر که قانع نیستند. اگر یک روز بتوانند یک کافری را هم یک قدم به اسلام نزدیک کنند تلاش میکنند که این کار را انجام دهند کما اینکه رفتارشان اینگونه بوده است.
ما باید سعی کنیم هرچه میتوانیم وجود خودمان را آینه وجود آنها قرار دهیم و تمام ابعاد وجودی آنها را در خودمان زنده کنیم. البته ما هیچگاه نخواهیم توانست آنگونه که بایدوشاید به آن مقامات برسیم ولی باید تلاش خودمان را بکنیم؛ ابعاد مختلف زندگی آنها را کاملاً بشناسیم و در حدّ توانمان سعی کنیم به آن عمل کنیم، هم در بُعد علم و معرفت، هم در بُعد عبادت، هم در بُعد اخلاق، هم در بُعد دلسوزی برای دیگران، چه دلسوزی برای فقرا و جهات مادی مردم باشد و چه بالاتر از این، یعنی دلسوزی برای فقر معنوی مردم باشد.
به همان اندازهای که بهرهای از معارف، نصیب خود ما شده است سعی کنیم دیگران هم راهنمایی شوند. آنها هم به این معارف نزدیک شوند. فقر علمی، معرفتی و معنوی بسیار سختتر از فقر مادی است. باید دلسوز دیگران بشویم، سعی کنیم به هر راهی که میشود آنها را یک قدم به حق نزدیکتر کنیم همانگونه که ائمه اطهارصلواتاللهعليهماجمعين این کار را کردند تا ما به اینجا رسیدیم. اگر آن فداکاریها و تلاشها را نکرده بودند اَعلام هدایت از بین رفته بود. ما هم به اندازهای که میتوانیم باید سعی کنیم یک نفر را، یک نفر که میگویم یعنی حداقل این کار این است وگرنه هریک از ما اگر یک برنامه صحیحی داشته باشیم و قدم صحیح برداریم میتوانیم هزارها نفر را به اسلام راهنمایی کنیم، آنها را هر اندازهای که آشنا هستند آشنایی آنها را بیشتر کنیم، معرفت آنها را بالاتر ببریم، کمک کنیم تا بیشتر به احکام اسلام عمل کنند و به عقاید اسلام نزدیکتر شوند.
هریک از شماها اگر الآن در یک کشوری از دنیا بروید میتوانید هزاران نفر را هدایت کنید. این شوخی نیست. این یک برکتی است که خداوند متعال قرار داده است؛ امکان وسیعی است که در اختیار شما قرار دادهاند.
یکی از برادرانی که با این مسائل آشنا بود میگفت پنج کشور آفریقایی هست که در آنها فقط یک نفر به نام مبلّغ اسلام هست و او باید به پنج تا کشور سر بزند و نمیرسد! کشورهایی هست که به اندازه کل این جمعیت ایران و گاهی بیشتر، مسلمان دارند و کسی را که حقایق اسلام را درک کرده باشد ندارند! یک آقایی میگفت در کلکته رفتیم، آنجا چند میلیون مسلمان و صدها هزار نفر شیعه دارد. پرسیدیم که آیا اینجا عالم و روحانی دارد؟ گفتند بله، یک آقایی هست که عالم شیعه است. این کسی که ناقل این مطلب بود میگفت من به همراه یک آقای روحانی بودم، رفتیم خانه آن آقا را پیدا کردیم و پیش ایشان رفتیم. این آقای روحانی از ایشان پرسید که شما در کدام حوزه تشریف داشتهاید و تحصیل کردهاید؟ او گفت حوزه یعنی چه؟! این کسی که روحانیشان بود اصلاً خبر نداشت که حوزه علمیهای وجود دارد و تحصیلاتی هست! این بهصورت ارثی یک چیزی به او رسیده بود، یک عمامهای سرش گذاشته بود و حالا یک وجوهی هم تبرعاً به ایشان میدادند. این عالِم آنها در کلکته که یکی از بزرگترین شهرهای دنیاست بود؛ در همین همسایگی خودمان، راه زیادی نیست، بین ایران و هندوستان فقط یک دریای عمان فاصله است و هندوستان به اندازه جمعیت کل ایران و شاید هم بیشتر مسلمان دارد و این وضعش است. البته در بعضی از شهرهای آن یک مقدار از علمای خودشان هستند.
منظور این است که در دنیا جاهایی که به امثال همین بنده و جنابعالی احتیاج داشته باشند زیاد است. حالا لزومی ندارد که معلوماتشان به اندازه امام و دیگر مراجع باشد؛ همین ماها با همین معلومات هم اگر به آنجا برویم به ما هم نیاز دارند. این زمینه هست برای اینکه انسان بتواند دیگران را ارشاد کند و به مردم خدمت کند؛ اگر همت کنیم و اگر یک برنامه صحیحی داشته باشیم.
خلاصه عرض من اینکه ما در این روزهای عزیز، پرعظمت و پربرکت باید بیشتر درباره اهداف صاحبان این روزها بیندیشیم و ببینیم آنها از ما چه میخواهند. صِرف همین که اظهار محبت خشکوخالی کنیم - البته از نبودش بهتر است- مثل این است که یک رفیقی وقتی که به رفیقش میرسد فقط میگوید آقا! مخلص شما هستم، قربانت بروم؛ اما اگر یک کار کوچک به او بدهند که انجام دهد میگوید معذرت میخواهم، من فقط تو را میخواهم و بس، جانم را هم برایت میگذارم. اگر بگویند برو این یک کار کوچک را انجام بده بگوید معذرت میخواهم! حالش را ندارم! ما اینگونه دوستهایی هستیم؛ فقط سینه بزن و گریه بکن! اینها خیلی خوب است، باید هم باشد، باید بیشتر هم باشد، اما اینها کافی نیست. این دستوراتی که پیغمبر اکرم و ائمه اطهارصلواتاللهعليهماجمعين دادهاند اینها را برای چه کسی فرمودهاند؟ این عیناً مثل همان دوستی است که اظهار محبت میکند ولی وقتی به او میگویی حالا من یک خواهش از تو میکنم که این کار را انجام بده! به همسایهات رسیدگی کن! میگوید حالش را ندارم! دَرست را خوب بخوان! معذرت میخواهم، حالش را ندارم! مثلاً برو جبهه! حالا هرکسی بهحسب وظیفهای که دارد. اینها همان دستوراتی است که آنها دادند دیگر؛ فرمودهاند برو فلان کشور تبلیغ دین بکن! ما میگوییم فردا که برویم معلوم نیست زن و بچهمان چطور شود؛ ممکن است آبوهوایش خیلی با مزاج ما نسازد و از این چیزها.
سعی کنیم یک مقدار به مقاصد و اهداف آنها نزدیک شویم و آنها را در خودمان پیاده کنیم، کمتر بهانه بگیریم، اهمیت نعمتهای خدا را بیشتر درک کنیم و از این نعمتها قدردانی کنیم. البته اگر در این راه قدم برداشتیم خدا هم ما را بیشتر یاری میکند و به ما توفیق بیشتری میدهد که هم از آن انوار بهتر استفاده کنیم و هم برای سعادت خودمان و دیگران قدمهای مؤثری برداریم.
وفقنا الله و ایاکم إن شاءالله