بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین لاسیَّما بَقیَّهَ اللَّهِ فِی الأرَضینَ عَجَّلَ الله تَعالَی فَرَجَه وَاجعَلْنا مِنْ اَعْوانِهِ وَ اَنْصارِهِ
قال الله تبارک و تعالی فی کتابه: وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ * وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ.[1]
این دو آیه کریمه که تلاوت شد در آخر سوره تحریم است که بعد از این سوره، سوره تبارک یعنی جزء 29 قرآن شروع میشود. آیهای هم قبل از این آیه است که مجموعاً این سه آیه، درس بسیار بزرگی برای همه انسانهاست و نکتههایی بسیار عالی، ارزنده و عمیق را برای مردم بیان میفرماید.
خداوند متعال در نخستین آیه میفرماید که خدا برای مؤمنان و کسانی که در راه حق قدم برمیدارند، اندیشه و اعتقاد صحیحی دارند و تصمیم بر پیمودن راه درست گرفتهاند، خدا برای چنین کسانی مثال میزند یعنی قرآن کریم دو دسته نمونه و الگو را برای مردم معرفی میکند؛ یک دسته برای کسانی که بخواهند راه حق را بپیمایند و یک دسته برای کسانی که بخواهند راه باطل را طی کنند.
میفرماید برای کافران، به دو بانو که اینها همسر دو پیغمبر بزرگ بودند مثال زدیم، یکی همسر حضرت نوح و یکی همسر حضرت لوطعلینبیناوآلهوعلیهمالسلام. این دو زن با اینکه در زمان خودشان همسر و معاشر با بزرگترین مردان خدا بودند، یعنی معاشر با کسانی که دارای مقام نبوت بودند و از برترین انسانها به شمار میرفتند و قاعدتاً میبایست در اثر آمیزش و معاشرت با چنین شوهرانی مراتب زیادی از کمال را طی کنند و به سعادتهای معنوی زیادی نائل شوند ولی اینها نخواستند که به چنین مقامی برسند؛ فَخَانَتَاهُمَا؛[2] اینها به جای اینکه نسبت به این پیامبران بزرگ، یکروح و یکزبان باشند و در مسیر آنها حرکت کنند و در رسالتی که بر عهده دارند و وظیفه تعلیم و تربیتی که بر دوش آنهاست یار و یاور آنها باشند برعکس عمل کردند و به جای اینکه کمک آنها باشند چوب لای چرخ آنها میگذاشتند و یک عامل فساد درونی در خانواده این پیامبران بزرگ الهی بودند! پس اگر انسانی نخواست راه هدایت را طی کند، هرچند بزرگترین عامل تربیت هم بالای سرش باشد، در عین حال میتواند منحرف شود و بهصورت یکی از عوامل فساد دربیاید.
از سوی دیگر وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ...؛ بانوی دیگری در کاخ فرعون زندگی میکرد، آن جایی که بزرگترین طاغوت زمان بر اریکه سلطنت تکیه زده بود و ندای أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى[3] را سر میداد و به مردم میگفت که من بالاترین پروردگار شما هستم، رَبُّكُمُ الْأَعْلَى! چون مردم گرایشهای بتپرستانهای داشتند و بتهای دیگری را هم بهعنوان ارباب و آلهه میپرستیدند او میگفت من از همه بالاترم.
داستان فرعون را همه ما شنیدهایم و در قرآن کریم هم مکرراً و شاید بیش از هر داستان دیگری داستان موسی و فرعون نقل شده است. چنین کسی که الگوی فساد، الگوی عنانیت، تکبر و عامل بزرگی برای انحراف مردم بود همسری داشت که در همان کاخ زندگی میکرد و در زندگی او شریک بود، با او همغذا بود، همبستر بود ولی این خانم خواست که راه صحیح را طی کند و آن زندگی طاغوتی فرعون و آن فساد عقیدتی و فکری و اخلاقی و عملی فرعون مانع از این نشد که همسرش بتواند راه سعادت را تشخیص دهد و عمل کند تا اینکه کارش به آن جا رسید که در قرآن کریم بهعنوان یک نمونه کامل انسانیت معرفی میشود یعنی به مردم سفارش میشود که شما هم اگر میخواهید مؤمن باشید راه این زن را بپیمایید، اگر میخواهد راه سعادت را بپیمایید به همسر فرعون نگاه کنید.
بعد از اینکه فرعون مطلع شد که همسرش با او در فکر، عقیده و عمل، مخالف است و به حضرت موسی ایمان آورده و سر از پرستش فرعون و بتها باز زده و به پرستش خدای یگانه پرداخته، او را تهدید کرد ولی تهدیدهای فرعون در روح این زن اثری نگذاشت. او را تحت فشار قرار داد ولی فشارها هم اثری نکرد. بالاخره او را تهدید به کشتن کرد، باز هم اثری نکرد و تهدید خودش را عملی کرد و این خانم را بهصورت بسیار فجیع و شکنجهآمیزی کشت، میخکوبش کرد و آنقدر زیر این میخها ماند تا اینکه روح از بدنش پرواز کرد.
سخنی که خداوند متعال از این زن نمونه نقل میفرماید این است که إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ؛ وقتی تحت این فشارها و شکنجهها قرار گرفت روی بهسوی خدا کرد و گفت پروردگارا! مضمون کلام این است که من از همه چیز دست شستم، هیچ خواستهای ندارم به جز این؛ خواسته من این است که در جوار تو قرار بگیرم. همت را ببینید! البته الفاظ و مفهوم ظاهری آیه یک مقدار نامأنوس است و احتیاج به توضیح دارد ولی ترجمه تحتاللفظی آیه این است که میگوید پروردگارا! برای من خانهای نزد خودت بساز! رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ!
اگر بخواهیم این را به زبان سادهتر که موجب تشابه نباشد بیان کنیم مضمونش این میشود که تنها آرزوی من این است که در جوار تو باشم، پیش تو بیایم، به مقام قرب تو و به مقام عنداللهی برسم؛ عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ، پیش خودت! این بر نهایت اوج همت و فکر بلند در این زن نمونه دلالت میکند که چشم از همه چیز میپوشد و آرزویش فقط در یک نقطه و در یک مطلب خلاصه میشود و آن این است که به قرب خدا برسد و پیش خدا برود. طبعاً کسی که چنین مقامی را آرزو میکند میخواهد که از این رفتار زشت و ناپسند فرعون و ستمکاریهای او نجات پیدا کند؛ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ.
بعد هم در کنار این همسر فرعون، قرآن بانوی نمونه دیگری را معرفی میفرماید و آن یک بانویی بود که همسر نداشت؛ وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ، مریم، مادر حضرت عیسیعلینبیناوآلهوعلیهمالسلام. شاید نکته تقارن این دو بانو این باشد که توجه داشته باشیم که شرط رسیدن به سعادت، نه داشتن همسر است و نه نداشتن همسر بد. ممکن است زنی با اینکه همسر ندارد به مقامی برسد که الگوی همه مردان و زنان جهان شود و خدا آنقدر به او لطف داشته باشد که در کتاب خودش که بعد از قرنها بر پیغمبر اسلام نازل میکند، کتابی که تا ابد باید دستور زندگی انسانها قرار بگیرد، چنین بانویی را نمونه و الگو قرار دهد. از سوی دیگر، زنی را معرفی میکند که همسری مثل فرعون دارد؛ یعنی بدانید که همسر بد نمیتواند شما را جهنمیکند بلکه شما میتوانید در کنار همسری مثل فرعون آنقدر اوج بگیرید که بالاترین مردان و زنان جهان شوید و همه باید به شما اقتدا کنند.
بنابراین از این آیات کریمه مطالب تربیتی روانشناختی و اجتماعی بسیار بزرگ و مهمی استفاده میشود که بسیاری از مبانی تربیتی و روانشناختی معروف دنیا را به هم میزند؛ یعنی آنهایی که خیال میکنند انسان فقط ساخته وراثت و محیط است، یا آنهایی که فقط روی محیط تکیه میکنند و میگویند این محیط است که افراد را میسازد، قرآن روی اینها خط بطلان میکشد؛ چه محیطی بدتر از کاخ فرعون بود و چه محیطی بدتر از آن محیطی بود که مردمش عموماً به جز افراد نادری، بتپرست، گاوپرست و فرعونپرست بودند. انواع فسادها در کاخ فرعون در جریان بود اما در یک چنین محیط فاسدی یک نفر تصمیم میگیرد که خوب باشد و محیط هیچ کاری در او نمیتواند بکند.
از سوی دیگر عظمت مقام زن را اثبات میکند که زن میتواند به مقامی برسد که مردها باید به او اقتدا کنند و از او سرمشق بگیرند. خدا برای مردها و زنهای مؤمن، این افراد را مثال زده و بهعنوان الگو و سرمشق معرفی کرده است. پس آن کسانی که فکر میکنند که زن یک موجودی است که ذاتاً دارای استعداد رشد معنوی کمتری است و حتی او را جنس پستتری حساب میکنند در اشتباه هستند؛ زن نهتنها پستتر از مرد نیست بلکه اگر بخواهد میتواند از مردها هم کاملتر شود.
نکته دیگری که باز در این جا استفاده میشود این است که راه ترقی و تکامل برای همه کس در همه زمانها یکسان نیست. اینگونه نیست که راه سعادت، یک راه باریک محدود قالبی باشد که هر کس توانست خودش را با این قالب محدود تطبیق کند بتواند آن راه را بپیماید و اگر این قالبها به هم خورد، شرایط اجتماعی عوض شد و یا اینکه ویژگیهای خاص فردی یا صنفی اقتضائاتی داشت، انسان نتواند آن راه را برود؛ اینگونه نیست. قرآن کریم از پیامبران بزرگ و اولیای عظام، کسانی را معرفی میکند که دارای مقامات اجتماعی بزرگی بودند. حتی بعضی از آنها مقام فرمانروایی و به تعبیر خودمان مقام سلطنت را داشتند مثل حضرت سلیمانعلینبیناوآلهوعلیهمالسلام. از آنطرف، پیامبران و اولیایی را معرفی میکند که در جامعه خودشان بسیار بهسختی و با دشواری زندگی میکردند و از هر سو تحت فشار و شکنجه قرار میگرفتند. آنها هم بندگان خدا بودند و به مقامات عالی رسیدند؛ یعنی نه شرایط سخت زندگی مانع میشود از اینکه انسان ترقی معنوی پیدا کند و نه رفاه و سلطنت و قدرت و عزت دنیوی، هیچ کدام نه شرط لازم است و نه شرط کافی. از آن سو هیچ کدام از اینها هم مانع تکامل نیست برای اینکه هم این طورش را داریم و هم آن طورش را. مردانی تصمیم گرفتند که راه خدا را طی کنند و به مقام قرب الهی برسند و رسیدند، زنانی هم چنین تصمیمی گرفتند و رسیدند، پس شرط رسیدن به کمال نه مرد بودن است و نه زن بودن. هم مرد کامل داریم و هم زن کامل. کسانی بودند که در خانوادههای مرفه و حتی در شرایط طاغوتی کاخ فرعون زندگی میکردند ولی به سعادت رسیدند. از آنطرف کسانی بودند در خانواده پیامبران متولد شدند یا بزرگ شدند یا با آنها معاشر بودند و آنها از پستترین و از بدترین انسانها شدند. پس هیچ کدام از اینها تعیینکننده نیست؛ نه پول و ثروت و رفاه زندگی تعیینکننده سعادت و شقاوت انسان است و نه فقر و تنگدستی و بینوایی؛ نه مرد بودن و نه زن بودن؛ نه همسر پیغمبر بودن باعث این میشود که انسان حتماً به تکامل برسد و نه همسر فرعون بودن مانع میشود؛ بنابراین این بهانهها را باید کنار گذاشت. اگر کسی بخواهد به مقام قرب الهی برسد باید ببیند خدا از او چه میخواهد و همان را انجام دهد.
مطلب که به این جا رسید کمی باریکتر میشود یعنی ما میدانیم که در اسلام، وظایفی هست، کمالاتی هست، اعمال مقربی هست که نزدیککننده به خدا است و اگر کسانی این اعمال را انجام دهند میتوانند به مقاماتی برسند؛ نماز هست، روزه هست، انفاق هست، حج هست، جهاد هست و چیزهای دیگری. این جا این سؤال مطرح میشود که یکی از چیزهایی که باعث این میشود که انسان تقرب به خدا پیدا کند و دارای مقامات عالی باشد انفاق است. شرط انفاق این است که آدم پول داشته باشد تا انفاق کند. آنهایی که پول ندارد پس چگونه از این وسیله تکامل و تقرب استفاده کنند؟! یکی دیگر از راههای سعادت، حج است. حج هم یک مکنتی میخواهد، استطاعت میخواهد؛ آنهایی که استطاعت ندارند چگونه میتوانند از این وسیله استفاده کنند و به مقام قرب الهی برسند؟! و بالاتر از همه، یکی از بزرگترین راههای تقرب به خدا جهاد در راه خدا و بالاخره شهادت در راه خداست، آن کسانی که موفق به جهاد نمیشوند یا اصلاً جهاد بر آنها واجب نیست اینها چگونه میتوانند تکامل پیدا کنند و به ثواب آنها برسند؟! یعنی این سؤال مطرح میشود که خداوند متعال به بعضی از بندگانش یک نعمتهای خاصی داده، یک ویژگیهایی داده که آنها میتوانند در سایه آن نعمتها و آن ویژگیها به کمال برسند و به بعضی نداده، کسانی که به آنها نداده چه کنند؟!
این سؤال به صورتهای مختلفی در زمان خود پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله هم مطرح بود و از جمله این مسئله بود که جهاد بر زنان واجب نیست و از آن سو، جهاد یکی از بزرگترین راههای تقرب و تکامل انسان است. این مسئله بین خانمها مطرح شد و کسانی که واقعاً با اخلاص بودند و دلشان میخواست از ثواب جهاد بهرهمند شوند با هم نشستند، گفتگو کردند، جلسه تشکیل دادند که خلاصه ما باید به پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله عرض کنیم که ما از این راه تکامل و سعادت محروم هستیم، چگونه میتوانیم آن را جبران کنیم؟!
در میان خودشان یک بانویی که بسیار بافضیلت بود و از طرفی در سخن گفتن ممتاز بود را بهعنوان نماینده انتخاب کردند. از پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله وقت گرفتند و این بانو از طرف سایر بانوان مسلمان، خدمت پیغمبر اکرم شرفیاب شد و این مسئله را با یک بیان بسیار شیوا و جذاب عرض کرد. مفاد آن این است که یا رسولالله! مردها همه فضیلتها را به خودشان اختصاص دادهاند و از جمله بالاترین فضیلتها جهاد در راه خداست و ما از این فضیلت محرومیم.
پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله به سخنان این خانم گوش دادند. بعد در مقام پاسخ بیاناتی فرمودند که آنطور که خاطرم هست این جمله در آن بیانات است که فرمودند جِهَادُ اَلْمَرْأَةِ حُسْنُ اَلتَّبَعُّلِ؛[4] یعنی درست است که جهاد در میدان جنگ با کفار بر شما واجب نیست و شما نمیتوانید از این راه به ثواب جهاد نائل شوید اما چنان نیست که شما از ثواب جهاد محروم باشید و جهاد دیگری نداشته باشید؛ شما میتوانید اعمالی انجام دهید که در ثواب مجاهدان شریک باشید. اگر چنین کارهایی را انجام دهید مثل کسانی هستید که در صحنه نبرد با کفار جنگیدند و جان خود را فدای اسلام کردند و شما بدون اینکه آن زحمتهای در میدان جنگ را بکشید میتوانید به ثوابش برسید. آن اعمال چیست؟ جهاد زن، خوب شوهرداری کردن است؛ حُسْنُ اَلتَّبَعُّلِ.
اگر بخواهیم یک مقداری این مطلب را توضیح دهیم و تبیین کنیم که چگونه است که اگر زن در خانه با شوهرش خوشرفتاری کند و خوب شوهرداری کند این ثواب مجاهد را خواهد داشت میتوانیم از این مقدمات استفاده کنیم؛ مقدمه، این است که زندگی انسان بهگونهای قرار داده شده یعنی خدا انسانها را بهگونهای آفریده که مرد و زن میبایست زندگی مشترکی داشته باشند. نه مرد میتواند بهتنهایی زندگی کند و نه زن میتواند بهتنهایی زندگی کند. البته به طور عادی عرض میکنم وگرنه استثنائات زیادی دارد. در یک شرایط خاصی مردانی هم پیدا شدند که بر اثر یک شرایط خاصی تنها زندگی کردند و عکسش هم بوده ولی بههرحال یک اقتضای طبیعی و فطری در مرد و زن هست که باید با هم زندگی کنند. درواقع زندگی خانوادگی، یک واحد مشترکی بین دستکم دو رکن است، یکی مرد و یکی زن. برای اینکه مرد و زن بتوانند به شرایط تکامل خودشان برسند میبایست این زندگی بهصورت خاصی برگزار شود.
اگر در داخل کانون خانواده، آشفتگی، نابسامانی، برخوردهای زننده و بالاخره آنچه موجب ناهماهنگی و آشفتگی خاطر طرفین میشود وجود داشته باشد نه مرد میتواند زندگی سالمی داشته باشد و نه زن، نه هیچ کدام میتوانند به زندگی دنیوی مطلوبی برسند و نه از بهرههای مادی این جهان درست استفاده کنند و نه میتوانند بهراحتی راه تکامل را بپیمایند؛ یعنی برخوردهای نامتناسب و نامعقول در محیط خانواده آنچنان گرفتاریهایی برای طرفین به وجود میآورد که هیچ کدام نمیتوانند نقش صحیح خودشان را در جامعه ایفا کنند و همینطور بهآسانی نمیتوانند زندگی مادی فردی یا زندگی معنوی فردیشان را اداره کنند، نه میتوانند فعالیت اجتماعی سازنده و کاملی داشته باشند و نه میتوانند بهراحتی سیر معنوی خودشان را ادامه دهند. سادهتر عرض کنم؛ مرد آن وقتی میتواند وظیفه خودش را در جامعه انجام دهد و از جمله اینکه بتواند در میدان جهاد برود که در زندگی خانوادگی، گرفتاری نداشته باشد، خاطرش آسوده باشد یعنی بداند که همسرش بچههایش را تربیت میکند، برایش نگرانی به وجود نمیآورد؛ این در میدان جهاد.
در میدان تجارت، مردی که صبح میخواهد به بازار برود، در صورتی واقعاً میتواند کارش را درست انجام دهد، فکرش متمرکز در کارش باشد و پیشرفت کند که خاطرش از جهات خانوادگی آسوده باشد اما مردی که با اوقاتتلخی از خانهاش بیرون میآید و تا ظهر هم فکرش ناراحت است این فکرش درست کار نمیکند و درنتیجه، کار دنیایش هم پیشرفت نمیکند. همینطور کسی که میخواهد تحصیل علم کند، آن وقتی میتواند در راه تحصیل علم، پیشرفت کند که خاطرش از جهات امور خانوادگی آسوده باشد.
چه کسی میتواند بزرگترین نقش را در آسودگی خاطر چنین مردانی فراهم کند؟ کلید این کار به دست همسران شایسته است. آنها هستند که میتوانند با اخلاق خوب و رفتار شایسته خودشان آنچنان خاطر شوهرانشان را آسوده کنند که کاملاً بتوانند در فعالیتهای مادی و معنوی فردی و اجتماعی نقش صحیح خودشان را ایفا کنند؛ اما اگر مطلب برعکس بود، رفتار زن در خانه بهگونهای بود که دائماً فکر مرد را مشوّش میکرد، چنین مردی نه در امور مادی پیشرفت میکند و نه در امور معنوی؛ نه در امور فردی پیشرفت میکند و نه در امور اجتماعی. پس معلوم میشود که فعالیتها و خدماتی که مردها انجام میدهند این خدمات در صورتی درست انجام میگیرد که همسران و یاران شایستهای در محیط خانواده داشته باشند. به زبان ساده، نصف این حال برای همسرانشان است، آنها هستند که کمک کردند مردها بتوانند چنین کارهایی را انجام دهند.
البته این معنایش این نیست که کار زن فقط همین است که زندگی خانه را فراهم کند و دیگر تمام شد؛ نه، این در رابطه با مسائل مشترک خانوادگی است و در ازای آن فعالیتهایی که مرد باید در بیرون از خانه انجام دهد. روشنتر عرض کنم؛ هر کدام از ما از آن جهت که انسان هستیم یک وظیفه داریم و از آن جهت که صنف خاصی از انسان هستیم وظیفه دیگری داریم. یک وظایفی است که بین همه انسانها، چه مرد باشند و چه زن، مشترک است؛ همه باید نماز بخوانند، همه باید روزه بگیرند و کارهای دیگری. همه اگر مکنتی دارند باید حج بروند، ثروتشان به یک حدی که میرسد باید خمس بدهند، زکات بدهند. اینها نه اختصاص به مرد دارد و نه اختصاص به زن. در این قسمتها نه مرد محتاج به زن است و نه زن محتاج به مرد. برای هر یک از آنها وظایف مستقلی است و هر کدامشان که وظیفه خودشان را درست انجام دهند به نتیجهاش هم میرسند؛ اما یک وظایفی است که خاص صنفی از اصناف انسان و به اصطلاح امروز جنسی از اجناس انسان است، یا جنس مرد یا جنس زن. مرد به خاطر ویژگیهای مخصوص طبیعی و تکوینیاش وظایف خاصی دارد و زن بهواسطه صفات و ویژگیهای مخصوص خودش یک وظایف خاص به خودش را دارد. این دو وظیفه است که در مقابل هم قرار میگیرند.
زندگی خانوادگی چون یک واحدی مُرکّب از مرد و زن است پس در محیط خانواده سه نوع وظیفه داریم؛ یک وظیفه بین مرد و زن، مشترک است؛ یک وظیفه، مخصوص زن و یک وظیفه، مخصوص مرد است. این دو تا وظیفههای خاص در مقابل هم و به جای همدیگر قرار میگیرند. ساختمان طبیعی و تکوینی مرد اقتضا میکند که کارهای سخت اجتماعی به عهده او باشد و از آنطرف، ساختمان بدنی و روحی زن اقتضا میکند که کارهایی که احتیاج به عطوفت، رقت و لطافت دارد به عهده زن باشد. این دو تا وظیفه است که در مقابل هم قرار میگیرد. اگر به مردان دستور داده شده که کارهای سخت و دشواری مثل شرکت در جنگها را به عهده بگیرند به زنان هم وظایفی داده شده که اگر آنها را درست انجام بدهند عین همان ثوابها را خواهند داشت؛ ولی اینها معنایش این نیست که آن وظایف مشترک هم فدای مسائل اجتماعی شود. آن وظایف که چه مربوط به مرد است و چه مربوط به زن، آنها جای خودش را دارد. تحصیل علم، عبادت، انواع عبادات، عبادات مالی، عبادات غیر مالی مثل نماز، روزه و چیزهای دیگر، اینها برای همه هست، چه مرد و چه زن، فرقی نمیکند.
پس نتیجه میگیریم که خداوند متعال برای هر کدام از مرد و زن وظایفی قرار داده که اگر آنها را بشناسند و درست انجام دهند به اوج سعادت و کمال انسانی میرسند ولو در خانه فرعون باشند، ولو در زندان فرعون باشند؛ و برعکس، اگر تخلف کنند بدبخت میشوند ولو در خانه پیغمبر خدا باشند. پس هیچ جای نگرانی در این نیست. همه باید با اراده و تصمیم قاطع خودشان بخواهند که راه شایسته را بپیمایند و به اوج کمال برسند تا بتوانند این راه را طی کنند. تا نخواسته باشند کاری حاصل نمیشود و این بهانهها که محیط اجازه نمیداد، یا شوهرم خوب بود یا بد بود، یا وظایف ما بهگونهای نبود که بتوانیم به کمالات انسانی برسیم اینها بهانه است. نه مرد میتواند بهانه و عذر مقبولی بیاورد و نه زن. خدا این عذرها از همه ما قطع کرده و میگوید برای تکامل یک انسان، چه شرایطی سختتر از خانه فرعون؟! مگر خانه فرعون مانع شد از اینکه آسیه، همسر فرعون، به مقامی برسد که الگوی مردان جهان واقع شود؟! پس ما باید از اینجا حواسمان را جمع کنیم و اگر کمبودی در امور معنوی و روحی داریم اینها را به عهده دیگران نیندازیم. البته من منکر تأثیر شرایط محیط نیستم یعنی هیچ کس دیگری هم منکر نیست. در روایات و آیات هم دلایلی بر این معنا هست اما اینها تعیینکننده نیست. آنچه در نهایت سعادت و شقاوت انسان را تعیین میکند تصمیم خود فرد است.
در این فرصت، توصیهای که خدمت شما خواهران معظم دارم این است که قدر موقعیتی که خداوند متعال به شما عنایت فرموده را بدانید؛ یعنی بیندیشید که در سایه موقعیتی که برای شما فراهم شده چه اندازه میتوانید رشد معنوی پیدا کنید. هر کسی به شخص دیگری در کار خیری کمک کند ثواب آن کار خیر را هم خواهد داشت، هم ثواب نیتش و هم ثواب کمکش را؛ اما کارهای خیر از نظر ارزش خیلی فرق میکند. کاری که همسران شما به آن مشغول هستند یکی از بزرگترین، شریفترین و والاترین کارهایی است که انسانها میتوانند انجام دهند. البته اگر قصد اخلاص داشته باشند که انشاءالله امیدواریم همه شما داشته باشید و کمک کردن شما به آنها، درواقع انجام دادن آن کار بهصورت غیرمستقیم است یعنی شما در زندگی، دارید به کسانی کمک میکنید که بهترین خدمات را میتوانند به اسلام و جمهوری اسلامی و نظام اسلامی انجام دهند و میتوانند قدمهایی بردارند که تأثیر عظیمی در گسترش اسلام و صدور انقلاب داشته باشند. البته آثارش محسوس نیست، سریع هم به دست نمیآید اما در درازمدت میتواند خدمات بسیار ارزندهای در سطح جهان برای پیشرفت اسلام و مسلمین ارائه دهند. شما در چنین کارهایی شریک هستید. اگر قدر موقعیت خودتان را بدانید و بدانید که خدا در این شرایط از شما چه چیزی خواسته است؛ جِهَادُ اَلْمَرْأَةِ حُسْنُ اَلتَّبَعُّلِ، شما میدانید که در سایه این کمکهایی که به همسرانتان میکنید و محیط خانواده را بهصورت یک کانون گرم صمیمی و با صفا و با آسایش درمیآورید به هر اندازهای که در فراهم کردن چنین محیطی مؤثر باشید در ثواب همسرانتان شریک خواهید بود و شاید خدا برای بعضی از خواهران، فضائل و ثوابهایی عنایت بفرماید که همسرانشان آنها را نداشته باشند! چگونه؟
میدانید که ارزش کار و عبادت پیش خدا بیش از هر چیز مربوط به اخلاص است؛ تا نیت آدم چه باشد. اگر خدایی نکرده نیت یک برادری خیلی خالص نبود، یک کار عبادی و ارزنده را انجام میداد اما نیتش مشوب بود، یک مقداری با هوای نفس توأم بود اما همسرش در خانه قصد خالصی داشت و فقط برای خدا کمک میکرد و به همسرش خوشاخلاقی و خوشرفتاری میکرد، خدا بهواسطه اخلاصی که او در عمل داشت ثوابی به او مرحمت میکند که به شوهرش چنین ثوابی را نمیدهد چون آن اخلاص را نداشته است. پس شما نهتنها از فضائل، محروم نیستید بلکه میتوانید در فضائل همسرانتان شریک باشید و حتی بر آنها سبقت بگیرید به اینکه سعی کنید نیتتان در کارتان خالصتر باشد. هرقدر نیت، خالصتر و پاکتر باشد ثواب کار و نتیجه معنوی و روحیاش هم بیشتر خواهد بود.
امیدوارم خداوند متعال به همه ما توفیق عنایت بفرماید که نیتهایمان را در انجام اعمال خیر، خالص و از هرگونه شائبه هوای نفس و ریا دور کنیم و به ما توفیق دهد که وظایفمان را دقیقاً بشناسیم و بدانیم که در هر شرایطی خدا از ما چه خواسته و توفیق دهد که همان کار را درست انجام دهیم تا به نتایج معنویاش نائل شویم.
از خداوند متعال خالصانه، متضرعانه و خاضعانه درخواست میکنیم که در ظهور ولی عصرارواحنافداه تعجیل بفرماید، سایه امام امت را تا ظهور ولی عصرارواحنا فداه بر سر همه مسلمانها مستدام بدارد، به همه ما توفیق شناخت و عمل به وظایف مرحمت بفرماید و همه ما را از یاران حضرت مهدیعجلاللهفرجهالشریف محسوب بفرماید.
وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّاهِرِین