بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا میکنیم.
یکی از مسائل بنیادی که کمتر روی آن کار شده یا لااقل نتایج بحثهایش در دسترس همه نیست این مسئله است که اساساً دین چه اندازه با زندگی دنیای مردم کار دارد؟ آنکسانی که اصلاً معتقد به دین آسمانی نیستند و پیامبران را العیاذبالله دروغگو میدانند و یا کسانی که دچار توهمات شدهاند آنها که حسابشان پاک است و با آنها کاری نداریم؛ اما آنکسانی که به خدا، قیامت، دین، وحی، نبوت و این حرفها معتقد هستند درباره اینکه دین چه اندازه در امور دنیا دخالت دارد نظرهای مختلفی دارند. در این زمینهها آنچنان بحثهای شبههناک مطرح شده است که در فرهنگ عمومی خود ما هم کأنّه دین با دنیا تقابل دارد و میگوییم دین و دنیا! تصور این است که دین یک سلسله اعتقادات و مناسک و آدابورسوم خاصی است که وقتی انسان انجام میدهد رابطهاش با خدا خوب میشود؛ حالا بعدش چه میشود؟ آنهایی که به آخرت معتقد هستند میگویند در آخرت سعادتمند میشوند. کارهایی که مربوط به دین است چیزهایی است که نمادش معابد، کلیساها، بتکدهها، مساجد و کنیسهها است. کارهایی که معمولاً آنجاها انجام میگیرد، اینها کارهای دینی میشود؛ اما سایر کارهایی که مردم در طول عمرشان در شبانهروز مورد رسیدگی قرار میدهند و به آن میپردازند و عمده فعالیتهای انسانها را تشکیل میدهد مانند تهیه غذا، پوشاک، مسکن، ازدواج، روابط خانوادگی، مسائل سیاسی، اینها را میگویند ربطی به دین ندارد.
بهحسب نقل قرآن کریم شاید بشود ریشه این فکر را از زمان خود انبیا پیدا کرد. قرآن از قول یکی از پیغمبران نقل میکند که به مردم میگفت من پیامبر خدا هستم، برای شما پیامهایی آوردهام ازجمله اینکه کمفروشی نکنید! سر مردم کلاه نگذارید! حق مردم را ادا کنید! وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْیالَ وَالْمِیزَانَ؛[1] وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ؛[2] یا وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ؛[3] به فروشندهها میگفت که با ترازوی درست معامله کنید! کمفروشی نکنید!
مردم به او میگفتند أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا یعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ.[4] ترجمه تحتاللفظی آیه این است که آیا این نمازی که تو میخوانی به تو میگوید که ما باید رفتارمان در مورد اموالمان به آن صورتی باشد که تو میگویی و هر کاری که دلمان میخواهد با اموالمان نکنیم؟! أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ. چرا نمیگذاری ما هر جوری که دلمان میخواهد زندگی کنیم؟! تو نمازت را بخوان! ما کاری به نماز تو نداریم، تو هم کاری به زندگی ما نداشته باش!
یعنی تصور این بود که او وظیفهاش این است که راجع به نماز صحبت کند، خودش نماز بخواند، به مردم هم بگوید که نماز بخوانید اما دیگر با امور مالی و اقتصادی مردم کاری نداشته باشد، بگذارد مردم خودشان هر جور دلشان میخواهد زندگیشان را بکنند؛ أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ؛ مالمان را هر جور دلمان بخواهد مبادله میکنیم، حالا کم یا زیاد. به بیان واضحتر یعنی این کارها به تو چه! تو نمازت را بخوان! پیشینه این طرز تفکر از زمان انبیا است.
در اسلام هم کمیابیش کسانی از همان آغاز در دلشان بود که پیغمبرصلیاللهعلیهوآله نباید در کارهای دنیا دخالت کند. در دلشان این بود که حالا پیغمبر میخواهد درباره دین مردم صحبت کند و یا با بتپرستی مبارزه میکند بسیار خب، بالاخره اینها مسئله دینی است؛ یا اگر درباره حج و نماز صحبت میکند بالاخره عبادت خداست، اما دیگر درباره امور زندگی مردم، امور اقتصادیشان، اینکه با دیگران چگونه رفتار کنید، با همسایههایتان چگونه رفتار کنید، جنگ کنید، صلح کنید و بالاخره در نهایت جامعهتان را چگونه اداره کنید، چه کسی رئیس باشد، چه کسی مرئوس باشد، اینها دیگر ربطی به دین ندارد. گاهی وقتی پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله دستوراتی میدادند و راجع به امور مردم امرونهیهایی میکردند، بعضیهایشان که رو داشتند میآمدند میگفتند یا رسولالله! اینهایی که میگویی، از طرف خدا میگویی یا از طرف خودت میگویی؟! این را سؤال میکردند. بالاخره ته دلشان این بود که دین یک مقوله است و زندگی دنیا هم یک مقوله و مقولات دیگری است؛ اقتصاد است، سیاست است، امور اجتماعی است، روابط بینالملل است و اینها ربطی به دین ندارد.
نکتهای که باعث میشد این طرز تفکر در بین مسلمانها هم تقویت شود این بود که در ادیانی که آن روز مطرح بود که عمدتاً مسیحیت بود و دیگر آخرین پیامبر الهی قبل از پیغمبر اسلام بود و اینها در عالم هم دستگاه وسیعی داشتند، دولت روم در آن زمان یک دولت بسیار قویای بود، مسلمانها در ارتباطی که با مسیحیان داشتند چه در داخل کشور و چه در ارتباطهای برونمرزیشان، میدیدند که آنها چنین برداشتی از دین دارند که دین یعنی آن چیزهایی که مربوط به کلیساست. دیگر وقتیکه خیلی گسترش پیدا میکند ازدواجشان را هم برای تبرک میآیند در کلیسا انجام میدهند، برای مراسم دفن مردهشان هم کشیش میآید، بچهشان هم که متولد میشود او را غسلتعمید میدهند، این کارها کار کشیش بود، کار دین اینهاست؛ بچه که متولد میشود او را غسلتعمید بدهند تا مسیحی شود، وقتی هم که میمیرد یک آداب و مناسکی برای او اجرا کنند، هر هفته هم صبحهای یکشنبه، کلیسا بروند و یک سرودی بخوانند، یک مناسکی به جا بیاورند، موعظهای گوش کنند؛ این میشود دین.
وقتی به جای دین مسیحیت، دین اسلام مطرح میشد توقعشان این بود که پیغمبر اسلام هم به همین کارها بپردازد. دیگر اینکه مردم چگونه معامله کنند، چه چیزهایی را مورد معامله قرار دهند، خریدوفروش بعضی چیزها جایز است، بعضی چیزها جایز نیست، یک نوع معاملهای جایز است، یک نوع معاملهای حرام است، اینها چه ربطی به دین دارد؟! امروز هم ما وقتی بسیاری از دلها را میکاویم کمیابیش چنین ذهنیتهایی را در آن مییابیم. حالا گاهی آثارش در مطالبی که مطرح میشود و یا در سخنرانیها و نوشتهها هم دیده میشود.
در اوایل انقلاب که امامرضواناللهعلیه سخن نهایی را میفرمود و همه مردم حتی اقلیتهای مذهبی هم رهبری امام را پذیرفته بودند خیلی مجال بحث در این چیزها نبود. وقتی امام چیزی میفرمود دیگر تمام بود. مرحوم دکتر بهشتیرضواناللهعلیه در یک سخنرانیشان که از تلویزیون پخش شد فرمودند ما چون طرفدار ولایتفقیه هستیم و اطاعت از ولیفقیه و امام را بر خودمان واجب میدانیم، امام فرموده که ما در این مسائل اختلافی سیاسی سکوت کنیم، به همین دلیل من دراینباره هیچ صحبتی نمیکنم تا امام اجازه دهد. این یک طرز فکر بود؛ میگفت چون امام فرموده سکوت، من مطیع هستم و حرفی نمیزنم. پیدا بود که مسئله اختلاف با بنیصدر و گروهکها و این حرفها بود. منظورم این است که شخصی مثل دکتر بهشتی که شخصیتی بود که نهتنها در ایران، بلکه از نظر فکر سیاسی و مدیریتی واقعاً از افراد کمنظیر در عالم بود اما در مقابل امام اینچنین تسلیم بود و تصریح هم میکرد که به خاطر اعتقاد ما به ولایتفقیه است که چون امام فرموده سکوت کنید من هیچ حرفی دراینباره نمیزنم و از من توقع نداشته باشید وارد این موضوعهای اختلافی بشوم؛ ولی در مقابل، دیگران و بقیه سیاستمداران آن عصر که حالا شما شاید یادتان نباشد، آنها به گونه دیگری فکر میکردند. بعد از رحلت امام، این چیزهایی که ته دلها بود و با حضور امام خیلی جرأت بروز نداشت، آرامآرام فرصت پیدا کرد که خودی نشان دهند. کمکم این مسائل در گوشه و کنار و در لابهلای حرفها ظهور پیدا کرد و بالاخره کسانی که در رده اول مسؤولیت کشور قرار داشتند صاف میگفتند ما ولایتفقیه را چون در قانون اساسی آمده قبول داریم! بعضیهایشان هم که بعد گفتند آنوقت هم ما قبول نداشتیم! این ریشهاش همین است که اصلاً اینها چه ربطی به دین دارد تا ولیفقیه یا نایب امام بخواهد در اینها دخالت کند. تصور اینها از حکومت اسلامیای که در ایران انقلابی تشکیل شده بود چنین چیزی بود که ما یک دولتی داریم مثل همه دولتهای عالم، انتخاباتی انجام میگیرد، مردم رأیشان را به رئیسجمهور واگذار میکنند، او اختیاردار کشور میشود. آنوقت چهارده میلیون یا حالا مثلاً چهلوپنج میلیون مردم وقتی به یک کسی رأی دادند یعنی ما اختیارمان را دست شما داده ایم و هر کاری دلت میخواهد بکن. خب رهبر یعنی چه؟ ولیفقیه یعنی چه؟ بالاخره چون ما معتقدیم که اسلام اهمیت دارد یک نماد دین هم باید اینجا باشد؛ رهبر یعنی نماد دین مردم، نماز جمعه بخواند، امامجمعه معین کند، مثلاً روز عید بگوید حالا عید است، نیست، برای حج نماینده تعیین کند و از این چیزها. اینها تصور واقعی بعضیهاست! حالا من نمیگویم چند درصد؛ بگردید پرتقال فروش را پیدا کنید.
کسانی هستند که معتقدند رهبر نباید نقشی داشته باشد. حالا یک چیزی در قانون اساسی گفتهاند که سیاستهای کلی کشور را مثلاً تعیین کند. اینها هم تشریفاتی است. حالا سیاستهای کلی ای که تعیین میکنند مگر چهکار میکنند؟ تا مجلس تصویب نکند که قانون نمیشود. اینها یک چیزهای تشریفاتی بود که به احترام امام گفتند. حالا بعد از امام هم بالاخره آن کسی که جای امام مینشیند یک چیزهایی میگوید. تصور بسیاری از مردم، سیاستمداران و دولتمردان ما از نظام انقلاب اسلامی همین است. اگر اسمی از رهبر و ولایتفقیه و این حرفها میبرند به خاطر احترام و ادب است اما اینکه ته دلی ملتزم باشند که اطاعت او مثل نمازخواندن واجب است، آنگونه که مرحوم دکتر بهشتی میفرمود که چون امام فرمودند سکوت، من دیگر سکوت میکنم و حرف نمیزنم، شما دولتمردان ما را نسبت به رهبری همینجور میبینید؟! اندکی تفاوت دارند. طرز فکر و رفتارشان با رفتار مرحوم دکتر بهشتی اندکی تفاوت دارد.
البته من همینجا عرض کنم باید اعتراف کرد آنوقت با حضور امام و آن موقعیتی که امام داشت و اوایل انقلاب، فرمان امام یکجور حرف بود. حالا بعد از سیوچند سال، شرایط خیلی فرق کرده، ولی بههرحال این ذهنیت تفاوت دارد که وقتی رهبر یک چیزی گفت، ولیفقیه حکمی صادر کرد، دستوری دارد، این اطاعتش مثل نمازخواندن واجب است یا نه حالا این هم یک اظهارنظری است، عمل هم نکردیم طوری نمیشود، بعدش حداکثر یک عذرخواهی میکنیم، اگر شد زیرسبیلی رد کردیم و عذرخواهی هم نکردیم که دیگر بهتر! خب مجلس باید قانون تصویب کند، رهبر چهکاره است؟! قانون را باید مجلس تصویب کند و اجرایش هم با دولت است، رهبر حق ندارد در کارهای دولت دخالت کند! این یک طرز فکر است؛ یعنی دولت جمهوری اسلامی ایران مثل دولت فرانسه میماند، مثل دولت آلمان میماند، ما یک چیزی اضافه داریم و آن این است که یک دستگاه پاپ هم در کنارش داریم، در بعضی کارهای مذهبی و اینها یک عمامه به سری هست که اسمش رهبر است. این میگوید اینجور کنید، نماز اینجور، روزه فلان، حج چنان، اما این دیگر نباید در همه کارها دخالت کند. این دو طرز فکر است و ریشهاش از آن جا ناشی میشود که اصلاً کار دین دخالت در امور دنیای مردم هست یا نیست؟
در قرونوسطی در اثر سیطره کلیسا در اروپا چنین وانمود شده بود که کار کلیسا که مظهر دین است دخالت در همهچیز است. در زمانهایی پاپ عیناً مثل یک سلطان عمل میکرد؛ پایتخت داشت، لشکر داشت، بودجه داشت. الآن هم دستگاه واتیکان همینگونه است منتها حالا یک مجموعه کوچکی است. در شهر رم یک قلعهای هست که اسمش واتیکان است. در آن جا حکومت میکنند و چند تا سرباز هم هستند. سربازهایش هم معمولاً از سوئیس میآیند. یک چیز نمادینی است وگرنه نخستوزیر و وزرا هم دارند. یک وقتی اینها اصلاً رقیب سلاطین بودند، باید با دولت فرانسه یا با بعضی از دولتهای دیگر مبارزه و دعوا میکردند.
سابقه ذهنی مردم اروپا از حکومت دینی چنین دستگاهی است. خیال میکنند مسلمانها تازه به این فکر افتادهاند و آنچه که اروپاییها شش، هفت قرن قبل داشتهاند، اینها تازه حالا میخواهند ایجاد کنند و طبعاً این فکر یک فکر بسیار عقبافتادهای است؛ هفت قرن از آن گذشته، شما تازه حالا به این فکر افتادهاید؟! مردم تجربه کردهاند، دیدهاند فایده نداشت و کنار گذاشتهاند، شما تازه حالا میخواهید حکومت آخوندی درست کنید و دستگاه پاپ و کلیسا درست کنید؟! ته دلها این است که حکومت ما باید دموکراتیک باشد.
اگر یادتان باشد آن نخستوزیر موقت که از اول روی کلمه دموکراتیک خیلی تکیه میکرد برای همین بود. امام فرمود جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد. برای اینکه میگویند اصلاً کار دولت یک سنخ کارهاست، کار دین و روحانیت یک کار دیگری است و باید تقسیمکار کرد؛ یک بخش را به روحانیت سپرد یعنی مسائل دینی و دخالت در بعضی کارهایی که بالاخره صبغه دینیاش غالب است؛ در بعضی جاها هم نماینده او به صورت تشریفاتی حضور داشته باشد، مثلاً نماینده ولیفقیه در شورای امنیت استان، همین، اما اینکه اطاعت رهبر مثل نمازخواندن واجب باشد، این حرفها قدیمی شده، این را هفت، هشت قرن قبل مردم اروپا تجربه کردهاند و تلخیاش را چشیدهاند و کنار گذاشتهاند، شما تازه حالا به این فکرها افتادهاید؟! این همان است که امروز میگویند سکولاریسم. معنی سکولاریسم همین است؛ یعنی دین به امور دنیای مردم کاری نداشته باشد. نمیگویند دین دروغ است. سکولارها بعضی هایشان بیدین هستند، بعضی هایشان ضد دین هستند، بعضی هایشان هم خدا و پیغمبر را قبول دارند منتها میگویند در امور دنیای مردم نباید دخالت کنند؛ میگویند خدا را قبول داریم، نماز هم میخوانیم، روزه هم میگیریم، حج هم میرویم، دعای ندبه هم میخوانیم، حالا دیگر خوب است اما دیگر اینکه در امور اقتصاد بانکداری چه باید باشد و بانک مرکزی چهکار باید بکند این حرفها به شما ربطی ندارد؛ شما بروید نمازتان را بخوانید! أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا یعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ. حضرت شعیب میفرمود زِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَلِكَ خَیرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا؛[5] با ترازوی درست کار کنید، این برای خودتان بهتر است؛ زِنُوا یعنی وزن کنید، بسنجید؛ بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ، با ترازوی مستقیم؛ ترازو را جوری نکنید که به طرف جنسش بچربد؛ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ؛ معامله که میکنید برای مردم کم نگذارید، جنسشان را به طور کامل به آنها بدهید. جوابش را میدادند که این حرفها به تو چه! تو برو نمازت را بخوان! أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ.
این رشته سر دراز دارد. امروز هم کمیابیش این طرز تفکرها در بین خوبان و مسلمانها هم وجود دارد. حالا آنهایی که بیدین هستند که هیچ، آنها نشسته پاک هستند ولی بین خوبان هنوز چنین گرایشهایی وجود دارد! یک مقدارش را، آنچه به مثل بنده مربوط میشود، من اعتراف میکنم که ما تقصیر کرده ایم که این مسائل را درست تبیین نکردهایم. شاید کسانی هم تبیین کردهاند، زحمت کشیدهاند ولی به آنها مجال ندادهاند که اینها را در دانشگاهها مطرح کنند و ماده درسی شود و به صورت رسمی اینها را بخوانند؛ سمبَلش کردند و الآن هم میکنند!
یکی از مسائلی که به این مربوط میشود که آیا دین باید در امور دنیای مردم دخالت کند یا نه مسئله اقتصاد است. اگر یک کسی ریگی در کفشش نباشد و واقعاً بخواهد بفهمد، اگر قرآن را یک مرور و تورّقی بکند و صفحه صفحه باز کند و یک نگاهی کند و ببیند این سوره درباره چیست، این آیه درباره چیست، اگر دستوراتی که خدا در قرآن داده را بشماریم و ببینیم آیاتی که مربوط به نماز و روزه است بیشتر است یا آیاتی که مربوط به امور دنیای مردم است مشاهده میکنیم که طولانیترین آیه قرآن درباره قرض و رهن است که اگر شما در سفر بودید، آن روزها که مثل حالا بانکها و چک و این همه دفاتر اسناد رسمی و این چیزها که نبود؛ مردم که به مسافرت میرفتند، حالا در مسافرت یک معاملهای میکردند، خانهاش در شهر دیگری است، حالا در مسافرت آمده یک جنسی خریده، فروخته، دفتر اسناد رسمی و محضر نیست که بروند ثبت کنند؛ این چهکار کند که کارش محکم باشد؟ یا یک کسی آمده در سفر پولی از یکی دیگر قرض بگیرد، حالا آن جا دفتر اسناد رسمی نیست که ثبت کنند، این چهکار کند که این محکم شود که فردا فراموش نکند؟
بلندترین آیه قرآن درباره اینهاست؛ میفرماید اگر در سفر بودید وقتی به کسی قرض میدهید یا معاملهای میکنید دو شاهد عادل شهادت بدهند و ببینند که شما این معامله را انجام دادید که اگر طرف فردا یادش رفت یا عمداً خواست تخلف کند شاهدها را پیش قاضی بیاورید که شهادت بدهند. حالا اگر شاهد نبود فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ.[6] رهن، مال اینجاست؛ یک جنس قیمتی از او گرو بگیرید و بگویید حالا تو پول میخواهی بسیار خب، به من یک چیز قیمتی بده که پیش من باشد، پول من را که دادی آن را به تو پس میدهم؛ فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ.
مسأله روابط مالی بین مردم، بلندترین و طولانیترین آیه قرآن است. دنباله این آیات، ببینید که درباره ازدواج و طلاق چقدر آیات داریم که اگر بین زن و شوهر اختلافی پیش آمد چهکار کنند؛ فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا؛[7] یک نمایندهای از طرف خانواده زن و یکی از طرف خانواده مرد بنشینند با هم گفتگو و کدخدامنشی کنند و مسأله را حل کنند تا رفع اختلاف شود. اگر اختلافات حل نشد و همچنان باقی ماند خب چارهای نیست؛ طلاق بگیرند. آنوقتی هم که بنا گذاشتند که طلاق بگیرند نگران نباشید که اینها از هم جدا شدند؛ خانم میرود یک شوهر مناسبتری برای خودش پیدا میکند، آقا هم میرود زن مناسبتری پیدا میکند؛ وَإِنْ يَتَفَرَّقَا يُغْنِ اللَّهُ كُلًّا مِنْ سَعَتِهِ.[8] وقتی دیدند نمیتوانند باهم زندگی کنند و از هم جدا شدند، نگران نباشید، خدا هر دو را بینیاز خواهد کرد؛ هم برای آن خانم شوهر خوبی میرساند و هم برای آن آقا، خانم خوب میرساند. آیه قرآن است؛ وَإِنْ يَتَفَرَّقَا يُغْنِ اللَّهُ كُلًّا مِنْ سَعَتِهِ.
تقریباً هر جا صحبت از نماز است، غیر از یکی دو مورد، پشت سرش زکات آمده است؛ وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاة.[9] همچنین اینکه زکات به چه چیزهایی تعلق میگیرد و به چه کسانی باید داد نیز بیان شده است؛ إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِینِ[10] تا آخر آیه. بسیاری از مسائلی که مربوط به اطاعت خدا و پیغمبر است أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ،[11] إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ...[12] آیاتی که مربوط به حکومت است؛ النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ.[13] اینها همه مربوط به رابطه با خدا و نماز و عبادت و اینهاست؟! بشماریم ببینیم چند آیه درباره نماز و حج و روزه داریم که عبادت خداست و چند آیه مربوط به همین امور زندگی مردم داریم. قطعاً آیاتی که مربوط به زندگی دنیای مردم است چند برابر آیاتی است که مربوط به رابطه انسان با خداست؛ انفاق کنید، به دیگران رسیدگی کنید، این برای شما مایه برکت میشود و خدا به آن برکت میدهد. رباخواری نکنید؛ میرسد تا آن جا که اگر بنا نیست از رباخواری دستبردارید اعلانجنگ با خدا بدهید؛ فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ![14] این دخالت در امور اقتصادی نیست؟! اسلام کاری با اقتصاد مردم ندارد؟! همانگونه که اگر کسانی بیایند و بخواهند کعبه را ویران کنند، میگویند اعلانجنگ با خدا دادهاند، میفرماید اگر دست از ربا برنمیدارید اعلانجنگ با خدا بدهید؛ فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ!
اگر کسی این کتاب را بخواند میگوید این کتاب مربوط به امور دنیای مردم نیست؟! فقط رابطه انسان با خداست؟! آن ازدواجش، آن قرضش، آن وامش، آن معاملاتش؛ چه معاملهای حلال است و چه معاملهای باطل؟ بعضی جنسها هستند که اصلاً خریدوفروشش حرام است و معاملهاش باطل است؛ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ.[15] اصلاً معامله خریدوفروش مشروبات الکی باطل است و کسی این کار را انجام دهد هم گناه کرده و هم مالش منتقل نمیشود، اصلاً مالیت ندارد. اینها دخالت در امور اقتصادی مردم نیست؟!
میفرماید باید از ولی امر اطاعت کنید؛ مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ،[16] أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ؛ اینها سیاست نیست؟! پس اسلام با سیاست، با اقتصاد، با ازدواج، با امور اجتماعی مردم کاری ندارد؟! همینطور مسائل ارث و وصیت؛ ما چقدر آیه درباره ارث داریم؟ سهمالارث هر کسی را مشخص کرده است، آن جایی که زن و مرد مساوی هستند، آنجایی که سهمالارثشان با هم تفاوت دارد؛ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیینِ.[17] اینها دخالت در امور اقتصادی مردم نیست؟!
اگر کسی ریگی در کفشش نباشد همین مروری که در قرآن بکند، کتابهای فتاوای علما و این حرفها هیچ، روی خود قرآن یک مروری بکند میفهمد که سروکار این کتاب با اقتصاد مردم هست یا نیست؛ آنوقت بعد از همه این حرفها یک کسانی بگویند که اینها چه ربطی به دین دارد؟! اینها را متخصصان بنشینند نظر بدهند که معاملات ربوی جایز باشد یا نه؛ نرخ سود چقدر باشد، یکرقمی باشد یا دورقمی؛ دولت چقدر سود بدهد؛ دیگران تا چه اندازه حق داشته باشند سود بدهند؛ اینها اصلاً به شما ربطی ندارد! اینها را متخصصان اقتصادی که تحصیلکرده آمریکا هستند باید بیایند نظر بدهند، به شما چه؟! حوزه قم چه ربطی به این حرفها دارد؟! اینها متخصص خودش را دارد، مثل اینکه پزشک میرود آمریکا درس میخواند میآید اینجا پزشکی میکند، اقتصاددان هم باید برود آن جا درس بخواند بیاید اینجا رئیس بانک مرکزی شود، وزیر اقتصاد شود، به شما چه؟! ته دلشان این است.
آیا قرآن هم همین را میگوید؟! این همان موج سکولاریسمی است که منشأ آن غرب است و بعد فراگیر شده و از مرزهای مغرب زمین تجاوز کرده و به کشور ما هم رسیده است و در طول پنجاه، شصت سال حکومت پهلوی نهادینه شده، کوچک و بزرگ ما اینها را در سیاست، در حقوق، در اقتصاد و حتی در ارزشهای اخلاقی باور کرده که ما اخلاقمان را باید برویم از اروپا یاد بگیریم که چه چیزهایی ارزش دارد، چه چیزهایی ندارد، چهکارهایی خوب است آدم انجام دهد و چهکارهایی خوب نیست!
اگر دل بسیاری از نخبگان کشور را بکاوید میگویند امر به معروف و نهی از منکر، خودش یک منکر است! فضولی در کار مردم است! اینگونه نیست؟! من خیال میکنم اگر عمق دلهای خودمان را هم بکاویم کمیابیش به همین نتیجه میرسیم! میگوید اگر میبینی یک کسی کار زشتی میکند باید امرش کنی، امام میگوید اگر خواهش کنی به وظیفهات عمل نکردهای، باید امر کنی، بگویی این کار را نکن! این کار را باید انجام بدهی! امر به معروف است نه خواهش. فتوای امام را ببینید. در رساله عملیه امام هست. میفرماید مسلمان در جامعه اسلامی وقتی میبیند رفتار غیر اسلامی انجام میگیرد باید نهی کند نه خواهش؛ بگوید آقا! این کار را نکن، این خلاف قانون است، این خلاف اسلام است، وگرنه وظیفه امر به معروف و نهی از منکرش را عمل نکرده است. حالا فتوای همه فقها این نیست ولی فتوای امام این است. فتوای مقام معظم رهبری هم همین است.
این چیزی است که ما به مکتب که میرفتیم میگفتند فروع دین دهتا است، یکیاش امر به معروف و نهی از منکر است یعنی این. حالا هم همین را میگوییم؟! واقعاً ته دلمان همین است؟! یک کسی وقتی ربا میخورد میرویم او را نهی میکنیم که این کار را نکن که گناه است و حرام است؟! اینگونه میگوییم یا اصلاً جرأت نمیکنیم که حرف بزنیم؟! آقا! این مسئله تخصصی است به ما چه ربطی دارد؟! درودیوار کشور جمهوری اسلامی هم تبلیغات است که اگر شما فلان جا پولتان را بگذارید نیم درصد بیش از همه بانکها سود میدهند! این یعنی چه؟ یعنی معامله شرعی؟ چرا؟ برای اینکه ته دلمان این است که اینها ربطی به دین ندارد، بالاخره کار مردم باید بگذرد. کارگر بالاخره کارش گیر کرده میخواهد جنسی بخرد، میآید وام میگیرد ما هم یک سودی میبریم. اینجا سرمایه گذاشتیم، چند سال میگذرد و دو برابر سرمایه، سه برابر سرمایه از آن سود میگیریم، هم او راضی است هم ما، تازه منت هم سر زیرمجموعهشان میگذارند که ما به شما وام میدهیم؛ منت هم میگذارند!
چه عاملی اقتصاد آمریکا را خراب کرد؟ این بحران اقتصادی که امروز دنیا را لرزانده از کجا پیدا شده است؟ ریشهاش همین مسائل وامهای بانکها بوده که به مردم پیشنهاد میکردند، تبلیغات میکردند کما اینکه در کشور ما هم کمیابیش هست. اینهایی که من میگویم از قول یک مسلمان آمریکایی میگویم. میگفت بانکها تبلیغات میکردند که شما بیایید وام بگیرید، کسانی که خانه ندارند بیایند وام بگیرند خانه بخرند، به تدریج در طول درازمدت بیایند صد قسط بپردازند. آن طرفی که خانه نداشت میگفت خیلی خوب است، ما الآن خانه نقد بگیریم پولش را که حالا نباید بدهیم و بانک میدهد بعدش هم صد قسط را حالا ماهبهماه به تدریج میدهیم و خانهدار میشویم. خب یک چند ماهی میگذشت و قسطهایش را میداد بعد میدید نمیشود، نمیرسد، دائم جنسها در بازار دارد گران میشود، کم میآورد، درآمدها برای این اقساط کفاف نمیدهد، اقساط هم حالا یک جا که نبود؛ جنس قسطی، کولر قسطی، یخچال قسطی، فرش قسطی، دائم اقساط، اقساط، اقساط. آخر ماه که میشد هیچچیز برای او نمیماند. خب بانک چهکار میکند؟ میگوید شما اقساط را ندادهاید خانهات مصادره میشود. میآیند اثاثش را بیرون میریزند و خانهاش را تصرف میکنند. تصرف که میشود به نفع بانکدار و کسانی است که سهام بانک را دارند. آنها که ضرر نمیکنند. خانهها را تصاحب میکنند و میفروشند. ولی خب یک سال، دو سال میشود این کار را کرد. خانهها وقتی اینجور مصادره شد چه کسی میخواهد بخرد؟ بانک که این خشت و گِلها به دردش نمیخورد، میخواهد درآمد کسب کند. خانهها را مصادره میکند و میخواهد بفروشد. پولش را میخواهد ولی کسی نمیخرد. چقدر مردم میخواستند؟ آنهایی هم که میخواهند بخرند همینهایی هستند که باید وام به آنها بدهند تا بیایند بخرند وگرنه ثروتمندها که خودشان کاخ دارند و احتیاج به وامهای قسطی و خانههای کوچک ندارند. نتیجه این میشود که اقتصاد ورشکست میشود. بانکها یکی پس از دیگری بهکلی ورشکست میشوند. یک درصد فراوانی از مردم از زندگی میافتند و بعد بیکاری و تورم و چیزهای دیگر که حالا ملاحظه میفرمایید. ریشه همه اینها از ربا است.
ما تازه داریم یاد میگیریم که انواع رباخواری و معاملات هرمی و چیزهای دیگر را از آنها یاد بگیریم و بیاییم در کشورمان جاری کنیم! هر نهادی هم به زیرمجموعههای خودش وام بدهد و منت هم سرشان بگذارد که این اختصاص به شما دارد و ما به همه وام نمیدهیم! ده میلیون وام میدهد به تدریج سی میلیون میگیرد. این همان است که قرآن میگوید فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ. این را که باز کنیم یعنی این نهاد مقدس انقلابی اعلانجنگ با خدا داده است؛ آدمهای متدین! شریف! چرا؟! برای اینکه ته دل این بود که دین ربطی به اینها ندارد؛ من نماز شبم ترک نمیشود، سفره حضرت رقیهام سر جایش است، نذورات و شب عاشورا و جاهای دیگر هیچ تغییر نکرده، هرسال بیشتر هم میدهیم، ما دین نداریم؟! چرا آقا! اختیار دارید! چه کسی بهتر از شما! آن معامله را شورای نگهبان گفته که با عقود شرعیه اشکالی ندارد، ما عقود شرعیه میکنیم! عقود شرعیه یعنی چه؟! اصلاً خود شما میدانید که عقود شرعیه یعنی چه؟! چند درصد معاملاتی که میکنید طبق عقود شرعیه است؟! آن کسی که میآید وام بگیرد میگوید من بدهکار هستم، یک وام به من بدهید قرض خانهام را بدهم، اقساطش را هم مرتب میدهم. او میفهمد عقود شرعیه یعنی چه؟! شورای نگهبان یکچیزی تصویب کرده اما آنچه تو انجام میدهی آن نیست؛ این کلک است. این همان داستانی است که قرآن به ما هشدار میدهد.
همه شما داستان اصحاب سبت را در قرآن دیده اید یا شنیدهاید. قرآن بعضی از داستانها را با اینکه یک چیز سادهای به نظر میرسد اما خیلی روی آن مانور میدهد. چند بار، در چند سوره، به عبارات مختلف و با تفصیل بحث میکند. یکی از داستانها این است که چند تا یهودی بودند، حالا فرض کنید مثلاً صد هزار نفر، در یک شهر ساحلی در کنار دریا زندگی میکردند. حالا یا دریا بود یا کنار یک رودخانه بزرگی بود، بالاخره در ساحل بود. زندگی اینها هم عمدتاً از صید ماهی بود. در شریعت حضرت موسی، روز شنبه صید کردن حرام است. اصلاً کار کردن روز شنبه حرام است. الآن هم یهودیهای ارتدکس را اگر شما دیده باشید در خود آمریکا، اصلاً علت اینکه شنبه و یکشنبه را کشورهای غربی تعطیل میکنند برای این است که بازار عمدهشان دست یهودیهاست، آنها شنبه کار نمیکنند لذا مجبور شدهاند دو روز هفته را تعطیل کنند. بانکها شنبه و یکشنبه تعطیل است. یکشنبه که تعطیل مسیحیهاست؛ شنبه را چرا تعطیل کنند؟ چون اقتصاد آن جا دست یهودیهاست، آنها روز شنبه معامله نمیکنند لذا مجبور هستند شنبه را هم تعطیل کنند. کار کردن روز شنبه در شریعت حضرت موسی حرام است. حتی در یزد هم محلهای بود که یهودیها رفتوآمد داشتند. ما با آنها آشنایی داشتیم. روز شنبه غذا نمیپختند. همسایهها گاهی برای آنها غذا میپختند و میبردند. خودشان نباید در خانهشان آتش روشن کنند. اگر مریض هم داشتند که میباید برای او غذا درست کنند آنها جرأت نداشتند. همسایههای مسلمان میرفتند برای آنها غذا میپختند و برای مریضشان میبردند. خودشان حق نداشتند در خانه آتش روشن کنند. روز شنبه فقط روز عبادت است و سایر کارها حرام است.
این اصحاب سبت مورد امتحان الهی قرار گرفتند؛ سبت یعنی روز شنبه، اصحاب سبت یعنی اصحاب روز شنبهایها. خدا اسمشان را روز شنبهایها گذاشته است؛ امتحان خدا باعث این شد که در روز شنبه ماهیها کنار ساحل میآمدند و صیدشان بسیار راحت بود و روزهای دیگر نمیآمدند. حالا یا از روی هوششان بود یا یک معجزهای بود و یا تجربه کرده بودند و دیده بودند که روزهای شنبه کسی کار به کارشان ندارد و لذا کنار ساحل میآمدند. این تاریخ نیست، افسانه نیست؛ قرآن این مطلب را بیان میفرماید: إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ.[18] قرآن صریحاً میفرماید روز شنبه ماهیها دستهدسته کنار ساحل میآمدند. وَیوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ؛ غیر شنبهها نمیآمدند. اینها ماندند که ما چهکار کنیم؟ اگر صید کنیم خب کار حرام کرده ایم و در شریعت ما جایز نیست. اگر هم صید نکنیم که این ماهیها از دستمان درمیروند و روزهای دیگر صید کردن اینها سخت است و چند تا ماهی پیدا کردن بسیار زحمت دارد. شنبه دستهدسته کنار ساحل میآیند و بهراحتی میشود آنها را بگیرند.
یهودیها غالباً مغز اقتصادیشان قوی است. عقلای قوم آمدند نشستند و فکری کردند. گفتند کنار ساحل حوضچههایی میکنیم، روز شنبه راه آب را باز میکنیم، ماهیها که در این حوضچهها آمدند جلوی آن را میبندیم، یکشنبه میرویم آنها را صید میکنیم، هم دستور خدا را عمل کرده ایم و در روز شنبه صید نکردهایم و هم از این منفعت ماهیها چشم نپوشیدهایم چون برای اقتصاد ما ضرر دارد.
اینها سه دسته شدند؛ یک دسته کارشان همین بود. یک عدهای گفتند این کار را نکنید! با دین خدا بازی نکنید! اینها کلاه گذاشتن است! اینجور کارها صحیح نیست! یک عده دیگر خودشان این کار را نمیکردند و به آنها هم کاری نداشتند. اینها در قرآن هست؛ اینها افسانه نیست، قصه نیست، حدیث اسرائیلی نیست، نص قرآن است. شرایط به این منوال گذشت و اینهایی که نهی از منکر میکردند دائم خوندل میخوردند که این کار را نکنید، ما میترسیم عذابی نازل شود. آنها هم گوش نمیکردند و میگفتند ما که خلاف شرع نمیکنیم! طبق عقود شرعیه عمل میکنیم! عقود شرعیه! شورای نگهبان اجازه داده، عقود شرعیه!
قرآن میگوید آنهایی که مرتکب این کار میشدند و آنهایی هم که نهی از منکر نمیکردند هر دو دسته بهصورت بوزینه و میمون مسخ شدند. صبح که از خواب بلند شدند دیدند همه میموناند. در روایت آمده که اینها سه روز زنده بودند و بعد هم همه از بین رفتند؛ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ.[19] قِرَدَةً جمع قرد است؛ قرد یعنی میمون. چرا؟ چون میمون نماد بازیگری است. اینها با دین خدا بازی کردند خدا هم آنها را بهصورت یک موجود بازیگر مسخ کرد. فقط آنکسانی که نهی از منکر میکردند آنها نجات پیدا کردند. آن دسته دومی که ساکت بودند به اینهایی که نهی از منکر میکردند میگفتند آخر فایدهاش چیست که شما اینها را نهی از منکر میکنید؟! لِمَ تَعِظُونَ؛ با این کار روابطتان را با اینها به هم میزند، اوقاتتلخی میشود، تنش ایجاد میشود، دوستیهایتان از بین میرود، فایدهای هم که ندارد، اینها بالاخره کار خودشان را میکنند؛ وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا.[20] چرا آنکسانی را که خدا بناست اینها را عذابشان کند موعظه میکنید؟ ولشان کنید! بروید کاسبی خودتان را بکنید! شما اگر این کار را نمیکنید، خب نکنید! دیگر به آنها هم کار نداشته باشید!
قَالُوا مَعْذِرَةً؛ کسانی که نهی از منکر میکردند در پاسخ این عده میگفتند: ما یک وظیفهای داریم باید نهی از منکر کنیم. باید پیش خدا حجت داشته باشیم و بگوییم خدایا! ما به وظیفهمان عمل کردیم؛ مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ. از طرفی یقین نداریم که هیچ اثری نداشته باشد، حالا شاید بعضیهایشان هم تحت تأثیر قرار گرفتند و توبه کردند، شاید بعضیشان برگردند. بعد خدا میفرماید همینهایی که نهی از منکر میکردند سالم ماندند و آن دو دسته دیگر تبدیل به میمون شدند.
قرآن اینها را برای چه میگوید؟ لالایی میگوید که خوابتان ببرد؟! در جای دیگر هم میفرماید آنچه بر اقوام سلف، گذشته است بر سر شما هم خواهد آمد؛ أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ؛[21] خیال کرده اید همینکه ما میگوییم مسلمانیم و نماز میخوانیم و زیارت عاشورا میخوانیم دیگر به بهشت رفتهاید و تمام شد؟! بدانید داستانها و امتحاناتی که برای گذشتگان پیش آمده برای شما هم پیش خواهد آمد.
مفسران شیعه و سنی در ذیل این آیه شریفه این حدیث را از پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله نقل کردهاند که پیغمبر اکرم فرمودند اگر بنیاسرائیل وارد سوراخ سوسماری شده باشند شما هم وارد خواهید شد؛ حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ؛[22] جُحر یعنی لانه خزندگان، ضَبّ هم یعنی سوسمار؛ میفرماید اگر بنیاسرائیل به لانه سوسماری هم وارد شده باشند شما هم وارد خواهید شد. آن امتحانات برای شما هم پیش خواهد آمد؛ یعنی امتحان اصحاب سبت برای من و شما هم هست، فقط یک فرق دارد؛ خدا برای این امت فرموده که در این دنیا عذاب استیصال برای اینها نیست یعنی آن عذابهایی که برای امم سابق میآمد و همه هلاک و مسخ میشدند خدا این عذاب را از این امت برداشته وگرنه امتحانات عیناً همانهاست، شکل و قیافهاش فرق میکند ولی ماهیتاً همان امتحانات است.
حاصل بحث این شد که کسی که حتی هیچ تخصصی هم نداشته باشد، همین اندازه که یک مقدار از زبان عربی اطلاع داشته باشد که مثلاً این آیه درباره چه دارد صحبت میکند، اگر یک مروری روی قرآن بکند میبیند آیاتی که مربوط به مسائل دنیوی مردم است بیش از آیاتی است که مربوط به آخرت است؛ بنابراین نمیشود گفت که اسلام به دنیای مردم کاری ندارد. اگر کاری ندارد پس این آیات چیست؟! همانگونه که در جلسات قبلی راجع به توجه اسلام به سیاست گفتم این هم راجع به توجه اسلام به اقتصاد. اگر اسلام دینی است که قرآن کتابش است، این نمیشود درباره اقتصاد، بحث، حکم و نظام اقتصادی نداشته باشد.
اگر از نظر تجربی و استقرایی بخواهیم بحث کنیم بیاییم ببینیم احکام اسلام چیست؟ شما هر نظام اقتصادی را که ببینید- این جمله را داشته باشید بعد بروید روی این فکر و مطالعه و تحقیق کنید-نظامهای اقتصادیای که در عالم هست روی چند تا مبحث کلی بحث میکنند؛ اول منابع طبیعی؛ دوم ارزش اضافی و تولید؛ و سوم توزیع؛ مردم چگونه باید از منابع خدادادی استفاده کنند؟ یا بفرمایید توزیع منابع به چه صورتی باید باشد؟ معادن هست، زمینها هست، دریاها هست، از اینها چگونه باید استفاده کرد؟
دو روش کلی هست که دو قطب مخالف هستند؛ یک گروه میگویند هر کسی هر چه زورش رسید برود آزاد استفاده کند. یک گروه هم میگویند نه، اینها مال دولت است، دولت باید اجازه بدهد، بفروشد، معامله کند، اجازه بدهد که دیگران تصرف کنند؛ این گرایش، گرایش سوسیالیستی است، آن گرایش هم گرایش لیبرالی است. آنها میگویند جنگل هست، چیزهای دیگر هم هست و تا مادامیکه تخریب نشده و باعث این نمیشود که سرمایهها از بین برود مردم به هر صورتی که بخواهند میتوانند برای خودشان استفاده کنند؛ اقتصاد آزاد، لیبرال یعنی آزادی. در مقابلش سوسیالیستها میگویند اینها سرمایه جامعه است. اینکه افرادی که زور دارند، قدرت دارند، پول دارند، ثروت دارند، تکنولوژی دارند، میتوانند بروند استفاده کنند و دیگران محروم شوند این صحیح نیست. دولت باید به عنوان نماینده جامعه، اینها را تملک کند، از اینها بهرهبرداری کند و نتیجهاش را بین همه تقسیم کند. اینها دو گرایش مختلف اقتصادی است.
همه آنچه در نظامهای اقتصادی بحث میشود حول این چند محور است؛ اینکه از منابع اولیه چگونه استفاده کنیم؟ چگونه تولید کنیم؟ و چگونه توزیع کنیم؟ اما اینکه چه تولید کنیم؟ این در هیچ نظام اقتصادیای مطرح نیست. چه سوسیالیستها و چه لیبرالها نمیگویند تولید فلان جنسی ممنوع است، مگر اینکه باز به همان چیزهایی برگردد که باعث تخریب شود و یا مشکلاتی را ایجاد کند؛ یعنی آنها هیچوقت نمیگویند مشروبات الکی تولید نکنید، ابزار قمار تولید نکنید، بمب اتم نسازید، آن اقتصادشان این را نمیگوید و لذا خودشان و دولتهایشان این کارها را میکنند و از طرفی میگویند دیگران این کارها نکنند تا در انحصار خودشان باشد! اینکه چگونه معامله کنید، در معامله انصاف داشته باشید، زیادهروی و افراط نکنید، حق کسی را تضییع نکنید تا معاملهتان درست باشد، این نظامهای اقتصادی کار به اینها ندارد.
ببینید تمام احکامی که اسلام میگوید اینها مربوط به اخلاقیات اقتصادی است یا مربوط به حقوق اقتصادی است؟ تمام اینها جزو نظام اقتصادی اسلام است یعنی علاوه بر اینکه میگوید تولید باید به چه شکلی انجام بگیرد، میگوید روی چه چیزهایی هم باید انجام بگیرد؛ شما حق ندارید مشروبات الکی تولید کنید، چیزهایی که عفت عمومی را از بین میبرد مانند فیلمهای مبتذل را نباید تولید کنید. نه سوسیالیستها میگویند نباید و نه لیبرالها میگویند نباید. اصلاً همه اینها مال آنهاست! هالیوود مال کیست؟! آنها که نباید ندارند، اما ما میگوییم حتی تولیدات آنها را نباید بخرید! نباید استفاده کنید! نباید تولید کنید! این جزو اقتصاد ماست، یعنی اقتصاد اسلامی بسیار وسیعتر و کاملتر از همه نظامهای اقتصادی دنیاست؛ خوبیهای نظامهای اقتصادی سوسیال را دارد، خوبیهای نظام اقتصادی لیبرال را هم دارد.
هر کدام از این دو نظام اقتصادی در مقابل هم یک حسنهایی دارند و یک عیبهایی دارند؛ سوسیالیستها چون قائل به اصالت جامعه هستند و معمولاً فکر فلسفیشان این است، اینها میگویند اصلاً انسان یعنی جامعه انسانی. حتی بعضیهایشان میگویند انسان اگر بهتنهایی در یک غار یا در یک جنگل زندگی کند اصلاً انسان نیست و یک حیوان است. انسان آن وقتی انسان است که در اجتماع باشد؛ مثل بدن انسان؛ اگر شما یک سلولی از بدنتان را بکنید، یک تکه پوستتان را بکنید، این دیگر انسان است؟ جزو انسان است؟ ناخنتان را که میگیرید و دور میاندازید، این دیگر جزو انسان نیست. وقتی جزو انسان است که در بدن شما در تعامل با سایر اندامها ارتباط داشته باشد و باید جزوی از یک ارگانیسم باشد. سوسیالیستها میگویند جامعه یک ارگانیسم است. افرادش جزوی از این جامعه هستند. چیز جدایی نداریم؛ بنابراین اقتصاد، مال جامعه است و مال افراد نیست. منافع باید به همه مردم برسد. نباید عدهای گرسنه بمانند. این شعار سوسیالیستها است. البته شکل حادش کمونیستها هستند که معتقدند اصلاً مالکیت باید بهطورکلی برداشته شود و همه اموال مال همه مردم است. خب این یک حُسن دارد؛ بالاخره فقرا به نان و نوایی میرسند اما دیگر برای فعالیتهای اقتصادی انگیزهای ندارد. تا انسان خودش مالک چیزی نباشد خیلی داعی ندارد که کار کند؛ مثل کارمندی که به اداره میرود و کار میکند، سر ساعت میآید ساعت میزند، سر ساعت هم میرود، اما چه اندازه انگیزه دارد که مغزش را به کار بگیرد و کار جدی انجام بگیرد؟! و لذا اقتصاد در کشورهای سوسیالیستی تنزل کرده است. بالاخره به تدریج رفرمهایی ایجاد کردهاند که شوروی دوباره به دامن اقتصاد آزاد برگشت. قبل از آنها هم چین تا یک حدی، در بعضی بخشها در شانگهای اقتصاد آزاد درست کردند. اینکه سود نظام سوسیالیستی به فقرا میرسد یک حُسن است. اسلام این حسن را دارد اما آن عیبش را ندارد و مالکیت شخصی را القا نمیکند؛ اسلام میگوید شما مالک هستید، شما برای خودت کار کن، درآمد داشته باشد، البته از راه حلال؛ رباخواری نکن! چیزهایی که برای جامعه ضرر دارد را تولید نکن! حق کارگر را نخور! اما وقتی درآمد خالص پیدا کردی باید خمسش را بدهی، زکاتش را بدهی، این باید به فقرا برگردد. پس نظام اقتصادی اسلام حسن نظام لیبرال را دارد؛ یعنی در مردم انگیزه اقتصادی ایجاد میکند. وقتی کشاورز در سرمایه شریک است میرود در مزرعهاش کار میکند و زحمت میکشد. وقتی کارگر در سرمایه شریک است تلاش میکند کالای بهتری تولید شود و مشتری بهتری داشته باشد، اما او میگوید من حقوقم را میگیرم، چهکار دارم؟! مینشینم پشت ماشین، اگر هم خراب شد به عهده صاحبش است. پس نظام اقتصادی اسلامی هم مزایای اقتصاد سوسیال را دارد، هم مزایای اقتصاد لیبرال را دارد و هم مزایای اخلاقی را دارد؛ جلوی مفاسد اخلاقی را میگیرد، نمیگذارد کالاهای غیراخلاقی تولید شود و هم به دنبال ایجاد روابطِ منصفانه و عادلانه بین انسانهاست؛ اجحاف نباید باشد، سود زیادی نباید از کارگزار بگیرد.
آن داستان امام صادقصلواتاللهعليه را حتماً شنیدهاید. حضرت به عقود شرعیه عمل میکردند؛ سرمایهای داشتند به عامل میدادند، میبرد جنس میخرید و به یک شهر دیگر که آن جنس، مورد حاجت بود میبرد میفروخت و سودی عایدش میشد. این سود تقسیم میشد؛ یک بخش از این سود مال صاحب سرمایه بود و یک بخش هم مال عامل بود. این عقود شرعیه است؛ مضاربه. حضرت صادقصلواتاللهعليه سرمایهای را به یک عاملی میدادند که آن را ببرد کاسبی کند. هم اینکه سرمایه داشته باشند و هم اینکه یک سودی عایدشان شود و خرج خانوادهشان دربیاید.
یکی از اینها رفت معاملهای کرد و سود فراوانی آورد و به خیال خودش گفت الآن که میروم خدمت آقا و عرض میکنم که چقدر سود برایتان آوردهام، آقا یک بارکالله سفتی به ما میگوید. مثلاً فرض کنید پنجاه، شصت و شاید صد درصد سود آورده بود. حضرت سؤال فرمودند: اینها چیست که آوردهای؟ عرض کرد: آقا! نمیدانید چقدر معامله این سفرمان برکت داشت و سود کرد و همه این سکهها مال شماست! حضرت فرمودند: مگر جنسها را چند فروختی؟ گفت: آقا! مشتری زیاد بود، مردم احتیاج داشتند، ما هم دیدیم مشتری دارد قیمت را بالا بردیم. فرمودند: همه اینها را بردار! سود من ده درصد است. تو رفتی به مردم ظلم کردی! مردم را فریب دادی! حالا درست است که احتیاج داشتهاند و یک جایی جنس گران شده بود اما شما که نباید بروی اجحاف کنی! ایشان مضاربه حلال کرده بود، اما چون عامل اجحاف و زرنگی کرده بود حضرت سود معامله حلالش را هم نگرفتند!
در جامعه ما زرنگی یعنی چه؟ یعنی همینها؛ جنسها را نگه داریم تا گران شود و بعد بفروشیم یا یک جایی بازار سیاه درست کنیم، قیمتها را بالا ببریم، چه زمین باشد و چه چیز دیگر. اینها زرنگی نیست؟! اینها اسمش زرنگی است. حضرت فرمودند سودش را نمیگیرم، اینها جایز نیست، سود حلال ده درصد است.
اسلام تا اینجاها را هم حساب میکند. بعد هم میفرماید اگر پدر و مادرت احتیاج دارند باید از درآمدت به آنها بدهی؛ اگر همسایهات احتیاج دارد باید به او بدهی؛ مَا آمَنَ بِي مَنْ بَاتَ شَبْعَانَ وَ جَارُهُ جَائِعٌ؛[23] اگر کسی شب سیر بخوابد و همسایهاش گرسنه بخوابد شیعه نیست. اینها مجموعه دستورات اخلاقی اقتصاد است. همه اینها میشود نظام اقتصادی اسلام؛ اینکه چه بخریم؟ چه تولید کنیم؟ با کارگر چگونه رفتار کنیم؟ تا عرقش خشک نشده مزدش را بدهید. اول کاملاً طی کنید تا اغراء به جهل نشود و بعد نگوید من خیال کردم که مزدم اینقدر است و شما چرا کم داده اید. از اول دقیقاً بگویید چند ساعت، چهکاری میکنید، این هم مزدش است. کارش هم که تمام شد مزدش را بدهید؛ حتی مقداری هم چربتر بدهید. این نظام اقتصادی اسلام است. آیا اسلام با اقتصاد کاری ندارد؟! با دنیای مردم کاری ندارد؟! پس دنیا کدام است؟! اقتصاد است، ازدواج است، ارتباط با رهبران و مسؤولان کشور است و بالاخره روابط بینالملل است. اینکه با دیگران چگونه رفتار کنیم، با دوستانتان، با دشمنانتان تمام اینها دستورالعمل دارد. اینکه اگر جنگ میکنید در جنگ چهکارهایی باید بکنید و چهکارهایی نباید بکنید؛ آب مردم را مسموم نکنید! درختهایشان را در جنگ قطع نکنید! حالا یک بمب اتم که لیبرالها و طرفداران حقوق بشر میاندازند، صد هزار، صد هزار میکشند، اما اسلام میگوید از دشمنتان یک درخت هم حق ندارید قطع کنید! آنوقت اسلام با دنیای مردم کار ندارد؟!
اسلام به همهچیز مردم کار دارد. حالا دیگر فرصتی نیست وگرنه من فلسفه این را هم میگفتم که ما در زندگی چیزی نداریم که اسلام درباره آن حکمی نداشته باشد. اصلاً فلسفه زندگی این را اقتضا میکند. ما اصلاً در این عالم که آفریده شدهایم برای چه آفریده شدهایم؟ خدا این چشم و گوش و این عقل و ابزار و این منابع را در اختیار ما گذاشته که چه کنیم؟! که شکم را پر و خالی کنیم؟! همین؟! یا ما را آفریده که لِیبْلُوَكُمْ أَیكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا؟![24] یعنی از اینها برای زندگی ابدیتان استفاده کنید. چه چیزهایی در زندگی ابدی دخالت دارد؟ همه چیز؛ معاملاتتان دخالت دارد، ازدواجتان دخالت دارد، رفتارتان با همسرانتان دخالت دارد، رفتارتان با بچههایتان دخالت دارد، رفتارتان با همسایههایتان دخالت دارد، همه اینها دخالت دارد. چیست که دخالت نداشته باشد؟! پس نمیشود دین حقی باشد و با همهچیز مردم کار نداشته باشد و اینها اصلاً برای همین آفریده شدهاند. آفریده شدهاند تا رفتارهای این دنیایشان را به جهتی سوق بدهند که موجب سعادت آن عالمشان باشد. اصلاً ما برای همین آفریده شدهایم؛ آنوقت چگونه ممکن است اسلام نسبت به بخش اعظمی از اینها هیچ نداشته باشد و بگوید اختیار با خودتان و هر کاری میخواهید بکنید؟! آن خدایی که ما را آفریده تا همه کارهایمان را برای این انجام بدهیم که سعادت ابدی نصیبمان بشود آنوقت فقط برای نماز و روزه وظیفه تعیین کرده و به کارهای دیگرمان کاری ندارد؟! پس چیزهای دیگر را برای چه آفریده است؟! اینهمه مسائلی که در زندگی همه انسانها مطرح میشود و این جنگها و این صلحها اسلام برای اینها دستوری ندارد؟! مگر ممکن است؟! اسلام در همه اینها و ازجمله در مسائل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، خانوادگی و حتی بینالمللی دخالت دارد.
وفقنا و ایاکم انشاءالله
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1]. هود، 84.
[2]. هود، 85.
[3]. اسراء، 35.
[4]. هود، 87.
[5]. اسراء، 35.
[6]. بقره، 283.
[7]. نساء، 35.
[8]. نساء، 130.
[9]. بقره، 43.
[10]. توبه، 60.
[11]. نساء، 59.
[12]. مائده، 55.
[13]. احزاب، 6.
[14]. بقره، 279.
[15]. مائده، 90.
[16]. نساء، 80.
[17]. نساء، 11.
[18]. اعراف، 163.
[19]. بقره، 65.
[20]. اعراف، 164.
[21]. بقره، 214.
[22]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج ۲۳، ص ۱۶۵.
[23]. الکافی، ج 2، ص ۶۶۸.
[24]. ملک، 2.