صوت و فیلم

صوت:
100

راه دستیابی به ارزشمندترین نعمت الهی

در اختتاميه طرح ولايت
تاریخ: 
شنبه, 15 شهريور, 1399

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ أبَدَاً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ الَّیلُ وَ النَّهار وَ لا جَعَلَهُ اللهُ ءاخِرَ العَهدِ مِنّی لِزیارَتِکُم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّاهِرِین

أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ * وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا؛[1]

یادآوری نعمت‌های الهی؛ شیوه تربیتی قرآن کریم

یکی از شیوه‌هایی که در قرآن کریم برای هدایت مردم و تعلیم و تربیت آن‌ها به کار گرفته شده این است که خدا بعضی از نعمت‌هایی خودش را یادآوری می‌کند؛ گاهی می‌فرماید فَلَوْلَا تَشْكُرُونَ؛[2] نمی‌خواهید شکر کنید؟! بعضی وقت‌ها یک مقدار از این شدیدتر می‌فرماید لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ.[3] شما در مقابل این نعمت‌ها یا شکرش را به جا می‌آورید و یا کفران نعمت می‌کنید. اگر در مقام شکرگزاری بربیایید نعمت شما را زیاد خواهم کرد، آن‌هم با چند ادات تأکید، لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ. در مقابلش هم می‌فرماید وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ. لحن‌های دیگری هم دارد که حالا من نه خیلی یادم است و نه دلم می‌خواهد وقت شما را بگیرم.

چرا باید شکرگزاری کنیم؟!

بر اساس همین شیوه‌ای که ما از قرآن آشنا هستیم، به اندازه انسی که با قرآن و با کیفیت بیانات قرآنی داریم سؤالاتی برای ما مطرح می‌شود؛ اول اینکه خدا چرا این نعمت‌ها را عنایت فرموده است؟ دوم اینکه این نعمت‌ها را که عنایت فرموده از ما چه انتظاری داشته است؟ و سوم اینکه می‌دانیم که خدا به شکر ما احتیاجی ندارد؛ پس چرا سفارش می‌کند که شکر کنید، در مقابلش هم می‌گوید که اگر شکر نکنید و کفران نعمت کنید، نه‌تنها نعمت را از شما می‌گیرم بلکه به عذاب شدید مبتلا خواهید شد؛ آخر چرا؟! حالا می‌خواهی نعمت بدهی، بده! نمی‌خواهی نعمت بدهی، نده! دیگر عذابش برای چیست؟! و سؤالاتی از این قبیل.

هر کدام از این‌ها واقعاً احتیاج دارد که درباره آن خیلی بحث شود آن‌هم بحث عقلی، نقلی، با استفاده از آیات و روایات. یک‌وقتی ما چند جا بحث کردیم و مجموع بحث‌ها یک کتاب با عنوان صبر و شکر شد. نصف آن کتاب درباره صبر است و نصف آن درباره شکر؛ ولی آن‌هم این‌گونه نبود که یک برنامه‌ای باشد و حالا بخواهیم یک کتابی بنویسیم. فکر می‌کنم اگر خواسته باشد یک کتاب معقول، متوسط و معتدلی در این باره نوشته شود یعنی با موضوع شکر در اسلام یا آثار نعمت یا چیزهایی از این قبیل، به نظرم یک کتاب پانصد صفحه‌ای خوبی از آب درمی‌آید. جای این بحث‌ها وجود دارد که قرآن چرا این شیوه را انتخاب کرده است، خدا چرا این‌گونه فرموده است و ما باید در مقابل چه‌کار کنیم.

همه ما در پاسخ به این سؤالات کم‌وبیش جواب‌هایی در ذهنمان هست و بالاخره یک جواب‌هایی خواهیم داد از قبیل اینکه خدا رحیم است، نعمت می‌دهد، بخشش در کارش است، این از خوبی‌های خداست. شکر هم که از ما می‌خواهد برای این است که خود ما ترقی کنیم. اینکه برای ترک شکر هم عذاب می‌کند برای این است که این اعمال ما که موجب پیشرفت و تکامل ما می‌شود باید اختیاری باشد، یعنی دو طرف داشته باشد. همین‌گونه که وقتی شکر می‌کنیم به آدم اوج می‌دهد، باید ضدش هم به‌گونه‌ای باشد که تنزل بدهد. اگر این‌گونه نباشد این تعادل طرفین در انتخاب حاصل نمی‌شود. باید تعادل وجود داشته باشد تا من انتخاب کنم. این اندازه‌ها را کم‌یابیش می‌توانیم ارائه کنیم و جواب این سؤالات را بدهیم. حالا فرض کنید جوابش را دادیم، بعد جای این سؤال می‌ماند که البته سؤالش خیلی کم برای افراد اتفاق می‌افتد که آیا ما هم باید کاری بکنیم؟! آیا در مقابل نعمت‌ها وظیفه‌ای هم داشته‌ایم؟! آیا وظیفه‌مان را انجام داده‌ایم؟! اگر انجام نداده‌ایم چرا انجام نداده‌ایم؟!

لزوم توجه به نعمت‌های الهی

حالا بنده از خودم عرض می‌کنم، شما هم خودتان فکر کنید، خیلی کم یادم می‌آید که در طول هشتاد و شش، هفت سال عمرم، چند دقیقه نشسته باشم و فکر کرده باشم که این چشم برای چه خوب است؟ چقدر چیز خوبی است. در طول هشتاد سال حتی در حد چند دقیقه هم فکر نکرده‌ام که عجب! این چرا دوتاست؟! چرا این‌گونه می‌بیند؟! و سایر اعضا؛ مغز، اعصاب، دستگاه گوارش و قلب. این‌ها تازه نعمت‌هایی است که در وجود خودم هست. این‌گونه فکر می‌کنم که من یعنی این‌ها و اگر این‌ها نباشد که من نیستم و اصلاً باید این‌گونه باشد. اگر یک‌وقتی هم چشم من درد گرفت می‌گویم چطور شده که درد می‌کند، ولی خود چشم که باید باشد. اینکه فکر این باشم که این نعمتی است که خدا به من عنایت فرموده و من باید شکر آن را به جا بیاورم، بنده که خیلی کم به این فکرها بوده‌ام، شما خودتان می‌دانید.

تازه این کمترین و کوچک‌ترین نعمت‌های خداست. نعمت‌های دیگری هم بیرون من ولی اطراف من هست؛ اگر خدا دل مادر را به من مهربان نکرده بود معلوم نبود که آیا من زنده بمانم یا نه؟ آیا هیچ‌وقت فکر کرده‌ام که این چه نعمت بزرگی است که خدا دل مادران را به بچه‌هایشان مهربان کرده است؟! اگر والدین و بستگان فکر این نبودند که نیازهای اولیه بچه را تأمین کنند، خرجی برای او بکنند، اگر مادر شیر ندارد یک دایه برای او بگیرند و بالاخره سایر نیازمندی‌هایش را تأمین کنند، اگر این کارها را نکرده بودند چه می‌شد؟ کدام بچه‌ای هست که وقتی متولد می‌شود خودش بتواند نیازهایش را برطرف کند؟! حالا همین دایره را تا اطراف گسترده کنید تا اینکه همه عالم را فرابگیرد؛ فلان چیز را از فلان شهر یا از فلان کشوری می‌آورند، با چه زحمتی آن را تهیه می‌کنند، معامله و خریدوفروش و تجارت تا ازیک‌طرف نیازهای آن‌ها تأمین ‌شود و ازیک‌طرف نیازهای ما؛ و این عالم به همین نحو می‌چرخد. اگر درباره هر لحظه‌اش صد سال هم فکر کنیم همه نعمت‌ها را نمی‌توانیم بشماریم.

نعمت‌هایی با ارزش بی‌نهایت!

ولی همه این‌ها در مقابل یک دسته دیگر از نعمت‌های خدا حکم صفر را دارد. همه این نعمت‌هایی که صد سال باید فکر کنیم تا فقط آن‌ها را بشماریم، قرآن می‌فرماید وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا! تازه همه این‌ها در مقابل یک دسته دیگر از نعمت‌های خدا حکم صفر را دارد در مقایسه با یک عدد بسیار بزرگ! حالا یک مقدار احتیاط می‌کنم و نمی‌گویم در مقابل بی‌نهایت. عجب! این چه نعمتی است؟!

همه نعمت‌هایی که ما در دنیا داریم اثرش این است که نفس بکشیم و یک دقیقه دیگر زنده باشیم؛ غذا بخوریم تا شکم ما سیر شود تا بتوانیم کار کنیم. بالاترش خانواده تشکیل بدهیم تا نسل ما باقی بماند؛ و الی‌آخر. بالاخره عمر استفاده ما از همه این نعمت‌ها معمولاً زیر صد سال است؛ اما یک نعمت‌هایی هست که نتیجه آن بی‌نهایت است! دیگر امروز همه بچه‌های مدرسه‌ای می‌توانند صفر و بی‌نهایت را تصور کنند. چه نسبتی بین صفر و بی‌نهایت یا یک و بی‌نهایت وجود دارد؟ هیچ بشری ادعا نکرده است که بین کوچک‌ترین عدد با بی‌نهایت می‌شود نسبتی برقرار کرد. حالا اگر خدا یک نعمتی به ما داده باشد که اگر از آن استفاده کنیم بی‌نهایت فایده داشته باشد، چقدر باید شکر این نعمت را بجا آورد؟!

راه دستیابی به نعمت‌های بی‌نهایت!

ما شکر نعمت‌های لحظه‌ای را هم نمی‌توانیم به جا بیاوریم چه برسد به نعمتی که دنباله آن بی‌نهایت است! واقعاً چنین نعمتی می‌شود؟! اینکه بشود یک چیز محدودی را با یک وسیله‌ای به دست آورد و از آن استفاده کرد اما فایده‌اش بی‌نهایت باشد؛ چطور چنین چیزی ممکن است؟! شاید من درست نتوانم یک دقیقه در عمرم را به یاد بیاورم که در این باره درست فکر کرده باشم که یک چنین چیزی هم می‌شود؟! حالا تصدیق آن پیش کش؛ اصلاً همین‌که من تصورش را بکنم که آیا چنین چیزی هست یا نه؟ همین‌که خود سؤالش برای من مطرح شده باشد.

بله، می‌گوییم آن‌هایی که به بهشت می‌روند، همیشه در بهشت هستند، خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا اما این را درست فکر نمی‌کنیم که این خَالِدِينَ فِيهَا یعنی چه؟ بعضی‌ها هم گفته‌اند یعنی سال‌های طولانی. سؤال اول این است که آیا چنین چیزی می‌شود یا نه؟ ما که مسلمان هستیم باید بگوییم بله، می‌شود، چون در قرآن صریحاً گفته است. سؤال دوم این است که چگونه می‌شود این نعمت را به دست آورد؟ حالا فهمیدیم که می‌شود و چنین چیزی هم هست. آیا ما این را داریم و می‌توانیم به دست بیاوریم یا نه، فکرش را هم نکرده‌ایم؟ فی‌الجمله از اینکه به قرآن و دستورات پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله، خوش‌بین هستیم می‌گوییم ظاهراً این‌ها گفته‌اند می‌شود لذا ما هم می‌گوییم می‌شود. حالا اگر می‌شود چگونه می‌شود؟

جواب ساده‌اش این است که بالاخره آدم باید به همین دستوراتی که در قرآن و روایات گفته‌اند عمل کند تا بشود دیگر، چون این‌ها این‌کاره بودند و برای همین آمده‌اند که بگویند چه‌کار کنید که سعادت ابدی داشته باشید؛ یعنی نعمت بی‌نهایت! من چقدر برای این، کار کرده‌ام؟!

جبران‌ناپذیرترین ضرر!

آن جایی که دنبال یک کاری بوده‌ام به خاطر اینکه یک میلیارد تومان پول نصیب من می‌شود، حالا چقدر طول بکشد تا من یک میلیارد پیدا کنم خدا می‌داند، اشخاص فرق می‌کنند، شرایط زندگی فرق می‌کند، اما معمولاً برای ما یک میلیارد تومان به‌آسانی پیدا نمی‌شود. حالا اگر من هر روز بتوانم کاری کنم که یک میلیارد تومان استفاده دارد، هر روز، حالا فرض می‌کنیم، فرضش که اشکالی ندارد. این روزی یک میلیارد را در تعداد روزهای عمرم ضرب کنم و بگویم اگر عمر من مثلاً صد سال باشد چند روز می‌شود، اگر من هر روز یک میلیارد تومان استفاده داشته باشم چقدر می‌شود؟ سر آدم سوت می‌کشد! آیا اصلاً چنین ثروتی در این عالم وجود دارد؟ حالا اگر فرض کردیم که هست، با بی‌نهایت چه نسبتی دارد؟ اگر درآمد من روزی یک میلیارد تومان باشد، هر روز هم در خانه من را بزنند و بگویند بسم‌الله! بفرمایید! قابل شما را ندارد! آخرش آن عددی که از این‌ها پیدا شود چه نسبتی با بی‌نهایت دارد؟! هر عدد بزرگی که تصور کنیم هیچ نسبتی با بی‌نهایت ندارد؛ یعنی اگر می‌شد یک کاری کنیم که یک چیز بی‌نهایت به دست ما بیاید و این را صرف این کردیم که روزی یک میلیارد تومان به ما بدهند بسیار ضرر کرده‌ایم! اگر می‌شد روزی یک میلیارد هم گیر ما می‌آمد، تازه در مقابل آنی که نتیجه‌اش بی‌نهایت است خیلی ضرر کرده‌ایم.

به نظرم این محاسبات را همه بچه‌مدرسه‌ای‌ها می‌توانند انجام دهند و خیلی مشکل نیست؛ اما آیا ما باورمان است؟! اگر باورمان است، با وجود این‌همه افراد متفکر بشر، فیلسوفان، متفکران، پروفسورها و ریاضیدان‌ها، چطور هیچ کتابی در این باره نوشته نشده است؟! بحثی، مقاله‌ای، یک برنامه رادیویی‌ای، تلویزیونی‌ای، اینکه یک نفر چنین چیزی گفته باشد، حتی یک نفر هم پیدا نشده که این را مطرح کند و یک جایی بگوید! شما آیا این را که من عرض کردم تا حالا شنیده بودید؟! بالاخره هر کدام از شما چند سال از عمر شریفتان می‌گذرد. مطلب به این واضحی را آدم یکبار هم، نه خودش فکر کرده است و نه کسی برای او گفته است!

مراحل دستیابی به منفعت بی‌نهایت

حالا فرض کنیم که من فکر کردم و فهمیدم که یک چیزی هست که استفاده آن از روزی یک میلیارد تومان بیشتر است، آن‌وقت می‌شود آن را رها کنم؟! خب می‌بینیم که همه این کار را می‌کنند و خود ما هم در تمام عمرمان همین کار را کرده‌ایم!

اگر بخواهیم این‌گونه نباشد و این ضرر را کمتر ضرر کنیم، عدد بی‌نهایت که سر جای خودش هست، بی‌نهایت ضربدر طول عمر، در ساعات عمر، حالا اصلاً این عمل ریاضی صحیح است یا صحیح نیست، می‌شود گفت بی‌نهایت ضربدر بی‌نهایت یا در یک عدد متناهی، توجیهاتی دارد؛ اگر بی‌نهایت در یک بُعد باشد عدد دیگری که می‌خواهیم ضرب کنیم در یک بعد دیگری، مثلاً مثل مساحت، طول و عرض باشد. یک چنین فرض‌هایی می‌شود در ریاضیات کرد. حالا این فکر را کردیم و یک روزی یک شیخ پیری آمد وقت ما را گرفت و یک چیزی گفت و ما هم به خاطر احترام به او رفتیم چند دقیقه نشستیم، ببینیم این چه می‌گوید؟ بعد دیدیم نه، بالاخره واقعاً یک چیزی هست و باید یک جوابی تهیه کنیم و بعد تصمیم گرفتیم ببینیم چه‌کار می‌شود کرد که آدم یک چنین منفعت بی‌نهایتی نصیب او شود، چه‌کار باید بکنیم؟

بعد از تصدیق به اینکه این هست، لااقل تصدیق ظنی، همین‌که آدم نفی نکند، اولاً توجه داشته باشد که این را فراموش نکند. این‌گونه نباشد که حالا من فهمیدم، لحظه دیگر یک آقایی آمد گفت سلام‌علیکم و دیگر اصلاً یادم رفت و بعدش هم انگارنه‌انگار که باشد. تا مادامی‌که در ذهنم هست و من توجه دارم ممکن است منشأ اثر باشد. سعی کنم گاه‌وبیگاهی یادم بماند که چنین چیزی هست و می‌شود باشد. دوم اینکه راهش را یاد بگیرم که چه‌کار باید بکنم تا نصیب من شود و سوم اینکه انگیزه‌ای را در خودم تقویت کنم که من را وادار کند که این کار را بکنم و متقابلاً اگر چیزهایی مانع شود آن‌ها را کم کنم، برطرف کنم تا بتوانم در این مسیر پیش بروم و به این نتیجه برسم.

بیهوده سخن به این درازی نشود!

اما همان‌گونه که عرض کردم، در این عالم، تعادل بین خیر و شرّ برقرار است. انگیزه‌هایی هست برای اینکه فکر آدم تقویت شود، دلایلی هست برای اینکه اثبات شود، شواهدی از انبیا و اولیا هست، اگر هیچی دیگر هم نباشد داستان سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌عليه هست که آدم بفهمد یک چیزهایی هست؛ بیهوده سخن به این درازی نمی‌شود. آن‌وقت آیا این‌ها کافی است که من عمل کنم؟!

موانع رسیدن به نعمت‌هایی با ارزش بی‌نهایت

بررسی تاریخ و مروری روی زندگی خود ما هم نشان می‌دهد که خیلی چیزها را می‌دانستیم، می‌خواستیم، دنبالش هم رفتیم، چند سال هم زحمت کشیدیم، تحصیل هم کردیم، لیسانس هم گرفتیم، دکتری هم گرفتیم اما دیگر طبق آن عمل نکردیم. نمونه آن اینکه پزشکان می‌گویند فلان چیز برای قلب بد است اما آن‌هایی که معتاد به دخانیات هستند، دارند درس می‌گویند یک پُک هم به سیگار می‌زنند! همان وقتی که دارد می‌گوید که سیگار برای قلب بد است یک پُکی هم به سیگار می‌زند! چطور می‌شود آدم این‌گونه می‌شود؟

الف) ضعف در شناخت

علت اولش این است که آن شناخت، ضعیف است. ما شرط نکردیم که حتماً صددرصد قطع به یقین داشته باشیم. گفتیم همین اندازه که منکر نباشیم. طبعاً وقتی شناخت ضعیف باشد در مقابل یک عامل قویی مغلوب می‌شود. پس اگر بخواهیم این‌گونه نشویم باید راه تشخیصمان را تقویت کنیم و دلایل محکم‌تری بیاوریم که این‌گونه هست.

ب) عادات زشت و ناپسند

دوم، عادت‌هایی است که به یک چیزهایی پیدا کرده‌ایم. اولش یک کار بچه‌گانه بوده، شاید خیلی از این سیگاری‌ها اولش دیدند که پدرشان سیگار می‌کشد، رفتند پشت دیوار یک سیگار برداشتند و کشیدند که ببینند چطور می‌شود و چرا بابا این‌طور می‌کند. من افرادی را سراغ دارم که این‌گونه بودند و بعد هم معتاد شدند. انس گرفتن به یک چیزی، بعد هم تا برسد به اعتیاد، مانع می‌شود از اینکه آدم چیزی را که می‌داند عمل کند.

ج) افکار و باورهای مخرب و نادرست

سوم، اعتیاد به این چیزهای مضر و خطرناک نیست اما مثلاً از اول در یک محیطی بوده‌ام و به‌گونه‌ای بوده که مدام به من تزریق کرده‌اند که اگر امروز یک تومان داری، یک تومان را دو تومان کن! همیشه دائماً گفته‌اند سر سال چقدر پول داری؟ مثلاً در صندوق پس‌اندازت چقدر هست؟ همیشه به من تزریق شده که پول پیدا کن! دیگر این‌گونه عادت کرده‌ام. عادت به مخدّرات نیست اما با این فکر و روش و منش عادت کرده‌ام. عادات دیگر را هم به آن ضمیمه کنیم؛ مسائل جنسی، شهرت‌طلبی و چیزهایی از این مقولات. همه ما کم‌یابیش به این عادات مبتلا هستیم. این‌ها اگر باشد همه آن چیزهایی را هم که خوب می‌دانستم در عمل یادم می‌رود.

خداوند متعال به ما لطف فرموده که ما مسلمان، شیعه، انقلابی، تابع امام‌‌رضوان‌‌الله‌‌عليه، تابع مقام معظم رهبری، دلمان می‌خواهد برای اسلام و برای سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌عليه خدمت کنیم. این‌ها مفروض ماست. حالا نمی‌توانیم با عدد تعیین کنیم اما حالا کم یا زیاد، بین صفر و بی‌نهایت مراتب دارد. ما باید فکر کنیم ما که درصدد این هستیم که معرفت ما بیشتر شود و وظایفمان را بهتر تشخیص دهیم چه چیزی مانع می‌شود؟ آن موانع را بشناسیم یا برطرف کنیم و یا لااقل ضعیف کنیم که خیلی بر ما مسلط نشود.

متأسفانه توجه به این‌ها بسیار کم است. من گاهی شده خیال می‌کنم که دارم یک کاری را قربة الی الله برای خدا انجام می‌دهم درصورتی‌که این‌گونه نیست. شب که فکرش را می‌کنم اصلاً جایی برای خدا و این حرف‌ها نبوده است! به خاطر پول بوده و به خاطر ریاست و احترام و بالا بگذار و پایین بگذار، همین‌ها. یک روز اگر یکی از آن‌ها نبود دیگر آن کار را انجام نمی‌دادم. پس بزرگ‌ترین آفتی که ما داریم، اول، نشناختن نعمت است؛ دوم، نشناختن راهش؛ سوم، نداشتن انگیزه قوی؛ و چهارم، انس گرفتن به لذت‌های زودگذر از قبیل همین چیزهایی که عرض کردم، پول و مقام و شهرت و برای گروهی هم مسائل جنسی که آدم را از چیزهای مهم غافل می‌کند.

اگر خدا توفیق بدهد که ما در هر سن و در هر شرایطی که هستیم سعی کنیم این‌ها را تضعیف کنیم، حالا نمی‌گویم معصوم شویم و همه سلمان شویم، عملاً میسر نمی‌شود، ما که نتوانستیم؛ سعی کنیم وظیفه‌مان را بهتر بشناسیم، راه صحیح عملش را بهتر بدانیم و چیزهایی که مانع از انجامش می‌شود را دفع کنیم آن‌وقت می‌توانیم امیدوار باشیم که به لطف خدا و توجهات اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين به اندازه همتمان در این مسیر صحیح پیش برویم؛ بنابراین فرصت را غنیمت بشماریم و برای همدیگر دعا کنیم؛

خدایا! ما را از خواب غفلت بیدار کن!

خدایا! ما را به وظایفمان بهتر آشنا کن!

از ما چه کاری برمی‌آید که تو دوست‌تر داری؟! ممکن است از رفیقم یک کار دیگری بربیاید. از دست یک فرمانده نظامی، کاری برمی‌آید که از چهل تا آخوند برنمی‌آید اما یک کاری هم از یک آخوند برمی‌آید که از چهل تا فرمانده نظامی برنمی‌آید. من با این امکاناتی که دارم، تو از من انجام چه کاری را بیشتر دوست داری؟! من را از شرّ شیطان، هوای نفس و منافع شخصی و گروهی حفظ بفرما!

ما این دعا را برای شما می‌کنیم شما هم این دعا را برای ما بفرمایید که ما بیشتر احتیاج داریم. إن‌شاءالله خدا به همه ما لطف کند و از برکت سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ همه ما را به راهی که خودش دوست دارد موفق بدارد.

والسلام علیکم و رحمة الله


[1]. نحل، 18.

[2]. واقعه، 70.

[3]. ابراهیم، 7.