بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد وآله الطّاهرین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحجّة بن الحسن، صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً و تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً
تشریففرمایی خواهران ارجمند به این جلسه را خوشآمد عرض میکنم و تشکر میکنم از اینکه اظهار لطف فرمودند و زمینهای فراهم شد که یک گفتوگوی چنددقیقهای داشته باشیم.
همۀ شما میدانید و نیاز به تأکید ندارد که نه از نظر اسلام و نه از نظر بنیانگذار این انقلاب برای تحصیل و ترقی معنوی خواهران هیچ نوع محدودیتی لحاظ نشده، حتی اگر احیاناً در بعضی از مسائل حقوقی و اجتماعی میان زن و مرد تفاوتی باشد، به لحاظ تحصیل علم و وظیفۀ ارشاد و تعلیم دیگران، پاسخ دادن به شبهات و به طور کلی مبارزه با تهاجم فرهنگی هیچ فرقی میان آنها نیست و همانطورکه ارشاد و پاسخگویی به شبهات بر آقایان واجب است بر بانوان نیز واجب است. طبعاً مقدمات این امر نیز از باب ما «لا يتمُّ الواجبُ إلا بهِ» واجب خواهد بود و این اصل کلی مورد تردید کسی نیست.
منتها در مقام عمل با توجه به اینکه پیش از انقلاب و به بیان دقیقتر پیش از نهضت حضرت امام، زمینهای برای تحصیلات دینی خواهران وجود نداشت، این کاری که شروع شده کار نویی است و طبعاً در آغاز راه، مشکلاتی خواهد داشت. عمدۀ مشکلات برمیگردد به اینکه لازم است آقایان برای خانمها تدریس یا برنامههای دیگر را اجرا کنند تا برسد به یک حدی که خانمها از خودشان استاد داشته باشند و دیگر نیازی به حضور آقایان در کلاسهای درس خانمها نباشد.
این یک مرحلۀ انتقالی است. نظیر اینکه فرض بفرمایید در دانشگاه ما احتیاج داریم به اینکه خانمها در بعضی از مسائل مخصوصاً آنچه به پزشکی خانمها مربوط میشود پزشک زن داشته باشیم و ایدئال این است که دانشگاهی داشته باشیم که استادانش هم همه از خود خانمها باشند و هیچ احتیاجی به حضور مرد در بین آنها نباشد. از اوایل انقلاب برای این نیاز فکری شد و دانشگاه یا دانشکدۀ پزشکی فاطمیه را به همین منظور تأسیس کردند. تلاشهای بسیاری صورت گرفت که استادان دانشکده هم از خود خانمها باشند. حقیقت این است که ما در مسافرتهایی که به کشورهای خارجی داشتیم به اصطلاح عوامانه پز میدادیم که یکی از دستاورهای جمهوری اسلامی این است که ما دانشگاهی داریم که استاد و کارمند و دانشجوی آن همه از خواهران هستند، خواهران، خودشان دانشگاه را اداره میکنند و احتیاجی به مردها ندارند.
ولی ملاحظه فرمودید که کار این دانشگاه به کجا رسید و دانشجویان آن ـ که متأسفانه بعضی از آنها از خانوادههای اهل علم و شخصیتهای بالای روحانی هم بودند ـ خودشان پیشنهاد کردند که ما استاد مرد میخواهیم. بالاخره هم کار به کشمکش و اعتصاب و تحصن کشید. دانشجویان به تهران رفتند و جلوی شورای انقلاب فرهنگی متحصن شدند و کارهای دیگر از این قبیل که میدانید انجام گرفت.
از این جهت بسیاری از مطالب هست که به لحاظ تئوری و روی کاغذ و در ذهن خیلی خوب پیش میرود اما در عمل با مشکلات زیادی مواجه میشود. بنابراین به طور کلی باید توجه داشته باشیم که اگر کندیای در این زمینهها هست بخشی از آن به خاطر وجود این مشکلات طبیعی است.
نکتۀ دیگر اینکه یک زمانی مسائل اجتماعی و سیاسی به گونهای بود که مقام معظم رهبری فراغتی داشتند و این امکان وجود داشت که بعضی از کارها را مباشرتاً با ایشان مطرح کنیم و خود ایشان میتوانستند مستقیماً دخالت کنند. اما در این سالها و به خصوص در یک دهۀ اخیر تدریجاً وضع طوری شد که حقیقتاً ما خجالت میکشیم در سال یک مرتبه هم تقاضای ملاقات با ایشان را داشته باشیم. همانطورکه میدانید شرایط هم شرایط خاصی است و ایشان باید به مسائل خیلی جدیتر داخلی و بین المللی بپردازند.
در این شرایط طبعاً این قبیل امور به کسان دیگری در مراتب نازلتر ارجاع میشود و گاهی هم چند مرتبه تنزل میکند. اینجاست که دیگر تصمیمگیرنده یک نفر نیست. غالباً شورایی تشکیل میشود، گفتوگوهایی صورت میگیرد و چون سلیقهها مختلف است گاهی تصمیمهای متناقض هم گرفته میشود. ما هم در داخل مؤسسه و در رابطه با برنامههای مؤسسه کمیابیش با این مشکلات روبرو هستیم.
دراینباره که اشاره فرمودید خدمت ایشان نامهای نوشته شد. ایشان هم اظهار لطف فرمودند و گفتند بله این کار لازم است و دستور دادند که بودجهاش پیشبینی شود. ولی بعد از چندی مسائلی بین شورای مدیریت و هیئت امنای جامعة الزهرا پیش آمد؛ اختلافنظرهایی که همه جا ممکن است بین دو ارگان و مسئولانش پیش آید. مسئولان و هیئت امنای جامعة الزهرا پیشدستی کردند، متنی نوشتند و خدمت آقا ارائه دادند که در آن پیشنهاد داده بودند کلیۀ امور مربوط به خواهران [طلبه] در قم به جامعة الزهرا واگذار شود و شورای مدیریت و مدیریت خواهران به شهرستانها اختصاص داشته باشند.
انسان از کسی که در روز باید هزاران مسئله را بررسی و دربارۀ آنها تصمیمگیری کند توقع ندارد که یادش باشد چند سال پیش چیزی را شفاهی فرموده است. منشی ایشان هم از طرف ایشان نامهای به شورای مدیریت نوشت مبنی بر اینکه کلیۀ امور مربوط به تحصیلات خواهران در قم باید در اختیار جامعة الزهرا قرار گیرد و هیچ مؤسسۀ دیگری نباید دخالت کند؛ حتی مدیریت خواهران که بخشی از شورای مدیریت است و آقای شرعی مسئولیت آن را بر عهده دارد فقط به حوزههای شهرستانها اختصاص دارد.
این نامه برای خود شورای مدیریت هم خیلی جالب نبود و بعضی از اعضای آن بسیار متأثر شدند از اینکه چنین زمینهای فراهم شده و ایشان هم اینطور نوشتهاند. ولی خوب به هر حال نوشته از طرف مقام معظم رهبری بود. طبیعی است که هیچوقت نمیشود توقع داشت که در کار انسانی هیچ اشتباه و غفلتی پیش نیاید یا اگر استثنایی دارد تمام استثنائات در متن یک قانون یا متن یک حکم دقیقاً گنجانده شود. به هر حال این امریه از طرف ایشان صادر شده بود و ما هم مجبور بودیم اطاعت کنیم.
اینکه فرمودید با اینکه خود ایشان فرموده بودند آنچه فلانی لازم بداند من هم لازم میدانم چطور شد یک دفعه اینطور فرمودند، جریان این بود.
بعضی از اعضای شورای مدیریت نظرات دیگری داشتند. بنده معتقدم اولین کسی که باید از مقام معظم رهبری اطاعت کند ما هستیم. اگر ما در اینگونه مسائل به خاطر اینکه سلیقهمان متفاوت است یا اینکه احتمال میدهیم احیاناً غفلت و اشتباهی پیش آمده باشد تمرد کنیم دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود. دیگر از چه کسی انتظار داشته باشیم که دستور مقام معظم رهبری را اطاعت کند؟ به همین دلیل بود که بنده تأکید کردم ما عیناً باید اطاعت کنیم و هیچ حرفی هم نباید بزنیم.
معنای ولایت فقیه همین است که وقتی دستور دادند ما اطاعت کنیم هرچند احتمال خلاف بدهیم یا حتی ظن به خلاف هم داشته باشیم. معنی اطاعت حکم همین است. بله، اگر قطع به خلاف داشته باشیم آن وقت میتوانیم پیشنهاد بدهیم و صحبت کنیم. البته در این مورد قطع به خلاف نبود و زمینۀ اینگونه بحثها هم دیگر فراهم نیست که مثلاً برویم بگوییم شما در حکم عجله کردید.
طبعاً هر نوع مقرراتی ضایعاتی دارد. ما اگر ملتزم باشیم به اینکه دستورات ایشان را به عنوان یک وظیفۀ شرعی واجب الاطاعه بدانیم اگر در مواردی به خودمان ضرر میخورد، هم باید تحمل کنیم و هم از نظر شرعی و هم از نظر اخلاقی و عرفی ناچاریم که این کار را انجام دهیم.
اما در خصوص اینکه برای کسانی که میخواهند تحصیلات، مطالعات و تحقیقاتشان را ادامه بدهند راه دیگری وجود دارد یا نه، ما به نظرمان رسید حالا که امور به جامعةالزهرا واگذار شده ما به عنوان مجری موافقتنامههایی با جامعة الزهرا کار کنیم. به این معنا که بگوییم شما تصمیم بگیرید و بپذیرید که مثلاً چنین طرحی اجرا شود و ما مجری آن بشویم. ما مستقیماً دخالت نکنیم که خلاف امر مقام معظم رهبری شده باشد.
در این زمینه صحبت کردیم و پیشنهادهایی را به مسئولان جامعة الزهرا ارائه دادیم، اما همانطورکه میدانید نتیجۀ مطلوبی حاصل نشد. به همین دلیل است که ما در حال حاضر راهی سراغ نداریم برای اینکه غیر از آن برنامهای که در جامعة الزهرا تصویب و اجرا میشود آموزش رسمی دیگری در حوزه وجود داشته باشد. تنها راهی که میماند برنامههای غیررسمی است برای کسانی که بخواهند خودشان داوطلبانه کاری انجام دهند.
اگر چنین آمادگیای باشد که کسانی بخواهند خودشان تحصیلاتشان را ادامه بدهند و به مشاور و استاد نیاز داشته باشند ما ـ به عنوان کاری خارج از مسئولیتی که در مؤسسه بر عهدهمان است ـ این را مورد مطالعه قرار میدهیم تا شاید بتوانیم کمکی کنیم به کسانی که داوطلبانه بخواهند مطالعات و تحصیلاتشان را به صورت غیررسمی ادامه دهند؛ یعنی دیگر نمیتوان توقع داشت که کلاس رسمیای برگزار کنیم و مدرکی بدهیم یا امتیازاتی در نظر بگیریم. طبعاً داوطلب اینگونه تحصیل هم کم خواهد بود. ولی اگر باشند کسانی که بهرغم مشکلاتشان ـ که من میدانم مشکلات خواهران خیلی بیشتر از برادران است ـ بر این کار اصرار داشته باشند و انگیزهشان هم قوی باشد، ما به عنوان یک کار فوق العاده بررسی میکنیم که ببینیم در زمینۀ ارائۀ مشاوره و راهنمایی یا معرفی استاد و برنامه چه کمکهایی میتوانیم انجام بدهیم.
بنابراین من با تأسف عرض میکنم که ما از خودمان هیچ قصور و تقصیری سراغ نداریم که در این کار کرده باشیم. البته وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِي، ولی در حدی که من آگاهانه از کارهای خودمان سراغ دارم ما در این کار تقصیری نکردهایم و تلاش کردیم که این کار به صورت مطلوبی انجام بگیرد و زمینهای برای رشد بیشتر معنوی خواهران فراهم شود. ولی تقدیر الهی این نبود و موفق نشدیم.
باز هم تأکید میکنم که اگر [خواهران] پیشنهاد خاصی در این زمینه دارند که داوطلبانه مطالعاتی را انجام دهند، ما خارج از چارچوب برنامههایی که اینجا وظیفهمان است به عنوان اینکه برادری میتواند در این زمینهها به خواهری کمک کند ابایی نداریم.
امیدواریم ان شاء الله خدای متعال به همۀ ما توفیق بدهد که آنچه مرضی خودش است انجام دهیم.
این سخنان راجع به مطلبی که شما اشاره فرمودید. اما به طور کلی و با توجه به اینکه فرمودید عدهای از خواهران فارغ التحصیل میشوند، در واقع این جلسه جلسۀ تودیعی است برای آنها ـ البته این را نسبت به شخص خودم عرض میکنم چون معلوم نیست دیگر موفق شوم احترام خودم را خدمتشان عرض کنم. به این مناسبت تأکید میکنم که روی این نکته بیشتر فکر بفرمایید. این نکته تأیید همان برداشتی است که خود شما دارید، منتها بنده تأکید بیشتری روی آن میکنم.
ما امروز جهاد فرهنگی بسیار مهمی در پیش داریم و در واقع در این عرصه دست و پنجه نرم میکنیم، اما نه برادران و نه خواهران آنطورکه باید و شاید اهمیت این جهاد را مورد توجه قرار نمیدهند. بنده چنین برداشتی دارم، شما هم ببینید با این برداشت موافقید یا طور دیگری فکر میکنید. بنده خیال میکنم که این جهاد از جهاد نظامی مهمتر است.
جهاد نظامی ـ مخصوصاً در این زمانها که به صورت دفاع انجام میگیرد ـ برای این است که دشمنی به یک کشور اسلامی حمله کرده و اراضی، اموال و نهایتاً جان عدهای از مسلمانان در خطر است. بر امت اسلامی و بر فردفردش واجب است که در مقام دفاع برآیند و با دشمن مبارزه کنند حتی جان خودشان هم به خطر بیندازند تا این خطری که متوجه کشور اسلامی است دفع شود. نظیر آنچه در دوران ۸ سال دفاع مقدس انجام گرفت.
در این فرض، خطری که مسلمانان را تهدید میکند چیست؟ این است که مقداری زمین که در اختیار مسلمانان است از دستشان میرود و به دست کفار یا بغات میافتد. به هر حال زمین عدهای از مسلمانان غصب میشود. مثلاً [در جنگ عراق با ایران] اگر بنا بود آنها پیروز شوند قسمتی از خاک ایران به خاک عراق ملحق میشود. همچنین مقداری از اموال مسلمانان به خطر میافتد که مهمترینش ویرانی شهرهایشان به وسیلۀ بمبها و موشکها است. نهایت خطری که مسلمانان را تهدید میکند این است که عدهای از آنها شهید میشوند. اینها خطرهایی است که ایجاب میکند که مسلمانان در مقام دفاع برآیند و چه بسا به همان اندازه یا بیشتر شهید بدهند تا بتوانند این خطر را دفع کنند؛ [کما اینکه] ما در دفاع مقدس کم شهید ندادیم.
خلاصه اینکه خطرهایی که در دفاع نظامی رفع میشود خطرهای مادی است؛ زمین است و اموال است و حیات مادی دنیوی. آیا این خطرها به دین مردم ضرری میزند؟ کسانی که شهید میشوند جهنم میروند یا بهشت میروند؟ به سعادت ابدیشان لطمه میزند؟ بلکه زمینه برای رشد معنوی فراهم میشود. بودند کسانی که اگر جنگ و دفاعی نبود منحرف میشدند. جوانهایی بودند که در کوچهها ول میگشتند و مثل بعضی از جوانهای امروز که به بعضی از آلودگیها مبتلا میشوند آنها هم مبتلا میشدند. زمینۀ جنگ باعث شد که اینها به اولیای خدا ملحق شوند. ضررها همه ضرر مادی بود. تازه اگر عراق هم پیروز میشد باز هم همین ضررهای مادی بود. یک مقدار از اراضی ایران در اختیار عراق قرار میگرفت.
اما در هجوم و تهاجم فرهنگی دین مردم در خطر است. به دنبال خطری که متوجه دین میشود سعادت ابدی انسانها به خطر میافتد نه چند روز زندگی مادی که مثلاً منجر به شهادت شود و آخرش هم بهشت ابدی باشد. اگر دین مردم از بین برود یعنی جهنمی میشوند و تا ابد باید در آتش بسوزند.
کدام یک از این خطرها مهمتر است؟ خطر مادی مهمتر است یا خطر معنوی؛ آن هم خطری که متوجه عمر بینهایت انسانهاست در عالم آخرت؟ قطعاً این خطر مهمتر است. وقتی دفاع از آب و خاک واجب باشد دفاع از دلها و ایمانها واجب نیست؟ این مطلبی که من عرض میکنم در خود روایات آمده است. برخی روایات در مقام مقایسه بین تلاش عالم برای دفاع از دین و تلاش سرباز در جبهه برای دفاع از آب و خاک و مسائل مادی برآمدهاند. این استدلالی است که خود امام فرموده و ما از آنجا اخذ کردیم. به طور قطع دفاع از دین و ارزشهای اسلامی مهمتر از دفاع از آب و خاک است. چقدر مهمتر است؟ به همان اندازه که آخرت از دنیا مهمتر است. آخرت از دنیا چقدر مهمتر است؟ به همان اندازه که عمر آخرت بیش از عمر دنیاست. چقدر بیشتر است؟ بینهایت.
پس مبارزه و جهاد فرهنگی از جهاد نظامی بینهایت مهمتر است و این جهاد اختصاصی به مردان ندارد. هیچکس در عالم نگفته که جهاد فرهنگی و مبارزه با شرک و کفر و شبهات منحرفان مختص مردان است. هیچکس احتمال آن را هم نداده است. جهاد فرهنگی یک جهاد واجب است، واجبتر از جهاد نظامی و مشترک بین مرد و زن، منتها ابزار و اسلحۀ آن ابزار و اسلحهای نیست که از خارج وارد کنیم یا در زرادخانهها بسازیم. اسلحهاش آن چیزی است که در مدرسه به دست میآید. علم است و فکر است و قلم است و بحث است و آنچه که در مؤسسات علمی میگذرد. ابزار اینهاست.
بنابراین فراهم کردن این زمینهها مثل فراهم کردن لوازم جنگ در دفاع نظامی است. این مثل آفتاب روشن است و جای بحث ندارد، منتها ما غفلت داریم؛ گمان میکنیم اولاً وقتی جهاد میگوییم منظور فقط جهاد نظامی است و ثانیاً اگر مبارزه با تهاجم فرهنگی هم جهاد باشد نازلتر از جهاد نظامی است. در صورتی که وقتی بررسی میکنیم میبینیم این صدها برابر از جهاد نظامی مهمتر است.
به همین دلیل من تأکید میکنم که خواهران ارجمند روی این مطلب خوب فکر کنند و سعی کنند آن را سرلوحۀ زندگی خودشان قرار دهند و به دیگران هم منتقل کنند. چون من نشنیدهام که این مطالب جایی درست شکافته شود، بحث و بررسی شود و در عمل تأثیر داده شود؛ گرچه که اطلاعات من در این زمینه کم است. بنابراین ما و به خصوص شما خانمها باید تا جایی که دستمان میرسد این مسئله را برای دانشآموزان دورۀ راهنمایی و دبیرستان، دانشگاهیان و سایر مردم تبیین، تفهیم و اثبات کنیم.
این یک جهاد مهم است، جهادی است که هیچ اختصاصی به مردان ندارد و اهمیتش هم از جهاد نظامی بیشتر است. انگیزهای میشود برای اینکه [بانوان] بر معلوماتشان بیفزایند، در هر حدی که ممکن است. اقلش این است که مطالعات منظمی داشته باشند. این کار که دیگر به هیچ مؤونهای احتیاج ندارد، فقط همت میخواهد. اگر چند نفر با هم چنین تصمیمی بگیرند خیلی بیشتر پیشرفت میکنند. قرار بگذارند یک سلسله کتابهایی را مطالعه کنند، جاهایی که برایشان ابهام دارد را از کسانی بپرسند که به صورت کتبی یا شفاهی برایشان توضیح دهند.
بهتر این است که یک راهنما داشته باشند و ایدئالش این است که دانشگاه یا مرکز آموزش سطح عالیای باشد که بتوانند تحقیقات تخصصی را ادامه دهند. اگر این میسر نشد مرتبۀ نازلهاش این است که خودشان برنامههای تحقیقاتیای داشته باشند و سعی کنند از برادران برای مشاوره و راهنمایی استفاده کنند. حتی اگر این هم نشد سعی کنند در زمینههایی که علاقه دارند و میتوانند با مطالعه و مباحثۀ خودشان بحث را پیش ببرند سیرهای مطالعاتیای داشته باشند. این چیزی است که همیشه میسر است و در این مرتبهاش دیگر هیچکس عذری ندارد. اگر کلاس و استاد هم نبود زمینۀ مطالعه و مباحثه همیشه فراهم است.
زمانی که حضرت امام رضواناللهعلیه به ترکیه و عراق تبعید شده بودند در این مدتی که تشریف نداشتند به نظرم هنوز در ترکیه بودند بنده به اتفاق سه نفر از هممباحثهایها (آقای مظاهری که در اصفهان بودند، آقای محمدی گیلانی که سالها پست مهمی در دستگاه قضایی داشتند و جناب آقای یزدی) برای امام نوشتیم که آقا در غیبت شما چه کار کنیم. ایشان فرمودند مباحثه کنید. مباحثه در بین طلبهها معروف است به مباحثۀ کمپانی؛ یعنی همگی موضوعی را مطالعه و با هم بحث و تحقیق مشترک انجام دهید. ما هم این کار را کردیم و این مباحثات مشترک در مسائلی نظیر امر به معروف، حکومت و قضاوت که بیشتر مورد نیاز روز بود تا سالها ادامه داشت. حتی اگر درس هم نمیرفتیم مباحثه را بین خودمان انجام میدادیم.
منظورم این است که حتی اگر انسان دستش از استاد به عنوان مشاور و راهنما هم کوتاه باشد راه مباحثه، مطالعه و سیر مطالعاتی همیشه باز است و خواهران میتوانند فعالیت علمی خودشان را ادامه دهند.
امیدواریم خدای متعال به همۀ ما توفیق بدهد که آنچه مرضی خودش است را بشناسیم و کمک کند که به آن عمل کنیم.
همۀ شما را به خدا میسپارم. امیدوارم خدا بر توفیقات شما بیفزاید و به همۀ شما افتخار خدمتگزاری در دستگاه آقا امام زمان عجلاللهفرجهالشریف عنایت فرماید.
اگر کاری هم به صورت غیررسمی از دست ما بر میآید مضایقه نخواهیم داشت. میتوانید پیشنهادتان را به وسیلۀ آقای میرسپاه یا سایر برادران مطرح بفرمایید ما هم در حدّ توان مضایقه نخواهیم کرد.
و السلام علیکم و رحمة الله