خدا را شكر مىكنم كه توفیق عنایت فرمود در جمع اساتید متعهد و محترم حضور پیدا كردم. امیدوارم مبدئى باشد براى حركتى میمون و مبارك در جهت انجام مسؤولیت ها و تكالیف بزرگ و سنگینى كه در این دوران خاص بر عهده داریم. ابتدا اجازه مىخواهم مقدمه كوتاهى درباره اهمیت این مسؤولیت بیان كنم تا بعد به فضل الهى در جلسات آینده به بحث پیرامون موضوعاتى كه مدنظر برادران عزیز است، بپردازم.
در مكتب اسلام، اصلى وجود دارد بنام اصل توازن توانمندى با مسؤولیت؛ یعنى خداى متعال به هر اندازه به كسى نعمتى عطا كرده و توان و استعدادى به او داده، به همان اندازه از او مسؤولیت مىخواهد. موضوع مسؤولیت انسان، مقوله مهمى است كه بحث هاى گستردهاى پیرامون آن وجود دارد كه من قبل از پرداختن به «اصل توازن توامندى با مسؤولیت» مقدمتاً توضیح كوتاهى درباره آن بیان مىكنم.
علاوه بر این كه انسان با فطرت خودش درك مىكند كه مثل حیوانات رها نشده و بدون مسؤولیت نیست، ادیان هم بر این مسأله تأكید دارند. شاید احیاناً شنیده باشید كه فیلسوف معروف غرب، امانوئل كانت، مىگفت: دوچیز در عالم مرا تحت تأثیر قرار داده و اعجاب مرا بر انگیخته است، یكى منظره
ستارگان در آسمان و دیگرى نداى فطرت در درون انسان، و فطرتْ زیباترین ندایى است كه وجود دارد. به هر حال انسان با همان فطرت اولیه خودش كم و بیش درك مىكند كه یك نوع مسؤولیتى دارد. البته تبیین این درك فطرى و اثبات آن، بحثى است كه فعلا قصد پرداختن به آن را نداریم.
در مقابل نظریه فطرى بودن مسؤولیت، تفكر دیگرى از قدیم وجود داشته و در دهه هاى اخیر رونق و رواج خاصى پیدا كرده، و آن نظریهاى است كه قائل است سخن از مسؤولیت و تكلیف انسان گفتن، یك تفكر ارتجاعى و كهنه است كه باید آن را كنار گذاشت، امروز بشر به دنبال استیفاى حقوق و مطالبات خویش از جهان و طبیعت و خدا و حكومت است. امروز دیگر دورانى كه در آن این گونه القا مىشد كه انسان عبد و خدا مولاى اوست، سپرى شده و عصر آقایى و سیادت انسان است؛ عصرى كه بشر به جاى آن كه به دنبال جستجوى تكلیف و مسؤولیت باشد، در پى گرفتن و احیاى حقوقى است كه قرن ها از او دریغ داشته و تضییع كرده اند.
به هرحال، على رغم این نظریه دوم، همان طور كه اشاره كردیم عقل و وجدان و فطرت انسان گواهى مىدهند كه انسان مسؤول است و باید و نبایدها و تكالیفى او را احاطه كرده كه در قبال آنها پاسخ گوست؛ و همه ادیان نیز بر این امر اتفاق دارند. در قرآن كریم آیات زیادى دالّ بر مسؤولیت انسان وجود دارد كه در اینجا به برخى از آنها اشاره مىكنیم:
فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ اَجْمَعِینَ. عَمَّا كَانُوا یَعْمَلُونَ؛1 پس سوگند به پروردگارت كه از همه آنان سؤال خواهیم كرد از آن چه انجام مىدادند.
وَ لتُسْئَلُنَّ عَمَّا تَعْمَلُونَ2؛ و از آن چه انجام مىدهید حتماً سؤال خواهید شد.
1ـ حجر / 3 ـ 92.
2ـ نحل / 93.
اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ اوُلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولا1 محققاً، گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.
وَقِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسْؤُولُونَ2 و بازداشتشان نمایید كه آنها مسؤولند.
وَ كَانَ عَهْدُاللَّهِ مَسْئُولا3؛ و پیمان خدا همواره مورد بازخواست است.
لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذ عَنِ النَّعِیمِ4؛ در آن روز از نعمت [هاى خداوند]پرسیده خواهید شد.
بنابراین، در اصل این كه انسان مسؤول است بحثى نیست، اما نكتهاى كه وجود دارد و باید به آن توجه كنیم این است كه این مسؤولیت نسبت به همه افراد و همه زمان ها و همه مكان ها ثابت و یكسان نیست و بسته به عوامل مختلف، تفاوت پیدا مىكند.
یكى از عواملى كه باعث تفاوت درجه مسؤولیت ها مىشود توانایى هایى است كه افراد دارند؛ كه این همان «اصل توازن توانمندى با مسؤولیت» است كه در آغاز بحث به آن اشاره كردیم. از آن جا كه توانایى ها و مقدورات افراد از نظر استعداد فكرى، قواى جسمانى و بدنى، قواى روحى و روانى، موقعیت و مقام اجتماعى و مانند آنها یكسان نیست، لذا مسؤولیت هاى آنها نیز به یك اندازه نیست. هر كس به اندازه وسعى كه دارد مسؤول است: «لاَیُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً اِلاَّ وُسْعَهَا5؛ خداوند هیچ كس را جز به قدر توانایىاش تكلیف نمىكند.» بدون
1ـ اسراء / 36.
2ـ صافات / 24.
3ـ احزاب / 15.
4ـ تكاثر / 8.
5ـ بقره / 286.
شك كارهایى كه یك رییس جمهور یا یك وزیر، با توجه به مقامى كه دارد، مىتواند انجام دهد با كارى كه از عهده یك كارمند بر مىآید برابر نیست و از همین روى، مسؤولیت آنها نیز قابل مقایسه نیست.
یكى دیگر از عواملى كه باعث شدت و ضعف مسؤولیت مىشود، شدت و ضعف خطرى است كه متوجه فرد یا جامعه است؛ هر مقدار كه خطر شدیدتر مىشود، مسؤولیت هم به همان میزان بیشتر مىشود. اگر محیط و جامعه كاملا امن و امان است و همه چیز تحت كنترل است، شب هنگام شما با خیالى آسوده به استراحت مىپردازید، اما اگر وضعیت ناامنى بر جامعه حاكم باشد و نیروهاى امنیتى جامعه ضعیف و ناتوان و دزدان و اشرار فراوان و آزادند، شما در قبال حفظ زن و فرزند و خانه وا موالتان احساس مسؤولیت بیشترى مىكنید. اگر شایع شود كه گوشت و غذاى مسموم در بازار وجود دارد، انسان به تكاپو مىافتد و تدابیر خاصى مىاندیشد. به هر حال هر قدر خطر بیشتر و قوى تر باشد، این احساس هم كه باید كارى انجام دهم، در انسان بیشتر است. البته توجه داریم كه این قاعده مربوط به مقام اثبات است؛ یعنى در وقتى است كه ما خطر را لمس و احساس كنیم و یا احتمال آن را بدهیم و وجود خطر یا احتمال آن، از راهى براى ما اثبات شده باشد. اما گاهى ثبوتاً و واقعاً خطرى وجود دارد ولى چون ما نسبت به آن آگاه نیستیم و براى ما به اثبات نرسیده و از وجود آن بى خبریم، طبیعتاً هرچقدر هم خطر بزرگ باشد حركت و واكنشى نخواهیم داشت. بنابراین، ابتدا باید خطر را احساس كنیم تا بعد مسؤولیتمان را در قبال آن درك كنیم.
به هر حال آن چه به این جلسه و شما برادران عزیز مربوط مىشود این است كه
به جهات مختلفى بار مسؤولیت شما از دیگران سنگین تر است. یكى به خاطر توانایى هاى ذاتى و استعدادى كه خداى متعال به شما داده است. اگر استعداد شما معمولى و عادى بود استاد دانشگاه نمىشدید. همین كه توانسته اید تحصیلات عالى و تحقیقات داشته باشید نشانه این است كه هوش و استعداد خدادادى شما بیشتر است. دوم این كه بر اثر موقعیت اجتماعى و تأثیرى كه مىتوانید بر روى قشر جوان و دانشجو داشته باشید مسؤولیت شما بیشتر مىشود. افراد معمولى و حتى مسؤولین ادارات و وزارتخانه، آن نقشى را كه شما مىتوانید ایفا كنید، ندارند. شما هستید كه با تربیت نسل جوان و افكار و نگرش هایى كه به آنان تزریق مىكنید، در واقع آینده كشور را رقم مىزنید. مسؤولان و مدیران آینده جامعه و كسانى كه به زودى در پست هاى مهم و كلیدى این كشور، از رهبرى گرفته تا رییس جمهور و نمایندگان مجلس و سایر رده هاى مدیریتى، قرار مىگیرند از میان همین جوان ها در حوزه و دانشگاه هستند. پس مسؤولیت استاد، چه حوزوى چه دانشگاهى، به این لحاظ بسیار سنگین تر و خطیرتر از دیگران است.
مسأله سومى كه موجب سنگین تر شدن مسؤولیت ما و شما مىشود در واقع یك عامل مقطعى است. در حال حاضر ما در شرایطى به سر مىبریم كه خطر دشمن، به خصوص در بُعد فرهنگى، بسیار شدید است و ما تهاجم و شبیخون فرهنگى دشمن را با تمام وجودمان احساس مىكنیم. اگر تا دیروز برخى مىگفتند این صرفاً یك تبادل و داد و ستد فرهنگى است و توطئه، توهمى بیش نیست، امروز فكر نمىكنم دیگر براى كسانى كه اندكى درك سیاسى و تیزبینى و هشیارى داشته باشند، تردیدى باقى مانده باشد كه خطر فرهنگى بزرگى، جامعه و بویژه نسل جوان ما را تهدید مىكند كه اگر دیر بجنبیم و جلوى نفوذ فرهنگى دشمن را سد نكنیم، دیرى نخواهد پایید كه به
نقطه استحاله كامل فرهنگى خواهیم رسید. امروز فن آورى اطلاعات و ارتباطات و ماهواره و شبكه جهانى اینترنت، امكاناتى را در اختیار شیاطین قرار داده كه تاكنون سابقه نداشته و دشمن با استفاده از آن روز به روز دامنه فعالیت هاى مخرّب فرهنگى خود را گسترش مىدهد و با سرعتى فوق تصور، سنگرهاى فرهنگى را یكى پس از دیگرى در نوردیده و فتح مىكند.
آلودگى هاى اخلاقى و فرهنگى در دنیاى امروز به قدرى شدید و وخیم است كه حتى خود غربى ها هم به تنگ آمده و فریادشان بلند است، كه حتماً خود شما بهتر و بیشتر از بنده اطلاع دارید و من در اینجا فقط به یك مورد، به عنوان مشت نمونه خروار، اشاره مىكنم:
در قرآن كریم موضوعى مطرح شده كه برخورد قرآن با آن بسیار شدید است و آن، داستان قوم لوط است. قرآن، قوم لوط را، كه مرتكب آن عمل شنیع مىشدند و مبتلا به این اخلاق بسیار زشت بودند كه به جاى ارضاى غریزه جنسى از طریق جنس مخالف، به هم جنس خود اكتفا مىكردند، به سختى ملامت كرده و عمل آنان را در نهایت زشتى توصیف مىكند: «اِنَّكُمْ لَتْأتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُمْ بِهَا اَحَدٌ مِنَ الْعَالَمِینَ1؛ شما به كارى زشت مىپردازید كه هیچ یك از مردم زمین در آن، بر شما پیشى نگرفته است.» در نهایت هم به علت اصرار بر این كار بسیار زشت و گوش ندادن به نصیحت ها و انذارهاى حضرت لوط(علیه السلام) عذاب بر آنان نازل گردید و همگى ایشان را نابود كرد. این قصه مربوط به یك شهر كوچك در گوشهاى از دنیا و با مردمى محدود، آن هم در چند هزار سال قبل است، اما امروز شما نگاه كنید در دنیا چه خبر است.
1ـ عنكبوت / 28.
طبق آمارى كه خود غربى ها داده اند، بیش از پنجاه درصد شخصیت هاى برجسته كشورهاى دنیا، به این عادت زشت اخلاقى آلوده هستند. كار به جایى رسیده كه علناً در خیابان ها راه مىافتند و به طرفدارى از هم جنس بازان تظاهرات و راهپیمایى مىكنند. در برخى از این كشورها، مجلس نمایندگان آنها با تصویب موادى در این باره، آن را قانونى اعلام كرده و رسماً بر آن صحّه گذاشته اند. امروز در بسیارى از كشورهاى دنیا، هم جنس بازان باشگاه ها و كلوپ ها و مراكز فرهنگى و كتابخانه و مجلّات مخصوص دارند. من اگر خودم از نزدیك ندیده بودم باور نمىكردم. در یكى از سفرهایم كه براى سخنرانى در فیلادلفیاى آمریكا به این كشور مسافرت كرده بودم، فرصتى بود تا بازدیدى از برخى شهرهاى آن و از جمله واشنگتن داشته باشم. با یكى از آقایانى كه فعلا معاون وزیر هستند سوار ماشین بودیم، رسیدیم به چهار راهى كه كتابخانه بسیار مجللّ و زیبایى در كنار آن دیده مىشد. من گفتم خوب است بازدیدى از این كتابخانه داشته باشیم. آن آقا گفت نه، صلاح نیست این جا پیاده شویم. وقتى از علت آن سؤال كردم، گفت این كتابخانه هم جنس بازهاست و اگر ما این جا پیاده شویم متّهم خواهیم شد. سر همان چهارراه مردهاى زیادى را دیدم كه لباس هاى زنانه و كوتاه پوشیده بودند و با سر و وضع آرایش كرده، خودشان را عرضه مىكردند. این وضع دنیاى امروز است. زهى بى شرمى و وقاحت! حال شما تصوّر كنید كه با استفاده از فن آورى ارتباطات و شبكه اینترنت، چقدر سریع و ساده مىتوان این ویروس خطرناك اخلاقى را شایع كرد. بى جهت نیست كه روان شناسان و متخصصین تعلیم و تربیت در كشورهاى غربى، اعلام خطر مىكنند و نسبت به آشنایى كودكان با مطالب غیر اخلاقى و دیدن صحنه هاى بسیار مستهجن از طریق اینترنت هشدارهاى جدّى مىدهند. امروز هالیوود با استفاده از تكنیك ها و فن آورى هاى پیشرفته،
فیلم هایى پركشش و با ظاهرى بسیار جذاب مىسازد و به سراسر دنیا منتشر مىكند كه ضد اخلاقى ترین كارها در آنها تبلیغ مىشود. واى كاش فسادها به همین جا ختم مىشد، اما خطر مهم ترى كه وجود دارد خطر فكرى است. همان طور كه فسادهاى اخلاقى دنیاى امروز بى سابقه است، فسادهاى فكرى هم كه امروز در دنیا رواج پیدا كرده تا به حال توسط هیچ شیطانى مطرح نشده است. اگر ابلیس بزرگ ترین عامل فساد فكرى و عقیدتى بشر از ابتداى خلقت حضرت آدم(علیه السلام) تاكنون بوده، امروز او هم از مطالب و شبهات گمراه كنندهاى كه برخى شیاطین انس مطرح كردهاند انگشت تعجب به دهان گرفته است! آن چنان جوّى ساخته و حاكم كردهاند كه اگر كسى بگوید به چیزى یقین دارم، مىگویند عجب انسان احمق و نفهمى است! آرى، افتخار بشر و به اصطلاح عالمان امروز این است كه بگویند: در همه چیز شك و تردید دارم و هیچ چیز یقینى و ثابت و مطلقى در عالم وجود ندارد و قابل اثبات نیست!
اما مطلبى كه باید بدانیم این است كه حكمت بالغه الهى اقتضا مىكند در هر زمان كه آلودگى ها و فسادها و انحرافات فكرى و اخلاقى رشد كرده و زیاد مىشود، متقابلا وسایل و ابزار و فرصت هاى تازهاى هم براى اصلاح و هدایت، فراروى بشر قرار گیرد؛ یعنى خداوند همیشه توازن بین اصلاح و افساد و هدایت و گمراهى را حفظ مىكند و نمىگذارد فساد و گمراهى آن چنان در جامعه غالب شود كه اگر كسانى بخواهند به هدایت برسند و در راه راست قدم بردارند، نتوانند. امروز اگر فن آورى اطلاعات و ارتباطات، فرصت هاى جدیدى براى افساد و اضلال فراهم كرده، همین فن آورى، فرصت ها و ابزارهایى هم براى اصلاح و هدایت بشر در اختیار او قرار داده كه در گذشته
وجود نداشته است. امروز افراد زیادى وجود دارند كه اسلام را از طریق اینترنت شناخته و مسلمان شده اند. اگر از رادیو و تلویزیون و فیلم و سینما و ماهواره و اینترنت استفاده هاى غلط مىشود و از آن براى ایجاد انحراف و فساد فكرى و اخلاقى استفاده مىكنند، عده زیادى هم وجود دارند كه با نام اسلام و انقلاب و امام و ایران از طریق همین ابزارها آشنا شده و به آنها گرایش پیدا كرده و مسلمان شده اند. مسلمانان زیادى در اطراف عالم وقتى از طریق ماهواره و تلویزیون با نام و راه و كلام امام خمینى(رحمه الله) آشنا شدند، به تشیّع گرویدند. یك بار در سنگاپور مهمان تاجرى بودم كه كسب و كارش در زمینه كامپیوتر بود. این تاجر مىگفت من در ابتدا وهّابى بودم، اما وقتى با امام خمینى(رحمه الله) آشنا شدم و سخنان او را شنیده و حركتش را مشاهده كردم، یقین نمودم كه اسلام واقعى، آن چیزى است كه امام خمینى(رحمه الله) مىگوید و به هر حال شیعه شدم.
در سفرى كه به چند كشور آمریكاى جنوبى داشتم، در یكى از این كشورها، كه به ذهنم مىآید كشور شیلى بود، مسؤولان و رؤساى دانشگاه آن جا به من گفتند كه ما نگران نسل جوان كشورمان و آینده آنها هستیم و نمىدانیم باید چه كار كنیم. ما این جوانها را در این دانشگاه در اختیار شما مىگذاریم، شما بیایید بر اساس روش تربیتى خودتان یك برنامهاى براى آنها بگذارید و ما همه امكانات را در اختیار شما قرار مىدهیم؛ چون مطمئن هستیم بهترین روش تربیتى كه امروز در دنیا وجود دارد روش شما مسلمان ها است. معاون این دانشگاه براى راهنمایى و معرفى قسمت ها و مراكز مختلف آن ما را همراهى مىكرد. ظهر كه شد ما گفتیم مىخواهیم نماز بخوانیم. محلى را براى ما تعیین كردند و ما مشغول نماز خواندن شدیم. این معاون دانشگاه كه مسیحى هم بود، آمد و با ما نماز خواند. ما خیلى تعجب كردیم. او گفت من نمىدانم شما در
عبادتتان چه مىگویید و چه مىخوانید، ولى از این حالت سجده شما خیلى خوشم آمد و لذت بردم و تمایل پیدا كردم كه همراه شما نماز بخوانم.
در هاوانا، پایتخت كشورى كه بیش از نیم قرن تحت سلطه كامل كمونیسم قرار داشته و هنوز هم هست، یكى از اساتید قدیمى آن جا كه یك پروفسور اسپانیایى الاصل و استاد تاریخ بود، در جمع اساتیدى كه به اصطلاح میزبان ما بودند و از ما پذیرایى مىكردند، بلند شد و سخنرانى كرد و گفت من از جوانى علاقه داشتم كه درباره دو شخصیت مطالعه و تحقیق كنم؛ یكى پیامبر اسلام به عنوان یك شخصیت جهانى، و یكى درباره خیّام به عنوان یك دانشمند برجسته ایرانى. اما الآن مدتى است كه علاقه جدیدى در من پیدا شده كه آن دو علاقه را تحت الشعاع قرار داده است. امروز علاقه دارم درباره شخصیتى مطالعه كنم كه جهان را دگرگون كرده، و او امام خمینى است. اینجا دیگر این استاد پیرمرد دانشگاه هاوانا احساساتى شد و حالت طبیعى خودش را از دست داد؛ دو بار جلوى من زانو زد و دست مرا بوسید و التماس كرد كه یك قرآن به زبان اسپانیولى به او بدهم. در كجا؟ در هاواناى پنجاه سال كمونیست؛ یك استاد، یك پرفسور، كه شاید پیرمردترین استاد آن دانشگاه هم بود.
به هر حال منظورم این است كه نباید تصور كنیم در این زمان كه اسباب فساد خیلى زیاد شده و همه جا را گرفته، دیگر كار از كار گذشته و آب كه از سرگذشت، چه یك نى، چه صد نى؛ این تصور غلطى است و این حالت یأس و ناامیدى هیچ گاه نباید در ما پیدا شود. خداوند عالم بزرگوارتر از آن است كه این عالمى را كه براى رشد و تكامل انسان خلق كرده، رها نموده و به دست یك عده شیاطین بسپارد و برود. همان طور كه گفتم، اگر اسباب اضلال و افساد زیاد شده، راه هاى جدیدى هم براى هدایت و اصلاح بوجود آمده كه در زمان هیچ پیامبر و امامى نبوده است. شرایط اجتماعى كه ما امروز براى ایجاد تحول و
حركت هاى جهشى داریم، بى سابقه است و شما نمونهاش را در همین انقلاب و مبارزات و هشت سال دفاع مقدس دیدید. همین جوان هایى كه در آن محیط و جامعه فاسد زمان شاه پرورش یافته بودند، به یك باره دچار چنان تحولى شدند و چنان ایمان و عرفان هاى بالایى پیدا كردند كه هشت سال دفاع مقدس را قهرمانانه و با عزمى استوار و ایثار و رشادتى مثال زدنى اداره كردند و حماسه هایى جاوید و بى نظیر آفریدند. امروز هم شما اگر در سر كلاس هایتان دقت كنید جوان ها و دختر و پسرهایى پیدا مىكنید كه آنچنان آمادگى براى درك و پذیرش مطالب لطیف عرفانى و انس با خدا را دارند كه یك روزه ره صدساله را طى مىكنند و اگر درست هدایت شوند آمادگى براى هرگونه گذشت و فداكارى و چشم پوشى از همه لذت هاى مادى را دارند؛ چیزى كه طىّ انقلاب و در جبهه هاى جنگ، نمونه هاى آن را فراوان مشاهده كردیم. مسؤولیت هدایت این نسل جوان، كه داراى بهترین استعدادها و پاك ترین فطرت ها هستند، امروز بر عهده من و شماست.
بحث ما بر سر مسؤولیت بود و مطالبى را كه عرض كردم براى این بود كه اهمیت مسؤولیت خودمان را بیشتر درك كنیم. شما اگر دقت كنید، مىبینید كسانى كه در ابعاد مختلف موفق شدند تغییرات و تحولات بزرگى در همه دنیا به وجود بیاورند، شاید بیش از نود درصدشان از میان دانشمندان و علما، چه دانشگاهى و چه دینى، بوده اند. در عرصه هاى مختلف اقتصادى، اجتماعى، سیاسى، دینى و مانند آنها معمولاً مىبینید این طور است كه منشأ ابتدایى آن، فكر یك فرد بوده و به تدریج گسترش پیدا كرده و سرانجام موجب تحول بزرگى شده است. البته این تحولات همیشه مثبت نبوده و تحولات منفى نیز در
میان آنها دیده مىشود؛ مواردى كه منجر به پیدایش انحرافات اخلاقى یا فكرى بسیار گسترده و خطرناكى شده است. از جمله این انحرافات مىتوان به انحراف جنسى و اخلاقى امروز غرب اشاره كرد كه به تصدیق خود غربى ها، بزرگ ترین عامل آن، نظریه روان شناس مشهور اتریشی، زیگموند فروید، بود. فروید در بررسى علل بیمارى هاى روانى به این نتیجه رسید كه آنها بازتاب امیال و غرایز سركوب شده، به ویژه غریزه جنسى هستند. فروید بر اساس چنین تحلیلى گفت براى جلوگیرى از پیدایش و گسترش بیمارى هاى روانى باید آزادى هاى جنسى در جامعه به وجود آید. اگر چه شاید خود فروید در اظهار این نظریه قصد و غرضى نداشت، اما به هر حال این نظریه سرآغازى براى انحطاط جنسى و فسادهاى اخلاقى شد كه امروز در غرب مشاهده مىكنیم. البته شهوت و هوس هاى خود مردم و منفعت طلبى سودجویان و فرصت طلبان نیز به گسترش این موج دامن زد، ولى به هر حال جرقه اولیه را نظریه فروید ایجاد كرد. امروز یكى از سودآورترین صنایع جهان، مربوط به دنیاى سكس و مسائل جنسى است. پرفروش ترین فیلم هاى دنیا فیلم هاى سكسى، و پر مشترى ترین كانال هاى تلویزیونى آنهایى هستند كه برنامه ها و فیلم هاى سكسى بیشترى پخش مىكنند، و منشأ همه اینها فكر یك دانشمند روان شناس بود.
در بعد انحطاط و فساد فكرى هم مىتوان به اندیشه ماركسیسم و پى آمدهاى مصیبت بار آن اشاره كرد؛ فلسفهاى كه بیش از هفتاد سال تقریباً بر نیمى از كره زمین حاكم شد و به اعتراف خود كشورها و ملت هایى كه دنباله رو آن بودند نتایج زیان بار متعددى براى آنها به بار آورد، تفكر ماركسیسم كه میلیون ها ملحد و منكر خدا را پرورش داد و به شدت به مبارزه با دین و خدا پرداخت نیز فرآورده فكرى یك دانشمند آلمانى دیگر به نام ماركس بود.
البته از تحولات مثبتى هم كه دانشمندان و علما ایجاد كرده اند، نباید غافل شد. انقلاب بزرگ اسلامى ایران، كه به اعتراف دوست و دشمن بزرگ ترین رویداد سیاسى قرن بیستم بوده، نتیجه تفكر یك عالم دینى به نام امام خمینى بود. امام یك نفر بیشتر نبود و پول و اسلحه و قدرتى هم نداشت، تنها چیزى كه داشت یك اندیشه متعالى بود؛ اندیشهاى كه در ابتدا شاید نود و نه درصد از دوستان و ارادتمندان نزدیك ایشان هم باور نمىكردند قابل تحقق باشد، اما همگان شاهد بودند كه این مرد، در گوشهاى از دنیا و در منزلى محقّر و ساده، توانست دو ابرقدرت بزرگ شرق و غرب را درمانده كند. این در حالى بود كه او نه در پى كسب قدرت بود و نه در پى شهرت. با این كه معمولاً مرسوم است وقتى درس یك استاد تمام مىشود شاگردان در مسیر به دنبالش حركت مىكنند، اما امام هرگز اجازه نمىداد كسى در كوچه و خیابان دنبال ایشان راه بیفتد و اگر متوجه مىشدند به شدت منع مىكردند. ایشان مرجعى بود كه حتى مدت ها اجازه چاپ رسالهاش را نمىداد و وقتى هم كه اجازه داد، حاضر نشد یك ریال از سهم امام صرف این كار شود، و بنده مىدانم چه كسانى براى اولین بار سرمایه گذارى كردند تا رساله ایشان چاپ شود. چنین كسى كه نه تنها طالب قدرت و شهرت نبود بلكه از آن فرار مىكرد، تنها با تكیه بر یك «فكر» توانست این تحول بزرگ را ایجاد كند؛ تحولى كه تمامى معادلات جهانى را بر هم ریخت. این همه، تأثیرات مثبت یك «فكر و اندیشه» بود.
به هر حال مىخواهم تأكید كنم كه یك نفر، یك استاد حوزه یا دانشگاه، مىتواند حتى تحول جهانى، مثبت یا منفى، به وجود آورد. اگر ما به این مسأله توجه كنیم، آن گاه بیشتر متوجه سنگینى و اهمیت مسؤولیتمان خواهیم شد و حاضر مىشویم كه وقت بگذاریم و اگر لازم شد كلاسمان را هم تعطیل كنیم و بنشینیم راجع به این مسائل با هم بحث كنیم و فكرى به حال جامعه و
جوانانمان بكنیم و رسالت خود را نسبت به اسلام و جامعه اسلامى به انجام برسانیم. اكنون با توجه به این مطالب، سؤال اساسى این است كه براى اداى این مسؤولیت چه باید كرد؟ براى پاسخ به این سؤال ابتدا مقدمهاى عرض مىكنم.
نمى دانم شما عزیزان تا چه حد به خاطر دارید، اما وقتى در همان سال هاى اول انقلاب، مرحوم امام مسأله انقلاب فرهنگى را مطرح كرد و بسیارى از دانشگاه هاى كشور براى چند سال تعطیل شدند، از اطراف دنیا افرادى آمدند این جا تا ببینند این انقلاب فرهنگى كه امام مىگوید چه صیغهاى است؛ چون انقلاب فرهنگى یك سابقهاى از قبل داشت و آن هم مربوط به تجربه انقلاب فرهنگى كشور چین بود كه توسط «مائو» پایه گذارى شده بود. به هر حال سیاستمداران و دانشمندان متعددى از سرتاسر دنیا راه افتادند و به این جا آمدند تا ببینند امام مىخواهد چه كار كند. من خودم در خاطرم هست كه یك استاد یهودى از استرالیا به قم آمده بود و بنده نشستم با او بحث كردم، او مىخواست بداند انقلاب فرهنگى امام دقیقاً چیست، كه من هم برایش توضیح دادم.
متأسفانه شرایطى پیش آمد كه امام نتوانست آن آرمان خودش را درست تبیین كند و جامه عمل بپوشاند، چون انقلاب تازه پیروز شده بود و مسائل و مشكلات متعددى وجود داشت و بعد هم طولى نكشید كه جنگ هشت سالهاى را به ما تحمیل كردند كه به صورت بزرگ ترین مسأله كشور درآمد و بسیارى از نیروها و امكانات و فكرها در خدمت آن قرار گرفت. به هر حال شیاطین داخلى و خارجى دست به دست هم دادند و نگذاشتند آن انقلاب فرهنگى كه در ذهن امام بود عملى شود. لذا اگر كسى این گونه تحلیل كرد كه تمامى این
فشارها و محاصره هاى اقتصادى و نظامى و انواع مشكلاتى كه براى ما درست كردند براى این بود كه نگذارند انقلاب فرهنگى امام تحقق پیدا كند، خیلى حرف بى ربطى نزده و نباید استبعاد كرد. شما در بوسنى هم نگاه كنید؛ چرا اینها در بوسنى این همه جنایت كردند و با بى رحمى و خشونت هرچه تمام تر، هزاران زن و مرد و پیر و جوان و حتى كودك را كشتند و سربریدند و كسانى هم كه انجمن حمایت از حیوانات تشكیل مىدهند و به خاطر چند حیوان تظاهرات به راه مىاندازند، در این ماجرا فقط نشستند و تماشا كردند و مهر سكوتى ننگین بر لب نهاده و حتى كمك هاى اقتصادى و نظامى هم به جنایت كاران كردند؟ مگر جز به خاطر یك قضیه فرهنگى بود؟ مگر این مسلمانها دو ، سه میلیون نفر بیشتر بودند؟ اینها كه نه جمعیتى داشتند، نه سرزمینى، نه ثروتى، نه سلاحى، نه تكنولوژىاى و نه هیچ چیز مهم دیگرى؛ پس چرا این هجوم سنگین بر علیه آنها انجام شد؟ پاسخ، یك چیز بیشتر نیست: «فرهنگ و اسلام». آنها مىدیدند در پایان قرن بیستم، در قلب اروپا، یك كشور مسلمان سربرآورده و اعلام موجودیت مىكند، و از این بیم داشتند كه این اسلام و فرهنگ اسلامى به تدریج به كشورهاى همسایه و سراسر اروپا منتشر شود و در بلندمدت همه چیز را تغییر دهد، لذا تصمیم گرفتند این حركت را در نطفه خفه كنند؛ كارى كه در الجزایر و تركیه و برخى كشورهاى اسلامى دیگر هم انجام دادند. چرا؟ چون اینها از اسلام مىترسند. مگر اسلام چیست؟ چیزى نیست جز یك فكر، یك فرهنگ. بنابراین آنها از فكر و فرهنگ مىهراسند.
نتیجه این مقدمه نسبتاً طولانى این است كه در پاسخ به سؤال «چه باید كرد؟» باید بگوییم: «كار فرهنگى». این بحث ها باید باعث شود كه ما هرچه بیش از پیش به مسؤولیت خودمان پى ببریم و فكر نكنیم بحث فكرى و
فرهنگى كردن فایدهاى ندارد و هرچه مشكل در كشور هست مربوط به مسائل اقتصادى و سیاست خارجى و امثال آنهاست.
اما براى حركت فرهنگى نیاز به برنامه ریزى داریم. باید مسیر و نحوه حركتمان را مشخص نماییم، شرایطى را كه در آن قرار داریم درك كنیم، راهكارها را شناسایى كنیم و همچنین آفت هاى این حركت و مسیر را پیش بینى كرده و تدابیر لازم را در ارتباط با آنها اتخاذ نماییم. اولین گام در این مسیر این است كه ما به فكر تجدید و تقویت مطالعات و بازسازى سیستم فكرى خودمان باشیم و با زیرساخت هایى محكم و اصولى كارمان را آغاز كنیم.
در ابتداى انقلاب، ما یك شناخت اجمالى داشتیم كه باید در مقابل استكبار و عمّالش تا پاى جان ایستاد و بر اساس همین شناخت اجمالى هم حركت كردیم و انقلاب پیروز شد و تا این جا رسیده است. الآن هم هنوز اكثریت مردم پاى بند به همین اصول و مبانى هستند، ولى باید متوجه باشیم كه براى قوام و تداوم انقلاب، دیگر آن شناخت اجمالى كافى نیست. براى آغاز حركت و پیروزى انقلاب، بیشتر تكیه بر احساسات و عواطف بود كه به آن شناخت اجمالى ضمیمه شد و ثمر داد، اما براى ادامه راه، دیگر نمىتوان به این روش عمل كرد بلكه باید از این پس تكیه اصلى و ثقل حركت را از عامل احساسات و عواطف به عامل شناخت و بصیرت انتقال دهیم. امروز دیگر نمىتوان با سینه زنى و نوحه و شعار و شور، مردم را در صحنه نگاه داشت. البته همه اینها باید همچنان باشد و حفظ شود، ولى كلام در این است كه موتور اصلى حركت باید روى شعور و شناخت و فرهنگ سازى، طراحى و متمركز شود. امروز دشمنان نیز به فراست این نكته را دریافتهاند و به جاى آن كه ثقل
حركت خود را بر فشارهاى اقتصادى و نظامى و سیاسى متمركز كنند، بیشترین هزینه و امكانات و نیروها را صرف كارها و حركت هاى فرهنگى مىكنند و سعى دارند از این ناحیه به اردوگاه انقلاب رخنه كرده و به تدریج دوباره آن را به تصرف كامل خود درآورند. اگر ما بخواهیم جلوى این رخنه فرهنگى را بگیریم و راه نفوذ دشمن را سد كنیم، باید از این بى حالى، بى برنامگى و پراكندگى درآییم. اگر ما به عنوان استاد دانشگاه مىخواهیم كار فرهنگى انجام دهیم و اسلام و ارزش هاى اسلامى را در ذهن و روح دانشجویان و جوانان جا بیندازیم، ابتد اباید خودمان را به سلاح فكرى و فرهنگى مجهز كنیم و اصول و مبانى فرهنگ و اندیشه اسلامى و نیز اصول و مبانى فرهنگ و تفكر غربى و شبهاتى را كه آنان القا مىكنند، بدانیم و بشناسیم تا بتوانیم پاسخ گوى جامعه و نسل جوان امروز بوده و مسائل و مشكلات و شبهات فكرى و فرهنگى آنان را حل نماییم.
البته خداوند خود حافظ و نگاهبان دین خویش است: «اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ1؛ بى تردید ما این قرآن را به تدریج نازل كردیم، و قطعاً نگهبان آن خواهیم بود.» و على رغم همه دشمنى ها و تیرگى ها، كشتى دین و اسلام را به ساحل نجات خواهد رساند: «هُوَ الَّذِى اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدّینِ كُلِّهِ وَ لَوْكَرِهَ الْمُشْرِكُونَ2؛ اوست كسى كه فرستاده خود را با هدایت و آیین درست روانه كرد تا آن را بر هر چه دین است فائق گرداند، هرچند مشركان را ناخوش آید.»، اما چرا این حفظ دین به وسیله ما نباشد و چرا ما جزو آن كسانى نباشیم كه خداوند آنان را براى اعتلاى كلمه توحید و حفظ دین خود برگزیده است؟ امیدواریم كه خداوند متعال چنین
1ـ حجر / 9.
2ـ صف / 9.
توفیقى را نصیب همه ما و شما بفرماید و در پایان تأكید مىكنم كه ما باید امروز مسؤولیت بسیار حسّاس و تاریخى خود را درك كنیم و براى انجام این مسؤولیت باید با رفع كمبودهاى فكرى و فلسفى خودمان، آمادگى هاى لازم را كسب نماییم و توجه داشته باشیم كه اگر خداى ناكرده در راه انجام این مسؤولیت خطیر كوتاهى و سستى كنیم در پیشگاه خداوند متعال و پیامبر و ائمه و شهدایى كه با نثار خون خود این شجره طیبه را حفظ كردند مسؤول هستیم و به راحتى از آن نخواهند گذشت.