بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباح یزدی (دامت بركاته) است كه در تاریخ 1383/08/07 مصادف با 13 رمضان 1425 در دفتر مقام معظم رهبری(دام ظله العالی) ایراد فرمودهاند.
در ایام شریف ماه مبارك رمضان، سخنان گرانقدر اهلبیت(ع) را دستآویز خود قرار میدهیم، تا خداوند متعال آن را وسیله نجاتمان گرداند.
خطبه «قاصعه» در اواخر باب خُطب نهجالبلاغه قرار دارد و محور اصلی آن صفت رذیله نفسانی «تكبر» و نقش آن در شقاوت فردی و بدبختیهای اجتماعی است. شاید مناسبترین وجه تسمیه این خطبه این است كه «قاصعه» به معنای كوبنده است؛ یعنی این خطبه، گردنفرازان، مستكبران و كسانی را كه بر دیگران بزرگی میفروشند، توبیخ میكند. این خطبه، «قاصعه» نامیده شده، چون توبیخ كننده مستكبران است.
خطبه «قاصعه» در اواخر حیات امیر مؤمنان(ع) انشاء شده و حضرت در این خطبه مخاطبان خود را به شدت مورد توبیخ و سرزنش قرار میدهند و میفرمایند: شما در بغی و سركشی افراط كردید، به عصبیت و حمیت جاهلی برگشتید، ارزشهای اسلام را زیر پا گذاشتید. از محتوای این خطبه مبارك چنین به دست میآید كه حضرت علی(ع) امالفساد این جریانات را روحیه تكبر میداند و تعبیرات بسیار سنگینی را به کار میبرد كه انسان از شنیدن آنها تعجب میكند. تعجب میكنیم وقتی میبینیم كسانی كه سالها پای منبر امیرالمومنین(ع) بزرگ شده بودند و قبل از آن بسیاری از ایشان پای منبر رسول الله (صلی الله علیه و آله) نشستهاند، چگونه به این آفات اخلاقی و اجتماعی مبتلا شده بودند؟! امروز هم معلوم نیست جامعه ما بهتر از جامعه زمان امیرالمؤمنین(ع) باشد؛ جامعهای كه مورد توبیخ آن حضرت قرار گرفت كه فساد در شما زیاد شده، حقكشی میكنید، ارزشهای جاهلی را زنده میكنید، احكام اسلام را فراموش كردهاید. باید از فرمایشات امیرالمؤمنین(ع) برای زمان خودمان هم این درس را بیاموزیم كه ریشه بسیاری از مفاسد اخلاقی، خودبزرگبینی است و هم بدانیم كه بسیاری از مفاسد اجتماعی هم از همین خصلت شیطانی سرچشمه میگیرد.
مناسبت ایراد این خطبه این است كه تدریجاً نسل دوم و سوم مسلمانان و بسیاری از آنها كه پیغمبر اكرم(ص) را زیارت نكرده بودند، روحیه عصبیت قومی، نژادی و قبیلهای داشتند. این روح قبیلهگرایی و افتخار به آباء و اجداد صفت زشت جاهلی بود كه به تدریج در میان جوانان مسلمان آن زمان شكل میگرفت؛ روحیه ملیگرایی و نژادپرستی كه در جوامع رشد نیافته به یك شكل و در جوامع رشد یافته هم به شكل دیگری همیشه وجود داشته و دارد. امروز، ریشه برتریجویی غربیها در چیست؟ در این است كه نژاد خود را برتر میدانند و برای شرقیها، هر قدر هم عالم، محقق، مخترع و كاشف بزرگی باشند، ارزشی قائل نمیشوند. بدترین فساد زمان ما فسادی است كه از ناحیه صهیونیستها در فلسطین برپا میشود. اساس این فساد چیست؟ آنها خود را نژاد برتر و «شعب مختار» میدانند؛ «قالوا نحن ابناء الله و احبائه»؛ ما دوست خدا هستیم و اصلاً دیگران به طُفیل ما آفریده شدند. این هم یك نوع تكبر جمعی است.
حضرت امیرالمؤمنین (ع) خطبه خود را اینگونه با براعت استهلال شروع میكنند كه بزرگی مخصوص خداست، برای این كه ذهنها آماده شود و روح خودبزرگبینی را رها كنند. تا زمانی که آدم روح خودبینی، خودپسندی و برتریطلبی دارد، به سعادت فردی و تهذیب اخلاقی نمیرسد. جامعهای هم كه دارای چنین روحیهای است، روی سعادت را به خود نخواهد دید.
امیر مؤمنان(ع) میفرماید: «بسم الله الرحمن الرحیم. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِیَاءَ وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَیْرِهِ وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلَالِهِ وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِیهِمَا مِنْ عِبَادِهِ»؛ ستایش خداوندی را سزاست كه لباس عزت و بزرگی را پوشید. اهل ادب چنین بیانی را استعاره میگویند. عزت و بزرگی به مانند لباسی تلقی شده كه كسی میپوشد؛ البته خدای متعال از لباس پوشیدن، چه لباس جسمانی و چه لباس معنوی منزه است. خدا نیازی به لباس ندارد. این تعبیری ادیبانه است. ما لباس را در مورد چیزی به كار میبریم كه ملبوس را كاملاً پوشش دهد. به این مناسبت عزت و بزرگی به عنوان لباسی برای ذات الهی تلقی شده، به این معنا كه نمیشود برای خدا حیثیتی فرض كرد كه عین عزت و كبریایی نباشد. هیچ شأنی از وجود خداوند بی بهره از عظمت و بزرگی نیست. كبریایی و عزت، وجود خدا را پوشش میدهد.
عزت و كبریا از صفات اختصاصی خداوند هستند؛ یعنی هیچ كس دیگر حق ندارد ادعای این صفات را بكند. همه موجودات و مخلوقات در برابر خداوند ذلیلند؛ «خشعت الاصوات للرحمان،»1 پس عزتهایی كه ما به غیر خدا نسبت میدهیم همه نسبی است یا عزت ناقص است، عزت كامل نیست. هر كس غیر از خدا هر عزتی كه دارد، عاریتی است. حتی انبیاء و اولیاء هم عزتشان عاریتی است. عزت حقیقی و اصیل مخصوص خداست. تنها اوست كه سر تسلیم در مقابل هیچ كس فرود نمیآورد و هیچ كس نمیتواند بر او غالب شود. البته، خداوند مراتبی از همه چیزهایی را كه اختصاص به او دارد، به اولیاء خودش مرحمت میكند. علم غیب هم مخصوص خداست؛ «یا من لا یعلم الغیب الا هو»؛ اما به هر اندازه كه بخواهد به اولیائش اعطا میکند. «فلا یظهِرُ علی غَیبه اَحدا الا من ارتضی من رسول»2. در این مورد هم درست است که «العزة لله جمیعا»؛ ولی «تعز من تشاء»، «العزة لله و لرسوله و للمومنین». پس این كه میگوییم عزت مخصوص خداست، منظور عزت كامل، عزت مطلق، عزت اصیل و عزت حقیقی است. ولی این امر منافاتی ندارد با این كه به اذنالله و با اعطا و بخشش الهی دیگران هم مراتبی از آن را داشته باشند كه «تُعِّزُ من تشاء و تذل من تشاء»3 .
كبریا یعنی بزرگی مطلق، بزرگی حقیقی، عظمتی كه بالاتر از آن بزرگی نباشد. عزت و كبریایی مخصوص خدا است. اما گاهی انسان از سر جهل، صفات خدایی را به خود نسبت میدهد و همه ما كما بیش به این امر مبتلا هستیم؛ همچنانکه خیلی از اموری را كه كار خداست به خودمان نسبت میدهیم؛ معرفتمان كم است. «قال انما اوتیته علی علم عندی»4؛ قارون گفت: من این ثروت را با علم و تدبیر خودم به دست آوردهام. بسیاری از انسانها زمانی که به آنها گفته شود حقوق فقرا را رعایت كنید، میگویند: آقا! ما با خون دل خوردن، با عرق جبین و کد یمین این ثروت را جمع كردهایم؛ حالا بدهیم دیگران بخورند. اما فراموش میكند كه خدا این ثروت را به او داده است. تصور میکنیم روزی و كار را خودمان ایجاد میكنیم، علم را خودمان كسب میكنیم، قدرت را خودمان به دست میآوریم و...؛ گاهی هم فراتر از این حرفها، كسانی پیدا میشوند که در اثر غرور به جایی میرسند كه میگویند: «انا رَبكم الاعلی»5؛ من، فرعون رَب شما هستم؛ آن هم نه از رَبّ معمولی، والاترین رب؛ بالاترین مرتبه ربوبیت از آن من است. خیلیها هم این گونه هستند که وقتی كه قدرتی به هم میزنند، یا كسی را در برابر خود نمیبینند، طغیان میکنند؛ «ان الانسان لیطغی»6 ریشه این مسأله در همین جاست، «أن رآه استغنی»7؛ وقتی آدمیزاد خود را در موردی بینیاز دید، در اثر جهل و غرور و گاه در اثر حماقت، این خیال برایش پیدا میشود كه من خیلی بزرگ هستم؛ اصلاً معلوم نیست بزرگتر از من كسی باشد! اگر خدا قدرتی را در زندگی به ما داده باشد، و بتوانیم دستوری بدهیم که دیگران اطاعت كنند، اگر چند صباحی بگذرد، باورمان میشود كه ما هم کسی شدیم. اگر این حالت گسترش پیدا كند و با یك امضای ما لشكری به حركت درآید، با یك امضا این لشکر به عراق حمله كنند، به افغانستان حمله كنند، ما دیگر چه میخواهیم؟! عجب قدرتی داریم! یك امضاء كردیم، این لشکریان رفتند، كشتند، بمباران كردند!
اگر آدم در خود احساس بزرگی كند و این بزرگی را از آن خودش ببیند، او در واقع چیزی را كه مخصوص خداست، غصب كرده است؛ در حالی كه بزرگی واقعی متعلق به خداست. تا این بزرگترین هست، كسی در مقابل خدا چه دارد كه بگوید؟ هر چه هست، مال اوست. هر كس هر چه دارد، از او دارد. اگر بادی به غبغب بیاندازد كه من هم بزرگی هستم، این منشأ فساد میشود. اتفاقاً تعبیر باد نسبت به كبر در روایات هم آمده است؛ این باد شیطانی است. پس كسانی كه درمقابل خدا برای خودشان عزت و بزرگی قائل باشند در واقع به جنگ خدا رفتهاند و چیزی را كه مخصوص خداست غصب كردهاند. اگر كسی چنین حالتی پیدا كند، مشمول لعن ونفرین الهی قرار میگیرد.
«الحمدلله الذی لبس العزَّ و الكبریاء واختارهما لنفسه»؛ خدا عزت و كبریایی را برای خودش برگزید، «دون خلقه»؛ سهمی برای خلقش قائل نشد. عزت الهی است كه در دیگران ظهور پیدا میكند. درست است که «العزة لله و لرسوله»، یا «تعز من تشاء»، اما به این معنا نیست که در مقابل عزت خودش عزتی هم برای مخلوق قرار داده باشد. «و جعلهما حمیً و حرماً علی غیره». این مطلب خط قرمزی است و هیچ كس حق ندارد از این خط عبور كند؛ یعنی هیچ كس نباید وارد دایره عزت و كبریای الهی بشود. اگر کسی بخواهد پایش را آن طرف این خط بگذارد، با خدا جنگ كرده و حق او را غصب كرده. «و اصطفاهما لجلاله»؛ خدا عزت و كبریا را برای جلال و شكوه خودش برگزید. «و جعل اللعنه علی من نازعه فیهما من عباده» اگر كسی از بندگان به ستیز با خدا برخیزد و چیزی از اینها را برای خودش ادعا كند، خدا او را مورد لعنت قرار میدهد.
1 . طه: 108.
2. جن: 27 و 26
3. آل عمران: 26
4. قصص: 78
5. نازعات: 24
6. علق: 60
7. علق: 7