در جلسات پیشین بیان كردیم كه اولین مرحله در مسیر تزكیه نفس و رسیدن به تكامل انسانى، خارج شدن از «غفلت» و تبدیل حالت غفلت به حالت «توجه» است. پس از این مرحله، اولین كار اختیارى كه انسان باید انجام دهد تحصیل «ایمان» است. در توضیح مفهوم ایمان بیان كردیم كه ایمان، امرى جبرى نیست و حداقل یك عنصر اختیارى در آن وجود دارد. در مورد این عنصر اختیارى، در حد توان، مطالبى را ذكر كردیم.
هم چنین اشاره كردیم كه به مانند حالت «ذكر» و «توجه» كه داراى مراتبى است، ایمان نیز یك درجه واحد ندارد بلكه مراتب عدیدهاى دارد.در این زمینه به آیاتى از قرآن كریم استناد كردیم كه از آنها استفاده مىشد ایمان قابل كم و زیاد شدن است؛ نظیر این آیه كه مىفرماید: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً؛1 مؤمنان همان كسانىاند كه چون یاد خدا شود دلهایشان بترسد، و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید. یا این آیه شریفه كه مىفرماید: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّكِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ؛2 او است آن كس كه در دل هاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانى بر ایمان خود بیفزایند.
گفتیم اولین مرتبه ایمان براى خروج از كفر باطنى و یافتن استعداد حضور در بارگاه الهى، یا به تعبیر دیگر، نجات از جهنم و كسب اجازه ورود به بهشت، این است كه به «الله» و «جمیع ما انزل الله» ایمان بیاوریم. در این زمینه توضیح دادیم كه حتماً ایمان به «جمیع» ما انزل الله
1. انفال (8)، 2.
2. فتح (48)، 4.
لازم است؛ یعنى هم در مورد پیامبران الهى باید به «جمیع انبیا» ایمان داشته باشیم و هم در مورد خصوص دین اسلام، باید «جمیع احكام و معارف آن» را بپذیریم. نمىتوان ادعاى ایمان كرد، اما گفت كه من فقط پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را قبول دارم و نبوت سایر انبیا و آنچه آنان از جانب خدا آوردهاند مورد قبول من نیست! همانگونه كه نمىتوان ادعاى مؤمن و مسلمان بودن كرد، در حالى كه فقط بعضى از احكام و معارف اسلام را پذیرفتهایم و از پذیرفتن بعض دیگر آن استنكاف داریم.
حتى اگر مثلاً از هزار حكمى كه خداى متعال نازل كرده، 999 حكم را بپذیریم و فقط یك حكم را انكار كنیم، باز هم فایده ندارد و هنوز وارد اولین و نازل ترین مراتب ایمان هم نشدهایم و هم چنان بر كفر باقى هستیم! اشاره كردیم كه قرآن كریم در این زمینه مىفرماید: إِنَّ الَّذِینَ یَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَكْفُرُ بِبَعْض وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِكَ سَبِیلاً. أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا؛1 كسانى كه به خدا و پیامبرانش كفر مىورزند و مىخواهند میان خدا و پیامبران او جدایى بیندازند و مىگویند: «ما به بعضى ایمان داریم و بعضى را انكار مىكنیم» و مىخواهند میان این [دو]، راهى را براى خود اختیار كنند، آنان در حقیقت كافرند. هم چنین در جایى دیگر درباره ایمان به بعض و كفر به بعض مىفرماید: أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْض فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ؛2 آیا به پارهاى از كتاب ایمان مىآورید و به پارهاى كفر مىورزید؟ پس جزاى هر كس از شما كه چنین كند جز خوارى در زندگى دنیا چیزى نخواهد بود، و روز رستاخیز ایشان را به سخت ترین عذاب ها بازبرند.
بنابراین، اولین مرتبه ایمان این است كه جمیع محتویات وحى الهى را كه بر همه پیامبران نازل شده و نیز جمیع محتویات شریعت اسلام و آنچه را بر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نازل شده، بدون كم و كاست و بدون هیچ قید و شرطى بپذیریم. حتى اگر در اعماق دلمان فقط نسبت به یك حكم از احكام الهى (با آنكه یقین داریم كه خدا آن را فرموده) حالت اعتراض و انكار داشته باشیم، همین براى كفر ما كافى است. البته توضیح دادیم كه این «كفر باطنى» است كه با «اسلام ظاهرى» قابل جمع است؛ یعنى گرچه در این دنیا به ظاهر با او معامله مسلمان مىشود و احكامى مثل طهارت بدن، حق ارث و...براى او وجود دارد، اما در آخرت قطعاً اهل عذاب و آتش خواهد بود.
1. نساء (4)، 150 ـ 151.
2. بقره (2)، 85.
در مورد تعداد مراتب ایمان نیز گفتیم كه این مراتب بسیار زیادند به طورى كه میل به بى نهایت مىكنند و قابل شمارش نیستند. ما حتى نمىدانیم كه بین ایمان ما و ایمان اولیاى خدا چقدر فاصله وجود دارد، تا چه رسد به ایمان كسى مثل امیرالمؤمنین(علیه السلام) كه مىفرماید: لَوْ كُشِفَ الغِطاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقیناً؛1 اگر همه پرده ها كنار رود ذرهاى بر ایمان من افزوده نخواهد شد! ما حتى اگر بخواهیم بین ایمان خودمان و ایمان اولیاى الهى نظیر امام خمینى(رحمهم الله) یا بزرگانى نظیر ایشان مقایسه كنیم، ایمان ما نظیر قطرهاى است در مقابل دریا! البته این هم از باب تشبیه و تمثیل است، وگرنه فاصله واقعى آن براى ما قابل درك نیست. همانگونه كه اگر باز بخواهیم با تشبیهى بسیار ناقص و نارسا، فاصله بین ایمان كسانى مثل حضرت امام(رحمهم الله) و امیرالمؤمنین و ائمه هدى(علیهم السلام) را بیان كنیم باید بگوییم نظیر قطره و كمتر از قطره در مقابل اقیانوس است.
اثر این تفاوت ایمان ها در اطاعت و عبادت خدا ظاهر مىشود؛ از ترك معصیت و انجام واجبات و ترك محرمات گرفته تا عمل به مستحبات و ترك مكروهات و دورى از امور مشتبه و اینكه چقدر حاضریم داوطلبانه و با میل و رغبت تمام در راه خدا و دین خدا اقدام كنیم.
هم چنین اجمالا براى همه ما روشن است كه طىّ مراتب ایمان، به صِرف درس خواندن و تعلیم و تعلّم حاصل نمىشود. در سال هاى دفاع مقدس ما كسانى را دیدیم كه سواد ظاهرى چندانى نداشتند، اما چگونه در مقام اطاعت خدا و پاسدارى از دین او صبورانه، داوطلبانه و با اشتیاق تمام اقدام مىكردند. در آن سال ها بعضى صحنه هایى را از چنین اشخاصى دیدیم كه براى ما حتى قابل تصور هم نبود. چیزهایى را درباره شهدا و پدران و مادران آنها مىبینیم و مىشنویم كه واقعاً براى ما بهت آور است. چه بسیار پدران و مادرانى را دیدهایم كه در مقابل شهادت فرزندانشان و این داغ جان سوز چگونه با گشاده رویى و تسلیم كامل در برابر خداوند برخورد كردهاند. ما نسبت به آنان واقعاً غبطه مىخوریم، بلكه گاهى شرممان مىآید كه خود را مؤمن بنامیم.
یكى از ویژگى هاى انسان نسبت به حیوانات این است كه انسان در ارضاى میلها و
1. غرر الحكم و درر الكلم، ص 119.
خواسته هایش هیچ حد و مرزى را نمىشناسد؛ به عبارت دیگر، انسان «بى نهایت طلب» است. خداوند رهبر كبیر انقلاب حضرت امام را رحمت كند و بر درجات ایشان بیفزاید؛ ایشان در این باره گاهى این مَثَل را بیان مىفرمودند كه: انسان ابتدا آرزو مىكند تا درآمدى به اندازهاى كه لقمه نانى در بیاورد داشته باشد و به قول معروف، به همین مقدار كه سقفى بالاى سرش باشد و آبرویش محفوظ بماند قانع است. اما اگر به این مقدار رسید، كم كم دلش مىخواهد خانه بزرگ ترى داشته باشد. پس از اینكه به آن خانه رسید در صدد بر مىآید وسایل زندگى و رفاهى بیشتر و بهترى تهیه كند. و خلاصه، همین طور آن قدر ادامه مىدهد كه آرزو مىكند همه كره زمین متعلّق به او باشد. اگر همه كره زمین را هم به او بدهند، هوس تصرف و تملك كره ماه به سرش مىزند و هم چنان بالا مىرود تا به آن جا مىرسد كه به فكر مىافتد اگر در كهكشان یا كهكشان هاى دیگر هم كراتى هست آنها را هم تصاحب كند! خلاصه، خواسته هاى انسان «حدّ یَقِف» ندارد و این ویژگى در همه انسان ها وجود دارد. حضرت امام(رحمهم الله) از همین جا استدلال مىكردند كه بنابراین انسان طالب كمال بى نهایت است و چون كمال بى نهایت جز در ذات اقدس الهى یافت نمىشود، پس انسان فطرتاً خداطلب است.
على رغم اینكه انسان بى نهایت طلب است و هر كمالى را در حد بى نهایت آن جستجو مىكند، اما مىبینیم بسیارى از انسان ها به خدا و دین و تقرب الى الله و مقامات معنوى كه مىرسند این جا كُمیتشان لنگ مىشود! با اینكه ما مىدانیم مراتب ایمان و مقام هاى معنوى و بهره مندى از نعمت ها و رحمت الهى در حد بى نهایت است، اما معمولاً به همان مرتبه اول یا مراتب بسیار پایین آن قانعیم و براى نیل به مراتب بالاتر آنها تلاشى نمىكنیم! چگونه است كه در زمینه مسایل مادى حتى به كره ماه و سایر كرات در دیگر كهكشان ها قانع نیستیم، اما در معنویات به اندازه نان و پنیر و بخور و نمیرى و حتى پایینتر از آن بسنده مىكنیم؟! قانعیم به همین كه در بهشت شیر و عسلى به ما بدهند! یا حتى پایین تر، همین كه اجازه دهند قدمى در بهشت بزنیم ما را بس است! و یا حتى گاه از آن هم پایین تر، همین كه ما را جهنم نبرند راضى هستیم! قطعاً چنین چیزى بر اساس فطرت ما نیست. ما فطرتاً در هیچ زمینهاى به هیچ حدى قانع نیستیم. اینكه احیاناً در زمینه مسایل معنوى و تقرب به درگاه الهى چنین حالتى در ما وجود دارد قطعاً ناشى از ضعف و بیمارى و مرضى در روح ما است. نظیر اینكه انسان به طور طبیعى غذا خوردن، به خصوص غذاى لذیذ را دوست دارد، اما گاهى به علت بیمارى چنان مىشود
كه گرچه ساعت ها است غذا نخورده، هیچ اشتها و میلى به غذا ندارد و اگر هم لقمهاى بخورد حالت تهوع به او دست مىدهد. چنین حالتى طبیعى نیست بلكه فقط به هنگامى كه جسم ما بیمار است و دچار اشكال و اختلالى شده، این مسأله پیش مىآید. در بُعد روحى نیز همینگونه است. ما به طور طبیعى باید در همه زمینه هاى كمال، بى نهایت طلب باشیم؛ اگر در زمینه كمالات روحى و معنوى این گونه نیستیم نشان از نوعى بیمارى در روح ما است و باید در صدد اصلاًح آن برآییم. بسیارى از ما اگر به نفس خودمان مراجعه كنیم، مىبینیم اگر اطمینان داشته باشیم كه حتماً نازل ترین مرتبه بهشت را به ما خواهند داد و ما را به جهنم نخواهند برد، دیگر خیالمان آسوده مىشود و حركتى براى بیشتر از آن نمىكنیم و ترجیح مىدهیم مشغول دنیا و مادیات باشیم! به هر حال این واقعیتى است كه وجود دارد و همانگونه كه گفتیم نشان از نقص نفس و ضعف ایمان ما دارد. باید از خدا بخواهیم كه این حالت را از ما برطرف كند تا در زمینه مسایل و كمالات معنوى نیز نظیر مسایل مادى «حدّ یَقِف» نشناسیم و به هیچ حد و مرزى قانع نباشیم. گرچه بین ایمان ما و ایمان اولیاى الهى میلیون ها مرتبه فاصله وجود دارد، اما این تمنّا و آرزو را در خود ایجاد كنیم كه، من هم مىخواهم به آن مقام ها واصل شوم. اگر ما بخواهیم، خداى متعال بخلى ندارد. این مراتب را براى كسى غیر از ما بندگانش خلق نكرده و همه انبیا را هم فرستاد تا ما را به آنها دعوت كنند؛ بنابراین از اعطاى آنها به بندگان دریغى ندارد و اشكال از ضعف همّت ما است. «گر گدا كاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست»؟!
پس از آنكه معلوم شد ایمان مراتب دارد و انسان مىتواند در این مراتب بالا رود و ایمان خود را تكامل بخشد، سؤال مىشود راه تعالى بخشیدن به ایمان و رسیدن به مراتب عالیه آن چیست؟ اگر بخواهیم ایمان ما ترقى كند و در مراتب قرب و تكامل پیوسته بالاتر رویم و به خدا نزدیكتر شویم و ثواب ها و درجات اخروى بالاترى نصیب ما گردد، چه باید بكنیم؟
براى پاسخ به این سؤال باید ببینیم چه چیزى موجب پیدایش ایمان مىشود، تا همان را هر چه بیشتر تقویت كنیم. هیچ معلولى بى علت نیست و ایمان نیز معلول عواملى است. به صرف اینكه بخواهیم و اراده كنیم ایمانمان تقویت شود، كار از پیش نمىرود، بلكه زحمت دارد و براى تحقق این خواسته باید رنج هایى را متحمل شویم. هر چه كالایى نفیستر و گران بهاتر
باشد دست رسى به آن نیز مشكلتر است؛ و «ایمان» نفیس ترین و گران بهاترین كالایى است كه خداى متعال آفریده است.
براى تقویت ایمان باید سرشاخه هاى آن را بشناسیم و با مرتب كردن آنها از ساده به مشكل، از عوامل سادهتر شروع كنیم و پس از تقویت آنها به تدریج به عوامل مشكل و مشكلتر برسیم و آنها را نیز تقویت نماییم.
پیش از این اشاره كردیم كه در ایمان، دست كم دو عامل اساسى وجود دارد كه یكى از مقوله علم و معرفت و شناخت است و دیگرى به اراده و همت و «بناگذارى» بازمى گردد. طبیعتاً با توجه به مقدمهاى كه گفتیم، براى تقویت ایمان باید به این دو عامل و تقویت آنها بپردازیم. در این جا راه هاى تقویت هر یك از این دو عامل را جداگانه بررسى مىكنیم.
براى دست یابى به معرفت و شناخت كامل تر، كه از مقدمات ایمان است، چه باید كرد؟ پاسخ این است كه براى این كار فعالیت هاى مختلفى مىتوان انجام داد، اما در این میان شاید دو فعالیت اساسىتر از سایر برنامه ها باشد:
الف) فعالیت اول این است كه تلاش كنیم براى چیزهایى كه به آنها ایمان داریم دلایل و مستنداتى روشنتر و متقنتر پیدا كنیم و آنها را فرا بگیریم.
تحصیل علم در زمینه متعلّقات ایمان، یعنى علم به خدا، علم به قیامت و علم به بد و خوب، یكى از ابزارها و راه هاى تكامل و تقویت ایمان است. از همین جا است كه تحصیل علم، ارزشى فوق العاده مىیابد و در معارف اسلامى نیز براى علم و عالم و تحصیل علم جایگاه و اهمیتى ویژه در نظر گرفته شده است. البته تذكر این نكته لازم است كه ارزش علم، مطلق نیست و چه بسیار عالمانى كه به سبب علمشان، ضرر آنها براى خودشان و افراد دیگر به مراتب بیشتر از ضرر جهّال بوده است. از این رو تحصیل و تقویت علم، شرط لازم در این زمینه هست گرچه شرط كافى نیست.
بنابراین اولین قدم این است كه سعى كنیم متعلّقات ایمان را بهتر بشناسیم و آنها را با دلایلى متقنتر براى خودمان اثبات كنیم واگر شك وشبههاى در اطراف آنها داریم، آن را برطرف نماییم.
ب) فعالیت دوم این است كه نسبت به مواردى كه به آنها شناخت پیدا مىكنیم، توجه بیشترى مبذول داریم و پیوسته آنها را مد نظر قرار دهیم تا از خاطرمان نرود. بسیارى از افراد از این نكته غفلت مىكنند. ما تصور مىكنیم كه وقتى مسألهاى را حل كردیم و پاسخ آن
برایمان معلوم شد، دیگر كار تمام شده و مشكل و وظیفهاى نداریم؛ در حالى كه چنین نیست. معرفت اگر بخواهد در زندگى و رفتار و كردار ما تأثیر داشته باشد، باید معرفتى زنده و آگاهانه باشد. علمى كه در گنجینه معارف ما هست اما در سطح توجه ذهن ما نیست و فقط هر از چند گاهى و در مواقع لزوم به آن توجه مىكنیم، منشأ اثر زیادى نخواهد بود. چنین معرفتى بود و نبودش چندان تفاوتى ندارد. معرفتى منشأ اثر است كه همواره مورد توجه و التفات و آگاهى ما باشد. یكى از اسرار اینكه در عبادات شرعى بر تكرار الفاظ و مفاهیم تأكید گردیده، همین است كه این دانسته ها همیشه در سطح توجه ذهن ما وجود داشته باشند. مثلاً در مورد ذكر «الله اكبر» یك فرض این است كه ما در عمرمان فقط یك بار به این مسأله توجه كنیم و با دلیل و برهان ثابت نماییم كه خداوند از همه چیز بزرگتر است، یا خدا بالاتر و بزرگتر از آن است كه توصیف گردد و حقیقت صفات او قابل درك باشد. این «الله اكبر» چندان تأثیرى بر روح و شخصیت و رفتار ما نخواهد داشت. فرض دیگر این است كه در هر روز چندین بار و حتى در هر نماز چند بار آگاهانه و با توجه، این ذكر را تكرار كنیم. این «الله اكبر» تأثیراتى بسیار محسوس در زندگى ما خواهد داشت. از همین رو خداى متعال كه خواهان تكامل انسان است این فرض دوم را انتخاب كرده است. در نماز، ما در ابتداى آن «الله اكبر» مىگوییم. به هنگام رفتن ركوع نیز مستحب است آن را تكرار كنیم. پس از سر برداشتن از ركوع نیز همین طور. پس از سجده و براى سجده دوم نیز همین طور. در تسبیحات اربعه، و خلاصه، موارد متعددى، در یك نماز این ذكر تكرار مىشود.
ذهن و ذهنیت ما پیوسته در حال تغییر است. پیوسته معلوماتى بر روى معلومات قبلى مىآید و برف انبار مىشود، به گونهاى كه پس از مدتى، معلومات اولیه كاملاً از سطح توجه ما خارج مىگردد. براى اینكه چنین مسألهاى پیش نیاید، باید دانسته هاى داراى اولویت را مرتّباً تكرار كنیم. این فلسفه، در تشریع نماز، كه هر روز و آن هم روزى چند نوبت واجب شده، به خوبى قابل درك است. این تكرارها باعث مىشود كم كم آن دانسته در ذهن ما رسوخ یابد و همواره مورد توجّه و التفات باشد. آیه شریفه اواخر سوره آل عمران نیز به همین مطلب اشاره دارد، آن جا كه مىفرماید: الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ؛1 آنان كه خدا را [در همه حال]، ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده، یاد مىكنند.
1. آل عمران (3)، 191.
انسان به هر حال از این سه حالت خارج نیست؛ یا نشسته یا ایستاده و یا خوابیده است. بنابراین معناى اینكه كسى در حال ایستاده، نشسته و خوابیده به یاد خدا باشد، این است كه در همه احوال به یاد خدا است؛ یعنى ذكر و یاد خدا برایش «ملكه» شده و هیچگاه از سطح توجه ذهن او خارج نمىشود.
پس به طور خلاصه، در مورد تقویت عنصر اولِ ایمان، یعنى شناخت، دو فعالیت عمده لازم است: یكى به دنبال براهین و دلایل روشنتر و متقنتر بودن و دوم، زنده و خودآگاه نگاه داشتن آن معرفت. فعالیت اول به ویژه در زمان هایى كه بازار شبهات اعتقادى داغ است اهمیت بیشترى مىیابد. ما در زمان فعلى با چنین وضعیتى روبرو هسیتم. هر روزه شاهدیم كه در روزنامه اى، كتابى، كلاس درسى و... شبههاى پیرامون خدا، قرآن، پیامبر و احكام و معارف اسلام طرح مىشود. در چنین زمانى ما اگر به همان دانش و استدلالى كه یك بار فرا گرفتهایم اكتفا كنیم، بسیار محتمل است كه در برابر طوفان شبهه ها نتوانیم مقاومت كنیم و پایه عقایدمان بلرزد و نسبت به آنها دچار تردید شویم. در چنین وضعیتى ایمان كم كم تضعیف و در نهایت نیز به كلى محو مىشود.
دومین عنصرى را كه گفته بودیم در ایمان دخالت دارد، امرى بود ارادى كه به قلب و دل مربوط مىشد؛ یعنى پس از روشن شدن حقیقت، روحیه پذیرش و تسلیم در برابر آن نیز در انسان وجود داشته باشد و بنا بگذارد كه لوازم آن را بپذیرد و در عمل به لوازم آن پاى بند باشد. بسیارى از اوقات با وجود پى بردن به حقیقت، انسان در مقابل آن، موضع انكار مىگیرد و زیر بار آن نمىرود. پس راه دیگر براى تقویت ایمان این است كه انسان این حالت پذیرش و تن دادن به حقیقت را در خود تقویت كند.
سؤال این است كه چرا گاهى با آنكه حقیقت بر ما معلوم است زیر بار آن نمىرویم و آن را نمىپذیریم؟ در پاسخ باید بگوییم، چون ما خواسته هاى دیگرى هم داریم كه با پذیرش حقیقت و عمل به لوازم آن، تزاحم دارند؛ از این رو ما باید از میان رسیدن به آن خواسته ها یا تن دادن به حقیقت و لوازم آن، یكى را انتخاب كنیم. بسیارى از اوقات، انسان رسیدن به آن
خواسته ها را بر پذیرش حقیقت ترجیح مىدهد. اگر آن خواسته ها براى ما خیلى مهم باشند و زیاد به آنها دل بسته باشیم، در مورد تعارض آنها با حقیقت، حقیقت را فدا مىكنیم و زیر بار آن نمىرویم، كارى كه فرعونیان در مقابل دعوت حضرت موسى(علیه السلام) انجام دادند: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا؛1 و با آنكه دل هایشان بدان یقین داشت از روى سركشى و ستم گرى آن را انكار كردند. آنها اگر مىخواستند دعوت حضرت موسى(علیه السلام) را بپذیرند، بایستى دست از گردن كشى و ستم گرى برمى داشتند، خود را هم سطح دیگران مىكردند، به حق خودشان قانع مىشدند و به بیش از آن چنگ اندازى نمىكردند.
بنابراین براى آنكه دل را تسلیم حقیقت كنیم، باید خواسته ها و میلهاى مزاحم را در قلب خود تضعیف نماییم و به طور كلّى باید مواردى را كه با آن اعتقاد سازگار نیست كم رنگ كنیم.
ما برخى از گناهان را شرم داریم كه حتى در حضور كودك و نوجوانى نابالغ اما ممیز، انجام دهیم. به همین ترتیب، اگر مىدانیم كه خداوند در همه جا حضور دارد و در همه حال شاهد و ناظر اعمال ما است، باید شرممان بیاید كه گناه كنیم؛ اما چرا این گونه نیست؟ چون به آن گناه و لذت حاصل از آن گناه آن چنان دل بستگى پیدا كردهایم كه خدا را فراموش مىكنیم. در روایات نیز در مورد برخى گناهان وارد شده است كه مؤمن در حال اِرتكاب آن گناه دیگر مؤمن نیست و «روح ایمان» از او جدا مىشود و پس از ارتكاب گناه كه حالت طغیان و سركشى نفس فروكش كرد، روح ایمان دوباره بازمى گردد.2 از این رو ارتكاب معصیت به هیچ وجه با حقیقت ایمان سازگار نیست، حقیقت ایمان فقط این نیست كه بدانیم خدا هست و شاهد و ناظر است، بلكه علاوه بر آن باید به لازمه آن نیز پاى بند باشیم. اگر حقیقتاً به قلب و دل پذیرفته باشیم كه خدا هست و شاهد و ناظر است، حتماً، دست كم از شرم حضور، گناه نخواهیم كرد. اگر واقعاً ایمان داشته باشیم كه خدایى هست و حساب و كتابى از اعمال ما خواهد كشید، گناه نمىكنیم. در آن لحظهاى كه گناه مىكنیم این باور و این حقیقت از وجود ما جدا مىشود. اگر بى باكانه گناه مىكنیم دلیل بر ضعف عنصر دوم ایمان در ما است. اكنون سؤال این است كه چه كنیم تا آن عنصر قوى شود؟
1. نمل (27)، 14.
2. ر. ك: بحار الانوار، ج 68، باب 24، روایت 30.
در مورد عنصر اول، یعنى معرفت، گفتیم كه راه تقویت آن، درس خواندن، تحقیق كردن، استاد دیدن و مطالعه كردن است. پس از آن نیز تمرین و تكرار آموخته ها است تا فراموش نشوند و همیشه در خودآگاه و سطح توجه ذهن بمانند. اما این فقط شرط لازم است و مقدمه است براى آمدن جزء بعدى و جزء اصلى كه همان پذیرش قلبى و بناگذارى به التزام عملى است. مشكل ما هم نوعاً در همین عنصر دوم است. در بسیارى از موارد ما حقیقت را مىدانیم و در بُعد شناخت و معرفتْ مشكلى نداریم، اما در التزام عملى به آن شناختْ مشكل داریم. مىدانیم نماز واجب است و مطلوب خداى متعال است، اما رغبتى براى خواندن آن نداریم. صداى تلاوت قرآن به گوشمان مىرسد، ولى تمایلى براى گوش دادن به آن در ما ایجاد نمىشود. در حالى كه در همان لحظه اگر مثلاً كانال دیگر تلویزیون صوت دیگرى را پخش كند با میل و رغبت تام آن را گوش مىكنیم! آیا اگر انسان واقعاً خدا را دوست داشته باشد، ممكن است كه اسم معشوقش را بشنود و هیچ ذوق و شوقى در او به وجود نیاید یا حتى گاهى بالاتر، اصلاً از شنیدن یا بردن نام خدا ناراحت شود؟! قرآن مىفرماید برخى افراد كارشان به جایى مىرسد كه: إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ؛1 و چون خدا به تنهایى یاد شود، دل هاى كسانى كه به آخرت ایمان ندارند، منزجر مىگردد. دقت در تحلیل این آیه مهم است. چرا برخى افراد كارشان به جایى مىرسد كه نه تنها از نام خدا لذت نمىبرند، كه اصلاً با شنیدن نام خدا حالت نفرت به آنها دست مىدهد؟! مىفرماید علت آن است كه: لایُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ؛ نمىفرماید چون ایمان به خدا ندارند این مشكل را پیدا مىكنند، بلكه علت را انكار و عدم پذیرش معاد و آخرت ذكر مىكند.
از این رو براى تقویت عنصر دوم باید سعى كنیم اسب چموش دل و نفس را مهار كنیم و با رام كردن آن، اجازه ندهیم ما را به هر جا كه خاطرخواه او است بكشد.
البته مهار كردن نفس هم چیزى نیست كه به آسانى و به محض اینكه ما تصمیم گرفتیم میسّر شود، بلكه نیاز به ایجاد مقدمات دارد. براى اینكه كسى بتواند خواسته هاى نفس را تعدیل نماید و با تسلط بر نفس خود، منافرات ایمان را تضعیف كند، راه هایى وجود دارد كه باید آنها را جستجو كرد. براى این كار باید از برنامه هاى ساده شروع كنیم و به تدریج به پیش برویم تا
1. زمر (39)، 45.
مرحله به مرحله اشتیاق و رغبت نفس را به تمكین و تسلیم در برابر خدا و حقیقت بیشتر كنیم. اگر از ابتدا و در مراحل مقدماتى بخواهیم كارها و برنامه هایى سنگین را بر گرده نفس بگذاریم، اگر هم چند روزى موفق به اجرا شویم ولى سرانجام نفْس پس خواهد زد و بیش از پیش سركشى و چموشى خواهد كرد. از این رو باید طبق برنامهاى منظم و حساب شده، به تدریج خواسته هاى حیوانى و شیطانى را در نفس خود سركوب و تضعیف كنیم و به انس با خدا و ذكر و قرآن و مناجات مشتاق سازیم. اینكه این برنامه چیست، نیاز به بحث دارد. امیدواریم خداى متعال توفیق دهد كه به تدریج، عوامل تقویت كننده ایمان را بر اساس همین اولویتِ از آسان به مشكل، از آموزه هاى قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) فرا بگیریم و در مراحل تزكیه نفس و خودسازى پیشرفت كنیم. خودسازى یعنى همین كه انسان دل خود را چنان بسازد و تربیت كند كه روز به روز به خدا نزدیكتر شود و ایمانش قوىتر گردد. آنچه كه مقتضاى مباحث و جلسات فعلى ما است بحث از راه هایى است كه به تقویت عنصر دوم ایمان منجر مىگردد. تقویت عنصر اول، یعنى شناخت، كه با درس و بحث و مطالعه و تحقیق حاصل مىشود كارى است كه باید در مجتمع هاى آموزشى و برنامه هاى معمول درسى دنبال شود. بنابراین در مباحث آینده، بحث خود را بر راه هاى تقویت كننده عنصر دوم ایمان متمركز خواهیم كرد.