یَا ابْنَ جُنْدَب لا تَتَصَدَّقْ على اَعیُنِ النّاسِ لِیُزَكّوْكَ فَأِنَّكَ اِنْ فَعَلْتَ ذلكَ فَقَدِ اسْتَوْفَیْتَ اَجْرَكَ و لكن اذا أَعطَیْتَ بِیَمینِكَ فَلا تَطَّلِعْ عَلیها شِمالَكَ فَاِنَّ الّذى تَتَصَدَّقُ لَهُ سِرّاً یَجْزیكَ عَلانیةً عَلى رُؤوسِ الاَشهادِ فِى الْیوم الّذى لا یَضُرُّكَ اَنْ لا یَطَّلِعَ النّاسُ على صَدَقَتِك ... یَا ابْنَ جُنْدَب اَلْخَیرُ كُلُّهُ اَمامَكَ و اِنَّ الشَّرَّ كُلَّهُ اَمامَكَ و لَنْ تَرَى الْخَیْرَ و الشَّرَّ اِلاّ بَعْد الاخِرَةِ لاَِنَّ اللّهَ جَلّ و عَزَّ جَعَلَ الخیرَ كُلَّهُ فى الجَنَّةِ و الشَّرَّ كُلَّهُ فى النّارِ لاَِنَّهُما الْباقیانِ وَ الواجِبُ عَلى مَنْ وَهَبَ اللّهُ لَهُ الهُدى و اَكْرَمَهُ بِالایمانِ و اَلْهَمَهُ رُشْدَهُ و رَكَّبَ فیه عقْلا یَتَعَرَّفُ بِهِ نِعَمَهُ و آتاهُ عِلماً و حُكْماً یُدَبِّرُ بِهِ اَمْرَ دینِهِ و دنیاهُ اَنْ یوجِبَ عَلى نَفْسِهِ اَنْ یَشْكُرَ اللّهَ وَ لایَكْفُرَهُ و اَنْ یَذْكُرَ اللّهَ و لایَنْساهُ وَ اَنْ یُطیعَ اللَّهَ و لایَعْصیَهُ لِلقدیمِ الّذى تَفَرَّدَ لَهُ بِحُسْنِ النَّظَرِ و لِلحدیثِ الّذى اَنْعمَ علیهِ بعد اِذْ اَنْشَأَهُ مخلوقاً و لِلْجَزیلِ الّذى وَعَدَهُ وَ الفَضلِ الّذى لَمْ یُكَلِّفْهُ مِنْ طاعتِهِ فَوقَ طاعَتِهِ و ما یَعْجُزُ عَنِ القیام بِهِ و ضَمِنَ لَهُ الْعَونَ عَلى تَیْسیرِ ما حَمَلَهُ مِنْ ذلِكَ و نَدَبَهُ اِلَى الاستعانَةِ عَلى قلیلِ ما كَلَّفَهُ و هُوَ مُعْرِضٌ عمّا اَمَرَهُ و عاجزٌ عَنْهُ قَدْ لَبِسَ ثَوبَ الاسْتِهانَةِ فیما بَیْنَهُ وَبْیَن رَبَّهِ مُتَقَلِّداً لِهَواهُ ماضیاً فى شَهَواتِهِ مُؤْثِراً لِدُنیاهُ عَلى آخرتِهِ و هُوَ فى ذلكَ یَتَمَنّى جِنانَ الْفِردَوسِ وَ ما یَنْبَغى لاَِحَد اَنْ یَطْمَعَ اَنْ یُنْزِّلَ بِعملِ الفُجّارِ مَنازِلَ الابرارِ اَما اَنَّهُ لَوْ وَقَعَتِ الواقعةُ و قامتِ القیامةُ و جاءتِ
الطّامَّةُ و نَصَبَ الجَبّارُ الموازینَ لِفَصْلِ القَضاءِ وَ بَرَزَ الخلائِقُ لیوم الحسابِ اَیْقَنْتَ عِنْدَ ذلكَ لِمَنْ تكونُ الرَّفْعَةُ و الكرامَةُ و بِمَنْ تَحُلُّ الحَسْرةُ و النَّدامَةُ فاعْمَلِ الْیَومَ فى الدُّنیا بما تَرْجوا بِهِ الفَوْزَ فى الاخِرَةِ.
در فرهنگ اسلامى، نیّت نقشى تعیینكننده در ارزش اعمال انسان ایفا مىكند. اما اینكه سرّ این مطلب چیست، بخشى به فلسفه اخلاق و بخشى به حوزههاى دیگر مربوط مىشود. از آنجا كه طرح بحثهاى گسترده و فنى در این مقال نمىگنجد، به اجمال به برخى آثار نیّت اشاره مىشود.
شیعه و سنى حدیث شریفى از پیامبراكرم(صلى الله علیه وآله) نقل كردهاند كه آنحضرت فرمودند: اِنَّما الاَعمالُ بِالنّیات وَ لِكُلِّ امْرِىء ما نَوى؛(1) ارزش كارها به نیّت است و هر كس متناسب با نیّت خود بهره خواهد برد. البته، منظور از نیّت این نیست كه انسان انگیزه خود را از انجام اعمال به زبان یا ذهن بیاورد و مثلا بگوید: من این كار را براى خدا انجام مىدهم، بلكه منظور این است كه انگیزه واقعى انسان از انجام عمل، رضاى خدا و یا رسیدن به پاداشهاى اخروى و یا دست كم، نجات از عذاب الهى باشد. براساس این حدیث اگر انسان كارى را به نیتى غیرالهى انجام دهد پاداشش همان خواهد بود و نزد خدا مزدى نخواهد داشت. مثلا شخص میلیاردرى كه تمام ثروتش و یا بخش عمدهاى از آن را صرف امور عام المنفعه از قبیل: ساختن مدرسه، بیمارستان، پل و مانند آن كرده است، اگر نیّتش از انجام این كارها صرفاً این باشد كه مورد تشویق و تمجید مردم قرار گیرد، طبق حدیث شریفى كه بیان شد، مزدش را دریافت كرده است و در نزد خدا پاداشى ندارد.
بر اساس فلسفه اخلاق اسلامى، ارزش عملى كه در آن نیّت خدایى وجود نداشته باشد، در حد صفر است و اگر چنانچه عبادتى واجب با انگیزه خودنمایى انجام شود، ارزش آن زیر صفر است؛ زیرا علاوه بر اینكه اصل عبادت باطل است، عذاب اخروى هم به دنبال دارد. این مسأله با فرهنگ عمومى مردم دنیا، به ویژه غیرمسلمانان، تناسب و سازگارى ندارد. آنها
1. بحارالانوار، ج 70، باب 53، روایت 35.
نمىتوانند این مطلب را بپذیرند كه خدمات فراوان یك شخص به مردم و جامعه، به صرف اینكه انگیزه الهى در كار نبوده است، هیچ و پوچ انگاشته شود. اما از نظر آموزههاى دینى اگر فردى براى كسب محبوبیت در اجتماع، خدمتى انجام دهد؛ مثلا براى پیروزى در انتخابات وكسبرأى بیشتر،مبالغهنگفتىراصرف امور عامالمنفعه نماید و مردم نیز به این واسطه به او رأى بدهند، در واقع، پاداش خود را دریافت نموده و طلبى از خدا نخواهد داشت.
در نظام ارزشى اسلام، چیزى داراى ارزش است كه اثر خوبى در روح انسان برجاى بگذارد. ظهور این حالت در آخرت به صورت نعمتهاى بهشتى و یا سایر نعمتهاى اخروى خواهد بود. به عبارت دیگر، رابطه بین انسان و خدا و یا رابطه انسان با نعمتهاى بهشتى، همان اثرى است كه در روح انسان باقى مىماند. بهشت و نعمتهاى آن، در حقیقت نتیجه اعمالى است كه انسان در دنیا انجام داده است. پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) فرمودند: وقتى شما جمله «سبحان اللّه و الحمدللّه و لا اله الا اللّه و اللّه اكبر» را بر زبان جارى مىسازید، در واقع، با این كار درختى را براى خود در بهشت مىكارید(1) و یا كسانى كه مبادرت به خوردن مال یتیم مىكنند، در واقع آتش تناول مىكنند: إِنَّ الَّذِینَ یَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً.(2)
بنابراین آنچه به عمل ما ارزش مىبخشد و آن را به خدا و عالم آخرت مرتبط مىسازد، نیّت قلبى ما است. كوچكى، بزرگى و ظاهر اعمال، نشاندهنده بىارزشى و یا ارزش آنها نیست؛ به بیان دیگر، ارزش كارها به كمیّت آنها نیست. در ظاهر قضیه، هیچ تفاوتى، مثلا، بین خرج كردن پول در راه حلال و مصرف آن در راه حرام وجود ندارد، آنچه كه موجب جدایى آنها از یكدیگر مىشود، نیّت انسان است. انگیزه و نیت است كه ارزش اعمال انسان را مشخص مىكند.
نكته دیگر اینكه، عبادات از لحاظ میزان نفوذ و تأثیر انگیزههاى غیر الهى در آنها در یك حد نیستند و میان آنها تفاوت وجود دارد. براى مثال، شخصى كه براى خودنمایى نماز مىخواند، فقط ممكن است مورد تشویق افراد مؤمن و نمازخوان قرار گیرد و كسانى كه به نماز اهمیت نمىدهند به كار او توجهى نمىكنند. اما در امور عامالمنفعه مثل، ساختن مدرسه و بیمارستان و مانند آنها، هم مسلمان و هم غیر مسلمان، هم نمازخوان و هم غیر نمازخوان از آن
1. ر.ك: بحارالانوار، ج 22، باب 37، روایت 90.
2. نساء (4)، 10.
استقبال مىكند. بنابراین زمینه خودنمایى و ریا در پول خرج كردن بیشتر است تا در نماز خواندن. كمتر كسى است كه براى نماز خواندن به شخصى رأى بدهد، اما اگر كسى پول خرج كند، احتمال اینكه افراد بیشترى به او رأى بدهند وجود دارد. از اینرو، انگیزه افراد در عبادات فردى با عبادتهایى كه نفعى براى مردم دارد، متفاوت است.
«انفاق» از جمله عبادتهایى است كه احتمال خودنمایى و ریا در آن بسیار است. در مسأله انفاق، انسان علاوه بر اینكه باید ثواب عمل را در نظر داشته باشد، باید به گونهاى عمل كند كه به آبروى شخصى كه قرار است به او انفاق شود لطمهاى وارد نگردد. انسانهاى داراى عزت نفس، از اینكه در جلوى چشم دیگران به آنها انفاق شود، ناراحت مىشوند. اگر انسان بتواند به گونهاى انفاق كند كه فرد نیازمند حتىالامكان او را نشناسد بسیار بهتر است. هر قدر انسان در این كار مراقب حفظ آبروى افراد باشد، اجرش به مراتب بیشتر خواهد بود. گاهى یك عبادت بسیار كوچك، آنقدر ثواب پیدا مىكند كه انس و جن از شمردن آن عاجز مىمانند. این به دلیل رعایت آداب و جهات حُسن عبادت و نیز اخلاصى است كه در آن به كار رفته است. یك عمل فیزیكى و یا حركت مادى به خودى خود نمىتواند ارزش بیافریند، بلكه غیر از حُسن فعلى، حسن فاعلى هم باید در كار باشد؛ یعنى نه تنها خودِ كار باید خوب باشد، بلكه فاعل و كننده كار نیز باید نیّت خوبى براى انجام آن داشته باشد. قرآن كریم در اینباره مىفرماید:
مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّة أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی كُلِّ سُنْبُلَة مِائَةُ حَبَّة؛(1) مَثَل آنان كه مالشان را در راه خدا انفاق مىكنند، به مانند دانهاى است كه از یك دانه هفت خوشه بروید، در هر خوشه صد دانه باشد ـ كه یك دانه هفت صد شود.
البته، این ارزش و ثواب به شرطى است كه انقاق فقط براى خدا، و به تعبیر قرآن «یُرِیدُونَ وَجْهَ اللّهِ»(2) و «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ»(3) باشد.
1. بقره (2)، 261.
2. روم (30)، 38.
3. بقره (2)، 207.
انسان ممكن است عملى را به درستى انجام دهد، اما با انجام كار نادرستى، ارزش آن را از بین ببرد؛ مانند آتشى كه محصولى را بسوزاند: «إِعْصارٌ فِیهِ نارٌ»(1). از جمله كارهایى كه موجب از بین رفتن اعمال خوب انسان مىگردد، منّتگذارى است. قرآن كریم در اینباره مىفرماید: لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الاَْذى؛(2) صدقههاى خود را با منّت و آزار تباه نسازید.
تأكید قرآن نسبت به خلوص در انفاق، به مراتب بیشتر از تأكید بر اخلاص در نماز است. البته تردیدى نیست كه ریا در نماز موجب بطلان آن خواهد شد، اما كمتر آیهاى در قرآن وجود دارد كه به اخلاص در نماز سفارش كرده باشد. این بدان سبب است كه شائبه بروز ریا در انفاق بسیار بیشتر از نماز است.
امام صادق(علیه السلام) در این فراز از سفارشهاى خود به عبداللّه بن جندب مىفرمایند: جلوى چشم مردم انفاق مكن تا ایشان تو را ستایش كنند؛ اگر چنین كنى، در واقع، اجر خودت را دریافت كردهاى (یعنى دیگر اجرى نزد خدا نخواهى داشت)، چنان باش كه وقتى با دست راستت انفاق مىكنى دست چپت آگاه نشود. براى صدقه پنهانى (كه عدم اطلاع مردم از آن در دنیا هیچ ضررى به تو نمىرساند) بهترین پاداش را در روز قیامت پیش چشم همه خلایق به تو خواهند داد.
البته انسان نباید به این دلیل كه شاید عملش آمیخته با ریا باشد به طور كلى سراغ كارهاى خیر و از جمله انفاق نرود. این كار ممكن است از دسایس شیطان باشد تا ما را از انجام اعمال نیك باز دارد. به هر حال، انسان با بخشیدن چیزهاى مورد علاقه خود به دیگران مرتبهاى از مبارزه با نفس را، كه موجب پاك شدن از برخى آلودگىها مىشود، پشت سر مىگذارد و شاید هیچ چیزى به اندازه بخل ورزیدن، براى مؤمن ناشایست نباشد. خداوند در قرآن مىفرماید: وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛(3) و هر كس خود را از خوى بخل و حرص دنیا نگاه دارد، آنان به حقیقت رستگاران عالمند. سخاوتمندان، هرچند كه ثروت خود را در راه خدا مصرف نكرده باشند، نسبت به بخیلان به بهشت نزدیكترند.
نكته دیگر اینكه، گاهى انجام كار خیر به شكل علنى، البته در صورتى كه انسان بتواند بر
1. همان، 266.
2. همان، 264.
3. حشر (59)، 9.
نفس خود مسلط باشد، بركات و ثواب فراوانى دارد. وقتى انسان كار خیرى را به صورت علنى انجام مىدهد، دیگران هم انگیزه و رغبت پیدا مىكنند كه مشابه آن را انجام دهند. اگر بنا باشد كه هیچ كار خیرى در پیش چشم دیگران انجام نشود، مردم جامعه، به خصوص كودكان و نوجوانها، به اهمیت كار خیر پى نمىبرند. قرآن كریم مىفرماید:
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛(1) كسانى كه مال خود را انفاق كنند در شب و روز، نهان و آشكار، آنان را پاداش نیكو نزد پروردگارشان خواهد بود، هرگز [از حادثه آینده] بیمناك و [از امور گذشته] اندوهگین نخواهند گشت.
در این آیه و برخى آیات دیگر، هم انفاق پنهانى و هم انفاق علنى تأیید و تأكید شده است.
اثر دیگرى كه انجام علنى اعمال نیك خواهد داشت این است كه جلوى بسیارى از سوءظنها را مىگیرد؛ مثلا اگر كسى مخفیانه خمس و زكات بپردازد، ممكن است موجب بدگمانى مردم شود و فكر كنند كه آن شخص واجبات دینىاش را انجام نمىدهد.
جهانبینى و نوع تلقى انسان از زندگى و هستى، به زندگى انسان جهت مىدهد و موجب مىشود انسان نوع خاصى از رفتار فردى و اجتماعى را برگزیند. اگر جهانبینى بر پایه بینشى صحیح استوار باشد، رفتارهاى انسان شكل و جهتى درست به خود مىگیرد. اما اگر انسان تلقى درستى از عالم هستى نداشته باشد و با شك و تردید به آن و آغاز و انجامش بنگرد، خواه ناخواه، بر اعمال و رفتارش تأثیرى نامطلوب خواهد گذاشت، كه حداقل اثر آن، سستى در انجام وظایف و تكالیف است. انسان براى فهم یك سلسله مفاهیم و حل مسایلى كه براى او سؤال برانگیز است دستكم باید جهان هستى را درست بشناسد و نسبت به موقعیت خود در آن، و اینكه نهایتاً به كجا خواهد رفت، بینش صحیح داشته باشد. اگر انسان نتواند این مسایل را براى خود حل كند، تلاش وى براى انتخاب یك نظام ارزشى و اخلاقى صحیح بىفایده خواهد بود؛ زیرا اخلاق منهاى دین، و نظام ارزشى منهاى جهانبینى صحیح ره به جایى نمىبرد.
1. بقره (2)، 274.
در قرون اخیر، به خصوص در كشورهاى غربى، به دلیل سست شدن پایههاى جهانبینى و اعتقادى مردم، پایههاى اخلاقى آنان نیز رو به ضعف نهاده است. از آنجا كه مفاهیمى همچون خدا، وحى و قیامت، اساس اعتقادات انسان را تشكیل مىدهند و با ابزارهاى حسّى و تجربى قابل اثبات نیستند، طبعاً انسانهایى كه مبناى كارشان را بر تجربه حسى گذاشتهاند، این مسایل را انكار مىكنند و دست كم با شك و تردید به آنها مىنگرند.
این نوع تلقى و بینش با دین سازگار نیست؛ چرا كه اساس دین بر یقین است: «... وَ بِالاْخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ».(1)
اما در مغرب زمین چون به فلسفههاى مادى و ماتریالیستى بها داده مىشود، از یك سو پایههاى اعتقادى بسیارى از مردم سست شده است و از سوى دیگر، از آنجا كه زندگى انسان بدون نظام اخلاقى امكانپذیر نیست، یك نظام اخلاقى غیر دینى و سكولار پایهریزى كردهاند كه اعتقاد به خدا و قیامت و وحى در آن وجود ندارد. این كار نه تنها نتیجه نداده، كه امروزه بسیارى از فیلسوفان غربى تصریح مىكنند اخلاق منهاى دین مساوى است با بىاخلاقى. اگر دین از عرصه اجتماع كنار رود، جایى براى ارزشهاى اخلاقى و پاىبندى به آنها باقى نخواهد ماند؛ زیرا در این صورت نظام ارزشى از پایه فكرى و منطقى برخوردار نخواهد بود و براى خوب یا بد بودن یك كار نمىتوان دلیل عقلانى آورد.
بنابراین، در صورتى ما مىتوانیم یك نظام ارزشى صحیح داشته باشیم كه مبتنى بر بینشهاى صحیحى باشد. این بینشها بر پایههایى استوار است كه باید براى ما ثابت و قابل درك گردند. اگر سه اصل توحید، نبوت و معاد، كه جزو اصول دین است، به درستى براى انسان تبیین گردد، آنگاه مىتوان یك نظام ارزشى صحیح را بر پایه این اصول پىریزى كرد.
یكى از اصول دین ما، اعتقاد به معاد و جهان آخرت است. این اصل كه روح تعالیم انبیا را شكل مىدهد، به صورتهاى مختلف در قرآن و احادیث بیان شده است. بخشى از آیات قرآن در زمینه مقایسه بین زندگى دنیا و زندگى آخرت است.
در باب معاد و زندگى پس از مرگ، دو نوع جهانبینى وجود دارد؛ یك تلقى مىگوید، پس
1. بقره (2)، 4.
از مرگ همه چیز تمام مىشود؛ تلقى دیگر قایل است انسان پس از مرگ براى همیشه باقى خواهد ماند. در این میان، یكى از اركان «جهانبینى دینى» اعتقاد به معاد و جهان پس از مرگ است. حتى بعضى از ادیانى كه قایل به نبوت نیستند، به معاد اعتقاد دارند. كاوشهاى باستانشناسى نشان مىدهد كه انسانهایى كه هزاران سال پیش مىزیستهاند نیز بعضاً اعتقاد به معاد داشتهاند؛ زیرا كشف اشیایى كه در كنار آنها در قبر دفن شده، نشان مىدهد كه آنان مىخواستهاند مردگانشان پس از زنده شدن، از این ابزار استفاده نمایند.
فلسفه دین و ارسال رسل بر این اصل استوار است كه انسان را متقاعد كند كه زندگى دنیا زندگى اصلى نیست، بلكه مقدمهاى است براى سراى دیگر. زندگى در دنیا، شبیه دورانى است كه انسان در رَحِم مادر به سر مىبرد؛ یعنى همانگونه كه انسان دوران جنینى را جزو عمر خود به حساب نمىآورد، نباید زندگى دنیایى خود را نیز به حساب آورد، زندگى واقعى و ابدى هنگامى شروع مىشود كه انسان از این دنیا به سراى دیگر قدم بگذارد.
قرآن به ما مىآموزد كه باید برخى از مطالب را مرتب تكرار نماییم تا نسبت به آنها توجه بیشترى پیدا كنیم. خواندن نمازهاى یومیه، كه مرتب تكرار مىشود، نمونهاى از این توجه و تذكار است. در مورد آخرت و جهان پس از مرگ نیز یكى از چیزهایى كه قرآن زیاد بر آن تأكید ورزیده این است كه زندگى واقعى پس از مرگ است؛ از جمله مىفرماید: وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ؛(1) این زندگانى دنیا سرگرمى و بازیچهاى بیش نیست و زندگى حقیقى همانا سراى آخرت است. این آیه بر این مطلب تأكید مىكند كه حیات منحصراً در زندگى آخرت است، و زندگى دنیا بازیچهاى بیش نیست. در جاى دیگر مىفرماید: در روز قیامت وقتى كافر مىبیند چیزى ندارد كه به كارش بیاید، مىگوید كاش خاك بودم تا چنین به آتش كفر نمىسوختم.(2)
آموزه دیگرى كه قرآن در این زمینه مطرح مىكند این است كه مىفرماید: جاى خیر و سعادت و متقابلا جاى شرّ و شقاوت، هر دو، در آخرت است:
1. عنكبوت (29)، 64.
2. نبأ (78)، 40.
فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ؛(1) وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الاَْرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذ.(2)
هركسى از هر قوم و ملیتى، به گونهاى، دركى نسبت به مفهوم خوشبختى و بدبختى دارد. همه فیلسوفان از گذشتههاى دور تاكنون در اینباره بحث كردهاند. اكثر قریب به اتفاق اندیشمندانى كه در مورد سعادت و شقاوت بحث كردهاند، صرفاً به این مسأله پرداختهاند كه انسان براى خوشبختى در این دنیا چه كارهایى را باید انجام دهد. اما قرآن مىگوید: سعادت مختص كسانى است كه در بهشتاند و شقاوت از آن كسانى است كه در جهنماند.
قرآن ناراحتىها و گرفتارىها و نیز خوشىها و راحتىهاى مردم در این دنیا را انكار نمىكند، ولى از آنها به عنوان وسیله و ابزار آزمایش یاد مىكند: أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ؛(3)اموال و فرزندانتان وسیله آزمایش هستند. «وَ نَبْلوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً؛(4) و شما را به بد و خوب خواهیم آزمود.
برخى از مردم چنین مىپندارند كه خوشبودن در دنیا به معناى عزیزبودن نزد خدا است و به عكس، محرومیت از نعمتهاى دنیا نشانه غضب خداوند است. قرآن مىفرماید هر دوى اینها براى آزمایش انسان است:
فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَكْرَمَنِ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ؛(5) اما انسان، هنگامى كه پروردگارش وى را مىآزماید و عزیزش مىدارد و نعمت فراوان به او مىدهد، مىگوید: «پروردگارم مرا گرامى داشته است.» و اما چون وى را مىآزماید و روزىاش را بر او تنگ مىگرداند، مىگوید: «پروردگارم مرا خوار كرده است.»
انسان باید نه از خوشىهاى دنیا سرمست و مغرور شود و نه از ناخوشىهاى آن چندان غمگین و ناراحت. قرآن مىفرماید: لِكَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ؛(6) هرگز بر آنچه از دست شما رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما رسد دلشاد نگردید.
1. هود (11)، 106.
2. همان، 108.
3. انفال (8)، 28.
4. انبیا (21)، 35.
5. فجر (89)، 15ـ16.
6. حدید (57)، 23.
یكى از تعالیم اصلى همه انبیا، كه در كتابهاى آسمانى و به ویژه در قرآن آمده، این است كه زندگى واقعى در سراى دیگر است و حتى عمرهاى طولانى انسان در این دنیا، در مقایسه با آخرت، به اندازه یك چشم برهم زدن هم نیست.
قرآن مىفرماید:
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكّى وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلّى بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى؛(1) حقّاً كه فلاح و رستگارى یافت آن كس كه تزكیه نفس كرد و با ذكر نام خدا به نماز پرداخت. [اما مردم از جهل به سوى سعادت نروند] بلكه زندگانى دنیا را بگزینند و عزیز دارند. در صورتى كه منزل آخرت بسى بهتر و پایندهتر است.
آخرت در مقابل دنیا اساساً قابل مقایسه نیست؛ آن بقاى حتمى دارد و این فناى حتمى. اگر انسان بخواهد جهانبینى صحیحى داشته باشد، باید این پایه فكرىاش را محكم كند كه دنیا محل عبور و گذر و مقدمهاى است براى جهانِ باقى.
خوشىها و ناخوشىهاى دنیا، خیر و شر مطلق و واقعى نیستند و هرچند قرآن نسبت به برخى از امور مربوط به دنیا عنوان «خیر» اطلاق مىكند، اما این خیر، نسبى است. از جمله اینكه مىفرماید: وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ؛(2) و راستى او [انسان] سخت شیفته مال است؛ و یا: إِنْ تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الاَْقْرَبِینَ؛(3) اگر مالى بر جاى گذارد، براى پدر و مادر و خویشاوندان وصیت كند. اینكه چرا قرآن در مورد مال تعبیر خیر به كار برده، نكتههاى تفصیلى فراوانى دارد كه فعلا مجال طرح آنها نیست. اجمالا اینكه مال باید حلال باشد تا انسان آن را براى فرزندان خود باقى گذارد.
انسان مادامى كه جهان آخرت را ندیده، مىپندارد كه زندگى این دنیا حیات است و پس از آن فنا و نیستى است، اما وقتى جهان آخرت را دید، مىبیند كه حیات واقعى آنجا است. همانطور كه اشاره شد، قرآن در موارد متعدد بر این مسأله تأكید كرده است. تأكید فراوانى كه به خواندن سوره اعلى در نماز شده است به دلیل وجود معانى و تعابیر بلندى است كه در آن به كار رفته است. اگر انسان با توجه كامل آن را بخواند، قطعاً تأثیر شگرفى بر او خواهد گذاشت.
1. اعلى (87)، 14ـ18.
2. عادیات (100)، 8.
3. بقره (2)، 180.
صرف تركیب حروف عربى تأثیرى در روح ما ندارد، بلكه دقت در معانى واژهها و توجه به مفاهیم آن اثربخش است. این را كه «وَ الاْخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى؛(1) آخرت نیكوتر و پایدارتر است» همواره باید در ذهن خود تكرار كنیم تا زمینهاى براى همه كارهاى خیر فراهم شود؛ زیرا در نظام ارزشى اسلام همه چیز بر این اساس است.
امام صادق(علیه السلام)نیز به عبداللّه بن جندب مىفرمایند: اَلْخَیْرُ كُلُّهُ اَمامَكَ و اِنَّ الشَّرَّ كُلَّهُ اَمامَكَ و لَنْ تَرَى الْخَیْرَ و الشَّرَّ اِلاّ بعد الاخِرَةِ؛ همه خوبىها پیش روى تو است و همه بدىها در آینده است، هرگز خوبى و بدى نخواهى دید جز در آخرت. این فراز از سخن حضرت به این معنا است كه خیر و شرّى كه انسان دراین دنیا دارد، خیر و شرّ نسبى است، خیر و شرّ حقیقى در آخرت است. خوبىها و بدىهاى این دنیا آنقدر ضعیفاند كه اصلا قابل توجه نیستند. البته درك این واقعیت براى بسیارى از مردم مشكل است. انسانى كه 60، 70 سال زحمت مىكشد تا زندگى راحتى را براى سالهاى آخر عمر خود فراهم سازد، ممكن است به آسانى نتواند از آن چشمپوشى نماید. انسان بر اساس فطرت خود به دنبال چیزى است كه دوام داشته باشد. دلبستگى ما به بعضى از ظواهر دنیا به این دلیل است كه آنها دوام نسبى دارند. اما آیا واقعاً اینها فناناپذیر و دایمىاند؟ وقتى در قرآن داستان فریب خوردن حضرت آدم و حوّا را مىخوانیم، متوجه مىشویم كه ابلیس از همین نكته، یعنى میل انسان به ابدى بودن، استفاده كرد و به نتیجه رسید: هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْك لا یَبْلى؛(2) آیا ]میل دارى[ تو را بر درخت ابدیت و ملك جاودانى دلالت كنم؟ امام صادق(علیه السلام) در ادامه مىفرمایند: لاَِنَّ اللّهَ جلّ و عزّ جَعَلَ الخیرَ كُلَّهُ فى الْجَنَّةِ و الشَّرَّ كُلَّهُ فى النّارِ لاَِنَّهُمَا الباقیانِ؛ یعنى خیر و شر واقعى در بهشت و جهنم خواهد بود كه دایمى و همیشگى هستند.
بنابراین از خیر دنیا باید براى آبادى آخرتمان استفاده كنیم و از شرّ آن دور شویم تا مانع تكامل ما و سعادت ابدىمان نشود.
انسان بیشتر اوقات به ارزش و اهمیت بسیارى از فضایل اخلاقى واقف است، اما براى رسیدن به آنها انگیزه و همت لازم را ندارد. به بیان دیگر، انسان مىخواهد به مواعظ اخلاقى
1. اعلى (87)، 17.
2. طه (20)، 120.
انبیا و اولیاى الهى(علیهم السلام) عمل كند، اما چون از انگیزه و همت قوى در این زمینه برخوردار نیست، امور مربوط به زندگى دنیا را بر آنها مقدم مىدارد. اینجا است كه این سؤال مطرح مىشود كه چگونه مىتوان به مقامات عالیه نایل شد و نسبت به این مهم تصمیمى جدّى اتخاذ نمود؟
براى پاسخ به این سؤال ابتدا باید بدانیم كه هر تصمیمى نیاز به زمینهها و مقدماتى دارد؛ یعنى یك سلسله شناختهایى كه انسان باید آنها را مدنظر قرار دهد تا زمینهساز ایجاد اراده و تصمیم قوى در او باشد. یكى از مسایلى كه انسان باید نسبت به آن شناخت داشته باشد، نعمتهاى خدا است؛ یعنى اینكه بداند خداوند چه نعمتهاى فراوانى به او عطا كرده است. این امر منوط به این است كه انسان درباره نعمتهایى كه خداوند به او ارزانى داشته تفكر كند و آنها را در نظر آورد.
براى نمونه، برخوردارى از ایمان و مذهب صحیح، از نعمتهاى بسیار بزرگى است كه خدا به ما ارزانى داشته است. به علاوه، نعمتهاى خداوند محدود به دوران حیات ما نیست بلكه دوران پیش از تولد ما را نیز شامل مىشود؛ مثلا، اگر زندگى پدر و مادر ما براساس مسایل معقول و مشروع نبود، قطعاً ما اینگونه نمىشدیم و چه بسا از نظر عقلى و جسمى نیز در سلامت كامل نبودیم.
علاوه بر دو نوع نعمت قبل و بعد از آفرینش انسان در این دنیا، خداوند وعده نعمتهاى دیگرى را هم داده است كه در آخرت به ما عطا خواهد فرمود. این نعمتها قابل وصف و احصا نیستند و ما نمىتوانیم به درستى عظمت و ارزش آنها را درك كنیم. شرط رسیدن به نعمتهاى آخرت، عمل به تكالیفى است كه خداوند براى ما در دنیا مقرر فرموده است. البته خداوند انجام تكالیف سخت و طاقتفرسا را شرط رسیدن به نعمتهاى ابدى قرار نداده است: یُرِیدُ اللّهُ بِكُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِكُمُ الْعُسْر؛(1) خدا براى شما آسان مىخواهد و براى شما دشوارى نمىخواهد. سهل و آسان قراردادن تكالیف نیز خود نعمتى بزرگ براى ما است؛ زیرا اگر بنا بود براى رسیدن به نعمتهاى اخروى تكالیف شاقّ و طاقتفرسایى انجام دهیم، چه بسا از عهده آنها برنمىآمدیم و از آن نعمتها محروم مىشدیم. حتى در مورد انجام همین تكالیف آسان هم خداوند فرموده اگر از من كمك بخواهید شما را یارى خواهم كرد.
1. بقره (2)، 185.
وظیفه ما در قبال نعمتهاى خدادادى چیست؟ انسانهایى كه از فطرت پاك برخوردارند، حتى خدمت بسیار كوچك دیگران را هرگز فراموش نمىكنند و همیشه خود را شرمنده آنان مىدانند. حالْ فطرت انسان چگونه قبول مىكند كه در برابر نعمتهاى بىشمار خداوندى در مقام شكر و حقشناسى برنیاید؟ اگر انسان همواره به نعمتهایى كه خداوند به او عطا كرده است توجه داشته باشد، هیچگاه از یاد خدا غافل نمىشود. انسان اگر بداند كه حتى انجام همین تكالیف آسان نیز براى به كمال رسیدن و سعادت ابدى او است، همواره شكرگزار و مطیع اوامر و دستورات الهى خواهد بود. هر قدر انسان نسبت به این مسایل بیشتر بیندیشد، انگیزه بیشترى براى عمل به دستورات اخلاقى پیدا مىكند.
بیاناتى كه حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) در این قسمت از این روایت شریف خطاب به عبداللّه بن جندب مىفرمایند، ناظر به همین مسایل است. آن حضرت در این فراز از سخنان خود با اشاره به این مطلب مىفرمایند، كسى كه خداوند دین حق را به او شناسانده و او را هدایت كرده و به رشد رسانیده و عقلى به او داده كه بتواند به وسیله آن نعمتهاى خدا را بشناسد و او را از علم و حكمت بهرهمند ساخته تا بتواند كارهایش را با تدبیر انجام دهد؛ باید شكرگزار خدا باشد و درباره نعمتهاى خدا بیندیشد و كفران نعمت ننماید و همواره روح اطاعت از خدا و ترك گناه و معصیت در او وجود داشته باشد: وَالواجِبُ عَلى مَنْ وَهَبَ اللّهُ لَهُ الْهُدى و اَكْرَمَهُ بِالایمانِ و اَلْهَمَهُ رُشْدَهُ و رَكَّبَ فیهِ عقلا یَتَعَرَّفُ بِهِ نِعَمَهُ و آتاهُ عِلماً و حُكْماً یُدبِّرُ بِهِ اَمْرَ دینِهِ و دُنیاهُ اَنْ یوجِبَ عَلى نَفْسِهِ اَنْ یَشْكُرَ اللّهَ و لا یَكْفُرَهُ و اَنْ یَذْكُرَ اللّهَ و لایَنْساهُ و اَنْ یُطیعَ اللّهَ و لایَعْصیَهُ.
امام صادق(علیه السلام) در این بیان، به سه فضیلت اخلاقى اشاره مىكنند كه براى نیل به كمالات انسانى جنبه كلیدى دارند؛ یعنى با انجام دادن آنها، انسان به فضایل اخلاقى دیگر نیز دست مىیابد. اول، تقویت روحیه شكرگزارى و حقشناسى است. كسى كه نسبت به خدمت كوچك انسانهاى عادى حقشناسى مىكند، چگونه حاضر است از كنار نعمتهاى بىنهایت الهى بىتفاوت بگذرد؟! دوم این است كه انسان همیشه و در همه حال یاد خدا باشد. خُلق سوم نیز این است كه انسان نسبت به ولىنعمت خود فرمانبردار و مطیع بوده، مرتكب عصیان و گناه نشود.
حضرت در ادامه به بیان چگونگى متخلّق شدن انسان به این سه خُلق كلیدى مىپردازند و مىفرمایند:
لِلْقدیمِ الّذى تَفَرَّدَ لَهُ بِحُسْنِ النَّظَرِ و لِلحَدیثِ الّذى اَنْعَمَ علیهِ بعد اِذْ اَنْشَأَهُ مخلوقاً و لِلْجزیلِ الّذى وَعَدَهُ والْفَضْلِ الّذى لَمْ یُكَلِّفْهُ مِنْ طاعَتِهِ فَوقَ طاعَتِهِ و ما یَعْجُزُ عَنِ الْقیامِ بِهِ و ضَمِنَ لَهُ الْعَونَ على تَیْسیرِ ما حَمَلَهُ مِنْ ذلكَ و نَدَبَهُ اِلَى الاستعانَةِ على قلیلِ ما كَلَّفَهُ و هُوَ مُعْرِضٌ عمّا اَمَرَهُ و عاجِزٌ عَنْه قَدْ لَبِسَ ثوبَ الاسْتِهانَةِ فیما بَیْنَهُ و بِیْنَ رَبِّهِ مُتَقَلِّداً لِهَواهُ ماضیاً فى شَهَواتِهِ مُؤْثِراً لِدُنیاهُ على آخرتِهِ و هُوَ فى ذلكَ یَتَمَنّى جِنانَ الفِردَوسِ...
مضمون سخنان حضرت امام صادق(علیه السلام)در این قسمت از حدیث شریف این است كه انسان باید درباره نعمتهایى كه خداوند به او عطا كرده است بیندیشد. نعمتهاى خداوند سه دستهاند: یك دسته، نعمتهایى است كه مربوط به پیش از تولد انسان مىشود. دسته دوم، نعمتهایى است كه خداوند در این دنیا به بندگان خود مرحمت مىكند و دسته سوم، نعمتهایى است كه خداوند وعده آنها را در روز قیامت داده است. شرط رسیدن به نعمتهاى اخروى، اطاعت از دستورات الهى است. البته این تكالیف، فوق طاقت و توان انسان نیست و تكالیفى كه دین اسلام بر عهده مسلمانان گذاشته، دستورات و اعمال سادهاى است كه همه مىتوانند آنها را انجام دهند. علاوه بر اینكه در صورت پیش آمدن عسر و حرج، همان تكلیف آسان نیز از گردن انسان ساقط مىشود: وَ ما جَعَلَ عَلَیْكُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَج.(1)
خداوند حتى در انجام دادن همین تكالیف آسان نیز انسان را تنها نگذاشته و ضمانت فرموده كه در صورت كمك خواستن انسان، او را یارى رساند: و نَدَبَهُ اِلَى الاستعانَةِ على قلیلِ ما كَلَّفَهُ اما انسان با اینكه غرق در نعمتهاى الهى است ناسپاسى مىكند: إِن الاِْنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ.(2)انسان از امر و نهىهاى الهى غافل است و آنچه را كه مربوط به ارتباط او با خدا است سبك مىشمارد و آنقدر تابع هوا و هوس و نفس خود است كه از نعمتهاى خداوند و تكالیفى كه بر عهده او گذاشته شده غافل است. او مىخواهد به كمالات عالیه و مقام قرب الهى برسد، اما حاضر نیست به شرایط آن تن دهد و در پى آن است كه نعمتهاى اخروى را آسان و رایگان به دست بیاورد!
1. حج (22)، 78.
2. ابراهیم (14)، 34.