بسم الله الرحمن الرحیم
شرور و بلاها، چرایی و وظیفه ما ( به مناسبت شیوع بیماری کرونا) – جلسه اول – 1398/12/13
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطَّاهِرِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
این روزها صحبت از بلاها، مصیبتها و بیماریهای واگیر و بهخصوص مسئله کروناست که بسیاری از کشورها را در بر گرفته و روزبهروز هم شیوع بیشتری پیدا میکند. درباره اینگونه مسائل، سؤالات فراوانی از قشرهای مختلف در سطوح متفاوت فهم و تحصیل و معرفت و ایمان مطرح میشود.
این بحث به طور کلی در دو حوزه قابل طرح است: یکی حوزه نظری، و ديگري حوزه عملی. منظور این است که یک وقت ما از نظر عقلی میخواهیم بفهمیم وجود این بلاها و آفتها چه توجیه عقلانی دارد و یک وقت میخواهیم ببینیم وظیفه انسان درباره این موضوعات چیست.
بنابراین بحث را بهطور کلی میشود به دو بخش تقسیم کرد: 1 بخش نظری 2. بخش عملی
در بخش نظری تا آنجا که ما با بحثهای اعتقادی و فلسفی آشنا هستیم از قدیمترین مباحثی که درباره شناخت عالم و هستی مطرح بوده، بحث درباره شرور است. بالاخره در این عالم چیزهایی وجود دارد که انسان از آنها منتفع میشود، لذت میبرد و شادی بخش است، و نیز چیزهای دیگر که هم موجب درد و رنج و الم میشود و هم مانع کارهای خیر و تحقق خیرات بیشتر میگردد.
گرایشي که به دهریین نسبت میدهند و مقتضای گرایش ماتریالیستی است این است که همه اینها لازمه طبیعت این عالم است. همینطور که بر اساس نگرش ماتریالیستی نمیتوان برای عالم برنامه منظم و حساب شدهاي تعیین کرد که چگونه بوده، چگونه هست و چگونه خواهد شد، براساس این اصول این پرسشها جواب قطعی ندارد، این عالمی که ما در آن زندگی میکنیم همین است که هست، تا بوده چنین بوده و تا هست چنین است!
این گرایشی است که اصلاً وارد مباحث الهی و خداشناسی و حکمتهای آفرینش و این مسايل نمیشود. طبعاً ما هم این گرایش را به کلی کنار میگذاریم و میگوییم: آن موضوع نظری که ما به دنبال آن هستیم برای کسانی مطرح میشود که قائل به آفریدگار حکیم باشند؛ چنین کسانی بهراحتی میپذیرند که آفرینش خوبیهای این عالم از روی حکمت و مصلحت بوده، و صفات حُسنای الهی باعث این شده که اینها را خلق کنند، اما به شرور که میرسیم کار دشوار میشود. به همین جهت از دوران باستان کسانی قائل به ثنویت شدند و گفتند: این عالم دو مبداء دارد؛ مبدأ خیر، و مبدأ شر. بعضیها این دو مبدأ را در عرض هم قائل بودند؛ چنانکه به بعضی از حکمای قدیم چنین گرایشی نسبت داده شده که قائل به دو مبدأ مستقل از هم (یکی منشأ خیرات، و دیگری منشأ شرور) بودهاند، ذات یکی اقتضای خیر دارد و مبدأ همه خیرات عالم است، و ذات دیگری اقتضای شر دارد و مبدأ همه شرور عالم است. این هم یک گرایش در باره پديدههاي عالم بوده است.
کسان دیگری قائل شدند که خدا (اهورا مزدا) همه چیز را آفرید و از جمله اين مخلوقات، اهریمن بود که مبدأ شرور عالم شد؛ تمامي شرور از اهریمن است و انتساب آنها به خدای آفریدگار بهواسطه اهریمن است؛ چون او خالق اهریمن است، خالق کارهای او هم حساب میشود؛ چه بسا بگویند که خدا راضی نبود که چنین بشود. پس گرایش ديگر هم این است که خالق شرور اهریمن است و اگرچه خود اهریمن مخلوق است ولی خداوند نسبت به افعال او راضی نیست و افعال بد و شرور این عالم همه منسوب به اهریمن است.
اما آنچه مستقیماً با اعتقادات توحیدی و ادیان الهی و بهخصوص دین اسلام ارتباط پیدا میکند این است که ما قائلیم به اینکه کل هستی یک آفریدگار دارد و او واجد همه کمالات و صفات خیر است و هیچ نقص و شری در وجودش نیست، همه چیز هم آفریده اوست و همه را بر اساس حکمت و مصلحت آفریده است. آن وقت سؤال میشود که این شرور را برای چه خلق کرده است؟
از همينجا برای کسانی این مسئله مطرح میشود که از نظر عقلی چگونه میتوان توجیه کرد که خدای حکیمی که هیچ صفت زشتی ندارد، هیچ عامل شری در وجودش نیست، خودش خیر محض است و جز خیر چیزی را نمیخواهد، چرا این شرور را خلق کرد؟
در این باره در طول دورههای مختلف تاریخ اسلام در بین اندیشمندان بحثهای بسیار عمیق طولانی واقع شده و مشهورترین پاسخ فلسفی این است که این شرور در واقع امور عدمی هستند؛ چرا که حیثیت شر بودن، حیثیت عدمی است. و عدمها اصلا وجود ندارند که خلق شوند.
آنچه در مقام سؤال از این مسئله میتوان مطرح کرد این است که بنا بر اینکه ما شرور را به امور وجودی نسبت بدهیم، این مسئله چه پاسخی دارد؟ توضیح آنکه ما به برخي امور وجودی نیز «شر» را نسبت ميدهيم ؛ آتش که میسوزاند، بیماری که انسان را از پا درمیآورد؛ مانند بیماری سرطان یا کرونا، هم اینها امور وجودی هستند، هرچند با تحلیل عمیقی ميتوانيم بگوییم که حیثیت آنها به عدم بر میگردد. بالاخره این سؤال مطرح میشود که چرا خداوند حکیم و مهربان، این امور زیانبار را خلق کرده است؟
همچنین همه مسلمانها بلکه اهالی همه ادیان معتقدند که در عالم ابدی، دو سرا هست: سرای بهشت که هیچ شری در آن نیست، و سرای عذاب که هیچ خیری در آن نیست. در اینباره نیز سؤال میشود که اگر خدای متعال جهنم را خلق نمیکرد، چه میشد؟
در پاسخ به اینگونه سؤالات میتوان گفت: این مخلوقهایی که ما آنها را «شر» مینامیم، به دو دسته قابل تقسیم هستند: یک دسته شروری که در این عالم تحقق پیدا میکند؛ یک دسته شروری که مربوط به عالم ابدی است.
شرور این عالم، به نوبه خود، به دو دسته تقسیم میشوند: یک دسته شروری که بدون دخالت انسان یا موجود مختار دیگری پدید آمده است و به آنها «شرور ابتدایی» میگوییم؛
دسته دیگر، شروری است که جنبه ثانوی یا عکسالعملی دارد؛ یعنی موجودی کاری را انجام میدهد و در اثر آن، شری تحقق پیدا میکند؛ چنانکه انسانی گناه میکند و به آثار سوء آن گناه مبتلا میشود؛ به این شرور «شرور ثانوی» یا «عکسالعملی» میگوییم.
اما شرور دنیوی، شروری نسبی هستند؛ برای مثال اگرچه آتش کاغذ را میسوزاند، ولی همین آتش باعث میشود که غذا پخته شود، یا هوا گرم شود و از سرمازدگی و بیماریهای ناشی از آن جلوگیری میکند.
آنچه محل بحث است و بیشتر شبهات در اطراف آن دور میزند، این است که اصلا چرا خداوند در این عالم شروری که موجب درد، رنج، ناراحتی، بیخوابی، گرفتاری و.. میشود، را خلق کرده است؟ پاسخ این سؤال هنگامی روشن میشود که ما بفهمیم چرا خدا انسان را در این عالم خلق کرده است؟ توضیح اينکه: خداوند متعال بعد از اینکه همه عوالم را آفرید، در عوالم علوی، فرشتگان مقربین و عالین، تا فرشتگان متوسط و مربوط به عالم برزخ و عالم مثال، تا فرشتگانی که مربوط به این عالم بودند، همه ظرفیت خاص داشتند؛[1] و خداوند به حسب ظرفیت آنها فیضی را به آنها مرحمت کرد: «بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ».[2] خاصیت ملائکه این است که توان محدودی برای یک کار یا کارهای خاصی دارند و دارای همان مقامی هستند که از ابتدا براي آن خلق شدهاند و تکاملی ندارند.
خدا موجودات دیگری مانند گیاهان و اجسام را هم خلق کرد و اما بدون انسان جای موجودی که بتواند از طريق اختیار خودش عالیترین مرتبه فیوضات الهی را دریافت کند، خالی بود. این بود که خدای متعال به فرشتگان فرمود: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً».[3] چنین موجودی آنقدر میتواند تکامل یابد که جانشین خدا شود و رفتارهای خدایی از او ظهور پیدا کند، و هنگامی لیاقت این فیض را پیدا میکند که مسیرش را با انتخاب خودش تعیین کند. اما برای تحقق انتخاب باید دو راه وجود داشته باشد: یک راه صعود، و دیگری راه سقوط. البته ملائکه هم نوعي از اختیار دارند؛ یعنی دوست دارند کار خوبی انجام دهند که از آن لذت میبرند. به این معنا آنها نیز اختیار دارند؛ اما انتخاب به معنی اختیار بین خیر و شر و ترجیح یکی بر دیگری را ندارند. برای اینکه چنین موجود انتخابگری بهوجود بیاید و بتواند به مراتب مختلفی از تکامل برسد، و در عرصههای مختلفی به کمال اختیاری برسد و به یک تعبیر «مظهر اختیار الهی» شود، باید در عالمی آفریده شود که طبیعت آن اقتضای تغییرات مختلف داشته باشد. بنابراین خدای متعال این عالم را خلق کرد تا موطن تغییرات گوناگون باشد و این تغییرات بتواند زمینه را برای انتخابهای بسیار پیچیده و مختلف در عرصههای متفاوت فراهم کند، تا آن انتخاب مطلوب تحقق پیدا کند و انسان لایق عالیترین فیض الهی گردد. اگر انسان آفریده نشده بود و قدرت چنین انتخابی نداشت، نمیتوانست آن فیض ویژه را دریافت کند، و لذا ملائکه گفتند: «أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ» و خداوند در پاسخ به آنها فرمود: «إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛ شما نمیدانید که چرا این موجود میتواند خلیفه شود، اما شما نمیتوانید خلیفه شوید و ظرفیت آن را ندارید».
نتیجه، اینکه وجود شرور، مقصود بالذات نیست؛ بلکه مقصود بالعرض است. اینها همه مقدمه است تا برای موجودی که ظرفیت ممتازی دارد، زمینهاي فراهم شود كه بتواند با اختیار و انتخاب خودش لیاقت دریافت عالیترین فیض الهی را پیدا کند.
بنابراین، میتوان گفت که عامترین حکمت وجود شرور، نقایص، آفات و بلاها در این عالم، آن است که زمینه انتخاب را برای انسانها فراهم کند تا بتوانند با انتخاب صحیح خودشان طرف خیر را انتخاب کنند و لیاقت و استحقاق دریافت عالیترین کمال وجودی و فیض الهی را پیدا کنند.
پس حاصل پاسخ به این سؤال که چرا شروری مانند دردها، رنجها، غصهها، فراقها، عذابها، شکنجهها و... در این عالم وجود دارد این است که همه اینها مقدمه است برای اینکه انسانهایی بتوانند انتخاب صحیح داشته باشند و به عالیترین فیوضات الهی نائل شوند.
در اینجا بیمناسبت نیست به سخنی که از بعضی از حکما نقل شده است اشاره کنیم که گفتهاند هر چند وجود شرور در این عالم فیالجمله حکمتهایی دارد، ولی نهایتاً باید تعداد خیرها از شرور بيشتر باشد و نباید شر غالب شود. ولی ظاهراً این جواب نیز جواب کاملی نیست؛ زیرا ملاک غلبه، فقط غلبه کمّی نیست و اگر انسانی پیدا شود که لیاقت پیدا کند که به انتخاب خودش عالیترین فیض وجود را دریافت کند به همه عالم میارزد و جا دارد همه آنها فدا شوند تا چنین انسانی پیدا شود؛ مثل وجود مقدس پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم.
در اینجا این مسئله فرعی مطرح میشود که برای انسانها مراتب مختلفی از تکامل میسر است، ظرفیتهای افراد متفاوت است، عرصههای تکاملی آنها نیز مختلف است، از این رو، حکمت اقتضا میکند که به دنبال فعل و انفعالات و تأثیر و تأثرات متقابل، عرصههای مختلفی از خیر و شر پدید بیاید تا شرایط مختلفی برای تکامل طولی و عرضی فراهم شود. همچنین با توجه به ظرفیتهای مختلفی که در وجود انسان است، باید بتواند مدتی راه خیر را انتخاب کند و بعد تغییر مسیر بدهد، چنانکه عکس این نیز باید ممکن باشد؛ باید شرایط انتخاب همواره قابل تغییر باشد، بهگونهای که اگر کسی دهها سال هم عبادت خدا کرده اين امکان را داشته باشد که آخرالامر مبتلا به معصیت و شر شود. عکس این مطلب نیز صادق است. پس باید انواع و اقسام عواملی وجود داشته باشد که زمینههای خیرات و شرور را جابهجا کند.
پس غیر از شرور ابتدایی و اولیه که برای کل عالم به طور عام در نظر گرفته شده برای اشخاص هم شرور خاصی در نظر گرفته میشود تا زمینه امتحانهای جدیدی فراهم بشود.
مسئله فرعی دیگر این است که کسانی در اثر فریفتگی در برابر لذتهای دنیا و سپس دلبستگی به آنها، انتخاب نادرستی میکنند، ولی در عمق دلشان هرچند به صورت کمرنگ اصل ایمان و معرفت باقی میماند؛ لطف الهی اقتضا میکند که حتی برای چنين كساني نیز زمینهای برای بروز و ظهور قلبي و رشد فراهم شود. یکی از راهها این است که اين افراد به بلا و یا شرور مبتلا شوند تا بفهمند كه لازمه زندگی این دنیا چه شروری است و بدین وسیله تعلقشان به دنیا کم شود، و چه بسا باعث شود که از گناهان گذشته نیز توبه کنند؛ وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ.[4]
مسئله فرعی دیگر نیز این است که گاهی خود شخص مرتکب کاری که موجب شر باشد نشده، اما شر از دیگری به او سرایت میکند، مثل شرهای اجتماعی؛ عکس این مسئله در خیرات نیز وجود دارد؛ یعنی خود شخص مرتکب چیزی که موجب استفاده از نعمتها بشود نشده، بلکه دیگری کاری را انجام داده که زمینه انتخاب مطلوب را برای این شخص فراهم میکند، و در واقع این هم نوعی امتحان است؛وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً.[5]
پس ممکن است رفتار کسی زمینه انتخاب و امتحان را برای دیگران فراهم کند؛ چنانکه رفتار خوب گذشتگانی ممکن است زمینههایی را برای اعمال خیر نسل بعدی فراهم کنند.
حاصل جواب کلی این است که شرور این عالم (به آن معنایی که بر امور وجودی اطلاق میشود) مقصود بالتبع هستند. و اراده حکیمانه الهی اقتضا میکند، اشیائی در عالم تحقق پیدا کند كه بعضی از آنها بالذات مورد قصد الهی هستند و بعضی بالعرض، بعضی بالاصاله و بعضی بالتبع، بعضی بی واسطه و بعضی با وساطت یک یا چند موجود دیگر. چنانکه آفرینش اشرف مخلوقات به قصد اولی است اما به طفیل او میلیونها موجود دیگر خلق میشوند؛ ما خَلَقْتُ سَماءً مَبْنیةً وَلا أَرْضاً مَدْحِیةً ... إِلّا لِأَجْلِکُمْ وَمَحَبَّتِکُم.
«و صل علی محمد وآله الطاهرین»