درس پنجم: مراتب و نصاب توحید
درس ششم: ارزش مراتب توحید (1)
درس هفتم: ارزش مراتب توحید (2)
درس هشتم: قرآن و استدلال بر توحید
درس نهم: اقسام توحید
انتظار میرود دانشپژوه پس از فراگیری این فصل بتواند:
1. مراتب، نصاب و حقیقت توحید را بیان كند؛
2. مراتب توحید را ازجهت تأثیر در سعادت آدمی ارزیابی كند؛
3. برخی از استدلالهای قرآنی بر توحید را تبیین كند؛
4. مراد از اقسام توحید (ذاتی، صفاتی و افعالی) را در اصطلاح متكلمان و عرفا بیان كند.
مفهوم توحید
اهمیت و جایگاه توحید در معارف اسلامی
ارتباط توحید با سایر اعتقادات
ارتباط توحید با نظام ارزشی اسلام
مراتب توحید
نصاب توحید
ایمان و حقیقت توحید
انتظار میرود دانشپژوه پس از فراگیری این درس بتواند:
1. مفهوم توحید و مراتب آن را بیان كند؛
2. جایگاه توحید را درمیان سایر اعتقادات و نظام ارزشی اسلام تبیین كند؛
3. رابطه هر مرتبه از توحید را با مرتبه بعدی آن توضیح دهد؛
4. نصاب توحید را براساس آیات قرآن تبیین كند.
طَارِقٌ الْمُحَارِبِیُّ: رأیْتُ النَّبِی(صلى الله علیه وآله) فِی سُوَیْقَةِ ذِی الْمَجَازِ عَلَیْهِ حُلَّةٌ حَمْرَاءُ وَهُوَ یَقُولُ یَا أیُّهَا النَّاسُ قُولُوا لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ تُفْلِحُوا؛(1) «طارق محاربی میگوید: پیامبر(صلى الله علیه وآله) را در بازار ذیمجاز دیدم كه بر اندامش پارچة سبزی بود و میفرمود: ای مردم بگویید لا اله الاّ الله تا رستگار شوید».
در فصل گذشته دانستیم كه امكان شناخت حضوری خدا بهصورت فطری، برای همه انسانها وجود دارد و دراینباره به آیه میثاق و فطرت استناد كردیم و گفتیم كه آیه میثاق افزون بر فطری بودن اصل وجود خدا، بر فطری بودن «توحید» نیز دلالت دارد. در این درس میخواهیم ابتدا بهطور دقیقتر به بررسی مفهوم توحید و مراتب آن از دیدگاه قرآن بپردازیم و سپس مرتبهای از توحید را كه از دیدگاه قرآن، نجاتبخش و موجب رستگاری است، شناسایی كنیم.
توحید از ریشه «وحد» كه دلالت بر انفراد و یگانگی دارد گرفته شده و در زبان عربی دستكم در دو معنا بهكار رفته است:
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج18، ص202.
1. ایجاد وحدت (یكی كردن)؛ مانند تكثیر كه بهمعنای ایجاد كثرت و متعدد كردن است؛(1)
2. واحد دانستن (یكی شمردن)؛ مانند تعظیم، تكفیر و تنزیه كه بهمعنای بزرگ شمردن، كافر شمردن و منزه دانستن است.(2)
معنای اصطلاحی: توحید بهمنزلة پایهایترین اصل اعتقادی اسلام،(3) در بیانات دینی، عرف مسلمانان و درمیان دانشمندان علوم اسلامی، بهمعنای اعتقاد به «یگانگی خداوند» است.
برخی از گروهای التقاطی، توحیدِ مصطلح در معارف اسلامی را بهمعنای ایجاد وحدت دانستهاند كه سخنی نادرست است و هیچگونه شاهد و دلیلی در مدارك اسلامی ندارند.(4)
1. وحّده توحیداً: جعله واحدا (ر.ك: محمدبنیعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ماده «وحد»).
2. در بیشتر كتابهای لغت به معنای دوم (یكی شمردن) تصریح نشده و بهجای آن، معنای اصطلاحی توحید (اعتقاد قلبی و ایمان به یگانگی خداوند)، دربرابر تثلیث (اعتقاد به اقانیم ثلاثه: اب، ابن و روحالقدس) ذكر شده است. برای نمونه، ر.ك: ابومنصور محمدبناحمد ازهری، تهذیب اللغة؛ اسماعیلبنحماد جوهری، صحاح اللغة؛ و جمالالدین محمدبنمكرمبنمنظور، لسان العرب، ماده «وحد». بههرصورت، دو معنای یادشده (یكی كردن و یكی شمردن) از ویژگیهای صیغة تفعیل است كه گاهی برای متعدی ساختن و گاهی برای نسبت بهكار میروند و بیشتر كتابهای ادبی بدان تصریح كردهاند. برای نمونه، ر.ك: جمعی از نویسندگان، جامع المقدمات؛ سعدالدین مسعودبنعمر تفتازانی شرح التصریف، اوزان ثلاثی مزید، باب تفعیل.
3. نظامهای اعتقادی و ارزشی اسلام، بر توحید استوارند. درباره چگونگی این ارتباط، ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، توحید در نظام عقیدتی و نظام ارزشی اسلام.
4. برخی از گروهای التقاطی مدعی شدهاند كه مقصود از اصل توحید در اسلام، ایجاد وحدت در جامعه است، با این بیان كه توحید بهمعنای یكیساختن است؛ یكیساختن خدا نیز بیمعناست؛ زیرا خدا یكی بیش نیست؛ بنابراین، مراد از توحید اسلامی این است كه باید «جامعة بیطبقة توحیدی» به وجود بیاید و همه طبقات یكی بشوند! ازنظر ایشان، این اصل ربطی به خداشناسی ندارد؛ بلكه به نظام اجتماعی نظر دارد! به عقیدة ایشان، طبق این اصل باید نظام طبقاتی را ازبیـن برد و جامعـه را بیطبقه و یكپارچه كـرد (ر.ك: حسـین آشـوری، توحـید، ص41ـ141 (بهویـژه ص48ـ55)؛ عزتالله رادمنش، حركت در نظام طبقاتی فلسفة ماتریالیستی نظام توحیدی، ص3ـ5. برخی دیگر كه قبلاً در ایران مقامی هم داشتند، گفتهاند: توحید بهمنزلة یك اصل در شناخت و فلسفة اسلامی مطرح است كه طبق آن، اشیا رو به وحدت میروند و اضداد باید وحدت پیدا كنند؛ و منظور از توحید اصطلاحی، همین معناست؛ چنانكه برای سایر اصول نیز معانی از این دست تراشیدهاند كه برخی از آنها، بهقول عربها، ممّا تضحك به الثكلی است؛ یعنی زن بچهمرده را هم به خنده میاندازد. اگر سخن گفتن و نوشتن، ضابطهای نداشته باشد و همهچیز در راه افكار و خیالات شخصی و گروهی به بازی گرفته شود، هر سخنی میتوان گفت. امروز نیز بسیاری از برداشتها و بهاصطلاح قرائتهای متعدد و بیضابطه از متون دینی با همان منطق و به همان منوال صورت میگیرد كه اگر رسمیت یابد، نتیجهای جز تحریف باورهای اصیل دینی و مسخ دین نخواهد داشت (درباره مبحث تعدد قرائتها و پیامدهای آن، ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، تعدد قرائتها، تحقیق و نگارش غلامعلی عزیزیكیا).
در مدارك اسلامی، آنجا كه توحید بهمنزلة یك اصل اسلامی مطرح میشود، بهمعنای یگانه دانستن خداست؛ نه وحدت گرایی و ایجاد وحدت در هرچیز، یا ایجاد وحـدت در امـر خاص، مانند ایجاد وحدت در جامعه و ازبینبردن طبقات اجتماعی.
توضیح آنكه، در قرآن، اصلاً کلمه توحید و مشتقات آن ازباب تفعیل بهكار نرفته است. قرآن كریم این اصل اساسی را با عبارتهای دیگری بیان كرده اسـت؛ مانند: قُـلْ هُوَ اللَّهُ أحَد (توحید:1)؛ «بگو او خدایی است یگانه»؛ وَإِلَـهُكمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ... (بقره:163)؛ «و معبود شما، معبودی یگانه است كه جز او معبودی نیست»؛ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُه (اعراف:59)؛ «خدا را بپرستید كه هیچ معبودی جز او برای شما نیست» و لا اِله اِلا اللّه...(1) (صافات:35)؛ «هیچ معبودی جز الله نیست».
بهفرمـودة قـرآن، توحـید به این معنا سرلوحة دعوت تمام پیامبران الهی بـوده است: وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی كلِّ أمَّةٍ رَّسُولاً أنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوت (نحل:36)؛ «و حقیقتاً درمیان هـر امتی فرسـتادهای برانگیختیم [تا مردم را به این امـر فـرا خـواند كه] خـدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید»؛ لَقَدْ أرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكـم مِّـنْ إِلَـهٍ غَیْرُه (اعراف:59)؛ «حقیقـتاً نـوح را بهسوی قومش فرسـتادیم؛ پس به ایشان گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید كه جز او كسی شایسته پرستش نیست».
بنابراین، اصل توحید در اسلام بهمعنای یكی دانستن خدا و اعتقاد به یگانگی اوست و جز این معنایی ندارد. در احادیث اسلامی و از آن جمله، در بیانات علی(علیه السلام) در
1. جملة «لا اله الا الله» كه به شعار توحید موسوم است و نیز «لا اله الاّ هو» كه همین معنا را میرساند، در آیات متعددی بهچشم میخورد؛ مانند: محمد:19؛ قصص:88؛ فاطر:3؛ صافات:35؛ زمر:6؛ غافر:62، 65؛ دخان:8؛ حشر:22ـ23؛ تغابن:13؛ مزمل:9.
نهجالبلاغه نیز همین معنا و مراتب آن اراده شده است.(1) بنابراین، وحدتگرایی هستیشناختی و یا ایجاد وحدت در جامعه بهمعنای ایجاد جامعة بیطبقه ـ خواه حق باشد و خواه باطل ـ ربطی به توحید، بهمنزله یك اصل اعتقادی اسلامی ندارد.
توحید ازنظر قرآن، اساس آموزههای دینی و ریشه تمام معارف و عقاید اسلامی است. برخی اهمیت توحید را ازباب منافع اجتماعی و برخی از كاركردهای آن در زندگی بشر، مانند نفی طاغوتها، آزادگی و دوری از كرنش و تملّقگویی دربرابر قدرتهای ظالم، و اقامة قسط و عدل در سایه حكومت الهی دانستهاند؛ همه اینها از ثمرات توحید است، اما با نگاه به آیاتی كه سخنی درباره توحید دارند، میتوان به این نتیجه رسید كه
1. برای نمونه، در خطبة اول نهج البلاغه درباره توحید اینچنین آمده است: اول الدین معرفته وكمال معرفته التصدیق به وكمال التصدیق به توحیده وكمال توحیده الاخلاص له وكمال الاخلاص له نفی الصفات عنه. در این عبارت بااینكه توحید یكی از مراتب كمالی خداشناسی بهشمار آمده است، خود مقدمهای برای مرتبهای دیگر از معرفت خداست كه نهایت آن، پیراستن خداوند متعال از صفات و نفی تشبیه او به مخلوقات است و نیز در حكمت470 نهج البلاغه، این عبارت بهچشم میخورد: التوحید الاّ تتوهمه؛ «توحید آن است كه خدا را در وهم نیاوری». همچنین در حكمت 253 میخوانیم: اذا حلف [الظالم] بالله الذی لا اله الا هو، لم یعاجل [العقوبة]؛ لانه قد وحّد الله تعالی؛ «هنگامیكه [ستمكار] به خدایی كه معبودی جز او نیست سوگند یاد كند، عذاب، بهشتاب گریبانگیر او نخواهد شد؛ زیرا او خدا را به یگانگی خوانده است». در تمام این موارد، سخن از توحید بهمعنای یگانه شمردن خداوند و یكتاپرستی در ابعاد و مراتب مختلف آن است و جز این معنایی ندارد. در جوامع روایی دیگر نیز توحید به همین حقیقت اشاره دارد؛ برای نمونه، در توحید صدوق از امام رضا(علیه السلام) اینگونه نقل شده است: قل للعباسی: یَكفَّ عن الكلام فی التوحید وغیره ویكلم الناس بما یعرفون ویكف عما ینكرون واذا سألوك عن التوحید فقل كما قال عز وجل: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ * وَلَمْ یَكن لَّهُ كفُوًا أَحَدٌ. واذا سألوك عن الكیفیة فقل كما قال الله عز وجل: لَیْسَ كمِثْلِهِ شَیْءٌ؛ «به عباسی بگو: از مجادله درباره توحید دست بردارد و با مردم بهگونهایكه میشناسند [و میفهمند] سخن بگوید و از آنچه نمیشناسند، دست بردارد و اگر از تو درباره توحید پرسید، بگو توحید همان است كه خداوند عزوجلّ فرمود: «بگو او خدایی است یگانه، خدایی بینیاز، نزاییده و زاده نشده است و برای او همتایی نیست» و اگر درباره كیفیت خدا پرسید، بگو چنانكه خدا فرمود: «خداوند مثل و مانند ندارد» (ر.ك: محمدبنعلیبنبابویه قمی (شیخ صدوق)، التوحید، باب معنی «قل هو الله احد»، ح14).
اهمیت آن از دیدگاه قرآن، تابع مسائل دیگر نیست؛ بلكه این اصل از جایگاهی اصیل برخوردار است. قرآن كریم در سوره كهف یكی از اهداف رسالت پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) را انذار كسانی میداند كه برای خداوند فرزندی قایلاند: وَیُنذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا * مَّا لَهُم بِـهِ مِنْ عِلْمٍ وَلا لآبَائِهِمْ كبُرَتْ کلمه تَخْرُجُ مِنْ أفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلا كذِبًا (كهف:4ـ5)؛ «[خداوند، قرآن را بر بندهاش(صلى الله علیه وآله) فرو فرستاد] تا كسانی را كه گفتهاند خداوند فرزندی گرفته است هشدار دهد؛ نه آنان و نه پدرانشان، به این [ادعا] دانشی ندارند؛ سخنی كه از دهانشان برمیآید، سخنی بزرگ است؛ [آنان] جز دروغ نمیگویند».
شاید در نگاه اول، این مسئله خیلی مهم نیاید كه كسانی برای خداوند فرزندی قایل شوند؛ ولی قرآن درباره كمتر مسئلهای اینقدر شدیداللحن سخن گفته است: وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا * لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا * تَكادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا * أن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا (مریم:88 ـ91)؛ «و گفتند [خـدای] رحمان فرزنـدی اختیار كرده است؛ واقعاً سخن زشتی را [بر زبان] آوردید. چیزی نمانده است كه آسمانها از این [سخن] پارهپاره شود و زمین بشكافد و كوهها بهشدت فرو ریزند از اینكه برای [خدای] رحمان فرزندی قایل شدند». هرچند پیامبران بزرگ الهی در هر دوره درصدد مبارزه با بندگی طاغوتها، شهوتپرستی، مفاسد اقتصادی و برقراری عدالت اجتماعی بودهاند، ولی بیشك، شعار مشترك همه پیامبران و سرلوحة دعوت ایشان، همان توحید و خداپرستی است.
سرّ این تأكید را باید در ساختار توحیدی فطرت بشر جست. چنانكه پیش از این گذشت، توحید ازنظر قرآن، امری فطری است؛ آموزههای دینی نیز امری مطابق با همین فطرت خدایی انسان است، اسلام با آموزههای دینی خود میخواهد این فطرت را پرورش دهد و به شكوفایی برساند و هرچه انسان خداشناستر و خداپرستتر باشد، به خدا نزدیكتر است. سعادت انسان در دنیا و آخرت، تنها در سآیه همین قرب الهی
میسر میشود و تنها راه قرب الهی، تسلیم بودن دربرابر دستورهای الهی و در یك كلمه، توحید و خداپرستی است.
توحید، پایهایترین اصل اعتقادی اسلام است و دیگر معارف اعتقادی و ارزشی اسلام، از آن ریشه میگیرند.(1) مرحوم علامه طباطبایی دراینباره میفرمایند: آیات قرآن، درحالیكه این معارف الهی و حقایق حقه را بهتفصیل دربردارد، متكی به حقیقت واحدی است كه اصل همه اینهاست و تمام اینها فروع آناند. آن حقیقت اساسی كه بنیان دین بر آن استوار است، همان یگانگی و توحید خداوند متعال است كه وقتی تحلیل شود، تمام تفاصیل معانی قرآنی ـ اعم از معارف و قوانین ـ به آن بازمیگردد و تفصیل و فروع آن، وقتی تركیب شود، به همان اصل بازمیگردد.(2) قرآن مجید دراینباره تشبیهی نیز دارد؛ میفرماید: ألَمْ تَرَ كیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کلمه طَیِّبَةً كشَجَرةٍ طَیِّبَةٍ أصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاء * تُؤْتِی أكلَهَا كلَّ حِینٍ بِـإِذْنِ رَبِّهَا وَیَضْرِبُ اللّهُ الأمْثَالَ لِلنَّـاسِ لَعَلَّهُـمْ یَتَذَكرُون (ابراهیـم:24ـ25)؛ «آیا ندیـدی خـدا چگونه مثل زده است؟ سخنی پاك كه مانند درختی پاك است كه ریشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است. میوهاش را هردم بهاذن پروردگارش میدهد و خدا مَثلها را برای مردم میزند؛ شاید كه آنان پند گیرند». مراد از کلمه توحید در این آیات، همان باور توحیدی است كه خداوند، مؤمنان را بر آن در دنیا و آخرت ثابتقدم میدارد و ستمكاران را بهواسطة انحراف از آن، گمراه میسازد.(3)
1. نظامهای اعتقادی و ارزشی اسلام بر توحید استوارند. درباره چگونگی این ارتباط، ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، توحید در نظام عقیدتی و نظام ارزشی اسلام، ص11ـ 18؛ همو، اخلاق در قرآن، ج1، ص274ـ 278.
2. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج10، ص135.
3. ر.ك: همان، ج12، ص50ـ52؛ محمدتقی مصباح یزدی، توحید در نظام عقیدتی و نظام ارزشی اسلام، ص11ـ15.
اصول اعتقادات دینی، ازنظر مكتب تشیع به پنج اصلِ توحید، نبوت، امامت، عدل و معاد تقسیم میشود. پیش از این گفتیم كه هدف آفرینش انسان و كمال حقیقی او «قرب الی الله» است و البته خداوند متعال با آفرینش انسان با فطرتی توحیدی، زمینه حركت بهسوی خداوند را در سرشت او فراهم كرده است. دراینمیان، رابطه دو اصل اعتقادی نبوت و امامت با توحید روشن است. خداوند، انسانها را آفریده است تا در پرتو اعتقاد به توحید، مشمول رحمت خاص الهی و سعادت همیشگی شوند؛(1) بنابراین، باید بهاقتضای حكمت خود، پیامبرانی را برانگیزد تا بهواسطة آنها خلق خود را هدایت كند؛ راه را به ایشان نشان دهد و از انحراف در مسیر حق بازدارد؛ بدینترتیب، فرستادن پیاپی پیامبران الهی، برای دعوت به توحید و یادآوری همان میثاق توحیدی است.(2) امامت نیز تداوم همان رسالت پیامبران، در قالب جانشینی رسول خدا(صلى الله علیه وآله) است. اصل اعتقادی عدل، جلوهای دیگـر از اصل توحیـد اسـت. توضیح آنكه، توحـید ـ چنانكه پیشتر اشاره شـد ـ بهمعنای یگانگی خدا در ذات و صفات است؛ خداوند آنچنان یگانگی دارد كه فرض ثانی برای او محال است و به همین معنا نیز یگانگی او، در همه كمالاتش (صفات كمالیاش) درك میشود؛ هرجا علم، قدرت، حیات و هر كمالی هست، از اوست؛ اگر ما این معنا را درك كردیم كه خدای متعال هر كمالی را بهطور بینهایت داراست، خواهیم دانست كه هیچ نقصی برای او متصَور نیست و طبیعتاً چنین كسی كه عین كمال است و هر كمالی از اوست، كاری كه برخاسته از كمالی نباشد و موجب پیدایش كمالی نشود، انجام نداده و نخواهد داد. از آفرینش بندگانش هم، جز كمال و سعادت ابدی هدفی ندارد؛ او از رفتار
1. وَلَوْ شَاء رَبُّك لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ * إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّك وَلِذَلِك خَلَقَهُمْ... (هود:118ـ119). در درس اهداف آفرینش انسان، به تبیین دلالت این آیه خواهیم پرداخت.
2. فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَوَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَیُذَكرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ... (نهج البلاغه، خطبة اول).
غیرحكیمانه و آمیخته با نقص پیراسته است و با هر موجودی براساس عدل و انصاف رفتار خواهد كرد. بنابراین، اصل «عدل» نیز ارتباط مستقیمی با توحید دارد.
پس از روشن شدن مسیر توحید با روشنگری پیامبران و جانشینان ایشان، مردم یا در صراط مستقیم الهی كه ایشان ترسیم كردهاند، گام برمیدارند و بهواسطة ایشان از هدایت الهی برخوردار میشوند و یا از آن منحرف میگردند؛ اگر با كسانی كه در این دو جبههاند ـ یعنی پیامبران و مؤمنان كه در جبهة حقاند و معاندان، منافقان، كافران و مشركان كه از مسیر حق منحرف شدهاندـ یكگونه رفتار شود، از عدالت و حكمت الهی بهدور خواهد بود. حكمت و عدل الهی اقتضا میكند كه پس از این دنیا كه در آن، مؤمن و كافر، از نعمتهای دنیوی یكسان بهرهمند میشوند، جهان دیگری باشد كه نعمتهای آن، ویژة مؤمنان و اولیای خدا، و نقمت و عذاب آن، مخصوص كفار و دشمنان خدا باشد.
پس، شناخت خدای متعال و صفات او، سایر اعتقادات حقه را تولید میكند؛ مثل ریشه درخت پاكیزه و بالندهای كه تنه و شاخوبرگ و میوههایش از آن منشعب میشود.
در یك تقسیم میتوان آموزههای دینی را به اعتقادات و ارزشها (بایدها و نبایدها) تقسیم كرد. مجموعه ارزشهای اسلامی با یكدیگر ارتباط ویژهای دارند و نظام خاصی را میسازند.(1) نظام ارزشی اسلام را نیز میتوان در دو مقوله ارزشهای اخلاقی و حقوقی دستهبندی كرد. محور نظام ارزشی اسلام و تمام ارزشهای حقوقی و اخلاقی، همان کلمه توحید است. ارزشهای اسلامی، جلوههای گوناگونی از خداپرستی بهشمار
1. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، توحید در نظام عقیدتی و نظام ارزشی اسلام، ص17ـ 18؛ همو، نقد و بررسی مكاتب اخلاقی، تحقیق و نگارش احمدحسین شریفی، ص352ـ353.
میروند. ریشه این ارزشها در اسلام، اعتقاد به خدا، محبت به او و اطاعت از اوست. ارزشهای اخلاقی اسلام آنجا شكل میگیرند كه انسان بهدلیل محبت خدا و نزدیكی به او، با شهوات نفسانی و وسوسههای شیطانی به مبارزه برخیزد و در راههای مختلفی كه پیش رو دارد، راهی را كه موردپسند خداوندگار (ربّ) یكتاست، اختیار و اراده كند.(1) نظام حقوقی اسلام نیز از توحید ریشه میگیرد و از آن منشعب میشود. در جهانبینی الهی، مالك مطلق و حقیقی جهان هستی، خداوند یگانه است(2) و همو در مُلك خویش صاحب حقی بلامنازع است؛ تنها او حق صدور فرمان دارد و حقوق دیگران، همه بهاذن و امضای او اعتبار مییابد.(3)
توحید، بهمعنای یگانه دانستن و یكتا شمردن خداوند، مراتب و مظاهری دارد كه در اینجا بهاختصار به مهمترین آنها اشاره میكنیم. این مراتب را میتوان درضمن تقسیمهای مختلف بیان كرد؛ یكی از این تقسیمها، تقسیم مراتب توحید براساس متعلق آن است. مراتب توحید، برایناساس میتواند در باور و اعتقاد انسان، در شیوة رفتار او، در صفات و ملكات نفسانی او پدیدار شوند و یا در شهودی عرفانی متجلی گردند؛ برایناساس، مراتب توحید را میتوان در چهار دستة مراتب اعتقادی، عملی، نفسانی و شهودی بیان كرد:
1. توحید در وجوب وجود: مقصود، اعتقاد به این حقیقت است كه تنها خداوند است كه
1. درباره رابطه گزارههای اخلاقی با نظام اعتقادی اسلام، بهویژه توحید، ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، دروس فلسفة اخلاق، ص119ـ 126.
2. ... وَلِلّهِ مُلْك السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیر (مائده:18).
3. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن، نگارش شهید محمد شهرابی، ص126ـ129.
وجودش از خودش است و بهتعبیر فلسفی، وجودش ذاتاً ضروری است؛ بدین معـنا كه برای موجود بودن، نیازمند به غیر نیست؛ برخلاف دیگر موجودات كه وجودشان از او، و وابسته به اوست.(1)
2. توحـید در خـالقیت: یعنی اعتقـاد به اینكه آفـرینندهای جـز «الله» نیـست و دیگـر موجودات، آفریدة اویند. این مرتبه نتیجة طبیعی مرتبه اول است.
3. توحید در ربوبیت تكـوینی: اعتقاد به اینكه تنهـا، خـداوندْ مدبر و كارگـردان جهـان است و هیچكس بدون اذن و ارادة الهی نمیتواند كوچـكترین تأثیری در جهـان هسـتی داشته باشد. در این مرتبه، موحد، كسی است كه معتقد باشد همانگونهكه جهان در آفرینش نیازی به غیر الله ندارد، تدبیر و اداره و ربوبیت تكوینی جهان نیز منحصر به اوست. پس اگر كسی قایل باشد كه جهان را «الله» آفریده است، ولی پس از آفرینش، نقشی در ادارة جهان ندارد و یا اگر دارد، شریكهایی هم در ادارة امور دارد، این شرك در ربوبیت تكوینی (تدبیر) است.
4. توحید در ربوبیت تشریعی: یعنی اعتقاد به اینكه كسی جز خداوند، حق فـرمان دادن و قانونگذاری ندارد؛ یعنی افزون بر آنكه آفرینندة ما خداست، اختیار وجود ما هم بهدست اوست و تدبیر زندگی ما نیز بهطور مستقل از اوست. این توحید یعنی اعتقاد به اینكه هر دستوری كه صادر میشود، باید ازجانب «الله» یا بهاجازة او باشد
1. برخی از متكلمان و فیلسوفان، توحید بهمعنای «یگانگی خداوند» را در یك تقسیمبندی كلی، به توحید ذاتی و صفاتی تقسیم كردهاند و شاخهها و مراتبی برای هریك برشمردهاند كه برخی از آنها چنین است: توحید ذاتی: شامل توحید در وجوب وجود، توحید بهمعنای بساطت و نفی تركیب در ذات (توحید احدی)، و نفی شریك، مثل و ثانی برای خداوند (توحید واحدی) و... و توحید صفاتی: شامل عینیت ذات و صفات، توحید در خالقیت، توحید در ربوبیت و...؛ برخی از این اصطلاحات و مراتب، در متن توضیح داده شده است. درباره سایر اصطلاحات و مراتب توحید از دیدگاه فیلسوفان و متكلمان، ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج2، درس 63 (توحید)؛ جعفر سبحانی، الالهیات، ج2، ص9ـ107.
و هیچ قانونی بدون پشتوانة امضا و اجازة الهی اعتبار ندارد. اگر همه هستی از آنِ خداست، پس هرگونه دستور درباره مخلوقات خدا هم باید به خدا و اجازة او منتهی شود.
5. توحید در الوهیت: یعنی اعتقاد به اینكه كسی جز «الله» سزاوار پرستش نیست. مفاد «لا اله الاّ الله» نیز همین است. این مرتبه هم نتیجة طبیعی مراتب قبلی است؛ وقتی همه هستی از اوست و اختیار ما و تمام عالم بهدست اوست و تأثیر استقلالی و وضع قانون هم منحصر به اوست، دیگر جایی برای پرستش غیر او باقی نمیماند و تنها باید او را پرستید. بهعبارتدیگر، توحید در عبودیت، نتیجة اعتقاد به ربوبیت تكوینی و تشریعی خداوند است؛ چراكه پرستیدن، درواقع اظهار بندگی و مملوك بودن دربرابر دیگری است. به این معنا كه همه وجود من از آنِ او و وابسته به اوست. چنین امری، تنها درخصوص كسی سزاوار است كه واقعاً مالك و صاحباختیار پرستشگر باشد.
1. توحید در عبادت: یكی دیگر از مراتب توحید، پس از اعتقاد به اینكه كسی جز خـدا شایسته پرستـش نیسـت، توحیـد در عبادت است؛ به این معنا كه انسان در عمـل، كسـی را جـز خـدا پرستش نكند. ایـن مـرتبه از توحـید، مـربوط به عمـل است. ممكن اسـت انسـان معتقد باشد كه تنها خدا شایسته پرستش است، اما در عمل، برای رسـیدن بـه منفعتـی شخصـی یا گـروهی، دیگـری را بپرستـد و سـر تسـلیـم دربـرابـر غیـرخدا فرود آورد. در برخی از آیات، شرك به خدا یك گناه دانسته شده است.(1)
1. مانند این آیه شریفه: وَمَنْ یُشْرِك بِاللّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظِیما (نساء:48)؛ «هركس به خدا شرك ورزد، مرتكب گناهی بزرگ شده است» و نیز این آیة شریفه: وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِك بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْك لَظُلْمٌ عَظِیم (لقمان:13)؛ «و هنگامیكه لقمان درحالیكه فرزندش را پند میداد، به وی گفت: پسركم كسی را شریك خدا قرار نده كه شرك ظلمی بزرگ است».
برخی از عالمان اسلامی نیز با استناد به همین آیات و برخی از روایات،(1) شرك را از گناهان كبیره میشمارند و میگویند: نخستین و بزرگترین گناه كبیره، شرك به «الله» است. این شرك كه از گناهان بهشمار آمده، شرك در عبادت است كه انسان در مقام عمل، غیر «الله» را بپرستد.
2. توحید در استعانت: یكی دیگر از مراتب توحید، توحید در استعانت است؛ یعنی اینكه انسان عملاً از كسی جز الله كمك نخواهد. معنای اینكه خداوند را مؤثر حقیقی بدانیم این است كه معتقد باشیم جز بهارادة او سود و زیانی به ما نمیرسد و لازمة چنین اعتقادی این است كه در عمل، تنها از خدا كمك بخواهیم؛ زیرا همهچیز تحت قدرت و فرمان اوست و كس دیگری باقی نمیماند تا از او كمك بگیریم. آیه شریفه: ایّاك نَعبُدُ وَایّاك نَستَعِین (فاتحه:5)؛ «تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میخواهیم»، بیانگر دو مرتبه اخیر از توحید است.
1. توحید در توكل: اگر مرتبه قبل (توحید در استعانت) كامل شود و انسان در مقام اعتقاد و عمل، مراتب توحید را طی كند و از ایمان راستین برخوردار شود، توحید در او بهصورت یك صفت و ملكة نفسانی تجلی میكند كه در اخلاق اسلامی به آن، «توكل و اعتماد به خدا» میگویند.(2) در برخی از آیات، بلافاصله پس از امر به پرستش خدا، امر
1. برای نمونه، به این احادیث توجه كنید: عن الصادق(علیه السلام): الكبائر سبعة... فاولها الشرك بالله وقتل النفس التی حرم الله واكل مال الیتیم و... (ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج3، ص375). عن ابی عبد الله(علیه السلام): اكبر الكبائر الشرك بالله وقتل النفس التی حرم الله وعقوق الوالدین و... (محمدبنمسعود سلمی سمرقندی عیاشی، تفسیر العیاشی، ج1، ص237).
2. انسان با رسیدن به مقام توكل، آرامش و اطمینان قلبی مییابد. اگر كسی اعتقاد قلبیاش این باشد كه همه امور بهدست خداست ـ خدایی كه همه كارها و تدابیرش حكیمانه است و هیچ حادثهای خارج از تدبیر فراگیر او نیست ـ كار خود را به او واگذار میکند و پیشامدهای احتمالی، او را نگران و هراسان نخواهد ساخت.
به توكل بر خدا شده است؛ مانند این آیه شریفه: وَلِلّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَإِلَیْهِ یُرْجَعُ الأمْـرُ كلُّـهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكلْ عَلَیْه... (هـود:123)؛ «امور پنهان آسمانها و زمـین از آنِ خداست و بازگشت تمام كارها بهسوی اوست؛ پس او را عبادت كن و بر او توكل نما». ازسویی، قرآن كریم یكی از لوازم ایمان راستین را توكل بر خدا دانسته و از مؤمنان خواسته است تا بهاقتضای ایمان خود، به خدا اعتماد و توكل كنند: وَعَلَی اللّهِ فَتَوَكلُواْ إِن كنتُم مُّؤْمِنِین (مائده:23)؛ «و اگر مؤمنید، تنها به خدا توكل كنید». از این آیات میتوان استفاده كرد كه رسیدن به مقام توكل، در گروی ایمان راستین به خداوند و توحید در عبادت است.
2. توحید در خوف و خشیت: یعنی انسان جز از «الله» نترسد. وقتی مؤثر حقیقی اوست، معنا ندارد كه شخص موحد از دیگران بترسد؛ چراكه دیگران قدرتی ندارند كه از آنها بیمی به دل راه دهد. آنان مجرا و ابزار اِعمال قدرت الهیاند كه تنها بهاذن او تأثیر میگـذارند. موحدِ كامل كسی است كه جز از اللّه نمیترسد. یكی از ویژگیهای بارز پیامبران در قرآن، همین نترسیدن از غیرخداست: الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أحَدًا إِلَّا اللَّه (احزاب:39)؛ «همانان كه پیامهای الهی را ابلاغ میكنند و از او بیم دارند و از هیچكس جز او بیمی به دل راه نمیدهند». از همه مؤمنان نیز خواسته شده است تا بهاقتضای ایمان خود، بهجز خدا از كسی نهراسند: إِنَّمَا ذَلِكمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أوْلِیَاءهُ فَلاَ تَخَافُـوهُمْ وَخَافُونِ إِن كنتُم مُّؤْمِنِین (آل عمران:175)؛ «همانا این شیطان است كه دوستان خود را میترسـاند؛ پس از ایشان نهراسید و از من بترسید؛ اگر ایمان دارید». اینگونه آیات، اشاره به توحید در خوف و خشیت دارند.
3. توحید در رجا: توحید در رجا آن است كه امیدی جـز به «الله» نـداشته باشیم. این مرتبه از توحید نیز نتیجة طبیعی اعتقاد به ربوبیت تكوینی است. اگر واقعـاً معتقدیم كه مؤثر حقیقـی در جهـان خـداست و دیگران نمیتوانند در سرنوشت ما تأثیری بگـذارند،
به چـه كسـی امیـد داشـته باشیم؟ دیگـران كه اصالتاً كارهای نیستنـد؛ پس تنها باید به او امید بست.(1)
4. توحید در محبت: كسی كه معتقد باشد همه كمالها و جمـالها اصالتاً و ذاتاً از آنِ خداست و دیگر كمالها و جمالها عاریهای است، محبت او هم اصالتاً به خدا تعلق میگیرد. موحد كامل كسی است كه تنها دل در گرو محبت خدا دارد. اگر دیگری را نیز دوست دارد، در شعاع محبت خدا و برای خداست؛ چون لازمة دوست داشتن خـدا این است كه آنچه را كه به خدا منسوب است ـ ازجهتیكه منتسب به اوست ـ نیز دوست بدارد.
توحید در وجود استقلالی: بالاخره توحید به جایی میرسد كه انسان عیناً مشاهده میكند كه كل هستی و تمام شئون آن نیازمند اللّه است؛ بلكه جز نیاز چیزی نیست و این همان مطلبی است كه به زبان فلسفی از آن بدینگونه تعبیر میشود كه «عالم هستی عین ربط و تعلق به خداست»، نه چیزی كه دارای ربط و تعلق به اوسـت؛ تمام وجودش همـین ربط و تعلق است. این مطلب گاهی بهواسطة برهان و در قالب یك اعتقاد در انسان ظاهر میشود كه دراینصورت، مربوط به مراتب اعتقادی توحید میشود؛ اما اگر معرفت و ایمان انسان براثر عبادت و بندگی كاملتر شود، بهحدی میرسد كه این حقیقت را به علم حضوری، شهود
1. راز استقامت و پایداری مؤمنان در میادین سخت كارزار و ویژگی ممتاز آنها، همین امید داشتن به خداست؛ امری كه دشمنان كافر از آن محروماند: وَلاَ تَهِنُواْ فِی ابْتِغَاء الْقَوْمِ إِن تَكونُواْ تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ كمَا تَأْلَمونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللّهِ مَا لاَ یَرْجُونَ وَكانَ اللّهُ عَلِیمًا حَكیمًا (نساء:104)؛ «و در تعقیب گروه [دشمنان] سستی نورزید. اگر شما درد میكشید، آنان [نیز] همانگونهكه شما درد میكشید، درد میكشند و حالآنكه شما امیدی به خدا دارید كه آنان ندارند». یكی از پندهای جاویدان امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در نهج البلاغه همین است كه مؤمنان جز خدا به كسی امید نبندند و جز از گناه خود [كه خشم الهی را در پی دارد] از چیزی بیم نداشته باشند: لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكمْ إِلَّا رَبَّهُ وَلَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَه (نهج البلاغه، حكمت 82). نزدیك به همین مضمون، در خصال صدوق نیز از حضرت نقل شده است (ر.ك: محمدبنعلیبنبابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، باب الخمسة، ص315، ح96).
میكند. این عالیترین مرتبه توحید است و كسی كه به این مرحله برسـد، موحـد كامل خواهد بود. چنین كسی علاقة استقلالی به غیرخدا ندارد؛ با نور الهی كه در دلـش تابیده است وحدانیت خـدا را میبینـد و تعلقات به غیرخـدا از دلـش كنده میشود؛ اصالتاً خـدا را دوست میدارد و به او عشق میورزد و هرچیز از آن جهتـی كه به او منسـوب است، محبوب او خواهد بود؛ آنگونه كه از امام حسین(علیه السلام) در دعای عرفه نقل شده اسـت: أنْتَ الَّذِی أشْرَقْتَ الْأنْوَارَ فِی قُلُوبِ أوْلِیَائِك حَتَّی عَرَفُوك وَوَحَّدُوك وأنْتَ الَّذِی أزَلْتَ الْأغْیَارَ عَنْ قُلُوبِ أحِبَّائِك حَتَّی لَمْ یُحِبُّوا سِوَاك وَلَمْ یَلْجَئُوا إِلَی غَیْرِك؛(1) «تو همان كسی هستی كه انوارت را در دلهای دوستانت تاباندی تا اینكه تو را شناختند و یگانه شمردند و بیگانگان را از دلهای دوستانت زدودی تا اینكه جز محبت تو در دلشان جای نگرفت و به غیر تو پناه نبردند». تربیت چنین انسانی، مطلوب نهایی اسلام و قرآن است. امیدواریم خدا به بركت اولیایش شمهای از این حقایق را به ما نیز عطا بفرماید.
پس از ذكر مراتب توحید، به بررسی این مسئله میپردازیم كه از دیدگاه قرآن، برای وارد شدن به زمره مسلمانان و موحدان، و رسیدن به سعادت جاودانه در آخرت، دستیابی به كدامیك از مراتب توحید لازم است؟ برای اینكه انسان، موحد بهشمار آید و اهل نجات شود، باید به كدام مرتبه از مراتب توحید برسد؟ آیا باید همه این مراتب را تا آخرین مرتبه (شهود حقیقت توحید با علم حضوری) داشته باشد، یا نخستین مرتبه كافی است و یا حد نصاب معینی دارد كه كمتر از آن پذیرفته نیست؟
اگر همة مراتب توحید تا آخرین مرتبه شهودی آن لازم باشد، افراد بسیار اندكی در
1. رضیالدین علیبنطاووس، الاقبال، ص349 (فصل فی ادعیة یوم عرفة)؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج95، ص226، باب 2 (أعمال خصوص یوم عرفة ولیلتها).
طول تاریخ به چنین مقامی رسیدهاند؛ درنتیجه، تقریباً همه انسانها اهل نجات و سعادت نخواهند بود. بدیهی است كه چنین نیست. ازسویدیگر، از ظاهرآیات قرآن برمیآید كه برخی از مراتب توحید، برای رسیدن به سعادت لازم اسـت و شخص تا پیش از رسیدن به حد نصابی معین، موحد نخواهد بود؛ برای نمونه، اگر كسی معتقد باشد كه وجود خداوند از خودش است و آفرینندة جهان هم كسی جز «الله» نیست، اما پس از اینكه جهان را آفرید، برخی از این مخلوقات خودبهخود (بدون خواست و اجازه خدا) كار را از دسـت خدا گرفتند و به تدبیر جهان پرداختند(1) و یا اینكه خدا خودش تدبیر جهان را به برخی از آنها واگذار كرد و آنان بهصورت استقلالی جهان را تدبیر میكنند، چنین شخصی ازنظر قرآن، موحد و اهل سعادت بهشمار نمیآید. اتفاقاً بیشتر عقاید شركآمیز در طول تاریخ، مربوط به همین مسئله است؛ حتی مشركان عرب كه قرآن درباره آنها میگـوید: اِنَّما المُشرِكونَ نَجَس (توبه:28)؛ «حقیقـتاً مشـركان ناپاكاند» و فـرمان به قتـل مشـركان معـاند میدهـد: فَإِن لَّمْ یَعْتَزِلُوكمْ وَیُلْقُواْ إِلَیْكـمُ السَّلَـمَ وَیَكفُّـوَاْ أیْدِیَهُمْ فَخُـذُوهُم وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثِقِفْتُمُوهُم (نساء:91)؛ «اگر از پیكار با شما كناره نگرفتند و به شما پیشنهاد صلح ندادند و دست از شمـا برنـداشتند، هركجا به آنان دست یافتیـد، آنان را بگیرید و بكشید»، معتقد نبودند كه آفرینندة عالم متعدد است؛ یعنی شرك در خالقیت نداشتند؛ زیرا قـرآن میفـرماید: وَلَئِن سَألتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّمـواتِ وَالاَرضِ لَیَقُولُـنَّ اللّه(2) (زمر:38) و (لقمان:25)؛ «اگر از ایشان بپرسی چه كسی آسمـانها و زمـین را آفـریده اسـت، مسلماً خـواهند گفـت: الله». بااینحـال، قرآن آنها را مشـرك خـوانده اسـت؛ چـون شـرك در ربوبیت و عبادت داشتند. آنها فرشتگان را دختران خدا و كارگردانان جهـان
1. البته این اعتقاد، خودش متناقض است یا لازمهاش تناقض است؛ اما بسیارند عقایدی كه در آنها خود شخص براثر نقص معرفت و بینش، به اینگونه تناقضها توجه نمیكند.
2. شبیه همین مضمون در زخرف:9، 87، و عنكبوت:61 نیز بهچشم میخورد.
مـیپنداشتنـد. معتقـد بودنـد كه ایـن فـرشـتگان نـزد خـداوند خیلـی عزیزنـد و خـدا شفاعتشان را میپذیرد؛ بههمیندلیل، بتها را بهمنزلة نمادی از آنها میساختند و میپرستیدند تا آنها را هرچه بیشتر به خدا نزدیك كنند: ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلْفی (زمر:3)؛ «اینها (بتها) را تنها برای اینكه ما را به خدا نـزدیك كنند، میپرستیـم». همینطور، قرآن در جای دیگر درباره مشـركان زمان حضرت یوسـف(علیه السلام) میفـرماید: ... أأربابٌ مُتَفَرِقُونَ خَـیرٌ اَم اللّه الواحِـد القهّار (یوسـف:39)؛ «آیا خدایان پراكنـده بهترنـد یا خدای یگانة مقتدر»؟ این آیات نشان میدهند كه مشركان، خدا را تنها آفریدگار جهان میدانستند و شرك آنها، در ربوبیت بوده است. درنتیجه، اگر كسی معتقد شد آفریدگار جهان یكی است، اما اختیار و تدبیر هر بخشـی از آن بهدست كسـی اسـت، بـدون شك چنین كسی ازنظر قرآن مشرك اسـت. پس توحـید در خالقیت، بهتنهایی كافـی نیسـت. حال اگر كسی توحید در خالقیت و ربوبیت تكوینی خـدا را بپذیرد، ولـی معتقد باشـد كسانی هستند كه حق دارند در عرض خدا برای مردم قانون وضع كنند و اطاعت آنها مثل اطاعت خدا واجب است، چنین فردی ازنظر قـرآن چـه حكمی دارد؟ موحـد اسـت یـا مشرك؟ طبق بیانات قرآن، این فرد نیز مشرك است و این شرك در ربوبیت تشریعی است؛ زیرا قرآن كریم یهود و نصاری را به این دلیل كه بزرگان كنیسه و كلیسا را بهجـای خـدا به ربوبیت گـرفتند، سـرزنش میكند و عمل آنها را شـرك و نقطة مقـابل یكتاپرستی میداند: اتَّخَذُواْ أحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابن مَرْیَمَ وَمَا أمِـرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَــهًا وَاحِـدًا لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُـوَ سُبْحَـانَـهُ عَمَّـا یُشْرِكون (توبـه:31)؛ «آنـان دانشمندان و راهبانشان را بهجای خدا به ربوبیت گرفتند و نیز مسیحبنمریم را؛ و حالآنكه جز این فرمـان نداشتند كه خـدای یگانه را بپرستنـد كه جز او خدایی نیسـت؛ پاك و منزه است او از آنچـه [با وی] شریك میسازند». ظاهراً چنین اعتقادی میان ایشـان نبوده اسـت كه دانشمندان و روحانیان خود را آفرینندة جهان یا كارگردان آن
بدانند؛ بلكه مشكل آنان این بـوده است كه معتقـد بودنـد كـه بزرگان كلیسـا و كنیسـه، مانند خداوند، حق تشـریع و قانونگذاری دارند یا این حق را دارند كه احكام الهی را عـوض كنند و در آن تصـرف نمـایند. شـرك آنهـا همیـن اسـت كـه اصـالتاً قـایل به حـق قانونگذاری اصیل برای روحانیان خود در امر دین بودنـد و میگفتند: فـرمان آنها هـم مانند فرمان خدا واجبالاطاعه است.(1) بنابراین، ازنظر قرآن، توحید در ربوبیت تشـریعی نیز لازم است؛ اما آیا اگـر اعتقاد به این مرتبه پیدا شد، انسان موحد میشود یا اینكه نصاب توحید، فراتر از این مرتبه است؟
با بررسی دقیق آیات قرآن، روشن میشود كه حـد نصاب توحـید، ایـن اعتقاد اسـت كه «كسی جز الله شایسته پرستش نیست» و اعتقاد به این اصل، برای موحد بودن و رهایی از عذاب الهی ضرورت دارد؛ یعنی ازنظر قرآن كسی موحد است كه افزون بر واجبالوجود، خالق، ربّ تكوینی و تشریعی، «اله و معبود» را نیز منحصر به «الله» بداند. ازآنجاكه توحید در الوهیت در مرتبه اخیر واقع شده است و رسیدن به این مرحله، مستلزم دارا بودن مراحل پیشین است (چون كه صد آمد، نود هم پیش ماست)، شعار توحید و نشانه مسلمانـی، کلمه «لا اله الاّ الله» قرار داده شده است؛ نه «لا واجب الوجود الاّ الله» یا «لا خالق الاّ الله» یا «لا ربّ الاّ الله»؛ اینها بهتنهایی كافی نیستند. باید به این اعتقاد رسید كه معبودی جـز الله نیست و تنها او سزاوار پرستش است؛ یعنی نصاب توحـید، توحـید در الوهیت است. اگر این اعتقاد در شخصی پیدا شد، از دیدگاه اسلام و قرآن، مسلمان بهشمار میآید و توحیدش پذیرفته میشود؛ در آخرت هم وارد سرای سعادت خواهد شد و كمتر از آن، پذیرفته نیست.
1. چنانكه اكنون نیز شورای كلیسای كاتولیك چنین حقی را دارد كه چیزی را حلال یا حرام كند؛ مثلاً تا چندی پیش طلاق در مذهب كاتولیك حرام بوده است؛ وقتی مردی با زنی ازدواج میكرد، راهی برای طلاق آنها وجود نداشت؛ ولی اخیراً تجویزهایی ازسوی شورای كلیسا برای طلاق شده است. پس اختیار قانون بهدست آنهاست. چنین اعتقادی شرك در ربوبیت تشریعی است.
مراتب بالاتر از توحید در الوهیت، مراتب كمال توحید است. هرچند هریك از مراتب بالاتر توحید، دارای ارزش ویژه و كمالآفرینی خاص خود است و انسان باید بكوشد تا به آنها برسد، اما شرط لازم برای ورود به جرگة مسلمانان، نجات از آتش دوزخ و رسیدن به سعادت اخروی بهشمار نمیآید؛ بلكه در دستیابی به درجات بالاتر اخروی و معنوی مؤثر است. انسان هرچه در مسیر توحید پیشتر برود، كاملتر میشـود و ارزش وجـودیاش بیشتر میگردد. درواقع، سیر تكاملی انسـان، در مسیر توحید پیش میرود و میزان ارزش افراد برحسب معیارهای اسلامی، به اندازه مرتبه توحیدشان است.
هرچند اقرار به توحید و بهزبان آوردن شهادتین موجب میشود كه انسان ازنظـر ظاهری مسلمان بهحساب آید و برخی احكام ظاهری اسلام، مانند طهارت بدن، صحت ازدواج و حرمت جان و مال بر گوینده آن مترتب میشود، بااینهمه، صرف گفتن شهادتین بهمعنای ایمان واقعی و موجب كمال نفس و سعادت ابدی نیست؛ بلكه افزون بر این، انسان باید قلباً به مفاد آنچه میگوید، ایمان داشته باشد. در صدر اسلام، عدهای از عربهای بیابانگـرد اظهار ایمان میكردند؛ قرآن كریم ضمن اینكه آنها را طرد نمیكند، ولی هشدار میدهد كه خیال نكنید ایمان واقعی دارید، بلكه آنچه بهدست آوردهاید اسـلام ظاهری اسـت و باید بكوشید تا ایمان در دلهای شما وارد شود: قَالَتِ الْأعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكن قُـولُوا أسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِكم (حجرات:14)؛ «[برخی از] بادیهنشینان گفتند: ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاوردهاید؛ لیكن بگویید: اسلام آوردیم؛ و هنوز ایمان در دلهای شما داخل نشده است».
ممكن است كسانی شهادتین را بر زبان جاری سازند و ادعای اسلام و توحید كنند و حتی در ظاهر، طبق دستورهای اسلام عمل كنند، اما بهرهای از ایمان نداشته باشـند و به
كمال و قـرب خداوند و سعـادت ابدی دسـت نیابنـد؛ مانند منافقان كه تظاهـر به اسلام مـیكنند و به وحـدانیت خـداوند و نبـوت پیامـبر اكـرم(صلى الله علیه وآله) شهـادت میدهـند، ولـی در دل ایمـان ندارنـد. قـرآن كـریم درباره آنهـا میفرمـایـد: یَا أیُّهَا الرَّسُولُ لاَ یَحْزُنك الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْكفْرِ مِنَ الَّـذِینَ قَالُواْ آمَنَّا بِأفْوَاهِهِمْ وَلَـمْ تُؤْمِن قُلُـوبُهُم (مائده:41)؛ «ای فرستادة [خدا]! آنان كه در راه كفر شتاب میكنند و با زبان میگویند ایمان آوردیم و قلب آنها ایمان نیاورده است، تو را اندوهگین نسازند». در آیهای دیگر، خداوند پرده از كفر درونی برخی از آنها برداشته است: إِذَا جَاءك الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّك لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّك لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَكاذِبُون (منافقون:1)؛ «چون منافقان نزد تو آیند، میگویند: شهادت میدهیم كه تو قطعاً فرستادة خدایی؛ و خدا میداند تو فرستادة اویی؛ ولی خدا شهـادت میدهد كه منافقان دروغگوینـد [و بهگفتة خـود ایمـان ندارند]». حتـی علم به وحدانیت خداوند و یقین به حقانیت پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) (مفاد شهادتین) نیز بهتنهایی موجب سعادت انسان نمیشود. موحد واقعی كسی است كه افزون بر اینكه این حقایق بـرای او اثبات شده است، به آنها ایمان نیز داشته باشد و ایمان ـ چنانكه از ظواهر آیات استفاده میشود ـ امری قلبی و درعینحال اختیاری است و با علم و عقیده فرق میكند؛ زیرا علم ممكن است بهشكل غیراختیاری برای انسان حاصل شود، ولی ایمان چنین نیست. كاملاً امكانپذیر است كسی عالم به چیزی باشد و در همان حال، به آن كفر ورزد؛ مانند فرعونیان كه به پیامبری حضرت موسی(علیه السلام) یقین داشتند، ولی آن را انكار كردند: وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا (نمل:14)؛ «و باآنكه بدان یقین داشتنـد، ازروی ظلـم و برتـریطلبی و تكبر، آن را انكار كردند».(1) بنابراین، توحیدی كه كمال حقیقی انسان است و منشأ سعادت
1. درباره حقیقت ایمان، ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج1، ص128129؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج16، ص313314، ذیل احزاب:35؛ همان، ج18، ص328329، ذیل حجرات:14؛ و همان، ج1، ص45، ذیل بقره:3.
ابدی او، تنها دایرمدار لفظ و یا حتی علم به برخی از حقایق و اطاعت ظاهری از مقررات دینی نیست؛ بلكه افزون بر آن، ایمان قلبی به یگانگی خداوند و تسلیم بودن دربرابر خـدا نیز لازم است.(1)
1. ایمان و پذیرش قلبی نیز مقتضیات و لوازمی دارد كه عادتاً جدای از آنها نیست. اگر كسی صرفاً ادعای ایمان به خدا بكند، ولی در عمل (جوارحی یا جوانحی) دربرابر خدا هیچگونه خضوع و خشوعی نكند و در مواردِ لزوم، در راه خدا با مال و جانش نكوشد، مؤمن و موحد واقعی بهشمار نمیآید و در دعوی ایمانش صادق نیست: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئِك َ هُمُ الصَّادِقُونَ (حجرات:15)؛ «مؤمنان [راستین] تنها كسانیاند كه به خدا و رسولش ایمان آوردند و سپس در آن تردید نكردند و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد كردند. آنان [در دعوی ایمان خود] صادقاند». البته گاهی مؤمنان در شرایطی دشوار قرار میگیرند؛ بهگونهایكه اظهار ایمان و پایبندی ظاهری به لوازم ایمان، برای آنها آسیبهای جبرانناپذیری در پی دارد. در اینجا با شرایط خاصی همان ایمان و اعتقاد قلبی مكتوم و پنهان، كافی است: مَن كفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِیمَان (نحل:106)؛ «هركس پس از ایمان آوردن خود، به خدا كفر ورزد [عذابی سخت در انتظار او خواهد بود]؛ مگر آن كس كه مجبور شده است، و[لی] قلبش به ایمان اطمینان دارد». درهرصورت، ایمان واقعی، از عمل بهمقتضای ایمان خالی نیست. اگر كسی ایمانش هیچ ثمرة عملی نداشته باشد، حتی قلباً نیز به اوامر و نواهی الهی و منكرها و معروفها بیتفاوت باشد، قلبش وارونه میشود و حقیقت ایمان از او سلب میشود: عَنْ أَبِی جُحَیْفَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِین(علیه السلام) یَقُولُ أَوَّلُ مَا تُغْلَبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَیْدِیكمْ ثُمَّ بِأَلْسِنَتِكمْ ثُمَّ بِقُلُوبِكمْ فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَلَمْ یُنْكرْ مُنْكراً قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ وَأَسْفَلُهُ أَعْلَاه (نهج البلاغه، قصار الحكم، ش375)؛ «از ابوجحیفه روایت است كه گفت از امیرمؤمنان(علیه السلام) شنیدم كه میفرمود: نخستین مرحله شكست شما در جهاد، عقبنشینی از پیكار با دستانتان (در میدان نبرد) است؛ آنگاه پیكار بهوسیلة زبانتان و سرانجام، جهاد با دل (رضا و سخط درونی درباره معروف و منكر). كسی كه در دل هم بر ارزشها صحه نگذارد و منكرها را نفی نكند، دگرگون و واژگونه میشود». درباره رابطه ایمان و عمل، ر.ك: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج69، باب 30، ص18ـ150.
1. توحید كه در لغت بهمعنای یكیكردن و یكیشمردن آمده است، بهمنزلة پایهایترین اصل اعتقادی اسلام، معنایی جز یگانه دانستن خداوند و یكتاپرستی ندارد. این اصل در قرآن با عباراتی نظیر قُلْ هُوَ اللّهُ أحَدٌ و وَإِلهُكمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ بیان شده است.
2. توحید بهمعنای یگانه دانستن خدا و یكتاپرستی، دارای مراتبی است كه مهمترین آنها عبارتاند از: الف) توحید در وجوب وجود؛ ب) توحید در خالقیت؛ ج) توحید در ربوبیت تكوینی؛ د) توحید در ربوبیت تشریعی؛ ه( توحید در الوهیت؛ و) توحید در عبادت؛ ز) توحید در استعانت؛ ح) توحید در خشیت؛ ط) توحید در خوف و خشیت؛ ی) توحید در رجا؛ ك) توحید در محبت؛ ل) توحید در وجود استقلالی.
3. توحید در وجوب وجود، یعنی اعتقاد به اینكه تنها خداست كه وجودش از خودش اسـت و برای موجـود بـودن نیازمند به غیر نیسـت. بهتعبیـر فلسفـی، وجـودش ذاتاً ضروری است.
4. توحید در خالقیت، یعنی اینكه خالقیت را مختص خداوند، و دیگران را آفریدة او بدانیم.
5. توحید در ربوبیت تكوینی آن است كه تنها خدا را مدبر و كارگردان جهان بدانیم و معتقد باشیم كه هیچكس بدون اذن و ارادة الهی، كوچكترین تأثیری در جهان هستی ندارد.
6. توحید در ربوبیت تشریعی، یعنی اعتقاد به اینكه كسی جز خدا حق فرمان دادن و قانونگذاری ندارد.
7. توحید در الوهیت، یعنی اعتقاد به اینكه كسی جز «الله» سزاوار پرستش نیست.
8. توحید در عبادت، به این معناست كه انسان در عمل، كسی را جز خدا پرستش نكند. اینكه برخی از دانشمندان مسلمان با تكیه بر بعضی از آیات و روایات، شرك را از گناهان كبیره شمردهاند، ناظر به شرك در عبادت و مقابل همین معناست.
9. توحید در استعانت، آن است كه انسان از كسی جز خدا كمك نخواهد. اگر این مرتبه از توحید كامل شود، بهصورت صفت و ملكة نفسانی درمیآید كه به آن توكل میگویند.
10. توحید در خشیت و رجا، آن است كه انسان، تنها از خدا بترسد و تنها به او امید داشته باشد و به او دل ببندد.
11. توحید در محبت، آن است كه انسان، تنها دل در گروی محـبت خدا داشته باشـد و دیگران را در شعاع محبت خدا دوست بدارد.
12. توحید در وجود استقلالی، درك شهودی این حقیقت است كه هستیِ مستقل، مختص به خداست و ماسویالله همگی عین نیاز و ربط به اویند.
13. نصاب توحید، توحید در الوهیت است. اگر انسان به این مرتبه از توحید برسد، ازنظر قرآن و اسلام، موحد و مسلمان بهشمار میآید و در آخرت نیز اهل نجات و سعادت خواهد بود و كمتر از آن، پذیرفته نیست.
14. اقرار به یگانگی خدا و رسالت خاتمالانبیا هرچند موجب جاری شدن احكام ظاهری اسلام میشود، اما موحد حقیقی كسی است كه افزون بر علم به یگانگی خداوند و اعتراف به آن، به این حقیقت ایمان داشته باشد و در مقام عمل نیز دستكم به برخی از لوازم آن پایبند باشد.
1. توحید بهمنزلة پایهایترین اصل اسلام به چه معناست؟ (با ذكر شواهد)
2. مراتب توحید را بهاختصار بیان كنید. كدامیك از مراحل، مربوط به عمل است؟
3. مراد از نصاب توحید چیست و در كدام مرتبه قرار دارد؟
4. دیدگاه قرآن درباره مراتب پایینتر از توحید در الوهیت چیست؟
5. مراتب بالاتر از توحید در الوهیت چه جایگاهی درمیان مجموعه مراتب توحید دارند؟
آیه شریفة أمْ جَعَلُواْ لِلّهِ شُرَكاء خَلَقُواْ كخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللّهُ خَالِقُ كلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّار (رعد:16)، ناظر به كدامیك از اقسام شرك است؟ (با استفاده از تفسیر المیزان پاسخ دهید).
1. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج2، بخش پنجم تا دوازدهم، ص217ـ490.
2. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن كریم، ج2 (توحید در قرآن)، بخش دوم (مراتب توحید)، بهویژه ص399ـ438.