فهرست مطالب

بحث «زبان دین»

بحث «زبان دین»

امروزه این مطالب، آهنگ علمى و فلسفى پیدا كرده و كسانى مدّعى شده اند كه دین زبان خاصى دارد كه با زبان علوم و سایر كتابهایى كه در دسترس انسان است، فرق مى كند. مثال ساده اى بیان مى كنم كه این مطلب به خوبى در ذهن همه جا بیفتد. همه ما با استخاره گرفتن آشنا هستیم شما براى استخاره، نیتى مى كنید كه مثلاً اگر من به مسافرت بروم خوب است یا بد؟ كسى كه با معانى قرآن آشناست، قرآن را باز مى كند اگر بگوید این كار خوب است، آیا به این معنى است كه در قرآن نوشته است مسافرت خوب است یا اینكه آیه اى است كه مثلاً به مؤمنین وعده بهشت داده شده و استخاره كننده از آن استنباط مى كند كه لازمه كارى كه نیت كرده اید، بهشت است و مى گوید این كار خوب است.

پس، فهمیدن خوبى یا بدى از این آیه قرآن، به چه صورتى انجام مى گیرد؟ این استفاده به این صورت است كه آن شخص مناسبتى را در آن آیه درك مى كند و نتیجه مى گیرد كه این كار خوب یا بد است. این استفاده از لفظ آیه نیست. یعنى قرآن براى آن نازل نشده كه شما با آن فال بگیرید یا استخاره كنید. آیا این همه مطالب كه در قرآن آمده است، مثل اینكه اگر كسى ظلم كند، چه نتیجه اى دارد و كسانى كه كفر ورزیده یا قیامت را انكار كنند به عذاب دردناكى مبتلا خواهند شد، فقط براى این است كه شما استخاره كنید و ببینید مسافرت خوب است یا بد؟ اكنون در مقام ارزشیابى این مسأله نیستم كه استخاره گرفتن صحیح است یا نه یا در چه مواردى باید استخاره كرد؟ مى خواهم بگویم استفاده از قرآن براى این است كه شما آیه اى را بخوانید و معناى آن را فهمیده و به آن عمل كنید یا از پند و موعظه آن استفاده كنید و گاهى هم از آن چنین استفاده هایى مى شود ـ اگر صحیح باشد و به مورد خود و طبق دستور آن انجام بگیرد ـ كه این نوع استفاده، یك استفاده ضمنى و ظنى است، اما استفاده از قرآن براى استخاره به این معنا نیست كه وقتى قرآن مى گوید نماز بخوان، گویا هیچ نگفته و آن همه عذاب كه قرآن براى كسانى كه كفر بورزند، به دیگران ظلم كنند و احكام خدا را تغییر دهند بیان مى كند، فقط براى این نازل شده كه ببینم مسافرت رفتنم خوب است یا بد! البته این استفاده فى الجمله صحیح است ولى جاى خاص و شروطى دارد مثل موردى كه خود انسان فكر كرده و احكام شرعى آن را ملاحظه نموده و مشورت كرده و در عین حال در تردید و حیرت بماند، آن گاه دعا كند كه خدایا به وسیله قرآن مرا راهنمایى كن و به خدا حسن ظن داشته باشد كه به این وسیله او را راهنمایى مى كند، در این صورت این استفاده هم صحیح است ولى این یك استفاده ضمنى است.

مثال دیگر: وقتى انسان غذا مى خورد، فكّش حركت مى كند; حركت فك باعث تقویت عضلات فك مى شود. اما تقویت شدن عضلات فك، تنها فایده غذا خوردن نیست. انسان براى این غذا مى خورد كه سیر مى شود و انرژى بدنش تأمین و سلامتش حفظ شود و زنده بماند و در ضمن این فایده را هم دارد كه در اثر جویدن غذا، فكش هم تقویت مى شود. استفاده از قرآن براى استخاره و مانند آن، شبیه استفاده از غذا خوردن براى تقویت فك است، یعنى هدف اصلى چیز دیگرى است. هدف اصلى این است كه معناى آیه را بفهمیم و در زندگى خود بكار بگیریم. وقتى قرآن مى فرماید: «قد افلح المؤمنون الذین هم فى صلوتهم خاشعون»1 این آیه براى این نازل شده كه من و شما یاد بگیریم كه در نماز باید خشوع داشته باشیم و سعى كنیم در نماز حالت خشوع و حضور قلب داشته باشیم «و الذین هم عن اللغو معرضون» مؤمنین را این گونه تعریف مى كند كه از كار بیهوده اجتناب مى كنند، حرف مفت نمى زنند و كار بى فایده انجام نمى دهند. این آیه براى این نازل شده كه بگوید مؤمن باید این چنین باشد; صلاح مؤمن در گرو این است كه از كارهاى بیهوده صرف نظر كند، قدر عمرش را بداند و زبانش را در راهى به حركت درآورد كه براى خود یا خلق خدا فایده اى داشته باشد و... .

پس معناى این كه قرآن تأویل یا باطنى دارد، این نیست كه از این ظواهر صرف نظر كنیم. رسیدن به باطن نیز، از راه عمل به همین دستورهاى ظاهرى است و باید دقت كنیم كه درست عمل كنیم.

از همان صدر اسلام، افرادى پیدا شدند كه بنابه پیش بینى خود قرآن، مى خواستند از راه اتّباع متشابهات، به تأویل برسند و اساساً منكر احكام ضرورى اسلام و شریعت شدند. یك طایفه معروف آنها، گروهى از اسماعیلى ها هفت امامى ها ـ هستند كه بعد از امام صادق(علیه السلام)، اسماعیل بن جعفر را امام مى دانند و اكثراً در شبه قاره هستند و گویا شاخه اى از آنها در محلات بوده اند و آقاخان محلاتى پیشواى ایشان بوده و اكنون هم فرزندان او رئیس این فرقه هستند. این گروه از سابق به باطنیه معروف بوده و معتقد بودند كه احكام ظاهرى اعتبارى ندارد، بلكه احكام داراى باطنى است كه همان اهمیت دارد و عمل كردن به ظواهر خیلى مهم نیست. مى گویند اگر ایمان داشته باشى و دلت پاك باشد، ولایت و امامت را ـ كه منظورشان امامت رؤساى خودشان است ـ قبول داشته باشى و سرسپرده آنها باشى، هر جنایتى هم كه انجام بدهى، بهشتى مى شوى.


1. مؤمنون، 1.