بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1397/12/15، مطابق بیستوهشتم جمادی الثانی 1440 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(20)
اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِی رُوعِی مِنَ التَّمَنِّی وَالتَّظَنِّی وَالْحَسَدِ ذِكْراً لِعَظَمَتِكَ، وَتَفَكُّراً فِی قُدْرَتِكَ، وَتَدْبِیراً عَلَى عَدُوِّكَ، وَمَا أَجْرَى عَلَى لِسَانِی مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ أَوْ شَهَادَةِ بَاطِلٍ أَوِ اغْتِیَابِ مُؤْمِنٍ غَائِبٍ أَوْ سَبِّ حَاضِر وَمَا أَشْبَهَ ذَلِكَ نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَكَ، وَإِغْرَاقاً فِی الثَّنَاءِ عَلَیْكَ، وَذَهَاباً فِی تَمْجِیدِكَ، وَشُكْراً لِنِعْمَتِكَ، وَاعْتِرَافاً بِإِحْسَانِكَ، وَإِحْصَاءً لِمِنَنِكَ.
کسیکه هدفی را دنبال میکند یا قصد رسیدن به مقصدی را دارد، باید چند چیز را احراز کند؛ اول اینکه خود آن هدف و مقصد را بشناسد، همچنین بداند رفتن به آن مقصد چه اندازه ارزش دارد. دوم اینکه برای رسیدن به آن مقصد چه راهی را باید انتخاب کند، و اگر آن مقصد راههای متعددی دارد، کدام راه نزدیکتر است. سوم اینکه مطمئن شود که در این راه با خطری که مانع ادامه مسیرش شود، مواجه نمیشود، و اگر میداند که با خطر یا دشمنی روبهرو میشود، خودش را به چیزهایی مجهز کند که بتواند با آن مقابله کند. اینها لوازم حرکت اختیاری انسان است؛ چه این حرکت فردی باشد یا اجتماعی، چه فیزیکی باشد یا معنوی. ضرورت این لوازم بسیار روشن است و هر کس توجه کند، به این نتیجه میرسد که برای رسیدن به مقصد باید این لوازم را رعایت کند. بعضی از فرازهای دعای مکارم الاخلاق که در جلسات گذشته خواندیم به قسمت اول و دوم مربوط میشد. فراز پیشرو درباره خطرهایی است که ممکن است در راه باشد و مانع رسیدن ما به مقصد شود. این مسئله هم در مسایل فردی مطرح است و هم در مسایل اجتماعی. یک انسان به عنوان یک فرد که هدفی متعالی و ارزنده را در نظر گرفته است و عمرش را در آن راه صرف میکند باید بداند که چه خطرهایی ممکن است پیش بیاید و چه دشمنانی ممکن است کمین کرده باشند و خودش را برای مواجهه و مبارزه با این خطرها آماده کند.
دانستیم که مقصد ما قرب خداست که در عالم آخرت، در کنار اولیای خدا و در جوار پروردگار حاصل میشود و تا بینهایت ادامه دارد. این مقام قدر متیقن از نظر زمانی با خواستههای دنیا قابل مقایسه نیست و عمر دنیا هر قدر هم که طولانی باشد، نسبتی با بینهایت نخواهد داشت. فرض ما این است که میخواهیم راهی را طی کنیم که ما را به این هدف برساند. همچنین پیش فرض دیگری نیز داریم که طبق آن چه از قرآن و روایات استفاده میشود، راه صحیح رسیدن به این مقصد بندگی خداست و کسی جز به این وسیله و از این مسیر به آن مقصد نمیرسد.[1] اکنون کلام درباره خطرها و موانع این راه و چگونگی برخورد با آنهاست.
یکی دیگر از پیشفرضهای ما این است که ما دشمنی قسم خورده داریم که در مقابل خدا با کمال جسارت صریحا گفته است به عزتت قسم! همه فرزندان آدم را گمراه خواهم کرد؛ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ.[2] خداوند نیز درباره او میفرماید: إِنَّ الشَّیْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا.[3] دشمنی از این بزرگتر، خطرناکتر، با تجربهتر و معاندتر سراغ نداریم. اکنون که یقین داریم این دشمن سر راه ماست، انواع وسایل فریب را نیز در اختیار دارد، و برای اینکه ما را به دام بیندازد کمین گذاشته است، این سؤال مطرح میشود که چگونه خودمان را برای مواجهه با چنین دشمنی مجهز کنیم؟ این مسئله همانگونه که برای هر فرد مطرح است برای جامعه اسلامی نیز مطرح میشود؛ بالاخره جامعه نیز مجموعه افرادند و آن دشمن نسبت به فردی خاص دشمنی نمیکند. او دشمن هر مؤمنی است، بنابراین جامعه اسلامی نیز با این دشمن خطرناک مواجه است. البته شیطان همه کارهایش را خودش به تنهایی انجام نمیدهد و دار و دستهای دارد که به او کمک میکنند؛ إِنَّهُ یَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ.[4] تعبیر قرآن نیز شیاطین الانس والجن است. شیطان تنها شیطان جنی و ابلیس نیست، از میان انسانها نیز شیطانهایی هستند که دشمن ما هستند. براساس همین فرهنگ قرآنی، امام(ره) آمریکا را شیطان بزرگ نامید. بنابراین برای جامعه نیز این مسئله مطرح است که باید در مسیر سعادت، دشمن و حیلههای او را بشناسد و خودش را برای مواجهه با او آماده کند.
از آیات قرآن استفاده میشود که شیطان در سینه انسان حضور پیدا میکند؛ الذی یوسوس فی صدور الناس. به عبارت دیگر شیطان در سینه ما رفت و آمد و وسوسه دارد و در دل ما اثر میگذارد. خطرهایی که شیطان برای هر انسانی فراهم میکند، به دو دسته تقسیم میشود؛ یک دسته خطرهایی است که به صورت مستقیم در قلب انسان ایجاد میکند و نیازی به کار خارجی و مقدمات بیرونی ندارد. دسته دیگر کارهایی است که از دل شروع میشود ولی به رفتارهای بیرونی نیز میانجامد؛ به تعبیر دیگر وسوسههای نفسانی مقدمه برای رفتارهای خارجی است. قسم اول چیزهایی است که به اعتقادات انسان، گرایشهای قلبی، احساسات و عواطف او ارتباط دارد؛ جای این مسایل در دل است. ما نسبت به این مسایل نیز اختیار و تکلیف داریم. اینگونه نیست که هر چیزی به ذهن ما بیاید، مجبور به پذیرش و اعتقاد به آن باشیم. اگر اینگونه بود لزوم اعتقاد به خدا و اسلام نیز قابل اثبات نبود. همیشه این اعتقاد در اختیار ماست و نسبت به اعتقاد یا عدم اعتقاد به آن مختاریم.
اولین کار شیطان در این زمینه آن است که این اعتقاد را متزلزل کند. کمترین کاری که در این جهت انجام میدهد این است که به جای آن که ما درباره مصالح و حقایق بیندیشیم، اعتقاداتی باطل پیدا کنیم و به دنبال آن احساسات و عواطفی در دلمان پدید بیاید، به گونهای ما را مشغول کند که از حق غافل شویم و به چیزهایی که نه تنها هیچ فایدهای ندارد بلکه ضررهایی نیز دارد، سرگرم شویم. گاهی در خلوت آرزوهایی به نظرمان میرسد و میگوییم ای کاش چنین بودم، ای کاش فلان ثروت را داشتم، ای کاش با فلان همسر ازدواج کرده بودم، ای کاش فلان مقام را داشتم! خیالپردازیها و آرزوهای دور و درازی که میدانیم واقع نمیشود، اما مشغول آنها میشویم و از راه اصلی باز میمانیم. خیال پوچی است که هیچ ارزشی ندارد و خود انسان هم میداند که ارزشی ندارد. در زبان عربی، تعبیر عام برای اینگونه خیالپردازیها و آرزوهای دور و دراز بیمنطق و نامعقول «تمنّی» است. تمنی به معنای آرزو کردن است و مصداق بارزش همین آرزوهای بیحاصل و نامعقول است. گاهی ممکن است این خیالپردازیها مدتی طول بکشد که اگر نیمی از آن وقت را صرف کار مفیدی کرده بودیم، نفع مادی یا نفع معنوی داشت. این نوعی فعالیت قلبی است که جناب ابلیس آرام و بیسر و صدا مؤمنان را به آن دچار میکند و کمترین ضررش این است که عمر انسان تلف شده است؛ دانه الماسی داشته است که آن را در دریا انداخته است.
کار دیگری که شیطان با قلب انسان میکند، ایجاد سوءظن نسبت به دیگران است. انواع سوءظنها که همه ما کمابیش تجربه کردهایم؛ حتی گاهی نسبت به اشخاص خوبی بیخود سوءظن پیدا کردهایم و بعد فهمیدهایم که اشتباه کردهایم. این سوءظنها قلب انسان را آلوده، کدر و ناراحت میکند. به این حالت «تظنّی» میگویند.[5] کار دیگر شیطان ایجاد حسد نسبت به دیگران است. کسی نعمتی دارد که من یا آن نعمت را ندارم یا از او کمتر دارم و نسبت به او حسد میبرم. لازمه این حالت این است که دلم بخواهد این نعمت از او سلب شود و به جای او من دارای آن نعمت شوم. این نعمت ممکن است اندام ورزیده، جمال، قدرت بدنی، شجاعت، قوای ذهنی، تیزهوشی، خوشفهمی، موقعیت اجتماعی و... باشد. اگرچه حسادت همانند سوءظن ممکن است منشأ آثاری در عمل خارجی شود و گناهان بزرگی را به بار آورد، اما خود این صفت نیز رذیلهای اخلاقی است و ضررهایی دارد. اولین ضرر حسادت این است که خود انسان را ناراحت میکند؛ اینکه چرا او باید داشته باشد و من نباید داشته باشم؟!
شیطان به صورت مستقیم در قلب انسان اثر میگذارد و زمینه تمنی، تظنی و حسادت را فراهم میکند و آنها را رشد میدهد. همانگونه که گفتیم کمترین ضرر این حالات این است که ذهن انسان مشغول میشود و به جای اینکه افکار خوب داشته باشد، درباره معارف فکر کند، برای خدمت به دیگران برنامهریزی کند، برای پیشرفت اسلام نقشه بکشد، در درسش بیشتر فکر کند، برای تدریس مطالعه بیشتری کند و بالاخره از عمرش بهتر بهره ببرد، در فکر فرو میرود و غصهدار میشود. حضرت سجادعلیهالسلام در این قسمت از دعا از خداوند میخواهد که ایشان را از این تأثیرات شیطان حفظ کند، و در مقابل نمونههایی را ذکر میکند که در صورت نبودن این رذایل، آنها رشد میکنند و آثار عظیمی میتوانند داشته باشند؛ مثل اینکه انسان توجه به عظمت خداوند داشته باشد، درباره قدرت او فکر کند، و به آثار قدرت او نگاه کند. در گوشهگوشه عالم هزاران اثر قدرت و حکمت خدا وجود دارد که انسان را مبهوت میسازد و هر قدر بر علم انسان افزوده شود، آنها را بیشتر درک میکند و از دانستن آنها بیشتر لذت میبرد و از بسیاری از آنها برای زندگیاش استفاده عملی میکند. بهجای اینکه درباره این فکر کنم که چرا فلانی آن نعمت را دارد و من ندارم، درباره نعمتهایی که خداوند به من داده است، فکر کنم. مگر من از او طلبکار بودهام؟! خداوند مرا آفرید، مگر من حیاتم را از او طلبکار بودم؟! حیات اصل همه نعمتهاست. سپس در وجود من چیزهای بسیاری آفرید که خودش درباره آنها فرموده است: شما که هیچ، همه جن و انس هم جمع شوید و همه تلاش خودتان را بکنید، حتی نمیتوانید آن نعمتها را شماره کنید. وقتی انسان درباره یک نعمت فکر میکند، صدها نعمت را ذیل آن نعمت میبیند که ذیل هر یک از آن نعمتها صدها نعمت دیگر وجود دارد! انسان میتواند به جای اینکه درباره نعمت دیگران فکر کند، به آنها حسد ببرد و درصدد دشمنی با آنها برآید، درباره نعمتهایی که خدا به او داده است، فکر کند.
اولین اثر این رویکرد، لذتی است که از داشتن این نعمتها میبرد. ما هنگامیکه چیزی را از دست میدهیم، غصهدار میشویم، اما وقتی آن را داریم به فکر آن نیستیم که چه نعمت بزرگی داریم. الان چشم بنده شما را میبیند، گوشم صدای شما را میشنود، زبانم نیز در حال صحبت با شماست، ولی اصلا توجه نداریم که این نعمتها را داریم، اگر اختلالی پیدا کند، هزاران بار بر دست میزنیم که گرفتار عجب بلایی شدهایم! گاهی برای اینکه یکی از این نعمتهای از دسترفته را برگردانیم، حاضریم تمام داراییمان را بدهیم.
هر یک از ما اندامهای بسیاری داریم که هر کدام دارای ارزشی بسیار است و با مقدماتی بسیار کار میکنند. چه قدر رشتههای عصبی در دست ما وجود دارد که هر کدام از میلیونها سلول تشکیل شده است و همه اینها باید کارشان را درست انجام دهند تا من بتوانم انگشتم تکان دهم! اگر درباره هر یک از این نعمتها چند دقیقه فکر کنیم، میفهمیم که الان چقدر ثروت داریم و خداوند همه این نعمتها رایگان به ما داده است. اکنون این نعمتها را داریم و از آنها استفاده میکنیم، ولی چون غافلیم، از داشتن آنها لذت نمیبریم.
دومین اثر این رویکرد، شکر خداست. خدایی که این نعمتها را به ما داده است، خشنود میشود که به یاد داشته باشیم که او این نعمتها را به ما میدهد. اولین اثر خشنودی خدا این است که نعمت را برای ما بیشتر میکند؛ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِیدَنَّكُمْ.[6] ولی این اثر در مقابل اجر اخروی که خداوند به واسطه شکر به انسان میدهد، قطرهای از دریا نیز به شمار نمیرود. شکر نعمت بسیار مهم است. خداوند هنگامی که میخواهد از بعضی از پیغمبرانش تعریف کند؛ میگوید: شَاكِرًا لِّأَنْعُمِهِ؛[7] او کسی بود که نعمتهای خدا را شکر میکرد. همچنین خداوند در قرآن برخی از نعمتهای خود را ذکر میکند و میگوید: لعلکم تشکرون یا، افلا تشکرون.
این شکر کردن باید به گوش دیگران نیز برسد. ببینید از یک شکر چقدر برکات حاصل میشود! برای مثال من اکنون زبان دارم و حرف میزنم، اما همه به این نعمت توجه نداشتیم. اگر به این نعمت توجه پیدا کنم و در جمع بگویم الحمدلله که به من زبانی داد که بتوانم حرف بزنم، همه شما توجه پیدا میکنید که این زبان عجب نعمتی است و ما از آن غافل بودیم. چه بسا به واسطه همین یک جمله هزاران نفر عبادتی انجام بدهند که ارزش هر کدام، هزاران بار بیش از نعمتی است که الان دارند. این دستگاه خداست. او اینگونه آفریده است. اکنون ببینیم چقدر ما خسارت میکنیم از این که غصه میخوریم که چرا مردم به فلانی احترام میکنند و دستش را میبوسند، ولی به من احترام نمیکنند. از این غصهها چه نتیجهای حاصل میشود جز اینکه خودم بدبختتر میشوم و غصهام بیشتر میشود؟ گاهی این غصه انسان را به حسد مبتلا میکند و به دنبال آن ممکن است به عمل سرایت کند و مرتکب گناه کبیره شود؛ در حالی که میتوانستم به جای همه اینها یک الحمدلله بگویم و این همه برکت نصیبم شود.
امام سجادعلیهالسلام در فرازهای اول این قسمت، به این دسته از موانع اشاره میفرماید و از خداوند درخواست میکند تا به جای آنها عواملی را جایگزین کند که حرکت به سوی کمال نهایی و قرب الی الله را سرعت بخشد:
اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِی رُوعِی؛ «روع» به روح اطلاق میشود؛ البته نه به همان جهتی که در روح است. «روح» در فرهنگ قرآنی عظمت بسیاری دارد. خداوند میفرماید: قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی،[8] وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی.[9] قرآن به چیزی که انسانیت انسان وابسته به آن است و به خداوند انتساب دارد روح می گوید. اما روع به معنای مرکز درک و احساس است که حتی ممکن است اندیشه نادرستی به آن القا شود یا احساس بدی در ما ایجاد کند. شیطان در روع ما چیزهایی را القا میکند، به عبارت دیگر به ذهن ما میاندازد. حضرت در این باره سه مثال میزنند؛ مِنَ التَّمَنِّی وَالتَّظَنِّی وَالْحَسَدِ؛ آرزو، سوظن و حسد هر سه در دل است و گاهی اثر آن در عمل نیز ظاهر میشود. حضرت از خداوند میخواهد که این کارهایی که شیطان به سر دل من میآورد را با چیزهای دیگری عوض کن! خدایا! نگذار اینها در ذهن من بیایند و به جای آن به من کمک کن که چیزهای دیگری را در روح خود بیاورم. به من توفیق بده که یاد عظمت تو باشم؛ ذِكْراً لِعَظَمَتِكَ؛ و درباره قدرت تو بیندیشم؛ وَتَفَكُّراً فِی قُدْرَتِكَ! بالاترین دشمن خدا و خلق خدا ابلیس است. او در صدد وسوسه و فریب من است، خدایا! به جای القائات او به من کمک کن تا علیه او تدبیر کنم تا نتواند این کارها را بکند؛ وَتَدْبِیراً عَلَى عَدُوِّكَ.
گفتیم کارهای شیطان دو دسته است؛ یکی از آنها برای قلب بود. دسته دیگر کارهایی است که در اندام و جوارح ما ظاهر میشود.در این فراز دعا، برخی از گناهانی که از راه زبان انجام میشود ذکر شده است، مانند فحش دادن، بدگویی کردن، ناسزاگفتن، غیبت کردن، و تهمت زدن. اگر انسان به جای اینکه غیبت کسی را بکند، مدح صفات خوب مؤمنی را بگوید که دیگران نیز به آن کار تشویق شوند و آنها نیز آن را انجام دهند، چقدر رابطه مؤمنان با یکدیگر خوب میشود؟! این کار باعث میشود که روابط دوستانه قوی و جامعه، جامعهای سالم شود. چقدر فرق معامله است؟! هیچ زحمتی نیز برای ما ندارد. شاید این کار آسانتر هم باشد؛ اما وقتی انسان غافل است و در دام شیطان افتاده، توجه ندارد که چگونه عمر خودش را به آتش میکشد، به باد میدهد و هیچ نتیجهای از آن نمیگیرد؛ بلکه آتش آخرت را هم برای خودش میخرد. بنابراین جا دارد که انسان از خدا بخواهد که شر شیطان را از انسان کم کند تا هم در قلبش این آثار سوء را نگذارد و هم در رفتار به این گناهان مبتلا نشود.[10] دنباله فرازهای دعا به این دسته از موانع و رفتارهای مقابل آنها اشاره دارد:
وَمَا أَجْرَى عَلَى لِسَانِی مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ أَوْ شَهَادَةِ بَاطِلٍ أَوِ اغْتِیَابِ مُؤْمِنٍ غَائِبٍ أَوْ سَبِّ حَاضِر وَمَا أَشْبَهَ ذَلِكَ؛ شیطان کمک میکند و چیزهایی را به زبان من میآورد، مانند ناسزا، آبروریزی، شهادت باطل، غیبت و عیبجویی از مؤمنی که حاضر نیست، سبّ کسی که حاضر است و... اینها همه از گناهان و لغزشهایی است که از زبان برمیآید. خدایا کاری کن که به جای اینها چیزهای دیگری بر زبان من جاری شود! چه چیزهایی؟ نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَكَ؛ با زبان ستاش تو کنم! معمولا وقتی انسان کسی را دوست داشته باشد، دلش میخواهد که ویژگیهای او را بیان کند. اگرچه ممکن است به خاطر مصالحی در همهجا ویژگیهای محبوب را بیان نکند. اما خداوند اینگونه نیست و هر چه انسان او را ستایش کند هیچ ضرری به کسی نمیزند، بلکه باعث میشود که دیگران نیز به یاد او بیفتند و عبادت مضاعفی برای ما باشد. وَإِغْرَاقاً فِی الثَّنَاءِ عَلَیْكَ وَذَهَاباً فِی تَمْجِیدِكَ؛ خدایا کاری کن که غرق ثناگفتن تو شوم؛ مثل اینکه هیچ کار دیگری غیر از ثنای تو ندارم. تمام هم و غم من صرف تمجید تو شود و در آن تمرکز پیدا کنم.
مصادیقی که ذکر شد درباره رفتار شخصی هر فرد برای حرکت خودش بود؛ اما درباره جامعه نیز این مسایل قابل طرح است؛ یعنی جامعه انقلابی ما باید بداند که هدفش چیست و اهداف اسلامی را که به برکت انقلاب اسلامی برایش پیدا میشود با اهداف مادی که هر جامعه کافری ممکن است داشته باشد، اشتباه نکند. قدم اول شناخت هدف است. ما برای چه انقلاب کردیم؟ آیا فقط برای این انقلاب کردیم که نان ارزان شود؟! ابتدا باید هدف حرکت اجتماعی خود را خوب بشناسیم. سپس باید راه درست را انتخاب کنیم. ممکن است در اینجا نیز اشتباه کنیم. برخی خیال میکنند راه پیشرفت اجتماعی راهی است که این کشورهای به اصطلاح پیشرفته رفتهاند. همان کشورهایی که آشکارا روزانه صدها جنایت در خیابانهایشان انجام میدهند و خودشان نیز به آن تصریح دارند و چارهای برایش ندارند.
مسئله سوم شناخت دشمن است. همانگونه که ما برای سفر راه امن را انتخاب میکنیم و مراقب دزدان سر راه هستیم، در راه رسیدن به هدفی که از انقلاب و حرکت اجتماعیمان داریم، نیز باید بدانیم که چه کسانی چه دامهایی برای ما گستردهاند و چه کسانی با چه حیلهها و امکاناتی قصد انجام اهداف پلید خودشان را دارند. برخی خیال میکنند که خدمت میکنند و در اثر غفلت از مبادی اولیه، باورشان شده است که راه این است و باید این کار را کرد. برای مثال میگویند: باید با آمریکا سازش کرد و این را باور کردهاند. برخی ممکن است به من و شما نگویند، اما در ته دل میگویند: نمیشود با آمریکا در افتاد و این کار شدنی نیست؛ ته دلشان این است که باید با آنها ساخت! این سه نکته است که ما باید در حرکت اجتماعیمان بیشتر آنها را دنبال کنیم.
وصلیالله علی محمد و آلهالطاهرین.
[1]. وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (ذاریات، 56)؛ وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ(یس، 61).
[2]. ص، 82.
[3]. فاطر، 6.
[4]. اعراف، 27.
[5]. تظنی در اصل «تظنن» بوده است. در زبان عربی گاهی اگر یک حرف در یک کلمه چندبار پشت سر هم تکرار شود، یکی از آنها را به حرف دیگری تبدیل میشود.
[6]. ابراهیم، 7.
[7]. نحل، 121.
[8]. اسراء، 85.
[9]. ص، 72.
[10]. البته اینکه این کارها به شیطان نسبت داده میشود، به معنای علت تامه نیست و غالبا به معنای کمک است. وقتی میگوییم شیطان کسی را گمراه کرد به این معنا نیست که او را مجبور کرده است. وَمَا كَانَ لِیَ عَلَیْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ (ابراهیم، 22).