درس‌بیست‌وهفتم:آرزوهاى طولانى

 

درس بیست و هفتم

 

 

آرزوهاى طولانى

 

 

 

مقدمه‌

هم‌طرازى همت و قدرت در آرزوه‌

رونق بازار خیال‌

 

 

 

 

آرزوهاى طولانى

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

اِیّاكَ وَالاِْتِّكالَ عَلَى الْمُنى فَاِنَّها بَضائِعُ النُّوكى وَ مَطَلٌ عَنِ الْاخِرَةِ وَ الدُّنْیا؛

از تكیه نمودن بر آرزوها بپرهیزید كه همانا سرمایه احمقان است و مانع خیر آخرت و دنیا مى‌باشد.

 

مقدمه‌

همان‌گونه كه گذشت این قسمت از وصیت‌نامه مولا امیر مؤمنان(علیه السلام) به فرزندشان امام حسن مجتبى(علیه السلام) به صورت كلمات قصار و نصایح كلى كه بدون توضیح و تفسیر مى‌باشند، بیان گردیده است. حضرت(علیه السلام) در این فراز مى‌فرمایند: اِیَّاكَ وَالاِْتِّكَالَ عَلَى الْمُنى فَاِنَّها بَضائِعُ النُّوكى؛ مبادا بر آرزوها اعتماد كنید كه آرزوها مال‌التجاره احمقان و نابخردان است. نوكى، جمع «نوك» به معناى احمق و نابخرد مى‌باشد. باید بررسى كنیم كه منظور حضرت(علیه السلام) از این عبارت چیست؟ معناى الفاظ این كلام خیلى شبیه به هم ولى موارد استعمال آنها مختلف است؛ از این روى برخى افراد در تفسیر و فهم معناى آن دچار اشتباه مى‌شوند. به طور كلى گاهى برداشت‌هاى نادرستى در مورد الفاظ عام و مطلق وارد شده در روایات و آیات رخ مى‌دهد؛ چرا كه قیدها به صورت ضمنى، خفىّ یا لُبّى و تخصیص‌ها و تقییدها به صورت منفصل بیان مى‌شوند. و لذا كسانى كه توجهى به این امور ندارند دست به برداشت‌هاى نادرستى مى‌زنند. به همین جهت است كه براى فهم آیات و روایات، انس با روایات، آیات و مبانى معارف اسلامى ضرورت دارد. اگر چه همه آیات و روایات نور هستند و انسان باید از آنها استفاده كند، ولى باید توجه داشته باشیم كه پى‌بردن به معانى دقیق بعضى از آیات و

روایات احتیاج به ممارست و دقت فراوان دارد كه این عبارت شریف از آن جمله است. خود ما نیز گاهى الفاظى را كه از نظر مفهومى به هم نزدیك هستند به كار مى‌بریم؛ ولى توجه به جایگاه استعمال آنها نداریم و چه‌بسا در تشخیص مصداق آنها و احكامشان اشتباه مى‌كنیم؛ از جمله این واژه‌ها دو لفظ «امید» و «رجا» است و دیگرى واژه‌هاى «اُمنیه» و «تمنى» و «آرزو» و یكى هم واژه «اَمَلَ» است كه گاهى به معناى «امید» استعمال مى‌شود و گاهى به معناى «آرزو». از این رو در تفسیر یك سخن بایستى حدود معنایى الفاظ، جایگاه به كارگیرى آنها و مخصص‌ها و مقیدهایى را كه در ادامه به كلام ملحق مى‌گردند، مورد توجه كامل قرار داد.

حضرت در این وصیت ما را از آرزوهاى طولانى برحذر مى‌دارند. نظیر این سخن در روایات متعددى وارد شده است؛ به عنوان نمونه حضرت على(علیه السلام) در نهج البلاغه مى‌فرمایند: اِنّما اَخافُ عَلَیْكُمْ اِثْنَتانِ: اتّباعُ الهَوى وَ طُولُ الأَمَل(1)؛ من بیش از هر چیزى براى شما از دو چیز هراس دارم: یكى پیروى از هواى نفس و دیگرى آرزوهاى طولانى. یعنى حضرت على(علیه السلام) دو خطر را براى مردم تهدیدكننده‌تر از هر چیز دیگر تشخیص مى‌دهند: یكى به دنبال خواهش دل و تمناى نفس رفتن و از خواسته دل پیروى كردن و دیگرى آرزوهاى دراز داشتن. پس آرزوى دراز داشتن نه تنها یك خطر عادى، بلكه خطرى تهدیدكننده و جدّى است؛ به‌گونه‌اى كه امیرالمؤمنین على(علیه السلام) آن را خطرناك‌ترین خطرها مى‌دانند و مى‌فرمایند: من بیش از هر چیز از آرزوى زیاد و طولانى براى شما مى‌ترسم. از همین رو به فرزندشان سفارش مى‌كنند: ایّاكَ وَالاِْتِّكَالَ عَلَى المُنى؛ زنهار كه بر آرزوها اعتماد كنى!

با توجه به این سفارش‌ها كه ما را به پرهیز از آرزوهاى طولانى فرا مى‌خواند، چگونه مى‌توان مباحث عمده روان‌شناختى و بهداشت روانى كه ما را به آرزو و امید ترغیب مى‌كند، توجیه نمود؟! روان‌شناسان با اصرار و پافشارى فراوان ما را به امیدواربودن و آرزوهاى بلند داشتن و اهداف بلند در سر پروراندن، سفارش مى‌كنند و آن را نشانه زندگى ایده‌آل و سلامت روان مى‌شمارند. حال این سفارش حضرت(علیه السلام) چگونه با مباحث مطرح‌شده در روان‌شناسى و بهداشت روان، تعادل و توازن برقرار مى‌كنند. این در حالى است كه در نظر ابتدایى حتى بین


1. نهج‌البلاغه، خطبه 28.

روایات نقل شده از ائمه نیز تنافى به چشم مى‌خورد؛ چراكه برخى ما را به امیدوار بودن سفارش مى‌كنند و یأس و نومیدى را مذمت مى‌نمایند، ولى همین روایت ما را از آرزو داشتن برحذر مى‌دارد. حال باید بررسى كرد آیا واقعاً آرزوى بلند و درازمدت داشتن عیب است و عملى ناشایست محسوب مى‌گردد؟ مثلا اگر آدم براى 30 سال آینده اهدافى را ترسیم كند و براى نیل به آنها از هم اكنون تلاش كند تا طى 30 سال آینده به آنها برسد، عمل نابجا و آرزوى خام را دنبال مى‌كند؟ به راستى سرّ مذمت از آرزوهاى دراز چیست؟ وقتى حضرت(علیه السلام) ما را از اعتماد بر آرزوهاى طولانى نهى مى‌فرمایند، مقصود چیست؟

براى این كه این بحث به طور كامل روشن شود، باید به چند مطلب توجه كنیم:

ابتدا باید بدانیم كه منظور از آرزو داشتن این است كه آدمى مطلوبى داشته باشد كه هنوز به آن نرسیده است و چیزى را دوست مى‌دارد كه در آینده تحقق پیدا مى‌كند. آرزو و خواهش، امر مطلوب و پسندیده‌اى است كه در دسترس نیست و ساده و راحت هم به دست نمى‌آید؛ بلكه باید براى تحصیل آن زحمت كشید و مقدماتى را فراهم كرد و برنامه ریزى نمود و چه بسا باید سالیان دراز تلاش نمود تا به آن رسید. این مفهوم آرزو است، اما متعلق آرزو چیست؟ اشیا و امور مختلفى، اعم از دنیوى و اخروى، مى‌توانند متعلق آرزو باشند؛ از یك امر دنیوى محض كه فقط براى لذت بردن آن را آرزو مى‌كنند تا یك مطلوب اخروى محض مى‌تواند متعلق آرزو باشد. اگر آرزو مربوط به دنیا و رسیدن به لذت دنیوى و بهره‌مند شدن از لذایذ مادّى باشد، خود دو حالت پیدا مى‌كند: گاه آرزوى چیز حرامى را در سر دارد؛ مثلا آرزو دارد به مال، ثروت و مقامى برسد كه شرعاً برایش جایز نیست؛ به طور مثال، آرزو مى‌كند مال حرامى را به چنگ آورد. حكم این قسم كاملا روشن است و نیازى به بحث ندارد. حالت دوم آن است كه چیزى را آرزو نماید كه از نظر شرعى اشكال ندارد؛ مثلا آرزو دارد كه از راه حلال و مشروع به منزل وسیع، ماشین آخرین مدل، ثروت انبوه، باغ زیبا، یا كاخى مجلل و... برسد. واضح است كه چنین مطلوبى فى حد نفسه حرام نیست، اما آنچه ملاك قضات مى‌باشد، این است كه به دنبال این آرزوها تا چه اندازه نیرو، زحمت، تلاش و فعالیت فردى و اجتماعى هزینه مى‌شود؟ به یقین چنین آرزوهاى بلند مادّى كه صرفاً براى لذت دنیوى است كه تمام

فكر و همت فرد را مصروف خود مى‌گرداند، از نظر اخلاق اسلامى نه تنها ممدوح نیست، بلكه مذموم مى‌باشد. كسانى كه به دنبال این آرزوهاى دور و دراز دنیوى مى‌روند خواه و ناخواه از وظایف اسلامى و تحصیل كمالات اخلاقى باز مى‌مانند؛ چرا كه باید سال‌ها زحمت بكشند تا به آن برسند. كارگر ساده‌اى را فرض كنید كه الآن هیچ سرمایه‌اى ندارد و آرزو دارد به ثروتى كلان برسد. وى باید با دست خالى و در كنار رعایت احكام اخلاقى و شرعى براى رسیدن به چنین هدفى شبانه روز تلاش نماید، خواب و بیدارى‌اش را صرف این آرزو كند و راحت و آسایش خود را بر سر این آرزو بگذارد تا تدریجاً موفق شود. بى‌تردید در این صورت دیگر نیرویى براى او باقى نمى‌ماند تا بخواهد صرف تحصیل علم، تقوا، عبادت، خدمت به اجتماع و كمك به زیردستان و... نماید. دنبال چنین آرزویى رفتن عملا انسان را از بسیارى وظایف واجب باز مى‌دارد، هرچند خودش توجه نداشته باشد. به همین سبب، داشتن چنین آرزوهاى دنیوى بلندپروازانه‌اى مذموم است. اما اگر همین پول و مقام را براى اهداف اخروى بخواهد؛ مثلا بخواهد به قصد خدمت به مردم و اصلاح جامعه و تبلیغ اسلام به یك مقام بلند دنیوى همانند ریاست جمهورى، نخست وزیرى و... برسد، در این صورت هر مقدار كه نیرو صرف كند ارزش دارد. به سخن دیگر به همان میزان كه هدف او ارزنده و نیتش از شایبه‌هاى بوالهوسانه و دنیاپرستانه دور است، ارزش دارد كه براى آن تلاش كند. اگر براى انجام وظیفه مى‌خواهد به چنین مقامى برسد نه تنها عیبى ندارد، بلكه بسیار ممدوح و پسندیده مى‌باشد.

اما باید توجه داشت كه طلب دنیایى كه در مسیر آخرت باشد چند شرط دارد: شرط اول آن است كه امكان حصول آن آرزو را بررسى كند و ببیند آیا آنچه آرزوى آن را دارد و مى‌خواهد به آن برسد با شرایط موجود و امكانات فعلى قابل دست‌یابى هست یا نه؟ چه قدر احتمال دارد كه به این هدف و آرزو برسد؟ باید احتمال رسیدن به آن بسیار قوى باشد. پس اولا باید حساب كنیم و ببینیم احتمال حصول آن چه اندازه است. شرط دیگر آن است كه حساب كنیم چه اندازه این آرزو ارزش دارد؛ یعنى اگر به این آرزو و هدف رسید چه اندازه مى‌تواند از این هدف به نفع آخرت و به نفع خدمت به اسلام و جامعه اسلامى استفاده كند؟ با شناختى كه از خود و از شرایط اجتماعى دارد چه اندازه خواهد توانست از این آرزو براى

خدمت به اسلام استفاده كند؟ باید ابتدا این دو شناخت را به دست بیاورد و سپس حاصل ضرب مقدار احتمال در مقدار محتمل را محاسبه كند و اگر نتیجه این ارزیابى مثبت بود، آن گاه در پى تحصیل آن برآید. به یقین باید میزان احتمال و محتمل هر دو بالا باشند تا تلاش براى تحصیل آن آرزو نابخردانه تلقى نگردد ومذموم شمرده نشود. اگر بعد از ده سال یقیناً به این آرزو مى‌رسد، اما بعد از رسیدن تنها یك درصد ممكن است مورد استفاده واقع شود، در این جا با این كه احتمال قوى است، اما چون محتمل ضعیف است، باید این آرزو را رها كرد. گاه بر عكس، احتمال ضعیف است ولى محتمل قوى است؛ یعنى احتمال رسیدن به آرزو خیلى ضعیف است، ولى اگر به دست آید حتماً ارزشمند بوده، از آن استفاده مى‌شود؛ در این صورت نیز عمر، ثروت و... را براى تحصیل آن نباید هزینه كرد. اگر آرزویى این دو شرط را داشته باشد، قابلیت و ارزش دنبال نمودن را دارد؛ ولى اگر هر یك از احتمال و محتمل قوى نباشد، ارزش آن را ندارد كه آدمى هستى خود را به پاى آن بگذارد. مقصود از ارزشمندى آرزو نیز این است كه بتوانیم از آن در راستاى ارزش‌هاى خدایى و اهداف پاك خود استفاده كنیم: مثلا براى آخرت خود از آن استفاده نماییم.

اما باید توجه داشت كه براى اقدام به یك كار، محاسبه میزان تحقق احتمال و محتمل كافى نیست؛ بلكه باید محاسبه دیگرى هم انجام گیرد و آن، بررسى ارزش كارهاى میسور است. با این بررسى ما مى‌توانیم از بین كارها و آرزوهایى كه براى ما محتمل است آنچه را كه ارزش بیشترى دارد، انتخاب كنیم. ممكن است كارهاى دیگرى هم وجود داشته باشد كه آنها نیز ارزش بالایى دارند؛ لذا باید مقایسه كنیم كه ارزش این آرزوى خاص بیشتر است یا ارزش آرزوها و كارهاى دیگر.

پس سه نوع محاسبه باید انجام بگیرد: اول، محاسبه میزان تحقق این آرزو و این كه چه قدر احتمال دارد به این آرزو برسیم. دوم، برآورد میزان ارزش آن آرزو؛ یعنى برآورد نماییم در صورت نیل به آرزو، چه اندازه براى آخرت و خدمت به خلق خدا و... مى‌توانیم از آن استفاده كنیم. سوم، بررسى آرزوها و كارهاى دیگرى كه در كنار این آرزو مى‌توانند در راه خدمت و رسیدن به پاداش اخروى مؤثر باشند؛ یعنى تحقیق كنیم كه آیا آرزویى از این ارزشمندتر هم

وجود دارد یا نه؟ اگر آرزویى از این ارزشمندتر نبود، آن گاه این عمل بر ما متعین مى‌شود و باید این كار را انجام بدهیم. اگر احتمالش بالاست و محتمل هم قوى است و چیزى بهتر از این میسر نیست، حتماً باید آن آرزو را دنبال كنیم. چنین آرزویى را در سر داشتن هرگز بد نیست؛ مثلا اگر آدمى آرزو داشته باشد كه به یك ابزار دنیوى برترى دست پیدا كند كه با آن به خدا، خلق خدا و دین خدا خدمت نماید، چنین آرزویى هیچ عیبى ندارد؛ بلكه شایسته است و مدح هم شده است. اما اگر احتمال تحقق آن آرزو خیلى ضعیف باشد و محتمل هم چندان ارزشى نداشته باشد، دنبال چنین آرزویى رفتن، یك خیال‌پردازى بیش نیست و حیف از عمرى كه براى آن صرف گردد.

در تطبیق این مطالب بر یك نمونه خارجى ملموس مى‌توان این واقعیت را در نظر آورد كه معمولا عده معینى از جمعیت 100 میلیون نفرى یك كشور، آرزوى رئیس جمهور شدن را در دل دارند؛ مثلا حدود ده میلیون نفر چنین آرزویى دارند. طبیعتاً احتمال رسیدن به این آرزو احتمال یك در ده میلیون است كه احتمال بسیار ضعیفى است؛ ولى اگر چه احتمال ضعیف است محتمل قوى است؛ یعنى اگر واقعاً كسى رئیس جمهور بشود به مقام ارزنده‌اى جهت خدمت به اسلام و مسلمین دست یافته و میدان وسیعى جهت خدمت به دست آورده است. حال نوبت به محاسبه شرطِ سوم مى‌رسد كه باید بررسى كند آیا كارى كه ارزشش از این بیشتر است وجود دارد یا نه؟ باید كارى كه از نظر احتمال و محتمل ارزش، بالاتر یا حداقل به میزان ارزش همین كار وجود نداشته باشد.

نتیجه بحث این شد كه انسان براى آرزوكردن و دنبال آرزورفتن ابتدا باید ببیند آن چیزى را كه آرزو مى‌كند و متعلق آرزویش اوست آیا یك مطلوب صرفاً دنیوى است یا براى آخرت هم مى‌تواند مفید باشد؟ اگر صرفاً دنیوى است، آیا صرف نیرو براى چنین چیزى از دیدگاه الهى و اسلامى ارزش دارد و یا صرفاً براى لذت دنیا باید زحمات طولانى را تحمل كند؟ اگر صرفاً دنیوى است، به دنبال آن رفتن كار نابخردانه‌اى است؛ اما اگر ارزش معنوى دارد، باید آن سه محاسبه را انجام دهد تا تكلیفش را بفهمد كه آیا چنین آرزویى خوب است و باید به دنبال آن برود یا خیر؟

هم‌طرازى همت و قدرت در آرزوها‌

مطلب دیگرى كه بیان آن ضرورت دارد، تفاوت همت و توان اشخاص است. از آن‌جا كه اشخاص از لحاظ میزان همّت و حتى اصل همّت داشتن و نداشتن متفاوتند، باید آرزوى خود را با میزان همت خویش هم‌آهنگ سازند؛ چرا كه آرزوهاى بلند داشتن و دنبال آنها رفتن همّت بلند مى‌طلبد. فرض كنید اگر یك فرد عادى بخواهد نماینده مجلس بشود باید به طور جدى تلاش كند و در این راستا قدم بردارد تا روزى به این مقام برسد. البته داشتن چنین آرزوى ایده‌آلى از یك فرد عادى، كاشف از این است كه وى فرد دون‌همتى نیست و همتى بلند دارد.

یكى از چیزهایى كه نشان از بلندهمتى و دون‌همتى افراد دارد دنیوى یا اخروى‌بودن آرزوهاست. بعضى از افراد آن قدر دون همتند كه پیوسته در پى چیزى حاضر و آماده هستند و انتظار دارند هر كارى كه مى‌كنند نتیجه آن را همان لحظه به چنگ آورند و اصلا به دنبال آرزوهایى كه وقت زیاد، نیروى فراوان، برنامه‌ریزى دقیق و زحمت زیاد مى‌طلبد، نمى روند. در برابر این دسته، گروهى دیگر قرار دارند كه خیلى خیال‌پرداز و ماجراجو هستند و همیشه دنبال آرزوهایى هستند كه احتمال وقوع آن خیلى كم است. این دو نوع رفتار و عملكرد، هر دو از نظر اخلاقى ـ با صرف نظر از مسایل اسلامى ـ نامطلوب و نابهنجار تلقى مى‌شود.

قبلا نیز اشاره كردیم كه در تمام مسایل، از جمله این مسأله، باید اعتدال را رعایت نمود. به بیان دیگر «اعتدال» یكى از معیارهاى ارزشیابى اعمال است كه در این‌جا نیز باید مدّنظر باشد. انسان نباید همیشه به دنبال دیگران حركت كند و دون همّت باشد و سستى، تنبلى و سهل‌انگارى را پیشه خود سازد و مدام به دنبال كارى برود كه نتیجه‌اى سهل و فورى در پى داشته باشد. و نه خیال‌پردازانه به دنبال آرزوهاى واهى و دست‌نیافتنى باشد. همان‌گونه كه انسان دون‌همّت هرگز در زندگى به موفقیت‌هاى درخور توجهى دست نمى‌یابد، انسان خیال‌پرداز نیز هیچ‌گاه ترقى و پیشرفت نمى‌كند؛ چراكه چنین فردى چه در مسیر اهداف دنیوى تلاش كند و چه در راه آخرت گام بردارد، به پشتوانه آرزوهاى نامعقول حركت مى‌كند و هرگز آن محاسبات مذكور را انجام نمى‌دهد و لذا معمولا به هدف خود نمى‌رسد. چه بسا به محض ورود یك هوس به ذهنش، بدون اندیشه و تأمل، تمام كارهاى دیگر را رها كند و در حالى كه راه نیل به آرزوى خود را نمى‌شناسد، بیهوده در تحصیل آن سعى مى‌نماید.

از این رو انسان بایستى متوسط‌الحال و معتدل باشد؛ نه آن قدر سست و تنبل و حاضر طلب و آسوده‌خواه باشد كه بخواهد همیشه سفره‌اى جلویش پهن كنند و لقمه‌اى در دهانش بگذارند و نه این كه روحیه ماجراجویى داشته باشد و براى هر چیز كم‌ارزش و بى‌بهایى تلاش‌هاى بیهوده نماید و فزون‌خواهى جاهلانه و بى‌ثمر را پیشه خود سازد. باید معتدل بوده و با محاسبه، راه معقول را انتخاب نماید و هزینه و تلاش لازم را صرف نماید. كم نیستند افرادى از همتى بلند برخوردارند، ولى راه نیل به مقصود را نمى‌دانند، یا على‌رغم دانستن راه و طریق تحصیل، زحمت لازم را متحمل نمى‌شوند، یا برنامه لازم براى رسیدن به آن هدف را ندارند. این‌گونه افراد معمولا در زندگى موفق نخواهند شد؛ چون از یك سو آرزوهاى كوچك را دون شأن خود مى‌دانند و به دنبال آنها نمى‌روند و از سوى دیگر نیز چون ارزشیابى درست و برنامه‌ریزى صحیح ندارند، با خیال خود خوش هستند و فقط به آرزوهاى خود اعتماد مى‌كنند.

 

رونق بازار خیال‌

با عنایت به آنچه گذشت به این نتیجه مى‌رسیم كه در صورتى هدف بلند داشتن مطلوب و به دنبال تحصیل آن رفتن شایسته است كه شرایط فوق الذّكر رعایت گردد. ولى اگر بدون رعایت این شرایط در صدد تحصیل آرزویى برآییم، هر چند یك آرزوى معمولى باشد، بى‌تردید مورد عتاب امیرالمؤمنین على(علیه السلام) واقع مى‌شویم كه ما را از اتكال بر آرزوها برحذر مى‌دارند. اما اگر كسى آرزوى بلند داشته باشد و راهش را هم بشناسد و ارزشیابى صحیح نیز انجام دهد، و بعد از توكل به خداوند متعال با تكیه بر سعى و تلاش خود و در پى تحصیل آن آرزو حركت كند، هرگز این نوع آرزوها مذموم نیستند. این آرزوها همان آرزوهایى هستند كه آدمى به آن زنده است. باید از یأس دست شسته و بعد از اعتماد به خداوند منّان، اول هدف و آرزوى معقول و سنجیده و ارزشمندِ خود را انتخاب نماییم و آن گاه با تلاش كافى و متناسب در پى تحصیل آن آییم؛ چرا كه این عالم، عالم اسباب و وسایل است: وَ أَنْ لَیْسَ لِلاِْنْسنِ اِلاّ ما سَعى(1). در واقع كسانى آرزوهاى بلند و نامعقول در سر مى‌پرورانند كه براى رسیدن به آنها تلاشى در خور انجام


1. نجم (53)، 39.

نمى‌دهند و شناخت صحیحى هم ندارند و اولویت‌ها را رعایت نمى‌كنند. چنین افرادى بى‌تردید همانند كسانى هستند كه با مال التجاره خیال به تجارت مى‌پردازند. خیال خام در هاون ذهن مى‌كوبند تا به ثمر نشیند!

شاید از زبان سعدى داستان آن تاجر را شنیده باشید كه در بازار خیال خود تجارت پررونقى داشت و مدام در ذهن خود خرید و فروش مى‌كرد و مى‌گفت: از این كالا این قدر سود مى‌برم و از آن جنس آن قدر بهره و از آن یكى ... و بعد چند نوكر و برده مى‌خرم و اگر یكى از آنها تخلف كند، این چوب را بلند مى‌كنم و بر مغرش مى‌كوبم تا صدا از دهانش بر نیاید؛ كه ناگهان صداى شكستن كوزه روغن بلند شد و فهمید آن تجارت‌ها همه خیال بوده است و تنها واقعیت خرید و فروش او شكستن كوزه روغنش مى‌باشد. كسانى كه آرزوهاى بلند در سر مى‌پرورانند، ولى راه صحیح تحصیل آنها را نمى‌شناسند و یا تلاش نمى‌كنند و یا برنامه‌اى درست و صحیح براى تحصیل آنها ندارند، در واقع تجّارى هستند كه با سرمایه خیال، تجارت مى‌كنند.

امیرالمؤمنین على(علیه السلام) این‌گونه افراد را چه زیبا معرفى مى‌كند. حضرت مى‌فرمایند اینها آدم‌هاى احمق و بى عقلى هستند كه مى‌خواهند با سرمایه خیال و آرزو، تجارت كنند. آرزو و خیال، سرمایه و مال التجاره احمقان است. مخاطب این كلام حضرت على(علیه السلام) كسى است كه مى‌خواهد به آرزوهاى طولانى نسنجیده، غیر معقول و ارزیابى نشده خود اعتماد كند. در این‌جا اصل آرزو داشتن مطرح نیست و مقصود روایاتى كه آرزو را یكى از بزرگ‌ترین خطرها معرفى مى‌كنند، آرزوهاى دور و دراز دنیاست. منظور این روایات آن است كه مبادا انسان براى دنیایش، هوس‌هاى زیاد در سر داشته باشد و همه تلاش خود را صرف این هوس‌هاى دنیایى نماید. این‌گونه آرزوهاى طولانى خطرى است كه باعث فراموش شدن آخرت مى‌گردد. آرزوى مذموم، آرزوى طولانى براى دنیاست كه به طور مطلق مذموم است و امیرالمؤمنین على(علیه السلام) آن را یكى از بزرگ‌ترین خطرها مى‌دانند.

آنچه در این وصیت الهى مورد نظر حضرت(علیه السلام) است همانا آرزوهاى غیر معقولى مى‌باشد كه ارزش‌یابى صحیح و برنامه‌ریزى درست و تلاشى در خور براى آنها انجام نمى‌گیرد.

حضرت(علیه السلام) مى‌فرمایند: مبادا بر این آرزوها اعتماد كنید كه این آرزوها مال التجاره احمقان است؛ اِیّاكَ و الْاِتّكالَ عَلَى المُنى فَاِنَّها بَضائِعُ النُّوكى. كسى كه على‌رغم فقدان شرایط فوق الذّكر به این آرزوها اعتماد كند، هم از دنیا و هم از آخرت باز مى‌ماند. این كلام، دستور زندگى است و فایده‌اش تنها مربوط به آخرت نیست؛ زیرا كسى كه فقط با آرزوهاى خود زندگى مى‌كند و تلاش لازم را جهت نیل به اهدافش هزینه نمى‌كند، دنیاى خود را ویران مى‌سازد. چون هدف خود را درست ارزش‌یابى نكرده، راهش را نشناخته و تلاش هم نكرده است، به هدف خویش نمى‌رسد و وقتى به دنیایش نرسید به طریق اولى به آخرت خود نمى‌رسد. اگر در پى آن آرزو، كوشش و تلاش كرد و به آن رسید ممكن است آخرتش را هم تأمین نماید، اما اگر تلاش نكرد و فقط با آرزو زندگى كرد، دنیا و آخرت، هر دو، را مى‌بازد. این وضعیت نسبت به كسب معلومات و اهداف اخروى هم وجود دارد. كسى كه دوست دارد به مقامات اخروى و درجه اولیا برسد، اما زحمتى در این مسیر نمى‌كشد و صرفاً با ان‌شاء الله گفتن در صدد تحصیل آن است، به خیالات و اوهامى دل بسته است كه هیچ قابل اعتماد نیستند.

قرآن كریم یك مصداق بارز و كامل این‌گونه آرزوپرورى و خیال‌بافى را از قول اهل كتاب نقل مى‌فرماید: وَقَالوُاْ لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ اَیّاماً مَّعْدُودَة(1)، گفتند: هرگز آتش به تن ما نخورد، جز روزهایى چند. خداى متعال به قوم بنى‌اسرائیل نعمت‌هاى فراوان عطا فرمود و آنان را مورد لطف بسیار قرار داد. در قرآن هم چند مورد از نعمت‌هاى مادى و معنوى خداوند منان به آنها بیان شده است. نزول نعمت‌ها و الطاف بى‌كران الهى سبب شده بود تا آنها مغرور شوند و گمان برند كه نزد خدا خیلى عزیز هستند، به خصوص كه مى‌گفتند: نَحْنُ أَبْنؤُاْ اللَّهِ وَ اَحِبّؤُه(2)؛ ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم. خدا فرزندان و دوستان خودش را به جهنم نمى‌برد: لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ اِلاّ اَیّاماً مَعْدُودة؛ اگر كسى از بنى‌اسرائیل گناه خیلى بزرگى هم انجام دهد، تنها چند روزى ممكن است عذاب بشود؛ ولى بالاخره نجات خواهد یافت. این‌جاست كه قرآن مى‌فرماید: تِلْكَ أَمانِیُّهُم(3)؛ اینها آرزوهاى ایشان است. این حرف‌ها را به چه دلیل بر زبان جارى مى‌سازید


1. بقره (2)، 80.

2. مائده (5)، 18.

3. بقره (2)، 111.

و چه اندازه اطمینان دارید كه واقعاً شما به سعادت خواهید رسید و از عذاب نجات پیدا خواهید كرد؟ به چه دلیل این‌گونه سخن مى‌گویید و این عقاید را ابراز مى‌دارید؟ اگر دلیلى بر این سخنان خود دارید، بیاورید؛ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَنَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ صَدِقِین(1). این ادعایى كه مى‌كنید یك آرزوست؛ آن هم آرزویى بى‌پایه، بى‌مایه و بى دلیل. چه سان اعتماد دارید كه شما حتماً بهشتى هستید و به جهنم نمى‌روید؟ انسان باید از آرزویش شناخت داشته باشد و بداند واقعاً چنین چیزى دست‌یافتنى است و از فلان روش هم به دست مى‌آید. این كه بهشت وجود دارد و آن بهشت دست یافتنى است، صحیح و مسلّم مى‌باشد، اما از چه راهى باید به آن رسید؟ آیا این كه شما از بنى‌اسرائیل هستید كافى است؟ یا صرف شیعه‌بودن براى رسیدن به بهشت كافى است؟ البته شفاعت حق است؛ اما شرایطى دارد كه آدمى باید آن شرایط را تحصیل كند. خدا با كسى دوستى و خویشى ندارد؛ هر كه خدا را اطاعت كند، دوست خداست و هر كه معصیت نماید دشمن خداست. اگر چه دوستان خداوند كه اهل اطاعتند گاهى دچار لغزش‌هایى مى‌شوند و گناهانى از آنها سر مى‌زند، ولى ممكن است در شرایطى خاص و به صورت‌هاى مختلف از عذاب الهى نجات پیدا كنند. شرط شفاعت این است كه اولا دوست خداوند سبحان و اهل‌بیت(علیهم السلام) باشند، ثانیاً اهل اطاعت باشند و ثالثاً لغزش و گناه آنها اتفاقى باشد و بناى آنها بر رعایت احكام الهى باشد والاّ به صرف ادعاى دوستى اهل بیت(علیهم السلام)نمى‌شود به بهشت وارد شد. این آرزویى خام بیش نیست. به هرحال چه در امور دنیا و چه در امور آخرت به آرزوهاى بى‌اساس اعتمادكردن، عاقلانه نیست؛ بلكه اعتماد بر آرزوهاى بى‌پایه، پیشه احمقان است و آدمى را از رسیدن به اهداف دنیوى و اخروى باز مى‌دارد.


1. همان.