در ابتدا یادآوری این نكته سودمند است كه اصطلاح «ارزش اخلاقی» و «مفاهیم ارزشی» در متون اخلاقی، دستكم، دو كاربرد متفاوت دارد. در خلال بحثهای گذشته با یكی از این اصطلاحات آشنا شدیم و آن تقسیم محمول جملات اخلاقی به مفاهیم ارزشی و الزامی بود. منظور از مفاهیم ارزشی در این اصطلاح، آن دسته از مفاهیم اخلاقی است كه بار ارزشی و فضیلتی دارند، مانند مفهوم خوب، بد، صواب و خطا... . در مقابل، منظور از مفاهیم الزامی و دستوری، آن مفاهیمی است كه بار دستوری و تكلیفی دارند، مانند مفهوم باید و نباید.
اما گاهی معنای وسیعتر و عامتری از واژة «ارزش» اراده میشود كه دربردارندة همة مفاهیم اخلاقی، اعم از الزامی و ارزشی، است. «مفاهیم ارزشی» در این اصطلاح، معادل «مفاهیم اخلاقی» و در مقابل «مفاهیم غیراخلاقی» بهكار میرود، گفتنی است كه ارزش در این اصطلاح دوم، فقط متضمن بار مثبت نیست، بلكه هم شامل ارزشهای مثبت، كارهای شایسته و بایسته، میشود و هم ارزشهای منفی، یعنی افعال ناشایسته و نابایسته را دربر میگیرد.
در مبحث كنونی منظور ما از مفاهیم ارزشی و ارزش اخلاقی، همین اصطلاح و كاربرد دوم است، و به دنبال پاسخگویی به این سؤالات هستیم كه در چه صورتی و به چه اعتباری، كاری را از نظر اخلاقی اخلاقی ارزشمند میدانیم. بهعبارتدیگر، وقتی گفته میشود برخی از كارها ارزش اخلاقی دارند و برخی دیگر فاقد ارزش اخلاقیاند، منظور
چیست؟ اصولاً ارزش اخلاقی افعال آدمی از كجا ناشی میشود؟ و قوام و معیار كار اخلاقی و ارزشی به چیست؟
مبحث «ارزش» و شناخت چیستی آن یكی از مسائلی است كه از دیرباز توجه فیلسوفان اخلاق را به خود جلب كرده است. همگان سعی كردهاند تا بهگونهای معیار و ملاك قضاوتها و ارزشگذاریهای اخلاقی را بیابند. بدون شك ما برخی كارها را از نظر اخلاقی ارزشمند دانسته، فاعل آن را تحسین یا تقبیح میكنیم و برخی دیگر را فاقد ارزش اخلاقی بهشمار آورده، در مورد آنها هیچگونه قضاوت ارزشیای انجام نمیدهیم. اما سخن در این است كه تفاوت این دو دسته از افعال در چیست؟ چه امری باعث میشود كه برخی كارها جنبة تقدس و تعالی پیدا كنند و برخی دیگر فاقد بُعد تقدس و تعالی باشند؟ در اینجاست كه آرا و دیدگاههای متعددی در تعیین معیار كار اخلاقی و تبیین چیستی ارزش اخلاقی پدید آمده است، تا آنجا كه میتوان گفت به تعداد صاحبنظران و مكاتب اخلاقی، دربارة قوام كار اخلاقی رأی و دیدگاه ابراز شده است.
گفتنی است كه اهمیت مسئلة «ارزش» منحصر به فلسفة اخلاق نیست، بلكه این مبحث در سایر علوم اجتماعی و انسانی نیز جایگاه ویژهای دارد. در علوم مختلف روانشناسی، روانشناسی اجتماعی، جامعهشناسی، علوم سیاسی و علوم اقتصادی بهانحاءمختلف و از ابعاد گوناگون به مبحث ارزش پرداخته شده و تحقیقات وسیع و گستردهای نیز در این موضوع و مسائل جانبی آن صورت گرفته است. یكی از محققان غربی، با مطالعة حدود 4000 اثر منتشرشده در این موضوع، درنهایت حدود 140 تعریف متفاوت برای «ارزش» در كلمات عالمان علوم مختلف یافته است.(1)
1. ر.ك: ژان وَن دِث و الینور اسکار بروگ، «چیستى ارزش»، ترجمة اصغر افتخاری، قبسات، ش13، ص114.
هرچند مباحث لغوی و تحلیلهای زبانشناسانه، راهی مطمئن و قطعی برای حل مسائل عقلی و فلسفی بهحساب نمیآید؛ لكن بررسی كاربردهای غیراخلاقی «ارزش» ما را در فهم ماهیت و معیار ارزش اخلاقی یاری میرساند. به نظر ما یك عنصر مشترك در همة تعاریف متفاوتی كه برای ارزش در علوم مختلف بیان شده است، وجود دارد و آن عنصر «مطلوبیت، سودمندی و فایدهبخشی» است. ازآنجاکه بررسی این مدعا در همة علوم یادشده ما را از هدف اصلی بازمیدارد، به بررسی و تحلیل ارزش اقتصادی بسنده میكنیم.
بحث ارزش و معیار سنجش قیمت یك كالا از دیرزمان مورد توجه علمای اقتصاد بوده است، و دراینزمینه دیدگاهها و آرای متعددی نیز بیان داشتهاند. برخی سعی كردهاند كه ارزش یك كالا را به مقدار كاری كه بر روی آن صورت گرفته است تعریف كنند؛ عدهای دیگر عنصر «كمیابی» را در تعریف ارزش قرار دادهاند؛ دستة سومی عنصر عرضه و تقاضا را معیار سنجش ارزش اشیا دانستهاند؛ و بالاخره گروه چهارمی بر روی عنصر مطلوبیت، مفید بودن و ایجاد رضامندی كالا انگشت گذاشتهاند.(1)
به نظر میرسد آدام اسمیت نخستین كسی بود كه بحث ارزش را بهطور منطقی و مفصل مطرح كرد. وی در نخستین گام، ارزش اقتصادی را به دو نوع «ارزش مصرفی یا استعمالی» (Use Value) و «ارزش مبادلهای» (Exchange Value) تقسیم كرد.(2)
1. براى توضیحات بیشتر، ر.ك: لوئی بُدَن، تاریخ عقاید اقتصادى، ترجمة هوشنگ نهاوندی، ص86ـ89؛ شارل ژید و شارل ریست، تاریخ عقاید اقتصادى، ترجمة کریم سنجابی، ج1، ص 529ـ535 و 574ـ576 و ج2، ص184ـ192 و 119ـ122؛ جوزف شومپتر، تاریخ تحلیل اقتصادى، ترجمة فریدون فاطمی، ج2، ص280ـ302؛ عبدالله جاسبی، نظامهاى اقتصادى، ص114ـ132؛ طهماسب محتشم دولتشاهی، مبانى علم اقتصاد: اقتصاد خردـاقتصاد كلان، ص30؛ جون رابینسون، فلسفة اقتصادى، ترجمة بایزید مردوخی، ص37ـ103؛ کارل ماکس، سرمایه، ترجمة ایرج اسکندری، ج1، ص77ـ116.
2. شارل ژید و شارل ریست، تاریخ عقاید اقتصادى، ترجمة کریم سنجابی، ج1، از فیزیوكراتها تا استوارت میل، ص114ـ123؛ لوئی بُدَن، تاریخ عقاید اقتصادى، ترجمة هوشنگ نهاوندی، ص86.
منظور وی از ارزش طبیعی، مصرفی یا استعمالی این است كه ارزش یك كالا را از طریق تأثیر آن در برطرف كردن دستكم، یكی از نیازمندیهای انسان درك میكنیم.(1) انسانی كه گرسنه است، غذا برای او ارزش دارد؛ یعنی غذا میتواند نیاز او را برطرف نماید. به نظر میرسد كه در اینجا، ارزش، تقریباً مساوی با مطلوبیت و سودمندی است. آنچه انسان میخواهد و به مقدار مطلوبیت و سودی كه برای او دارد، برای آن ارزش قائل میشود.
منظور از ارزش مبادلهای نسبتی است كه به موجب آن یك ارزش مصرفی با یك ارزش مصرفی دیگر مبادله میشود.(2) قیمتهایی كه در بازار برای اجناس و كالاها گفته میشود درواقع مقدار ارزش مبادلهای آنها را نشان میدهد؛ یعنی در مقام مبادله، معمول انسانها معاوضة آن جنس را با فلان جنس یا فلان مقدار پول، صحیح میدانند. اگر بهدرستی تأمل شود، در ارزش مبادلهای نیز عنصر اصلی ارزش را مطلوبیت كالاها برای خریدار و فروشنده تشكیل میدهد؛ زیرا پول برای انسان، مطلوبیتی دارد، و آن كالایی را كه میخواهد خریداری نماید نیز برای او مطلوبیتی دارد؛ در مقایسة این دو مطلوبیت با یكدیگر، اگر مطلوبیت آنها متوازن باشد یا مطلوبیت چیزی كه به دست میآورد، بیشتر از آنی باشد كه از دست میدهد، دراینصورت میگوید این معامله ارزش دارد، اما اگر مطلوبیت آن كمتر باشد، میگوید نمیارزد.
بنابراین ارزش اقتصادی كالا از طریق میزان مطلوبیت آن برای افراد تعیین میگردد؛ مثلاً اگر میزان مطلوبیت كتابی در نزد خوانندهای بالا باشد، او حاضر است آن را به قیمت گرانتری بخرد، و اگر مردم نسبت به خرید كتابی علاقه نداشته باشند، ارزش مبادلهای آن نیز پایین خواهد آمد. یا انسان تشنهای را فرض كنید كه نیاز زیادی به نوشیدنی دارد و حاضر است برای رفع تشنگی، چندین برابر قیمت بازار برای یك نوشابه بپردازد؛ اما برای نوشابههای دوم و سوم، یعنی پس از آنكه مقداری از تشنگی او رفع شد، حاضر نیست
1. عبدالله جاسبی، نظامهاى اقتصادى، ص112.
2. همان، ص113.
همان مبلغ اول را برای نوشابه بپردازد. بنابراین ارزش نوشابه بستگی به میزان مطلوبیت آن برای فرد دارد.(1)
البته با توجه به اینكه رغبت، انگیزه، نیاز و مطلوبیت از امور كیفی بوده و از حالت روحی و درونی افراد حكایت میكنند، به همین جهت قابل اندازهگیری و سنجش كمّی نیستند؛ مثلاً نمیتوان گفت این كالا صد درجه مطلوبیت دارد، پس صد تومان میارزد.
ازهمینروست كه بحثهای فراوانی در كتابهای اقتصادی در نحوة سنجش ارزش كالاها صورت گرفته است كه پرداختن به آنها ما را از هدف اصلی بازمیدارد. ولی بههرحال نتیجهای كه از تحلیل مفهومی ارزش اقتصادی به دست میآید این است كه ملاك ارزش و یا دستكم، یكی از عناصر اصلی ارزش اقتصادی، میزان مطلوبیت، سودمندی و فایدهبخشی یك كالا در مقایسه با كالای دیگر است؛ یعنی هم عنصر «مقایسه» را در تعریف ارزش اقتصادی دخیل میدانیم و هم عنصر «مطلوبیت» را.
بدون شك ارزش اخلاقی نمیتواند عین ارزش اقتصادی باشد. ارزشمندی كار اخلاقی به دلیل مبادلة آن با چیز دیگری نیست. هرچند ممكن است كسی كارهای خوب را بهمنظور رفتن به بهشت یا نجات از آتش دوزخ انجام دهد؛ اما این به معنای آن نیست كه ارزشمندی و خوبی كارهایی مثل عدالتورزی و راستگویی صرفاً به این دلیل باشد كه در عوض آنها چیز بهتری وجود دارد؛ بهگونهایکه اگر آن تبادل و معاوضه، و مقایسه نباشد، عدالتورزی و راستگویی نیز كارهایی غیرارزشی شوند، و مورد تحسین و تمجید مردمان قرار نگیرند. لكن همان عناصری كه در ارزش اقتصادی یك كالا دخیل بودند؛ یعنی مطلوبیت و مقایسة مطلوبیتها با یكدیگر، در فعل اخلاقی نیز بهگونهای دخالت
1. براى توضیحات بیشتر، ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، پیشنیازهاى مدیریت اسلامى، ص150ـ151.
دارند و میتوان آنها را از عناصر و مقوّمات فعل اخلاقی بهحساب آورد؛ البته فعل اخلاقی افزون بر مطلوبیت، باید دارای عناصر دیگری نیز باشد. بهعبارتدیگر مطلوبیت كارهای اخلاقی قیود و شرایطی دارد و نمیتوان مطلق مطلوبیت را معیار فعل اخلاقی بهحساب آورد؛ وگرنه مطلوبیت غذا برای انسان گرسنه و آب برای فرد تشنه را نیز میبایست ارزش اخلاقی بهشمار آورد.
موضوع ارزشهای اخلاقی، رفتار اختیاری انسان است. ازاینروی، تا هنگامی كه در محدودة امور جبری گام میزنیم، حتی اگر بزرگترین كارها را نیز صورت دهیم، وارد قلمرو ارزشهای اخلاقی نشدهایم. بنابراین به مطلوبیتی كه در اخلاق مطرح میشود، باید این قید را بزنیم: «مطلوبیتی كه مربوط به افعال اختیاری انسان است».
گفتنی است كه در علم اخلاق و مباحث اخلاقی از سه چیز بحث میشود كه همگی بهگونهای با اختیار انسان در ارتباطاند.(1) یكی دربارة كارهای اختیاری انسان است؛ یعنی هر عملی كه انسان آن را با اختیار و انتخاب خود انجام دهد؛ دوم، دربارة مبدأ یا منشأ افعال اختیاری؛ مثلاً در علم اخلاق از صفات نفسانیای مانند حرص یا سخاوت بحث میشود و حالآنكه ممكن است در مواردی نیز غیراكتسابی باشند؛ اما چون ظهور این صفات در عمل است و بهگونهای با فعل اختیاری در ارتباطاند، بنابراین مورد ارزشگذاریهای اخلاقی قرار گرفته، گفته میشود: «حرص صفت بدی است» و «سخاوت خُلق نیكویی است»؛ سومین چیزی كه در مباحث اخلاقی از آن بحث میشود نتیجة افعال اختیاری است. ممكن است در اثر تكرار یك فعل اختیاری، صفت یا صفاتی برای انسان پیدا شود و بهصورت ملكهای نفسانی درآید؛ چنین صفاتی نیز ازاینجهت كه نتیجة فعل اختیاری هستند، در قلمرو مسائل
1. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، پیشنیازهاى مدیریت اسلامى، ص152ـ153؛ همو، اخلاق در قرآن، ج1، ص21ـ25 و 47ـ50 و ج2، ص90ـ95.
اخلاقی قرار میگیرند. بنابراین مطلوبیت اخلاقی، مطلوبیتی است كه مربوط به فعل اختیاری یا مبدأ و منشأ فعل اختیاری و یا نتیجة فعل اختیاری میشود؛ و بههرحال مقید به رفتارهایی است كه درنهایت مرتبط با اختیار آدمی هستند.
آیا هر نوع فعلی كه انسان ازروی اختیار انجام دهد، هرگونه مطلوبیتی داشته باشد، ارزش اخلاقی دارد؟ بدون شك، كارهایی كه انسان برای رفع نیازهای طبیعی خودش انجام میدهد، با وجود مطلوبیتشان، ارزش اخلاقی ندارند. كسی كه به انگیزة اشباع غریزة تغذیهاش، غذا میخورد و آب مینوشد و یا حتی مادری كه صرفاً به انگیزة اشباع غریزة مادری، فرزندش را مورد نوازش قرار داده، به او شیر میدهد، مورد تحسین و تمجید دیگران قرار نمیگیرد. كسی نمیگوید فلان فرد چه اخلاق خوبی دارد كه غذا میخورد! یا فلان مادر چه اخلاق پسندیدهای دارد كه به فرزندش شیر میدهد و او را نوازش میكند.
بنابراین مطلوبیت كار اخلاقی، قید دیگری نیز دارد و آن اینكه «فقط به انگیزة اشباع غریزه نباشد». اما چون افزودن قید منفی در تعریف، نهتنها ماهیت معرَّف را روشن نمیكند، بلكه بر ابهام آن نیز میافزاید، بهتر است این قید را به این صورت اصلاح كنیم كه: «ارزش اخلاقی، مطلوبیتی است كه در اثر كارهایی كه به انگیزة خواستهای فوق غرایز حیوانی انجام میگیرند، برای روح انسان حاصل میشود»؛ یعنی خواستهای روح را به دو قسم دستهبندی كنیم: یكی خواستهایی كه در مرتبة غرایز حیوانی است؛ مانند خواستهای غریزة تغذیه، غریزة صیانت نفس و غریزة دفاع كه همگی از نوع غرایز مشترك میان انسان و حیوان بهحساب میآیند؛ و دیگری خواستها و غرایزی كه فوق اینها بوده و مختص آدمیاناند؛ خواستهایی كه انسان را به علم یا عمل خاصی دعوت میكنند؛ مانند شجاعت، سخاوت و عدالت. اینها هم درواقع عطشها و نیازهای مراحل عالی روح آدمیاند. انسان به
آنها احساس نیاز میكند و نبودشان را نقص و كمبود بهحساب میآورد. گواینكه این عطشها و خواستها در انسانهایی كه در مراحل حیوانی سیر میكنند، خفته و ناآگاهانه است و توجه به وجود چنین خواستهایی در درون خود ندارند.
بر اساس این قیدی كه در اینجا افزودیم، مطلوبیت كارهای اختیاریای كه در جهت اشباع غرایز حیوانیاند، ارزش اخلاقی بهحساب نمیآید؛ اما كارهایی كه مربوط به تأمین خواستهای متعالی و انسانیاند، ارزش اخلاقی دارند. بهعبارتدیگر، انسان دو «من» دارد: «من سِفلی» و «من عِلوی»؛ به این معنا كه هر فردی وجودی دو درجهای و دو مرحلهای دارد؛ در یك مرحله، حیوانی است مانند سایر حیوانات كه غرایز مشتركی با آنها دارد؛ در درجة دیگر تعالی و تقدسی دارد كه مختص خود اوست، و «من واقعی» انسان نیز درواقع همان من علوی و انسانی اوست. بنابراین هر كاری كه متناسب با كمال معنوی و روحی انسان باشد «كاری عِلوی و ارزشمند» است و «هر كاری كه با جنبة عِلوی روح ما سروكار ندارد، كاری عادی و مبتذل» بهحساب میآید.(1)
این قید تا اندازهای حقیقت ارزش اخلاقی را روشنتر كرده، فهم كاملتری از آن به دست میدهد؛ لكن هنوز ابهاماتی در آن احساس میشود؛ زیرا اولاً، باید اثبات شود كه انسان دو نوع غریزه دارد: غرایز حیوانی و غرایز انسانی؛ و ثانیاً، باید ثابت كرد كه غرایز ویژة انسان از غرایز مشترك او با حیوانات، كاملتر و بهترند و ارضای خواستهای حیوانی فاقد ارزش اخلاقی است، اما اشباع غرایز انسانی واجد ارزش اخلاقی. صرف اینكه ما تمایلات ویژهای داریم كه سایر حیوانات ندارند، دلیل برتری آنها نمیشود. افزون بر این، آیا نمیشود برای ارضای خواستهای حیوانی نیز ارزش، گرچه با درجهای كمتر، قائل شد؟ یعنی آیا نمیتوان ارزشها را نیز مانند خواستها و غرایز، درجهبندی و دستهبندی كرد؟ چرا ارزش اخلاقی را به ارضای خواستهای مخصوص انسان منحصر میكنیم؟ ازاینرو، به نظر میرسد برای تكمیل بحث، و پاسخگویی به این پرسشها، باید قید دیگری بیفزاییم.
1. براى توضیح بیشتر، ر.ك: مرتضی مطهری، نقدى بر ماركسیسم، ص207ـ209.
هرگاه عقل نشان داد كه مطلوبیت فلان كار بیشتر است، و ما آن را آگاهانه انتخاب كردیم، درآنصورت كار ما، ارزش اخلاقی خواهد داشت. توضیح آنكه: اگر در یك لحظه تنها یك غریزه در وجود انسان بیدار و یك میل در نفس آدمی موجود باشد، انسان درصدد ارضای آن برآمده، در صورت وجود شرایط و نبود موانع خارجی، آن را تحقق میبخشد؛ اما اگر امیال متعددی موجود باشد و ارضای همة آنها در یك زمان ممكن نباشد، درآنصورت میان آنها تزاحم و درگیری واقع خواهد شد، و جاذبه و كشش هركدام قویتر و نیرومندتر باشد، توجه نفس را به خود جلب خواهد كرد. اما آیا نقش آدمی در صحنة تزاحم امیال و غرایز چیست؟ آیا تماشاچی صرف است و هروقت به هر دلیل طبیعی یا اجتماعی یكی از امیال او غالب شد، به دنبال آن راه میافتد؟ و یا اینكه خود وی میتواند با فعالیتهای فكری و ارادیاش، دست به انتخاب و گزینش زده، حتی گاهی از ارضای خواستهای نیرومند طبیعیاش خودداری نماید؟ در صورت اول هرچند كاری اختیاری و مطلوب طبعش انجام داده، اما درواقع از انسانیت و ارزشهای انسانی كناره گرفته و نیروهای ویژة انسانیاش را مهمل گذاشته و همچون كاهی خود را به دست گردبادی سپرده است.(1)
بنابراین انسان باید آگاهانه و خردمندانه در میان امیال متزاحم خود به قضاوت بنشیند و مناسبترین آنها را با راهنماییهای عقل انتخاب كند. با بررسیهای خردمندانه دانسته میشود كه ارضای كدامیك از خواستها مطلوبیت بیشتری برای او دارد و همان را انتخاب میكند. در اینجاست كه كار او ارزش اخلاقی خواهد داشت. البته اینكه انسان بر اساس چه معیاری باید بعضی از خواستهای خود را بر پارهای دیگر ترجیح دهد، سؤالی است كه در جای خود باید به آن پرداخته شود. یك راه این است كه كارها را بر اساس میزان لذتی كه برای ما به ارمغان میآورد سنجیده و لذتبخشترین و پایندهترین آنها را
1. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، خودشناسى براى خودسازى، ص102ـ105.
برگزینیم؛ راه دیگر این است كه غرایز را بر اساس غایات و نتایجشان مقایسه كنیم و هركدام غایتی برتر و پایدارتر داشتند، همان را برگزینیم؛ یك راه نیز این است كه هركدام از امیال كه بیشتر در جهت كمال نهایی آدمی قرار داشتند و او را در راه وصول به قرب الهی بیشتر یاری كردند، همان را برگزینیم.
حاصل كلام آنكه، به نظر ما برای حصول ارزش اخلاقی، وجود چهار عنصر «اختیار»، «مطلوبیت»، «مطلوبیت انسانی» و «انتخاب آگاهانه و خردمندانه» لازم است و نبود هركدام از آنها نشانة نبود ارزش اخلاقی است.
همانطور كه پیشتر اشاره شد، هریک از مكاتب اخلاقی، دیدگاه خاصی را دربارة معیار فعل اخلاقی و ماهیت ارزش اخلاقی برگزیدهاند. در اینجا به برخی از آنها اشاره میكنیم:
از دیدگاه مكتب جامعهگرایی، هرچیزی كه مورد امرونهی جامعه یا متعلَّق پسند و ناپسند آن باشد، ارزش اخلاقی مثبت یا منفی خواهد داشت. ارزشهای اخلاقی همان ارزشهای اجتماعیاند و در خارج از ظرف اجتماع، بسیاری از مفاهیم اخلاقی، بلكه هیچیك از آنها، معنای محصَّلی ندارند. ایثار، صبر و استقامت، راستگویی، عدالتورزی، محبت و امثال آن، همگی ارزشهایی هستند كه جامعه به ما معرفی میكند.(1)
بهعبارتدیگر، انسان دو نوع «من» دارد. من فردی و من اجتماعی، یا خود فردی و خود اجتماعی. اگر هویت و حقیقت انسانی او، همان خود جمعی او نباشد، دستكم خود اجتماعی او نیز مانند خود فردیاش امری واقعی و عینی و حقیقی است، و نه اعتباری و قراردادی. به تناسب این دو نوع «من»، كارهای آدمی نیز دو دستهاند: كارهایی كه برای من
1. امیل دورکیم، فلسفه و جامعهشناسى، ترجمة فرهناز خمسهای، ص51 و 72.
فردیاش انجام میدهد؛ و اعمالی كه برای ارضای خواستهای من جمعیاش انجام میدهد. دراینزمینه، «هر كاری كه منبعث از من جمعی انسان باشد، اخلاقی است و هر كار كه منبعث از من فردی باشد اخلاقی نیست».(1)
گفتنی است كه ما در مباحث «جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن» به تفصیل، این رأی را به نقد كشیده و آن را با ترازوی عقل و نقل سنجیده، و اثبات كردهایم كه نهتنها دلایل حامیان آن، برای اثبات مدعایشان ناكافی و نارساست؛ بلكه دلایل فراوانی از عقل و نقل نیز در اثبات نادرستی و بطلان آن وجود دارد. برای آشنایی بیشتر با این نقدها میتوان به مباحث یادشده مراجعه كرد.(2)
از دیدگاه خودگروان و اپیكوریان، قوام ارزش اخلاقی به تحقق بیشترین لذت و خیر شخصی است. ارزش اخلاقی چیزی جز لذت و خیر فردی نیست. لذا هرچیزی كه لذتی بیشتر و پایدارتر داشته باشد و موجب تحقق خیر شخصی فراوانتری شود، ارزش اخلاقی افزونتری نیز خواهد داشت. در مقابل، سودگرایان، ارزش اخلاقی را دایرمدار سود و زیان عمومی یا گروهی میپندارند. هرچیزی كه موجب تحقق منفعت و سود عمومی بیشتری شود، اخلاقیتر و ارزشیتر خواهد بود؛ هرچند ممكن است زیان و ضرر شخصی را نیز در پی داشته باشد. گواینكه خیر شخصی انسان با خیر گروهی و اجتماعی او گره خورده است و شاید نتوان بهآسانی آنها را از هم تفكیك كرد.(3) دربارة این مكاتب اخلاقی در بخش دوم كتاب، بهتفصیل سخن خواهیم گفت، و نارساییها و كمبودهای آنها را نشان خواهیم داد. در تبیین مكتب اخلاقی اسلام روشن خواهد شد كه گرچه آن چیزی كه
1. براى توضیح بیشتر دربارة این دیدگاه، ر.ك: مرتضی مطهری، نقدى بر ماركسیسم، ص205ـ207.
2. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص73ـ109.
3. ر.ك: مرتضی مطهری، فلسفة اخلاق، ص311ـ323.
حقیقتاً میبایست ارزش اخلاقی بهحساب آید با سود و منفعت حقیقی انسان نیز همراه است، اما صرف سودآور بودن یا نافع بودن نمیتواند ارزشآفرین باشد.
بعضی تصور كردهاند كه ارزش اخلاقی، و بهطور كلی اخلاق، عبارت است از مفاد «باید»ها و «نباید»ها؛ و لذا «هر ارزش اخلاقی» را «درحقیقت نمایندة یك فرمان و باید اخلاقی» دانستهاند. بر اساس این رأی هرجا باید و نباید هست، ارزش هم هست و هرجا باید و نباید نیست، ارزش اخلاقی هم نیست. دربارة مزایا و محاسن این دیدگاه گفتهاند: «ارزشهای اخلاقی را صورتبندی فرمانی كردن (چنانكه ما كردیم) و اخلاق را مجموعة اوامر دانستن و قضایای ارزشی را به «امریه»ها برگرداندن، در روشن كردن پارهای نقاط ابهام فكری كمك مؤثر میكند و یا دستكم، راه را برای گشودن بعضی معماهای فلسفی، هموارتر و گشادهتر میسازد».
به نظر ما این رأی نه جامعیت دارد و نه مانعیت؛(1) نه هرجا باید و نباید نیست، ارزش اخلاقی منتفی است و نه هرجا این دو مفهوم هستند ارزش اخلاقی وجود دارد.
وجه عدم مانعیت این رأی این است كه همانطور كه پیشتر گفتیم، در قضایای علوم طبیعی، ریاضی و اعتباری محض (قراردادی)، فراوان از دو مفهوم «باید» و «نباید» استفاده میشود، درحالیکه هیچكس آن علوم و یا آن دسته از قضایا را كه در آنها از باید و نباید استفاده شده است، جزو علوم و قضایای ارزشی نمیداند. به همین جهت،گاهی گفته میشود: «همواره قوانین علمی قضایایی كلی و منطقی هستند كه به «هست»، و «نیست» ختم میشوند...؛ اما قوانین اخلاقی، تماماً قوانینی هستند كه یا اشیا و امور خارجی را ارزیابی میكنند، و یا بهنحوی جزئی یا كلی، سخن از باید و نباید میگویند»، سخن تامّی نیست؛ یعنی چنین تفكیكی میان علم و اخلاق یا دانش و ارزش، بههیچرو با واقعیت سازگاری
1. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، تعلیقة علی نهایة الحكمة، ص391ـ392، شمارة 382.
ندارد. چنین نیست كه هرجا باید و نبایدی دیدیم آن را مربوط به حوزة ارزشهای اخلاقی بدانیم و هرجا سخن از هست و نیست و واقعیتهای خارجی به میان آمد، آن را جزو قلمرو دانش تصور كنیم. وقتی در علوم طبیعی گفته میشود «برای به دست آوردن آب باید نسبت خاصی از عناصر اكسیژن و هیدروژن را با هم تركیب كرد»، آیا قضیهای ارزشی و حكمی اخلاقی بیان شده است؟ یا وقتی یك ریاضیدان میگوید «برای حل فلان مجهول ریاضی باید فلان عمل را انجام داد»، آیا از محدودة توصیف و دانش خارج شده و از فضیلت و ارزش و اخلاق سخن گفته است؟! یا در مسائل قراردادی و علوم اعتباری محض، مانند ادبیات كه سخن از باید و نباید به میان میآید، و مثلاً گفته میشود «در زبان عربی برای ساختن جمله باید فعل را بر فاعل مقدم كرد»، آیا حكمی ارزشی صادر شده است؟
حتی، با وجود وجوه مشترك فراوانی كه اخلاق و حقوق دارند، میتوان گفت باید و نبایدهای حقوقی نیز، خواه مربوط به قواعد كلی حقوق باشند و یا دربارة مقررات جزئی دولت، فینفسه معنای ارزش اخلاقی ندارند. گواینكه میتوان بهگونهای آنها را نیز وارد حوزة اخلاقیات كرد و نظام اخلاقیای ارائه نمود كه دربردارندة قضایای حقوقی نیز بشود؛ اما باید توجه داشت كه درآنصورت ارزش اخلاقی احكام و قواعد حقوقی مربوط به جهت اخلاقی آنهاست، نه جهت حقوقیشان.
نقص و اشكال دیگر این رأی، عدم جامعیت آن است؛ زیرا مفاهیم ارزشی منحصر در باید و نباید نیست. مفاهیم متعددی نظیر: خوب، بد، خیر، شر، صواب و خطا در مسائل اخلاقی مطرح میشوند كه متضمن معنای ارزشی نیز هستند و بهیقین از سنخ باید و نباید بهحساب نمیآیند.
حاصل كلام آنكه، چنین تفسیری از ارزش اخلاقی، فاقد شرایط لازم یك تعریف جامع و مانع بوده، نمیتواند مورد قبول واقع شود. نمیتوان مفاهیم را به دو دسته تقسیم كرد و دستهای را از قبیل «هستها» پنداشت و دستهای دیگر را از سنخ «باید و نبایدها» و مفاهیم ارزشی.
دیدگاه دیگری كه مورد توجه بسیاری از فیلسوفان و علمای اخلاق واقع شده، این است كه معیار اخلاق و ارزش اخلاقی، مطلوبیت عقلی كارهای اختیاری انسان است. هر فعلی كه مورد تأیید و پسند عقل باشد و عقل به انجام آن دستور دهد، ارزش اخلاقی دارد و هر فعلی كه مطلوب غریزهای از غرایز و میلی از امیال طبیعی انسان باشد فاقد ارزش اخلاقی خواهد بود.(1)
توضیح آنكه: انسان موجودی است مركّب از سه قوة اصلی شهوت، غضب و عقل.(2) طبیعی است كه هركدام از این قوا، اقتضائات و خواستههایی دارند. اما قوام اخلاق و ارزش اخلاقی به این است كه حاكم بر وجود آدمی، قوة عاقله باشد تا بتواند به دور از هرگونه افراط و تفریطی اقتضائات سایر قوا را تا جایی كه به سعادت او خللی وارد نكند، برآورده نماید و آنها را به حد وسط و نقطة معتدلی راهنمایی نماید. با این كار، قوة دیگر و ملكة دیگری به نام «عدالت» در نفس آدمی پدید میآید. بهاینصورت است كه اصول اخلاق، كه همان عفت، شجاعت، حكمت و عدالت است، حاصل میشوند. بههرحال، هر كاری كه صرفاً بهمنظور اشباع قوای شهویه و غضبیه صورت نگیرد؛ بلكه به دلیل مطلوبیت و سودمندی آن در نظر عقل انجام گیرد، كاری اخلاقی خواهد بود. بهعبارتدیگر، در هر كاری كه اوامر و نواهی عقل مورد توجه قرار گیرد و غرض از آن اشباع نیازها و گرسنگیهای قوة عاقله باشد، ارزش اخلاقی نیز وجود دارد؛ اما اگر غرض از انجام یك كار ارضای خواستهای مهارنشدة شهوت و غضب باشد، اخلاقی و ارزشی نخواهد بود.
این دیدگاه از جهاتی دارای مزایا و محاسنی است كه در نظریات دیگر یا وجود نداشت و یا بهصورت بسیار كمرنگی مطرح بود؛ و آن تفكیك كار متعالی و ارزشی از
1. ملامحمدکاظم الخراسانی، الفوائد، فائدة فى اقتضاء الافعال للمدح و الذم (ضمیمة کتاب حاشیة فرائد الاصول)، ص330.
2. سیدمحمدحسین الطباطبایی، المیزان، ج1، ص370ـ373؛ شرح ابنمیثم البحرانی علی المأة كلمة لامیرالمؤمنین، تصحیح میرجلالالدین الحسینی الارموی، ص19ـ20.
افعال غریزی و عادی است. همانطور كه در بیان نظریة مختار، در ابتدای این فصل گفته شد، ما نیز میپذیریم كه فعل اختیاری درصورتی ارزش اخلاقی دارد و وارد حوزة اخلاقیات میشود كه صرفاً به انگیزة اشباع غرایز حیوانی و امیال طبیعی انجام نگیرد؛ بلكه در راستای بُعد متعالی و مقدس آدمی باشد. همچنین تأكید این رأی بر مطلوبیت عقلی كار اخلاقی، نكتهای است كه در دیدگاههای دیگر وجود نداشت و پیشتر گفتیم كه یكی از عناصر اساسی ارزش اخلاقی، عقلی بودن آن است.
اما صرفنظر از اینكه آیا این دیدگاه قابل توجیه هست یا نه، به نظر میرسد مبانی و پیشفرضهای آن، مخدوش و نادرست باشد؛ زیرا آنگونه كه از ظواهر كلماتشان به دست میآید، اینان عقل را نیز مانند غریزه، دارای نیازمندیها و احتیاجاتی میدانند كه با انجام كارهای خاصی در پی رفع آنهاست!
این عده، اوامر و نواهی و مطالباتی را به عقل نسبت میدهند؛ درحالیکه به نظر ما، عقل بهمنزلة یك قوه، چنین تواناییهایی را ندارد. چنانكه در فصل پیش به تفصیل گفته شد، ما معتقدیم كه عقل، هیچ میل و گرایشی ندارد و اصولاً «عقل» از سنخ تمایلات و غرایز نیست. عقل فرمان و دستوری ندارد؛ گرسنگی و تشنگی و درد و لذتی ندارد. كار عقل چیزی جز ادراك كلیات و راهنمایی و روشنگری نیست. عقل به مثابه چراغی میماند كه راه را از چاه مینمایاند، بیآنكه خود گرایش و میلی داشته باشد. بنابراین نمیتوان معیار ارزش اخلاقی را خرسندی و رضایت عقل، و مطلوبیت عقلی فعل اختیاری دانست؛ مگر به همان معنایی كه در بیان نظریة مختار گفتیم كه معیار ارزش اخلاقی كار، آن است كه عقل، مطلوبیت متعالی آن را تشخیص دهد، و انسان با اختیار و آگاهی آن را به انجام رساند.