صوت و فیلم

صوت:
25,

فهرست مطالب

جلسه دهم؛ بر سر دو راهی

تاریخ: 
جمعه, 30 شهريور, 1386

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش رو دارید گزیده‌‌ای از سخنان حضرت آیت اللّه علامه مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1386/06/31 هم زمان با دهم ماه مبارك رمضان 1428 ایراد فرموده‌‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

بر سر دو راهی

امیال حیوانی و انسانی

صرف نظر از بحث‌‌های علمی، فلسفی و تعبّدی، وقتی به درون خودمان نگاه و تأمّل می‌‌كنیم می‌‌بینیم حركات و رفتارهای اختیاری ما از میل‌‌هایی سرچشمه می‌‌گیرد كه به طور غریزی و فطری در وجود ما هست. به گونه‌‌ای كه اگر بعضی از این امیال نباشد، اصلاً حیات ما دوام پیدا نمی‌‌كند مانند این كه اگر میل به خوردن و آشامیدن نباشد، بچه شیر نمی‌‌خورد و زنده نمی‌‌ماند. بعضی از این میل‌‌ها موجب بقای نسل انسان می‌‌شود و همینطور انواع و اقسامِ غرایزی كه در انسان هست هر كدام نقشی را در زندگی انسان ایفا می‌‌كند. یك سلسله میل‌‌ها هم هست كه تدریجاً با تكامل انسان شكوفا می‌‌شود. مایه‌‌ی اولیه‌‌اش در انسان هست، لكن خودآگاه و فعّال نیست. غالب این میل‌‌ها مربوط به كمالات انسانی یا مرتبه انسانی و عقلانی آدمی است؛ مراتب عالی‌‌تری از انسانیت و میل‌‌هایی كه بالاتر از خوردن و آشامیدن و شكم و دامن است. در اولیای خدا و مؤمنینی كه در مكتب انبیاء و امامان تربیت شده باشند به تناسب كمالشان این میل‌‌ها شكوفا می‌‌شود.
میل‌‌های حیوانی یا غرایز پست، اگر شدّت پیدا كنند، حالتِ طغیان و سركشی پیدا می‌‌كنند به طوری كه در وجودِ انسان، مانع از فعّالیتِ بعضی از میل‌‌ها و غرایز دیگر می‌‌شوند. مثلاً جوانی كه در شرایط خاصّی بیشتر توجهش به امور حیوانی است كمتر دنبالِ درس خواندن می‌‌رود؛ با اینكه میل علم دوستی و حقیقت جویی یك میلِ فطری انسانی است، اگر به هر كسی بگویند نادانی، خوشش نمی‌‌آید ولی اگر انسان توجهش بیشتر به آن میل‌‌های حیوانی باشد، از ارضای این میل باز می‌‌ماند و كم كم طوری می‌‌شود كه اصلا رغبتی به درس خواندن و مطالعه و بحث علمی پیدا نمی‌‌كند. بدتر این كه گاهی آن امیال حیوانی مانع می‌‌شوند از اینكه یك سلسله میل‌‌هایی كه كاملتر و لطیف‌‌تر هستند به فعلیّت برسند و حتی طوری می‌‌شود كه آدم باور نمی‌‌كند چنین چیزهایی شدنی است. حتی بعضی از اهل قلم گفته‌‌اند آیاتی كه مربوط به محبّت خداست مجازی است و به معنای محبّتِ رحمت خدا و محبّتِ ثواب خدااست؛ این معنی ندارد كه آدم بگوید خدا را دوست دارم، خدا كه دوست داشتنی نیست! این میل اصلاً در آنها شكوفا نشده و نمی‌‌دانند محبت و دوست داشتن خدا یعنی چه؛ می‌‌گویند اصلاً نمی‌‌شود. آن عاملی كه ما را وادار می‌‌كند به این میل‌‌های پست دامن بزنیم و دنبالش برویم همان نفس امّاره است. خود نفس در قرآن فی حد نفسه بار ارزشی مثبت یا منفی ندارد، «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواه1»؛ خداوند نفس انسان را كه ساخت و كامل كرد، هم كار خوب را به او الهام كرد و هم كار بد را، یعنی ما یك سلسله خواست‌‌هایی داریم كه نتایج خوبی دارد و موجب تكامل ما می‌‌شود؛ یك سلسله خواست‌‌هایی هم داریم كه وقتی زیاد به آنها بپردازیم و از حد خودش تجاوز كند مانع از رسیدن انسان به كمال می‌‌شود. آن‌‌هایی كه بی بند و باری را اقتضاء می‌‌كند و مرز ناشناس است، موجب فجور می‌‌شود: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها»؛ آن‌‌هایی هم كه موجب رعایت مرز می‌‌شود و باعث می‌‌شود كه انسان خودش را بپاید كه در بند نیفتد و بی بند و بار نشود؛ می‌‌شود «وَ تَقْواها». منتها آن میل‌‌های حیوانی كه ما را به فجور دعوت می‌‌كند، زودتر در همه شكوفا می‌‌شود كه طبیعی است اما میل به تقوی تدریجاً باید رشد كند.

تزاحم امیال و نور عقل

همین میل‌‌هایی كه مربوط به دنیاست، گاهی در عمل تزاحم پیدا می‌‌كند. هر كسی می فهمد كه در آینده احتیاج به یك زندگی دارد: سرپناهی، خانه‌‌ای، راه درآمدی. همین فكر باعث می‌‌شود از بعضی امیال، مثل میل به راحت‌‌طلبی بگذرد و دنبال درس و كار برود و سرمایه‌‌ای پیدا كند. قوه‌‌ای كه به ما می‌‌گوید مقداری از خواسته‌‌هایت را صرف نظر كن و دنبال كار برو، اسمش عقل است. عقل كارش این است كه بین میل‌‌ها مقایسه می‌‌كند. می‌‌گوید بعضی‌‌هایش مهم‌‌تر و ارزش‌‌مندتر است. كسی كه به جای گردش و تماشای فیلم و شب نشینی، حداقل شب امتحان برای درس خواندن بی خوابی می‌‌كشد و به خودش زحمت می‌‌دهد، برای چیست؟ برای اینكه برایش روشن شده كه این كار نتیجه‌‌اش بهتر است. لذت بعدی‌‌اش بیشتر است. درست است كه آنها را هم برای لذت‌‌های مادی می‌‌خواهد، اما لذت‌‌هایی وجود دارد كه با دوام‌‌تر است و لذتش بیشتر. این مقایسه، یك روشنایی است، نوری است در باطن انسان.

شدت و دوام لذت

ملاك ترجیح لذت‌‌ها توسط عقل یكی به لحاظ زمان و دوام است و یكی هم به لحاظ شدتشان است. فرض كنید دو تا لذت وجود دارد، اما یكی خیلی لذت دارد ولی دیگری نه، متعارف است، خب اینجا عقل آدم می‌‌گوید آن را انتخاب كن كه اولاً لذتش و ثانیاً دوامش بیشتر است. این دو ملاك فطری است كه عقل آدمیزاد حكم می‌‌كند. قرآن هم می‌‌فرمایید: «وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقی2»؛ لذتهای آخرت هم بهتر از لذتهای دنیاست و هم بقایش بیشتر است. اگر همه‌‌ی عمر آدم هم به لذت بگذرد، هفتاد تا صد سال است اما لذت آخرت بینهایت است. پس عقل می‌‌گوید باید چه كرد؟ آنجایی كه تزاحم ندارد خب جمع می‌‌كنیم؛ «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً3»؛ اما اگر تزاحم داشته باشد؟! تشخیص این كه بعضی لذائذ دنیا مانع از لذت آخرت می‌‌شود، یا با عقل است یا با نقل. عمده‌‌اش را از وحی و قرآن و سنت می‌‌فهمیم. ولی به هر حال وقتی فهمیدیم كه آن لذت‌‌ها پایدارتر و بهتر است و با این لذّت زودگذر جمع نمی‌‌شود؛ عقل می‌‌گوید باید آن را اختیار كرد. اگر آدم دنبال لذت شكم یا دنبال دامنش برود، لذتی دارد، اگر دنبال خدمت به خلق یا تحصیل علم هم برود لذت دارد، و یا بعدها می فهمد عبادت هم لذت‌‌هایی دارد ولو در آخرت. حالا اگر مقایسه كند، می‌‌فهمد كه لذت‌‌های مادی با لذایذ اخروی و معنوی قابل مقایسه نیست.

جنگ بین عقل و نفس

در واقع بین این دو نوع لذت و این دو انگیزه جنگ است. عقل فقط نشان می‌‌دهد، منتها چون عقل غالباً قضاوتش به نفعِ لذائذ مادّی و دنیوی نیست مسامحةً می‌‌گویند عقل با نفس می‌‌جنگد. آن لذائد پست را به نفس نسبت می‌‌دهند، در مقابلش آن كه می‌‌گوید نكن، عقل است. در صورتی كه آن دویی كه با هم می‌‌جنگند لذتهاست. ولی مسامحةً به حامل آن لذتهای پست، نفس می‌‌گویند و به حامل آن لذت‌‌های برتر، آن كه آدم را وادار می‌‌كند كه لذتهای پست را رها كند می‌‌گویند عقل. این كه در علم اخلاق می‌‌گویند، نفس با عقل می‌‌جنگد یا بعضی‌‌ها نفسشان غالب است بعضی عقلشان، در واقع بین دو غریزه یا دو میل است. عقل كارش فقط روشن كردن است. دعوایی با كسی ندارد. در واقع همه خواسته‌‌های فطری انسان، با هم قابل جمع نیستند. این زندگی طوری است كه آدم در بسیاری از اوقات باید یكی را انتخاب كند.

دوتا من!

این «من»؛ چیست كه در مقابل «نفس»؛ می‌‌گویم: خدایا من از این نفس شكایت می‌‌كنم. «نفس»؛ كه همان «من»؛ است كه دارای غرایز است و دائماً آدم را به سمت مراتب حیوانی و پست هل می‌‌دهد و مانع از این می‌‌شود كه آدم تعالی پیدا كند. من كه می‌‌خواهم مبارزه كنم، من كی هستم؟ آیا دو تا «من»؛ داریم؟ بله در تعبیرات گفته می‌‌شود، انسان یك منِ حیوانی و یك منِ انسانی و ملكوتی دارد. امّا شاید این تعبیر خیلی دقیق نباشد. بالاخره من یك «من»؛ هستم! هم خواسته‌‌های مادّی دارم و هم خواسته‌‌های معنوی. هم شكمم گرسنه می‌‌شود و غذا می‌‌خواهد و هم وقتی در پیشگاه الهی احساسِ پستی می‌‌كنم دلم می‌‌خواهد به خدا تقرب پیدا كنم. این همان منم دیگر! پس چطور من از نفس خودم شكایت می‌‌كنم؟ این واقعاً بحثی است كه از نظر علمی و عقلی جای تحقیق دارد.این جمله‌‌ی معروفی است كه «النّفس فی وحدتها كل القوی»؛ نفس قوای متعددی دارد كه در عین اینكه كثیرند، اما نفس یكی است، همه‌‌ی اینها اتحاد دارد. ولی به هر حال برای اینكه در تفاهم آسانتر باشد، به آن بخش یا حیثیتی از نفس كه دارای غرایز پست حیوانی است، می‌‌گوییم نفس (یا نفسِ امّاره) و به آن حیثیتی از نفس كه ما را به تعالی دعوت می‌‌كند، می‌‌گوییم: خود ملكوتی، خود انسانی، نفس ملكوتی. و الا در حقیقت هر دو بخش‌‌ها و حیثیت‌‌هایی از یك موجودند. در حقیقت آن تزاحم، بین خواسته‌‌های مختلفی است كه در درجات مختلف برای وجود انسان است. انسان یك موجود است، اما درجات و شؤون مختلفی دارد، هم عرضی و هم طولی. خب حالا من كه دارم شكایت می‌‌كنم از نفس خودم، یعنی چه؟ این نشان می‌‌دهد كه خدای متعال در این وجود انسانی كه قوا و خواست‌‌های مختلفی دارد حیثیات متفاوتی به ودیعت نهاده است كه یك حیثیتش حیثیت تصمیم‌‌گیری است.

حیثیت تصمیم‌گیری

وقتی انسان با دو كارِ متزاحم مواجه شد، ناچار است انتخاب كند، باید یك قوه‌‌ای تصمیم بگیرد كه یكی را انجام بدهد، این هم یك قوه است، منتها این تصمیم‌‌گیری‌‌ها در كارهای ساده و شرایط عادی، آسان است. امّا وقتی این خواستها طغیان می‌‌كند، تصمیم‌‌گیری مشكل می‌‌شود. تا وقتی این خواستها به حدّ طغیان نرسیده باید فرصت را غنیمت شمرد. تمهیداتی كرد كه آن خواستهای حیوانی و پست طغیان نكند. باید زمینه‌‌ای فراهم كنم كه همیشه خواستِ الهی را بر خواستِ نفسانی مقدّم بداریم. تصمیم بگیریم! اگر طغیان كرده باشد و محكومِ سركشی یك غریزه باشیم دیگر نمی‌‌توانیم زود تصمیم بگیریم.

اهمیت تفكُّر

این همه كه در قرآن و روایات، راجع به تفكر سفارش شده برای این‌‌جاست. آدم وقتی غضب كرده و در حال جوش و خروش است دیگر عقلش فعال نیست، جا ندارد به او بگویند بنشین فكر كن! چه فكری؟ آنجا داد می‌‌زند و حمله می‌‌كند چون قدرت فكر كردن ندارد، اما تا به حد هیجان نرسیده است می‌‌تواند فكر كند. آن وقتی كه آدم حالت آرامی دارد و هیجان غرایز در وجودش نیست؛ باید غنیمت بشمارد؛ برای فكر كردن و تصمیم صحیح گرفتن. ببینید چقدر آیات قرآن مطالب مختلفی را بیان می‌‌كند و می‌‌گوید: «إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ4»، «لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ»، «أَفَلا تَعْقِلُونَ»؛ مگر نمی‌‌فهمید، مگر عقل ندارید؟ گاهی سؤال مطرح می‌‌كند شما كه عقل دارید بگویید این كار بهتر است یا آن؟ «آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِكُونَ5»؛ «... لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ * فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ6»؛ آخر دنیا و آخرت را با هم بسنجید ببینید كدام بهتر است؟ «وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقی»؛ مگر عقل شما این را نمی‌‌گوید، مگر توی كارهای دنیوی خودتان آن را كه لذتش شدیدتر است ترجیح نمی‌‌دهید، مگر آن را كه لذتش با دوام‌‌تر است ترجیح نمی‌‌دهید؟ چطور پای آخرت كه می‌‌آید دیگر عقلتان كار نمی‌‌كند؟ «بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ7»؛ وقتی نوبت به آخرت می‌‌رسد علم‌‌ها ته می‌‌كشد و عقل از كار می‌‌افتد! بنابراین، ما باید عقلمان را به كار بگیریم، قبل از اینكه هیجانات بر ما غالب شود و ما را به راه شر سوق دهد، با فكر و تعقّل زمینه را برای تصمیم‌‌گیری صحیح فراهم كنیم. این راحت‌‌ترین و عاقلانه‌‌ترین كاری است كه می‌‌شود برای جلوگیری از افتادن در مهالك انجام داد.

اعتصام و توكّل

همه‌‌ی افراد این كار و فكر را می‌‌توانند بكنند، اما كسی كه معرفتِ توحیدی پیدا كرده می‌‌داند همه‌‌ی كارهای خیر دست خداست. این را پذیرفته كه «أَنَا أَوْلَی بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَی بِسَیِّئَاتِكَ مِنِّی8». انسان موحّد غیر از این كه فكر می‌‌كند و می‌‌خواهد با نیروی خودش تصمیم بگیرد و جلوی هیجانات نفس و تأثیرات نفسِ امّاره را بگیرد؛ می‌‌گوید: من پناهگاهی دارم كه قدرت بینهایت دارد، البته فكر و توفیق فكر كردن را هم او می‌‌دهد، پس اول خوب است سرچشمه را بگیرم. بگویم خدایا تو من را از شرّ نفس امّاره نجات بده، این است كه وقتی توجه پیدا كرد به خطرهای نفس امّاره و آثار سوئی كه بر هیجانات حیوانی و شیطانی مترتب می‌‌شود، بهترین راهِ نجاتش این است كه خودش را در دامن خدا بیندازد. یعنی خودش را متّصل كند به یك قدرت بینهایتی كه هیچ قدرتی در مقابل او تاب مقاومت ندارد. این همان حالت دعا و مناجات و توسل به خدا و راه خداست و آن چنان نیرویی به انسان می‌‌دهد كه در مقابل هر نیروی شیطانی می‌‌تواند مقاومت كند. بستگی دارد به پایه‌‌ی معرفتش و اینكه چه اندازه بتواند از این معرفت استفاده كند و رابطه‌‌اش را با خدای خودش تقویت كند.


1. شمس، 8-7.

2. اعلی، 17.

3. بقره، 201.

4. رعد / 3.

5. نمل / 59.

6. بقره / 220-219.

7. نمل / 66.

8. الكافی، ج 1، ص 157، باب الجبر و القدر، روایت 3.