بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت اللّه علامه مصباح یزدی(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1386/08/30 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
«إلهی فَاجْعَلْنا مِمَّن اصْطَفَیْتَهُ لِقُرْبِكَ وَ وِلایَتِكَ، وَ أخْلَصْتَهُ لِوُدِّكَ وَ مَحَبَّتِكَ، وَشَوَّقْتَهُ إلَی لِقائِكَ.»؛ محور مناجات محبین محبت خداست؛ بعضی فرازها دربارة مقدمات محبت و بعضی راجع به لوازمش و بعضی هم دربارة نتایج محبت است. خواندن اینها غیر از این؛ كه ثواب دارد و یاد اهلبیت است، دو فایده دیگر هم میتواند داشته باشد. یكی این كه توجه پیدا میكنیم كه خدای متعال برای انسان چه چیزهایی مهیا كرده و این كه امكان دارد انسان به چه مقاماتی برسد. دوم این كه انشاءالله اگر انگیزهای برایمان پیدا شد، در این مسیرها حركت كنیم و بدانیم كه چه چیزهایی به درد میخورد، و بالاخره چون همهی موفقیتها را باید از خدا خواست، بدانیم چه چیزهایی از خدا بخواهیم. همهاش فكر نان و آب نباشیم! در این فرازها فرض این است كه كسی كه این مناجاتها را بیان میكند دارای محبت خدا هست، لكن میخواهد بر محبتش افزوده و به نتایجش نایل شود. میگوید مرا از كسانی قرار ده كه برای محبتت خالص كردی؛ یعنی در این مسیر تكامل پیدا كنم و به محبت كامل برسم.
لازمهی محبت كامل به خدای متعال این است كه توجه انسان به طور عمده معطوف به محبوبش باشد. بعضی؛ كارها هم از لوازم محبت است كه باز هم آنها از كمالات و فضایل اخلاقی است. از راه محبت، این فضایل خیلی زودتر و بهتر پیدا میشود، مثل رضای به قضای الهی كه اگر انسان بخواهد از راههای عادی، رضا به قضای الهی پیدا كند، راه طولانی است و به این زودیها موفق نمیشود. اما اگر خدا را دوست داشت، كارهایش را میپسندد و هر چه او دوست داشت، او هم قبول میكند. اگر آن، محبت شدید و كاملی باشد دیگر نمیگوید این كار به نفع من است یا به ضرر من. نهایت خواستهی او این است كه خدا از او راضی باشد و در مقابل خواست او، خواستی ندارد. متقابلاً وقتی انسان كسی را دوست دارد، دلش میخواهد محبوب از او خشنود باشد. این از آثار طبیعی محبت است كه اگر انسان بفهمد كسی كه محبوب او است از او نگرانی دارد، خیلی ناراحت میشود. این است كه در این دعا میفرماید: از تو میخواهم كه رضایت خودت را به من ببخشی؛ «هبوته برضاك».
«وَاَعَذْتَهُ مِنْ هَجْرِكَ وَقِلاكَ»،؛ متقابلاً همینطور كه انسان نهایت آرزویش این است كه محبوبش از او خشنود باشد، بیشترین چیزی هم كه از آن میترسد این است كه محبوبش نسبت به او بیمهر و علاقه شود كه این باعث میشود او را رها كند. برای همین میگوید: من را از كسانی قرار بده كه آنها را از هجر و دوریت در امان قرار دادی. هجر، ترك كردنی است كه از روی ناخشنودی است. همان قهر كردن است، مطلق فراق هجر نیست كه این عالم، عالم فِراق است. در این عالم بالاترین بندگان خدا هم آن وصلی را كه آرزویشان است برایشان تحقق پیدا نمیكند. اصل فراق تقریبا لازمهی زندگی این عالم است، ولی كشنده این است كه جدایی از روی ناخشنودی باشد. «هجر»؛ و «قلا»؛ تقریبا هر دویش همین معنا را دارد، ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلی1؛؛ «وَدَّعَكَ»؛ یعنی تو را رهاكرده و جدا شده. «قَلی»؛ یعنی با تو بیمهری و قهر كرده است.
«وَبَوَّأتَهُ مَقْعَدَ الصِّدْقِ فی جَوارِكَ»،؛ و نهایتا آرزوی انسان این است كه همیشه در كنار محبوبش باشد. البته در كنار بودن هر موردی متناسب با خودش است. در قرآن كریم به كسانی كه نهایت تقوی را داشته باشند وعده داده شده كه در یك جایگاه شایستهای نزد خدا هستند؛ «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیكٍ مُقْتَدِرٍ2.»؛ در این جا میفرماید: مرا در یك جایگاه راستین قرار ده و مرا مهیا كن برای جایگاهی كه شایستهی نشستن است، كه آنجا جوار و همسایگی تو است.
«وَخَصَصْتَهُ بِمَعْرِفَتِكَ.»؛ از اینجاست كه راه را به انسان نشان میدهد كه اگر خواستیم به مقام محبّین برسیم، چه كار باید كنیم. شاید اولین قدم معرفت است. وقتی انسان خدا را نمیشناسد، طبعاً این چنین خواستههایی هم از او ناشی نمیشود. گاهی ما خدا را كسی میشناسیم كه یك بهشت و جهنمی درست كرده و گفته است اگر از این راه بروید میبرمتان بهشت و اگر آن راه بروید میبرم جهنم! چیزی كه از خدا میشناسیم این است اما دیگر خودش را نمیشناسیم. یا اینكه این عالم را خلق كرده؛ العیاذ بالله مثل معماری كه خانه را میسازد. دیگر به خودش چه كار داریم؟! اینها را در اختیار ما قرار داده و بس! این برای این است كه معرفت نداریم به این كه نیاز ما به خود او خیلی بیشتر از نیاز ما به مخلوقاتش است. هر اندازه پایهی معرفت انسان بالاتر رود محبتش نسبت به خدا بیشتر میشود. اصلاً نمیفهمیم جوار خدا یعنی چه؟! اگر جوار خدا هم یك چیز مطلوبی است، مطلوب است یعنی آیا از همه چیز مطلوبتر است؟! حتی از حور و قصور هم مطلوبتر؟! چه میفهمیم؟! وقتی هم دعایش را میخوانیم برای این است كه ثواب داشته باشد! اما آیا واقعاً از عمق دلمان این خواست برای ما پیدا میشود؟ چگونه خواستی است كه به دنبالش حركت پیدا میشود لوازمش را كسب میكنیم؛ برای آن تلاش و سرمایه گذاری و چیزهای دیگر را فدای آن میكنیم؟ آن وقتی است كه او را بشناسیم. پس اول باید از او بخواهیم كه به ما معرفت بندگان خاصش را عنایت كند. «وَخَصَصْتَهُ بِمَعْرِفَتِكَ»؛؛ ما را از آن كسانی قرار بده كه این معرفت را خاص آنها قرار دادی. بعد از معرفت چه بخواهیم؟
«وَأهَّلْتَهُ لِعِبادَتِكَ.»؛ اگر بخواهیم به قرب او نائل شویم باید بدانیم راهش فقط بندگی خداست. بنده از خودش هیچ چیز ندارد، و این نداشتن را باید در همهی زندگیاش نشان دهد. بعضی كارها فقط برای این منظور قرار داده شده است، مثل نماز، سجده. این را برای این تشریع كردهاند كه نشان بدهد ما چیزی نداریم؛ اینها نشان بندگی است. عبادت، یعنی اراده ما در مقابل ارادهی خدا صفر و هیچ است؛ هر چه تو بخواهی! هر كاری را به قصد اطاعت خدا انجام دهیم، میشود عبادت. اما ما كه عمری را با این مسائل گذراندیم و گوشت و پوستمان در راه تحصیل علم روییده؛ چقدر در شبانه روز این حال را داریم كه برای خودمان چیزی قائل نباشیم؟! برای این است كه ما اهلش نیستیم و لیاقتش را نداریم. این است كه امام از خدا میخواهد كه ما را از كسانی قرار بده كه اهل عبادت؛ و لایق بندگی تو هستند. خودم را كه نگاه میكنم بندهی شكم هستم! چرا؟ میروم دنبال چیزی كه از خوردنش خوشم بیاید! اگر پول، شهوت یا مقام نبود حركتی نمیكردم! اسیر اینها هستیم، بندة اینهاییم. تا انسان گونه است، لیاقت بندگی خدا را ندارد. وقتی لیاقت بندگی خدا را پیدا میكنیم، كه از بند اسارت اینها خلاص شویم. باید بگویم خدایا شكم را تو دادی، و چون تو اجازه دادی، استفاده میكنم. كاملش این است كه اگر تو نگفته بودی اصلاً نمیخوردم. اگر گفته بودی بمیر از گرسنگی میمردم؛ بندگی واقعی این است. مرحلهی اولش این است كه در حدی كه او اجازه داده، یعنی حرام مرتكب نشوم و گناه نكنم؛ آن وقت میتوانم در مقام بندگی خدا برآیم. وگرنه از عبادت هم لذتی نمیبریم و خسته؛ هم میشویم. «وَأهَّلْتَهُ لِعِبادَتِكَ»؛؛ من را از كسانی قرار بده كه اهل عبادتاند و لایقاند كه عبادت تو را به جا آورند.
«وَهَیَّمْتَ قَلْبَهُ لإِرَادَتِكَ»؛؛ كسانی لایق عبادتاند كه از اول، شیفتهی تو هستند، یا در اثر بندگی، محبت شدید و شیدایی را نسبت به تو پیدا كنند. پس من را از كسانی قرار بده كه آنها را شیفتهی ارادت خودت قرار دادی. شیفتگی، شدت محبت است كه انسان غیر از محبوب چیز دیگر نمیشناسد. رفتارش جنونآمیز است! گویا اختیارش دست خودش نیست. زیرا مجذوب محبوب؛ است. چنین كسانی لیاقت مشاهدهی خدا را دارند.
در بحث مشاهده و نظر به وجه الله، اجمالاً از آیات و روایات به دست میآید كه به یك معنا مشاهدهی خدای متعال، ممكن و برای اولیای خدا و مومنین كامل، میسر است. فرمایش امیرالمؤمنینعلیهالسلام؛ كه میفرمایند: «لا تدركه العیون بمشاهدة العیان، و لكن؛ تدركه القلوب بحقایق الایمان3»؛ و تعبیرات دیگری كه در همین مناجاتها زیاد وارد شده، حقیقتی است كه حالا چطور است، چه داند آنكه اشتر میچراند؟! البته مرتبهی كامل رؤیت در عالم آخرت است. چون تا بدن و تعلق به آن است، مرتبهی كامل این رؤیت مشكل است. به هر حال كسانی هستند كه انتخاب شدهاند برای این كار. اگر آن راه معرفت را اوّل رفتیم و به دنبال آن معرفت، به بندگی و عبادت پرداختیم سپس به دنبال آن محبت، حالت شیفتگی و شیدایی نسبت به خدا پیدا شد، به اینجا میرسد كه، «وَاجْتَبَیْتَهُ لِمُشاهَدَتِكَ وَأخْلَیْتَ وَجْهَهُ لَكَ.»؛ وقتی با كسی مواجه میشویم با صورتمان با او رو به رو میشویم. این طبیعی است كه انسان با كسی كه میخواهد حرف بزند و انس بگیرد پشت به او نمیكند. توجه هم اصلاً از كلمهی وجه گرفته شده؛ النظر الی وجه الله هم به همین مناسبت است. یعنی آن حیثیت توجه و روبرو شدن را میرساند. در این جمله از خدای متعال میخواهد كه مرا از كسانی قرار بده كه صورت و توجهشان، مخصوص توست. یعنی رویشان را به هیچ طرف دیگر نمیكنند. اگر انسان در زندگی سر و كارش با یكی باشد، هر جا برود رویش آن طرف است. البته چون روی خدا یك جسمی نیست كه در گوشهای باشد؛ «أَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ4»،؛ اما دلش آن طرف است كه خدا هست. هر طرفی رو میكند فقط به او و آثار و الطاف او نگاه میكند.
«وَفَرَّغْتَ فُوادَهُ لِحُبِّكَ»؛؛ یعنی دل و قلبش را فقط برای محبت خودت، فارغ كردی. اگر در ظرف گلاب سركه، بریزید خراب میشود. ظرفی كه مخصوص گلاب است، چیز دیگری نباید در آن ریخته شود. ظرف دل دوستان خدا، مخصوص محبت خداست و چیز دیگری در آن جا نمیشود. خدا وقتی میخواهد محبتش را به كسی بدهد ظرفش را پاك میكند تا آلوده نباشد. خدا بعضی بندههایش را آنقدر دوست دارد كه اگر ابتلائات یا تعلقاتی هم هست، آنقدر وسیله فراهم میكند و زیر و رو میكند تا آنها پاك شود. آلودگیهای دلها مختلف است. جوانها! قدر خودتان را بدانید. تا دلبستگی به امور دنیا پیدا نشده، دل بیشتر آماده است كه محبت خدا را دریافت كند و تمیز و طاهر شود. دل پاك جوانان چون ظرفی شیشهای است آماده برای پر شدن از عطر.
«وَرَغَّبْتَهُ فیما عِنْدَكَ».؛ چیزهایی را میگوید «عِنْدَكُمْ»؛ است و چیزهایی «عِنْدَ اللّهِ». مثل وقتی كه میگوید: اگر انفاق كنید پیش خدا محفوظ است. یا در مورد شهدا، میفرماید: «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ5»؛ پیش خدا روزی داده میشوند. این روزیهایی كه پیش شماست چیز دیگری است، آنها پیش خدا روزی دارند. حتماً هم لازم نیست انسان مفهوم «عِنْدَ اللّهِ»؛ را در عالم آخرت بفهمد. ممكن است كسانی در همین عالم باشند و سر سفرهی خدا بنشینند. به هر حال، یكی از ویژگیهایش این است كه آنچه «عندنا»؛ است، تمام شدنی است. اما «عِنْدَ اللّهِ»؛ تمامشدنی نیست، یك روز، یك سال، صد سال، یك میلیون سال، ... تمام نمیشود. این كه «ما عِنْدَكُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ6»، دنیا را میفرماید. «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ7»، یك بهرهای است كه شما در دنیا میگیرید؛ «وَ اللّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقی8»؛ این دیگر برای اهلش است، به هر حال اگر كسانی خواستند در این مسیر پیش بروند اول باید بدانند كه به این زرق و برقهای زودگذر توجهی نكنند. رغبت و میلشان باید در «ما عِنْدَ اللّهِ»؛ باشد. توجهشان به آن چیزهایی باشد كه بهتر است، خَیْرٌ؛ است، و أَبْقی؛ است. هم كیفیتش بهتر است، و هم كمیتش بیشتر و هم دوامش كامل است.
وَألْهَمْتَهُ ذِكْرَكَ؛ كسی كه این معرفت و رغبت را پیدا كرد به «ما عِنْدَ اللّهِ»؛ احتیاج به این دارد كه همیشه یاد خدا باشد. عوامل این دنیا به طور دائم غفلت ساز است. باید شخص عاملی داشته باشد تا این غفلتها را از بین ببرد و دل متوجه خدا شود. پس اگر به اهمیت این مطلب توجه كنیم، از خدا میخواهیم كه ای خدای بزرگ! تو خودت، یادت را به ما القاء كن.
سپس وقتی از نعمت ذكر الهی استفاده كرد باید قدردانش باشد و مواظب باشد این معرفت و توجهی را كه خدا به او داده زود از دست ندهد، و راهش این است كه شكرش را به جا بیاورد، «وَأوْزَعْتَهُ شُكْرَكَ»؛ شكرت را نصیبش كنی.
«وَشَغَلْتَهُ بِطاعَتِكَ»؛ او را به طاعت خودت مشغول كردی. «وَصَیَّرْتَهُ مِنْ صَالِحی بَرِیَّتِكَ، واخْتَرْتَهُ لمُناجاتِكَ»؛ او را از انسانهای شایسته قرار دادی و او را برای مناجات خودت انتخاب كردی. «وَقَطَعْتَ عَنْهُ كُلَّ شَیْء یَقْطَعُهُ عَنْكَ»؛؛ چیزهایی در دنیا هست كه انسان را از خدا جدا میكند. وقتی به آنها توجه كند و به آنها بپردازد نمیتواند به یاد و اطاعت خدا مشغول باشد. اینها با یكدیگر جمع نمیشوند. به قول معروف یا خدا یا خرما! بنابراین از خدا میخواهد آن چیزهایی كه باعث میشود تا انسان را از خدا ببرُد خودش آنها را از ما قطع كند. خدایا! چیزهایی را كه مرا از تو جدا میكند از من جدا كن.
وفقنا الله و ایاكم انشاءالله.
1. ضحی / 1-3.
2. قمر / 55.
3. نهج البلاغه، خطبه 178.
4. بقره / 115.
5. آلعمران / 169.
6. نحل / 96.
7. آلعمران / 185.
8. طه / 73.