بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1387/02/25 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
معنای واژههای «اعتصام»، «تمسك»، «استمساك»؛ و «تشبث»؛ تقریباً مشابه هم است كه معمولاً در فارسی به «چنگ زدن»؛ ترجمه میشود. اعتصام به حبل الله یعنی چنگ زدن به ریسمان خدا و «استمساك»؛ یعنی محكم گرفتن دستگیره. تقریباً «تشبث»؛ هم مشابه همین معنا را دارد. «معتصمین»؛ یعنی كسانی كه چنگ زدند و ریسمان خدا را گرفتند. در قرآن روی دو واژه «تمسك»؛ و «اعتصام»؛ تكیه شده است؛ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ1، وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً2. فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی؛ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیم3. برای اینكه این معنا درست روشن شود و مناسبتش با اسماء و تركیبهایی كه در این مناجات به كار رفته بیشتر معلوم شود باید بیشتر دقت كنیم چه زمانی انسان به چیزی چنگ میزند؟
معمولاً وقتی انسان خطری احساس میكند، مثل خطر سقوط، به ریسمان، طناب یا میلهای چنگ میزند تا سقوط نكند؛ این حالت اعتصام است. ما انسانها طوری خلق شدهایم كه در زندگیمان به چیزهای گوناگونی احتیاج داریم. اگر كسی گرسنه میشود غذا میخورد و دیگر به چیزی یا كسی احتیاجی ندارد، اما اگر غذا گیرش نیامد آن وقت به دیگران متشبث میشود. كسانی كه در دنیا نعمت زیاد دارند، مشكلاتشان را با این نعمتها رفع میكنند و معمولاً هیچ وقت احساس نمیكنند كه به خدا احتیاج دارند. شاید سرّ این آیه كه، إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی * أنْ رَآهُ اسْتَغْنی4همین است. این درك و احساس كه انسان فكر كند احتیاج به خدا ندارد عین جهل است؛ در حالیكه قدرت اصلی كه حاجتها را رفع میكند فقط قدرت خداست.
اسبابی كه ما در عالم میبینیم اسبابی است كه خداوند به خاطر حكمتهایش قرار داده است و هر وقت اراده كند دیگر اینها تاثیری ندارند. حقیقت انسان این است كه كمكم تحت تعلیم و تربیت انبیاء(ع) بفهمد و دریابد كه نیاز اصلی او، به خداست و ابزارهای مادی به ارادهی خدا تأثیر میكنند و عاریهای هستند. همهی اسباب این عالم با درجههای مختلف همین گونهاند و ما خیال میكنیم اینها مؤثر در هر اثری هستند؛ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ * أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ * لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً5؛ أ فَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ * أَ أَنْتُمْ أَنْزَلُْتمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ * لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً6. قرآن هم اهتمام زیادی دارد كه به انسان بفهماند مؤثّر حقیقی در عالم، خداست و اسباب دنیوی، سببهای ظاهری و واسطههایی به اذن الله است و سنّت خدا بر این است كه مردم را متوجه كند كه به این اسباب نمیشود اعتماد كرد. میفرماید اگر صبح از خواب بیدار شدید و دیدید نهر آبتان خشك شده، فَمَنْ یَأْتِیكُمْ بِماءٍ مَعِینٍ؛7؛ كیست كه آب گوارا برای شما میآورد؟ از این تعبیرات در قرآن زیاد است، ولی انسان به این زودیها باور نمیكند و تسلیم نمیشود؛ حتی ممكن است برهان عقلی هم ما اقامه كنیم كه علت موجده، آناً فآناً وجود به معلول میدهد، اما عملاً میبینیم باز اعتمادمان به اسباب است نه به قدرت اصلی.
بَناهُمْ بِنْیَةً عَلَی الْجَهْل8، خدا انسان را در این عالم اصالتاً جاهل آفریده است؛ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً9. تدریجاً باید این جهلها برطرف و معرفت پیدا شود. باید راه و روزنهای باز شود تا انسان بفهمد پشت این پردهی نمایش هستی دستی است كه اگر ارادهاش را بردارد، همه چیز نیست و نابود خواهد شد.
اگر نازی كند از هم فرو ریزند قالبها
برای اینكه روزنهای باز شود و انسان به این حقیقت راه پیدا كند كه مؤثر حقیقی خداست، گاهی سختیهایی برای او پیش میآورد. از آن طرف، گاهی پدیدههایی را به وجود میآورد كه با اسباب ظاهری جور در نمیآید. همانهایی كه ما میگوییم معجزه، كرامت، امور خارقالعاده و ...، اینها استثنائاتی است كه خدا به وجود میآورد تا توجهی در ما پدید آید. اصل بر این است كه ما، هم عقلمان را به كار گیریم و هم از دستورات انبیاء پیروی كنیم، تا جهلمان برطرف شود و دست خدا را همه جا ببینیم. چون آدمی چموشی میكند، گاهی خدا استثنائات و جریانهایی پیش میآورد كه او یك تكانی بخورد. اگر این اتفاقات برای انسان پیش بیاید و واقعاً كاردش به استخوان برسد، بهطور فطری این مطلب را درك خواهد كرد و توجه پیدا میكند، فَإِذا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ؛10؛ پس هنگامی كه سوار كشتی شدند؛ دریا موج برداشت و كشتی درون موجها غرق شد؛ هر كسی كه روی تكه چوبی افتاد و خودش را در حال غرق شدن دید، گفت: خدایا اگر ما را نجات دهی هرگز فراموشت نمیكنیم، لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشّاكِرِینَ11، فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِكُونَ، اما وقتی خداوند نجاتشان میدهد دوباره یادشان میرود، و شاید میگویند: این یك اتفاقی بود كه یك بار اتفاق افتاد، سر كیسهی ریال سلامت باشد! ما كه میتوانیم ابر ایجاد كنیم و آن را بارور كنیم، چه كار به خدا داریم كه نماز باران بخوانیم؟! خودمان مشكلات خودمان را حل میكنیم. آن یك مثال قرآنی بود اما انسان به طور مداوم این نوع عوامل برای توجه؛ در زندگیش رخ میدهد؛ در انواع گرفتاریها و بیماریها، كه مثلاً همهی دكترها میگویند این دیگر علاج ندارد یا در مشكلات دیگری كه آبروی انسان در خطر است، اگر چنین حالاتی پیش بیاید كه انسان مضطر و بیچاره شود و امیدی به جایی نداشته باشد و آن وقت یك حبل و ریسمان و دستگیرهای ببیند به آن متصل میشود؛ این میشود اعتصام. خدا دوست دارد انسان همیشه در زندگیاش این حال را داشته باشد؛ یعنی بداند آن وقتی هم كه همهی اسباب فراهم است نیاز او به خدا كم نشده و این خداست كه اسباب را برایش فراهم میكند. اگر انسان این را درك كند خیلی از مشكلاتش حل میشود، وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ. اگر این حالتها برای انسان پیش آمد و به دامن خدا چنگ زد، دیگر گمراه نمیشود. اگر كسی در زندگیاش چنین حالاتی پیش آمد خوب است همیشه این حالتها را نگه دارد. بداند وقتی كه دستم از همه جا قطع شد چه كسی نجاتم داد، آن وقت كه همه با من دشمنی میكردند چه كسی آبروی مرا حفظ كرد، آن وقتی كه هیچ دارویی اثر نمیكرد چه كسی نجاتم داد؛ این زمینهای میشود برای اینكه انسان «اعتصام بالله»؛ پیدا كند.
در چنین حالی كه انسان سراغ خدا میرود، به انواع اسماء و صفات الهی كه برای رفع حاجت است تمسك میكند. مانند این كه میگویند: ای خدایی كه مشكلات را رفع میكنی، ای خدایی كه بیماران را شفا میدهی، ای خدایی كه مستمندان را دستگیری میكنی و...، پیش آمدن چنین حالی برای كسانی كه از او بهره میگیرند نعمتی بزرگ است و روزنهای است برای خداشناسی. نباید انسان از این حال، خسته و دل زده شود، ممكن است اول سخت باشد، اما بعد، معرفت و ارتباطی كه با خدا پیدا میكند آن قدر شیرین است كه همهی سختیها را پوشش میدهد.
اكنون قدری از مناجات معتصمین را بخوانیم.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، أللَّهُمَّ یا مَلاذَ اللاّئِذِینَ، وَیا مَعاذَ العائِذِینَ؛؛ ای پناهگاه پناه آورندگان.
«لائذ»؛ و «عائذ»؛ و «لاجیء»؛ تقریباً به یك معنا هستند؛ یعنی كسی كه پناه میبرد.
وَیا مُنْجی الهالِكِینَ؛؛ و ای نجات دهندهی كسانی كه هلاك شدند یا در شرف هلاكتاند.
وَیا عاصِمَ البائِسِینَ؛؛ و ای نگاهدارنده و چاره؛ كنندهی كسانی كه سخت تهیدست؛ و بیچارهاند.
وَیا راحِمَ المَساكِینَ؛؛ ای كسی كه به بینوایان رحم و كمك میكنی.
وَیا مُجیبَ المُضْطَرِّینَ؛؛ كسانی كه مضطر شده و دیگر هیچ چارهای برای خودشان نمیبینند، تو آنها را چاره و پاسخ میدهی.
وَیا كَنْزَ المُفْتَقِرینَ؛؛ ای گنج تهیدستان. آنهایی كه هیچ ندارند و دست خالی اند، تو گنج آنهایی؛ گنج شایگان و بیپایان.
وَیا جابِرَالمُنْكَسِرینَ؛؛ ای جبران كنندهی دل شكستگان.
اصل «جبر»؛ به معنای شكستهبندی است و «جابر»؛ یعنی كسی كه شكستگیها را جبران میكند. «منكسر»؛ یعنی كسی كه شكسته شده؛ حالا یا دلش شكسته یا كمبود و نقص دیگری برایش پدید آمده است.
وَیا مَأوَی المُنْقَطِعِینَ؛؛ ای كسی كه مأوا و جای بخش افرادی هستی كه از همهی دوستان و خویشان بریده و همه او را به خود واگذاشتهاند.
وَیا ناصِرَ المُسْتَضْعَفِینَ، وَیا مُجیرَ الخائِفِینَ؛؛ ای یاری دهندهی ضعیفان و ای پناه دهندهی كسانی كه ترسان هستند و از دشمن میترسند.
وَیا مُغیثَ المَكْرُوبینَ؛؛ كسانی كه دچار غم و غصه شدهاند و مشكلاتی دارند، تو به فریادشان میرسی و غم و غصههاشان را برطرف میكنی.
وَیا حِصْنَ اللاّجئینَ؛؛ ای حصار محكم پناه آورندگان. تو برای كسانی كه پناهنده میشوند دژ مستحكمی هستی. انتخاب این اسماء، در آغاز مناجات متناسب است با آن حالی كه عرض كردم. انسان وقتی دستش از همهجا بریده شد و خودش را در حال اضطرار دید، به همهی مفاهیم، خدا را میخواند، به همهی مفاهیمی كه متناسب با این حال است. مسكین مفتقر، درمانده، پناهآورنده و از همهجا بریدهای كه یار و یاوری ندارد؛ به همهی اینها توجه میكند كه رحمت خدا را به جوش بیاورد تا شاید مشمول رحمت الهی شود.
إنْ لَمْ أَعُذْ بِعِزَّتِكَ فَبِمَنْ أعُوذُ؛؛ اگر به عزت تو پناه نبرم به چه كسی پناه ببرم؟
نشان میدهد در این حال به هیچ كس دیگری امید ندارد، چون قدرت دیگری نیست. عزیز؛ یعنی شكستناپذیر؛ اگر به عزت و قدرت و شكستناپذیری تو پناه نبرم به چه كسی پناه ببرم.
وَإنْ لَمْ أَلُذْ بِقُدْرَتِكَ فَبِمَنْ ألُوذُ،
«أعُوذُ»؛ و «ألُوذُ»؛ مشابهاند و همچنین«عزت»؛ و «قدرت»، و تقریبا این دو جمله مترادفاند.
وَقَدْ ألْجَأتْنِی الذُّنُوبُ إلَی التَّشَبُّثِ بِأذْیالِ عَفْوِكَ؛؛ مرا گناهان بیشمار ناچار كرده كه به دامان عفو تو چنگ زنم.
مثال كه عرض كردم نیازهای مادی بود، كه در گرسنگی، تشنگی، سقوط، آبروریزی و مشكلات اجتماعی، انسان را به خدا پناهنده میكرد كه نیازش را رفع كند، اما برای مؤمن نیاز دیگری اهمیت دارد و آن، نیاز به مغفرت الهی است. اینها میگذرد و چند روزی در دنیا هست. اگر در زندگی گرفتاری باشد، سختی، مشكلات، خفت و خواری و ذلت باشد، میگذرد و با مرگ تمام میشود، اما انسان احتیاجهای دیگری هم دارد كه نمیگذرد و الی الابد میماند؛ مگر خدا علاجش كند، و آن مشكلاتی است كه در اثر گناهان و قصور و تقصیرها برای انسان پیش میآید و هیچ راهی ندارد جز این كه خدا آنها را درمان و چاره كند. این است كه وقتی توجه میكند كه همهی قدرتها دست خداست و هیچ كس دیگری نمیتواند كاری كند، در صدد بر میآید كه این مشكل اساسی را از خدا بخواهد، و به جای این كه بگوید: به من نان، آب، خانه، همسر، اتومبیل و فرزند بده، از خدا میخواهد او را از بلاهایی كه بناست الی الابد ادامه پیدا كند نجات دهد.
1. آلعمران / 101.
2. آلعمران / 103.
3؛ . بقره / 257
4. علق / 7-6.
5. واقعه / 65-63.
6. واقعه / 70-68.
7؛ . ملك / 30.
8. بحارالانوار، ج 3، ص 15، باب 2.
9. احزاب / 72.
10. عنكبوت / 65.
11. یونس / 22.